احسایی، شیخ احمد
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 6 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/225260/احسایی،-شیخ-احمد
دوشنبه 11 فروردین 1404
چاپ شده
6
اَحْسایی، شیخ احمد بن زینالعابدین بن ابراهیم (رجب 1166- ذیقعدۀ 1241 / مۀ 1753- ژوئن 1826)، عالم، حكیم و فقیه نامدار امامی كه جماعت شیخیه (ه م) بدو منسوبند و اساس تعالیم خود را از او گرفتهاند. مشرب و سوانح زندگی احسایی دامنۀ تأثیر او را به پس از حیاتش رسانده، و تحولاتی را در تاریخ امامیه به بار آورده است.منابع عمدۀ شرح حال احسایی یكی رسالهای است كوتاه كه وی به درخواست فرزند بزرگش محمدتقی نگاشته، و در آن از سالهای نخست زندگی و احوال درونی خود گفته است، دوم اثری است از فرزندش عبدالله، و سوم بخشهایی از دلیل المتحیرینِ شاگرد و جانشین او سید كاظم رشتی كه حاوی مطالبی است افزون بر دو مأخذ پیشین.زادگاه احسایی روستای مُطَیرِفی است واقع در منطقۀ احساء در شرق عربستان (احسایی، احمد، «رساله ... »، 132). به گفتۀ احسایی (همانجا) سابقۀ تشیع در نیاكان وی به جد چهارم او داغِر باز میگردد. داغر نخستین كس از خاندان او بود كه بادیهنشینی را رها كرد و در مطیرفی اقامت گزید. وی پس از این مهاجرت به تشیع گرایید و نسل او نیز همگی بر این مذهب بودند (همانجا؛ احسایی، عبدالله، 3-4). احسایی در ذكر وقایع دوران كودكی خود از چند حادثۀ طبیعی و سیاسی یاد میكند كه در سرزمینشان رخ داده، و در همان اوان او را سخت به تفكر در ناپایداری دنیا واداشته بود (نک : همان، 133-134). خاندان او مانند دیگر مردم دیارشان به سبب دوری از شهر و نداشتن فردی عالم در میان خود از معرفت احكام دین بیبهره بودند. او خود میگوید كه اهل منطقۀ ما به غفلت گرد هم میآمدند و به لهو و طرب سرگرم میشدند و من در عین خردسالی به سیرۀ آنان دلبستگی زیادی داشتم، تا آنكه خداوند خواست كه مرا از آن حالات رهایی بخشد (همان، 134). وی سپس شرح گفتوگوی خود را با یكی از خویشاوندان میآورد كه نزد او از علم نحو نام برد و گفت كسی كه نحو نداند، به معرفت شعر راه نمییابد و این سخن، شوق آموختن را در او برانگیخت. پدر چون از عزم او آگاه شد، او را به روستای قُرَین در یك فرسنگی زادگاهشان نزد یكی از خویشان به نام شیخ محمد بن شیخ محسن فرستاد و احسایی مقدمات ادبیات عرب را از او فراگرفت (همان، 134-136). احسایی از رؤیایی در ایام تحصیل خود یاد میكند كه در آن شخصی تفسیر عمیق از دو آیۀ قرآن به وی ارائه كرده بود. وی میگوید این رؤیا مرا از دنیا و آن درسی كه میخواندم رویگردان ساخت؛ از زبان هیچ بزرگی كه به مجلس او میرفتم، نظیر سخنان آن مرد را نشنیده بودم و از آن پس تنها تنم در میان مردم بود (همان، 136). این حالت سرآغاز تحولی معنوی در زندگی احسایی بود كه رؤیاهای الهامبخش دیگری را در پی آورد. او كه خود یك سلسله از این رؤیاها را برای فرزندش بازگو كرده است (نک : همان، 136 به بعد)، میگوید پس از آنكه به دلالت یكی از رؤیاها به عبادت و تفكر بسیار پرداخته است، پاسخ مسائل خود را درخواب از ائمۀ اطهار (ع) دریافت میداشته، و در بیداری به درستی و مطـابقت آن پاسخهـا با احادیث پی میبرده است (نک : همان، 139-141). گزارش احسایی جنبههای بارزی از مشرب او را نشان میدهد كه نوعی گرایش به باطن شریعت و تأكید بر مرتبۀ قدسی امام است. میدانیم كه وی تا 20 سالگی در احسا علوم دینی متداول را فرا گرفته است، اما جز درس آغازین او، از زندگی تحصیلیش چیزی دانسته نیست. میتوان گفت كه وی در مراحل بعد، استاد خاصی نداشته و استفادههای او از مجالس درس عالمان، تحصیل به معنی تعاریف نبوده است، خاصه آنكه او در جایی از آثارش به كسی به عنوان استاد، استناد نكرده است.احسایی در 1186 ق مقارن با آشوبهای ناشی از حملات عبدالعزیز حاكم سعودی به احساء (نک : انصاری، 1 / 129). به كربلا و نجف مهاجرت كرد و به درس عالمانی چون سیدمهدی بحرالعلوم و آقا محمد باقر وحید بهبهانی حضور یافت و مورد توجه آنان قرار گرفت (احسایی، عبدالله، 17- 19). وی در مدت اقامت در عتبات، اجازههای متعدد روایی از مشاهیر عالمان دریافت كرد. مجموعهای از این اجازهها را كه حاوی آگاهیهای سودمند رجالی است، حسین علی محفوظ جداگانه انتشار داده است. از كسانی كه به احسایی اجازۀ روایت دادهاند، شیخ جعفر كاشف الغطاست كه براساس دو اثری كه از احسایی در فقه و عقاید دیده بود، مقام علمی او را در اجازهاش ستوده است (نک : محفوظ، 37-40). دیگر مشایخ اجازۀ وی بدین قرارند: سید مهدی بحرالعلوم، میرزا محمد مهدی شهرستانی، آقا سید علی طباطبایی معروف به صاحب ریاض، شیخ احمد بحرانی دمستانی، شیخ موسی فرزند شیخ جعفر كاشف الغطا، شیخ حسین آل عصفور و برادر او شیخ احمد (بحرانی، 406-407؛ نیز نک : احسایی، احمد، «چند اجازه»، 1-2، 7؛ رشتی، 51-55).احسایی شاگردان بسیار داشت كه از میان ایشان سید كاظم رشتی (1212- 1259 ق) پس از وفات وی در بسط و ترویج افكار او كوشید و در حكم جانشین وی بود (نک : ابراهیمی، ابوالقاسم، 115 به بعد). دیگر شاگرد او میرزا حسن گوهر نیز مشرب وی را داشت و احسایی پاسخ برخی از سؤال نامهها را بدو واگذار میكرد (نک : گوهر، 39-40). از دیگر كسانی كه از احسایی اجازه دریافت داشتهاند، اینان را میتوان نام برد: شیخ محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر (بحرانی، 407)، حاج محمد ابراهیم كلباسی (نک : شریف، 54)، میرزا محمد تقی نوری (آقا بزرگ، 11 / 18)، شیخ اسدالله کاظمی شوشتری، ملاعلی برغانی (نک : طاهر، 1 / 29)، آقا رجبعلی یزدی (ابراهیمی، عبدالرضا، 24)، ملاعلی بن آقا عبدالله سمنانی، علی بن درویش كاظمی (احسایی، احمد، همان، 1، 6) و نیز دو فرزند احسایی، محمدتقی و علینقی (كنتوری، 20؛ آقابزرگ، 1 / 141 نیز نک : ه د، احسایی، علینقی؛ برای دیگر شاگردان او، نک : حائری، 95-96).احسایی در پی شیوع بیماری طاعون در عراق به احسا بازگشت و پس از اقامتی 4 ساله در 1212 ق رهسپار عتبات شد. در بازگشت بعد از مدتی اقامت در بصره به ذورق در نزدیكی بصره رفت و تا 1216 ق در آنجا ماند. پس از آن نیز تا 1221 ق به اقامتهای موقت در بصره و روستاهای اطراف آن گذراند (احسایی، عبدالله، 19-22). دراین سال به عتبات رفت و از آنجا عازم زیارت مشهد رضوی شد و بین راه در یزد توقفی كرد. اهل یزد از او استقبال گرمی به عمل آوردند و او به اصرار ایشان پس از بازگشت از مشهد، در یزد مقیم شد (همو، 22-23). در این زمان كه آوازۀ احسایی در ایران پیچیده بود، فتحعلی شاه قاجار (سل 1212-1250 ق / 1797-1834 م) باب مكاتبه را با او گشود و از او برای ملاقات در تهران دعوت به عمل آورد (برای متن یكی از نامههای او نک : ابراهیمی، ابوالقاسم، 166). احسایی برای آنكه دعوت شاه را نپذیرد، عذر میآورد، تا آنكه شاه در نامهای دیگر بدو نوشت كه آمدنش به یزد با قشون بسیار، تهدیدی برای ارزاق مردم آنجا خواهد بود و بار دیگر آمدن احسایی را به تهران خواستار شد. وی كه تمایلی به رفتن نزد شاه نداشت، تصمیم گرفت یزد را به نیت بصره ترك گوید، اما با ناخرسندی مردم یزد روبهرو شد كه بیم داشتند شاه خروج احسایی را حمل بر این كند كه آنان نمیخواستهاند پذیرای شاه باشند. وی به ملاحظۀ آنان راهی تهران شد و نزد شاه تقرب یافت (همو، 23-25). یكی از رسالههایی كه از احسایی در دست داریم، با عنوان خاقانیه به تاریخ 1223 ق، در جواب چند پرسش فتحعلی شاه است (نک : احسایی، احمد، مجموعه ... ، 104- 128). احسایی در پاسخ اصرار شاه به مقیم شدنش در تهران، چنین عذر آورد كه اگر در اینجا بمانم، وقتی مردم نزد من از احكام دولت دادخواهی میكنند، به ضرورت حمایت مسلمانان میباید وساطت كنم و در این حال پاسخ قبول یا رد شاه، یا موجب تعطیل سلطنت است، یا مایۀ خواری من. شاه پذیرفت و چون احسایی یزد را برای اقامت ترجیح داد، در 1223 ق به دستور شاه اسباب انتقال او و خانوادهاش را به یزد فراهم كردند (احسایی، عبدالله، 26- 28).احسایی در 1229 ق در راه زیارت عتبات به كرمانشاه وارد شد و با استقبال مردم و شاهزاده محمدعلی میرزای دولتشاه حاكم كرمانشاهان روبهرو گشت. حاكم اصرار به اقامت وی در كرمانشاه داشت و با تعهدی كه در مورد تدارك سفر هر سالۀ او به عتبات داد، او را به اقامت راضی كرد. این اقامت احسایی در كرمانشاه بجز سفری دو ساله به حج و عتبات، حدود 10 سال به طول كشید (همو، 34-36). سپس به مشهد و یزد و اصفهان و كرمانشاه رفت و پس از یك سال دیگر اقامت در كرمانشاه، رهسپار عتبات شد و چندی بعد آنجا را نیز به عزم مكه ترك كرد، اما در دو منزلی مدینه درگذشت و در قبرستان بقیع مدینه مدفون گردید (همو، 36-40). احسایی را به وارستگی و جهد در عبادات و ریاضات شرعی ستودهاند (همو، 40-41؛ تنكابنی، 35-36؛ خوانساری، 1 / 216). از آثار وی بر میآید كه وی علاوه بر فقه و دیگر علوم دینی متداول، در فسلفه تبحر داشته، و به دانشهای گوناگون از ریاضیات و طبیعیات قدیم و علوم غریبه نیز آگاه بوده است. تعابیری كه مشایخ اجازهاش در حق او به كار بردهاند، از دانش وسیعش در فقه و حدیث حكایت میكند. سفرهای پی در پی احسایی و بزرگداشتهای مردم و علما در شهرهای مختلف از او (نک : رشتی، 33 به بعد؛ كرمانی، 38 به بعد)، نشانۀ معروفیت وی و نیز اقبال جوامع مذهبی ایران به اوست. با اینهمه، وی در اواخر زندگی خود با مخالفت برخی عالمان روبهرو شد كه پارهای از دیدگاههایش را غلو و انحراف تلقی میكردند. احسایی خود میگوید محمد بن حسین آل عصفور بحرانی كه پدرش از مشایخ اجازۀ او بوده است، در بحثی رویارو بر وی انكار آورد (نک : ابراهیمی، ابوالقاسم، 141). اما نخستین مخالفت آشكار با احسایی، از جانب ملا محمدتقی برغانی از عالمان با نفوذ قزوین صورت گرفت. زمان این رویداد به سالهای آخر حیات احسایی باز میگردد و گویا به زمانی كه وی از كرمانشاه عازم مشهد بود و در میانۀ راه چندی در قزوین توقف داشت. مفصلترین گزارش را در این باره، تنكابنی در قصص العلماء آورده است كه البته بر همۀ اخبار آن نمیتوان صحه گذارد. او مینویسد برغانی در آغاز، مانند دیگر بزرگان قزوین، حرمت احسایی را نگاه میداشت، اما در مجلسی كه احسایی به بازدید او رفته بود، از روی آگاهی، عقیدۀ خاص وی را در باب معاد جسمانی جویا شد و پس از شنیدن پاسخ، به وی اعتراض كرد و آن مجلس با جدال اطرافیان به پایان آمد. این رویارویی به میان مردم نیز كوشید و جمعی از علما از احسایی كناره جستند. ركنالدوله علینقی میرزا حاكم قزوین، محفلی برای آشتی از علما با حضور آن دو ترتیب داد، اما این بار گفت و گو به تكفیر احسایی ازجانب برغایی انجامید و انتشار این تكفیر، توقف بیشترِ احسایی را در شهر دشوار ساخت (ص 42-43). از احسایی نامهای به یكی از علمای قزوین به نام ملا عبدالوهاب كه در آن مدت، میزبان احسایی بوده، در دست است. وی در این نامه از آن فتنه شكوه میكند و توضیح میدهد كه عقیدۀ او با مبانی اعتقادی عالمان شیعه ناسازگار نیست (نک : ابراهیمی، ابوالقاسم، 157- 158). احسایی پس از ترك قزوین در سفرهایش به مشهد و یزد و اصفهان، با همۀ معارضههایی كه با او شده بود، كمایبش از پایگاه مردمی برخوردار بود، تا آنجا كه گفته شده است در اصفهان 16 هزار نفر نماز را بدو اقتدا كردند (احسایی، عبدالله، 37- 38). اما تلاش برغانی در تأكید بر تكفیر او و نامههایی كه در این باره مینوشت، از عواملی بود كه عرصه را بر احسایی در واپسین سفرش به كربلا تنگ كرد و او را از نیت ماندگار شدن در آنجا منصرف ساخت، خاصه كه در این میان گروهی نیز عقاید غلوآمیزی به وی نسبت دادند و در تحریك علمای كربلا و سران دولت عثمانی كوشیدند (تنكابنی، 43؛ ابراهیمی، ابوالقاسم، 170-171؛ رشتی، 61 به بعد). آنچه از فتوای برخی علما بر ضد احسایی نوشتهاند (نک : تنكابنی، 43-4)، مربوط به همین اوان و پس از آن است. در مقابل، گروهی دشمنی با او را روا نمیشمردند؛ از آن جمله فقیه نامدار حاج محمد ابراهیم كلباسی بود كه از معتقدات احسایی آگاهی داشت و پس از وفات او در اصفهان 3 روز عزا برپا كرد (خوانساری، 1 / 232). وی دربارۀ احسایی میگوید: «منسوب داشتن شیخ به برخی امور ناشایست به ویژه از جانب كسانی كه به مطالب و اصطلاحات او وقوفی ندارند، جرأت زیادی میطلبد» (نک : شریف، 54).در گفتار كلباسی این نكتۀ مهم هست كه آنچه در نظر برخی، احسایی را بنیانگذار مكتبی بیرون از جریان مقبول امامیه نمایانده است، میتواند ناشی از دو عامل باشد: یكی آسان فهم نبودن پارهای از آراء و تعبیرات او كه چه بسا به نخستین نگاه بدعتآمیز نماید، و دیگر، تندرویهایی از هر دو مخالف و موافق او كه گاه با شناخت لازم نیز همراه نبوده است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید