ابویعقوب همدانی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 30 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/225129/ابویعقوب-همدانی
جمعه 24 اسفند 1403
چاپ شده
6
اَبویَعْقوبِ هَمَدانی، یوسف بن ایوب بن حسین بن وهرۀ بوزنجردی (440 یا 441-22 ربیعالاول 535 ق / 1048 یا 1049- 5 نوامبر 1141 م)، صوفی و از پیشوایان طریقتی كه در دورههای بعد به نام «خواجگان» یا «نقشبندیان» شهرت یافت. وی در حدود سال 440 ق در بوزنجرد از قریههای همدان زاده شد (سمعانی، 2 / 356؛ ابن جوزی، المنتظم، 10 / 94؛ ذهبی، سیر ... ، 20 / 66). آوازۀ نظامیۀ بغداد ابویعقوب را در حدود بیست سالگی (پس از 460 ق) به این شهر كشاند (ابن جوزی، همانجا؛ نک : كاشفی، 1 / 13). او در مجالس درس رئیس مدرسه، ابواسحاق شیرازی (ه م) كه از بزرگترین دانشمندان شافعی و از استادان فقه و اصول بود و دستی نیز در تصوف داشت، شركت كرد و اصول مذهب شافعی را فرا گرفت و در جدل و مناظره توانایی بسیار یافت. در علم حدیث نیز از كسانی چون ابوالحسن مهتدی بالله، ابوالغنائم هاشمی، ابوجعفر ابنمسلمه و ابوبكر خطیب تعلیم گرفت و افزون بر این از دانشهای نظری نیز بهرهمند گردید (سمعانی، 2 / 357؛ ابن جوزی، همانجا، نیز 9 / 171؛ ابن خلكان، 7 / 78؛ ذهبی، العبر، 2 / 448- 449).اسنوی وی را در شمار دانشمندان شافعی مذهب آورده (2 / 531)، ولی خواجه محمدپارسا وی را حنفی خوانده است (نک : كاشفی، 1 / 13، 14). ابویعقوب به قصد ادامۀ تحصیلات بغداد را ترك كرد و مدتی در اصفهان از حمد بن ولكیز، در بخارا از ابوالخطاب طبری و در سمرقند از احمد بن محمد فارسی حدیث شنید (ابن خلكان، نیز ذهبی، سیر، همانجاها) و در این احوال پس از آشنایی با صوفیانی چون ابوعلی فارمدی (ه م)، عبدالله جوینی و حسن سمنانی، رو به تصوف نهاد و پس از چندی یكسره به فعالیتهای مدرسی پشت پا زد و به زهد، عبادت و ریاضت پرداخت (ابنجوزی، تلبیس ... ، 362؛ ابن خلكان، همانجا؛ ذهبی، همان، 20 / 67- 68؛ جامی، 375؛ كاشفی، 1 / 14). وی در مرو (ابنجوزی، المنتظم، همانجا) خانقاهی داشت كه به گفتۀ دولتشاه (ص 59) به «كعبۀ خراسان» معروف شد و در آنجا به ارشاد و هدایت طالبان و سالكان میپرداخت و ظاهراً مردمان بسیاری برای شنیدن سخنان او در آنجا گرد میآمدند (سمعانی، 2 / 356-357؛ ابن جوزی، همانجا، 10 / 94).دانشمندان و بزرگانی كه به خراسان سفر میكردند، برای دیدار با ابویعقوب به مرو میرفتند و از وی بهره میگرفتند. از میان اینان میتوان به سنایی غزنوی، ابوبكر خطیب، ابوالقاسم قزوینی، ابوحفص زاهد همدانی و ابوالمحاسن خلیلی اشاره كرد (سبكی، 6 / 155، 7 / 123، 248، 315؛ علاءالدوله، 321؛ دولتشاه، همانجا). سمعانی نیز از جمله كسانی است كه به دیدار او رفته و از وی حدیث شنیده است (2 / 357). ابویعقوب در 506 ق / 1112 م بار دیگر رهسپار بغداد شد و در نظامیه مجلسهای وعظ ترتیب داد و مردم استقبال شایانی از او كردند (ابن جوزی، همان، 10 / 95). آوردهاند كه در همین مجلسها كرامتهایی مینموده است (همانجا، نیز 9 / 171؛ ابن اثیر، 11 / 80؛ ابن خلكان، 7 / 78، 79؛ ذهبی، همانجا؛ خانی، 107). چنین مینماید كه گفتارهای وی در این مجالس با گرایشهای اشعری مذهبان ــ كه هنوز نزاعهای خود را با حنبلیان در بغداد ادامه میدادند (نک : ه د، ابواسحاق شیرازی) ــ چندان سازگار نبوده و اعتراضهایی را برمیانگیخته است (ابن جوزی، ذهبی، همانجاها). ابویعقوب واپسین سالهای زندگانی خود را در مرو و هرات سپری كرد و در یكی از سفرها در میان راه هرات به مرو در محلی به نام بامئین از قصبههای بادغیس درگذشت و در همانجا به خاك سپرده شد. پس از چندی، یكی از مریدانش به نام ابن نجار، پیكر او را به مرو برد و در آنجا دفن كرد (سمعانی، همانجا؛ ابن جوزی، همان، 10 / 95؛ ابن خلكان، 7 / 80؛ كاشفی، همانجا). بنا بر گفتۀ سعید نفیسی مزار ابویعقوب در نواحی شمالی شهر مرو كه دراین روزگار تا آن شهر 20 كم فاصله دارد، واقع شده و مردم محل به آن «خواجه یوسف» میگویند (ص 226).ابویعقوب نزد عارفان پس از خود نیز از منزلت والایی برخوردار بوده است، چنانكه عطار نیشابوری (د 618 ق) به هنگام برشمردن انگیزههای تصنیف تذكرة الاولیاء به یكی از گفتههای وی استناد میكند (نک : ص 8) و در الهی نامه (ص 94-95) و منطق الطیر (ص 231) از او با لقبهایی چون «همهدان»، «امام روزگار» و «صاحب اسرار جان» یاد كرده و داستانهایی از او باز میگوید. نجمالدین رازی در بیان برخی از احوال سلوك به گفتۀ او استشهاد كرده است (ص 297) و مجدالدین بغدادی نیز در تحفة البرره در چند مورد به اقوال و آراء او اشاره دارد (نک : ریاحی، 26). سلسلۀ خواجگان كه بعداً به نقشبندیه معروف شد، نسبت فرقۀ خود را به بهاءالدین نقشبند و از او با 5 واسطه به عبدالخالق غجدوانی (د 575) كه از مریدان ابویعقوب بود، میرسانند، و بدین قرار این زنجیره از او به ابوعلی فارمدی و از وی به رشتههای اصلی جریان تصوف میپیوندد (جامی، 377، 378؛ پارسا، 9-10؛ كاشفی، 1 / 11-14؛ معینیان، 43، 50-51). البته پایهگذار اصلی و واقعی سلسلۀ خواجگان، عبدالخالق است (همو، 43-47؛ طاهری، 34) كه رسالهای به نام «صاحبیه» در مقامات ابویعقوب همدانی، به او منسوب است. این رسالۀ كوچك به زبان فارسی و شامل بخشی از زندگانی غجدوانی و چگونگی آشناییاش در 22 سالگی با ایویعقوب (ص 94-97؛ نیز نک : «مقامات عبدالخالق ... »، 2) و همچنین حاوی پارهای از رویدادهای زندگی اوست، همچون ماجرای مرگش (ص 97- 98) و نیز تعیین كردن خلیفههای چهارگانه ــ كه عبدالخالق چهارمین آنهاست ــ (ص 82). البته مطالب رساله گذشته از گزافهگوییهایی كه در مقام ستایش و تقدیس ابویعقوب در بر دارد (ص 84-93)، از خطاهای فاحش تاریخی و اشارات افسانهای خالی نیست؛ چنانكه مثلاً ولادت ابویعقوب را در 420 ق گفته! (ص 84) و نسبش را با 6 واسطه به ابوحنیفه، با 45 واسطه به كیومرث و با 47 واسطه به حضرت آدم رسانده! (ص 79) و مرگ او را در سمرقند دانسته است! (ص 97). و باز در جایی از این رساله عبدالخالق در 504 ق در دوران جوانی است (ص 82، 84) و در جای دیگر میبینیم كه در سال 600 ق وی هنوز زنده است (ص 99). به هر حال، این مسائل موجب شده است كه برخی از محققان، انتساب این رساله به غجدوانی را مردود بشمارند (معینیان، 49، حاشیۀ 2؛ ریاحی، 16، 17؛ زرینكوب، 207). همین رساله ظاهراً تنها منبع سرگذشتنگاران متأخر صوفی همچون نویسندۀ قندیه، عبدالرحمان جامی و واعظ كاشفی در مورد جانشینان چهارگانۀ ابویعقوب و بخشی از زندگینامۀ غجدوانی و آگاهیهایی از این دست بوده است (نک : جامی، 377- 378؛ سمرقندی، 33-34؛ كاشفی، 1 / 34-36؛ نیز ریاحی، 17).
رتبة الحیات، كتاب كوچكی است به زبان فارسی كه به صورت پرسش و پاسخ تصنیف شده است. لحن گفتار نویسنده همان لحن مجلس گویانی است كه با بهره گرفتن از آیات و احادیث و شیوۀ خطابی به تعلیم و تنبیه مخاطبان خود میپردازند. محور كلی رساله، بیان مراتب و درجات زندگانی است: از زندگانی و آسایش به دنیا كه پستترین درجات است، تا زندگانی و آسایش به مولا كه آسایش به اسلام و آسایش به ایمان لازمۀ آن است و برترین مراتب، زندگانی و آسایش به احسان است كه نسبتش به مراتب پیشین نسبت آسمان به زمین است، وی از ارتقاء در این مراتب به «گشت آسایش» تعبیر میكند، زیرا در هر یك از این مراحل انسان به لوازم آن دل میبندد و در حقیقت آسایش و آسودگی او در آن است. گشت آسایش از این روی تعبیری است از دگرگون شدن باطن، و آن از دو طریق حاصل تواند شد: فضل ربانی و مجاهدت در تخریب آسایشگاه دنیا. با پرورش تن به اسلام، با پرورش دل به ایمان و با پرورش سرّ و جان به احسان میتوان رسید (ص 56). در این رساله در خلال این بحثها به فراخور حال در باب اسلام و ایمان و احسان، قضا و قدر، فكر، ذكر، دل، خاطر، سرّ و جان و تفاوت میان آنها نیز سخن رفته است. طریقت ابویعقوب در این رساله از شریعت فاصله نمیگیرد و مراعات احكام و آداب شرعی لازمۀ سیروسلوك است (ص 33). گفتوگو در باب مسائلی چون خیر و شر، شقاوت و سعادت، قضا و قدر، و كسب افعال تأثیر اندیشههای اشعری را بر ابویعقوب نشان میدهد. رتبة الحیات به نثری پخته و روان و گیرا نوشته شده و روی همرفته دارای ویژگیهای نثرهای فارسی سدههای 5 و 6 ق است. از ویژگیهای قابل توجه در این متن، وجود جملههای موزون و شعرگونه است كه شاید نمونههایی باشد از برگردان فهلویات لهجۀ رازی كه در همدان و بوزنجرد، زادگاه نویسندۀ كتاب، رواج داشته است (ص 52، 55؛ ریاحی، 21-22؛ شفیعی، 491- 493). این رساله یكی از نخستین نمونههای آثار عرفانی به زبان فارسی است و از لحاظ برخی واژههای فارسی كه به جای اصطلاحات رایج صوفیانه نیز به كار رفته، شایستۀ توجه است.
دو رسالۀ عرفانی دیگر نیز به وی منسوب است: نخستین رساله در مجموعۀ شمارۀ كتابخانۀ مركزی دانشگاه تهران است. این رسالۀ 5 / 1 برگی كه به زبان فارسی و به نثری پرتكلف نوشته شده، دربارۀ مراتب توحید و موحدان است. رسالۀ دیگر كه در مجموعۀ شمارۀ 1797 نسخههای خطی كتابخانۀ سپهسالار موجود است، به زبان عربی و در 4 برگ است و در 670 ق تحریر شده (منزوی، 2 / 1169). این نوشته پندنامهای است كه لحنی خطابی دارد و خواننده را پیوسته به دوری از گناهان و تمسک به سنت و پرهیز از دوستی دنیا توصیه میكند. ابویعقوب ظاهراً شعر نیز میسروده و رباعیاتی به او منسوب است (اوحدی، 712، 1186).
ابناثیر، الكامل؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، تلبیس ابلیس، بیروت، 1368 ق؛ همو، المنتظم، حیدرآباددكن، 1358 ق؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابویعقوب همدانی، یوسف، رتبة الحیات، به كوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1362 ش؛ اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، به كوشش عبدالله جبوری، بغداد، 1391 ق؛ اوحدی بلیانی، تقیالدین، عرفات العاشقین، نسخۀ خطی كتابخانۀ ملی ملك، شم 5234؛ پارسا، محمد، قدسیه، به كوشش احمد طاهری عراقی، تهران، 1354 ش؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به كوشش مهدوی توحیدیپور، تهران، 1336 ش؛ خانی، عبدالمجید، الحدائق الوردیة فی اجلاء النقشبندیة، دمشق، 1308 ق؛ دولتشاه سمرقندی، تذكرة الشعراء، به كوشش محمد اقبال صافی، لاهور، 1939 م؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعب ارنؤوط و نعیم عرقسوسی، بیروت، 1405 ق؛ همو، العبر، به كوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1405 ق؛ ریاحی، محمدامین، مقدمه بر رتبة الحیات (نک : هم ، ابویعقوب همدانی)؛ زرین كوب، عبدالحسین، دنبالۀ جستوجو در تصوف ایران، تهران، 1362 ش؛ سبكی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الكبری، به كوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناجی، دمشق، 1388 ق؛ سمرقندی، محمد، قندیه، به كوشش ایرج افشار، تهران، 1367 ش؛ سمعانی، عبدالكریم، الانساب، به كوشش عبدالرحمان ابن یحیی معلمی، حیدرآباددكن، 1383 ق؛ شفیعی كدكنی، محمدرضا، موسیقی شعر، تهران، 1368 ش؛ «صاحبیه»، منسوب به عبدالخالق غجدوانی، به كوشش سعید نفیسی، فرهنگ ایران زمین، تهران، 1332 ش، ج 1؛ طاهری عراقی، احمد، مقدمه بر قدسیه (نک : هم ، پارسا)؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، الهینامه، به كوشش فؤاد روحانی، تهران، 1359 ش؛ همو، تذكرة الاولیا، به كوشش محمد استعلامی، تهران، 1366 ش؛ همو، منطق الطیر، به كوشش محمدجواد مشكور، تبریز، كتابفروشی تهران؛ علاءالدولۀ سمنانی، احمد، مصنفات فارسی، به كوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1369 ش؛ كاشفی، علی، رشحات عین الحیات، به كوشش علیاصغر معینیان، تهران، 1356 ش؛ معینیـان، علیاصغر، مقدمه بر رشحـات (نک : هم ، كـاشفی)؛ «مقامات عبدالخالق غجدوانی»، فرهنگ ایران زمین، تهران، 1332 ش، ج 2، منزوی، خطی؛ نجمالدین رازی، عبدالله، مرصاد العباد، به كوشش محمد امین ریاحی، تهران، 1352 ش؛ نفیسی، سعید، سرچشمۀ تصوف در ایران، تهران، 1343 ش.
ناصر گذشته
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید