ابوالفرج اصفهانی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/224938/ابوالفرج-اصفهانی
جمعه 24 اسفند 1403
چاپ شده
6
چنانكه در روایت ابوشراعه ملاحظه شد، ابوالفرج از 17 سالگی به بعد با پدرش، در بغداد میزیست. از زندگی او در بغداد روایات روشن و صریحی در دست نیست، تا بتوانیم براساس آنها پیچ و تابهایی را كه وی طی 40 سال درنوردیده، یكییكی و با حفظ ترتیب زمانی برشماریم. روایتهای مربوط به او در منابع سدههای 4 و 5 ق چندان اندك است كه به راستی موجب حیرت پژوهشگر میگردد و ممكن است او را وادارد كه در تعلیل این امر، ابوالفرج را مردی تقریباً گمنام و اغانی او را در آن روزگار، اثری كمبها (مثلاً نك : خلفالله، 17) انگارد. از سوی دیگر، وی در مناسبتهای گوناگون و ضمن نقل داستانها، گاه به دوستان و همنشینان خود و پیوندهایی كه با ایشان داشته است، اشاره میكند و صحنههای متعددی از مجالس عیش و عشرت یا شعرخوانی و غنا را ترسیم مینماید كه با فرض گمنامی او سازگار نیست. در شرح این احوال، صداقت و بیرنگی و بیپروایی ابوالفرج و بهخصوص شفافی سخنش سخت جلبنظر میكند و از خلال این گزارشها شخصیت وی به روشنی تمام بر خوانندگان آشكار میگردد. صمیمیت او در گفتار مومجب میشود كه هرچه او دربارۀ خود نقل كرده است، با اطمینان خاطر بپذیریم و باور كنیم كه او تا آنجا كه به شخصیت و ویژگیهای اخلاقی و اعتقادی و هنری مربوط است، هیچ دریچهای را به روی ما نبسته است. ابوالفرج در بغداد در خانهای ظاهراً بزرگ و برازنده، بر كرانۀ دجله، میان درب سلیمان و درب دجله كه به خانۀ ابوالفتح بریدی متصل بود، میزیست (یاقوت، ادبا، 13 / 104). گویی از همان آغاز اقامت در بغداد، جز جمعآوری روایات ــ خواه برای كتابهایی چون مقاتل، خواه برای كتابهایی درشعر و موسیقی ــ كار دیگری نداشت. هیچكس شغل خاصی به او نسبت نداده است، اما نام كسان بسیاری را كه به او درس آموخته، یا روایاتی برای او نقل كردهاند، میتوان ذكر كرد.خطیب بغدادی معروفترین شیوخ او را این كسان دانسته است: محمد بن عبدالله حضرمی مطین، محمد بن جعفر قتات، حسین بن عمر ابنابیاحوص ثقفی، علی بن عباس مقانعی، علی بن اسحاق بن زاطیا، ابوخُبیب برتی و محمد بن عباس یزیدی (11 / 398). ابونعیم، جعفر بن مروان را بر این گروه افزوده است (2 / 22). یاقوت نیز نام كسانی را كه از ایشان روایت كرده، اینگونه آورده است: ابن درید، ابوبكر ابن انباری، فضل بن حباب جمحی، علی بن سلیمان اخفش و نفطویه (همان، 13 / 95). اما این فهرستها هیچ یك كامل نیست. به شهادت اغانی و مقاتل وی بسیاری از مشاهیر و دانشمندان زمان را ملاقات كرده و از آنان روایت شنیده است. شاید بتوان این نامها را بر اسامی ذكر شده افزود: طبری، محمد بن خلف بن مرزیان، جعفر بن قدامه، یحیی بن منجم، و از همه مهمتر عمویش حسن و سرانجام شاعر هرزهگوی جَحظه.نكتۀ قابل ذكر، سال وفات این اشخاص است كه نشان میدهد تا چه زمانی ابوالفرج میتوانسته با آنان تماس داشته باشد، مثلاً ابن ابی احوص و یحیی بن منجم (د 300 ق) هنگامی كه او 17 ساله بوده، در گذشتهاند؛ فضل بن حباب در 23 سالگی او؛ محمد یزیدی كه از مراجع عمدۀ اوست، در 27 سالگی او و ابن قدامه كه مرجع اصلی او در كتاب الاماءالشواعر است، در 319 ق یعنی در 36 سالگی او وفات یافتهاند. جَحظه كه مرجع نقل روایات و دوست همنشین او بود، بیشتر زیسته و تا 43 سالگی شاعر (324 ق) زنده بوده است. از آنجا كه تألیف اغانی ظاهراً تا كهن سالی او ادامه داشته، باز میتوان سخن خود او را كه گفته است كتاب طی 50 سال تألیف شده، تأیید كرد.رابطۀ ابوالفرج با این استادان یكسان نبود. مثلاً ابن درید كه اساساً در بصره میزیست، تنها در 308 ق به بغداد رفت. در آن هنگام وی مردی بسیار مشهور و كهنسال بود. همۀ دانشمندان، از جمله بسیاری از دوستان ابوالفرج به خدمت او میشتافتند و چون در 90 سالگی درگذشت، جحظه رثایش گفت (نك : ﻫ د، ابن درید). ابوالفرج نیز بیگمان نزد او میرفته است. با اینهمه ردپای او در مجالس ابن درید كمتر مییابیم، به همین جهت است كه گاه به واسطه از او نقل قول كرده و گفته است: شخصاً این روایت را از او نشنیدهام ( الاغانی، 17 / 106، اما 21 / 26: روایتی مستقیم از او). رابطۀ او با برخی دیگر از استادانش گاه روشنتر است، مثلاً دربارۀ ابوعبدلله محمد بن عباس یزیدی كه «مردی دانشمند وثقه بود» (همان، 20 / 217)، گوید كه همۀ اخبار و دیوان ابو جلده را در خدمتش آموخته است (همان، 11 / 310) و دربارۀ اخفش مینویسد كه كتاب المغتالین را نزد او خوانده است (همان، 2 / 140). اما درست نمیدانیم كه آیا آثار معینی را نزد نفطویه، ابنانباری، محمد صیدلانی و دیگران خوانده و شنیده است، یا نه.روایات مربوط به غنا را كه غالباً به اسحاق موصلی ختم میشود، از چند تن گرفته است: موضوع «اصوات صدگانه» را از ابواحمد یحیی ابنمنجم نقل كرده (همان، 1 / 7)، اما استاد خاص او در موسیقی همان دوست نزدیكش جحظه بوده است.جحظه كه از تبار برمكیان بود، احمد بن جعفر نام داشت و مردی ادیب و شاعر، و در روایات و اخبار نحو و لغت و نجوم متبحر، و در عین حال حاضرجواب و نكتهپرداز بود. وی با كسانی چون ابن معتز نشست و برخاست داشت و در 324 ق درگذشت (نك : یاقوت، ادبا، 2 / 241-242). ابوالفرج نزد او كتاب اخبار ابی حشیشة را كه او خود در موسیقی تألیف كرده بود ( الاغانی، 17 / 75) و نیز كتاب الطنبوربین و الطنبوریات او را خوانده است و كتـاب اخیر را بـارها مورد استفاده قرار داده (مثلاً نك : همان، 22 / 205) و از قول همو، «اصوات صدگانه» را نقل كرده است (همان، 1 / 7). رابطۀ ابوالفرج با جحظه چندان استوار بود كه وی عاقبت كتابی به نام اخبار جحظة تألیف كرد.راست است كه ابوالفرج با مردانی بسیار جدی و دانشمند چون طبری و صولی و ابن انباری آشنایی داشته و در مقاتل از محدثان و راویان بزرگ كوفی روایت كرده است، اما آنچه در روح او بیش از هر چیز اثر گذاشته، همانا شخصیت استادانی چون جحظه و نفطویه و فرزندان منجم بوده است.علاوه بر روایات بسیار متعددی كه ابوالفرج از جحظه نقل كرده، حكایتی نیز میان آن دو رفته كه خطیب آورده است: ابوالفرج در مجلسی حضورداشت كه درآن مدرك بن محمد شاعر، جحظه را هجا گفت و چون خبر به جحظه رسید، در 2 بیت از ابوالفرج گله كرد كه چرا بنابر آییندوستی، از او دفاع نكرده است. ابوالفرج در 4 بیت، به او اطمینان داد كه از ارادتمندان وی است (11 / 299؛ نیز نك : یاقوت، همان، 13 / 122-123؛ قفطی، 2 / 252-253). بدیهی است كه این دوستی در شخصیت ابوالفرج تأثیر عمیق گذاشته است.
از استادان ابوالفرج كه بگذریم، وی را دوستان و همنشینانی بود كه غالباً از بزرگان روزگار بودند، اما تنها جاهایی كه ابوالفرج را در كنارشان میبینیم، همانا مجالس عشرت است. از میان این همنشینان، حسن بن محمد مهلبی، وزیر معزالدوله (وزارت: 339- 352 ق) از همه مشهورتر است. مهلبی وزیری زیرك و سختكوش و مقتدر و پرهیبت بود، اما همۀ اوقات فراغ خود را در محافل بادهنوشی و نكتهپردای و شعرخوانی میگذراند و در این كار زیادهروی میكرد (یاقوت، همان، 9 / 133).ابوافرج اصفهانی تنها در مجالس خلوت مهلبی حضور داشت و سخت به او نزدیك بود؛ او را مدح بسیار میگفت و از ندیمانش به شمار میآمد (ثعالبی، 3 / 109؛ یاقوت، ادبا، 13 / 100-101، به نقل از صابی). تنوخی بارها دیده است كه وزیر به او و جُهَنی، جایزههای 000‘5 درهمی میبخشیده است (نشوار، 1 / 74). از روابط میان این دو، چند «مجلس» نقل كردهاند: یك مجلس ماجرای خوراك خوردن ابوالفرج بر سر سفرۀ وزیر است (نك : یاقوت، همان، 13 / 102-103)؛ در مجلسی دیگر ابوالفرج، جهنی را كه چندی محتسب بصره بود و گاه سخت به گزاف میگفت، به استهزا میگیرد و شرمسار میسازد (همان، 13 / 123-124)؛ آخرین مجلس آناست كه یاقوت از قول هلال صابی نقل كرده است. در این مجلس، مهلبی كه مست باده بوده است، به ابوالفرج میگوید: میدانم كه تو مرا هجو میكنی. سپس وادارش میسازد كه شعری در هجو او بسراید. ابوالفرج ناچار مصرعی میسراید و مهلبی در معنایی بس زشتتر، آن را تكمیل میكند (همان، 13 / 108- 109؛ نیز نك : ابن ظاهر، 70).مهلبی، گویی برای آنكه دوست دانشمندش پیوسته به كار روایت و شعر و موسیقی مشغول باشد، هرگز شغلی جدی به او محول نكرد. یاقوت نیز تصریح میكند كه مهلبی كارهای ساده به او میسپرد (همان، 13 / 105). این روایات حكایت از دوستی استوار میان آن دو دارد و به قول یاقوت تنها مرگ بود كه میتوانست میانشان جدایی اندازد (همانجا). به همین سبب ملاحظه میشود كه تقریباً همۀ مدایح ابوالفرج (ثعالبی، 3 / 109-112: 7 قطعه، شامل 55 بیت) به این وزیر تقدیم شده است. با اینهمه، باید یادآور شد كه در هیچیك از صحنههای غمانگیز و مفصلی كه دربارۀ مغضوب شدن وزیر و مرگ او نقل كردهاند، خبری از این یار دیرینه نیست و وی هیچ شعری در رثای او نسروده است. مهلبی اندكی پیش از مرگ در 352 ق به مأموریتی ناخواسته در عمان گسیل شد و سپس دشمنان او چندان نزد معزالدوله سعایت كردند كه معزالدوله بر وی سخت خشم گرفت (نك : ابن اثیر، 8 / 546-547). در اینكه این احوال سبب دوری گزیدن ابوالفرج از وی شده باشد، باید تأمل كرد.یكی دیگر از كسانی كه نامش در روایات مربوط به ابوالفرج آمده، قاضیی است كه در مجالس وزیر مهلبی پدیدار میشود. این قاضی، ابوعلی حسن بن سهل ایذجی است كه چندی قضای ایذه و رامهرمز را داشت و سپس به حلقۀ ندیمان مهلبی پیوست و «چندانكه او هرزگی و پردهدری كرد، قاضیان را نشاید» (یاقوت، همان، 16 / 210، به نقل از توخی). ابوالفرج او را با الفاظی ناشایست هجا گفته (ثعالبی، 3 / 113؛ یاقوت، همان، 13 / 134) و میدانیم كه این هجا نه دلیل بر دشمنی، كه نشان دوستی نزدیك آن دو بوده است.در مجالس مهلبی قاضی دیگری نیز شركت میجست كه ابوالقاسم علی تنوخی نام داشت و به قول ثعالبی از اعیان اهل علم بود (2 / 335). ابوالفرج، در یك قطعۀ 10 بیتی این قاضی را ستوده است (همو، 3 / 113).آخرین كسی كه در زندگی و شعر ابوالفرج حضور یافته، همسایۀ او ابوعبدالله بریدی است كه خلیفه راضی، در 327 ق او را بر ولایت بصره گمارده بود. از آنجا كه بریدیان بصره پیوسته سركش و استقلال جوی بودند، اقدام خلیفه نوعی دلجویی از ایشان تلقی شد. اما گویی ابوالفرج از این همسایه دلخوشی نداشت، زیرا قصیدهای ظاهراً بسیار تند و انتقادآمیز، شامل 100 بیت در هجای او سروده كه تنها 10 بیت از آن باقی مانده است (یاقوت، ادبا، 13 / 127- 128: 6 بیت؛ ابن طقطقی، 285-286: 5 بیت كه یك بیت آن با آنچه یاقوت آورده، یكی است).از همنشینان و دوستان ابوالفرج میتوان فهرست مفصلی تدارك دید، مثلاً میتوان گفت كه وی با مرزبانی (محمد بن عمران) مؤلف و دانشمند دربار عضدالدوله (د 384 ق)، ابوسعید سیرافی نحوی مشهور و قاضی بغداد (د 368 ق)، ابنشاذان بزاز (د 383 ق) و بسیاری دیگر آشنا بوده است، اما از این كسان، روایتی یا حكایتی كه به ابوالفرج مربوطشان سازد، در دست نیست. او خود در روایتی منحصر به فرد گوید كه در مجلس ابوطیب متنبی شیخی برایش حكایتی نقل كرده است ( ادب، 57). این امر به احتمال قوی در 351 ق رخ داده است، چه در آن هنگام بود كه وزیر مهلبی شاعران خود را بر ضد متنبی و به هجای او برانگیخت. با اینهمه از این ماجراهای بسیار معروف در تاریخ، هیچ اثری در نوشتههای ابوالفرج پدیدار نیست.اینك لازم است به آن دسته از روایاتی كه در همۀ كتب ادب نقل میشود بپردازیم: موضوع اصلی این داستانها، دوستی ابوالفرج با صاحب بن عباد و ابن عمید و هدیۀ كتاب اغانی به سیفالدوله است. افسانههای دیگری نیز گرد این روایات تنیده شده كه یكی حكایت نسخۀ منحصر به فرد اغانی است؛ دیگر كتابخانۀ عظیم صاحب است كه بخشی از آن بر 30 شتر بار میشده و سپس اغانی جای آنهمه كتاب را گرفته است؛ سدیگر هدیۀ 000‘1 دیناری سیفالدوله در ازای اغانی و نظر صاحب در این باب است. بدینسان اغانی، كتابی افسانهای شده و مؤلف آن چنان ارجمند گردیده است كه نویسندگان سدههای بعد، حتی معاصران، او را كاتب ركنالدوله و ندیم معزالدوله پنداشتهاند (مثلاً نك : یاقوت، همان، 13 / 110؛ اصمعی، 115).اما همۀ این روایات از سدۀ 7 ق با سخن یاقوت آغاز میشود. وی مینویسد: «قال الوزیر ... المغربی فی مقدمة ما انتخبه من كتاب الاغانی الی سیفالدولة ابن حمدان فاعطاه الف دینار». «چون خبر به ابن عباد رسید، گفت: سیفالدوله كوتاهی كرده است و این كتب چندین برابر این مال میارزد. آنگاه در وصف كتاب، سخن به درازا گفت و افزود كه كتابخانۀ من مشتمل بر 000‘206 جلد است، اما از آن میان تنها اغانی همنشین دائمی من است».(همان، 13 / 97).نوشتۀ وزیر مغربی دقیقاً روشن نیست، زیرا آنچه اینك پیش روی داریم، جملهای مشوش و ناقص است؛ گویی وی گزیدهای از اغانی را برای سیفالدوله فرستاده است، اما این وزیر نویسنده در 370 ق یعنی 15 سال پس از مرگ سیفالدوله چشم به جهان گشوده است. به همین جهت، یاقوت و نویسندگان پس از او بهطوركلی چنین برداشت كردهاند كه وزیر مغربی در مقدمه گفته كه ابوالفرج كتابش را برای امیر حمدان فرستاده است، اما هیچ كس در شرح احوال و آثار وزیر، به چنین مقدمهای اشاره نكرده است. این روایت در جای دیگر نیز آمده (ابن واصل، 1(1) / 5-6) كه با آنچه ذكر شد، اندكی تفاوت دارد: اولاً، ستایش صاحب از كتاب در دو سه سطر نقل شده؛ ثانیاً، صاحب شمار كتابهای خود را 000‘17 جلد ذکر کرده است. همین نکته هم به غرابت این روایت میافزاید، زیرا وجود 000‘206 یا 000‘17 جلد كتاب آن هم در یكجا، در آن روزگار سخت شگفت مینماید. این روایت از دو جهت دیگر نیز نامطمئن است: یكی آنكه تنها روایتی است كه نام ابن عباد و ابوالفرج را در یك جا گرد آورده و اگر آن را مجعول بپنداریم، میان آن دو هیچ رابطهای باقی نمیماند. دیگر آنكه شاید از نظر زمان هم پذیرفتنی نباشد، زیرا در 347 ق كه صاحب به عنوان دبیر مؤیدالدوله به بغداد رفت، هنوز آن مرد نامآور و صاحب مجالس بزرگ ادب ری و اصفهان نشده بود و خود گاه ناچار بود كه ساعتها بر در وزیر مهلبی بنشیند تا اجازۀ دخول یابد. در حقیقت صاحب چند سال پس از مرگ ابوالفرج مقام وزارت یافته است.این روایت از جهتی، با روایت دیگری كه یاقوت نقل كرده، پیوند مییابد: وزیر مهلبی از ابوالفرج میپرسد كه اغانی را در چه مدت گرد آورده است. وی جواب میدهد: در 50 سال. یاقوت سپس در همان روایت میافزاید كه ابوالفرج در همۀ عمر تنها یك نسخه از آن كتاب نوشته و این نسخه همان است كه به سیفالدوله هدیه كرده ( ادبا، 13 / 98). بخش آخر این روایت شاید برداشت خود یاقوت یا قول وزیر مغربی است كه از آنجا به وفیات ابن خلكان (3 / 307) و سپس به همۀ كتابهای بعد از او راه یافته است. ابن خلكان، گویی در تأیید رابطه میان ابوالفرج و صاحب، این افسانه را نیز میافزاید كه صاحب، با ظهور اغانی، از 30 شتری كه در سفرها كتابهایش را حمل میكردند، بینیاز شد (همانجا).در مقدمۀ اغانی اشارتی است كه حل ناشده، باقی مانده است. ابوالفرج در آغاز كتاب گوید این كتاب را به فرمان «رئیسی از رئیسان» تدوین كرده است (1 / 5) و معلوم نیست كه این رئیس كیست، اما از آنجا كه در زمان حیات او، صاحب بن عباد مقامی چندان بلند نداشته و اغانی قبل از مرگ وزیر مهلبی (352 ق) تمام شده است، میتوان صاحب را از این ماجرا بیرون نهاد. گذشته از آن عدم تصریح به نام آن رئیس، ناچار دلیلی داشته كه احتمالاً مغضوب بودن آن رئیس بوده است. حال آنكه صاحب در همۀ دوران امارت هرگز مغضوب نشده است. با اینهمه ابن زاكور در تزیین قلائد العقیان خود، تصریح میكند كه كتاب برای صاحب تدوین شده بوده است (نك : خلفالله، 85)، ولی خلفالله براساس آنچه ذكر شد و دلائل جانبی دیگر این نظر را مردود میشمارد (ص 84-87).هرگاه این روایت و ملاقات ابوالفرج و صاحب و اظهار نظر وزیر را دربارۀ بهای اغانی نادرست بپنداریم، لاجرم موضوع اهدای كتاب به سیفالدوله نیز منتفی میشود، بهخصوص كه میان دربار حمدانیان شام و دربار دیلمی بغداد، رقابتهای ادبی و سیاسی تندی وجود داشته است و هیچ دلیلی نمییابیم كه ابوالفرج كتاب خود را كه شایستۀ محافل عراق و درخور وزیر ادیب و عیاشی چون مهلبی بوده، برای امیری بفرستد كه حماسه بر فضای محافل ادبیش غالب بوده است. خلفالله در نسخۀ خطی تاریخ الدول و الملوك ابن فرات عبارتی یافته كه دربارۀ ابن خازن (د 502 ق) نقل شده و در آن آمده است كه حسین بن علی بن حسین ]یعنی ابن خازن[ خطی به غایت خوش داشت ... سه نسخه از كتاب اغانی نگاشته بود كه یكی را به سیفالدوله اهدا كرد. بعدها خزائن سیفالدوله به غارت رفت و عاقبت 16 جلد از اغانی او در بغداد فراهم آمد. خلفالله میپندارد كه نام ابن خازن با نام وزیر مغربی (كه آن هم حسین بن علی بن حسین بوده) و نیز نام سیفالدوله ابوالحسن صدقه (د 501 ق) با نام سیفالدولۀ حمدانی در ذهن یاقوت خلط شده و موجب اشتباه نویسندگان نسلهای بعد گردیده است (ص 82-83). شاید هم مسبب اصلی خود ابنخازن بوده كه آن روایات را جعل كرده است.روایت دیگری كه آن هم به گزاف در كتب ادب و تاریخ معاصر انتشار یافته، موضوع كاتب بودن ابوالفرج در دستگاه ركنالدولۀ دیلمی است كه آن را هم، یاقوت آورده و روایتی بسیار متأخر است. در آن، از قول هلال زنجانی نقل شده كه ابوالفرج كاتب امیر دیلمی و نزد او محترم و محتشم بود. وی از ابن عمید انتظار داشت كه در ورود و خروج به بارگاه آزادش گذارد. چون وزیر نپذیرفت، ابوالفرج در 7 بیت هجوش گفت ( ادبا، 13 / 110-111).نادرست بودن این روایت، در همان 7 بیت آشكار است، زیرا سرایندۀ آن خود را در ردیف ابن عمید میانگارد (بیتهای 1، 2) و سپس از ولایت یافتن و معزول شدن خود سخن میگوید (بیت 6) و هیچیك از این احوال در مورد ابوالفرج صادق نیست. از آن گذشته یاقوت خود اضافه میكند كه ابوحیان، این اشعار را به نحو دیگری روایت كرده است (همان، 13 / 111). سپس در احوال ابن عمید از قول او، شعر را به ابوالفرج علی بن حسین بن هندو نسبت میدهد. این روایت به راستی در اخلاق الوزیرین ابوحیان (ص 421) آمده است، اما در آنجا، كاتب ركنالدوله كه ابن عمید را هجو گفته، ابوالفرج حمد بن محمد (ابن خلكان، 5 / 108: احمد بن محمد) است. اینك میتوان پنداشت كه اشتراك كنیۀ ابوالفرج موجب اختلاط در روایت هلال زنجانی شده و البته ابوالفرج اصفهانی را با ابن عمید رابطهای نبوده است.آخرین كسی كه گویند ابوالفرج با وی از راه دور رابطهای داشته، مستنصر، خلیفۀ اندلسی است. خطیب بغدادی (11 / 398) و یاقوت (همان، 13 / 100) مینویسند كه او بسیاری از كتابهایش را پنهانی نزد امویان اندلس میفرستاد و جایزههای كلان دریافت میداشت. اما از آن كتابها اندكی به شرق بازگشته است (نیز نك : ابنخلكان، 3 / 308). ابنخلدون تقریباً دو سده پس از یاقوت، تصریح میكند كه مستنصر (كه با ابوالفرج هم نسب بود) برای تهیۀ كتاب اغانی، 000‘1 دینار برای ابوالفرج ارسال داشت و او نیز نسخهای از كتاب را، پیش از آنكه در عراق منتشر سازد، برایش فرستاد (4(1) / 317؛ نیز نك : مقری، 3 / 72). شكعه نیز با استناد بر كلام مقری تأكید میكند كه نسخۀ اصلی اغانی همان است كه برای مستنصر ارسال شده است (ص 327). این سخن البته جای تأمل بسیار دارد.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید