حاجیبابا اصفهانی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 26 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224810/حاجیبابا-اصفهانی
سه شنبه 9 اردیبهشت 1404
چاپ شده
19
حاجیبابا اِصْفَهانی، نام داستانی در باب عادات و روابط اجتماعی طبقات مختلف مردم ایران، که توسط جیمز موریه (1780- 19 مارس 1849م / 1194-24 ربیعالآخر 1265ق)، از مأموران سیاسی انگلیس در دوران فتحعلیشاه (سل 1212-1250ق / 1797-1834م)، نوشته شده و در 1824م به چاپ رسیده است.جیمز موریه فرزند آیزک در اسمیرنه (ازمیر) بهدنیا آمد. اجداد موریه از پرُتستانهای فرانسه بودند که در پی سختگیریهای هموطنان خود، در سدۀ 16م، مجبور به مهاجرت به سویس و سپس آسیای صغیر شده بودند. پدر موریه در 1750م، در ازمیر به دنیا آمده بود. او در همان شهر با دختر ژنرال کنسول هلند ازدواج کرد که جیمز موریه و 3 برادرش، حاصل این پیوند بودند. پدر موریه در 1803م، به خدمت کنسولی انگلیس درآمد. موریه با اتکا به شغل پدرش و با واسطۀ او در سنین جوانی راهی این کشور شد تا به تحصیل بپردازد.گفته میشود وی در مدرسۀ اشرافی «هارو» به تحصیل اشتغال داشت. موریه پس از پایان تحصیلات، به ازمیر بازگشت و به تجارت مشغول شد. او در 1807م، و در همین شهر با سِر هارفورد جونز، نمایندۀ سیاسی انگلیس در بغداد که به کشورش بازمیگشت، آشنا شد و به تشویق او از تجارت دست کشید و همراه وی بار دیگر به انگلیس بازگشت و به استخدام وزارت خارجۀ انگلیس درآمد.موریـه در اواخر سال 1808م، به عنوان منشی مخصوص سِر هارفورد جونز ــ که بهعنوان ایلچی فوقالعادۀ انگلیس در ایران انتخاب شده بود ــ راهی تهران گردید. او در فوریۀ 1809 وارد تهران شد. اقامت موریه در تهران، 3 ماه ادامه یافت. موریه در ماه مۀ همین سال، دوباره به انگلیس سفر کرد. او در مدت اقامت کوتـاه خود تـوانست معاهـدۀ سیـاسی ـ نظامی معروف به «عهدنامۀ مجمل» را که کاملاً یک طرفه به سود انگلیس بود، منعقد سازد. در این سفر، میرزا ابوالحسن شیرازی، ایلچی مخصوص فتحعلیشاه، همراه وی بود که عهدنامۀ مذکور را با خود به انگلیس میبرد. این دو در ماه نوامبر به انگلیس رسیدند و پس از اقامتی چندماهه در این کشور، به همراه سفیرکبیر جدید انگلیس، سرگور اوزلی، و چند انگلیسی دیگر ازجمله خانواده و برادر سفیر، در ژوئن 1810، راهی ایران گردیدند. آنها پس از سفری 8 ماهه، در اوایل سال 1811م، وارد تهران شدند.اقامت سرگور اوزلی در ایران، 4 سال ادامه یافت. وی در 1814م به وطنش بازگشت و موریه را به عنوان شارژه دافر در ایران بر جای گذاشت. موریه نیز در ذیحجۀ 1231 / سپتامبر 1816، یعنی پس از 5 سال و اندی اقامت در تهران، به انگلیس بازگشت و کوتاهمدتی بعد، از خدمت وزارت خارجۀ انگلیس منفک شد. موریه سرانجام در سن نزدیک به 70 سالگی در برایتن ساسکس در سواحل جنوبی بریتانیا درگذشت. از اقدامات او در طول اقامتش در ایران، مشارکت در انعقاد قراردادهای استعماری به نامهای «عهدنامۀ مجمل»، میان ایران و انگلیس، و «عهدنامۀ گلستان» میان ایران و روسیه در 1229ق بود (اقبال، 38- 39؛ مینوی، «حاجیبابا ... »، 289-293؛ رائین، میرزا ابوالحسن ... ، 129-131؛ یوسفی، 19؛ آرینپور، 1 / 396-401؛ جوادی، س 3، ص 1026؛ سری، 13-15؛ مشیری «مطالب ... »، 67-69؛ ناطق، 30-31؛ بینا، 272-274). موریه پس از بازگشت به انگلیس، و به دنبال فراغتی که از ترک خدمت در وزارت خارجۀ آن کشور پیدا کرده بود، دست به تألیف مجموعه آثاری در باب ایران و فرهنگ ایرانی زد. نخستین اثر او، حدود 10 سال پس از خروجش از ایران پدید آمد. شمار آثار وی به 8 عنوان میرسد که عبارتاند از: 1. سفر به ایران، ارمنستان و آسیای صغیر در 1808 و 1809م (1226ق / 1812م)؛ 2. سرگـذشت حاجی بابا اصفهانی (1824م)؛ 3. حاجی بابا در لندن (1828م)؛ 4. سفر دوم به ایران، ارمنستان و آسیای صغیر تا استانبول در 1810م (1234ق / 1819م)؛ 5. سهراب یا گروگان (1247ق / 1832م)؛ 6. زندگی عایشه (1249ق / 1834م)؛ 7. داستان میرزا (1255ق / 1840م)؛ 8. داستان مسلمه (1256ق / 1841م) (نک : مینوی، همان، 309؛ رائین، همان، 124، 127؛ جوادی، س 4، ص 26؛ نفیسی، 571).آثار هشتگانۀ موریه نخستینبار در لندن به چاپ رسید. آثار وی به استثنای سرگـذشت حاجی بابا اصفهانی، آثاری ضعیف محسوب میشود و تنها همین یک اثر است که با اقبال مخاطبان روبهرو شده است (آرینپور، 1 / 397؛ رائین، همان، 127).داستان حاجی بابا اصفهانی، سرگذشت پسرکی زیرک و حقهباز به نام حاجی بابا، فرزند کربلایی حسن دلاک اصفهانی است. داستانی که موریه تنظیم کرده است، از خروج قهرمان داستان از اصفهان آغاز میگردد. حاجیبابا ماجراها و حوادث بسیاری را پشت سر میگذارد، تا اینکه موفق میگردد به دربار قاجار راه یابد و مأموریتهایی را از طرف دربار در داخل و خارج از ایران انجام دهد. ماجراهایی که حاجیبابا در این داستان با آن روبهرو میشود، دستمایه و ابزاری است در دست موریه که بر اساس آنها جنبههای مختلف زندگی ایرانیان را به تصویر بکشد و به نقد آنها بپردازد (مینوی، همان، 286-287؛ جوادی، س 3، ص 1028).از زمانی که داستان حاجیبابا تدوین و منتشر شد، تا دهها سال پس از آن، این داستان و نخستین ترجمۀ فارسی آن به قلم میرزا حبیب اصفهانی، محل بحث و نقد بسیار بود. عمدۀ این مباحث بر سر این بود که: 1. مؤلف واقعی این اثر چه کسی است؟ 2. جیمز موریه را باید مؤلف این اثر بهشمار آورد یا مترجم آن؟ 3. آیا میان شخصیتهای اصلی داستان با برخی از رجال دورۀ قاجار مشابهاتی وجود دارد؟ و آیا موریه در خلق اثر خود، به این شخصیتها نظر داشته است؟ 4. انگیزۀ اصلی موریه از خلق این اثر ــ که تعریضی به فرهنگ و آداب ایرانی به شمار میرود ــ چیست؟ 5. نخستین مترجم این اثر به زبان فارسی چه کسی است؟ شیخ احمد روحی کرمانی یا میرزا حبیب اصفهانی؟شناخت مؤلفِ واقعی این اثر، از مهمترین مباحث مربوط بدان است. شاید امضایی رازآلود تحت عنوان «زائر ایران» در پایان مقدمۀ چاپ دوم داستان (1823م، لندن)، منشأ تمام ابهاماتی باشد که بعداً در باب مؤلف این داستان پدید آمد. بنا برگفتۀ این «زائرِ» انگلیسی، خطاب به کشیشی در سفارت سوئد در استانبول، وی در بازگشت از ایران، این کتاب را که زندگینامۀ شخصی به نام حاجیبابا بود، در شهر توقات، از مؤلف آن دریافت داشته، و در مراجعت به وطن خویش، آن را به زبان انگلیسی برگردانده است (موریه، مقدمه بر ... ، بش ؛ مینوی، «حاجیبابا»، 284-286).دربارۀ صحت این ادعا، دو نظر کاملاً مختلف و متضاد بیان شده است. برخی گفتۀ موریه را باور میدارند و او را نه مؤلف کتاب، که مترجم آن میدانند؛ و در مقابل، برخی دیگر در صدق گفتار وی تردید دارند و او را مؤلف واقعی کتاب برمیشمارند. آنانی که اصل کتاب را فارسی، و موریه را مترجم آن میدانند، معتقدند که: 1. مدت اقامت موریه در ایران، بدان اندازه نبوده است که وی بتواند خُلقیات ایرانیان را بهدرستی درک کند؛ 2. تکلم فارسی او بسیار ضعیف و حتى در ایجاد یک ارتباط عادی کلامی ناتوان بوده است؛ 3. او نمیتوانست به اندرونی خانههای مردم و یا حرمهای زیارتی راه یابد؛ 4. وی قادر نبوده است با مردم بیگانهگریزِ آن زمان، معاشرتی نزدیک داشته باشد؛ 5. ترجمهای که از مسائل مرتبط با عادات، زبان و فرهنگ مردم ایران به دست داده، بسیار سطحی است؛ 6. سرانجام آنکه چرا از میان آثار مختلف او، تنها حاجیبابا که به زعم این گروه، متعلق به موریه نیست، امکان عرضه و جلوه یافته، و طرف توجه و عنایت خوانندگان بسیار قرارگرفته است؟ (محیط، 13؛ مینوی، همان، 288، 296-297؛ رائین، میرزا ابوالحسن، 127؛ نفیسی، 571؛ تابش، 204؛ کمرهای، 726؛ مشیری، «کتاب ... »، 69).در مقابل گروه نخست، کسانی هم هستند که در صحت گفتۀ موریه تردید دارند و او را مؤلف واقعی کتاب میدانند و اثر وی را «آغاز ادبیات استعماری» محسوب میدارند. این گروه دلایلی بر اثبات گفتۀ خود به دست میدهند، ازجمله آنکه: 1. موریه با زبانهای فارسی، عِبری و ترکی آشنایی داشته، و در محیط شرقی و اسلامی بالیده بوده است. 2. او از شرق و شرقیها متنفر بوده، و با اسلام خصومت میورزیده است، موضوعی که در دو سفرنامۀ وی مشهود است. 3. سبک نگارش کتاب کاملاً اروپایی، و برگرفته از شیوهای معروف در ادبیات غربی به نام «رُمانِ رِندی و قلّاشی» است که قهرمانی مفسدهجو دارد (این نوع داستانپردازی، یادآور سنّت مقامهنویسی در ادبیات عربی و فارسی (مقامات حریری، مقامات حمیدی) است که قهرمان اصلی اثـر، شخصی رنـد و قلاش است؛ نک : شمیسا، 78). 4. مؤلف در تألیف این کتاب به آثار مشابه اروپایی مانند آناستازیوس نوشتۀ تامس هوپ، و ژیل بلاس اثر لوساژ نظر داشته است. 5. خود غربیها، حاجیبابای اصفهانی را «ژیل بلاس شرق» نامیدهاند. 6. مشابهات بسیـاری میان متن ایـن کتـاب و سفرنـامۀ موریه ــ که 6سال پیش از انتشار حاجیبابا منتشر شده بود ــ مشاهده میگردد، چنان که براون، سرگذشت حاجیبابا را چکیدۀ دو سفرنامۀ موریه میداند که با مهارتی فوقالعاده در داستانی شیرین گردآمده است، و جمالزاده هم «خمیرمایۀ» سرگذشت حاجیبابا و دو سفرنامۀ موریه را مشترک میداند و فهرستی مطول از مطالب مشترک میان این آثار ارائه کرده است؛ ازجمله: نسقچیها، فتحعلیخان صبا، حکیمباشی دربار، حرمشاهی، مراسم عزاداری، جنگ ایران و روس، بستنشینی در قم و جز آنها. 7. موریه در طول اقامت خود در ایران، از عادات و رفتار ایرانیان یادداشتهای بسیاری برمیداشت، چنانکه موقع تَرکِ این کشور، دفتری «مشحون» از اینگونه یادداشتها داشته است. 8. در دستورالعملی که سرگور اوزلی برای موریه فرستاده بود، با دقت و ظرافت به نقش سیاسی وی اشاره کرده است. ازجمله، اوزلی از موریه خواسته بود «از آداب، رسوم و سنن ایرانی پیروی کند و نیز رفتار اطرافیان شاه را با دقت خاصی مورد مطالعه قرار دهد». اوزلی همچنین به موریه تأکید میکند که مأموریت اصلی او «تحقیق و مطالعه پیرامون زندگی و آداب و رسوم» است. موریه نیز در انجام دادن این مأموریت، تا بدانجا موفق بود که اوزلی پیوسته «استعداد و کاردانی» او را مورد ستایش قرار داده بود. 9. نهایت آنکه، میتوان ترجمۀ تحتاللفظی و یا گاهی اشتباهی موریه از تعبیرات فارسی را، یک نوع «خودشیرینی»، «مطایبه»، و یا «رد گمکردن» دانست، با این هدف که کتاب خود را ترجمهای از زبان فارسی قلمداد کند (ناطق، 30-32، 34، 37؛ جمالزاده، مقدمه بر ... ، 11-12؛ مشیری، همان، 71-72؛ جوادی، س 3، ص 1028-1032، س 4، ص 17؛ تابش، 206، به نقل از فروغی؛ آرینپور، 1 / 397). در این میان، برخی هم دارای نظری بینابین هستند و معتقدند که موریه به دستیاری یک ایرانی این کتاب را نوشته است (نک : همو، 1 / 397- 398).گذشته از دو نظر یادشده، نباید فراموش کرد که زندگی موریه چه پیش از ورود به ایران و چه پس از آن، به گونهای بود و به گونهای پیش میرفت که پدید آمدن زمینههای خلق چنین اثری در وی به هیچ روی بعید نبود. علاوه بر رشد و تربیت موریه در محیطی اسلامی و شرقی ــ که قسمت اعظم آن در قلمرو عثمانی و در شهر ازمیر رخ داده بود ــ از زمانی که او با سر هارفورد جونز، از ازمیر به سوی انگلیس رهسپار گردید (1807م)، تا زمانی که مأموریتش در ایران خاتمه یافت (1816م)، یک دورۀ تقریباً 9 ساله را پشتسر گذاشت که قسمت اعظم آن (یعنی 6 سال) در ایران بود. در مقاطع مختلف این دورۀ 9 ساله، او علاوه بر تجاربی که از حضور در مناطق مختلف ایران کسب کرده بود (تجاربی که همۀ آنها را در دو سفرنامۀ خود، یعنی سفر به ایران، ارمنستان و آسیای صغیر در 1808-1810م گرد آورده است)، دارای همنشینان بسیاری، از میان ایرانیان و غیرایرانیان، با مبانی اجتماعی و طبقاتی متنوعی بوده است؛ کسانی که در تکوین اطلاعات او برای تدوین اثری مانند سرگذشت حاجیبابا تأثیر داشتهاند. از باب مثال: 1. همنشینی تقریباً 3 ساله (1807-1810م) با سر هارفورد جونز، که چندسالی ایلچی انگلیسی در بغداد و تهران بود و علاوه بر رفتوآمد بسیار در ایران، با خاندانهای زند و قاجار آشنایی داشت و سقوط زندیان و برآمدن قاجار را به چشم دیده، و از این رهگذر آشنایی عمیق با عادات و رفتار ایرانیان پیدا کرده بود؛ 2. مجالست 4 ساله (1810-1814م) با سرگوراوزلی، بهعنوان سفیر انگلیس در تهران. او بنیانگذار انجمن آسیایی سلطنتی، و از ایرانشناسان شهیر انگلیسی در سدۀ 19م بود که زبانهای فارسی، عربی و سنسکریت را کاملاً آموخته بود، ترجمۀ اشعار حافظ را در کارنامۀ خود داشت و از این رهگذر، اندوختۀ فراوان از فرهنگ ایرانی فرا چنگ آورده بود (دربارۀ او، نک : زندفرد، سراسر اثر)؛ 3. حضور در محضر درس فارسیِ شخصی به نام «ملاحسن معلم» در طول اقامت 3 ماهـه (اکتبر ـ دسامبـر 1808) در بنـدر بـوشهر؛ 4. مصـاحبت 4 مـاهه (دسامبر 1808- فوریۀ 1809) با محمد زکی خان از رجال دربار قاجار در سفر از بندر بوشهر به تهران؛ 5. همصحبتی و همنشینی 8 ماهه (مۀ 1809- ژوئن 1810) با میرزا ابوالحسنخان شیرازی، ایلچی مخصوص فتحعلیشاه و هیئت 7 نفرۀ همراه او (شامل ناظر، آشپز، جلودار و فراش) در سفر به انگلیس و برگشت به ایران و آشنایی با «صحبتها، شوخیها، مجادلات، قصهها و خاطرات این گروه» (نک : موریه، سفرنامه، 1 / 103؛ آرینپور، 1 / 397؛ محیط، 13؛ جوادی، س 3، ص 1026؛ مینوی، «حاجیبابا»، 290-291؛ مشیری، «مطالب»، 68؛ سری، 13-14).از دیگر موضوعات بحثبرانگیز این اثر، آن است که آیا در فضاسازی و شخصیتپردازی این داستان محیط درونیِ دربار قاجار هم درنظر بوده است و از رجال قاجار و یا کسانی که به نحوی با دربار ارتباط داشتهاند، الگوبرداری شده است؟ و آیا کسانی مانند «شهریار»، «وزیر اعظم»، «محمدحسین خان، پسر سبزی فروش اصفهانی»، «سفیر فرانسه»، «میرزا احمق»، «عسکرخان ملک الشعرا»، «حسنخان سردار ایروان»، «میرزا فیروز»، «نامرد خان»، «فرج الله خان»، و سرانجام خود «حاجیبابا»، شخصیتهایی واقعی بودهاند؟ در این باره کرزن معتقد است که شخصیتهایی که روی صحنه آورده شدهاند، هیچکدام تخیلی نیستند؛ بلکه شخصیتهایی واقعی و زنده بهشمار میروند که موریه هنگام اقامت خود در ایران، با آنها تماس داشته است (ص 717) و موریه آنها را شناخته، و از روی مصلحت نامشان را تغییر داده است. این اسامی البته میتواند یادآور رجال سیاسی آن دوره باشد؛ کسانی مانند فتحعلیشاه، میرزا شفیع نوری، حاج محمد حسین امینالدوله، ژنرال کلود ماتیو گاردان (1766-1817م) سفیر فرانسه در ایران، میرزا احمد حکیمباشی، فرجالله خان میرغضب، میرزا ابوالحسن شیرازی، و فتحعلیخان صبای کاشانی، ملکالشعرای دربار فتحعلیشاه قاجار (همو، 718- 719؛ آرینپور، 1 / 398؛ ناطق، 3).بیگمان نام و شخصیت خود حاجیبابا در کتاب سرگذشت حاجیبابا اصفهانی و شخصیت میرزا فیروز در کتاب حاجیبابا در لندن، که درواقع جلد دوم سرگذشت حاجی بابا ست از جنجالیترین و بحثبرانگیزترین شخصیتهای آثار داستانی موریه محسوب میگردد. تردیدی نیست که موریه در شخصیتپردازی میرزافیروز، به ایلچی مخصوص فتحعلیشاه یعنی میرزا ابوالحسن شیرازی نظر داشته است، که با وی مدت 8 ماه (مۀ 1809- ژوئن 1810) در سفر به انگلیس و بازگشت به ایران، همصحبت و همنشین شده، و تلاش کرده بود تا همۀ گفتوشنودها، حرکات و خلقیات خـان ایلچی را ــ که به نکتهسنجی و بذلهگویی شهره بود ــ در قالب شخصیت میرزا فیروز به نمایش بگذارد و کتاب حاجی بابا در لندن را به شرحی هزلآمیز از سفارت میرزا ابوالحسن مبدل سازد؛ موضوعی که گفته میشود از چشم میرزا ابوالحسن مخفی نمانده و او خشم خود را از این بابت ابراز کرده، و حتى در نامهای (که سندیت آن چندان قطعی نیست)، خاطر فتحعلیشاه را هم از تدوین این کتاب مکدر جلوه داده بود (نک : هدایت، 9 / 535؛ کرزن، 717، 719؛ محیط، همانجا؛ مینوی، «اولین کاروان ... »، 183؛ رائین، میرزا ابوالحسن، 117، 120؛ اقبال، 47؛ جمالزاده، «باز هم دربارۀ ... »، 141؛ مکنزی، 146-147).«حاجیبابا» از دیگر شخصیتهای جنجالی و بحثبرانگیز آثار موریه، در دو اثر داستانی او یعنی حاجیبابا در لندن، و سرگذشت حاجیبابا اصفهانی است. بسیاری در پی پاسخ به این پرسش برآمدهاند که موریه، نام قهرمان اصلی این دو داستان را از نام کدام یک از شخصیتهای دورۀ قاجار اقتباس کرده است؟ عمدۀ تحقیقات به این نقطۀ مشترک رسیده است که این شخصیت، کسی نیست جز حاجیبابا افشار. این نام متعلق به یکی از دو دانشجوی اعزامی به اروپا ست که در 1226ق / 1811م، توسط عباسمیرزا نایبالسلطنه به دست سر هارفورد جونز سفیر انگلیس (که در پایان مأموریتش در ایران، پیش از آمدن سرگور اوزلی، عازم انگلیس بود)، سپرده شد تا آن دو را بهعنوان نخستین گروه از دانشجویان اعزامی ایران، با هزینۀ دولت انگلیس برای تحصیل نقاشی و طب، به وطن خویش ببرد.سر هارفورد جونز، این دو دانشجو را به ماژور سادرلند سپرد تا بر تحصیل آنها نظارت داشته باشد. دانشجوی نخست که میرزا کاظم نام داشت و خواهان تحصیل نقاشی بود، 18 ماه بعد (4 ربیع الآخر 1228ق / 6 آوریل 1813م) به مرض سِل درگذشت و در صحن قدیم کلیسای سنت پانکراس در شمال لندن به خاک سپـرده شـد؛ ولـی دانشجـوی دوم، یعنـی حاجـیبابا، دانشجوی برگزیده برای رشتۀ طب، در صفر یا ربیعالاول 1235ق / 1819م، با پایان تحصیلاتش در شیمی و پزشکی در شهرهای لندن و آکسفرد، به ایران بازگشت. نخست در دستگاه عباسمیرزا در تبریز، و سپس در دربار محمدشاه به طبابت مشغول شد (فیلسوفالدوله، 242؛ آرینپور، 1 / 399؛ تابش، 207- 208؛ جوادی، س 4، ص 24؛ یوسفی، 21؛ محبوبی، 1 / 124- 129؛ مینوی، «حاجی بابا»، 291-292، 297- 298، «اولین کاروان»، 183-184؛ اقبال، 31-35؛ مشیـری، «کتـاب»، 70-71). گفتـه میشود حاجـیبابا پس از بازگشت به ایران، ارتباط خود را با مأموران انگلیسی که به ایران میآمدند، حفظ کرد و حتى با سفارت انگلیس نیز «سر و سرّی» داشته است و انگلیسیها او را از مأموران خود محسوب میداشتند (رائین، انجمنها ... ، 94؛ نفیسی، 571).موریه که مدتی سرپرستی شاگردان ایرانی به او واگذار گردیده بود، بسیار طبیعی مینمود با حاجیبابا به عنوان ارشد دانشجویان ایرانی نه تنها آشنا، که ارتباط نزدیکی هم داشته باشد (نک : تابش، 217). اگر موریه مسئولیتی هم بهعنوان سرپرست دانشجویان در اختیار نداشت، باز هم میبایست با حاجیبابا آشنا میبود؛ زیرا در طول مدتی که حاجیبابا در انگلیس اقامت داشت، موریه با مناصب و مسئولیتهای مختلفی، در سفارت انگلیس در تهران بهسر میبرد و قطعاً با تنها دانشجوی اعزامی از ایران آشنایی داشت. حتى زمانی که موریه به وطنش نیز بازگشته بود، حاجیبابا (دستکم تا 1815م، یعنی زمان اعزام دومین گروه دانشجویان به انگلیس)، تنها دانشجوی ایرانی در انگلیس، و پس از آن هم قدیمیترین و ارشد این دانشجویان محسوب میشد؛ اما این پرسش مطرح است که چرا موریه از نام حاجی بابا برای نامیدن قهرمان کتابش استفاده کرده است؟ برای پاسخ دادن به این پرسش، احتمالاتی مطرح شده است، ازجمله آنکه گفتهاند میان موریه و حاجیبابا «کدورت و سوءظن» وجود داشته است، زیرا موریه به همراه کلنل دارسی با اخلال در امور مربوط به هزینۀ تحصیل دومین گروه از دانشجویان اعزامی، آنها را دچار عسرت و تنگدستـی ساختـه بـود. در ایـن شرایط، احتمالاً حاجیبابا به عنوان ارشد دانشجویان ایرانی در انگلیس، برخوردهایی با موریه داشته است و او هم، نام حاجیبابا را به خاطر جسارتها و اعتراضهایی که از وی شنیده، بر کتاب خود نهاده بود.احتمال دیگـر آن است کـه تـرکیب نـام «حاجیبابا» از نظر موریه مضحک بهنظر میرسیده، و از این نظر این نام را برای کتاب خود انتخاب کرده است. ناگفته نماند، جمالزاده که نگاهی خاص به این موضوع داشت، گفته است: حاجیبابا از نظر موریه، «جوانی زرنگ، زباندان و تو دل برو» بوده، و موریه به علت این تعلق خاطر، نام او را برای کتابش انتخاب کرده است. سبب این نامگذاری از طرف موریه هرچه باشد، موجبات کدورت و رنجش خاطر حاجیبابا را فراهم ساخته، و او رنجش خاطر خود را بارها به زبان آورده بود (یوسفی، همانجا؛ رائین، میرزا ابوالحسن، 122؛ مینـوی، «حاجیبابا»، 293-294؛ محبوبی، 1 / 131، 143؛ اقبال، 40-41، 47؛ آرینپور، همانجا؛ جوادی، س 4، ص 25؛ تابش، 205).سرگذشت حاجیبابا برای نخستینبار در 1824م، در لندن منتشر شد. این اثر اندکی پس از انتشار، طرف توجه بسیار قرار گرفت، چنانکه در همین سال، نهتنها در لندن کمیاب شد و به چاپ دوم رسید، که در پاریس (1824م) هم، ژان باتیست دوفوکونپره به ترجمه و انتشار آن به زبان فرانسه اقدام کرد (مینوی، همان، 284؛ امامی، 44، 54).این اثر به دفعات (بیش از 30 بار) به زبان انگلیسی به چاپ رسیده است (نک : مشیری، «مطالب»، 62)، که سهم سدۀ 19م از این شمار، 7 چاپ، بدین شرح است: 1. لندن، 1824م؛ 2. پاریس، 1835م؛ 3. لندن، 1863م؛ 4. لندن، 1890م؛ 5. لندن، با مقدمۀ ج. کرزن، 1895م؛ 6. لندن، با مقدمۀ ا. ج. براون، 1895م؛ 7. لندن، با مقدمۀ ج. گ. اسمیث، 1897م. البته بر این شمار باید ترجمه به زبان فرانسه و زبان چِکی را هم اضافه کرد (برای آگاهی از چاپهای گوناگون این کتاب و ترجمههای آن در اروپا، نک : سایتهای «کتابخانۀ ملی فرانسه» و «کتابخانۀ بریتانیا»، و سایتِ «worldcat. org»). این سخن بدین معنی است که در پایان سدۀ 19م، محافل شرقشناسی اروپا و کسانی که نسبت به مطالعۀ فرهنگ ایران علاقه نشان میدادند، از این کتاب و مندرجات آن کاملاً آگاهی پیدا کرده بودند و هر مأمور سیاسی که از غرب عازم ایران میشد، پیش از عزیمت، ملزم به مطالعۀ این کتاب میگردید (نک : مشیری، همان، 65؛ جوادی، س 4، ص 19).در اینجا بهطورطبیعی این پرسش پیش میآید که دفعات چاپ سرگذشت حاجیبابا در سه چهارم باقی مانده از سدۀ 19م (1824-1900م)، و اهمیت آن در غرب، چه معنایی میتواند داشت؟ آیا خوشبینانه باید آن را نشانۀ اقبال عمومی نسبت به آگاهی از فرهنگ ایرانی محسوب داشت، یا آنکه با نظری بدبینانه، کثرت چاپ آن را تلاشی تعمدی مبنی بر تخریب وجهۀ مردم ایران به شمار آورد؟بیشتر کسانی که در این باب به داوری پرداختهاند، نسبت به گسترش چاپ سرگذشت حاجیبابا در محافل مطالعاتی اروپایی و سپس در محیطهای فرهنگی شبه قاره، دیدگاهی منفی دارند و انگیزۀ موریه در خلق این اثر را دلیلی استوار بر تأیید نظر خود دانستهاند. نخستین کسی که از اغراض موریه سخن گفت، رضاقلی هدایت بود که کتاب وی را طنزی متوجه ابوالحسنخان ایلچی دانست (نک : 9 / 535؛ نیز اقبال، 47). «بدیهی است، نقایص اجتماعی و فکری و اخلاقی آن عهد را نمیتوان منکر شد، اما نکتۀ قابل تأمل، چگونگی برخورد موریه با این گونه مسائل» است (نک : یوسفی، 22).منتقدین موریه، در عین حال که اعتقاد دارند پس از رباعیات خیام هیچ کتابی مانند حاجیبابا، نام ایران و ایرانی را بر سر زبان اروپاییان نینداخته است، در عین حال آن را اثری غالباً خلاف واقع و علیه فرهنگ ایرانی دانستهاند که نویسندۀ آن در «تقریر معانی، بیانصافی و غرضورزی، بَد نَفسی» و خُبثِ طینت از خود نشان داده و با «طعن و ریشخند و زخمزبان و دشنام، قصد خفیف کردن ایرانیان نزد بیگانگان» را داشته است و «ناجوانمردانه ... جهات زشت آداب و رسوم ایرانی را» که بیشتر «فرع سادهلوحی و بیخبری مردم، طرز غلط اداره، فقد وسایل تعلیم و تربیت و بهطور خلاصه نتیجۀ شرایط و عوامل محلی و سیاسی و بیشتر دامنگیر طبقات ممتاز و معینی بوده، سرکوفت ملتی [کرده] و همۀ مردمان یک کشور را فاسد و تباهشده» قلمداد نموده است (مینوی، «حاجیبابا»، 283؛ اقبال، 45-47؛ آرینپور، 1 / 396، 399؛ افشار، «مترجم»، 515).در میان قضاوتهای گوناگون در باب غرض موریه، برخی هم البته نظریاتی متفاوت ارائه کردهاند، ازجمله: جمالزاده که کتاب خلقیات ایرانیان او را همردیف اثر موریه دانستهاند (رائین، میرزا ابوالحسن، 122)، از عـدم سوء نیت مؤلف حاجیبابا سخن گفته است و به نقل از «دانشمندان با بصیرت مغربزمین»، کتاب حاجیبابا را چهارمین کتاب پس از تورات، هزار و یکشب، و ژیل بلاس در معرفی عادات و رسوم ملل و اقوام میداند («حاجیبابای اصفهانی»، 253).جلالالدین مؤیدالاسلام، مدیر روزنامۀ حبل المتین و ناشر این کتاب در کلکتـه (1324ق / 1906م) هم کتـاب حاجیبابا را از بهترین رمانهای فارسی میداند که «جمیع عادات و رسوم و آداب و اخلاق ایرانیان را با بیانی شیرین رسم نموده است» (همان، 255). ناگفته نماند که معتدلترین نظر را براون در مقدمۀ چاپ این اثر (1895م) بیان داشته و گفته است که: «چون موریه در میان درباریان و مأموران فاسد زمان فتحعلیشاه میزیست، قهرمانان خود را نیز از میان آنان برگزید. حال خواننده نباید آنقدر شیفتۀ داستان موریه گردد که بعد از اتمام آن، تصورنماید هر ایرانی، یک حاجیبابا، یک میرزای احمق، و یا یک ملای نادان است» (نک : جوادی، س 4، ص 19).حاجیبابا اصفهانی چندین بار به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است. نخستین ترجمۀ آن، هرچند بهطور ناقص، توسط اعتمادالسلطنه صورت گرفت. محمدحسین ذکاءالملک فروغی به «اصلاح و تهـذیب» آن همت گماشت (نک : افشار، همان، 516؛ آلداود، 32). این ترجمه تاکنون به چاپ نرسیده است. بیگمان مشهورترین و مهمترین ترجمۀ حاجیبابا اصفهانی، ترجمۀ میرزا حبیب اصفهانی (1251-1310ق / 1836-1893م)، ادیب، شاعر، مترجم، و از پیشگامان تجدد ادبی ایران (ه م)، از این اثر است. میرزا حبیب حدود سال 1308ق / 1890م، یعنی تقریباً 70 سال پس از اتمام کار موریه، زمانی که به آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی کرمانی نزدیک شده و با ایشان در استانبول به کارهای علمی مشغول بود (نک : دولتآبادی، 1 / 159)، با همکاری این دو به برگرداندن فارسی حاجی بابا اصفهانی از ترجمۀ فرانسۀ آن (پاریس، 1824م) اقدام کرد (همو، نیز افشار، همانجاها؛ امامی، 43). میرزاحبیب درصدد چاپ ترجمۀ خود در استانبول برآمد، ولی «سانسور، اذن و رخصت نداد». او یک یا دو سال پیش از مرگش (ح 1310ق / 1892م)، به واسطۀ روحی کرمانی، ترجمۀ حاجیبابا را نزد ادوارد براون فرستاد تا در لندن به چاپ برسد (نک : کامشاد، 44-46؛ جمالزاده، مقدمه بر، 15؛ فشاهی، 31)، اما بـه دلایلی نامعلوم ــ که میتواند مرگ میرزا حبیب باشد ــ این امر هیچگاه محقق نگردید.ترجمۀ میرزا حبیب نیز مانند اصل اثر، بسیار بحثبرانگیز ظاهر گردید و تا سالها دربارۀ اصالت انتساب آن به وی، سخنها گفته شد، و آن را به شیخ احمد روحی و حتى برخی به میرزا اسماعیل بن میرزا محمد علی طهرانی متخلص به حیرت، معلم زبان فارسی الفینستون در کالج بمبئی و مترجم تاریخ سرجان ملکم، نسبت دادند (نک : نفیسی، 572). ظاهراً از ترجمۀ میرزا حبیب، چند رونوشت برداشته بودند و نسخهای از آن برای ادوارد براون فرستاده شده بود (جمالزاده، همانجا). نسخهای نیز به خط میرزا حبیب و متعلق به او بود که در حال حاضر در کتابخانـۀ دانشگاه استـانبول نگهداری میشود (همو، «حاجیبابا دلاکزاده ... »، 673؛ هاشمپور، 130). نسخهای هم روحی کرمانی از این ترجمه در اختیار داشت که پس از قتل وی (1314ق / 1896م)، همراه دیگر وسایلش به خانوادۀ او در کرمان تحویل داده شد (مینوی، «حاجیبابا»، 311؛ کامشاد، 46-47؛ رائین، همان، 133؛ رئیسنیا، 1 / 507).زمانی که وسایل روحی به کرمان رسید، کلنل د. ث. فیلوت بهعنوان کنسول انگلیس در این شهر بهسر میبرد. او توانست به نسخۀ شیخ احمد روحی دست یابد (نک : خانلری، 145، به نقل از فیلوت). فیلوت که به زبان و ادبیات فارسی آشنا بود، در بازگشت از ایران، راهی هند شد و ترجمۀ میرزا حبیب را با این تصور که متعلق به روحی کرمانی است، در 1905م در کلکته، و به نام وی به چاپ رساند (جمالزاده، کامشاد، همانجا).اقدام فیلوت در چاپ این اثر، بسیار کسان، ازجمله علامه قزوینی، ملکالشعرا بهار و جمالزاده را نسبت به مترجم واقعی کتاب، به اشتباه انداخت. براون هم به دلایلی نامعلوم و با وجود دریافت نامۀ شیخ احمد روحی، اشتباه ایشان را تکرار کرد و در مقدمۀ چاپ حاجیبابا (1895م، لندن) و نیز در تاریخ ادبی ایران، مترجم را روحی کرمانی ذکر کرد. با کشف نامۀ شیخ احمد روحی کرمانی در کتابخانۀ کیمبریج، پیدا شدن اصل ترجمۀ حاجیبابا به کتابت خود میرزا حبیب اصفهانی در کتابخانۀ دانشگاه استانبول توسط مینوی، و جستوجوی افشار در نسخۀ خطی سفرنامۀ حاجی پیرزاده و سپس چاپ آن، که به صراحت به ترجمۀ این اثر توسط میرزا حبیب اشاره شده بود، شبهات پیرامون مترجم واقعی این اثر از میان رفت و میرزا حبیب به عنـوان مترجم واقعـی ایـن اثـر شناخته شد (نک : بهار، 3 / 366؛ جمالزاده، همان، 671 بب ؛ قزوینی، 17- 18؛ مینوی، همان، 310-311؛ پیرزاده، 2 / 95-97؛ افشار، «میرزا حبیب ... »، 491؛ کامشاد، 44- 48؛ براون، 92؛ رئیسنیا، 1 / 506 - 508؛ یوسفی، 26؛ رائین، همان، 133-134).از ابتدای انتشار ترجمۀ میرزا حبیب، تحلیلگران بسیاری به تحلیل و بررسی آن پرداختهاند. بیشتر منتقدین اعتقاد دارند ترجمۀ میرزا حبیب ترجمهای است آزاد، و او به اختیار خود، و البته بسیار هنرمندانه، به تغییر، تکمیل، کاهش و یا افزایش بندهایی به داستان پرداخته است و آن را متفاوت از اصل اثر موریه درآورده، و داستان را به «آفرینش هنری دیگری» مبدل ساخته است (کامشاد، 49-50؛ یوسفی، 18، 27، 30؛ نیز نک : کمرهای، 727). داوری در باب ارزشهای این ترجمه، عمدتاً از دو منظر سیاسی ـ اجتماعی، و ادبی صورت گرفته است:
برخی از منتقدین، میرزا حبیب را از مدافعان سرسخت دموکراسی و لیبرالیسم، و مخالف دستگاه دیوانی قاجار دانستهاند که احساس و اندیشۀ خود را سخت در ترجمۀ خود دخالت داده است. هر کجا سخن از ریا، تزویر، تملق، چاپلوسی، عوامفریبی و خرافات در میان است، بر تندی سخن موریه افزوده، و آداب درباریان را با زبانی مضحکتر از موریه بیان کرده است (کامشاد، 50-51؛ ناطق، 28). آنها معتقدند که این ترجمه نفوذی فوقالعاده در بیداری مردم ایران و تأثیری بسزا در تسریع انقلاب مشروطه داشته است؛ چرا که، میرزا حبیب (و احتمالاً به همراهی آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی)، ترجمۀ کتاب را بهانهای ساخت برای بیان انتقادها و اعتراضات خود در برابر شرایط زمان. میرزا حبیب تمامی فریادهای گرهخورده در گلوی خود را با ظاهری کنایهآلود و طنزآمیز جلوهگر ساخت و در اختیار مخاطبان خود یعنی مردم تحت ستم قاجاری گذاشت (نک : یوسفی، 17، 18؛ کامشاد، 52).
به اعتقاد بسیاری از منتقدین ادبی، نثر میرزاحبیب در ترجمه از بهترین نمونههای نثر معاصر است. او با اتکا به ذوق و استعداد ادبی خود و با استعانت از سرودههای خود، و نیز درج اشعار دیگر استادان سخن فارسی، استفاده از آیات، احادیث، اصطلاحات و ضربالمثلها، نثری آراسته پدید آورد که در نظر اول خواننده را به این گمان میاندازد که اصل اثر به فارسی نگاشته شده است. میرزاحبیب در مواقعی، اختیار از کف میدهد و نثری «مطنطن و پرطمطراق» پدید میآورد که نمونههای آن را فقط در متون نثر قدیم فارسی میتوان یافت (همو، 51-52؛ آرینپور، 1 / 400؛ امامی، 43؛ نیز نک : ناطق، 29).یوسفی نثر میرزا حبیب را برخوردار از «نمک فارسی و روح ایرانی» میداند و فضایل مترجم را، تسلط بر زبان فارسی، آگاهی از معارف ایرانی، و آشنایی با فرهنگ و تعبیرات عامه بر میشمرد (ص 41-44). امتیاز این نثر، آنچنان بود که استاد سخن، ملکالشعرا بهار را به تحسین واداشت و اظهار کرد: «قلمی که قدرت بر مجسم ساختن حکایات حاجیبابا کرده است، از قادرترین و محکمترین سادهنویسان آن عصر میباشد ... نثر حاجیبابا در سلاست و انسجام و لطافت و پختگی، تقلیدی از گلستان و گاه در مجسم ساختن داستانها و تحریک نفوس و ایجاد هیجان در خواننده، نظیر نثرهای فرنگستان است. هم ساده است و هم فنی، هم با اصول کهنهکاری استادان نثر موافق، و هم با اسلوب تازه و طرز نو همداستان، و در یک جمله، یکی از شاهکارهای قرن سیزدهم هجری است» (همانجا).با وجود نظریات یادشده، نمیتوان از نگاه انتقادی و دو سویۀ امامی (ص 43، 50) صرفنظر کرد. او نثر میرزاحبیب را «غیر دقیق»، ولی «موفق» میداند. «غیر دقیق»، از این بابت که افتادگی، بسط، و یا تقلیل در برخی از کلمات دیده میشود و نیز برخی از جملات متن اصلی به شکل منظوم ترجمه شده است و یا دارای مفاهیمی است که تماماً تغییر یافتهاند. «موفق» از این نظر که مترجم به روح کتاب وفادار است نه به لفظ آن، و تمام دخل و تصرفات در آن، از باب اصلاح مطالب کتاب است تا بتواند حالات و روحیات مردم ایران را بهتر نشان دهد. بدین لحاظ، ترجمۀ فارسی کتاب، شیواتر از اصل پدید آمده است و اگر 81 سال فاصله میان دورۀ حیات موریه و میرزاحبیب وجود نداشت و هر دو در یک دوره زندگی میکردند، بسیاری بدین گمان میافتادند که «ترجمۀ انگلیسیْ اصل، و اصلِ انگلیسی ترجمه است».همانگونه که اشاره شد، چاپ نخست ترجمۀ میرزا حبیب در کلکته و به کوشش کلنل فیلوت صورت گرفت. همین چاپ بار دیگر در همان شهر، در 1924م تجدید شد. چاپ سوم این ترجمه، درواقع «تصحیح وتنقیح» چاپ فیلوت بود که به کوشش محمدعلی جمالزاده در 1348ش در تهران به طبع رسید. انگیزۀ اصلی جمالزاده از «تصحیح و تنقیح» چاپ فیلوت، عبارت بود از: 1. پیراستن کتاب از اصطلاحات و عبارات انگلیسی که در حواشی صفحات، تفسیر و یا ترجمه شده بود؛ 2. تغییر حروف چاپخانۀ کلکته که ریز و یا ناخوانا بود؛ 3. تغییر مختصر در صرف و نحو قدیمی زبان فارسی که میرزا حبیب بهکار برده بود (جمالزاده، مقدمه بر، 5). با مقایسهای که امامی (ص 43-50) میان اصل انگلیسی کتاب، ترجمۀ فرانسۀ آن، چاپ فیلوت، و چاپ جمالزاده صورت داد، روشن ساخت که «میرزاحبیب مرتکب خطاهایی نشده بود ... که جمالزاده آنها را تصحیح کند». او اقدام جمالزاده را بسیار فراتر از «تصحیح و تنقیح» بهشمار آورد و وی را مرتکب «تغییرات سلیقهای» دانست که از این رهگذر، «ظلمی» بر میرزاحبیب روا داشته بود. امامی بهعنوان نتیجه، ترجمۀ میرزا حبیب را همانقدر موفقیتآمیز میداند که ترجمۀ ادوارد فیتز جرالد در ترجمۀ رباعیات خیام به زبان انگلیسی موفق بوده است. او در پایان، میرزاحبیب را بهواسطۀ این ترجمه، شایستۀ آن میداند که در مقابلش ایستاد «و به احترام او سَر خَم» کرد (ص 51).
آرینپور، یحیى، از صبا تا نیما، تهران، 1354ش؛ آلداود، علی، «ترجمۀ جدید از حاجـیبابای اصفهانی»، گزارش میراث، تهران، 1389ش، س4، شم 40؛ افشار، ایـرج، «مترجم حاجیبابا کیست؟»، جهان نـو، تهران، 1327ش، س 3، شم 22؛ همو، «میـرزا حبیب اصفهانـی»، یغمـا، تهـران، 1339ش، س 13، شم 10؛ اقبال آشتیانی، عباس، «کتاب حاجیبابا و داستان نخستین محصلین ایرانی در فرنگ»، یادگار، تهران، 1323ش، س 1، شم 5؛ امامی، کریم، «در باب ترجمۀ عام فهم و خاصپسند حاجی بابا»، کتاب امروز، دفتر هشتم، تهران، 1353ش؛ براون، ا.، انقلاب ایران، ترجمۀ احمد پژوه، تهران، 1338ش؛ بهار، محمدتقی، سبکشناسی، تهران، 1355ش؛ بینا، علیاکبر، تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران، تهران، 1348ش؛ پیرزاده، محمدعلی، سفرنامه، به کوشش حافظ فرمانفرماییان، تهران، 1360ش؛ تابش، رضا، «حاجیبابا کیست؟»، ارمغان، تهران، 1320ش، س 22، شم 4؛ جمالزاده، محمدعلی، «باز هم دربـارۀ حاجیبابا»، آینـده، تهران، 1366ش، س 13، شم 1-2؛ همو، «حاجی بابای اصفهـانـی»، همـان، 1362 ش، س 9، شم 3-4؛ همـو، «حاجی بابا دلاک زادۀ اصفهانی»، همان، 1364ش، س 11، شم 9-10؛ همو، مقدمه بر حاجی بابای اصفهانی (نک : هم ، موریه)؛ جوادی، حسن، «بحثی دربارۀ سرگذشت حاجی بابای اصفهانـی و نویسندۀ آن جیمز موریه»، وحید، تهران، 1345ش، س3، شم 12، س 4، شم 1؛ خانلری، پرویز، «نثر فـارسی در دورۀ اخیر»، نخستین کنگرۀ نویسندگان ایران، تهران، 1326ش؛ دولتآبادی، یحیى، حیات یحیى، تهران، 1336ش؛ رائین، اسماعیل، انجمنهای سری در انقلاب مشروطیت ایران، تهران، 1345ش؛ همو، میرزا ابوالحسن خان ایلچی، تهران، 1357ش؛ رئیسنیا، رحیم، ایران و عثمانی در آستانۀ قرن بیستم، تبریز، 1374ش؛ زندفرد، فریدون، سرگوراوزلی (طراح عهدنامۀ گلستان)، تهران، 1386ش؛ سری، ابوالقاسم، مقدمه بر ج 1 سفرنامۀ جیمز موریه (هم )؛ شمیسا، سیروس، انواع ادبی، تهران، 1378ش؛ فشاهی، محمدرضا، «نهضت ترجمه در عهد قاجاریـه»، نگین، تهران، 1352ش، س 9، شم 100؛ فیلسوفالدوله، عبدالحسین، مطـرح الانظار فی تـراجم اطبـاء الاعصار و فلاسفـة الامصار، تبریـز، 1334ق / 1916م؛ قزوینی، محمد، «وفیات معاصرین»، یادگار، تهران، 1325ش، س 3، شم 10؛ کامشاد، حسن، پایهگذاران نثر جدید فارسی، تهران، 1384ش؛ کرزن، ج.، «کرزن، موریه و حاجیبابا»، ترجمۀ مجتبى کمرهای، ارج نامۀ ایرج، به کوشش محسن باقر زاده، تهران، 1377ش، ج 1؛ کمرهای، مجتبى، «تحلیل نهایی»، «کرزن، موریه و حاجیبابا»، ارج نامۀ ایرج، به کوشش محسن باقر زاده، تهران، 1377ش، ج 1؛ محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، تهران، 1354ش؛ محیط طباطبایی، محمد، «نویسندۀ اصلی سرگذشت حاجـیبابا»، تهران مصور، تهران، 1340ش، شم 950؛ مشیری، علی، «کتاب حاجیبابا»، وحیـد، تهران، 1343ش، س 2، شم 1؛ همو، «مطالب جالب و مهم دربارۀ کتاب حاجیبابا»، همان، س1، شم 11؛ مکنزی، هنری، «حاجیبابا و میرزا ابوالحسن خان ـ یک معما»، ترجمۀ کریم امامی، نامۀ فرهنگستـان، تهران، 1374ش، س 1، شم 4؛ موریه، جیمز، سفرنامه، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1386ش؛ همو، مقدمه بر حاجیبابای اصفهانی، به کوشش محمدعلی جمالزاده، تهران، 1348ش؛ مینوی، مجتبى، «اولین کاروان معرفت»، یغما، تهران، 1332ش، س 6، شم 5؛ همو، «حاجیبابا و موریه»، پانزده گفتار، تهران، 1346ش؛ ناطق، هما، «حاجی موریه و قصۀ استعماری»، الفبا، تهران، 1353ش، ج 4؛ نفیسی، سعید، «نویسنده و مترجم داستان حاجیبابا»، جهاننو، تهران، 1327ش، س 3، شم 22؛ هاشمپور سبحانی، توفیق و حسامالدین آقسو، فهرست نسخههای خطی فارسی کتابخانۀ دانشگاه استانبول، تهران، 1374ش؛ هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، تهران، 1339ش؛ یوسفی، غلامحسین، «شهد تلخ»، یادداشتها، تهران، 1370ش.
علی میرانصاری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید