چهار اویماق (گروه ایلی)
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 26 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224746/چهار-اویماق-(گروه-ایلی)
سه شنبه 19 فروردین 1404
چاپ شده
19
چَهارْ اویْماق، یا چار اویماق (اَیماق)، نام یک گروه ایلی نیمه کوچنده، متشکل از 4 شعبۀ بزرگ در ولایات شمالغربی و غرب افغانستان و مناطقی از ایران و ترکمنستان.
ایماق یا اویماق واژهای ترکی مغولی است (نک : شرمان، 50) که در برخی از متون فارسی سدۀ 10ق / 16م به بعد به معنی «ایل و طایفه» بهکار رفته است (عالمآرا ... ، 198، 446؛ مینورسکی، 24-26؛ نیز نک : تاپر، 44-45، حاشیۀ 8). مؤلف بابرنامه «ایماق» را به «ایلی کوچرو» در افغانستان اطلاق کرده (بابر، 83، 92)، و در افغانستان ــ بیشتر در هرات و مناطق غربی این سرزمین ــ معادل اصطلاح «ایلات و عشایر کوچرو» و در تعریف گروههای قبیلهای در برابر گروههای غیرقبیلهای مانند فارسیوانها و تاجیکان بهکاررفته است («هرات ... »، III / 57؛ ه د، 9 / 549؛ نیز نک : شرمان، 51). صفت عددی چهار / چار اگرچه اشاره به ایل بزرگ دارد، ولی لزوماً در برگیرندۀ 4 ایل یا گروه قومی نیست و این رسمی است در میان بیشتر ایلات و اقوام شمال افغانستان، بهویژه ترکمنها که معمولاً برخی جمعیتهای قومی و ایلی خود را به گروههای چهارگانه تقسیم و ادعا میکنند که از فرزندان 4 برادر هستند (همو، 50, 54؛ فردیناند، 179).دربارۀ خاستگاه قومی اویماقها نظرات متفاوتی بیان شده است و آنها را به اختلاف از تبار ایرانی، مغولی و ترکی دانستهاند (شرمان، 51-53). فردیناند آنها را برخاسته از قوم و فرهنگ ایرانی میداند که با عناصر قومی و فرهنگی آسیای میانه درآمیختهاند، چنانکه هر یک از زیرگروههای اویماق ویژگیهای فرهنگی قوم و تبار تاریخی خود را دارد (ص 180-182؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله).بنابر دادههای تاریخی چهاراویماق نیای مشترکی ندارند، بلکه در حدود سدههای 10-11ق از به هم پیوستن گروههایی از ایلات و طوایف اقوام ایرانی و غیر ایرانیِ شمال غرب و غرب افغانستان شکل گرفتهاند و بهاینسبب اویماقها نمیتوانند نیای مشترک داشته باشند (جاناتا، 14؛ «هرات»، III / 57-58؛ EI2). ظاهراً باید اطلاق نام چهاراویماق به این گروه ایلی بر مبنای ضوابط دیوانی و اداری بوده باشد ( ایرانیکا، III / 136؛ قس: با دو مفهوم «چهارلنگ» و «هفتلنگ» در تقسیمات عشایری ایران).بهرغم ناهمگونی نژادی و قومی و نداشتن تبار و نیای مشترک، اعضای همۀ طوایف چهاراویماق بیشتر سنیمذهب و برخی شیعه و همه فارسیزبان هستند و به لهجههایی از گویش دری هراتی سخن میگویند (EI2؛ «هرات»، III / 61؛ جاناتا، نیز ایرانیکا، همانجاها).
قلمرو اصلی چهاراویماق سرچشمههای هریرود، مرغاب و فراه رود، از کوهستانهای غور در مرکز تا بادغیس در شمال غرب، و هرات در غرب افغانستان بوده است (جاناتا، همانجا؛ «هرات»، III / 58؛ شرمان، 56). از دیرباز هرات مرکز سیاسی، فرهنگی و اقتصادی چهاراویماق بوده است. امروزه در نتیجۀ تحولات سیاسی ـ اجتماعی سدههای گذشته، برخی از طوایف و تیرههای اویماقها در ترکمنستان و ایران (خراسان) پراکنده شدهاند («هرات»، III / 62؛ جاناتا، 17، 15؛ ایرانیکا، III / 136-137).برخی از پژوهشگران آمارهای متفاوتی از جمعیت چهاراویماق از سدۀ 14ق / 20م به بعد داده، و آنها را حدود 400 تا 500 هزار تن تخمین زدهاند (الفینستون، 428؛ «هرات»، III / 63؛ جاناتا، 14؛ ایرانیکا، III / 136؛ کلیفرد، 62)؛ اما بهسبب پراکندگی اویماقها در میان 3 کشور افغانستان، ایران و ترکمنستان هرگز آمار دقیقی از جمعیت آنها منتشر نشده است (برای جمعیت هر یک از شعب، نک : دنبالۀ مقاله).
«جمشیدی»، «هزارۀ اویماق» یا «هزارۀ قلعهنو»، «فیروزکوهیها» و «تیمنی / تایمنیها» را 4 شاخۀ اصلی اویماقها دانستهاند (شرمان، 53؛ فردیناند، 178؛ «هرات»، III / 57؛ ایرانیکا، همانجا؛ قس: الفینستون، 427؛ کرزن، I / 198، حاشیۀ 2). افزونبر این 4 گروه، ایلات و طوایف کوچکتری به نامهای تیموری (ه م)، زوری، طاهری، ملکی، قبچاق، چنگیزی، بادغیسی، غوری، کاکری و چندتای دیگر در هرات و خراسان وجود دارند که خود را چهاراویماق میشمارند (جاناتا، 17؛ شرمان، 54-55؛ قس: دانشنامه ... ). شاخههای اصلی چهاراویماق بهسبب رقابتهای سیاسی و کشمکشهای درون قبیلهای به زیرگروههایی چند تقسیم میشوند (نک : جاناتا، 15؛ شرمان، 56).جمشیدیها که محل زیست اصلی آنها ناحیۀ کوشک در ولایت بادغیس واقع در شمال هرات است («هرات»، III / 58؛ EI2)، تبار ایرانی دارند و خود را از بازماندگان جمشید پیشدادی میدانند(«هرات»، همانجا؛ شرمان، 53، حاشیۀ 46؛ نک : ه د، 9 / 549). گروهی از آنها که «کیانی» نامیده میشوند، در اردوکشیهای شاهعباس اول به هرات و نواحی شمال شرقی ایران شرکت داشتهاند (مینورسکی، 25؛ شاه حسین، 283؛ اسکندربیک، 1 / 573؛ برای اطلاعات بیشتر جهت وضعیت جمشیدیها، نک : جاناتا، همانجا). کیانیها از سیستانیهایی هستند که شاهعباس دوم صفوی آنها را به بادغیس کوچاند و در آنجا ساکن کرد (همو، 14؛ ایرانیکا، همانجا؛ قس: فرخ، 80).در اردوکشیهای روزگار فتحعلیشاه و محمدشاه قاجار به هرات در سالهای 1249 و 1253-1255ق به حضور جمشیدیها در کنار دیگر طوایف اویماق اشاره شده است (سپهر، 1 / 687؛ خورموجی، 27؛ ریاضی، 12). با کشتهشدن سرکردۀ آنها یالانتوشخان در 1304ق / 1887م («هرات»، III / 62-63)، بیشتر جمشیدیها در شمال افغانستان و خیوه در ترکمنستان و خراسان ایران پراکنده شدند (جاناتا، 15).گروهی از جمشیدیها با هزارۀ اویماق در ترکمنستان زندگی میکنند که جمعیت آنها در 1305ش / 1926م، 932 تن گزارش شده است (آکینر، 449؛ جاناتا، 17). در 1138ق / 1726م، نادرشاه افشار جمشیدیهای بادغیس را بههمراه دیگر طوایف فارسیزبان پیرامون هرات به نواحی جام، لنگر و مشهد در خراسان کوچاند (استرابادی، 95). پس از محاصرۀ هرات، حسامالسلطنه گروهی از جمشیدیهای آنجا را به سرکردگی اللٰهیارخان در نواحی سرجام اسکان داد که پس از حملۀ ترکمنها به نواحی کنهگوشه و قرهبوغه به نواحی نزدیک مشهد کوچ کردند. اللهیارخان و گروهی از جمشیدیها از آنجا به هرات بازگشتند و بقیه به قوشخانه از توابع قوچان کوچانده شدند. سرانجام جمشیدیها پس از سالها سرگردانی در میان 3 کشور افغانستان، ترکمنستان و ایران، بههمت خوانین خود توانستند در شوریجه و پسکمر، در کنار کشفرود مستقر شوند. در 1311ق / 1893م نیز گروهی از جمشیدیها به ایران پناه آوردند و در ناحیۀ زورآباد خراسان ساکن شدند (ییت، 33-34؛ نیز نک : ایوانف، 146-147).قلمرو اصلی هزارۀ اویماق که آنها را «هزارۀ قلعهنو»، «هزاری» و «هزارۀ سنی» در برابر هزارهجات شیعهمذهب مینامند، قلعهنو و پیرامون آن در ولایت بادغیس افغانستان است (شرمان، 55-56؛ فردیناند، 180-181؛ «هرات»، 63، III / 58؛ EI2). پیوند میان این هزارهها و هزارهجات روشن نیست. بیشتر پژوهشگران هزارۀ اویماق و هزارهجات را دارای خاستگاهی متفاوت از یکدیگر میدانند (شرمان، 61؛ نیز نک : فردیناند، 180؛ الفینستون، 428، حاشیۀ 2؛ دوپری، 57؛ برای اختلاف نظر دربارۀ خاستگاه قومی هزارۀ اویماق و هزارهجات و پیوستگی یا جدایی اصلیت آنها از یکدیگر، نک : «هرات»، III / 55). هزارۀ اویماق را تا 38 طایفه و جمعیتی حدود 500‘62 تن نوشتهاند (جاناتا، 14-15؛ «هرات» III / 63؛ قس: فریزر، پیوست B، 42) که نجک، کندلن، قبچاق، براتی، بائی و زادعلی ازجملۀ آنها هستند. در متون سدۀ 11ق / 17م به حضور تاریخی و نام برخی از سران آنها مانند بنیادخان هزاره و محمدخان نظمالدوله اشاره شده است (اسکندربیک، 1 / 573؛ برای اطلاعات بیشتر، نک : ریاضی، 2؛ سپهر، 1 / 687؛ فریزر، همانجا؛ الفینستون، نیز «هرات»، همانجاها).قلمرو اصلی فیروزکوهیها قسمت علیای رود مرغاب است که به آن «سرحد» نیز گفته میشود، (همان، 58). برخی آنها را از اهالی فیروزکوه ایران میدانند که توسط تیمور به افغانستان کوچانده شدند (نک : ه د، 9 / 549)؛ ولی سران آنها معتقدند که از نسل اَچکزَی پشتون دورانی هستند و نام خود را از فیروزکوه، پایتخت غوریان گرفتهاند (جاناتا، 14؛ ایرانیکا، III / 136). فیروزکوهیها به دو شعبۀ فیروزکوهی شرقی و فیروزکوهی غربی تقسیم میشوند و روی هم 42 طایفهاند («هرات»، III / 59؛ جاناتا، 15). جمعیت آنها را نیز حدود 100 هزار تن نوشتهاند ( ایرانیکا، همانجا؛ جاناتا، 14؛ «هرات»، III / 63).قلمرو تیمنی / تایمنیها درههای سرچشمۀ هریرود در ولایت غور، از منطقۀ شهرک تاچخچران است (شرمان، 64؛ «هرات»، III / 58؛ قس: EI2). دربارۀ خاستگاه آنها نظرات متفاوتی دادهاند و آنها را مهاجرانی از چین، بازماندگان غیاثالدین غوری، برادران فیروزکوهیها، برآمدگانی از قلعهنو، فرزندان کاکر پشتون از بلوچستان و بازماندۀ آریاییهای کهن دانستهاند (شرمان، 65-66؛ جاناتا، همانجا). نام «تیمن» را نیز تحریف از «تومان» پنداشتهاند (شرمان، 66). تیمنیها به دو شعبۀ شمالی و جنوبی تقسیم میشوند (همو، 64) و حدود 100 طایفه و جمعیتی حدود 500‘ 187 تن دارند (جاناتا، 14-15). برخی از طوایف آن شامل پهلوان، خسروی، سرجینی و جعفری است (برای نام طوایف، نک : شرمان، 66). در ذیقعدۀ 1138 / ژوئن 1726 دلاورخان از سرکردگان تایمنی با 3 هزار سپاهی تایمنی و اویماق به نادرشاه افشار پیوست (استرابادی، 151) و در اوایل سدۀ 14ق بسیاری از تیمنیها بهزور در شمال هرات جای داده شدند و سالها در کشمکشهای میان ترکمنستان و افغانستان نقش داشتند (جاناتا، همانجا). بهجز تایمنیهای جنوبی که در سیاهچادرهایی شبیه چادرهای پشتون زندگی میکنند، مسکن بقیۀ اویماقها خیمههایی به شکل «خرگه / خرگاه» تارتارها ست («هرات»، III / 59-60؛ قس: جاناتا، 16-17؛ الفینستون، 427؛ شرمان، 59-60).تیمور گورکانی طایفۀ تیموری را از هرات به خراسان آورد و مرتع و مسکن به آنها داد (افضلالملک، 116-117). روند مهاجرت تیموریها به خراسان در دورههای بعد نیز ادامه یافت و امروزه در مناطق مختلف خراسان از جمله سرخس، باخرز، خواف، رشتخوار / رشخوار، کاشمر، مشهد، مزدوران، نیشابور، سبزوار، تایباد و تربت جام زندگی میکنند (کرزن، I / 199؛ ایوانف، 152-153؛ نیز نک : ه د، تیموری).هزارههای خراسان را نیز که به «بربری» مشهورند، از اویماقها بهشمار آوردهاند (نک : فردیناند، 180). بربریها پیرامون رشتهکوه هزارمسجد در شمال نیشابور ساکناند و به 7 تیره و طایفه تقسیم میشوند (ایوانف، 158). شمار اویماق ایران را حدود 120 هزار تن برآورد کردهاند (ه د، 9 / 549).
نقش تاریخی چهاراویماق را کشمکشهای سیـاسی ـ مذهبی کـه از سدۀ 12ق / 18م میان مردم خراسان، خانات آسیای میانه و مناطق غرب افغانستان پدید آمد، آشکار میکند. در سدۀ 13ق که سرزمینهای هرات و غرب افغانستان محل توجه ایران، انگلیس و روسیه قرار گرفت، سران اویماق مناسبات خود را با هر 3 کشور برقرار کردند و نظام بخشیدند. با قدرتگرفتن امیر عبدالرحمان (1297- 1319ق / 1880-1901م) در افغانستان، قبایل چهاراویماق سرکوب و پراکنده شدند؛ بااینحال، حضور سیاسی خود در غرب افغانستان را کمابیش حفظ کردهاند (جاناتا، 15؛ «هرات»، III / 62-64؛ ایرانیکا، III / 136).
آکینر، شیرین، اقوام مسلمان اتحاد شوروی، ترجمۀ علی خزاعیفر، مشهد، 1366ش؛ استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، به کوشش عبدالله انوار، تهران، 1341ش؛ اسکندربیک منشی، عالمآرای عباسی، تهران، 1350ش؛ افضلالملک، غلامحسین، سفرنامۀ خراسان و کرمان، به کوشش قدرت الله روشنی زعفرانلو، تهران، 1361ش؛ الفینستون، م. ا.، افغانان: جای، فرهنگ، نژاد، ترجمۀ محمد آصف فکرت، مشهد، 1376ش؛ بابر، ظهیرالدین محمد، بابرنامه، ترجمۀ عبدالرحیم خان خانان، بمبئی، 1308ق؛ خورموجی، محمدجعفر، تاریخ قاجار (حقایق الاخبار ناصری)، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، 1363ش؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1387ش؛ ریاضی هروی، محمدیوسف، عین الوقایع، به کوشش محمد آصف فکرت، تهران، 1372ش؛ سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1377ش؛ شاه حسین بن غیاثالدین محمد، احیاء الملوک، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1383ش؛ عالمآرای صفوی، به کوشش یدالله شکری، تهران، 1363ش؛ فرخ، مهدی، تاریخ سیاسی افغانستان، تهران، 1373ش؛ کلیفرد، م. ل.، سرزمین و مردم افغانستان، ترجمۀ مرتضى اسعدی، تهران، 1371ش؛ مینورسکی، و.، تذکرة الملوک (سازمان اداری حکومت صفوی)، ترجمۀ مسعود رجبنیا، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1334ش؛ ییت، چارلز ادوارد، سفرنامۀ خراسان و سیستان، ترجمۀ قدرت الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری، تهران، 1365ش؛ نیز:
Curzon, G. H., Persia and the Persian Question, London, 1892; Dupree, L., Afghanistan, Princeton, 1973; EI2; Ferdinand, K., «Ethnographical Notes on Chahâr Aimâq, Hazâra and Moghôl», Acta Orientalia, 1964-1965, vol. XXVIII; Fraser, J. B., Narrative of a Journey into Khorasān, Oxford / New York, 1984; Herat and Northwestern Afghanistan, ed. L. W. Adamec, Graz, 1975; Iranica ; Ivanov, W., «Notes on the Ethnology of Khurasan», The Geographical Journal, 1926, vol. LXVII, no. 2; Janata, A., «Aīmaq», Muslim Peoples, a World Ethnographic Survey, ed. R. V. Weekes, Westport, 1984; Schurmann, H. F., The Mongols of Afghanistan, Graven Hage, 1962; Tapper, R., Frontier Nomads of Iran, Cambridge, 1997.
حمیدرضا دالوند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید