صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / مردم شناسی / چشم‌زخم /

فهرست مطالب

چشم‌زخم


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 26 آذر 1398 تاریخچه مقاله

چَشْمْ‌زَخْم، گزند و زیانی که به باور عامه در اثر نگاه ستایشگر یا حسدآلود، یا زبان تمجید‌آمیز دوستان و آشنایان شورچشم، و یا دشمنان و بدخواهان نظر تنگِ حسود به انسان، حیوان، نبات و شیء می‌رسد و به اصطلاح چشم یا نظر می‌خورند. مردمْ بسیاری از مرگها، ناخوشیها، رویدادها، بی‌بر‌و‌بار شدن درختانِ پُربار و خشک شدن وکم‌شدن شیر مادران و دامهای پُرشیر را نتیجۀ اثرات چشم‌زدگی یا چشم بد می‌پندارند. باور به چشم‌زخم در هردو سنّت مذهبی و عرفی در فرهنگ جامعه‌های سراسر جهان، به‌ویژه در جامعه‌های آسیایی و افریقایی از دیرباز رایج بوده است. باور به چشم زخم و آداب و اعمال مربوط به دفع آن به پدیدۀ سحر و جادو، و فرهنگ عرفی بیشتر پیوند دارد تا به دین و مذهب، هرچند که دعاهای چشم‌زخم‌زُدایی در بسیاری فرهنگها از ادیان متعارف و مذاهب منشأ گرفته‌اند (EI۲, I / ۷۸۶).
چشم‌زخم در زبان و ادب فارسی به معانی دیگری هم به‌کار رفته است؛ «دم و لحظه»، «طُرْفَةُ الْعَین» و «زمانی کوتاه و اندک»، که مترادف با اصطلاح «چشم زَد» است، از آن معانی است. ابولیث طبری شاعر سدۀ ۴ق / ۱۰م می‌گوید: «وگر بخسبد یک چشم‌زخم وقت سحر / نسیم زلف تو آن خفته را برانگیزد» (نک‍ : مدبری، ۳۸۸)، یا «اسبی دارم که به یک چشم‌زخم از چشم ناپدید می‌شود» (داراب‌نامه ... ، ۲ / ۱۱۰؛ نیز برای چشم‌زخم به این معنا، نک‍ : خاقانی، ۶۸۴). کسایی گوید: «... یک چشم زد جدا مشو از رَطْل و از فُقاع» ( لغت‌نامه ... ، ذیل چشم زَد). دیگر معنای کنایه‌ای آن شکست وارد کردن، و لطمه و زخم زدن است: «از عامی کار لشکری نیاید و چشم‌زخم رسد» (ابن‌اسفندیار، ۱ / ۲۸۹)؛ «آوازۀ چشم‌زخم این رزم / هرچند که در جهان پراکند» (مجیرالـدین، ۳۰۶؛ نیز بـه این معنـا، نک‍ : بلعمی، ۴ / ۷۵۰؛ سرابی، ۶۵).
چشمْ زخم یا چشمِ بد را به عربی عَیْن (ابن منظور، ذیل عین)، عین‌اللامه (برهان ... )، عین الکمال ( آنندراج، ذیل همین واژه؛ داعی‌الاسلام، ذیل عین؛ لغت‌نامهسوءالعین (افلاکی، ۲ / ۸۱۰)، اِزلاق بالابصار (اصطلاحی قرآنی؛ دانشنامه ... ، ۵ / ۵۶۵)، اصابة بالعین و اصابت عینی، که چشم‌زخم‌زدن هم معنی می‌دهد ( لغت‌نامه)، و شورچشم را عُیون (سجزی، ۱ / ۲۲۹) می‌گویند. اصطلاح عین‌الکمال در متون شعر و نثر فارسی بسیار به‌کار رفته است: «امور آن حضرت ... به عَیّوق رسید تا عین‌الکمال اثر کرد» (جرفادقانی، ۴۱)، «دفع عین‌الکمال چون نکند / رنگ نیلی که بر رخ قمر است» (خاقانی، ۶۷)، و یا «استصراف عین‌الکمال از آن حضرت جلال می‌کند» (شمس‌قیس، ۱۹). در لاتین به چشم بد و شور fascinum یا fascinus (سیمپسن، ۲۴۱) و fascinum oculo (EI۲, I / ۷۸۶)، و در جامعه‌های انگلیسی‌زبان evil eye می‌گویند (بریتانیکا، IV / ۶۲۲؛ «فرهنگ [۱]... »، I / ۶۴۳).

مترادفات و ترکیبات

در زبان فارسی واژه‌هایی چند مترادف و هم‌معنای چشم‌زخم به‌کار رفته است. چشم، چشم‌بد، چشم‌زَخ (= چشم زخم)، چشم‌زد، چشم‌زدگی، نظر و نظرزدگی نمونه‌هایی از آن است. ترکیباتی با واژۀ چشم به صورت عبارات اسمی و فعلی نیز با مفاهیمی برآمده از چشم‌زخم در زبان رسمی و عامیانۀ فارسی به کار رفته‌اند، مانند چشم‌زخم‌خوردگی، چشم‌زخم دیدگی، چشم‌زخم رسیدن، یا چشم‌رسیدن و چشم‌رسیدگی، همه به معنای گزند رسیدن در اثر چشم‌زخم‌زدن؛ چشم‌زدن یا چشم‌زخم‌زدن و چشم‌کردن به معنای آسیب رساندن از راه چشم؛ چشم‌خوردن و چشم‌زخم‌خوردن، به معنای گزند و زیان دیدن از چشم بد؛ و چشم زننده، چشم‌زخم زننده، چشم‌فسای، چشم‌رسان یا چشم‌رساننده، به معنای کسی که چشم‌زخم می‌زند و آسیب می‌رساند.
اصطلاحهای دیگری نیز مانند نظرزدن، نظر‌کردن و نظر خوردن، به‌معنای چشم‌زدن و چشم‌خوردن؛ نیز شورْ‌چشم یا چشمِ‌شور و بدچشم به معنای کسی که با نگاهش به دیگری زیان می‌رساند، در فرهنگ و زبان فارسی رایج بوده است و هنوز هم به‌کار می‌رود (برای این واژه‌ها و معنای آنها، نک‍ : برهان؛ آنندراج؛ بهار عجم؛ داعی الاسلام؛ لغت‌نامه؛ معین).

چشم‌زخم از دیدگاه اسلام

خداوند چندبار به تلویح در سوره‌های گوناگون مانند سورۀ یوسف (۱۲ / ۶۷- ۶۸) و یک‌بار به‌صراحت در دو آیۀ آخر سورۀ قلم (۶۸ / ۵۱-۵۲)، آیات مشهور ‌به « وَ اِنْ یَکاد»، به پدیدۀ چشم زخم و آسیب رساندن آن اشاره کرده است. درمورد واقعیت داشتن آن، ابوهریره به قول پیامبر(ص) استناد می‌کند کـه گفته است: «العین حقّ» (نک‍‌ : EI۲, I / ۷۸۶ به نقل از صحیح بخاری). برخی از مفسران اهل سنت معتقدند که پیامبر(ص) این باور را بی‌اعتبار دانسته‌اند (متقی، ۴ / ۶۲۲؛ ابن‌اثیر، ۴ / ۲۰۲)، درصورتی که بنابر احادیثی، جبرئیلْ پیامبر(ص) را، و آن حضرت نوادگان خود حسن و حسین (ع) را با سوره‌های مُعَوَّذتان (فلق و ناس) تعویذ می‌کردند (دایرة‌المعارف ... ، ۴ / ۴۵۸؛ دانشنامه، ۱ / ۶۳۱-۶۳۲) و پیوسته مردم را به اثر و گزند چشم‌زخم هشدار می‌دادند و آنها را به همراه کردن تعویذ ضدچشمِ بد با فرزندانشان و نیز اسبانشان سفارش می‌کردند (فخرمدبر، ۱۷۹).
رسالۀ یازدهم از رسائل اخوان‌الصفا اختصاص به «ماهیت سحر و عزائم و عین» دارد. در این رساله نیز به درست بودن چشم‌زخم از قول پیامبر(ص) و اثرات چشم‌زخم و کسانی که چشم شـور دارنـد، اشاره شـده است (نک‍ : ۴ / ۳۱۰-۳۱۱). حضرت علی(ع) هم در کلمات قصار خود «عین»، «رَقى» (افسون) و «سحر» (جادوگری) را راست و درست دانسته‌اند (نک‍‌ : نهج‌البلاغة، کلمات قصار، شم‍ ۴۰۰).
درگذشته، مردم جهان باستان عموماً چشمِ شور و چشم‌زدن را یک امر واقعی می‌پنداشتند و به آن باور داشتند. در جهان امروز، مردم جامعه‌های ابتدایی و سنتی نیز به این پدیده اعتقاد دارند، لیکن روشنفکران و متجددان و فرزانگان، «چشم‌زخم و عین‌الکمال» را «محض وهم و خیال» می‌دانند و می‌گویند ایـن بـاور «اصل و فصلی ندارد» (حبیب‌ اصفهانی، ۲۰۱؛ نیز نک‍ : بریتانیکا، IV / ۶۲۲؛ دانشنامه، ۲ / ۲۲۹۵).

خاستگاه

باور به چشمِ بد یا چشم‌زخم پدیده‌ای جهانی است و مردم از هر فرهنگ، قوم، قبیله، دین، مذهب و فرقه به گونه‌ای آن را باور داشته‌اند و برای آن خاستگاه و منشأ متفاوتی تصور می‌کرده‌اند. پلینی به نقل از ایزوگونوس، می‌نویسد: افریقاییها در هر چشم دو مردمک دارند و دارای چشم شور، و منشأ گزندند (II / ۵۱۷). سیسرون (۱۰۶-۴۳ ق‌‌م)، خطیب و شاعر رومی نگاه زنانی را که گفته می‌شد چشمشان دو مردمکی بود، در همه جا و همه اوقات آسیب‌رسان می‌دانست (همو، II / ۵۱۹).
اندیشمندان جامعۀ اسلامی ایران نیز از دیرباز در پی یافتن خاستگاه چشم بد بوده‌اند. مثلاً ابن سینا در اشارات و تنبیهات مبدأ چشم بد و «اصابة بالعین» را یک حالت نفسانی اعجاب‌آور می‌دانست که بنابر خاصیتش در شخص یا شیء مورد تعجب تأثیر بد می‌گذارد (ص ۴۸۹). غزالی در کیمیای سعادت چشم‌زدگی را از «تأثیر نفس آدمی در اجسام دیگر» ‌انگاشته، و در تبیین آن گفته است: «اگر نفسی خبیث و حسود باشد، وقتی مثلاً ستوری نیکو ببیند، به حکم حَسَد هلاک آن را توّهم کند و آن ستور در وقت بمیرد» (۱ / ۳۴). جلال‌الدین مولوی در تفسیر «وَ اِنْ یَکاد» در مثنوی، چشم بد را «محصول قهر و لعنت» می‌داند (دفتر ۵، ص۷۳۲).
باور به چشم بد ریشه و منشأ در قدرت بیان، نیز در خارق‌العاده و مرموز بودن نگاه دارد. چشم از سویی وسیله‌ای برای انتقال تمایلات بد، و از سوی دیگر منبع اصلی نیروی زیان‌رسان است که منشأ آن بیرون از ارادۀ شخص می‌باشد (وسترمارک، ۲۴). مردم بنابر تجربیات جمعی، کسانی را که چشمان گود نشسته، چشمان آبی و ابروان پیوسته و کشیده بر روی برآمدگی بینی دارند، به چشم شور داشتن و گزند رساندن به دیگران از راه چشم متهم می‌کنند. در میان زن و مرد، زنان، به‌ویژه زنان سال‌خورده یا شوهرنکرده و زنان سترون و نوعروسان، همچنین اشخاص معیوب، غیرمعمولی و بیگانه به سبب ناهماهنگی و ناساز بودن با بافت جامعه، منشأ نظر زدن دانسته شده‌اند (همو، ۲۵؛ EI۲, I / ۷۸۶؛ بریتانیکا، همانجا؛ نیز اسپونر، ۳۱۳). برخی از حیوانات مانند مار و افعی نیز، بنابر نوشتۀ دمیری در حیاة الحیوان: نگاه آسیب‌رسان دارند و می‌توانند با نگاه انسان را هلاک کنند (۱ / ۲۹، ۲۵۱).

پیشینه

پدیدۀ جهان‌شمول چشم‌زخم و مفهوم و راههای دفع آن در فرهنگ همۀ اقوام از پیش از ظهور ادیان رسمی وجود داشته است. در ادبیات رومیان و یونانیان باستان، در خطوط تصویر‌نگار مصری، در فرهنگ مردم اسکاندیناوی و در وِداها و زندِ اوستا از آن سخن به میان آمده است (برای تفصیل موضوع، نک‍ : وسترمارک، ۵۶-۵۸). باورها به چشم بد و موضوعات مربوط به تأثیر و اهمیت آن و نظام پیشگیری و رفع گزند چشم‌زخم در میان اقوام سامی، آریایی، مدیترانه‌ای و مردم یهودی و مسیحی کمابیش با یکدیگر همانندی دارند، به طوری که یک مجموعۀ فرهنگی مشابه را نشان می‌دهند. در نتیجه دریافت اینکه خاستگاه قومی این باور در کدام جغرافیای فرهنگی جهان بوده، و کدام قوم در شیوع و پراکندگی آن نقش داشته است، دشوار می‌نماید (همو، ۵۷؛ نیز نک‍ : «دائرة‌المعارف [۲]... »، VI / ۹۹۸-۹۹۹).
بنابر گزارش ایزوگونوس و نمفودُروس در بخشهایی از افریقا که سحر و جادو به فراوانی رواج داشت، خانواده‌هایی بودند که تمجید و تحسین اعضای آنها از اشخاص، نباتات و اشیاء موجب مرگ مردمان و کودکان، خشک و پژمرده شدن مراتع و درختان و از میان رفتن اشیاء می‌شد. در میان آنها کسانی هم بودند که با نگاه، به‌ویژه نگاه خشم‌آلود، سحر و جادو می‌کردند و مردم را نظر می‌زدند و آسیب می‌رساندند (پلینی، II / ۵۱۷). برخی شیوع این باور در جوامع افریقای شمالی را از جوامع آسیایی و بربرهای عهد باستان دانسته‌اند، لیکن نتوانسته‌اند میزان عناصر اصیل فرهنگ آسیایی و بربری را در آن شناسایی کنند (وسترمارک، همانجا).
اسپونر تداول پدیدۀ چشم شور را در جماعت کوچنده خیلی کمتر از شیوع آن در میان جماعت روستایی می‌داند و می‌نویسد: با اینکه کوچندگان طلسمهای پیشگیرانه از زخم‌چشم به همراه کودکانشان می‌کنند، لیکن تنوع روشهای پیشگیرانه و احتیاطهای دیگر در دوری از چشم بد و شیوه‌های پیدا کردن صاحبان چشم بد در میان آنها کمتر دیده می‌شود. او فقدان چنین اسلوب را در میان گروه کوچندۀ گله‌دار به سبب جابه‌جایی بسیار آنها از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر احتمال می‌دهد (ص ۳۱۴).
بنابر تحقیقات وسترمارک در جامعه‌های اسلامی، به‌ویژه در مراکش، یکی از موجبات عزلت‌نشینی زنان این جوامع و عادت آنان به پوشاندن صورت، بیم مردان از اثراتِ بدِ چشم زخم به همسران و معشوقه‌هایشان بوده است (ص ۲۶؛ نیز EI۲، همانجا). در عربستان، در زمان قدیم مردان جوان خوش‌چهره‌ و زیبا اندام صورتهای خود را، به‌ویژه در مهمانیها و جشنها می‌پوشاندند، تا خود را از گزند چشم شور دور نگهدارند. چهرۀ عروس و حتى چشمان او را نیز از چشم اغیار پنهان می‌داشتند. در برخی مناطق مراکش نیز عروس را در یک قفس یا جعبه می‌نشاندند و به خانۀ شوهر می‌بردند تا از این طریق هم عروس را از چشم خوردن دور و محفوظ بدارند و هم دیگران را از چشم شور عروس (وسترمارک، همانجا).

تأثیرگذاری و تأثیرپذیری

مفهوم چشم‌زخم و باور به آن و شیوه‌های شَرزُدایی از آن نظام ویژه‌ای در فرهنگها پدید می‌آورد که به نظر اسپونر (ص ۳۱۱) می‌توان آن را با پدیدۀ سحر یا جادو همسان دید و کارآمد بودن و اثرگذاری‌اش را با جادو سنجید. جلال‌الدین مولوی قدرت تأثیر چشم‌زخم را آن‌چنان قوی می‌داند که می‌گوید: اگر صاحبان چشم بد نظر به شیر بیشه زنند، اثر آن کلّۀ شیر را «واشکافد تا کند آن شیر انین» و در مصرع دیگری می‌گوید: «سیر و‌گردش را بگرداند فلک» (دفتر ۵، ص۷۳۲؛ همچنین دربارۀ تأثیر آن، نک‍ : نظامی، خسرو ... ، ۳۰۲).
به باور ایرانیان «چشم شور مرد را در گور، و شتر را در دیگ می‌کند» (غزالی، ۱ / ۳۴). افلاکی دربارۀ اثر مهلک چشم‌زخم به مردگان گورستانی اشاره می‌کند که این قوم همه از چشم‌زخم مرده‌اند (نک‍ : ۲ / ۸۰۹-۸۱۰). مسلمانان مغربی تأثیر مرگ‌زای چشم بد شایع در جامعه‌شان را در ضرب‌المثلهای خود بازتاب داده‌اند. مثلاً می‌گویند: «چشم‌ خانه‌ها را خالی، و گورها را پر می‌کند»، یا «نیمی از آدمیزادگان از چشم بد می‌میرند» و یا «دو سوم گورستانها به چشم بد تعلق دارد» (وسترمارک، ۲۴).
ایرانیان چشم مهرآمیزِ ستایشگرِ مادر، خویشان و دوستان را آسیب‌رسان‌تر از چشم بد دیگران می‌انگارند. مردم مشرق ایران می‌گویند: «چشم‌ناز از چشم شور بدتر است!». اسپونر (ص ۳۱۳-۳۱۴) این باور را گستره‌ای از مفهوم چشم شور دانسته، و می‌گوید: بیگانه رشک می‌ورزد و آشنا و خودی عشق، و هر دو شیوۀ رشک و عشق‌ورزی شکلهایی از رویکرد و توجه بیش از معمول بـه کسی یا چیزی است (نیز نک‍ : اونز پریچارد، ۱۵). در مناقب العارفین آمده که «هیچ چشم بدی آدمی را چنان مهلک نیست که چشم پسند خویشتن» (افلاکی، ۲ / ۸۱۰). نظامی در خسرو و شیرین (همانجا) گوید: «هر آن صورت که خود را چشم زد یافت / زچشم نیک دیدن، چشم بد یافت».
چشم‌زدگی و تأثیرپذیری از گزندهای چشم بد بنابر جنس، سن، شرایط جسمانی و شکل و شمایل افراد و موفقیتهای زمانی و بحرانهای زندگی متفاوت است. مثلاً میزان آسیب‌پذیری از چشم زخم در میان نوزادان و کودکان، زنان جوان زیبا، شاد و خندان، و زنان به هنگام ازدواج، دورۀ آبستنی و هنگام زایش و دورۀ زائو بودن، و در مجالس مهمانی و جشن و سرور، دورۀ بیماری و به هنگام ضعف و ناتوانی بسیار بالا خواهد بود. مغولان بنابر سنت، فرزندان عزیز خود را برای دفع چشم‌‌زخم از آنان، نامشان را می‌گرداندند و تغییر می‌دادند (آملی، ۲ / ۲۵۷؛ نیـز نک‍ : بناکتی، ۴۷۲).
درختان خوش‌بار‌وبَر، مزارع پرمحصول، اسبان تیز‌تَک و چابک، گاوان و‌گوسفندان چاق، پروار، پرشیر و شیرده بیش از حیوانات، نباتات و چیزهای دیگر در معرض آسیب چشم‌شور و نظر قرار دارند (وسترمارک، ۵۷؛ EI۲, I / ۷۸۱). نظامی گوید: «بس میوۀ آبدار چالاک / کز چشم بد اوفتاد در خاک» ( لیلی ... ، ۹۵). جوینی می‌نویسد: دهاقین گرجی را «رسمی باشد که در میان جالیز چشم‌زخم را سرِ خر آویزند» (۲ / ۱۵۹).

بازدارنده‌ها

در فرهنگهای جامعه‌های قدیم و سنتی تدابیر ویژه‌ای برای پیشگیری از چشم‌زدگی و دور کردن اثرات زیان‌بار چشم بد از آدمیزادگان، حیوانها و اشیاء اندیشیده‌اند که کاربرد مجموعه‌ای از دعاها و وردها، هیاکل و چشم پنامها، تمائم و نفرات یا رماننده‌ها و انجام دادن برخی آداب و اعمال جادویی از جملۀ این تدابیر‌ند. در این مبحث نمونه‌هایی از تدابیر بازدارندۀ چشم زخم و شَرزُدایی از آن را مثال می‌زنیم:

الف ـ ادعیه و تعاویذ

در جامعه‌های اسلامی و در آن میان ایران، برای حفظ خود و حیوانات و اشیاء گرانبهای متعلق به خود در برابر چشم زخم، از برخی آیه‌های قرآن و عبارات دعایی همچون حِرز و تعویذ استفاده می‌کنند. آیات «وَ اِنْ یَکاد»، که به چشم زدن چشم‌زنندگان طایفۀ بنی اسد به پیامبر(ص) اشاره می‌کند، و خداوند با نزول آن، پیامبر(ص) را از‌گزند چشم بد آنان دور داشت (دانشنامه، ۱ / ۸۷۳)، از رایج‌ترین تعویذها برای دفع چشم‌زخم است: «حضور خلوت انس است و دوستان جمع‌اند / وَ اِنْ یَکاد بخوانید و در فراز کنید» (حافظ، ۱۹۵).
آیات وَ اِنْ یَکاد را روی کاغذ می‌نویسند، یا به صورت زیور از طلا، نقره و عقیق می‌سازند و برای حفظ سلامت کودکان و بزرگ‌سالان بر گردن آنها می‌آویزند، و یا بر بازوی آنها می‌بندند. وَ اِنْ یَکاد را به صورت لوح نیز می‌نویسند و قاب می‌گیرند و بر دیوار خانه نصب می‌کنند (دانشنامه، ۲ / ۲۲۹۵).

سوره‌های معوذتان فلق (۱۱۳) و ناس (۱۱۴) به تنهایی، یا با سوره‌ها‌ی کافرون (۱۰۹) و اخلاص (۱۱۲) که میان مردم به «چهارقل» موسوم‌اند، متضمن تعویذ و از بازدارنده‌ها به‌شمار می‌روند؛ «گردون وَ اِنْ یَکاد همی خواند و قل اعوذ / از بهر چشم‌زخم که نه‌اش نام و نه نشان» (نک‍‌ : فرهنگ جهانگیری؛ آنندراج؛ بهار عجم). جملۀ توحید « لاالٰهَ اِلّااللّٰه »: «تا تو را لاالٰهَ اِلّااللّٰه است / ای نزاری چه چشم زخم افتاد» (نزاری، ۱ / ۹۸۷)، یا «چشم بد را لا کند زیر لگد» (مولوی، دفتر ۵، ص ۷۳۲) و عبارات دعایی «ماشاءَاللّٰه لاحول و ... » و «تَبارکَ ‌اللّٰه» و «اَللّٰهُ‌‌اَکْبَر» از‌جمله دعاها یـا تعویذهای مؤثر در دفع چشم‌زخم‌اند (نک‍ : کلینی، ۲ / ۵۲۱؛ مجلسی، ۱۷۳؛ قمی، ۳۱۹-۳۲۱؛ نیز نک‍ : ه‍ د، باطل سحر). از حضرت صادق(ع) روایت کرده‌اند که گفته‌اند برای پیشگیری از زخمِ چشمِ بد ۳ مرتبه «ماشاءَاللّٰه ... »، و به هنگام آرایش و بیرون رفتن از خانه دو «اَعوذُ» را بخوانند (قمی، ۵۳۶، نیز برای تعویذ چشم‌زخم انسان، نک‍ : ۵۳۷- ۵۳۸، برای تعویذ چشم‌زخم حیوان و مانند آن، نک‍ : ۵۳۹-۵۴۰). برای دفع چشم بد از درختان پربار نیز سورۀ معوذتان و ادعیۀ دیگر را می‌نوشتند و بر شاخه‌های آنها می‌آویختند (دانلدسن، ۱۹).
تمامی یا آیاتی از سورۀ یٰس (۳۶) را نیز همچون تعویذ چشم‌زخم در مواقع مختلف به‌کار می‌بردند. خاقانی گوید: « از چشم بد ایمنی که دارد / دندان و لب تو شکل یاسین» (ص ۶۵۲) و سنایی نیز گوید: «از برای چشم‌زخم بچۀ دیو لعین / عنبر اشهب مسوز و ورد خود یاسین مکن» (ص ۵۰۹). همچنین تعویذی از ۷ دعا می‌نوشتند و بر بازوی کودک می‌بستند، یا هر روز از هفته یکی از دعاها را بر او می‌خواندند. این تعویذ را «هفت هیکل» می‌نامیدند: «در حمایل حوریان از نام او / هشت جنّت هفت هیکل کرده‌اند» (همو، ۵۱۷؛ نک‍ : لغت‌نامه، نیز برهان، ذیل هفت هیکل).
هیکل نوعی حِرز، طلسم و تعویذ بود: « ... در گردن او [شتر] هیکلی بسته بودند» (نک‍‌ : افلاکی، ۱ / ۳۱۰). همچنین باور داشتند که خواندن «دعای جوشن» نیز خوانندۀ آن را از هر گزند و آسیب دشمن و بدخواه در امان می‌دارد: « ... چشم‌زخمی گر هجوم آرد دعای جوشن است» (بیدل، ۱ / ۵۵۳؛ برای شأن نزول این دعا و اثرات خواندن آن، نک‍ : قمی، ۱۴۳-۱۴۴). در یواقیت العلوم (ص ۲۰۵) افسونی مجرّب برای دفع چشم بد آمده است که با این جملۀ دعایی شروع می‌شود: «اعوذ برب عبس عابس ... » و با آیات وَ اِنْ یَکاد پایان می‌یابد.

ب ـ طلسمها و افسونها

شیوه‌های دیگر چشم‌زخم‌زُدایی و پیشگیری از اثرات زیان‌‌بار چشم بد و درمان بیماران نظر‌خورده، کاربرد انواع طلسم و چشم پنام و افسون است. این طلسمها و چشم پنامها چیزهای بسیاری را در‌بر می‌گیرند که انواع صدف، مهره، سنگ و گوهر، دندان، چنگال و ناخن، شاخ و استخوان حیوانات درنده و اهلی و برخی پرندگان، اسفند، کندر و وَشا، و برخی پلشتیها نمونه‌ای از رایج‌ترین آنها هستند.

۱. مهره و سنگ

برخی مهره‌‌های خوش‌رنگ کبود، آبی و سیاه در زمرۀ چشم‌زدهایی متداول میان مردم بوده است که همراه خود و کودکان خود می‌کردند، یا به جامه‌هایشان می‌دوختند. مشهورترین آنها عبارت بودند از نظرقربانی (مهره‌ای به شکل چشم گوسفند)، باباغوری (سنگی سخت تیره‌رنگ مایل به سرخی = خُماهان، برای شرح، آن نک‍ : برهان، ذیل همین واژه)، ببین و بِتَرَک (مهره‌هایی چند به نامها و شکلهای گوناگون؛ دربارۀ آن، نک‍ : مستوفی، ۳ / ۴۱۲؛ کتیرایی، ۱۸-۲۰؛ هدایت، ۱۱۱)، چشم‌زد (مهرۀ شیشه‌ای به رنگ سیاه و سفید و کبود)، «یک چشم زد نباشد بهر چشم‌زخم ... » (خاقانی، ۶۸۴)، و صدفهایی به شکلهای ماهی، دندان، چلیپا، چنگال پلنگ، و مانند آنها (برای برخی از این مهره‌ها و صدفهـا، نک‍ : آقا جمال، ۲۶-۲۷، ۵۹-۶۱؛ دانلدسن، ۲۰؛ برای انواع مهرۀ چشم‌زخم، نک‍ : کتیرایی، ۴۱۶- ۴۱۸، ۴۲۲-۴۲۴؛ همایونی، ۳۷۷).
«شَبَه» (معرب آن شبق)، سنگی سیاه و براق و در نرمی و سبکی همچون کهربا که در دفع چشم‌زخم به‌کار می‌رفته است. شهمردان (ص ۲۶۵) کانِ آن را در هند دانسته، و گفته است که این سنگ را از آنجا به ایران و طبرستان، به ویژه آمل می‌آوردند. برخی هم کانی از شَبَه را در دشت قبچاق، و کان دیگری از آن را در گیلان دانسته‌اند (برهان، ذیل شبه). راوندی در راحة الصدور می‌نویسد: «چشم‌زخم را شَبَهی هم می‌بایست» (ص ۳۷)؛ مسعود سعد‌سلمان گوید: «هرچه فیروزه بایدت بفروش / شَبَه از بهر چشم زخم بدار» (ص ۹۲۰). سنگ یَشم یا یَشْب (جوهری، ۲۱۹) و «حجر البَشَف» (سنگ سخت) (ERE, VII / ۲۲۲)، فیروزه که آن را «حجر‌العَین» نیز خوانده‌اند ( نوروزنامه، ۳۷؛ جوهری، ۱۳۵)، و جَزْعی (سنگی سیاه با خالهـای رنگارنگ، نک‍‌ : تاریخ ... ، ۶۶) را نیز برای چشم‌زدگی به بازو و مچ دست راست اشخاص، به‌ویژه کودکان می‌بستند، یا به گردن و جامۀ آنان می‌آویختند. با آویختن مهره‌های آبی یا خر‌مهره به گردن حیوانات و دامها و بستن یک کلید آهنی به شاخ گاو، آنها را نیز از گزند چشم بد دور نگه می‌داشتند (دانلدسن، ۱۹، نیز برای طلسمهای دیگر ضد چشم‌زخم، نک‍ : ۲۱).
از طلسمهای دیگر «سُرو» (غیاث ... ، ذیل سُرو) یا شاخ آهویِ نر یا چنگال شیر و حیوانهای دیگر: «در حمایل سُرو و چنگ چو سودیش نکرد / چنگ شیر و سُروی آهوی نر باز دهید» (خاقانی، ۱۶۴) و چنگال عقاب (نسوی، ۱۵۵)، و دندان خوک (تفلیسی، ۳۷۲) بود که همراه یا در مُرسَلۀ (گردن‌بند) کودکان می‌کردند. «پَتَر» (سنسکریت: patra، از ریشۀ pat: افتادن، پریدن، نک‍ : برهان)، تَنْکه یا قطعه‌ای طلا، نقره یا مس که روی آن نقش اسماء و طلسمات و تعویذات را می‌انداختند و همچون طلسم ضد چشم‌زخم به‌کار می‌بردند. خاقانی گوید: «چشم بد کز پتر و آهن و تعویذ نگشت / بند تعویذ ببرید و پتر باز دهید» (همانجا؛ نیز نک‍ : کزازی، ۲۷۰).

۲. پنجه و چشم

شایع‌ترین طلسم چشم‌زخم‌زدایی و دفع آسیبهای چشم بد در میان مسلمانان جهان و ایرانیان، کاربرد نمادی از عدد ۵ و پیکرۀ نقاشی‌شده یا ساخته‌شده از پنجۀ دست و چشم روی کاغذ یا روی انواع فلز بوده، و هنوز هم هست. عدد ۵ نزد مسلمانان مقدس به شمار می‌آمده، و برای آن نیروی فراطبیعی و خاصیت اثرگذار متصور بوده‌اند. از این‌رو، نقش پنجۀ دست را همچون نمادی از عدد ۵ مشابه طلسم و افسونی قوی برای دفع شرّ چشم بد و بازداشتن اثر آن به‌کار می‌برده‌اند. گاهی نیز با نگهداشتن پنجۀ دست راست در برابر افراد شور‌چشم و‌گفتن «پنج روی چشمت» از گزند چشم بد جلوگیری می‌کرده‌اند (برای آگاهی بیشتر دربارۀ عدد ۵ و قدرت جادویی پنج و پنجه، و استفاده از آنها برای جادو‌زدایی و دفع چشم‌زخم، نک‍ : ه‍ د، پنجه).
همان‌طور که چشم برخی افرادِ دارای چشمِ شور می‌توانست دیگران را چشم بزند و به آنان آسیب برساند، انداختن نقش و نمادی از چشم بر کف پنجۀ دست، یا طلسمهایی ساخته‌شده از طلا، نقره و ورشو به شکل چشم، یا چشم خشک‌شدۀ حیوان و پرنده می‌توانستند در بی‌اثر و ناکار‌آمد کردن نیروی سحرآمیز چشم بـد سودمند افتند (بـرای تفصیل بیشتـر در ایـن زمینه، نک‍ : وسترمارک، ۲۲-۵۸؛ نیز، ه‍ د، پنجه).

۳. اسفند

از دیرباز ایرانیان و بسیاری از مردم سرزمینهای آسیا و مدیترانه بوتۀ اسفند را گیاهی آسمانی و مقدس می‌پنداشتند و دانه‌های آن را برای گَنْدزُدایی فضای محیط زیست و رماندن و دور کردن ارواح خبیث و شریر از خانه و کاشانه، و حفظ سلامت خود و متعلقان خود به‌کار می‌بردند (برای شرح به تفصیل این گیاه و خواص آن، نک‍ : ه‍ د، اسفند). متداول‌ترین بهره‌وری از دانه‌های اسفند در میان ایرانیان به کاربُرد اسفند در آداب مخصوص چشم‌زخم‌زدایی اختصاص داشت. در این آداب انداختن نقشها و خط و خالهایی با خاکستر سوختۀ اسفند بر گونه ‌و پیشانی و بناگوش کودکان، مانند «چَشمارو» یا «چشمارخ» (نقشهایی به شکل چشم) و «لام» یا «لامچه» (خالهایی به شکل حرف «ل») پیشینۀ کهـن دارد (نک‍ : ه‍ د، اسفند، خال‌گذاری، نیز چشمارو). خالهای لام و لامچه چون به رنگ کبود بود، آن را «نیل» هم می‌خواندند (نک‍‌ : برهان، ذیل نیل). نظامی گوید: «نیلی که کشند گرد رخسار / هست از پی چشم زخم اغیار» ( لیلی، ۹۵) و عمید لومکی گوید: «تابود لامچه زعنبر و مشک / حور را بر عذار تو بر تو ... » ( فرهنگ جهانگیری، ذیل لامچه).
از اعمال دیگری که برای دفع چشم‌زخم صورت می‌گرفت، اینها بود: گذاشتن «زُگال آب»، یعنی سیاهی و مرکب روی گونه و پیشانی کودک: «آن زگال آب و سپندی که عَرَض دفع نکرد / هم بدان پیرزنِ مَخْرَقه‌خر بازدهید» (خاقانی، ۱۶۴)؛ نشان‌گذاری با خون گوسفند قربانی روی پیشانی و‌گونۀ کودک (عسکر‌زاده، ۱۰۲) و روی در خانۀ تازه‌ساز، یا خانه و اتومبیل تازه خریداری شده (دانلدسن، ۱۸؛ لفلر، ۵۹؛ بلوکباشی)؛ اسپندگردانی در دور سر و ریختن در آتش و سوزاندن آن، حنظلۀ بادغیسی گوید: «یارم سپند گرچه بر آتش همی فگند / از بهر چشم تا نرسد مر ورا گزند» ( اشعار ... ، ۲ / ۱۲)، یا «یکی جهت چشم‌زخم اعدا سپند می‌سوخت» (کاشفی، ۱۲۶؛ برای اسفندگردانی، نک‍ : ه‍ د، اسفند).

۴. تخم شکستن

یکی از شیوه‌های درمان کودک نظر‌خورده و بیرون کردن آثار بلای چشم بد از تن او، یافتن شخص نظرزننده از طریق شکستن تخم‌مرغ، یا به‌گویش سیرجانیها «چشم تَرَکو» است. برای این کار، نام بستگان و آشنایان، همسایگان، بیگانگان، دیده و ندیده‌ها را یکایک بر زبان می‌آورند و علامت گِردی با زغال روی پوست تخم‌مرغ می‌کِشند. بعد سکه‌ای بر سر تخم‌مرغ می‌گذارند و با دو انگشت شست و سبابه سر و ته آن را همراه با به زبان آوردن نام افراد، فشار می‌دهند. تخم‌مرغ به نام هر کس که شکست، او را چشم‌زنندۀ کودک می‌دانند. در این هنگام اندکی از زردۀ تخم‌مرغ را به کف پا و مغز سر کودک می‌مالند و بقیه را با تکه زغال و قدری نمک در یک تکه از پیراهن کهنۀ کودک می‌پیچند و به آب روان می‌دهند، یا روی یک خشت خام در سر چهارراه می‌گذارند. سکه را هم تصدق سر کودک به گدا می‌دهند و با این اعمال چنین می‌پندارند که اثرات بیماری‌زای چشمِ چشم‌زننده از کودک دفع خواهد شد (برای مراسم و آداب تخم شکستن، نک‍ : هـدایت، ۴۳؛ بختیاری، ۳۲۵؛ مـاسه، I / ۵۶؛ نیز نک‍ : صفی‌نژاد، ۴۱۴- ۴۱۵؛ اسدیان، ۱۷۷).

۵. پلشتی

در فرهنگهای اقوام سامی و ایرانی برای برخی پلشتیها و چیزهای نجس قدرت جادویی می‌پنداشتند و آنها را در باطل کردن آثار زیان‌رسان سحر و چشم‌زخم مؤثر می‌دانستند و از آنها در بی اثر کردن نیروی مخرب چشم بد استفاده می‌کردند. این نوع طلسمها را عرب «تَنْجیس» و «مُنَجَّسه» می‌نامید. مثلاً عربهای دورۀ جاهلی پارچه‌های آغشته به نجاست، استخوانهای مردان مرده (عِظام الموتى) و کهنه پارچه‌های آلوده با خون حیض (تعلیق الاَقذار) را با کودکان همراه می‌کردند، تا هر نوع گزند چشم بد را از آنان دور سازند (اسمیث، ۴۴۸؛ نوری، ۵۷۳؛ نیز نک‍ : ه‍ د، ۱۱ / ۱۹۳).

مآخذ

آقاجمال خوانساری، محمد، عقائد النساء و مرآت البلها، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، ۱۳۴۹ش؛ آملی، محمد، نفائس الفنون، به کوشش ابراهیم میانجی، تهران، ۱۳۷۹ق؛ آنندراج، محمدپادشاه، تهران، ۱۳۳۵ش؛ ابن اثیر، مبارک، النهایة، به کوشش طاهر احمد زاوی، قاهره، ۱۳۸۳ق؛ ابن اسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۰ش؛ ابن‌سینا، اشارات و تنبیهات، ترجمه و شرح حسن ملک شاهی، تهران، ۱۳۷۵ش؛ ابن منظور، لسان؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، ۱۳۵۸ش؛ اشعار پراکندۀ قدیم‌ترین شعرای فارسی زبان، به کوشش ژیلبر لازار، تهران، ۱۳۴۱ش / ۱۹۶۲م؛ افلاکی، احمد، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجی، آنکارا، ۱۹۸۰م؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، تهران، ۱۳۷۸ش؛ برهان قاطع، محمد حسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، ۱۳۴۲ش؛ بلعمی، محمد، تاریخ‌نامۀ طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۶ش؛ بناکتی، داوود، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۴۸ش؛ بهار عجم، لاله‌تیک چند بهار، لکهنو، ۱۳۳۴ق / ۱۹۱۶م؛ بیدل، عبدالقادر، کلیات، به کوشش اکبر بهداروند و پرویز عباسی داکانی، تهران، ۱۳۷۶ش؛ تاریخ سیستان، تهران، ۱۳۱۴ش؛ تفلیسی، حبیش، «بیان الصناعات»، فرهنگ ایران زمین، تهران، ۱۳۳۶ش، ج۵؛ جرفادقانی، ناصح، ترجمۀ تاریخ یمینی، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۷۴ش؛ جوهری نیشابوری، محمد، جواهرنامۀ نظامی، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۸۳ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۳۴ق / ۱۹۱۶م؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، ۱۳۲۰ش؛ حبیب اصفهانی، غرائب عوائد الملل، استانبول، ۱۳۰۳ق؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، ۱۳۵۷ش؛ داراب‌نامه، روایت ابوطاهر محمد طرطوسی، به کوشش ذبیح الله صفا، تهران، ۱۳۵۶ش؛ داعی‌الاسلام، محمد علی، فرهنگ نظام، تهران، ۱۳۶۲ش؛ دانشنامۀ قرآن و قرآن پژوهی، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، تهران، ۱۳۷۷ش؛ دایرة المعارف تشیع، به کوشش احمد صدرحاج سیدجوادی و دیگران، تهران، ۱۳۸۳ش؛ دمیری، محمد، حیـاة الحیـوان الکبرى، بیـروت، داراحیـاء التـراث العربی؛ راونـدی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال لاهوری و مجتبى مینوی، تهران، ۱۳۶۴ش؛ رسائل اخوان الصفا، قم، ۱۴۰۵ق؛ سجزی، محمود، مهذب الاسماء، به کوشش محمدحسین مصطفوی، تهران، ۱۳۶۴ش؛ سرابی، حسین، مخزن الوقایع، (سفرنامۀ رضاقلی میرزا نایب الایاله)، به کوشش اصغر فرمانفرمایی قاجار، تهران، ۱۳۶۱ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش محمد تقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۴۱ش؛ شمس قیس رازی، محمد، المعجم، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۲۷ق؛ شهمردان بن ابی الخیر، نزهت نامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، ۱۳۶۲ش؛‌ صفی‌نژاد، جواد، طالب‌آباد، تهران، ۱۳۵۵ش؛ عسکر‌زاده، منیر، «چشم زخم و روشهای پیشگیری و درمان آن در دیوان خاقانی»، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۳ش، س ۳، شم‍ ۱۱ و ۱۲؛ غزالی، محمد، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، ۱۳۶۱ش؛ غیاث اللغات، غیا‌ث‌الدین محمد رامپوری، تهران، ۱۳۳۷ش؛ فخرمدبر، محمد، آداب الحرب و الشجاعة، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، ۱۳۴۶ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجوشیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، ۱۳۵۱ش؛ قرآن کریم؛ قمی، عباس، مفاتیح الجنان، تهران، ۱۳۹۱ق؛ کاشفی، حسین، روضة الشهداء، به کوشش ابوالحسن شعرانی، تهران، ۱۳۴۹ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، ۱۳۴۸ش؛ کزازی، جلال‌الدین، گزارش دشواریهای دیوان خاقانی شروانی، تهران، ۱۳۷۸ش؛ کلینی، محمد، الکافی، تهران، ۱۴۰۰ق؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ متقی هندی، علی، کنزالعمال، به کوشش بکری حیانی و صفوت سقا، بیروت، ۱۳۹۹ق / ۱۹۷۹م؛ مجلسی، محمدتقی، حلیة المتقین، تهران، ۱۳۵۰ش؛ مجیرالدین بیلقانی، دیوان، به کوشش محمد آبادی، تهران، ۱۳۵۸ش؛ مدبری، محمود، شرح احوال و اشعار شاعران بی دیوان، تهران، ۱۳۷۰ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، ۱۳۴۳ش؛ مسعود سعد سلمان، دیوان، به کوشش مهدی نوریان، تهران، ۱۳۶۴ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، ۱۳۶۴ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، تهران، ۱۳۶۰ش؛ نزاری قهستانی، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۷۱ش؛ نسوی، علی، بازنامه، به کوشش علی غروی، تهران، ۱۳۵۴ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، ۱۳۶۶ش؛ همو، لیلی و مجنون، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، ۱۳۶۳ش؛ نوروزنامه، منسوب به خیام، به کوشش علی حصوری، تهران، ۱۳۵۷ش؛ نوری، یحیى، اسلام و عقاید و آراء بشری، تهران، ۱۳۵۴ش؛ نهج‌البلاغة؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، ۱۳۳۴ش / ۱۹۵۶م؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، ۱۳۴۹ش؛ یواقیت العلوم و دراری النجوم، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، ۱۳۶۴ش؛ نیز:

Britannica, micropaedia, 1986; Donaldson, B. A., The Wild Rue, London, 1938; EI2; ERE; Evans-Pritchard, E. E., Nuer Religion, Oxford, 1977; Encyclopedia Judaica , New York, 1971; Loeffler, R., Islam in Practice, Albany, 1988; Massè, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Pliny, Natural History, tr. H. Rackham, London, 1947; The Shorter Oxford English Dictionary, ed. C. T. Onions, London, 1972; Simpson, D. P., Cassell’s Latin-English / English-Latin Dictionary, London, 1966; Smith, W.R., Lectures on the Religion of the Semites, London, 1972; Spooner, B., «The Evil Eye in the Middle East», Witchcraft Confessions and Accusations, ed. M. Douglas, London, 1970; Westermarck, E., Pagan Survivals in Mohammedan Civilisation, Amsterdam, 1973.

علی بلوکباشی