چشتی، خواجه معینالدین
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 26 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224717/چشتی،-خواجه-معینالدین
سه شنبه 9 اردیبهشت 1404
چاپ شده
19
چِشْتی، خواجه معینالدین حسن محمد سجزی (537- رجب633 ق / 1142- مارس1236م)، صوفی بزرگ و عارف نامدار شبهقاره و بنیانگذار طریقۀ چشتیه در آنجا.معینالدین در روستای سجز سجستان یا سیستان زاده شد (جمالی،5؛ غوثی، 21؛ لعلی، 147؛ داراشکوه، 93)، که نام آن در برخی از منابع به اشتباه سنجر ثبت شده است (چشتی، 593). پدر وی غیاثالدین حسن ــ که مردی بسیار دیندار و پـارسا بود ــ و بنابر برخی منابع از سادات حسینی به شمار میآمد (داراشکوه، همانجا؛ چشتی، 592؛ غلام سرور، 1 / 256-257)، هنگامی که معین الدین 11ساله یا 15 ساله بود، درگذشت و باغ و آسیابی را برای او به میراث گذاشت (جمالی، لعلی، چشتی، غوثی، همانجاها).معینالدین پس از مرگ پدر در باغ و آسیاب به کار پرداخت و ادارۀ خانواده را بر عهده گرفت؛ اما چندی بعد، در برخورد با درویشی دورهگرد، به نام ابراهیم قُهندوزی (قُندوزی) دستخوش تحولی روحی شد که در پی آن باغ و آسیاب موروثی را فروخت، بهای آن را به نیازمندان و درویشان بخشید و آنگاه به طلب علم دیار خود را ترک گفت و به سمرقند و بخارا رفت و در آنجا به حفظ قرآن و کسب علوم ظاهری پرداخت (جمالی، داراشکوه، همانجاها؛ لعلی، 147- 148؛ چشتی، 593-594). با این همه، این تحصیلات نیز ظاهراً نیاز معینالدین جوان را پاسخ نگفت و از این رو، پس از چندی درجست و جوی پیری شایسته از ماوراءالنهر به راه افتاد و به عراق عرب روی آورد، اما برسر راه خود به سوی غرب به روستای هاروَن (یا هَروَن)، در نزدیکی نیشابور رسید و در آنجا با شیخ عثمان هاروَنی دیدار کرد و به او دست ارادت داد. معینالدین چنان نسبت به شیخ عثمان ارادت میورزید که همهجا، در سفر و حضر او را همراهی میکرد و وسایل شخصی او را خود بر دوش میگرفت. لعلی بدخشی شرح سفر خواجه با شیخ عثمان به مکه و مدینه، و بازگشت آنها به نیشابور را در کتاب خود آورده است. وی همچنین به اقامت دوسال ونیمۀ آنها در آنجا، سفرشان به بخارا، و باز حرکت به سوی بغداد و ماندن درآن شهر و عزلت گزیدن شیخ عثمان در آنجا نیز اشاره دارد (ص 148-150). در کتاب دلیل العارفین نیز که مجموعهای از اقوال خواجه معینالدین است و گردآوری آن به قطبالدین بختیار اوشی کاکی (د 634 ق / 1237م)، خلیفۀ خواجه نسبت داده شده است، اشارتی به سفرهای آن دو به مکه، دمشق، سیوستان و کنارۀ دجله یافت میشود (ص16، 33، 41).به تصریح بیشتر منابع، دورۀ تربیت و سلوک خواجه نزد شیخ عثمان 20 سال به درازا کشید (میرخُرد، 55؛ لعلی، 148، 150، که آن را به 15 سال در حضر و 5 سال در سفر تقسیم میکند؛ عبدالحق، 22؛ داراشکوه، همانجا؛ چشتی، 594)، اما در برخی منابع این دوره دوسال و نیم (جمالی، غوثی، همانجاها؛ میرحسین دوست، 296؛ فرشته، 375)، و در بعضی دیگر 8 سال نوشته شده ( دلیل ... ،3)، و در برخی از همین منابع تصریح شده که خواجه در 52 سالگی از شیخ عثمان هارونی خرقه گرفته است (جمالی، 7؛ هدایت چشتی، 123؛ میرحسین دوست، همانجا).به این ترتیب، میتوان دریافت که سلسلۀ طریقتی خواجه معینالدین از طریق شیخ عثمان هارونی به شریف زندنی (د 612 ق / 1215م)، و از طریق او به دیگر خواجگان چشت، همچون قطبالدین مودود چشتی (د 527 ق / 1133م)، خواجه ابویوسف چشتی (د 459ق / 1067م)، ابومحمد بن ابواحمد چشتی (د 411ق / 1020م)، ابواحمد ابدال چشتی (د 355ق / 966م) و ابواسحاق شامی (د 329ق / 941م) میرسد که همۀ آنها از مشایخ اولیۀ این طریقه، بودهاند و دورۀ حیات آنان (سدههای 3-7ق) در واقع مربوط به دورۀ نخست تحول این طریقه در روستای چِشت، از توابع هرات است (رضوی، 115-114 / I؛ غلام سرور، 1 / 239-251؛ نظامی، 139، 140؛ مـایل، 47 بب (. از این رو، به رغم آنکه معینالدین اهل چشت نبود و در هیچ یک از منابع نیز به آنجا اشارهای نشده است، تنها به سبب رابطۀ طریقتیاش با مشایخ اهل چشت، با لقب «چشتی» خوانده میشود.در منابع چنین آمده است که معینالدین پس از آنکه از پیر خود خرقه گرفت، با کسب اجازه از او به تنهایی به سفر پرداخت و دوباره به سوی بغداد به راه افتاد. اما برسر راه بغداد در سنجان (یا سنجار) با شیخ نجمالدین کبرى (د 618 ق / 1221م) دیدارکرد و در جیل به حضور شیخ عبدالقادر گیلانی (د 560 یا 561) رسید، پس از آن در بغداد توفیق دیدار با ضیاءالدین ابونجیب سهروردی (د 563 ق / 1168م) را یافت و با اوحدالدین کرمانی (د 635 ق / 1238م) و شهابالدین ابوحفص عمر سهروردی (د 632 ق) به مصاحبت پرداخت (جمالی 5-6؛ چشتی، همانجا؛ داراشکوه، 93؛ غلام سرور، 1 / 257- 258). اما با توجه به زمان درگذشت عبدالقادر گیلانی و ضیاءالدین ابونجیب سهروردی، دیدار معینالدین با آنان محتمل به نظر نمیرسد. جمالی در سیرالعارفین، و محمد قاسم فرشته در تاریخ تصریح کردهاند که در این هنگام اوحدالدین کرمانی و شهابالدین عمر سهروردی در ابتدای راه سلوک خود بودند و اوحدالدین کرمانی در همین ایام از دست خواجه معینالدین خرقه دریافت داشته است (جمالی، 6؛ فرشته، همانجا).در ابتدای کتاب دلیلالعارفین، منسوب به قطبالدین بختیار کاکی نیز شرح حضور وی در مسجد ابواللیث سمرقندی در بغداد، و دست بیعت دادن او به معینالدین چشتی، در مجلسی با حضور شهابالدین سهروردی، داوود کرمانی، برهانالدین محمد چشتی و تاج الدین محمد صفـاهـانی آمـده است (ص 2؛ نیز نک : میرخرد، 58)؛ حال آنکه برخی منابع دیگر به بیعت قطبالدین با معینالدین در اصفهان یا ماوراءالنهر (اوش) اشاره کردهاند (جمالی، 7؛ لعلی، همانجا؛ کشمیری، 6؛ غلام سرور، 1 / 258).به هر روی، معینالدین پس از مـدتی اقامت در بغداد ــ که احتمـالاً چنـدان طولانـی نبوده است ــ سفرهای خود به نقاط مختلف را دوباره ازسرگرفت. ظاهراً در این هنگام بود که وی به نیت به جای آوردن حج به مکه سفر کرد و از آنجا برای زیارت مرقد پیامبر (ص) به مدینه رفت. گویا در همین سفر معینالدین در واقعهای در کنار مرقد پیامبر (ص)، از سوی ایشان برای رفتن به هند و ترویج اسلام درآن دیار مأموریت یافت (لعلی، 151-152؛ هدایت چشتی، 123-124).در هر حال، در منابع مختلف به سفرهای او به شهرهای متعدد و دیدار او با صوفیان نامدار آن شهرها در این دوره از زندگی اشاره شده است؛ اما با توجه به تاریخ درگذشت برخی از آنان، دیدار معینالدین با آنها نامحتمل بهنظر میرسد؛ چنان که برای نمونه، به رغم اشارۀ منابع به دیدار او با خواجه یوسف همدانی (د 535 ق) در همدان، روشن است که معینالدین امکان چنین ملاقاتی را نداشته است. در بررسی این منابع همچنین نمیتوان به توالی روشنی از مسیر حرکت او، و نیز مدت زمان تقریبی این سفرها دست یافت. آنچه با ترتیبی نسبی میتوان گفت، آن است که وی در تبریز با ابوسعید تبریزی، پیر جلالالدین تبریزی (ه م)، و در اصفهان با شیخ محمود اصفهانی دیدار کرد. پس از آن به خرقان و میهنه، برای زیارت مزار ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر رفت و ظاهراً حدود دو سال در آن مناطق ماند. سپس به استراباد روی آورد و با ناصرالدین استرابادی، از نوادگان بایزید بسطامی دیدار کرد و از آنجا به هرات رفت و چندی در بقعۀ خواجه عبدالله انصاری (د 481ق / 1088م) عزلت گزید؛ اما از آنجا که به شیوۀ صوفیان سیار در یکجا ساکن نمیشد، و نیز به هدف پرهیز از شهرت و گریز از ازدحام مردم، همواره از شهری به شهر دیگر سفر میکرد، از این رو، در هرات هم نماند و به سبزوار رفت و از آنجا به سوی بلخ به راه افتاد وچند ماهی در کنار مزار احمد بن خضرویۀ بلخی (د 240ق / 854 م) ساکن شد. پس از آن به غزنین رفت و با شمس العارفین عبدالواحد، پیر شیخ نظامالدین ابوالمؤید دیدار کرد و سپس به لاهور سفر کرد و در آنجا در کنار مزار علی بن عثمان هجویری (د میان سالهای 465 - 469ق)، صاحب کشف المحجوب جایگرفت و با شیخ حسین زنجانی ــ که در آن هنگام در لاهور اقامت داشت ــ دوستی آغاز کرد و چندی را در مصاحبت او بهسر آورد (جمالی، 5-12؛ غوثی، 21-22؛ داراشکوه، 93؛ چشتی، 595- 598؛ میرحسین دوست، 296، 298-301؛ غلام سرور، 1 / 257- 258؛ نیز نک : رضوی، 120-121 / I؛ سووروا، 62).معینالدین آنگاه به دهلی سفر کرد و چندی در آنجا ساکن شد، اما به سبب ازدحام مردم آنجا را نیز ترک گفت و به اجمیر رفت. مورخان و تذکرهنویسان تاریخهای متفاوتی را برای رسیدن معینالدین به دهلی، و پس از آن اقامت او در اجمیر بهدست میدهند. برخی از آنها این سفر را پیش از حملۀ معزالدین محمد سام در 588 ق / 1192م به نواحی دهلی و اطراف آن دانستهاند (میرخرد، 56؛ هدایتچشتی، 132، 140؛ توزک ... ، 5؛ لاهوری، 1 / 81؛ ابوالفضل، اکبرنامه، 2 / 154؛ چشتی، 598؛ عبدالحق، 22)، و برخی دیگر آن را در همان سال فتح دهلی توسط سلطان معزالدین سام به شمار آوردهاند (بدائونی، 34؛ لعلی، 152؛ ابوالفضل، آیین ... ، 3 / 168؛ کشمیری، 15)، و باز برخی دیگر آن را پس از فتح دهلی و اجمیر در 603 ق / 1206م، و شکست پریتهوی راج (پتهورا رای)، حاکم هندوی اجمیر و رهبر اتحادیۀ راجپوت، نقل کردهاند (جمالی، 12-13؛ غوثی، 22). از میان محققان معاصر نیز برخی ورود خواجه را پیش از فتح دهلی در نظر گرفتهاند و برخی دیگر بر اساس استدلالهای گوناگون نظر جمالی و غوثی شطاری را پذیرفتهاند و تاریخ ورود او به دهلی را پس از فتح آن شهر توسط معزالدین محمد سام دانستهاند (نک : نظامی، 143، 146؛ لعل، 152 ، حاشیۀ 31؛ رضوی، I / 118، حاشیۀ 1، نیز ص 122-123؛ تیتوس، 118؛ سووروا، 62-63).اما روایت استقرار خواجه در اجمیر پس از فتح آن منطقه، با روایتهایی که در بیشتر منابع دربارۀ حاکمیت پریتهوی راج بر منطقۀ اجمیر در زمان ورود خواجه، برخوردهای میان مسلمانان و هندوان، و نیز تنشهای موجود در روابط خواجه و پریتهوی راج و فرستـادگانش نقل شده است، همخوانی ندارد (برای نمونه، نک : میرخرد، 56-57؛ لعلی، همانجا؛ هدایت چشتی، 125-132؛ چشتی، 598- 599؛ غلام سرور، 1 / 259-263). به بیان دیگر، مشکل میتوان پذیرفت که خواجه مدت زمانی پس از شکست پریتهوی راج و از میان رفتن حکومت او و استقرار غوریان به اجمیر آمده باشد؛ اما در غالب منابع، ازجمله کهنترین آنها، یعنی سیرالاولیاء میرخرد، که در سدۀ 8 ق / 14م نوشته شده است، حکایتهای گوناگونی از تقابل خواجه و پریتهوی راج و دیگر برخوردها نقل شده باشد. به هر روی، آنچه در همۀ منابع به تأکید آمده، آن است که اقامت خواجه معینالدین در اجمیر نقش بسیار مهمی در گرایش گروههای مختلف اجتماعی هندوان به دین اسلام، و در نتیجه گسترش تدریجی این دین در شبهقارۀ هندوستان، و بهویژه در منطقۀ اجمیر داشته است و به همین سبب است که در منابع مختلف از او با القابی چون «هند النبی»، «نائب رسول الله فی الهند» و «رسول هند» یاد میشود (میرخرد، 55، 57؛ دلیل، 54-55؛ جمالی، 13؛ داراشکوه، همانجا؛ چشتی، 592، 600؛ غلام سرور، 1 / 256).خواجه معینالدین در طول اقامت خود در اجمیر دوباره در دورۀ حکومت شمسالدین التتمش (ح 607-633 ق / 1210-1236م) به دهلی سفرکرد، که یکبار برای دیدار خواجه قطبالدین بختیار اوشی کاکی، نمایندۀ او در دهلی بود، و بار دیگر شاید برای گرفتن فرمانی از سلطان برای استفاده از زمینهای احیاشدهای بود که در اختیار فرزند خواجه، یعنی فخرالدین قرار داشت (میر خرد، 63؛ غوثی، همانجا؛ کشمیری، 11؛ چشتی، 605).به هر روی، خواجه پس از بازگشت از سفر اول، با دختر سید وجیه الدین حسینی ــ عموی سید حسین مشهدی، حکمران منصوب از سوی سلطان در اجمیر که به خواجه ارادت بسیار میورزید ــ ازدواج کرد. معینالدین از این زن صاحب 3 پسر به نامهای فخرالدین، حسامالدین و ضیاءالدین (ابوسعید) شد، که از میان آنان، فخرالدین پس از پدر بر مسند ارشاد او در اجمیر نشست (جمالی، 16؛ غوثی، 22-25؛ هدایت چشتی، 134-135؛ چشتی، 602-603؛ غلام سرور، 1 / 263). وی همچنین با دختر یکی از راجههای هند، که در نبرد با مسلمانان به اسارت درآمده، و از سوی ملک خطاب، فرماندۀ سپـاه به عنوان پیشکشی به او تقدیم شده بود، ازدواج کرد. معینالدین از این همسر خود، که او را امة الله (یا بیبی اُمیه) نامید، صاحب دختری به نام بیبی حافظه جمال گردید. وی که زنی پارسا و اهل سلوک بود، ظاهراً بعدها از جانب پدرش وظیفۀ دستگیری از زنان سالک را بر عهده گرفت (غوثی، 24-25؛ هدایتچشتی، 135؛ چشتی، 602؛ غلام سرور، 1 / 264).به روایت دلیل العارفین، خواجه در اواخر عمر خود، هنگامی که قطب الدین بختیار اوشی به اجمیر آمده بود، در حضور دیگر صوفیان خرقه، عصا و دیگر امانتهای خواجگان چشت را به او سپرد و اینچنین، وی را به خلافت و جانشینی خود برگزید (ص 55-56؛ نیز نک : لعلی، 153؛ کشمیری، 6، 12-13). در برخی منابع دیگر، افزون بر قطبالدین بختیار اوشی، که خلیفۀ اصلی معینالدین به شمار میآمد و پس از او ادارۀ امور طریقه را بر عهده گرفت، از برخی مریدان دیگر او، همچون پسرش فخرالدین، قاضی حمیدالدین ناگوری (ه م)، وجیهالدین، حمیدالدین صوفی سؤالی ناگوری (ه م) و برهانالدین نیز به عنوان خلفای دیگر او یاد شده است (غلامسرور، 1 / 264-265؛ غوثی، 25-26).معینالدین چشتی در اجمیر درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. چنانکه در منابع آمده است، مزار او نخست از خشت بود و پس از چندی صندوقی سنگی بر فراز آن کار گذاشته شد. سپس شخصی به نام خواجه حسین ناگوری نخستین زیارتگاه را در پیرامون مزار خواجه ساخت و پس از آن، در دورههای بعد حاکمان محلی و پادشاهان عمارتهای گوناگونی همچون ضریح، دروازه، مسجد، خانقاه، نقاره خانه و ... را نیز در پیرامون این بنا ساختند و برخی پادشاهان، همچون اکبر و جهانگیر نیز هدایا و اوقافی به آرامگاه او اختصاص دادند. شهرت خواجه معینالدین و معنویت مزار او موجب آن شد که این مکان از همان ابتدا زیارتگاه زائران پرشمار باشد، چندان که افزون بر مردم عادی، بسیاری از امیران، حاکمان و پادشاهان هند نیز از ارادتمندان خواجه بودهاند و پیدرپی به زیارت مزار او میآمدهاند. شاید به سبب همین شمار بسیار زائران و باور راسخ آنان به اجابت دعاهایشان در کنار مـرقد خواجه است که وی در منابع جدیدتر شبهقاره با لقب «بنده نواز»و «غریب نواز» شناخته میشود (داراشکوه، 93-94؛ لعلی،162-163؛ عبدالحق، 23؛ چشتی، 599، 611-613؛ غلام سرور، 1 / 265-266؛ هدایت چشتی، 141؛ راجپوت، 23-25؛ رضوی، 125-127 / I ؛ سبحان، 208-209؛ دیگبی، 96-98).چنانکه پیشتر اشاره شد، در حدود یک سده پس از درگذشت قطبالدین بختیار اوشی کاکی، گردآوری مجموعهای از ملفوظات خواجه معینالدین چشتی در کتابی با عنوان دلیلالعارفین به او نسبت داده شد. این کتاب در منابع بعدی از آن قطبالدین به شمار آمد و پس از آن مورد استفادۀ نویسندگـان قـرارگرفت (نک : عبدالحق، همانجا؛ چشتی، 606؛ کشمیری، 6، 12، 13؛ نیز نک : ه د، بختیار کاکی).اگر گفتههای نقل شده از معینالدین در دلیلالعارفین را به یقین از آن او بهشمار آوریم، بر پایۀ آنها و بر پایۀ اقوالی که در دیگر منابع آمده است، چنین به نظر میرسد که تصوف وی تصوفی میانه روانه و معتدل، و تعالیم او مبتنی بر پایبندی جدی به شریعت، ادای واجبات، پرهیز از معاصی و دوام ذکر بوده است. در مجموعۀ اقوال او، بخش بزرگی به رعایت دقیق سنت رسول (ص)، عمل به فرایض و نوافل، دوری از دنیا، پرهیز از غفلت و فراموشی، و لزوم اطاعت کامل مرید از پیر خود اختصاص دارد. وی به تأکید از مریدانش میخواهد که در عبادت، ریاضت و سلوک ثابتقدم باشند و از هوای نفس و وسوسههای شیطانی دوری گزینند و در کوشش برای رسیدن به قرب حق استواری کنند.گفتههای بهجای مانده از او همچنین رنگ و بویی بسیار عاشقانه دارد. وی بر آن باور است که صوفی سالک باید در طریق حق چندان بکوشد که دل او به کلی از کدورت بشریت پاک، و از هوا و حب دنیا صاف شود. آنگاه باید از جملۀ خلق دوری گزیند، از وابستگان پیوند بگسلد و با خالق هستی انس بگیرد، تا خداوند او را در منزل قرب خود جای دهد و به مقام فردانیت برساند. در این حال است که سالک بهجز خدا هیچ نمیبیند و نمیشناسد، زیرا که نور یقین به قلب او تابیده، و وی در حق فانی شده، و به مشاهدۀ دوست رسیده است. در چنین مقامی، عارف کامل با رفع حجب و رسیدن به معشوق و کسب معرفت حق، دم فرو میبندد و سکوت اختیار میکند، همچنان که از جویهای آب تا پیش از رسیدن به دریا صدا بر میخیزد، اما با رسیدن به دریا سکون و سکوت حاصل میشود (دلیل، 42-53؛ عبـدالحـق، 23-24؛ لعلـی، 156 بب ؛ هـدایـت چشتـی، 137-140). با اینهمه، معینالدین بر خلاف دیگر مشایخ چشتی پیش و پس از خود، که همگی اهل وجد و سماع بودهاند، ظاهراً چندان گرایشی به سماع نداشته است، چنان که نه تنها در هیچیک از منابع دربارۀ علاقۀ وی به سماع، شرکت او در این محافل، یا برپایی چنین مجالسی در حضور او سخنی به میان نیامده است، بلکه در سیرالاولیاء میرخرد وی با صفت «به اوصاف صحو صاحی» ستوده شده است (ص55).
با آنکه هیچیک از منابع کهنتر خواجه معینالدین را صاحب اثری ندانستهاند، اما در تذکرههای سدۀ 12ق / 18م به بعد اشعاری از او نقل شده، و در برخی از آنها دیوانی به وی نسبت داده شده است (میرحسین دوست، 301-302؛ معصوم علیشاه، 2 / 136). نسخه های خطی بسیاری نیز از رسائل و کتابهای گوناگون به نام معینالدین چشتی یافت شده است، که برخی از آنها نیز به چاپ رسیدهاند. پارهای از این آثار منسوب به او عبارتاند از:1. انیس الارواح، که مجموعهای از ملفوظات خواجه عثمان هارونی، پیر معینالدین است و در 28 مجلس ترتیب داده شده است. از این کتاب نسخههای بسیاری در کتابخانههای مختلف موجود است (منزوی، فهرستواره ... ، 7 / 121-122).2. گنج الاسرار، مجموعۀ دیگری از گفتههای خواجه عثمان هارونی، اما کتابی غیر از انیس الارواح است که در 25 باب نوشته شده، و بابهای آن با فصول انیس الارواح متفاوت است (همو، خطی مشترک، 3 / 1828- 1829، فهرست ... ، 2 / 770).3. رساله در بیان رگها، یا رساله در آداب دم زدن یا رسالۀ وجودیه، که دربارۀ رگهای وجود آدمی و تأثیر ریاضتها و مجاهدتها بر این رگها ست و دارای مایههای هندی است (همو، خطی مشترک، 3 / 2101-2103؛ نوشاهی، 283-284؛ چیمه، 585-586؛ مرکزی، 14 / 3622).4. دیوان، که احتمالاً متعلق به معینالدین واعظ فراهی (د 907ق)، معروف به معین مسکین هروی است که به معین و معینی تخلص میکرد (گلچین معانی، «معینالدین ... »، 177- 179؛ تاریخ ... ، 1 / 212، 669، 753؛ نفیسی،1 / 154). این دیوان در اثر اشتباه تذکرهنویسان به معینالدین چشتی نسبت داده شده، و بارها به چاپ رسیده است (منزوی، همان، 7 / 200-202، 9 / 2264؛ مشار، 2 / 2373-2374؛ نوشاهی، 823-824).5. مجموعهها و نسخههای بسیاری با نام مکتوب یا مکتوبات خواجه معینالدین چشتی، اسرارالواصلین و نامۀ معینالدین چشتی در کتابخانههای مختلف وجود دارد که همۀ آنها خطاب به مرید و خلیفۀ او، قطبالدین بختیار کاکی است و برخی از آنها نیز چاپ شده است (منزوی، همان، 3 / 1261-1262، 1983-1984؛ مشار، 4 / 4923؛ ادواردز، 255).6. رسالۀ خواجه معینالدین سجزی یا کلمات معین الدین چشتی یا کشف الاسرار، که گفتاری عرفانی دربارۀ موضوعاتی همچون وحدت وجود، نفی و اثبات و مقام ناسوت، لاهوت و ملکوت است (منزوی، همان، 3 / 1483؛ فهرست، 2 / 763؛ چیمه، 586).7. رسالهای با عنوان مناجات خواجه معینالدین (منزوی، خطی مشترک، 4 / 2468).8. رسالهای با عنوان وصول المعراج (همو، فهرست، 2 / 1483).
ابوالفضل علامی، آیین اکبری، نولکشور، 1893م؛ همو، اکبر نامه، به کوشش عبدالرحیم، کلکته، 1879م؛ بدائونی، عبدالقادر، منتخب التواریخ، به کوشش احمد علی، تهران، 1380ش؛ توزک جهانگیری، لکهنو، 1863م؛ جمالی، حامد، سیر العارفین، دهلی، 1311ق؛ چشتی، عبدالرحمان، مرآة الاسرار، ترجمۀ علیاصغر چشتی صابری، لاهور، 1411ق؛ چیمه، محمد اختر، «شمهای از زندگی و آثار خواجۀ اجمیر»، دانش، اسلام آباد، 1364ش، شم 1؛ داراشکوه، محمد، سفینة الاولیا، کانپور، 1318ق / 1900م؛ دلیل العارفین، منسوب به بختیار کاکی، دهلی، 1311ق؛ راجپوت، الله بخش، «سرور عارفان خواجه معینالدین چشتی»، هلال، کراچی، 1343ش، ج 12، شم 1؛ عبدالحق دهلوی، اخبار الاخیار، دهلی، 1332ق؛ غلام سرور لاهوری، خزینة الاصفیا، کانپور، 1894م؛ غوثی شطاری، محمد، گلزار ابرار، به کوشش محمد ذکی، پتنه، 1994م؛ فرشته، محمدقاسم، تاریخ، کانپور، 1290ق / 1873م؛ کشمیری همدانی، محمدصادق، کلمات الصادقین، لاهور، 1988م؛ گلچین معانی، احمد، تاریخ تذکرههای فارسی، تهران، 1348ش؛ همـو، «معینالدین چشتی و معینالدین فراهی»، یغما، تهران، 1350ش، س 24، شم 1؛ لاهوری، عبدالمجید، پادشاه نامه، کلکته، 1867م؛ لعلی بدخشی، لعل بیگ، ثمرات القدس، به کوشش کمال حاج سید جوادی، تهران، 1376ش؛ مایل، رضا، «تـذکری از چشت و چشتیـان»، آریانـا، کابل، 1354ش، س 33، شم 4؛ مرکزی، خطی؛ مشار، خانبابا، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران، 1351ش؛ معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1339ش؛ منزوی، خطی مشترک؛ همو، فهرست نسخههای خطی کتابخانۀ گنج بخش، لاهور، 1978م؛ همو، فهرستوارۀ کتابهای فارسی، تهران، 1382ش؛ میرحسین دوست سنبهلی، تذکرۀ حسینی، لکهنو، 1292ق / 1875م؛ میرخرد، محمد، سیر الاولیاء، به کوشش محمد ارشد قریشی، لاهور، 1398ق / 1978م؛ نظامی، خلیق احمد، تاریخ مشایخ چشت، کراچی، 1975م؛ نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، 1344ش؛ نوشاهی، عارف، فهرست نسخههای خطی فارسی موزۀ ملی پاکستان، کراچی، اسلامآباد، 1362ش / 1983م؛ هدایت چشتی، سیر الاقطاب، لکهنو، 1331ق / 1913م؛ نیز:
Digby, S., «Early Pilgrimages to the Graves of Muʿin al-din Sijzī and Other Indian Chishtī Shaykhs», Islamic Society and Culture, eds. M. Israel and N. K. Wagle, New Delhi, 1983; Edwards, E., A Catalogue of the Persian Printed Books in the British Museum, London, 1922; Lal, K. S., Early Muslims in India, New Delhi, 1984; Rizvi, A. A., A History of Sufism in India, New Delhi, 1986; Subhan, J. A., Sufism, its Saints and Shrines, New Delhi, 2002; Suvorova, A., Muslim Saints of South Asia, the Eleventh to Fifteenth Centuries, London, 2004; Titus, M. T., Indian Islam, New Delhi, 1979.
فاطمه لاجوردی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید