جهانبگلو
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 26 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224623/جهانبگلو
دوشنبه 11 فروردین 1404
چاپ شده
19
جَهانْبَگْلو، یا جهانبیگلو، نام یکی از طوایف کرد زبان در کردستان ترکیه و استانهای مازندران و گلستان در ایران.
نام این طایفه در منابع به صورتهای مختلفی مانند جهانبکلو (بدلیسی، 472)، جهانبیگلو (ابوالحسن گلستانه، 471؛ ساروی، 26؛ مفتون، 35)، جهانبگلو (خاوری، 1 / 34)، جانبیگلو (ملگونف، 120)، جانبگلو (مکنزی، 107)، جهانبکلی (لرخ، 72)، جانبیک و جانبکلی (سایکس، 76، 104) و جهانبگلی (زنگنه، 1 / 234) آمده است. جهانبگلو مرکب از دو کلمۀ «جهان» و بگ، و پسوند «لو» است. سبب اختلاف در ثبت نام این ایل به بخش دوم آن، «بگ» مربوط است. بگ (در فارسی، بیک یا بیگ) در زبان کُردی به رئیس ایل یا طایفه و فرزندان و برادران او اطلاق میشود.شرفخان بدلیسی، مورخ کُرد، نام این طایفه را به صورت جهانبگلو، و نویسندگان فارسیزبان عصر قاجار جهانبیگلو آوردهاند. ثبت صورتهای دیگر واژه را مستشرقان دادهاند و «جان» ظاهراً صورت کوتاه شدۀ جهان و از نام نیای بزرگ طایفه، جهانبگ گرفته شده است. با توجه به آنچه گذشت، شاید بتوان گفت که نام دقیق این طایفه، همان عنوانی است که بدلیسی در سدۀ 11ق / 17م ارائه میکند که اکنون نیز در کردستان ترکیه به همین عنوان خوانده میشود (زکی، 1 / 274).
بدلیسی جهانبگلوها را «عشیرت» (عشیره) نامیده (همانجا)، و عنوان عشیرت را بارها برای ایلات بزرگ به کار برده است که میتواند نشاندهندۀ بزرگ بودن این طایفه و داشتن ساختار ایلی آن بوده باشد (نک : همو، 425، 431، 470). در منابع تاریخی قاجار و تاریخهای محلی، همزمان عنوانهایی مانند ایل (ساروی، 61، 70؛ مهجوری، 1 / 130)، طایفه (ساروی، 75، 84؛ مفتون، 245؛ خاوری، 2 / 1080؛ هدایت، 9 / 129) و قبیله (سپهر، 1 / 12) برای توصیف جهانبگلوها به کار رفتهاند. وجه مشترک مطالب گزارشهای تاریخی پس از صفویه با مطالب شرفنامۀ بدلیسی، معرفی جهانبگلوها / جهانبیگلوها به صورت طایفه یا ایلی مستقل و جدا از دیگر طوایف و ایلات کرد است. در هیچ کدام از منابع این دورۀ طولانی، از جهانبگلوها به عنوان بخش یا شاخهای از ایل و طایفۀ دیگری نام برده نشده است. با وجود این، برخی منابع متأخر، آنان را بخشی از عشایر ملّی (سایکس، 70، 76؛ زنگنه، 1 / 202؛ زکی، همانجا) و برخی دیگر طایفهای از ایل چمشگزک دانستهاند (توحدی، حرکت ... ، 3 / 174).هر چند قلمرو سکونت جهانبگلوها هم در ترکیۀ عثمانی و هم ترکیـۀ امروزی (نک : زیستگاه و پراکندگی جغرافیایی، در همین مقاله) و هم در خراسان در کنار کردهای ملی (میلانلو) بوده است و همراه با چمشگزکها به خراسان کوچانده شدهاند (همان، 1 / 490، 496، 3 / 173-174)، و به رغم ذکر نام چمشگزک و میلانلو در منابع پس از عصر شاه عباسی، اسمی از جهانبگلو به عنوان طایفه یا شاخهای از این دو ایل برده نشده است. گذشته از آن، در منابع موجود هیچ تقسیمبندیای از سازمان ایلی بر مبنای تیره یا طایفه و مانند آنها برای جهانبگلوها داده نشده است. محمدامین زکی (همانجا) نیز از آنها با نام طایفه، بدون هیچ تیره و شاخهای نام میبرد.
در مورد زیستگاه اولیۀ جهانبگلوها اطلاعات دقیقی در دست نیست. ظاهراً منطقۀ سکونت نخستین آنان در نزدیکی ولایت پالو (95 کیلومتری شمال غربی دیاربکر) قرار داشته که در آن زمان (سدۀ 11ق / 17م)، حاکمنشین مستقل بوده است (بدلیسی، 13، 472؛ نیز نک : سامی، 121؛ اولیا چلبی، 37). در صورت پذیرش نظر نویسندگانی که جهانبگلوها را طایفهای از ایل ملی یا چمشگزک میدانند، باید زیستگاه ابتدایی این ایلات هم در ولایت درسیم، در نزدیکی دیار بکر بوده باشد (سامی، 162). در نتیجه میتوان زیستگاه اولیۀ جهانبگلوها را ناحیهای در میان دیار بکر، پالو و درسیم تصور کرد.
جهانبگلوها گرفتار زنجیرهای از کوچهای اجباری در اثر کشمکشهای میان ایرانِ عصر صفوی و ترکیۀ عثمانی شدهاند. نخستین کوچ آنها در زمان سلطان سلیم اول (سل 918-926ق / 1512- 1520م) رخ داد که در آن زمان، افراد ایل از ولایت پالو به مناطق دوردستی مانند آقشهر، افیون قره حصار و خیمانه در آناتولی غربی کوچانده شدند (سایکس، 67، 104؛ زکی، زنگنه، همانجاها). در دورۀ سلطان سلیمان (سل 926-974ق / 1520-1566م) نیز قلمرو آنان به صورت اقطاع در اختیار یکی از بزرگان ایل روژکی قرارگرفت (بدلیسی، 472؛ حزنی، 2 / 114-115)، لیکن روشن نیست که پس از آن جهانبگلوها را از آنجا کوچ دادهاند یا نه؟ ظاهراً در دورۀ مصطفى کمال (آتاتورک) نیز گروهی از آنان به مناطقی مانند قونیه کوچ داده شده بودند که برخی از محل سکونت آنها، به نام قصبۀ جهانبیکلی در روستاهای اطراف این شهر خبر دادهاند (غنی، 3 / 219). شماری از جهانبگلوها در مناطق زیستگاهی نخستین خود همچنان باقی ماندند. برخی منابع از سکونت آنان در مناطقی مانند باشلک ارزروم، دیار بکر و بوزوقی خبر دادهاند (لرخ، 72).مهاجرت جهانبگلوها صرفاً به داخل قلمرو عثمانی محدود نماند. پس از بازپسگیری مناطق کردنشین از دولت عثمانی در دورۀ سلطنت شاه عباس، او سیاست کوچ اجباری کردها را به خراسان برای دفاع از مرزهای شرقی، در دستور کار خود قرار داد. بر این اساس، جهانبگلوها به همراه سایر ایلات کرد به مناطقی در شمال خراسان و ایالت استراباد و مازندران کوچ داده شدند؛ پس از آن در دورۀ قاجار نیز این جا به جایی ادامه یافت (معطوفـی، سنگ مـزارها ... ، 870؛ نیز نک : میرنیا، 42؛ مکنزی، 121، 132؛ توحدی، همان، 1 / 490، 3 / 173-174، نادر ... ، 290؛ ساروی، 26). ظاهراً دستههایی از جهانبگلوها در خلال ایلغارهای خود به مناطق دوردستی مانند دامغان (میرنیا، همانجا) و شهریار و اطراف تهران (ساروی، 61) رفته، و در آنجا ساکن شدهاند که 500 خانوار از آنها تحت ریاست خان ابدال، خان کرد جهانبگلو قرار داشتند.
زبان مادری جهانبگلوها زبان کردی، گویش کرمانجی است و جهانبگلوهای ترکیۀ امروز هم به این گویش سخن میگویند (تحقیقات ...). در مازندران برخی از جهانبگلوها همچنان به این گویش از زبان کردی سخن میگویند (میرنیا، 36)، اما برخی دیگر از آنان به سبب نزدیکی و حتى ادغام در جماعت محلی ترکمن و مازندرانی، گویش خود را فراموش کردهاند، و به زبانهای مردم محلِ سکونت خود تکلم میکنند (تحقیقات). جهانبگلوهای ترکیه سنی، و جهانبگلوهای مازندران و گلستان، شیعۀ اثنى عشری هستند.
لرخ جمعیت جهانبگلوهای ارزروم و دیاربکر را در سدۀ 13ق / 19م، 10 هزار خانوار، و جهانبگلوهای مازندران را 5 هزار تن نوشته است (همانجا). یک سده بعد، مارک سایکس جمعیت آنان را 5 هزار خانوار در ترکیه ذکر کرده است (ص 104). از جمعیت جهانبگلوهای ایران در منابع عصر قاجار آمار دقیقی داده نشده است. ساروی ایل جهانبگلوی تحت ریاست ابدالخان در شهریار را شامل 500 خانوار ذکر کرده است (همانجا). در منابع پس از دورۀ قاجار و حتى در سفرنامههای مستشرقان هم آماری از جمعیت طایفههای جهانبگلو ارائه نشده، و صرفاً شمار سربازان وفوج، در بخش «غیرمنظم کرد و ترک»، با نام جهانبگلو ذکر شده است (مکنزی، 111). از آنجایی که جهانبگلوها دیری است که یکجانشین شدهاند، در آمارنامههای عشایری هم اشارهای به آنها نشده است.
جهانبگلوها از ابتدای حیات سیاسی خود تا زمان صفوی چندان در معرض دید مورخان ایرانی قرار نگرفتهاند، اما با کوچاندن آنان به مناطق شرقی و شمالی ایران، سرنوشت مردم این طایفه به تحولات داخلی عصر صفوی و حکومتهای پس از آن گره خورد. نخستین روایت تاریخی از این ایل، مربوط به اواخر دورۀ صفوی است. شکربیک جهانبگلو از بزرگان طایفه در سالهای پایانی دولت صفوی در فندرسک از توابع استراباد حکومت میکرد و حافظ منافع منطقهای آنان بود (هدایت، 9 / 10-11). بعدها به سبب تعدی و اجحافی که شکربیک در حق مردم روا میداشت، به دستور سران ایل قاجار، از جمله فتحعلیخان قاجار (مق 1139ق / 1727م) دستگیر شد و به قتل رسید (ساروی، 26-27؛ خاوری، 1 / 21-22؛ مفتون، 35-36). از این تاریخ به بعد که ظاهراً پیش از عزیمت فتحعلیخان به اصفهان در 1132ق بود، قاجارها بر این منطقه سیطره داشتند و بعد از آنان زمینۀ تسلط ایل قاجار بر همۀ مازندران فراهم آمد (توحدی، حرکت، 3 / 175).چندی بعد از ورود شاه طهماسب دوم صفوی (سل 1135-1145ق / 1723-1732م) به صحنۀ سیاسی ایران و پیوستن به نادر، کردهای جهانبگلوی خراسان به همراه سایر کردهای این منطقه به استقبال او رفتند و پذیرای وی شدند (توحدی، نادر، 274). تأسیس سلسلۀ زندیه به دست کریمخان زند و کشمکشهای او با محمدحسنخان قاجار و آزادخان افغان، به کردهای جهانبگلو فرصت خودنمایی مجدد داد. در این میان یکی از سران جهانبگلوهای خراسان به نام عیسى خان کرد به محمدحسن خان قاجار پیوست (اعتمادالسلطنه، تاریخ ... ، 2 / 1154). در منابع این دوره بارها از جنگهای عیسىخان با آزادخان افغان و شاه پسندخان افغان سخن رفته است (ابوالحسن گلستانه، 76-77، 471؛ ابوالحسن مستوفی، 58-59).از سرداران جهانبگلویِ مازندران، ابراهیمخان که از نزدیکان محمدحسن قاجار بود، با او اختلاف پیدا کرد و به کریمخان زند پیوست. کریمخان او را به همراه محمدخان زنگنه حاکم کاشان کرد و سرانجام در 1168ق / 1755م، در جنگ با محمدحسنخان قاجار دستگیر شد و به قتل رسید (همو، 52-53). در 1184ق / 1770م، کریمخان برادرش زکیخان را به همراه ابدالخان جهانبگلو با 3 هزار سوار کُرد و لُر برای کمک به حسنخان دوّلو در تحکیم استقلال او به مازندران فرستاد، تا امور آنجا را منظم نماید (اعتمادالسلطنه، همان، 2 / 1171).با وجود حمایت ابدالخان از کریمخان زند، پس از مرگ او در 1193ق / 1779م، 500 خانوار جهانبگلو در ری به آقامحمدخان قاجار پیوست (مفتون، 49-50). ابدالخان خزاین و مالیات عراق و مازندران را که در حال انتقال به شیراز بود، گرفت و در اختیار آقا محمدخان قرار داد (اعتضادالسلطنه، 28) و با این کار زمینۀ افزایش قدرت و موفقیتهای بعدی او را فراهم کرد (مفتون، همانجا). خان جهانبگلو در برخی از جنگهای آقامحمدخان با برادرانش و سایر مخالفان داخلی شرکت داشت (خاوری، 1 / 33-34) و در 1193ق، ابدال خان را به حکومت ساری منصوب کرد (ساروی، 68). با وجود این، چندی بعد ابدال خان به سبب دخالت در کشمکشهای میان خان قاجار و برادرانش (ابوالحسن مستوفی، 501؛ ساروی، 70-71)، و یا به روایتی به سبب تلاش او برای بر تخت نشاندن رضا قلیخان، یکی از برادران آقامحمدخان، در بارفروش و دستگیری شاه قاجار، مورد غضب آقامحمدخان قرارگرفت (اعتضادالسلطنه، 31). سرانجام ابدالخان به دست مرتضى قلیخان، برادر دیگر آقامحمدخان کشته شد (ساروی، 81-85؛ هدایت، 9 / 132-150؛ ابوالحسن مستوفی، 501-502). هرچند پس از مرگ ابدال خان، جهانبگلوها همچنان در سپاه آقامحمدخان فعال بودند (همو، 675)، ولی دیگر چهرۀ مقتدری از آنان که در تحولات این دوره نقش داشته باشد، دیده نمیشود.در دورۀ فتحعلیشاه، جهانبگلوها از جمله فوجهای حاضر در سپاه دولتی بودند و در جنگهای مهم این دوره ازجمله جنگ با عثمانی شرکت داشتند (مفتون، 243-245). فعالیت جهانبگلوها در دورۀ ناصرالدین شاه نیز محدود به حضور آنان در سپاه دولتی بود. چهرۀ برجستۀ آنان در این دوره عباسقلیخان میرپنجه است. او از فرماندهان سپاه حسامالسلطنه، والی مشهور خراسان بود و نقش زیادی در سرکوب فتنۀ سالور و دفاع از مرزهای خراسان در برابر حملات گرگانها و افغانها، و حفظ سرحدات داشت (خورموجی، 83، 91؛ سپهر، 3 / 991-995، 1121-1124). عباسقلیخان جهانبگلو در 1269ق / 1853م درگذشت (هدایت، 10 / 559) و به دستور حسامالسلطنه سپاه تحت امر او در اختیار برادرش، اسماعیلخان میرپنجه قرار گرفت و او هم مانند برادر، مأمور حفظ سرحدات خراسان شد (میرپنجه، 43).در منابع تاریخی عصر قاجار از دهها چهرۀ مشهور جهانبگلو سخن رفته است که نقش اساسی در تحولات سیاسی و نظامی این دوره داشتهاند (برای اطلاعات بیشتر، نک : همو، 103؛ اعتمادالسلطنه، همان، 1 / 507- 508، المآثر ... ، 1 / 352، مطلع ... ، 1 / 16). هر چند این افراد بیشتر از رجال نظامی به شمار میرفتند، اما افرادی از اهل علم و فرهنگ نیز در میان آنان بودهاند که از جمله میتوان به امیرحسین جهانبگلو اشاره کرد (جهانبگلو، 19).در مورد جهانبگلوهای ترکیه بهجز اطلاعات اندکی که در منابع عصر صفوی دربارۀ کوچ اجباری آنها در سدههای 10 و 11ق آمده است (نک : مهاجرت، در همین مقاله)، مطالب دیگری دربارۀ تاریخِ اجتماعی زندگی آنها پس از آن دوره در منابع نیامده است. احتمال میرود علت این امر پراکنده شدن افراد این طایفه در مناطق ترکنشین و جذب آنان در ساختار شهری جامعۀ ترکیه باشد (تحقیقات).
ابوالحسن گلستانه، مجمل التواریخ، به کوشش مدرس رضوی، تهران، 1356ش؛ ابوالحسن مستوفی، گلشن مراد، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، 1369ش؛ اعتضادالسلطنه، علیقلی میرزا، اکسیر التواریخ، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1370ش؛ اعتماد السلطنه، محمدحسن، تاریخ منتظم ناصری، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، 1367ش؛ همو، المآثر و الآثار، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1363ش؛ همو، مطلع الشمس، به کوشش محمدمقدم و دیگران، تهران، 1355ش؛ اولیا چلبی، سیاحتنامه، ترجمۀ فاروق کیخسروی، تهران، 1363-1364ش؛ بدلیسی، شرفخان، شرفنامه، به کوشش محمدعباسی، تهران، 1343ش؛ تحقیقات میدانی مؤلف؛ توحدی، کلیمالله، حرکت تاریخی کرد به خراسان در دفاع از استقلال ایران، مشهد، 1371ش؛ همو، نادر صاحبقران، تهران، 1384ش؛ جهانبگلو، رامین، «از زبان پدر»، خرد و آزادی، به کوشش کریم امامی و عبدالحسین آذرنگ، تهران، 1372ش؛ حزنی، حسین، مجموعۀ آثار، به کوشش عبدالله زنگنه و فخرالدین آمیریان، اربیل، 2007م؛ خاوری شیرازی، فضلالله، تاریخ ذوالقرنین، به کوشش ناصر افشارفر، تهران، 1380ش؛ خورموجی، محمدجعفر، تاریخ قاجار (حقایق الاخبار ناصری)، تهران، 1363ش؛ زکی، محمدامین، زبـدۀ تـاریخ کرد و کردستـان، تـرجمۀ یـدالله روشـن اردلان، تهران، 1381ش؛ زنگنـه، مظفـر، دودمـان آریایی، کرد و کردستان، تهران، 1347ش؛ ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، 1371ش؛ سامی، شمسالدین، قاموس الاعلام (بخش کرد و کردستان)، ترجمۀ احمد تاقانه، اربیل، 2008م؛ سایکس، م.، القبائل الکردیة فی الامبراطوریة العثمانیة، ترجمۀ خلیل علی مراد، دمشق، 2007م؛ سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1377ش؛ غنی، قاسم، یادداشتها، به کوشش حسین نمینی، تهران، 1362ش؛ لرخ، ب.، دراسات حول الاکراد، ترجمۀ عبدی حاجی، حلب، 1994م؛ معطوفی، اسدالله، استراباد و گرگان در بستر تاریخ ایران، تهران، 1374ش؛ همو، سنگ مزارها و کتیبههای تاریخی گرگان و استراباد، تهران، 1387ش؛ مفتون دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، به کوشش غلامحسین زرگرینژاد، تهران، 1383ش؛ مکنزی، چ. ف.، سفرنامۀ شمال، به کوشش منصوره اتحادیه، تهران، 1359ش؛ ملگونف، گ.، سفرنامه، ترجمۀ مسعود گلزاری، تهران، 1364ش؛ مهجوری، اسماعیل، تاریخ مازندران، ساری، 1345ش؛ میرپنجه، اسماعیل، خاطرات اسارت، به کوشش صفاءالدین تبرائیان، تهران، 1370ش؛ میرنیا، علی، ایلها و طایفههای عشایری کرد ایران، تهران، 1368ش؛ هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، تهران، 1339ش.
اسماعیل شمس
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید