تیمور گورکانی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 4 آبان 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224554/تیمور-گورکانی
پنج شنبه 23 اسفند 1403
چاپ شده
16
تِیْمورِ گورْکانی (736-807 ق/ 1336-1405م)، بنیانگذار سلسلۀ تیموریان در ایران و ماوراءالنهر، و از بزرگترین فاتحان شرق که بر قلمرو وسیعی از سمرقند تا کرانۀ دریای اژه، از مدیترانه تا خلیجفارس، و از مسکو تا دهلی فرمان راند. سلسلۀ گورکانیان یا مغول هند را هم یکی از اعقاب او بنیان نهاد (نک : ه د، تیموریان). مورخان روزگار تیموریان، زادروز او را 25 شعبان 736ق/ 9 آوریل 1336م برابر با سیچقان ایل (سال موش، براساس گاهشماری مغولی) ترکی ثبت کردهاند. بنا به نوشتۀ آنان وی در این تاریخ در «خطۀ دلکش کش» که شهر سبز و «قبةالخضراء» نیز نامیده میشود، دیده به جهان گشود (شرفالدین، 1/ 8؛ میرخواند، 6/ 5؛ خواندمیر، 3/ 393؛ عبدالرزاق، 1/ 102؛ فصیح، 3/ 47). ابن عربشاه مؤلف زندگینامه و وقایع دوران فرمانروایی تیمور، زادگاه او را قریۀ «خواجه ایلغار» از توابع شهر کش آورده است (ص 4). تیمور در اصل از قبیلۀ برلاس/ برولاس است که بر منطقۀ کشکه دریا تسلط داشتند (بارتولد، 239). پدر تیمور، امیر ترغای/ طراغای نویان از بزرگان قوم برلاس، و مادرش تکینه خاتون است (شرفالدین، 1/ 7-8؛ خواندمیر، 3/ 392-393). گفتهاند اجداد تیمور در میان اولوس جغتای از امرای محترم و متنفذ به شمار میرفتند (بارتولد، 14، نیز 240). عجیب است که ابن عربشاه یک جا پدران تیمور را شترچران و چوپان و در زمرۀ فرومایگان دانسته (ص 4-5)، و در جایی دیگر او را از سواران سلطان و از فرماندهان صده خوانده است (ص 7). مورخان دیگر نسب ترغای را به خاندان چنگیز میرسانند. چنانکه آوردهاند، چون چنگیز بخشی از قلمرو خود شامل آلتای تا کنار جیحون را به پسرش جغتای داد، امیر قراچارنویان از قوم برلاس را به یاری و وزارت او داد (رشیدالدین، 1/ 762؛ نظامالدین، 14) و او جد پنجم تیمور است. براساس مندرجات سنگ قبر تیمور که مآخذ دورۀ تیمور نیز آن را تأیید مینمایند، نسب تیمور به تومنای خان جد پنجم چنگیز میرسد (عبدالرزاق، 1/ 120؛ میرخواند، 6/ 4؛ خواندمیر، 3/ 392) و اگر این انتساب درست باشد، تیمور و چنگیز خویشاوندی نَسبی دارند؛ ولی تیمور در دوران زندگانیاش به چنین پیوندی اشاره نکرده است (رومر، 44). کتاب معزالانساب که در 829 ق/ 1426م به نام شاهرخ نوشته شده است، نسب تیمور را به تومان آی میرساند (IA, XII(1)/ 336). کلاویخو سفیر اسپانیا در دربار تیمور نیز وی را از خاندانی بزرگ و والاتبار که خون جغتاییان داشت، برشمرده است (ص 216). به هر حال تیمور بیشتر ایام جوانی را میان طایفۀ برلاس که خویشان اجدادی وی بودند، به سر برد و در این مدت با فنون و رسوم رزم و پیکار که اشتغال عمدۀ صحراگردان است، آشنا شد (اقبال، ظهور...، 20؛ خواندمیر، 3/ 393؛ رومر، همانجا). گفتهاند وی در مکتبهای شهر کش درس خواند و تربیتی مذهبی یافت (ئوزر، 424). تیمور غیر از زبان ترکی، زبان فارسی را نیز میفهمید (بارتولد، 248)، لکن خواندن و نوشتن آن را نمیدانست (رومر، همانجا). دربارۀ زندگی تیمور تا پیش از ظهور در صحنۀ حوادث (761ق/ 1360م)، آگاهی دقیقی در دست نیست، اما زمینههای ظهور نظامی و سیاسی او در همین سالها فراهم میشد؛ بهخصوص از اختلاف میان خاندانهای مغول سود میجست و گاه با این و گاهی با آن دیگری ارتباط برقرار میکرد، اما بیشترین یارانش را از قبیلۀ برلاس برمیگزید. روزگاری هم با نوۀ قزغن اسیر ترکمنهای مرغاب شد و مدت 62 روز در اسارت ماند (شرفالدین، 1/ 51-52؛ بارتولد، 15). در پی مرگ ابوسعید، بر اثر فروپاشی دولت ایلخانان در 736ق، ولایات ایران به دست سلسلهها و امیران محلی افتاد (اقبال، تاریخ...، 1/ 365 بب ). از سویی دیگر اولوس جغتای منتسب به دومین پسر چنگیز نیز بهتدریج رو به ضعف نهاد و به دو خاننشین تقسیم شد: مغولستان در ساحل راست رود ایلی واقع در شرق ترکستان با سنت مغولی، و ماوراءالنهر که جمعیت آن را مغولانِ ترک شدۀ مسلمان موسوم به قراناوس تشکیل میدادند (رومر، 43). در همین ایام در ماوراءالنهر هر روز خانی به قدرت میرسید و روز دیگر خانی جدید قدرت را از دست او میربود، چندانکه برخی از مآخذ این دورۀ پرآشوب را دورۀ «خان بازی» نامیدهاند (IA, XII(1)/ 337؛ منتخب...، 197 بب ؛ میرخواند، 6/ 7 بب ). با توجه به اوضاع پریشان ماوراءالنهر تغلق تیمورخان پادشاه مغولستان در 761ق/ 1360م از آب خُجند گذشت و بعد از مشاوره با خوانین دیگر به سوی شهر سبز روان شد (نظامالدین، 15-16). امیر حاجی برلاس حاکم شهر که نظامالدین شامی او را برادر تیمور معرفی میکند، به خراسان گریخت، اما امیرتیمور که در آغاز با او همراه بود، از میان راه بازگشت و خود را مطیع تغلق تیمور خواند. تغلق نیز فرمانروایی شهر سبز را به تیمور ــ که در این هنگام 25 سال داشت ــ سپرد (منتخب، 205-206؛ نظامالدین، 16؛ شرفالدین، 1/ 35-37؛ عبدالرزاق، 1/ 308-309؛ رومر، 45؛ میرخواند، 6/ 11). تغلق تیمور بار دیگر در 762ق/ 1361م به ماوراءالنهر لشکر کشید و اینبار پادشاهی ماوراءالنهر را به پسر خود الیاس خواجه اوغلان وا گذاشت و امیری از امرای خود را که بیکیجک نام داشت، به نیابت او برگزید (منتخب، 209-210؛ عبدالرزاق، 1/ 314-315). او همچنین تیمور را بنواخت (شرفالدین، 1/ 44-46؛ نظامالدین، 19) و ادارۀ «ایالت و ولایت کش و تومان موروثی را با توابع و لواحق» به او داد (میرخواند، 6/ 16). اما الیاس خواجه توانایی استیلا بر امور نداشت و ستمگری امرای او موجب خشم و نفرت مردم میشد. در این احوال امیرتیمور مصمم شد با الیاس خواجه و امیرانش به مقابله برخیزد. بنابراین ماندن در آنجا را به مصلحت ندید و همراه یکی از دیگر امرای متواری از برابر الیاس خواجه، به نام امیرحسین نزد حاکم خیوه رفتند؛ اما امیرخیوه قصد جان آن دوکرد و آنان به زحمت گریختند (نظامالدین، 19-20؛ شرفالدین، همان، 1/ 47-51؛ میرخواند، 6/ 16-17؛ عبدالرزاق، 1/ 315-316؛ خواندمیر، 3/ 400)؛ پس از آن به دست ترکمانان جونی قربانی یا جاونی قربانی دستگیر شدند. ترکمانان آنها را به ماخان بردند و پس از مدتی نزدیک به دو ماه با وساطت برخی از امرا آزاد شده، به گرمسیر رفتند (نظامالدین، 20-21؛ شرفالدین، 1/ 51-53؛ منتخب، 212-213؛ بارتولد، 15؛ خواندمیر، 3/ 400-401). امیرتیمور و امیرحسین پس از رهایی و نیز مدتی سرگردانی، روی به سیستان نهادند. در سیستان به آنان حمله شد و تیمور به شدت مجروح گردید و دست راستش از کار افتاد (شرفالدین، 1/ 55-57؛ نظامالدین، 21-22؛ منتخب، 214)، حتى پایش نیز آسیب دید و از اینرو به «لنگ» معروف شد (خواندمیر، 3/ 401؛ رومر، همانجا). کاوش هیئت باستانشناسی در 1941م در آرامگاه تیمور بر روی اسکلتها، علائمی از این نقص عضوها را به اثبات رسانده است (همانجا). ابن عربشاه مجروح شدن تیمور را به راهزنی و غارت گلههای گوسفند و اسب نسبت داده است (ص 10). امیرتیمور و امیرحسین با گردآوری لشکریانی که اغلب آنها از قبیلۀ برلاس بودند و همچنین جلب موافقت بزرگان قبیله، رقیبان خود را یکی پس از دیگری از میان برداشتند. مهمترین رقیب آنها الیاس خواجه بود که در 765ق/ 1364م تیمور و متحدانش او را درهم شکستند و ماوراءالنهر و ترکستان تحت نفوذ آنان درآمد (شرفالدین، 1/ 68-72) و آنان کابلشاه اوغلان را به خانی برگزیدند (همو، 1/ 73؛ منتخب، 221 بب ؛ میرخواند، 6/ 30). اگرچه امیرحسین و امیرتیمور در جریان مبارزه با مخالفان در ماوراءالنهر با هم متحد بودند، اما سیر حوادث گوناگون میان آن دو را برهم زد و در جنگی که میان آنها رخ داد، امیرحسین متواری شد و خواتین و خزائن و دفاین او به دست تیمور افتاد (خواندمیر، 3/ 407-408، 415-418؛ شرفالدین، 1/ 144-154؛ نظامالدین، 56-62؛ منتخب، 286-287). تیمور زنان حرم او را ــ که سرای ملک خانم دختر غزان/ قزان خان جغتای یکی از آنان بود ــ به عقد خود درآورد (شرفالدین، 1/ 155؛ میرخواند، 6/ 78؛ خواندمیر، 3/ 418). به همین سبب تیمور به گورکان (داماد) ملقب گردید (بارتولد، 22) و این لقب را بر سکهها نیز نقش میکرد (رومر، همانجا). پس از قتل امیرحسین و فتح بلخ (نظامالدین، 61)، امرا و شاهزادگان اولوس جغتای نزد امیرتیمور آمدند و اظهار اطاعت کردند و او را«شایستۀ پادشاهی و جهانبانی» و شاه «صاحبقران» خواندند (شرفالدین، 1/ 156-158). بدین ترتیب امیرتیمور در 12 رمضان 771ق/ 9 آوریل 1370م، به پادشاهی نشست (شرفالدین، 1/ 158؛ خواندمیر، 3/ 419؛ میرخواند، 6/ 79-80). وی پس از آن برای جلب قلوب امرا، ارکان، کلانتران و سرداران اولـوس جغتای همه را بنواخت و نفـایس و ذخایر امیرحسین را به آنان ارزانی داشت و خواص بندگان و هواداران را به «عواطف پادشاهانه» مفتخر گردانید و هر کسی را برحسب حال، تومان و هزارهای مقرر کرد (شرفالدین، 1/ 160-161)؛ آنگاه به سمرقند آمد و آنجا را به پایتختی برگزید (همو، 1/ 162؛ منتخب، 288). تیمور پس از این رویدادها، در ذیقعدۀ 771/ ژوئن 1370 قوریلتای یا مجمع مشورتی مغول را تشکیل داد و امرای تومانات و هزارجات فرمان او را اطاعت کردند و به دربارش گرد آمدند (همان، 291 بب ؛ میرخواند، 6/ 81؛ شرفالدین، 1/ 163-164؛ نظامالدین، 62). در این میان زنده حشم، فرزند محمد خواجه فرمان او را گردن ننهاد. نخستین اقدام تیمور لشکرکشی به جانب شبورغان (محل زنده حشم) بود و سپس تِرمذ و بلخ را نیز تصرف کرد (شرفالدین، 1/ 165-168؛ نظامالدین، همانجا؛ منتخب، 291-294؛ خواندمیر، 3/ 420). تیمور در 772ق از جیحون گذشت و به مغولستان یا دیار جته لشکر کشید و آنان را مطیع خود ساخت (شرفالدین، 1/ 169-171؛ قس: نظامالدین، 64، که سال حمله را 773ق آورده است؛ منتخب، 296-300؛ میرخواند، 6/ 85). آنگاه روی به خوارزم آورد و در فاصلۀ سالهای 773-781ق، 4 بار به این ولایت لشکر کشید (برای تفصیل بیشتر، نک : شرفالدین، 1/ 175-185، 194-197، 216-221؛ نظامالدین، 66-68، 71-72؛ منتخب، 302؛ میرخواند، 6/ 88-98). خوارزم به سبب موقعیت جغرافیایی و بهرغم اینکه در آن وقت جمعیتی ترکزبان داشت، از دیدگاه فرهنگی با فرهنگ ایرانی بیشتر مأنوس بود؛ به همین علت بیشتر مورد هجوم تیمور قرار گرفت و دچار ویرانی شد. در حقیقت خوارزمیان بعد از تسلیم در برابر تیمور، چندینبار بر ضد او شوریدند. به همین سبب شهرهای آنان ویران گردید و هزاران نفر از ساکنان آن قتل عام شدند (همانجاها؛ بارتولد، 250-251). تیمور پس از این پیروزیها، دانشمندان، هنرمندان و صاحبان حرف و اصناف و پیشهوران را به شهر کش فرستاد (شرفالدین،1/ 220). وی در 776ق/ 1374م به قمرالدین دوغلات حمله کرد و شهرکات را از تصرف او خارج ساخت و دختر او دلشادآغا را به حرم خود آورد (همو، 1/ 188-190؛ نظامالدین، 72-74؛ میرخواند، 6/ 97-99؛ IA, XII(1)/ 340). در اثنای جنگهای تیمور با خوارزمیان، توقتمیش، خان اردوی زرین (آلتین اردو، نک : ه د، 1/ 672-680) به تیمور پناهنده شد. تیمور او را به گرمی پذیرفت و به حکومت اُترار و صبران برگمارد و او را در رسیدن به قدرت و سرکوب رقبایش یاری کرد. توقتمیش با کمک تیمور با اوروس خان جنگید و پس از مرگ او برقپچاق چیره شد (نظامالدین، 74-78؛ شرفالدین، 1/ 203-209). تیمور پس از آنکه قدرت خود را در ماوراءالنهر تثبیت نمود، به اندیشۀ فتح ایران افتاد و این نیت خود را در 782ق/ 1380م با حمله به خراسان آغاز کرد (همو، 1/ 227-228؛ منتخب، 306 بب ). در این تاریخ در شرق ایران 3 قدرت عمده وجود داشت: آل کرت در هرات، سربداران در سبزوار، و جانی قربانی در طوس و کلات (رومر، 46-47). تیمور پسر خود میرانشاه را با گروهی از سرداران به فتح خراسان مأمور کرد (نظامالدین، 81-82؛ منتخب، همانجا؛ شرفالدین، 1/ 224-225؛ میرخواند، 6/ 113-114)؛ خود نیز سپس به آنان پیوست. وی چندی بعد بر هرات چیره شد و حکومت آل کرت را از میان برداشت (همو، 6/ 115-120؛ منتخب، 307 بب ؛ شرفالدین، 1/ 224-237؛ ابن عربشاه، 24-26) و پس از تصرف خزاین ملوک آل کرت، گروه بسیاری از نامآوران و فقیهان آنجا را به شهر سبز فرستاد (شرفالدین، 1/ 237؛ رومر، 48). پس از آن دولت سربداران سبزوار را برانداخت و شورش مجدد سبزواریان را به شدت سرکوب کرد (پتروشفسکی، 94-96). آنگاه بر طوس و کلات که مرکز حکومت علی بیک جانی قربانی بود، مستولی شد (میرخواند، 6/ 123؛ منتخب، 312 بب ) و شمار بسیاری از مردم جانی قربانی را به سمرقند فرستاد (رومر، همانجا). تیمور اندکی بعد مازندران را از امیرولی گرفت (786ق/ 1384م) و او را از جنگلهای رستمدار گریزاند (منتخب، 328؛ شرفالدین، 1/ 282؛ نظامالدین، 94-96؛ میرخواند، 6/ 139-142؛ خواندمیر، 3/ 437). در اثنای فعالیت برای تسخیر مازندران، شورش سیستان را نیز فرو نشاند (برای تفصیل بیشتر، نک : منتخب، 319-324؛ میرخواند، 6/ 133-139؛ نظامالدین، 91-94) و متوجه غرب شد و پس از گریز سلطان احمد جلایر به تبریز، تیمور بر سلطانیه و اطراف آن استیلا یافت. وی در 787ق/ 1385م از سلطانیه به سمرقند بازگشت (خواندمیر، همانجا؛ نظامالدین، 97؛ شرفالدین، 1/ 283-285). در همین ایام، توقتمیش پادشاه قپچاق ــ که با حمایت تیمور به حکومت رسیده بود ــ با لشکری گران شامل 9 تومان (90 هزار نفر) به تبریز هجوم برد و پس از تصرف شهر به قتل عام و غارت و ویرانی دست گشود (نظامالدین، 97-98). امیرتیمور در 788ق/ 1386م، با آگاهی از اوضاع نابسامان ایران، برای تسخیر کامل این سرزمین 3 یورش به ایران تدارک دید که به ترتیب به یورش 3 ساله، 5 ساله و 7 ساله معروفاند. تیمور طی یورش 3 ساله که در 788ق به بهانۀ سرکوب راهزنان کاروانهای حجاج آغاز شد، نخست مازندران، فیروزکوه و لرستان را تصرف کرد (نظامالدین، 98-99؛ شرفالدین، 1/ 287-289؛خواندمیر،437-439؛ میرخواند،6/ 144-147؛بارتولد، 25؛ رومر، 57-58). پس از آن به تبریز آمد و بر تبریزیان «مال امان» بست و شمار بسیاری از هنرمندان و اصناف و پیشهوران را به سمرقند روانه ساخت (شرفالدین، 1/ 289-290). آنگاه به گرجستان حمله برد و پادشاه مسیحی آنجا را اسیر کرد و او با پذیرفتن اسلام از مرگ نجات یافت (میرخواند، 6/ 147-150؛ منتخب، 333؛ شرفالدین، 1/ 291، 296؛ خواندمیر، 3/ 439؛ رومر، 59). در همین لشکرکشی شیخ ابراهیم فرمانروای شروانات با تحفه و هدایا به خدمت تیمور رسید و به این ترتیب ولایات شابران و شماخی تا اقصا نقاط جبال البرز به اطاعت امیرتیمور درآمد (نظامالدین، 101). در 789ق/ 1387م توقتمیش بار دیگر عصیان کرد و با لشکری از راه دربند به اران و آذربایجان آمد. تیمور امرای خود شیخعلی بهادر و امیر ایکوتیمور را با «تومانات» به مقابله فرستاد و سپس میرانشاه پسر خود را نیز روانه کرد و آنان مهاجمان را عقب راندند (همو، 101-102؛ میرخواند، 6/ 150-151؛ منتخب، 334؛ شرفالدین، 1/ 298-300؛ فصیح، 3/ 127). تیمور پس از آن قلعۀ النجق را در آن سوی ارس تصرف کرد (منتخب، همانجا؛ نظامالدین، 101). آنگاه به سوی وان و وسطان رفت (برای تفصیل بیشتر، نک : شرفالدین، 1/ 305-308؛ میرخواند، 6/ 152-155) و از آنجا روی به ایران مرکزی نهاد. در اینجا اصفهان را به باد غارت گرفت و چون مردم بر مأموران مالیاتی او شوریدند، به دستور تیمور مردم شهر را قتل عام کردند و از سرهای بریده مناره ساختند (ابن عربشاه، 47-50، منتخب، 336؛ میرخواند، 6/ 155-157؛ شرفالدین، 1/ 311-314). وی پس از آن راهی فارس شد و شاهزادگان مظفری را به اطاعت آورد (میرخواند، 6/ 158؛ شرفالدین، 1/ 315-316؛ رومر، 59-60). تیمور پس از آن به سمرقند بازگشت و آمادۀ دومین یورش به ایران شـد که به یورش 5 سالـه معروف است (منتخـب، 351؛ رومر، 61). در این میان توقتمیش به تحریک فخرالدین دوغلات بر ماوراءالنهر حمله آورد و تیمور سر در پی او گذاشت و به دشت قپچاق لشکر کشید (برای تفصیل بیشتر، نک : منتخب، 336؛ نظامالدین، 117-125؛ میرخواند، 6/ 167-170، 184-194؛ شرفالدین، 1/ 331-336، 355 بب ) و سرانجام توقتمیش را در جنگ 15 صفر 793 در محل «قُندرجه» در کنار رود آتل ــ ولگای کنونی ــ به سختی شکست داد و با غنایم و اسیران بسیار به سمرقند بازگشت (همو، 1/ 381، 389-397؛ میرخواند، 6/ 199-201؛ نظامالدین، 123؛ نیز برای تفصیل بیشتر دشت قپچاق، نک : یوجل، XL/ 250-259).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید