تفلیس
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 4 آبان 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224335/تفلیس
شنبه 30 فروردین 1404
چاپ شده
16
تِفْلیس، شهر و استانی در جمهوری گرجستان که مرکز سیاسی، اداری، اقتصادی، فرهنگی و علمیِ آن جمهوری است («دائرةالمعارف تفلیس»، 1033). نام کهنِ این شهر متسختا بوده، و در قرنهای 2-4م به همین نام شناخته میشده است (BSE3, VII/ 363, XXV/ 313). آثار باستانی مؤیدِ آن است که تفلیس در سدۀ 4م شهری قلعهمانند بود که به سبب وجود چشمههای آب گرم در زبان گرجی تبیلی نامیده میشد. تبیل یا تپیل در زبان گرجی به معنای گرم است. گرجیان این شهر را تبیلیسی مینـامند کـه «ایس» (-is) پسوند مکان و «ـ ای» (-i) پسوند فاعلی است (همانجا). در دیگر زبانها بهویژه در متونِ عربیِ نخستین سدههای اسلامی حرف «پ» به «ف» بدل گشت و تفلیس نامیده شد (ابن خردادبه، 122؛ بلاذری، 283؛ حدود...، 162). ابن رسته (ص 811) و اصطخری (ص 185) این نام را به صورتِ تَفْلِیس نوشتهاند. در مآخذ روسی نام شهر تا 1936م تیفلیس نوشته میشد، ولی از آن پس، تلفظِ گرجیِ آن (تبیلیسی) متداول گردید (نک : BSE3, XXV/ 313). شهر تفلیس در روزگار باستان مرکز ناحیۀ کارْتْلی در گرجستان شرقی بود (همانجا). مینورسکی ضمن اشاره به مروج الذهبِ مسعودی متذکر شده است که جغرافینویسان مسلمان، گاه تفلیس یا متسختا را «مسجد ذوالقرنین» نامیدهاند (نک : EI1). در صحت این نظر جای تردید است، زیرا مسعودی «مسجد ذوالقرنین» را مکانی در مُلک جوریه دانسته است. همو جوریه را از یک سو مجاور ابخاز نوشته، و از سوی دیگر مردم جوریه را از خزران نامیده است که تا روزگار متوکل به مرزبان تفلیس جزیه میدادهاند (نک : 1/ 226)؛ حال آنکه جایگاه خزران در اراضی بالاتر از شمال کوههای قفقاز و داغستان در مسیر رود دُن و در نزدیکی مسیر سفلای رود وُلگا بوده است (BSE3, XXVIII/ 163).شهر تفلیس در جنوبِ قفقاز و شرقِ گرجستان، در °41 و ´41 عرض شمالی و °44 و ´47 طول شرقی واقع است. رود کُر (کورا) که در زبان گرجی آن را متکواری نیز مینامند، از میان بلندیهای شهر تفلیس میگذرد. تفلیس از 3 طرف در محاصرۀ بلندیها و صخرههایی واقع شده است که ارتفاعِ آنها به 380 تا 750 متر از سطح دریا میرسد («دائرةالمعارف تفلیس»، همانجا؛ BSE3, XIV/ 20). رود کر که طول آن را 364‘1 کم نوشتهاند، از ترکیه و سراسر قفقاز میگذرد و به دریای مازندران میپیوندد. این رود شهر تفلیس را به دو بخش منقسم کرده است «تفلیس»، «جغرافیا»). برخی از محققان نام کر را برگرفته از نام کورش دانستهاند (نک : استرابن، V/ 219؛ آبایف، 266؛ کسروی، 552-553). مقدسی این رود را «نهرالملک» نامیده است (ص 374). رود کر از شمال غربی وارد تفلیس میشود و پس از طی 35 کمـ از جنوب شرقیِ آن میگذرد. این رود در شهر به چند شاخه منقسم میگردد که از آنها دو دریاچه به نامهای لیسْکویه و چِرِپاشیه پدید آمدهاند. زمستانهای تفلیس ملایم، و تابستانهای آن تا اندازهای گرم است. میانگین دمای تفلیس°7/ 12 سانتیگراد، و میانگین بارندگی آن560 میلیمتر در سال است(«دائرةالمعارف تفلیس»، همانجا). مساحت تفلیس را به تفاوت حدود 365 کم 2 (همانجا) و 350 کمـ2 («تفلیس») نوشتهاند. استان تفلیس به مساحت 420‘1 کمـ2 دارای دو شهر عمده است که یکی تفلیس و دیگری تسکنتی است («فرهنگ جهانی»، «گرجستان»). تا آنجا که آگاهی در دست است، جمعیت شهر تفلیس در 1897م/ 1315ق حدود 193 هزار تن بود که تا 1975م/ 1354ش به 889 هزار تن رسید. در 1970م از مجموع اهالی تفلیس 5/ 57٪ گرجی، 9/ 16٪ ارمنی، 14٪ روس، 5/ 2٪ آسی (اوستیایی)، 2/ 2٪ یهودی و 9/ 6٪ از دیگر گروههای قومی و مذهبی بودهاند (BSE3, XXV/ 313)، ولی در 1989م حدود 1/ 66٪ اهالی تفلیس را گرجیها تشکیل میدادند (EI2). جمعیت شهر در 1999م/ 1378ش به 000‘300‘1 نفر ( انکارتا) ، و در 2001م به 500‘349‘1 نفر رسید («دائرةالمعارف تفلیس»، همانجا)، ولی در 2005م/ 1384ش به 498‘049‘1 نفر کاستی پذیرفت («فرهنگ جهانی»). از 9 نوامبر 2000 شهر تفلیس به 5 بخش اداری تقسیم گردید («دائرةالمعارف تفلیس»، همانجا). تفلیس یکی از مراکز عمدۀ شبکۀ مواصلات است که جادۀ نظامی قفقاز از آنجا میگذرد. این شهر دارای صنایع ماشینسازی، بافندگی، چرمسازی، صنایع چوب و جز آنها ست. دانشگاه تفلیس در 1918م تأسیس یافت. آکادمی علوم گرجستان و نیز موزههای متعددی در این شهر واقع است (BSE3، همانجا؛ انکارتا).
جغرافینویسان مسلمان به تفاوت شهر تفلیس را بعضی به ارمنستان، و برخی دیگر به اران و گرجستان منسوب دانستهاند. یعقوبی تفلیس را شهری در ارمینیه نوشته است ( البلدان، 313). ابن خردادبه (ص 108)، ابن فقیه (ص 286)، باکیخانف (ص 10) و گروهی از مؤلفان تفلیس را شهری در ارمینیۀ اولى یا ارمنستان بزرگ دانستهاند. اصطخری (ص 158)، ابن حوقل (ص 294)، مقدسی (ص 287)، قزوینی (ص 493)، رازی (ص 298) و گروهی از مؤلفان تفلیس را شهری در اران نوشتهاند. یاقوت (1/ 857) تفلیس را شهری میان ارمینیۀ اول و دوم، و ابن عبدالمنعم حمیری(ص 139) آن را ابتدای مرز ارمینیه دانسته است. بعدها جغرافینویسان مسلمان از تعلق تفلیس به گرجستان یاد کردهاند. ابوالفدا تفلیس را شهری از گرجستان (ص 403)، و حمدالله مستوفی آن را دارالملک ابخاز و گرجستان ذکر کرده است (ص 93). بعضی بنای شهر تفلیس را به خسرو انوشیروان (اولیا چلبی، 2/ 315؛ خواندمیر، 4/ 658)، و برخی به فیروز، پادشاه ساسانی (مجدی، 784) منسوب دانستهاند. ابودلف که در سدۀ 4ق/ 10م میزیسته، تفلیس را آخرین حدّ بلاد اسلام خوانده است (ص 46). تفلیس در جریان فتوح مسلمانان مدتی در تصرف بنی امیه، و سپس بنی عباس بود. در این شهر مسلمانان و پیروان دیگر ادیان در کنار یکدیگر میزیستند. به نظر میرسد که تا حدود سال 500ق/ 1106م شعائر اسلامی در آنجا همچنان پابرجا بوده، و از مسجدجامع شهر محافظت میشده است. همچنین در همهجا مساجد شهر دایر بوده، و در آنها به بانگ بلند اذان میگفتهاند و کسی مانع آن نبوده است (نک : EI1). درنتیجۀ پژوهشهای باستانشناسان آثار متعددی به دست آمده که مؤیدِ وجود انسان در کرانههای رود کر و محدودۀ تفلیس در هزارههای 6-5قم است («دائرةالمعارف تفلیس»، 1034). از هزارههای 4-3قم انسانهایی در این نواحی سکنا گزیدند («دائرةالمعارف تاریخی...»، XIV/ 162). محققان به وجود راه بازرگانی در اراضی تفلیس طی سدۀ 2قم اشاره کردهاند. از مسکوکات کشف شده چنین برمیآید که در سدههای 1 و 2م گروههاییاز مردم در محدودۀ تفلیس میزیستهاند («دائرةالمعارف تفلیس»، همانجا). موقعیت جغرافیاییِ شهر تفلیس که بر سر راه بازرگانیِ گرجستان با سرزمینهای شرقی واقع شده بود، بر اهمیت آن افزود. این شهر از مراکز بازرگانی گرجستان با قفقاز، ایران و ارمنستان بود («دائرةالمعارف تاریخی»، همانجا). موسى خورنی در کتاب «تاریخ ارمنستان» نوشته است که 60 سال پس از مرگ اسکندر، شخصی به نام اَرْشَک در شهر بلخِ بامیک (بامیان بلخ)، سرزمین کوشان پادشاهی پارتها (ارشکیان = اشکانیان) را بنیاد نهاد. او بر یک سوم جهان [آن روزگار] مسلط شد و برادر خود، ولارشک را بر ارمنستان و نواحی شمالی آن به پادشاهی گمارد (ص 56, 59) که گرجستان را شامل میشد. در روزگار پارتیان زبانهای پهلوی پارتی و یونانی در گرجستان رواج داشت، ولی زبان یونانی نتوانست عرصه را بر زبان پهلوی تنگ کند (پیگولوسکایا، «شهرهای... »، 110). گوتارْزِس(گودرز)، شاه اشکانی فرمان داد که زیر تصویرش نوشتۀ کوتاهی به زبان و خط یونانی نقر کنند. میتوان از اسناد بسیار جالب دو زبانی آرمازا متعلق به سدۀ 2م نیز یاد کرد که به زبانهای پهلوی و یونانی است. در این اسناد از عنوان پِتیَخْش (بیدَخْش) نمایندۀ شاه پارت در گرجستان سخن رفته است (همانجا). مرزبانان گرجستان و ارمنستان عنوان بیدخش (بدشخ) را تا 430م نگاه داشتند که سپس به عنوان مرزبان تغییر یافت (کریستن سن، 96). از اواخر سدۀ 4م فشار قبایل هون به گرجستان فزونی گرفت (برنر، 764). جایگاه این قبایل را در آن زمان شمال غرب دریای مازندران (کاسپی) دانستهاند (سرکیسیان، 203). اسناد و مدارک موجود از شخصی به نام میتریدات (مهرداد)، شاه ایبری (گرجستان) در 75م خبر داده که تختگاه او شهر متسختا بوده است (پیگولوسکایا، همان، 75). در نوشتۀ فاوستوس بیزانسی (پاوستوس بوزند) مورخ ارمنی آمده که رود کر مرز دیرین میان ارمنیان و ایبریان (گرجیان) بوده است (ص 162). هرگاه چنین بوده باشد، در آن صورت میتوان تفلیس را شهری مرزی میان ارمنستان و گرجستان در سدههای 3-4م دانست. در کارتلی که تفلیس بخشی از آن بوده است، گونهای خط و کتابت ایرانی کشف شده که با نام آرمازا (آرماز) شهرت یافته است. تاریخ پیدایش این خطِ کهن را حدود سدۀ 5م دانستهاند، اما گروهی از محققان تاریخِ آن را پیشتر از سدۀ 5م میدانند و معتقدند که رواج این خط با گسترش آیین مسیح مرتبط بوده است («دائرةالمعارف تاریخی»، IX/ 810). در سدههای 3-4م آیین مسیح در تفلیس و شرق گرجستان روی به گسترش نهاد و در حدود سال 337م به صورت آیین رسمی درآمد (همان، IX/ 811). براساس پیمان صلح سال 298م، مقرر شد که شاه ایبری از سوی امپراتور روم گمارده شود. اما بعدها شاپور دوم، پادشاه ساسانی (309-379م) این رسم را برهم زد (مارکوارت، 115). سپس موشِل (موشغ) سپاهبَدِ ارمنی به سرزمین ایبری لشکر کشید و سراسر آن سرزمین را گشود و فرمان داد تا بیدخش را گردن زدند و خویشاوندان و بستگان او را کشتند یا اسیر کردند. موشل حدود ارمنستان را تا کرانۀ رود کر گسترش داد (فاوستوس، 162-163). ظاهراً پس از آن، شخصی به نام آسْپاکورِس در رأس حکومت قرار گرفت. این شخص که تا 374م از او یاد شده است، شاپور دوم ساسانی را به عنوان شاهنشاه به رسمیت شناخت (نک : مارکوارت، همانجا). بر اساس«رویدادنامۀ گرجی»، وَراز ـ بَکَر که از تبار ساسانی و سلسلۀ خسروان بود، در 379-393م بر گرجستان پادشاهی میکرد. اِریسْتاوی حاکم ایرانیِ ایبری به مقابله با او برخاست و تفلیس را به صورت حصاری میان دروازههای قفقاز و تنگۀ داریال (درِ آلان = باب اللان) درآورد (بروسه، 106؛ EI1). از آن پس مرزبانی ایرانی در تفلیس مستقر شد (مارکوارت، همانجا). در نقشهای جغرافیایی که در نیمۀ دوم سدۀ 4م تدارک شده، و به نقشۀ کاستوریا شهرت یافته است، راههای متعدد از جمله راهی که از آرْتاشات ـ دوین و تفلیس میگذشته، ارائه شده است. در این نقشه نام تفلیس بهصورت تیفیلد آمدهاست (پیگولوسکایا، «بیزانس در راه...»، 99, 192). در نیمۀ دوم سدۀ 5م اهالی کارتلی به سرکردگی وَخْتانگ اول، مشهور به گرگسال (گرگسالانی) (سل 484-502م) علیه حکومت ساسانی سر به شورش برداشتند که در نتیجۀ آن قلعه و آبادیهای تفلیس ویران شد (بروسه، 134؛ «دائرةالمعارف تاریخی»، همانجا). وختانگ (452-502م) در کارتلی مبارزۀ وسیعی را برای ایجاد حکومتی متمرکز آغاز کرد. در دوران پادشاهیِ او شهر تفلیس بازسازی شد و به صورت مرکز استان متسختا درآمد. به سبب رشادتی که وختانگ در پیکار با گماشتگان و سپاهیان ساسانی ابراز داشت، او را گرگسال (گرگ سر) نامیدند. گویا سبب آن بوده که بر کلاهخودِ او، سرِ گرگ نقش شده بوده است. سرانجام وختانگ در 502م در پیکار با سپاهیان ایران کشته شد (BSE3, IV/ 338). داچی (د 514م)، فرزند و جانشین وختانگِ اول، بنای دیوار شهر تفلیس را که به روزگار پدرش آغاز شده بود، در اوایل سدۀ 6م به پایان رسانید و تفلیس را به انضمام متسختای باستانی به تختگاه خود بدل کرد («دائرةالمعارف تاریخی»، XIV/ 161). پس از 523م دولت ساسانی برای جلوگیری از قدرتمندی حکام گرجستان شرقی، مرزبانی ایرانی را بر تفلیس گمارد که در کنار او نمایندگانی از اشراف گرجی به شکل صوری به ادارۀ امور کشور میپرداختند (بروسه، 135؛ EI1؛ مارکوارت، 116). حاکم متسختا زیر نظر و فرمان مرزبان ایرانی بود. در ضمن، امپراتور بیزانس گورام باگراتی را به حکومت در متسختا (575-600م) منصوب کرده بود (بروسه، 163). در سدۀ 6م ظاهراً خسرو انوشیروان در چند ناحیۀ قفقاز، ازجمله در اطراف تفلیس استحکاماتی پدید آورد. در روزگار او بسیاری از ایرانیان در این ناحیه سکونت داشتند. در روایت قدیس اِئوسْتاس آمده است که کفشگران ایرانی ساکن متسختا از آداب و رسوم خود پیروی میکردند (نک : برنر، 764). اگرچه گورام باگراتی از سوی امپراتور روم شرقی (بیزانس) به حکومت متسختا منصوب شده بود، ولی پس از پیروزی خسرو پرویز بر روم شرقی در 606م، اسْتِفانوس اول، پسر و جانشین گورام به ایرانیان پیوست (بروسه، 165). خسروپرویز شاهنشاه ساسانی (590- 628م) پس از جلوس بر تخت در 9 مارس 590، ناگزیر شد در برابر موریکیوس (موریق)، امپراتور روم شرقی به گذشتهایی تن در دهد. سِبِئوس ضمن اشاره به گذشتهای خسروپرویز مینویسد که او بعضی از نواحی میان رودان (بینالنهرین) و نیز سرزمینهای منتهی به نصیبین، و در ارمنستان محدودۀ آرارات، شهر دوین و چند ناحیه از سرزمین گرجستان تا تفلیس را به رومیان وا گذارد. وی در نوشتۀ خود تفلیس را به صورت تفخیس آورده است (نک : پیگولوسکایا، «بیزانس و ایران...»، 96). ایبری مدتی دراز به دو منطقۀ نفوذ ایران و بیزانس تقسیم شد و هر منطقه فرمانروای خاص خود را داشت. در منطقۀ شرقی مرزبان ایرانی حکومت میکرد و مقر حکومتش تفلیس بود که به نوشتۀ مؤلف حدودالعالم استوار بود و دو باره (بارو) داشت (ص 162). مردم ایبری در 482-571م دو بار سر به شورش برداشتند که هر بار به شکست انجامید. شورش بهرام چوبینه سبب شد که خسروپرویز در آغاز پادشاهی به روم شرقی رود و خواستارِ یاری موریکیوس، امپراتور آنجا در پیکار با بهرام چوبینه گردد. وی با کمک موریکیوس شورشِ بهرام چوبینه را درهم شکست و در مقابل، بخشهایی از جنوب قفقاز را که مورد اختلاف و نزاع دو دولت ایران و بیزانس بود، از دریاچۀ وان و دوین تا تفلیس در 591م به دولت روم شرقی واگذارْد (آرتامونف، 142؛ ترور، 234؛ کولسنیکوف،100). اما آن دولت نتوانست مدتی دراز سرزمینهای واگذارشده را در اختیار گیرد. در 602م دولت موریکیوس ساقط شد و فوکاس بر تخت امپراتوری نشست. خسروپرویز به بهانۀ حمایت از دولتِ ساقط شده، سرزمینهایی را که به اختیار روم شرقی درآمده بود، بازپس گرفت. اگرچه در 610م هراکلیوس نمایندۀ اشراف روم، فوکاس را ساقط کرد، با این وصف خسروپرویز همچنان به تصرف سرزمینهای تابع روم شرقی ادامه داد (آرتامونف، 142-143). بدینسان، بخش بزرگی از ایبری که در 591م به دولت روم شرقی واگذار شده بود و تا تفلیس امتداد داشت، به تصرف ایران درآمد (کولسنیکوف، همانجا). در 626م/ 5ق هراکلیوس با کمک خزران و توکیوها (ترکان) متفقاً به آلبانیای قفقاز (اران) حمله کردند. شهر پرتو (بردعه) تختگاه اران از سوی مهاجمان نهب و غارت شد. سپس مهاجمان راه تفلیس را در پیش گرفتند و شهر را محاصره کردند، ولی وجود استحکامات استوار تا مدتی مانع ورود آنان به شهر شد. سرانجام، سپاهیان ایران که برای کمک به محاصرهشدگان گسیل شده بودند، مهاجمان را درهم شکستند و تفلیس از محاصره رهایی یافت. هراکلیوس یکی از نزدیکان خود را با هدایای گرانبها و سخاوتمندانه نزد جبغو خاقان فرستاد و از او خواست تا بار دیگر به قفقاز حمله کند. در اوایل سی و هفتمین سال پادشاهی خسروپرویز، خزران از شمال، و رومیان از جنوب به قفقاز حمله بردند (همو، 84, 100). استفانوس شاه ایبری که از رومیان روی بر تافته، و به دولت ساسانی پیوسته بود، با تهور و دلاوری از تفلیس دفاع کرد، ولی سرانجام، شهر از سوی مهاجمان مسخر شد و استفانوس بهقتل رسید(بروسه، 165, 166). پس از کشته شدن خسرو دوم، فرزند وی قباد دوم (شیرویه) درصدد انعقاد پیمان صلح با دولت روم شرقی برآمد. در 3 آوریل 628م/ 22 ذیقعدۀ 6 ق پیمان صلح میان دو دولت ایران و روم شرقی منعقد شد. اما در همین سال، باز خزران و ترکان به فرماندهی جبغوخاقان به تفلیس حمله کردند. مردم شهر دو ماه در برابر دشمن پایداری کردند. سرانجام، تفلیس به تصرف لشکریان جبغوخاقان درآمد. وی پس از تصرف و غارت شهر به سرزمین خود بازگشت و فرزند خویش شات را با سپاه روانۀ آلبانیا (اران) کرد (آرتامونف، 149, 150؛ ترور، 241؛ کالانکاتواتسی، 79, 85).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید