تغلق تیمور، خاندان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 7 مهر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224309/تغلق-تیمور،-خاندان
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
15
تُغْلُقْ تِیْمور، خانْدان (تغلق= توغ = درفش، پرچـم، علم لوق ~ لوغ = پسوند نسبت در زبان تركی)، نام سلسلهای مغولتبار منسوب به خاندان جغتای، پسر دوم چنگيزخان كه روزگاری دراز بر تمام يا قسمتی از تركستان شرقی يا تركستان چين، يعنی ايالت سين كيانگ (شينجيان)، كاشغر، ختن، تورفان، واحۀ تریم (طـرم ~ طـارم) و شايد بخشهای كوچكـی از غرب مغـولستان ــ سرزمینـی كه در عرف آن روزگار، مغولستان و از سوی دشمنانشان جَته ~ جَتا ناميده میشد (سايكس، II/ 119؛II/ 45 EI2,؛ دوغلات، 8 الف ـ 8 ب؛ دربارۀ وجه تسميه و معنای آن، نك : بارتولد، 153؛ دوغلات، 105ب؛ «واژهنامۀ قرقيزی»، 205؛ «واژهنامۀ تركی...»، 902) ــ و نيز بخشهايی از ماوراءالنهر از \ 748ق/ 1347م، فرمانروایی داشتند. در روزگار ضعف خاندانهای بزرگ و ديرپای حاكم، اميرانی از هر سو سر بر میآوردند و بر بخشهايی از سرزمين آن خاندانها تسلط میيافتند و برای مشروع جلوهدادن خود شاهزادگان و خانزادگانی اغلب خردسال يا زبون و درمانده را برمیگزیدند و بر تخت مینشاندند و سكه و خطبه به نام آنان میکردند، ولی خود فرمان میراندند. اتابكان سلجوقی در دوران آشفتگی اواخر سلطنت سلجوقيان ايران (قمی،97، 136، 161، 183)، اميران و وزيران ايلخانان پس از مرگ ابوسعيد (حافظ ابرو، ذيل...، 190، 197، 199، 208) و اميران جغتایی در ماوراءالنهر پس از قتل غازان در زمرۀ اينان بودند (منتخب...، 116، 129، 130). اميـری از قبيلۀ مغول دوغلات (دوغولَن = لنگ ـ ن پايانی + ات = نشانۀ جمع مغولی، نک : لسینگ، 257) به نام پولادچی كه پس از مرگ آخرين فرمانروای جغتایی سرزمين تركستان شرقی بر آن سرزمين تسلط يافته بود، نيازمند چنان خانزادهای بود تا حكومت خود را مشروعيت بخشد. بنا بر داستانی كه راست يا ساختگی بودن آن دانسته نیست، واپسينخان جغتايی تركستان شرقیكه ايسَن بُغا (ايسن= تندرست و خوب + بُغا = گاو نر، نک : كلاوسـن، 160, 248 ) يا ايميل (نرم خوی) خواجه نام داشت، از همسر بزرگ خويش فرزندی نيافت، ولی كنيزی از كنيزان او حامله شد. بانوی خان آن كنيزك را به نقطهای دوردست فرستاد تا از دسترس خان دور كند. تغلق تيمور همان فرزند خان از آن كنيز بود. امير پولادچی كه اين داستان را میدانست، پس از جست و جوی بسيار تغلق تيمور را یافت و به آقسو آورد (ابوالغازی، 155؛ دوغلات، 7ب - 8ب). به هرحال هيچيك از منابع در خانزادگی تغلق تيمور شك نکرده، و او را نوادۀ دواخان، از نسل جغتای دانستهاند؛ اما دربارۀ نام و لقب پدر او اتفاق نظر نیست (بابر، 9ب؛ دوغلات، 7ب؛ ابوالغازی، همانجا؛ نظامالدین، 13؛ شرفالدین، 1/ 33؛ خواندمير، 3/ 93؛ غفاری، 202، عبدالرزاق، 308؛ ميرخواند، 6/ 10؛ فصیح، 3/ 93). در كتاب نسبنامۀ انبيا و خلفا و فرمانروايان نوشتۀ خواجه رشيدالدين فضلالله كه خود در مقدمه آن را شعب انبيا و خلفا و ... خوانده وگويا آخرين بخش جامع التواريخ است (نسخهای از آن در پاريس است)، ايسن بغا از فرزندان دواخان به شمار رفته، اما در آن نامی از ايميل خواجه به ميان نيامده، و تنها يك پسر او با لقب خواجه در جدول آمده كه نامش قوتلوق است (ص 348)؛ لیکن در نسبنامۀ ديگری با عنوان معزالانساب كه به روزگار شاهرخ تيموری تأليف شده و به احتمال نزديك به يقين به قلم حافظ ابرو و به تقليد از كتاب ياد شدۀ خواجه رشيدالدين پرداخته شده (نسخهای از اين اثر در استانبول موجود است)، برای ايسن بغا تنها از يك فرزند به نام بوكو ياد شده است، اما تغلق تيمور و فرزندانش از نسل ايمیل خواجه به شمار رفتهاند (ص 40،41). گمان بيشتر آن است كه ايميل خواجه لقب ایسن بغا بوده باشد و متأخران وی را دوكس پنداشتهاند. به هر حال اگر نظر امير پولادچی دوغلات به راستی آن بود كه تغلق تيمور را بر تخت بنشاند و خود حكم براند، چندان توفيق نيافت، زيرا از منابع برمیآيد كه تغلق تيمورخانی مستقل و مقتدر بود و نشانی از حضور و تسلط پولادچی در روزگار فرمانروايی او در ميان نيست، تنها محمدحيدر دوغلات كوشيده است نيای خود را بزرگ جلوه دهد (دوغلات، 16 الف) تغلقتیمور در 730ق/ 1330م به دنیا آمد و در 16 سالگی از مغولستان به آق سو (ه م) آورده شد و در 18 سالگی (748ق/ 1347م) بر تخت نشست و در همان سال با دین اسلام آشنا و در 754ق/ 1353م مسلمان شد. او خود را وارث خاندان جغتای، یعنی فرمانروای ماوراءالنهر نیز میدانست که پس از مرگ امیر قزاغن (قزغن) و قتل پسرش عبدالله حکومت متمرکز و واحدی نداشت و در هر شهر و ولایت آن امیری به استقلال فرمان میراند. این آشفتگی و پراکندگی نیز مشوق تغلق تیمور در این دعوی بود. پس در 761ق/ 1360م به ماوراءالنهر لشکر کشید و بیشتر امیران آنجا را مطیع کرد، اما حاجی برلاس امیرکشکه نه میلی به همراهی، و نه قدرتی برای مقابله داشت، به خراسان گریخت. در عین حال برادرزادۀ او تیمور گورکان به تسلیمشدگان پیوست و حکومتکش به وی تفویض شد و تغلق تیمور به کاشغر بازگشت. امیرانی که تغلق تیمور به حکومت ماوراءالنهر گمارده بود، پس از بازگشت او با یکدیگر به ستیز برخاستند و به ناچار اندکی بعد به سویخان رهسپار شدند (دوغلات، 12ب ـ 14ب؛ نظامالدین، 15؛ شرفالدین، 1/ 33-36؛ منتخب، 117، 261؛ عبدالرزاق، فصیح، خواندمیر، همانجاها؛ میرخواند، 6/ 9). تغلق تیمور بار دیگر در 762 یا 763ق با سپاهی گران به ماوراءالنهر تاخت. این بار نیز همۀ امیران و حتى حاجی برلاس به وی پیوستند، اما بر اثر قتل امیربایزید جلایر به فرمان او، حاجی برلاس بیمناک شد و باز به خراسان گریخت و در یکی از روستاهای جوین سبزوار کشته شد. تیمور که به ملازمت خان پیوسته بود، نزد وی تقرب بیشتر یافت و در حکومتکش بلامنازع شد. تغلق تیمور اینبار به دنبال امیرحسین، نوادۀ امیر قزغن تا قندوز و بغلان و هندوکش تاخت و در بازگشت از آن لشکرکشی پسر خود الیاس خواجه اوغلان را در سمرقند به پادشاهی ماوراءالنهر و امیر بیگجیک و امیر تیمور را به کارگزاری و ملازمت او گمارد و خود به وطن اصلی بازگشت (دوغلات، 14ب- 15ب؛ نظامالدین، 18، 19؛ شرفالدین؛ 1/ 44؛ عبدالرزاق، 314، 315؛ خواندمیر، همانجا؛ میرخواند، 6/ 15). امیر تیمور پس از اندک مدتی بر اثر ناسازگاری امیر بیگجیک از همراهی الیاس خواجه سرباز زد. در این میان تغلق تیمور درگذشت (764ق/ 1363م) و تیمور به هواداری امیرحسین سپاهی فراهم آورد و در 765ق به جنگ مغول رفت و الیاس خواجه را بشکست. یکسال بعد در جنگ دیگری که میان امیرحسین و امیر تیمور از یک سو با سپاه الیاس خواجه به فرماندهی امیرشمسالدین از سوی دیگر رخ داد، و به جنگ لای معروف شد، تیمور ویارانش شکست خوردند. سپاه پیروز مغول دربازگشت از این جنگ به سوی سمرقند با مشکل دیگری روبهرو شد. روحانی جوانی به نام مولانازاده خردک و پیشهوری به نام ابوبکر کلوی نَدّاف مردم سمرقند را بسیج کردند و مغولان را از ورود به شهر بازداشتند. علاوه بر آن بیشتر اسبان سپاه مغول در بیرون دروازۀ شهر بر اثر بیماری مردند و آن سپاه ناگزیر به سوی ترکستان شرقی بازگشت (دوغلات، 14ب- 21 الف؛ شرفالدین، 1/ 44-84؛ عبدالرزاق، 326-332؛ منتخب، 125-130). ظاهراً در همان سال قمرالدین دوغلات برادر پولادچی و شمسالدین که از تغلق تیموردلآزرده بود، الیاس خواجه و دیگر فرزندان و کسان او را که در دسترس بودند، کشت و خود را خان نامید و خطبه و سکه به نام خویش کرد (دوغلات،29ب؛ ابوالغازی، 160). امیر تیمور نیز اندک اندک در ماوراءالنهر قدرت گرفت و در 771 بر تخت نشست. وی از 771 تا 792ق/ 1369 تا 1390م چندینبار به ترکستان شرقی، برضد قمرالدین دوغلات لشکرکشی کرد یا لشکر فرستاد و گویا در همۀ این جنگها قمرالدین از برابر او و سپاهش میگریخت. در آخرین جنگ قمرالدین به بیماری استسقا دچار شد و به روایتی در پناهگاه مرد و به روایتی دیگر از آن بیماری جان سالم به در برد و به ایران گریخت (دوغلات، 29 الف- 39 الف؛ ابوالغازی، 160- 161؛ شرفالدین، 1/ 158، 169، 170، جم ). دیگر افراد این خاندان ایناناند:
هنگامی که قمرالدین همۀ فرزندان و کسان تغلق تیمور را قتل عام میکرد، امیر خدایداد دوغلات، پسر پودلاچی توانست تنها یک پسر خردسال خان را محافظت کند و او را در کوهستانهای میان کاشغر و بدخشان پنهان سازد. امیر خدایداد این پسر را که خضر خواجه نام داشت، پس از مرگ قمرالدین بازگردانید و بر تخت پدر نشانيد. از احوال او آگاهی چندانی در دست نداریم و تنها میدانيم كه وی با امير تيمور به صلحی پايدار دست يافت و يكبار برای ترويج دين اسلام به درون چين لشكركشی كرد. تيمور در واپسين سال زندگانی، آهنگ جنگ چين داشت و بر آن بود كه از قلمرو خضر خواجه گذر كند و برای تأمين نيازمنديهای سپاه خويش تكاليف سختی بر او تحميل كرده بود، اما تيمور در 807ق/ 1404م در اُترار مرد و وی از آن تكاليف رهایی یافت. در روزگار خضر خواجه قدرت در دست امير خدايداد بود. سالهای فرمانروايی او نامعلوم است. به نوشتۀ محمد حيدر دوغلات او 3 پسر داشت: محمد، شمع جهان و نقش جهان. اما در منابع ديگر نقش جهان پسر شمع جهان قلمداد شده است. در برخی منابع از حكومت شمع جهان و پسرش نقش جهان سخن رفته است (دوغلات 29ب، 40 الف- 41 الف، 43ب؛ ابوالغازی، 161؛ غفاری، همانجا؛ منتخب،130-131).
پساز خضر خواجه،فرزندشمحمدخانبهجایاو نشست. بهگواهی يكیاز منابع، ویدر 824ق بر مخالفانفائقآمد، اما مدتفرمانروايیاو نيز نامعلوماستو تنها میدانيمكهبههمتاو گروهبيشتریاز مغولانمسلمانشدند (دوغلات، 43 ب؛ حافظ ابرو، زبدة...، 2/ 801).
پساز مرگمحمدخان، پسرششيرمحمد اوغلانبهجایاو نشست. دربارۀوینيز آگاهیچندانیدر دست نیست (دوغلات، 44 الف).
چون شيرمحمدخان درگذشت، ويسخان برادرزادۀ او بر تخت خانی نشست. امير خدايداد همچنان بر سر قدرت بود و چون اجازه نمیيافت كه به مكه مشرف شود، با الغبيگ تیموری ارتباط یافت و او را به تصرف ترکستان شرقی فراخواند، سپس به سپاه او پناه برد و همراه با الغبیگ به سمرقند و از آنجا به سفر حج رفت و در مدينه درگذشت. ويس خان در جنگ با ساتوقخان جغتايی كه خان برنشاندۀ الغ بيگ بود، كشته شد. ساتوق بيگ با پيروزی به كاشغر رفت، اما ديری نپاييد كه او نيز به دست يكی از قراولان كشته شد (دوغلات، 44ب ـ 15ب؛ حافظ ابرو، همان، 2/ 881).
ويس خان دوپسر داشت: يونس خان و ايسان بغا. پس از مرگ او اميران دو گروه شدند و هر گروهی يكی از آن دو را به خانی برنشاندند؛ اما چون طرفداران ايسان بغاخان بيشتر بودند، دوتن از اميران، يونس خان را با 30 هزار و يا به روايتی معقولتر با 3 یا 4 هزار خانوار مغول برداشتند و به الغبيگ پناه بردند. الغ بيگ به رغم استقبال خوب، همۀ مردان مغول را كشت و خانوادۀ آنان را به اسيری گرفت و يونسخان را با خمس غنايم نزد پدر خويش شاهرخ فرستاد. شاهرخ پسر را به سبب ستمی كه روا داشته بود، سرزنش كرد و يونس خان را بنواخت و به روايتی به شرف الدين علی يزدی مؤلف ظفرنامه سپرد تا او را بپرورد. بر پایۀ این روایت، يونس خان در يزد مقيم شد و دوران تربيت وی 12 سال دوام يافت. او پس از مرگ شرفالدين به عراق عرب و فارس سفر كرد. روايت ديگر آن است كه وی به تبريز رفت و به جهان شاه قراقويونلو پيوست و سپس به شيراز رفت و 18 سال در آنجا مقيم شد. ايسان بغاخان پس از گريز يونس و همراهان بر تخت نشست و ادارۀ امور بر عهدۀ امير سيد علی دوغلات افتاد. چون ايسان بغا به سن رشد رسيد، به كاشغر لشكر كشيد و آن شهر را از كف تيموريان و كسان الغ بيگ به درآورد. الغ بيگ سپاهی به كاشغر گسيل داشت، ولی نتیجهای نگرفت. ايسان بغا يكبار در 855ق به تاشكند تاخت و ويرانی بسيار كرد، اما از سلطان ابوسعيد تيموری شكست خورد و گريخت. از آن وی پس جنگ و گريز او با خاندان تيموری ادامه يافت. وی پس از مرگ ابوالخيرخان، از خانان فراری خاندان جوچی حمايت كرد و به آنـان منزل و مـأوا داد. حكـومت او در كاشغـر 4سال پاييد تا در 866ق/ 1426م درگذشت (دوغلات، 52 الف- 55 ب؛ بابر، 9 ب - 10 ب).
وی كه در 819ق/ 1416م به دنيا آمده، و در 832ق/ 1429م به الغ بيگ پناه برده بود، در 860ق به حمايت ابوسعيد تيموری روی به سرزمين پدری آورد. اگر چه چندتن از سران خانوادۀ دوغلات و سرداران ديگر مغول به او پيوسته بودند و كاشغر را نيز كه در آن زمان در دست خاندان دوغلات قرار داشت، تسخير كرده بود، اما از ايسان بغا شكست خورد و به خراسان رفت. در 862ق/ 1458م بارديگر با حمايت ابوسعيد به كاشغر بازگشت و چون سيدعلی دوغلات حاكم كاشغر مرد، در كار او گشايشی حاصل شد و تنها در آن شهر متمكن شد، در حالیكه بخش عمدۀ قلمرو پدر را هنوز ايسان بغا در دست داشت. پس از مرگ ايسان بغاخان، پسرش دوست محمدخان در 17سالگی جانشين پدر شد و به ياركند و كاشغر لشكر كشيد، اما طرفی نبست. او در 873ق/ 1468م درگذشت. اميرانش پسر او، كپك سلطان را به تورفان بردند. پس از مرگ دوست محمدخان، قلمرو يونس خان توسعه يافت. اندكی بعد سرداران، كپك سلطان را كشتند و پسرش را نزد يونس خان آوردند و بدينگونه او بر تمام قلمرو پدر تسلط يافت. ميان يونس خان و تيموريان صلح و آشتی برقرار شد و پسران سلطان ابوسعيد دختران او را به زنی گرفتند. با اين همه، جمالِ خر كه از سوی سلطان ابوسعيد حكومت تاشكند داشت، يونس خان را به اسارت گرفت و او يكسال اسير بود تا آنكه عبدالقدوس دوغلات با جمال خر جنگيد و او را كشت و يونس خان را رها كرد. او دوبار در جنگ میان دوغلاتها به طرفداری از محمدحيدر شركت جست و هر دو بار شكست خورد. محمدحيدر دوغلات به سبب آنكه يونس خان شيفتۀ شهر نشينی بود و مغولان از اينگونه زندگی بيزاری میجستند، پسر وی احمد ميرزا را به خانی برداشت و بر ضديونس خان سربرآورد. يونس خان او را كه در قلعۀ آق سو حصاری شده بود، به سختی شكست داد، اما پس از دستگيری او را بخشيد. از آن سوی پسران سه گانۀ سلطان ابوسعيد كه فرمانروايی 3 منطقه از ماوراءالنهر را در دست داشتند، پيوسته با يكديگر در ستيز بودند و يونس خان همواره دامادانش را به صلح و آشتی فرا میخواند. آنان در 890ق تاشكند را كه مايۀ جدال ميان آنها بود، به يونس خان سپردند. يونس خان در اواخر عمر فلج شد و پس از دو سال در 892ق/ 1487م در74 سالگی درگذشت. وی به سبب تربيتیكه در ايران يافته بود، فرهيختهترين خانِ خاندان تغلق تيمور به شمار میآمد (دوغلات، 52ب،56 الف- 80 الف؛ بابر، 8ب - 11 الف؛ غفاری، 202).
پس از مرگ يونس خان، پسر بزرگـش محمودخان كه در 868ق به دنيا آمده بود، به جای وی نشست. در آغاز كار عمر شيخ ميرزا و سلطان احمد ميرزای تيموری كه تاشكند را به پدر زن خود يونس خان سپرده بودند، ابقای آن را در دست محمودخان برنتافتند و از اینرو يكی پس از ديگری بر سر تاشكند با محمودخان جنگيدند، ولی هر دو به سختی شكست يافتند و عاقبت ميان آن سه صلح برقرار شد. پس از مرگ عمر شيخ در 899ق محمودخان، شاهی بيك جوچی تبار، نوادۀ ابوالخيرخان را ياری داد تا بر سمرقند تسلط يابد. لیکن شاهی بيك اندكی بعد برضد خود وی برخاست و با آنكه احمدخان به یاری برادرش محمودخان شتافته بود، از شاهی بیک شكست يافتند و اسير شدند؛ اما شاهی بيك آنان را رها کرد. محمودخان در 914ق بر اثر ستیزهای خانوادگی، همراه فرزندان به شاهی بیک پناه برد، اما اين بار شاهی بيك او و فرزندانش را كشت (دوغلات، 80 الف - 83 ب؛ بابر، 9 الف - 19ب).
پس از اقامت يونس خان درتاشكند، پسر وی احمدخان به مغولستان (~ ترکستان شرقی) گريخت و بسياری از سران قبايل مغول را كشت و بدان سبب به اَلاچی ~ الاچه (كشنده، قاتل) خان مشهور شد. وی در 905ق كاشغر را نيز تصرف كرد، اما به زودی آن را از دست داد. احمدخان مقارن حكومت محمودخان، برادر بزرگتر خود، تنها بر بخشهايی از قلمرو نياکان تسلط داشت و در 909ق/ 1503م در 39 سالگی درگذشت (دو غلات، 83 الف - 85 الف).
پس از مرگ احمد خان پسر وی منصور رشتۀ كارها را در دست گرفت. منصورخان كه هنگام مرگ پدر 9 ساله بود، اندكی بعد با جبّار بردی دوغلات جنگيد و شكست خورد و آقسو را از كف داد. سپس در تركستان شرقی به عموی خويش محمودخان پيوست. پس از رفتن محمودخان به سوی ماوراءالنهر، با برادران خود، سعيد و خليل جنگيد و بر آنان غالب آمد. سعيد خان به كابل گريخت و 3 سال نزد بابرشاه بود. منصورخان سپس به اندیجان و تورفان دست يافت و مغولان و قرقيزان را با خود كوچانيد، اما اندكی بعد قرقيزان را قتل عام كرد. سپس با برادران دیگر خود باباچاق و ايمن خواجه درگير شد و آنان را مطيع ساخت. در 912ق/ 1506م سعيدخان نيز به اطاعت اوگردن نهاد. منصورخان چندبار به مناطقی از چين لشكركشی كرد و در950ق/ 1543م در 60 سالگی درگذشت (دوغلات، 85 الف - 88 الف). پس از او پسرش شاه خان بهجاي وی نشست و با برادر خود محمد درگير شد و از قلموقها (اویراتها) یاری گرفت. وی در 978ق/ 1570م درگذشت. محمدخان برادر شاه خان پس از او تنها در تورفان حكم میراند و با برادر ديگر خود صوفی سلطان كشمكش داشت. از اينان و فرزندانشان آگاهیهای بسيار اندكی در دست است (گروسه،579-580 ).
وی پس از آنكه شاه اسماعيل صفوی، شاهیبيك را در مرو كشت، همراه ظهيرالدين بابر به قندوز رفت و به ياری سيد محمد ميرزا دوغلات بر انديجان و فرغانه تسلط يافت و به ياری همو در 920ق/ 1514م با ابابكر دوغلات جنگيد و در كاشغر مستقر شد. او دوبار در 925 و930ق به بدخشان لشكركشی كرد و در 938ق به تبت حمله برد و در همان سال به كشمير تاخت و با حاكمان كشمير خويشاوندی يافت و بر آن سرزمين مسلط شد و در بازگشت از اين سفر در 939ق در 1532م در 48سالگی درگذشت (دوغلات، 89ب، 90ب - 94 الف).
عبدالرشيد پسر و جانشين سعيدخان كه در 915ق به دنيا آمده بود، در940 به جای پدر نشست و با كشتن يكی از سران خانوادۀ دوغلات استقلال يافت. او با پسر عموی خويش، منصور كه پس از مرگ سعيدخان به آقسو حمله كرده بود، جنگيد و او را واپس نشاند و اين جنگ و گريز چندبار تكرار شد. اما به رغم دشمنی ديرينه با شيبانيان صلح كرد. او در 973ق/ 1565م در جنگ با نظر خان قرقيز كشته شد. پس از او پسرش عبدالكريم، و آنگاه پس از او برادرش محمد به حكومت رسيدند، ولی قلمرو محدودی داشتند (دوغلات، 97 الف ـ 104ب؛ گروسه، 580). پس از این نيز فرمانروايی محدود بنی تغلق به مشاركت با سلالۀ دوغلات كه گاه حاكم واقعی بودند و خانان تنها عنوان ظاهری داشتند، دركاشغر و شرق تيانشانكه مغولستان ناميده میشد، تداوم يافت. در منابع به نام اسماعیل كاشغری كه در 1089ق/ 1678م تكاپويی داشت، اشارهای شده است (EI2).سرانجام با تسلط كامل چينيها بر سرزمين بنی تغلق در 1171ق/ 1758م (زامباور، 406)، حکومت آنان و دوغلاتیان پایان پذیرفت.
اگر چه در حقيقت از چند سدۀ پيش دين اسلام به قلمرو بنیتغلق، به ويژه كاشغر و ختن راه يافته بود و كاشغر پايتخت نخستين خاندان حكومتگر مسلمان ترك زبان يعنی قراخانيان و زادگاه محمود کاشغری، مؤلف كتاب مهم ديوان لغات الترك به زبان عربی در سدۀ 5ق بود (اسین،163) و با آنکه تنی چند از خاندان جغتای از جمله براق خان و كپك خان و ترمشيرين خان پيش از تغلق تيمور مسلمان بودند (دو غلات، 4ب؛ ابن فضل الله، 3/ 65)، اما اهميت تغلق تيمورخان و خاندان و فرزندان، و نیز اميران دوغلاتی آن خاندان كه انبازان واقعی فرمانروايی آنان به شمار میآمدند، از آن رو ست كه وی هم خود به دين اسلام گروید (754ق) و هم آن را در تركستان شرقی و مغولستان، به ويژه در ميان مغولان گسترش و استقرار داد. گمان میرود اویغوران مسلمان ايالت سينكيانگِ (شين جيان) امروزِ چين، از بازماندگان مسلمانان آن روزگار باشند (ابوالغازی، 157-159؛ دوغلات، 10 الف - 11 ب). محمدحيدر ميرزا دوغلات مؤلف تاريخ رشيدی كه يگانه منبع مفصل تاريخ خاندان تغلق تيمور است، ثبوت و رسوخ مسلمانی در خاندان تغلق تيمور و پای بندی آنان به دين اسلام را گزارش كرده، و ستوده است. از جمله به نوشتۀ او خضرخان به جهاد ختا (چين) رفت و در تقسيم غنايم اين جهاد به دقت اصول اسلام را رعايت كرد (ص 40ب). دربارۀ محمدخان، پسر وی نيز آورده است كه او «مسلمان نهاد» و با عدل و داد بود و بر اجرای دين تأکید شديد داشت و بیشتر «الوس مغول» در عهد او مسلمان شدند (همو،43ب). ويسخان هم در مسلمانی مشهور و مردی باتقوا بود و با مغولان نامسلمان به عنوان جهاد61 بار جنگيد و جامه از پشم چيدۀ خود و بافتۀ مادرش میپوشيد و خوراك وی از كشتزاری بود كه به تن خويش آن را با آب چاه آبياری میكرد (همو، 48الف - 48ب). منصور خان چندبار به جهاد چين رفت (همو، 87ب). او مردی بیتكلف، مؤمن و حافظ و قاری قرآن مجيد بود (همو، 88ب)؛ سعيدخان نیز به جهاد تبت و كشمير رفت (همو، 93ب). میدانيم كه صوفيان درگسترش اسلام در تركستان نقش نمايان داشتهاند. در اين ميان احمد يسوی عارف نامی سدۀ 6ق و نيز خواجه بهاءالدين نقشبند بخاری (718-791ق/ 1317-1389م) و طريقۀ او در آن ديار حضور آشكار داشتند (اسین، 176؛ بارتولد، 161). محمدحيدر دوغلات، دعوتكننده و راهنمای تغلق تيمور به دين اسلام، يعنی رشيدالدين را، از روحانی زادگان بخارا و «اهل حال»، يعنی عارف و صوفی میداند (ص 10 ب) و همو بر آن است که برخی از خانان بنیتغلق از پیروان طریقۀ خواجۀ نقشبند بودهاند (ص 48ب، 49 الف، 96 الف). آوردهاند كه دوست محمدخان به قلندری دل بسته بود و خويشتن و اميران خود را ابدال میناميد (همو، 60 الف).دربارۀ اوضاع اقتصادی، و اجتماعی و فرهنگی قلمرو بنی تغلق آگاهی چندانی در دست نیست. كشاورزی به ويژه كشت غلات توسط مردم بومی ــ كه از آنان به رعايا تعبير شده است ــ و گله داری توسط مغولان، در آن سرزمين رواج داشته است و منابع از گلههای بزرگ چند هزار رأسی و از توجه برخی از خانان به كشاورزی خبر میدهند (همو، 49 الف، 54 ب). تيموريان در حمله به سرزمين آنان گلههای گوسفند، خيل اسبان و شتران بسيار به غنيمت میگرفتند (نظامالدین، 69؛ شرفالدین، 1/ 189- 190، 341-346) و میدانيم كه خوراك اصلی مردم آن سامان نان و گوشت بوده است (دوغلات،54ب). در ميان مردم قلمرو بنی تغلق تيمور، تجارت، پيشهوری و كسب رواج داشته، و محمد حيدر دوغلات از چند پيشهای كه خود میدانسته، از درودگری، زرگری، سلاح سازی وجز آن سخن گفته است (ص 5ب) و بابر نيز كمابیش گفتۀ او را تاييد كرده است (ص 11 الف). همچنین دو غلات از روحانی(خواجه) ثروتمندی نام میبرد كه هم كشاورزی میكرده است و هم كسب و تجارت(ص 88ب، 89 الف، 89ب). مغولان همچنان خوی چادرنشينی و بيابان گردی داشتند و آيين كوچ زمستانگاه و تابستانگاه را حفظ میكردند. يونسخان كه در ايران پرورش يافته، و دل بستۀ مدنيت و شهرنشينی بود، با بیمهری مغولان روبهرو شد و آنان كه عمدۀ سپاه و مردم او را تشكيل میدادند، از اوگریزان بودند و او برای جلب رضای آنها ناچار شد دل از شهرنشينی بكند و مردم خويش را به مغولستان برد (همو، 63 الف). از اين روگزارش چندانی از آبادانی در دورۀ بنی تغلق تيمور در دست نیست و فقط میدانيم كه از ميان فرمانروايان آن خانواده، محمدخان در طرف شمالی چادر كول، رباطی بزرگ از سنگ موسوم به تاش رباط (رباط سنگ) ساخته، و در کنار آن مسجدی، آن نیز از سنگ برآورده بود (همو، 44 الف). در عهد تغلق تيمور فرمانها به زبان مغولی نوشته میشد (همو، 16ب). محمدحيدر دوغلاتمدعیاستكهپساز دو قرن، او ايننوشتهها را خوانده، و دريافتهاست (ص 42ب)؛ اما از تأليفخود او برمیآيد كهمغولی و فرقتركی و مغولیرا نمیدانستهاست، زيرا مثلاً تنها نام تركی ابزارهای تشريفات مجلس خان را به قلم آورده (همو، ص 42 الف)، و برخیواژههایتركیرا كهحتى بهزبانمغولیداخل نشده، مغولی پنداشتهاست(ص 72ب). در دوران خاندان بنیتغلق و دوغلاتها در كنار زبان تركیكه شايد زبان اصلی و رايج آنان بوده، زبان و فرهنگ فارسی نيز رواج داشته است. پذيرش دين اسلام از سوی آنان يكی از علل رواج و توسعۀ زبان فارسی در قلمرو ايشان بود؛ زيرا پيدا ست كه زبان فارسی برای مردم شبهقارۀ هند و تركان شرق و غرب، زبان دينی به شمار میآمد وبیشترخواجگان عالمان دينی قلمرو بنی تغلق، ايرانی بودند (همو، 48 الف - 48ب). علاوه بر آنكه يونسخان خود پرورش يافتۀ ايران بود، صدر صدور سعيد خان و مربی پسرش عبدالرشيد خان نيز عالمی شيرازی به نام مولانا محمد بود (همو، 27ب). به شهادت محمد حيدر دوغلات، سعيد خان فارسی و تركی را به خوبی تكلم میكرد و مینوشت و در نگارش خط نستعليقدستی داشت. وی به فارسی شعر میسرود و آلات موسیقی مینواخت (ص 25 الف - 25ب). عبدالرشيدخان نيز خود شعر میسرود (همو، 104ب).
ابن فضل الله عمری، احمد، مسالك الابصار، به كوشش فؤاد سزگين، فرانكفورت، 1408ق/ 1988م؛ ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترک، به كوشش، بارون دومزون، سن پترزبورگ، 1287ق/ 1871م؛ بابر، ظهيرالدين محمد، بابر نامه، به كوشش بوريج، لندن، 971م؛ حافظ ابرو، عبدالله، زبدة التواريخ، به كوشش كمال حاج سيد جوادی، تهران، 1372ش؛ همو، ذيل جامع التواريخ رشیدی، به كوشش خانبابا بيانی، تهران 1350ش؛ خواندمير، غياثالدين، حبيب السير، به كوشش محمد دبير سياقی، تهران 1362ش؛ دوغلات، محمد حيدر، تاريخ رشيدی، نسخۀ عكسی موجود درکتابخانۀ مركز؛ رشيدالدين فضلالله، شعب انبيا و خلفا و... نسخۀ خطی پاریس؛ زامباور، نسب نامۀ خلفا و شهرياران، ترجمۀ محمد جواد مشكور، تهران، 1356ش؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش محمدعباسی، تهران، 1336ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1353ش؛ غفاری قزوينی، احمد، تاريخ جهان آرا، تهران، 1343ش؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1339ش؛ قمی، نجمالدين ابوالرجاء،تاريخالوزراء، به كوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1363ش؛ معز الانساب، منسوب به حافظ ابرو، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ منتخب التواريخ معینی، منسوب به معینالدین نطنزی، به كوشش ژان اُبن، تهران، 1336ش؛ ميرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران 1339ش؛ نظامالدین شامی، ظفرنامه، تهران، 1363ش؛ نیز:
Barthold, W.W., Histoire des Turcs d’ Asie Centrale, Paris, 1945; Clauson, G., An Etymological Dictionary of Pre-Thirteenth – Century, Turkish, Oxford, 1972; EI2; Esin, E., İslâmiyetten önceki Türk külütr târıhi, Istanbul, 1978; Grouest, R., L’Emipire des Steppes, Paris, 1948; Kazak Türkçesi sözlügü, Istanbul, 1984; Kirgız sözlüğü, Ankara 1988; Lessing, F. D., Mongolian - English Dictionary, Bloomington, 1982; Sykes, P., A History of Persia, London, 1969; مصطفى موسوی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید