تشبیه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 7 مهر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224246/تشبیه
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
15
تشبیه در اصطلاح بلاغت یکی از 4 صفت مورد بحث در دانش بیان (ه م) به شمار میآید (خطیب قزوینی، التلخیص، 238؛ تفتازانی، المطول، 309-310، شرح...، 131-132). تشبیه در این مقاله، از دو دیدگاه مورد بحث و بررسی قرار میگیرد: از دیدگاه موضوعی، و از دیدگاه تاریخی، و در طرح هر دو دیدگاه بر سیر، تحول و تکمیل صنعت تشبیه از منظر ادب فارسی و با عنایت به آن دسته از نظریههای نظریهپردازان بلاغی که با تشبیه در زبان و ادب فارسی پیوند دارد، تأکید خواهد شد.
بررسی و تحلیل تشبیه به عنوان یک موضوع، مستلزم طرح و بررسی چند مسئله خواهد بود: تعریف، اغراض و طبقهبندی تشبیه.
تشبیه به دو اعتبار تعریف شده است: به اعتبار وجه شَبَه و به اعتبار فاعل تشبیه (= تشبیه کننده):
تشبیه گونهای دلالت به شمار میآید (سکاکی، 140-141؛ تفتازانی، المطول، 310، شرح، 128-129) و آن عبارت است از دلالت بر مشارکت امری با امری در معنایی، یعنی مشارکت مشبَّه با مشبهٌ به در وجه شَبَه، بدان شرط که به صورت استعاره (ه م، ذیل) یا به صورت تجرید (ه م) ظاهر نشود (نک : سکاکی، 141-142؛ خطیب قزوینی، الایضاح، 217؛ تفتازانی، المطول، 310- 311، شرح، 132).
چنان است که چیزی (= مشبه) را در وصفی (= وجه شبه) به چیزی دیگر (= مشبهٌبه) مانند کنند (رادویانی، 44؛ رشید وطواط، حدائق...، 42) و به تصریح شمس قیس، پیدا ست که در این امر «از معنی مشترک میان مشبه و مشبهٌ به (= وجه شبه) چاره» نیست (ص 306). تعریف تشبیه به اعتبار وجه شبه را بیشتر در کتب بلاغی به زبان عربی و تعریف به اعتبار فاعل تشبیه را اکثر در کتب بلاغی به زبان فارسی میتوان بازیافت (نک : رامی تبریزی، 60؛ هدایت، 52). مشارکت یا مانندگی ابرو (= مشبه) در خمیدگی (= وجه شبه = صفت مشترک) به محراب (= مشبهٌبه) در بیت «گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز/ سجدۀ شکر کنم وز پی شکرانه روم» (حافظ، 720)، نمونهای است از تشبیهات رایج در ادب فارسی. مشبه یعنی آنچه به چیزی مانند میشود (مثل ابرو)؛ مشبهٌبه یعنی آنچه مشبه بدان مانند میگردد (مثل محراب)؛ وجه شبه یعنی صفت یا امر مشترک میان مشبه و مشبهٌبه که در مشبهٌبه شدیدتر و قویتر و به اصطلاح اقوا و اشدّ است (مثل خمیدگی)؛ و سرانجام ادات تشبیه که در زبان فارسی حروف اضافهای است، بیانگر شباهت و مانندگی مثل «چو» در بیت حافظ در اصطلاح، ارکان تشبیه نامیده میشوند. از مشبه و مشبهٌبه، به طرفین (= دو سوی) تشبیه تعبیر میشود و برخلاف دو رکن دیگر، یعنی وجه شبه و ادات، ذکر آنها در تشبیه ضروری است و حذف هر یک موجب تبدیل تشبیه به استعاره میگردد (در باب ارکان، به عنوان نمونه، نک : خطیب قزوینی، الایضاح، 222-223؛ تفتازانی، المطول، 311، شرح، 133؛ رشید وطواط، حدائق، نیز شمس قیس، همانجاها).
تشبیه با اغراض و هدفهایی خاص صورت میگیرد. این اغراض، چنانکه در کتب بیان تصریح شده است، در 7 مورد به مشبه بازمیگردد و به اصطلاح عاید مشبه میشود و در دو مورد عاید مشبهبه میگردد:
1. اثبات وجود مشبه با استدلال شاعرانه، مثل این استدلال که «از جنس مردم بودن ممدوح» (= مشبه) شبیه است به «از جنس سنگ بودنِ یاقوت» (= مشبهٌبه) در بیت «تو ای شاه ار زجنس مردمانی/ بود یاقوت نیز از جنس احجار» (عنصری، 29) و در نتیجه اثبات وجود برتر ممدوح (= مشبه)؛ 2. بیان حال مشبه، یعنی آشکار ساختن حال و وضع مشبه، از طریق تشبیه به حال و وضع مشبهٌبه، مثل تشبیه حال و وضع دل (= مشبه) به هنگام وداع یاران به دیگ جوشان بر آتش (= مشبهٌبه) (ابوالفرج رونی، 23)؛ 3. بیان مقدار حال مشبه که عبارت است از شدت و ضعف حال و وضع مشبه از طـریق تشبیه و سنجـش آن با مشبّه به مثل تشبیه اجرام کوهها (= مشبـه) در شـدت پوشیدگـی از بـرف به پنبـه دانه در پنبه (= مشبهٌبه) در سخن کمالالدین اسماعیل «مانند پنبه دانه که در پنبه تعبیه است/ اجرام کوهها ست نهان در میان برف» (دیوان، 407)؛ 4. تبیین حال مشبه، یعنی آشکار کردن حال و وضع مشبه معقول از طریق تشبیه آن به مشبهٌبه محسوس، مثل تشبیه «ذوق دیدار یار غایب» (= مشبه معقول) به «باریدن ابر در بیابان بر تشنه» (= مشبهٌبه محسوس) در سخن سعدی «دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد/ ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد» (ص 471)؛ 5. ستایش مشبه، اولاً، با روش آراستن مشبه، مثل تشبیه «تن سیمینش میغلطید در آب» (= مشبه) به «چو غلطد قاقمی بر روی سنجاب» (= مشبهٌبه) در شعر نظامی گنجوی (ص 77)؛ ثانیاً، از طریق تعظیم مشبه، مثل تشبیه ممدوح به خورشید در قیاس با تشبیه دیگر شاهان به ستارگان که ناپدید میشوند (رجایی، 263)؛ 6. نکوهش مشبه، به قصد خوار ساختن آن در نظـر شنونده، مثـل تشبیه زیر بغـل بویناک شخصی کریهالمنظر (= مشبه) به مردار در آفتاب مرداد (= مشبهٌبه) در سخن سعدی (ص 68)؛ 7. استطراف یا تازگی تشبیه، و آن تازه ساختن مشبه است از طریق بیان اغراقآمیز یا صنعت اغراق که وصفی است عقلاً ممکن و عادتاً محال، مثل تشبیه «شراب در ساغر شیشهای» (= مشبه) به «آتش سیال در آب منجمد» (= مشبهٌبه) در سخن انوری (1/ 464). تازگی مشبه معلول نادرالحضور بودن مشبهٌبه در پرتو ندرت ذاتی یا ندرت نسبی در ذهن شنونده است.
شامل دو مورد است که با بهکارـ گیری شیوه و شگرد تشبیه مقلوب و لاجرم انتقال ویژگی اقوا و اعرف و اشد بودن وجه شبه از مشبهٌبه، به مشبه صورت مـیگیرد: 1. ادعای کمـال مشبهٌبه، مثل تشبیـه مقلوب «آتش» (= مشبه) به «سنان ممدوح» (مشبهٌبه) در سوزندگی در یک رباعی ازرقی هروی: «آتش به سنانِ دیوبندت ماند» (ص 112)؛ 2. اهتمام به شأن مشبهٌبه، یعنی تأکید بر شأن یک چیز از طریق قـرار دادن آن در جـایگاه مشبهٌبه، با هدف اظهار مطلوب خود (= اظهار المطلوب)، چنانکه گرسنه «رخسار مثل بدر» (= مشبه) را در روشنی و گردی به «گردۀ نان» (=مشبهٌبه) تشبیه میکند و بدینسان با قرار دادن «گردۀ نان» در جایگاه مشبهٌبه، مطلوب خود را اظهار میدارد (در باب اغراض تشبیه، مثلاً نک : سکاکی، 145-147؛ خطیب قزوینی، الایضاح، 240-245، التلخیص، 263-267؛ تفتازانی، المطول، 330-334، شرح، 143-145). در کتب بیان که به ویژه، براساس المطول و مختصر تفتازانی، به زبان فارسی فراهم آمده است، نیز از اغراض تشبیه به صورتی که بحث شد، همراه با شواهدی از شعر فارسی سخن رفته است (برای نمونه، نک : فقیر دهلوی، 15-20؛ تقوی، 159-165؛ آقاولی، 152- 156؛ رجایی، 262-272).
اغراض تشبیه، همواره متوجه مشبه است. آنجا هم که سخن از اغراضِ عاید به مشبهٌبه در میان است، کاربرد تشبیه مقلوب این حقیقت را روشن میسازد که جای مشبه و مشبهٌبه عوض شده است و در واقع، آنجا هم غرض تشبیه به مشبه بازمیگردد؛ چرا که اساساً هدف و غرض از تشبیه آن است که به کمک امری که در صفتی اقوا و اشد و اعرف است، یعنی به کمک مشبهٌبه و از طریق تصویرسازی و بیان اغراقآمیز، وضع امری دیگر، یعنی وضع مشبه را در ذهن شنونده روشن سازند و بدینسان «معنی خُرد را بزرگ گردانند و معنی بزرگ را، خُرد» (نظامیعروضی، 26)، مثلاً وقتی «قد» (= مشبه) به «سرو» (= مشبهٌبه) تشبیه میشود، اولاً، قد در ذهن شنونده، به صورت درخت موزون و مرتفع سرو مصور میگردد (= اغراق)؛ ثانیاً، شنونده با حس زیبایی شناسانه و جمال دوستانۀ خود از آن لذت میبرد و خرسند میشود (= اِقناع) و بدینترتیب، اهداف و اغراض تشبیه ــ که همانا اِقناع و اغراق است ــ تحقق مییابد (شمیسا، بیان، 115-116).
تشبیه را میتوان براساس محتوای کتب بیان به زبان فارسی، تألیف شده بر بنیاد کتب بیان در زبان عربی، به ویژه بر بنیاد المطول و شرح المختصر تفتازانی از یک سو و متون ادب فارسی از سوی دیگر، همچنین براساس کتب تألیفی در زبان فارسی، مانند ترجمان البلاغة و حدائق السحر و المعجم، به اقسامی چند، بدینشرح تقسیم کرد:
تشبیه به اعتبار طرفین، یعنی به اعتبار مشبه و مشبهٌبه از 4 جهت قابل تقسیم است: از جهت حسی و عقلی (= محسوسیت و معقولیت)؛ از جهت افراد و ترکیب؛ از جهت اطلاق و تقیید؛ و از جهت وحدت و تعدد:
حسی یا محسوس آن است که خود و اجزاء و مواد آن با حواس ظاهری دریافت شود و عقلی یا معقول عکس آن است (تفتازانی، المطول، 312-313، شرح، 134). بر این اساس تشبیه 4 قسم است: محسوس به محسوس، مثل تشبیه قد به سرو؛ معقول به معقول، مثل تشبیه خرد به جان؛ تشبیه محسوس به معقول مثل تشبیه خورشید به همت؛ و تشبیه معقول به محسوس مثل تشبیه اندیشه به حرکت اسب (= رفتن سمند). در یک رباعی از ازرقی هروی (همانجا) 3 قسم (بجز تشبیه معقول به محسوس) از 4 قسم تشبیه موردبحث جمع آمده است: «پیچیدن افعی به کمندت مانَد/ آتش به سنان دیوبندت ماند؛ اندیشه به رفتن سمندت ماند/ خورشید به همت بلندت ماند» (نک : خطیب قزوینی، الایضاح، 223، التلخیص، 243- 245؛ تفتازانی، المطول، 311-312، شرح، 133-134؛ طیبی، 144-147؛ آملی، 1/ 93؛ مازندرانی، 250-251؛ فقیر دهلوی، 7-10).با توجه به تعریفی که از حسی و عقلی به دست داده شد، تشبیه خیالی مثل تشبیه به «دریای باده» گونهای تشبیه حسی است؛ چرا که اجزاء مشبهٌبه یعنی «دریا» و «باده»، امور حسی محسوب میشوند و تشبیه وهمی مثل تشبیه به «دندان غول» گونهای تشبیه عقلی است، زیرا دندانِ غول و نیز غول با حس دریافت نمیگردند (تفتازانی، المطول، 312-313، شرح، 134؛ فقیر دهلوی، 9-10). تشبیه خیالی و وهمی، برزخی میان تشبیه حسی رایج در سبک خراسان و تشبیه عقلی رایج در سبک عراقی و از جمله عوامل مؤثر در تغییر سبک به شمار میآید (شمیسا، سیر رباعی، 47).
افراد، مفرد بودن است و مراد آن است که مشبه و مشبهٌبه یک چیز باشد و با یک کلمه بیان شود، مثل «قد» و «سرو» و مراد از ترکیب، مرکب بودن مشبه و مشبهٌبه است، یعنی مشبه یا مشبهٌبه و یا هر دو هیئتی منتزع از چند چیز باشد و در یک عبارت بیان شود. مثل هیئت منتزع از شبنم بر برگ گـل. براساس پیوند افـراد و ترکیب تشبیه، از این دیدگاه 4 قسـم است: 1. مفرد به مفرد مثل تشبیه «چشم» به «نرگس»؛ 2. مرکب به مرکب مثل تشبیه «هیئت منتزع از قطرههای باران بر گل سرخ» (= مشبه) به «هیئت منتزع از قطرات اشک بر رخسـار عروس» (= مشبهٌبه) در بیت منوچهـری (ص 37)؛ 3.مفرد به مرکب، مثل تشبیه «نرگس» (= مشبهٌبه) به «هیئت منتزع از کفۀ ترازوی نقرهای که طلا در آن نهادهاند (= مشبۀ به) در بیتی از منوچهری: «نرگس بسان کفّۀ سیمین ترازویی است/ چون زرّ جعفری به میانش برافگنی» (ص 129)؛ 4. مرکب به مفرد، مثل تشبیه «هیئت پیاله در کف ساقی» (= مشبه) به «خورشید» (= مشبهٌبه) و «دل در سینه» به «کبوتر» در بیتِ «پیاله در کف ساقی، چو خورشید/ دل اندر سینۀ من، چون کبوتر» (همایی، معانی...، 147؛ نیز نک : خطیب قزوینی، الایضاح، 247-252؛ تفتازانی، المطول، 324، شرح، 140).
مراد از اطلاق آن است که مشبه و مشبهٌبه یک لفظ مفرد باشد. مثل تشبیه «قد» به «سرو» و مراد از تقیید آن است که مشبه و مشبهٌبه با صفت، مضافٌالیه، و یا با قید همراه شود، مثلِ «قد معشوق» و «رخ زیبا». اینگونه تشبیه نیز 4 قسم است: 1. مطلق به مطلق مثل تشبیه «قد» به «سرو»؛ 2. مقید به مقید مثلِ «لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است» (حافظ، 120)؛ 3. مطلق به مقید، مثل «رخی، چون تازه گلهای دلاویز» (نظامی گنجوی، 391)؛ 4. مقید به مطلق، مثلِ «گل بوستان رویت، چو شقایق است...» (آق اولی، 148).د ـ وحدت و تعدد: مراد از وحدت، یک چیز بودن مشبه با مشبهٌبه است و مراد از تعدد آن است که مشبه با مشبهٌبه بیشاز یک چیز باشد. بر این بنیاد نیز تشبیه 4 قسم است: 1. تشبیه یک چیز به یک چیز، و آن تشبیه مفروق است و آوردن یک مشبه است در کنار یک مشبهٌبه و سپس تکرار همین امر، مثلِ «کوثر است الفاظ عذب او، و معنی سلسبیل» (منوچهری، 74) و چون مشبهها و مشبهٌبهها جدای از یکدیگر واقع میشوند، از این تشبیه به مفروق تعبیر شده است (تفتازانی، همان، 147؛ خطیب قزوینی، همان، 252؛ مازندرانی، 256)؛ 2. تشبیه چند چیز به چند چیز، و آن تشبیه ملفوف است که نخست چند مشبه میآورند و سپس با حفظ تـرتیب بـه شمار مشبه، مشبهٌبه ذکر مـیکنند، بدان سان که تشبیه یادآور لف و نشر مرتب گردد (تفتازانی، همان، 146؛ خطیب قزوینی، همانجا؛ مازندرانی، 255)، مثلِ لب و دندانی «از یاقوت و از دُرّ» (نظامی گنجوی، 52)؛ 3. تشبیه یک چیز به چند چیز، و آن تشبیه جمع است (خطیب قزوینی، التلخیص، 273؛ تفتازانی، همانجا). مثل تشبیه «اسب» به «نهنگ» و «پلنگ» و «کلنگ» و «طاووس» در بیتِ «چون نهنگان اندرآب و چون پلنگان بر جبال/ چون کلنگان در هوا و همچو طاووسان به کوی» (منوچهری، 136)؛ 4. تشبیه چند چیز به یک چیـز، و آن تشبیه تسـویه نام دارد، مثـلِ تشبیه «موی معشوق» و «حال عاشق» (= مشبه) در سیاهی، به «شب» (=مشبهٌبه) (نک : خطیب قزوینـی، نیز تفتازانی، همانجاها) و نیز مثل تشبیه «باغ» و «بوستان» (= مشبه) در رنگارنگی، به «نقش خَوَرْنَق» (= مشبهٌبه) در مصراع «نقش خورنق است هر باغ و بوستان» (عمعق، 162).
تشبیـه به اعتبار وجه شبه به 4 لحـاظ قابل تقسیم است: الفـ به لحاظ ترکیب و افراد، شامل تشبیه تمثیل و گروه تشبیههای غیرتمثیل است: 1. تشبیه تمثیل، که وجه شبه در آن مرکب است و از امور متعدد منتزع میشود. مثل تشبیه «ستارۀ تازان سپس دیو» (= مشبه) به «زرگدازیدۀ چکیده بر قیر» (= مشبهٌبه) که وجه شبه در آن عبارت است از «هیئت شیء نورانی که در دل سیاهی حرکت کند»، در بیتِ «بنگر به ستاره که بتازد سپس دیو/ چو زر گدازیده که بر قیر چکانیش» (ناصرخسرو، 295؛ نیز نک : تفتازانی، المطول، 339؛ خطیب قزوینی، الایضاح، 253، التلخیص، 274)؛ 2. گروه تشبیههای غیرتمثیل، که وجه شبه در آنها مفرد است و از 4 بابت قابل تقسیم و طبقهبندی است: اولاً، به لحاظ ذکر و حذف وجهشبه، که شامل دوگونه تشبیه است: یکی، تشبیه مجمل، یا تشبیهی که وجهشبه در آن ذکر نشود، مثل تشبیه «ابرو» به «محراب» در بیتِ «حافظا سجده بر ابروی چو محرابش بر» (حافظ، 958؛ نیز نک : خطیب قزوینی، همان، 274- 275؛ تفتازانی، همانجا)؛ دوم، تشبیه مفصل، یا تشبیهی که وجه شبه در آن ذکر بشود، مثلِ تشبیه «افعی» در پیچیدن (= وجه شبه) به «کمند» در مصراع «پیچیدنِ افعی به کمندت مانَد» (ازرقی، همانجا؛ نیز نک : تفتازانی، شرح، 148؛ خطیب قزوینی، همان، 277-278)؛ ثانیاً، به لحاظ قربت و غربتِ وجه شبه، که دو گونه است: یکی، تشبیه قریب یا مبتذل که وجه شبه در آن آشکار و قابل فهم است (تفتازانی، المطول، 341). مثل بیشتر تشبیهات رایج، مثلاً تشبیه چشم به نرگس در مستی و خماری؛ دوم، تشبیه غریب یا بعید که وجه شبه در آن آشکار و نزدیک به ذهن نیست و به همین سبب دریافت آن نیازمند تأمل و تفکر است (خطیب قزوینی، همان، 283؛ تفتازانی، همان، 342). غرابت را به اصلی و فرعی (عارضی) تقسیم کردهاند (همایی، همان، 162) و غرابت اصلی وجه شبه را معلول عواملی چند دانستهاند (همانجا؛ نیز نک : تفتازانی، همانجا) و غرابت عارضی یا تبعی که آن را حاصل تصرفاتی چند به شمار آوردهاند؛ تصرفاتی که از طریق شرط، اضمار، و تفضیل صورت میگیرد و 3 گونه تشبیه غریب عارضی یا تبعی با تازگیهای ویژه پدید میآید: تشبیه مشروط یا شرطی، که در آن همانندی مشبه و مشبهٌبه در وجه شبه مشروط به شرطی گردد و بدینصورت، تشبیه، غرابت و تازگی یابد، مثل تشبیه «عزم» (= مشبه) به «ستاره» (=مشبهٌبه) بدان شرط که ستاره افول نکند (تفتازانی، همان، 344؛ رشید وطواط، حدایـق، 45) و تشبیـه «معشوق» (= مشبـه) به «ماه» (= مشبهٌبه) بدان شرط که ماه، کلاه بر سر نهد: «تویی چو ماه اگر ماه را کلاه بود» (همانجا؛ نیز نک : رادویانی، 52؛ رامی تبریزی، 61؛ شمس قیس، 308؛ هدایت، 59)؛ تشبیه مضمر یا اضمار، که تشبیه از ظاهر کلام برنمیآید و شنونده در پی تأمل در سخن متوجه تشبیه میشود (رشید وطواط، همان، 49؛ شمسقیس، 309؛ تاجالحلاوی، 37؛ کاشفی، 108؛ هدایت، 72) و همین امر سبب غرابت و تازگی تشبیه میگردد، مثلِ تشبیه مضمر «قامت معشوق» به «سرو» در بیتِ «به روز واقعه تابوت ما ز سروکنید/ که میرویم به داغ بلند بالایی» (حافظ، 980؛ نیز نک : رشید وطواط، همانجا؛ هدایت، 72-73)؛ تشبیه تفضیل، که در آن، به گونهای پوشیده و برخلاف سنت تشبیه، مشبه را بر مشبۀبه برتری دهند (رشیدوطواط، همان، 50؛ شمسقیس، 310؛ تاجالحلاوی، 39؛ هدایت، 73) و بدینسان موجب غرابت و تازگی تشبیه گردند، مثل تشبیه «رخ معشوق» به «لاله» و «قد معشوق» به «سرو» با توجیه هنرمندانۀ برتری رخ بر لاله و قد بر سرو در بیتِ «با رُخش لاله ندانم به چهرونق بشکفت/ با قدش سرو ندانم به چه یارا برخاست» (سعدی، 652).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید