ابن لجأ
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 20 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/224072/ابن-لجأ
جمعه 24 اسفند 1403
چاپ شده
4
اِبْنِ لَجَأ، عمر بن لجأ بن حُدَير، شاعر عصر اموی. وی از قبيلۀ بنی تيم (رباب) بود. نمیدانيم چه زمان از مادرش كه برزه نام داشت (جرير، 427؛ مرزبانی، 116)، زاده شد، چگونه و كجا زيست و چه زمان درگذشت. آنچه از شعر و اخبار او نيز به دست رسيده، سخت اندك است. بنابراين، اگر به سبب مهاجات با شاعر بزرگی چون جرير شهرت نيافته بود، اينك سخنی باقی نمیماند كه از احوال او باز گوييم. آنچه دربارۀ او نقل كردهاند، به چند قطعه شعر و چند روايت منحصر میگردد كه همه به نحوی با جرير پيوند میيابند، مگر يكی كه به فرزدق مربوط میشود.شايد مقدار اشعار هجاآميزی كه ميان او و جرير رد و بدل شده، نسبتاً فراوان بوده، زيرا ابن نديم (ص 180) از كتاب نقائض جرير و عمر بن لجأ، گردآوردۀ ابوعمرو [شيبانی] و اصمعی و بار ديگر از همين كتاب، گردآوردۀ ابن حبيب نام برده (ص 119)، اما امروز، مجموعۀ روايات و اشعار او در اين باب سخت اندك است و تقريباً همۀ آنها نيز مربوط به علت درگرفتن جنگ هجا ميان آن دو است: جرير يك بار بر سر آبی (يا بنا به روايات، در جاهای ديگر) عمر را میبيند كه رجزی میخواند. وی آن رجز را اصلاح میكند، عمر به خشم میآيد و خود بيتی از جرير میآورد و آن را اصلاح میكند و از آنجا مهاجات ميانشان در میگيرد (ابوعبيده، 1 / 488؛ ابن سلام، 1 / 424- 428؛ ابوالفرج، 7 / 68). جای ديگر، همين ماجرا را جرير خود در پاسخ حجاج بيان كرده است (بغدادی، 2 / 300-301). اما در روايتی ديگر، علت به شيوۀ ديگری بيان شده: همۀ بزرگان بنی رباب نزد مأمور «صدقات» اين قبيله گرد آمده بودند، ابن لجأ كه در ميان آنان بود، شعری خواند، مأمور صدقات يادآور شد كه همه، آن شعر را از جرير میدانند، ابن لجأ نيز ادعا كرد كه جرير شعر او را دزديده است. جرير هم كه آنجا حضور داشته، يا به قولی بعدها از ماجرا آگاه شده بود. وی را دروغگو دانسته، خود را بالاتر از آن میشمارد كه شعر چون اويی را بدزدد (ابوعبيده، 1 / 487؛ ابن سلام 2 / 588؛ مرزبانی، همانجا).با اينهمه بودند كسانی كه ادعا میكردند به عمد ميان دو شاعر آشوب به پا كردهاند (ابن قتيبه، الشعر، 2 / 570؛ ابوهلال، 105). پيداست كه اين روايات از افسانه و بافتههای خيال تهی نيست، اما در همۀ احوال، مادۀ اصلی روايت را يكی دو بيت بيشتر تشكيل نمیدهد. در اين نبرد زبانی، اهميت ابن لجأ از آنجا آشكار میشود كه وی، نمايندۀ عمدۀ قبيلۀ تيم بود و جرير بيش از آنكه خود او را در نظر داشته باشد، تيرهای زهرآگين هجاهايش را به سينۀ آن قبيله نشانه میگرفت. فهرستبندی ديوان جرير (چ صاوی)، اگرچه عالمانه نيست، باز پرمعنی است: بنابراين فهرست، تنها يك قصيده به نام ابن لجأ سروده شده كه آنهم در واقع هجای فرزدق است (صاوی، 521)، بقيۀ قصايدی كه به ابن لجأ ناظر بوده، همه ذيل هجای تيم آمده است (نك : همو، فهرست، «و»، كه به 19 قصيده اشاره كرده است). بنابراين میتوان گفت كه نبرد ميان تيرههای مختلف عرب و تعصبات قبيلهای جاهلی كه در برابر معيارهای اجتماعی اسلام مقاومت كرده و به دست امويان توانی تازه يافته بود، علت اصلی مهاجات ميان دو شاعر را تشكيل میداد و نه دشمنی با شخص ابن لجأ (برخلاف آنچه در كتاب النقائض آمده ابوعبيده، 2 / 594)، به خصوص كه جرير گويی به چشم حقارت در ابن لجأ مینگريسته است، چنانكه روزی پسرش وی را میگويد: هر كه را هجو كردی، بیآبرو ساختی جز بنی تيم را. جرير پاسخ میدهد كه «بنايی نبود كه ويران كنم و تباری نبود كه پست گردانم» (ابن سلام، 1 / 435). افراد اين قبيله شاعر عمدهای جز عمر بن لجأ و سپس سَرَندی نداشتند، بيشتر چوپان بودند (ابن سلام، همانجا؛ مرزبانی، 117) و به همين جهت جرير مكرر شاعران آن قبيله را فرومايه و پست خوانده است. از جمله روزی، وی را گفتند كه تو با هركس كه مهاجات كردهای عاقبت طرح آشتی افكندهای، جز بنی تيم. وی علت را فرومايگی ايشان دانست (مرزبانی، همانجا).با اينهمه گويا گروهی بر آن شدند كه ميان دو شاعر آشتی دهند تا بلكه ديگر، مردگان و زندگانشان را به ناسزاهای زشت نيالايند. عاقبت آن دو را بر آن داشتند كه پيمانهای استوار بندند و از هجای يكديگر دست بدارند. گويند ابن لجأ به راستی ساكت ماند، اما جرير گه گاه هجايی میسرود و سپس ادعا میكرد كه از آثار پيش از صلح است (ابن سلام، 1 / 434). از سوی ديگر میدانيم كه اينگونه جدالها، سخت مقبول دربار خلفا و مجالس بزرگان بود. مثلاً سعيد بن مُسَيّب، فقيه بزرگ مدينه (د 94ق) چنان از اين ماجراها لذت میبرد كه روزی نماز را فرونهاد تا راوی، مهاجات آن دو را برايش بخواند (ابن سلام، همانجا؛ ابوالفرج، 7 / 72؛ دربارۀ اهميت «نقائض» در ميان مردم، نك : كفراوی، 70). در ميان امويان، عمر بن عبدالعزيز تنها شخصيتی بود كه ممكن بود از سرِ اخلاص با هجويهسرايی و برانگيختن تعصبات قومی مخالفت ورزد. از اين رو، روايت زير تنها با شخصيت او سازگار است، هر چند كه خود روايت خالی از اغراق و افسانه نيست (قس: بلاشر،III / 480-481): روزی عمر و جرير به مدينه درآمدند. وليد بن عبدالملك به والی خود فرمود، آن دو را به سبب بدگوييهايشان، به يك چوب ببندند. دو شاعر هر يك آن ديگری را میكشيد و از اينكه با او قرين شده، در ابياتی اظهار تأسف میكرد. در روايت ابن سلام (1 / 431) والی مدينه، ابوبكر محمد بن عمرو بوده، اما اين امر در روايت ابوالفرج اصفهانی (7 / 73-74) اصلاح شده و به جای ابوبكر، عمر بن عبدالعزيز قرار گرفته كه با واقعيت تاريخی همساز است. در هر دو روايت اشاره شده كه در آن هنگام جرير پيری ناتوان بود و ابن لجأ، جوانی نيرومند. حال اگر به صحت اين روايت، يا بخشهايی از آن اعتماد كنيم، میتوان گفت كه در آغاز سدۀ 2ق، ابن لجأ مردی ميانه سال بوده (جرير حدود 114ق درگذشته است) و اين تنها نشانهای است كه دورادور محدودۀ زمانی او را اندكی ترسيم میكند. بديهی است كه در هياهوی نقائض، وجود ابن لجأ در ديوان جرير، نمیتواند با فرزدق بیرابطه باشد. ابن لجأ پيوسته فرزدق را بر جرير، ولاجرم قبيلۀ فرزدق، بنی دارم را بر بنی يربوع كه قبيلۀ جرير بود، ترجيح میداد و بر همين اساس، بسياری از هجاهای خويش را تدارك میديد (نك : ابوعبيده، 1 / 489-491). فرزدق اگر چه به صورت مدافع ابن لجأ در مقابل جرير میايستاد، اما كار شاعر را در كشاكش بزرگان به چيزی نمیگرفت و حتی گاه آشكارا او را تحقير میكرد (نك : ابن سلام، 1 / 433؛ ابوالفرج، 7 / 71-72)، با اينهمه گاه از او در كار هجاپردازی ياری میخواست. ابوعبيده (2 / 907- 908)، ماجرايی را از شهر بصره گزارش میكند: بنوجعفر كلاب با شبّة بن عقال منازعه میكردند. بنو جعفر، شاعری يافته، او را به هجای دشمن واداشتند. بنوشبة كه سخت نگران شده بودند، دست به دامان فرزدق زدند، اما فرزدق پاسخ داد كه «من از مثالب ايشان و آنچه بدان هجوشان میتوان كرد، آگاه نيستم». همان وقت، ابن لجأ در بصره بر بنی عدی فرود آمد. فرزدق با راويۀ خويش ابن مَتَّوَيْه نزد او رفت تا از احوال آن قبيله كسب اطلاع كند. ابن لجأ نخست از پذيرفتن او خودداری كرد، اما بنی عدی دل نگران شدند كه يك بار شرّ جرير را برای ما خريدی، ديگر شرّ فرزدق را به آن نيفزای. آنگاه او فرزدق را با اكرام تمام پذيرفت و فرزدق «صحيفهای طلب كرد تا مثالب آن قوم را بنگارد». اين روايت، اگر دستكاری نشده باشد، از چندين جهت مفيد است (مثلاً: نگارش موضوعهای غيردينی از نيمۀ دوم سدۀ نخست؛ فرزدق كه برای اشعار خود راويهای همراه داشت تا آنها را به خاطر سپارد، لازم میديد كه مثالب را روی صحيفهای برنگارد؛ فرمايشی بودن برخی هجاها ... )، اما در مورد بحث ما، تنها از اين باب اهميت میيابد كه هم حضور ابن لجأ را در بصره نشان میدهد و هم اعتبار او را نزد مردم. نمیدانيم ابن لجأ در چه سالی درگذشته، حتی ابن قتيبه (همانجا) كه محل وفات او را اهواز ذكر كرده، از زمان آن اطلاعی نداشته است. بیگمان همينكه جرير درگذشت و هياهوی نقائض فروكش كرد، نام ابن لجأ نيز به فراموشی سپرده شد. اشاره به شعر او در منابع كهن سخت اندك است. نويسندگان، از جاحظ گرفته (برای نام حيوانات در الحيوان) تا ياقوت (برای نام يكی دو شهر در البلدان)، ابياتی از شعر او را آوردهاند، اما اين ابيات برای او اعتباری حاصل نمیكند. حتی چند قطعۀ هجاآميز كه ابوعبيده در النقائض، ابوالفرج در الاغانی و ابن سلام در طبقات (نك : فهارس) نقل كردهاند و يك 5 بيتی كه در مدح مُهَلّبيان در وفيات ابن خلكان (6 / 283) آمده، هيچ يك نشان از شخصيتی خاص و بارز ندارند و گويی زير سايۀ سنگين هنر جرير، پژمرده گشتهاند. سيبويه (1 / 53) نيز كه يكی از معروفترين ابيات هجايی جرير را به عنوان شاهد آورده، حتی اشاره نكرده كه مراد از لفظ عمر در آن بيت، همانا ابن لجأ است. در باب شعر، تنها سخنی كه از وی به ياد مانده، آن است كه جاحظ (1 / 177) و ابن قتيبه (مقدمه، 123؛ قس: مرزبانی، 324) آوردهاند. وی به شاعری میگويد كه از او شاعرتر است: «زيرا من بيت را همراه برادرش میسرايم و تو همراه پسر عمش». وی با اين سخن خواسته است بگويد كه ابيات قصيده بايد تا حد ممكن با هم همساز و همنوا باشند. با آنكه جز چند بيت رجز از او باقی نمانده، به اعتبار منابع، او را هم در رجز استاد دانستهاند و هم در قصيده (نك : بلاشر، GAS, II / 364; III / 481). نالينو (VI / 151-152) اين امر را هنری میداند كه در همۀ شاعران جمع نمیآمد.
ابن خلكان، وفيات؛ ابن سلام جمحی، محمد، طبقات فحول الشعراء، به كوشش محمود محمد شاكر، قاهره، 1394ق / 1974م؛ ابن قتيبه، عبدالله بن مسلم، الشعر و الشعراء، بيروت، 1964م؛ همو، مقدمۀ الشعر و الشعرا، به كوشش گود فروادومونبين، ترجمۀ آ. آذرنوش، تهران، 1363ش؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابوعبيده، معمربن مثنی، كتاب النقائض، بيروت، دارالكتاب العربی؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بيروت، 1390ق / 1970م؛ ابوهلال عسكری، حسن بن عبدالله، الصناعتين، قاهره، 1320ق؛ بغدادی، عبدالقادربن عمر، خزانة الادب، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1402ق / 1981م؛ جاحظ، عمروبن بحر، البيان و التبيين، به كوشش حسن سندوبی، قاهره، 1351ق / 1932م؛ جرير بن عطيه، ديوان، بيروت، دارصادر؛ سيبويه، عمروبن عثمان، الكتاب، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1403ق / 1981م؛ صاوی، محمد اسماعيل، شرح ديوان جرير، دمشق، مكتبة محمد حسين نوری؛ كفراوی، محمد عبدالعزيز، جرير و نقائضه مع شعراء عصره، قاهره، دارنهضة مصر؛ مرزبانی، محمدبن عمران، الموشح، به كوشش محبالدين خطیب، قاهره، 1385ق؛ نيز:
Blachère. R., Histoire de la littérature arabe, Paris, 1966; GAS; Nallino, C. A., La littérature arabe, tr. Ch. Pellat, Paris, 1950.
آذرتاش آذرنوش
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید