ابن قیس الرقیات
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 20 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/224042/ابن-قیس-الرقیات
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
اِبْنِ قَيْسُ الرُّقَيّات، عبيدالله بن قيس بن شريح (د ح 81ق / 700م)، شاعر حجازی، از بنی عامر شاخۀ كوچك قريش. سال تولد و مرگ او به درستی روشن نيست. برپايۀ داستانی كه ابوالفرج اصفهانی (4 / 157- 158) نقل كرده، وی يك سال پس از كشته شدن مصعب بن زبير (72ق / 691م) 60 ساله بوده است. بنابراين ابن قيس احتمالاً بين سالهای 13-15ق و به احتمال بسيار در مكه به دنيا آمده است (ناصف، 6-7؛ نك : دانشنامه، كه بدون ارائۀ دليل اين گزارش را نادرست خوانده است). اگر چه نويسندگان كهن چندين كتاب دربارۀ وی نوشته بودهاند (نك : ابن نديم، 160، 164، 167)، اما امروز از مآخذ موجود آگاهی چندانی دربارۀ زندگی او به دست نمیآيد. وي در 37ق با گروهی از خويشاوندان خود در يكی از واديهای رَقّه، واقع در شمال بين النهرين، موسوم به مَوْزَن يا وادی الاحرار (ابن قيس، 97، 103؛ ناصف، 13) ساكن گرديد و در همين جا بود كه به سبب عشق ورزی به رقيه دخت عبدالواحد بن ابی سعد، از عموزادگان خود (ابوالفرج، 4 / 155)، و نيز دخترعموی همان زن و همچنين زن ديگری از بنی اميه كه همه رقيه نام داشتند، به «الرقيات» مشهور شد (ابن حبيب، 299-300؛ ابن قتيبه، الشعر و الشعراء، 2 / 450). اگرچه ابن سلام (ص 137) شهرت وی را به سبب نام مادر بزرگهايش و اصمعی به سبب نام زنان وی دانسته است (جوهری، ذيل رقی)، اما تغزلهای وی به رقيه گفتۀ آنان را تأييد نمیكند (نك : ابوالفرج، 4 / 156، 166؛ ابن قيس، 48، 56، 63، 137، 139، 156، 169).از اين زمان تا خروج عبدالله بن زبير اطلاع دقيقی دربارۀ زندگی ابن قيس در دست نيست، جز اينكه میدانيم در جنگ حَرّه (63ق / 683م) دو تن از برادرزادگان وی به نامهای سعد و اسامه كشته شدند و وی كه در آن زمان در رقّه به سر میبرد، با شنيدن خبر مرگ آنان بسيار اندوهناك شد و دو مرثيه دربارۀ آنان سرود (صص 97-100، 103-105). يكبار نيز به سبب اختلافاتی كه ميان بنوعامر و بنوذكوان درگرفت و شخصی از بنوذكوان به دست حرب بن عبدالواحد برادر رقيه كشته شد، به اسارت رفت و نزديك بود به قتل برسد، اما با وساطت مردی از بنوقنفذ از بند رهايی يافت (همو، 103؛ ناصف 13-14).وی به شهرهای مختلف سفر كرد، اما ظاهراً زندگی در حجاز و نيز نزديك شدن به دستگاه حكومت را خوشتر میداشت (ابن قيس، 69؛ ناصف، 14-15). ابن قيس در آغاز خروج عبدالله بن زبير در سيستان بود و در آنجا والی سيستان، عبدالله بن خلف خزاعی، مشهور به طلحة الطلحات را كه از بخشندگان مشهور عرب بود، مدح گفت (ص 17؛ ابن خلكان، 3 / 88؛ ضيف، 92؛ ناصف، 17). ظاهراً در همين زمان بود كه با بالا گرفتن كار زبيريان و اميد به پيروزی ايشان، به آنان پيوست و از آن پس به عنوان شاعر زبيريان شناخته شد و مديحههای بسياری برای آنان سرود و تا پايان كار پيوند خويش را با آنان حفظ كرد (مبرد، 1 / 399؛ ابوالفرج، 4 / 157؛ ابن سلام، همانجا). وی در جنگ دير جاثليق در ركاب مصعب بن زبير بود و با آنكه مصعب ضمن اشاره به پايان كار خويش و بخشيدن مال فراوان به وی، از او خواست تا سرخويش گيرد، جوانمردانه از اين كار تن زد و تا كشته شدن مصعب با وی بماند (ابوالفرج، همانجا) و مرثيههايی در مرگ وی سرود (ابن قيس، 133-136، 184-185).پس از آن به كوفه گريخت و در خانۀ زنی از قبيلۀ خزرج كه كثيره نام داشت، پناه جست و يك سال يا اندكی بيشتر نزد وی بماند. در اين مدت آن زن با بزرگواری و بیآنكه از هويت وی پرسش كند، به وی خدمت كرد (ابوالفرج، 4 / 157، 160) و همين امر موجب شد تا بين آن دو پيوندی عاشقانه برقرار گردد (وشاء، 133؛ ابن قيس، 1-2، 23، 43، 61، 101). در اين مدت امويان به سختی در پی يافتن او و انتقام كشيدن از وی بودند و براي كشتن او جايزه تعيين كردند (ابوالفرج، 4 / 157؛ تنوخی، 4 / 281-283؛ ابوعبيد، 1 / 294). چه، ستايشهای وی از زبيريان و نكوهش و دشمن داشتن امويان، بر آنان سخت گران آمده بود (ابن قيس، 87-96؛ ابن قتيبه، همان، 2 / 450-451، عيون الاخبار، 1 / 103؛ مرزبانی، 169-170؛ ابوالفرج، 4 / 158).چون هياهو فروكش كرد، وی به مكه رفت و پس از ديدار با خانوادۀ خويش، به گونهای ناشناس در مدينه به عبدالله بن جعفر بن ابی طالب پناه برد. عبدالله ضمن آنكه به گرمی وی را پذيرفت، تمهيداتی فراهم آورد (نك : همو، 4 / 157- 159؛ ابن قتيبه، الشعر و الشعراء، همانجا) و از عبدالملك بن مروان خواست تا از وی در گذرد. دربارۀ چگونگی اين درخواست، گزارشهای گوناگونی در دست است، اما ظاهراً ام البنين دخت عبدالعزيز بن مروان و همسر وليد بن عبدالملك در آن نقش بسزايی داشته است، چه عبدالله از وی خواست تا نزد عبدالملك به شفاعت برخيزد (ابوالفرج، همانجا). احتمالاً اين دو پيش از آن يكديگر را میشناختند: ابن قيس چندين بار به اين زن تغزل كرده بود و شايد عبدالله نيز از اين امر آگاه بود (نك : ناصف، 26-29).از اين پس ابن قيس به ستايش امويان، دشمنان ممدوحان پيشين خود پرداخت (صص 1-6، 7-11، 12-16، 7-74) و حتی مخالفان آنان را گمراه و دروغزن خواند (ص 5؛ ناصف، 123-124). با اينهمه عبدالملك كه از همان آغاز، وی را از «عطايای» بيتالمال محروم داشته بود (ابن قتيبه، همان، 2 / 451؛ ابوالفرج، همانجا)، هرگز در دوستی و وفاداری وی خوش گمان نبود (همو، 4 / 158؛ مرزبانی، 169-170، 200-201؛ ابوهلال، 98؛ ابوعبيد، 1 / 295-296)، اما عبدالله بن جعفر با بخششهای بیدريغ خويش و نيز حمايت از وی كم عنايتی خليفه را جبران میكرد (ابوالفرج، 4 / 158، 159؛ ابن قتيبه، همانجا؛ ناصف، 49-50) و ابن قيس نيز به گونهای وی را ستود كه رشك خليفه را برانگيخت (ابوالفرج، همانجا). ظاهراً وی ديرزمانی در دربار عبدالملك نماند و پس از چندی به مصر رفت و به عبدالعزيز ابن مروان برادر عبدالملك پيوست (ناصف، 44) و كوشيد تا بر اختلافات ميان آن دو برادر دامن زند و عبدالعزيز را برای خلافت شايستهتر بنماياند (ابوالفرج، 16 / 58- 59؛ ابن قيس، 14-15، 151-152؛ ضيف، 296- 298). وی همچنين بشر بن مروان را ستود (صص 144-145). با اين حال چنانكه از برخی سرودههای وی برمیآيد، در دل با امويان نبود (ناصف، 33-35)و گويا پس از پيوستن به امويان نيز با زبيريان رابطه داشت (ابوالفرج، 4 / 164؛ ناصف، 48). برخی گفتهاند، تغزل و عشق ورزی وي به امالبنين، همسر وليد بن عبدالملك، نيز به قصد رسوايی و هجاء امويان بوده است (ضيف، 60؛ ناصف، 114-116)، اما دليل آشكاری برای اين نظر در دست نيست (همانجا)، چه در آن صورت بايستی عبدالملك شفاعت امالبنين را نمیپذيرفت. پايان كار ابن قيس به درستی روشن نيست، احتمالاً وي در حدود 81ق، هنگامی كه در خدمت عبدالعزيز بن مروان بود، درگذشت. برخی مرگ وی را در 75ق دانستهاند (همو، 63). زهير بن بكار و نيز حماد بن اسحاق، نوادۀ ابراهيم موصلی، كتابهايی با عنوان «اخبار عبيدالله بن قيس الرقيات» نوشتهاند. ابن مرزبان نيز كتابی با همين عنوان، به همراه برگزيدۀ اشعار وی تأليف كرده است. افزون بر اين ابن ابی طاهر طيفور نيز برگزيدهای از اشعار وی فراهم آورده است (نك : ابن نديم، 160، 164، 167)، اما هيچكدام از اين آثار اكنون در دست نيست. ابن قيس الرّقيات نمونۀ بارز آن گروه از شاعران غزلسرايی است كه در نيمۀ دوم سدۀ اول ق در حجاز پديدار شدند. زندگی بسيار مرفه، ورود اسيران و نفوذ فرهنگهای بيگانه و خاصه ايرانی و از همه مهمتر پيدايش موسيقی و موسيقیدانانی مشهور در آن ديار، همه موجب گرديد كه در ساختمان و مفاهيم غزل عربی تحول نسبتاً عمدهای پديدار گردد. عرجی و ابن قيس مايۀ اصلی هنر خود را از غزل اخذ كردند و چند سال بعد، عمر بن ابی ربيعه از آن مكتبی خاص ساخت. با پيدا شدن اين غزلسرايان بود كه قريش توانست در شعر نيز بر ديگر قبايل عرب برتری يابد (نك : ابوالفرج، 3 / 101، 4 / 156).تغزل به زنان بیشمار (همو، 4 / 162)، گستاخی و بیپروايی در گفتار، اما گفتاری كه كمتر از حد عفت در میگذرد و هنوز هم آثار استواری شعر جاهلی و صدر اسلام در الفاظ و تركيبهای آن پديدار است، استفاده از اوزانی كوتاه و آهنگين كه كار آهنگسازان و آوازخوانان را ساده میكند، همه موجب گرديده است كه ابن قيس الرّقيات در صف بهترين و نوآورترين غزلسرايان عرب قرار گيرد.موضوعی كه پس از غزل، حجم بيشتری را در آثار او اشغال كرده، مدح است، اما فخر و حماسه و هجا اندك اندك در آن رنگ میبازد (ناصف، 99-100، 149؛ نيز نك : ضيف، 89، 90). ابن قيس از بسياری از معشوقههای خويش در غزليات خود نام برده است (صص 26، 33، 43، 48، جم؛ ناصف، 112) و گاه در يك قطعه با چهار تن از آنان به تغزل پرداخته است (صص 26-27؛ ناصف، 102). عشق ورزی وی به كثيره نيز موجب شد تا در شمار عشاق بزرگ قرار گيرد (وشاء، همانجا). معشوق شاعر، ديگر زن هودج نشين بدوی نيست تا شاعر بر آثار خيمهگاه قبيلۀ او بگريد، بلكه آوازهخوانانی در مدينه و يا زن شهرنشين مكه و كوفه است (ابن قيس، 43، 66-67، 69 ابوالفرج، 8 / 7؛ ناصف، 23-24، 83). گويی ديگر شاعر پروای سستی قافيه و اغلاط نحوی (= لحن) را ندارد (نك : مرزبانی، 169؛ ابوهلال، 450)، بلكه كوشش وی آن است كه شعر او شايستۀ آواز باشد و به همين دليل استفاده از وزنهای كوتاه را ترجيح میدهد (ناصف، 95-97). با اينهمه، سخنشناسان عرب به شعر وی استناد كردهاند. ابوالفرج آهنگهايی كه بر روی برخی اشعار ابن قيس ساخته شده، آورده است (2 / 177، 4 / 71، 155، 160، 163، 165، 166، 6 / 57، فهرست). ساختن آهنگ بر روی اشعار وی تا روزگار عباسيان ادامه داشت (همو، 4 / 161) و همين اشعار تا دير زمانی نقل محافل ادبی (همو، 4 / 166-167؛ وشاء، 161-162) و نيز موجب پديد آمدن ماجراهايی ظريف بود (نك : ابوالفرج، 4 / 161).بنابراين شايسته آن است كه ابن قيس را شاعر غزل سرا بدانيم، گرچه وی را شاعر سياست و غزل ناميدهاند (نك : ناصف، جم ) و گرچه مديحههای او گاه رنگ سياسی به خود گرفته است، اما يافتن اغراض سياسی محض در شعر مديح دشوار است. حقيقت آن است كه شاعر برای تأمين معاش خويش در جامعهای كه شيوۀ زندگانی در آن دگرگون شده بود، ناگزير از مديحهسرايی بود (ضيف، 89-90). نگاهی به مديحههای وی اين نكته را روشن میسازد كه او همواره بخشندهترين افراد را ستوده است. طلحة الطلحات و نيز عبدالله بن جعفر در بخشندگی زبانزد بودهاند (نك : همو، 91-92). عبدالعزيز بن مروان كه ابن قيس تا پايان عمر در خدمت وی ماند، نيز چنين بود (همو، 28). هنگام پيوستن به زبيريان نيز وی به جای آنكه به ستايش عبدالله بن زيبر بپردازد، بيشتر به برادر وی مصعب دل بسته بود، از آن روی كه مصعب برخلاف برادر خويش كه به بخل و تنگ چشمی شهرت داشت، بسيار بخشنده و گشادهدست بود (نك : ابن قتيبه، عيون الاخبار، 1 / 103؛ تنوخی، 4 / 20؛ ناصف، 18-19) و ظاهراً ابن قيس از بخششهای بیدريغ وی برخوردار میگرديد (ابوالفرج، 4 / 157؛ ابن شاكر، 4 / 143-144). گفتهاند كه ابن قيس شعری نسرود، مگر آنكه به واسطۀ آن به ثروتی رسيد (همانجا)، بنابراين میتوان پرسيد، انگيزۀ پيوستن ابن قيس به زبيريان چه بوده است؟ شايد دليل آن دلبستگی فراوان وی به سروری قريش (ابن قيس، 87-96) بوده است كه امويان با كينهتوزيهای خويش آن را به مخاطره میانداختند و اگر چنين باشد، میتوان آن را انگيزهای سياسی دانست.
ابن حبيب، محمد، «اسماء المغتالين»، نوادر المخطوطات، به كوشش عبدالسلام هارون، قاهره، 1374ق / 1954م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن سلام، محمد، طبقات الشعراء، بيروت، دارالنهضة العربية؛ ابن شاكر كتبی، محمد، فوات الوفيات، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1974م؛ ابن قتيبه، عبدلله بن مسلم، الشعر و الشعراء، بيروت، 1964م؛ همو، عيون الاخبار، قاهره، 1343ق / 1925م؛ ابن قيس الرقيات، عبيدالله، ديوان، به كوشش محمد يوسف نجم، بيروت، 1378ق / 1958م؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابوعبيد بكری، عبدالله بن عبدالعزیز، سمط اللآلی، به كوشش عبدالعزيز، ميمنی، قاهره، 1354ق / 1936م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بيروت، 1390ق / 1970م؛ ابوهلال عسكری، حسن بن عبدالله، كتاب الصناعتين، به كوشش علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، 1406ق / 1986م؛ تنوخی، محسن بن علی، الفرج بعدالشدة، به كوشش عبود شالجی، بيروت، 1398ق / 1978م؛ جوهری، اسماعيل بن حماد، الصحاح، به كوشش احمد عبدالغفور عطار، بيروت، 1404ق / 1984م؛ دانشنامه؛ ضيف، شوقی، التطور و التجديد فی الشعر الاموی، قاهره، 1952م؛ مبرد، محمدبن یزید، الكامل، بيروت، مكتبة المعارف؛ مرزبانی، محمدبن عمران، الموشح، به كوشش محبالدين خطيب، قاهره، 1343ق؛ ناصف، علی نجدی، ابن قيس الرقيات، شاعر السياسة و الغزل، قاهره، 1368ق / 1949م؛ وشاء، محمدبن احمد، الظرف و الظرفاء، به كوشش فهمی سعد، بيروت، 1405ق / 1985م.
محمد سیدی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید