صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابن فارس /

فهرست مطالب

ابن فارس


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ فارِس، ابوالحسين احمد بن فارس بن زكريا بن حبيب (د 395ق / 1005م)، نحوی، لغوی، اديب، شاعر و يكی از چهره‌های درخشان ادب عربی در سدۀ 4ق. سال و محل تولد او به درستی روشن نيست، اما ظاهراً در يكی از روستاهای قزوين به دنيا آمده و برپايۀ يكی از گزارشها (ياقوت، ادبا، 4 / 92-93)، خود وی اين روستا را كرسف گفته است. با اين حال ياقوت (بلدان، 4 / 681) وی را به روستای موسی‌آباد و در جای ديگر (همان، 4 / 940) به روستای وليدآباد از توابع همدان منسوب ساخته و همو در معجم الادباء (4 / 82) به نقل از سلفی گفته است كه اصل وی از قزوين بوده است. برخی نيز او را همدانی دانسته و گفته‌اند نسبت قزوينی از آن روی به او داده شده كه به لهجۀ قزوينی سخن می‌گفته است (قفطی، 1 / 94). اين آشفتگی در تعيين زادگاه وی با قول قاضی عياض (4 / 610) كه او را يكی از رجال خراسان معرفی كرده است، فزونی می‌يابد. دربارۀ سال تولد او نيز همۀ منابع سكوت كرده‌اند و علت آن بی‌گمان روستازادگی و گمنامی او در آغاز زندگی بوده است. نخستين آگاهی ما دربارۀ زندگی او از آغاز تحصيلات اوست. وی در قزوين نزد پدرش زكريا بن فارس كه فقيهی شافعی مذهب و دانشمندی اهل لغت و ادب بود، دانش آموخت و چندی بعد از همو كتاب اصلاح المنطق ابن سكّيت را روايت كرد. در موارد ديگری نيز از پدر خود روايت كرده است (ابن فارس، معجم مقاييس، 1 / 5؛ ياقوت، بلدان، 1 / 405، ادبا، 4 / 85).
وی از آغاز تشنۀ آموختن بود و چنانكه پيداست، در اين راه از هيچ كوششی فروگذار نكرد. آوازۀ هر استادی را در هرجا كه شنيد، به سوی وی شتافت؛ در قزوين، همدان، زنجان، ميانه، اصفهان و بغداد به تحصيل پرداخت (رافعی، 2 / 215؛ قفطی، 1 / 95؛ ابن دمياطی، 65، 66) و استادان بسيار ديد، به گونه‌ای كه اكنون نام بيش از 30 تن از استادان او در دست است كه معروف‌ترين آنها اينانند: ابوالفضل محمد بن عميد (ابن فارس، همان، 1 / 206)، علی بن ابراهيم بن سلمۀ قطان (رافعی، همانجا؛ ياقوت، ادبا، 4 / 82، 12 / 218- 219، 221)، ابوالقاسم سليمان بن احمد بن ايوب طبرانی (ابن دمياطی، 66؛ ياقوت، همان، 4 / 83)، ابوسعيد سيرافی (حمودی، 40) و گروهی ديگر (برای فهرست كامل استادان وی و نيز برخی اشتباهات تاريخی دربارۀ آنها، نك‍ : سلطان، 1 / 15- 19). گفته‌اند كه ابن فارس در بغداد با ابن داوود (ه‍ م) فقيه ظاهری و مؤلف كتاب معروف الزهرة نيز ديدار و شعری از او روايت كرده است (ياقوت، همان، 2 / 225)، ولی از آنجا كه ابن داوود يك قرن پيش از او درگذشته، اين سخن راست نمی‌تواند بود. بنابراين يا مراد ياقوت ابن داوود ديگری است و يا از سلسله سند ياقوت، دست كم يك واسطه ساقط شده است.
ابن فارس به زودی در فقه، حديث، نحو، لغت و شعر و ادب دانش كافی به دست آورد (ابن خلكان، 1 / 118؛ قاضی عياض، همانجا) و شهرتش عالمگير شد. وی كه فقيه زبردستی بود، به شيوۀ اهل حديث مجلس املا داشت (رافعی، همانجا؛ ذهبی، 15 / 464) و به گفتۀ ثعالبی (3 / 297) اتقان علمی دانشمندان و ذوق و ظرافت كاتبان و شاعران را در خود جمع كرده بود و مقام او در همدان، با ابن لنكك در عراق، ابن خالويه در شام، ابن علاف در فارس و ابوبكر خوارزمی در خراسان برابر بود. به گفتۀ صاحب بن عباد نوشته‌هايش از اشتباه خالی بود (نك‍ : ابن انباری، 220). وی سراسر عمر خود را به تحصيل، تعليم و تأليف گذراند، چنانكه نوشته‌های كوتاه وی را از شمار بيرون دانسته و گاه در اين باره داستانهای گزافه‌آميز گفته‌اند (نك‍ : ابن دمياطی، 67).
چند تن از چهره‌های بزرگ ادبی و سياسی در سدۀ 4ق از شاگردان او بوده‌اند. نخستين آنها بديع‌الزمان همدانی پايه‌گذار فن مقامه‌نويسی است كه گفته‌اند، اين فن را از وی آموخت (حمودی، 164، دربارۀ تفصيل اين مطلب، نك‍ : همو، 99-176). اين شاگرد و استاد به رغم برخی كدورتها، همواره با يكديگر روابطی دوستانه داشته‌اند (زكی مبارك، 33-35).
صاحب بن عباد وزير دانشمند و ادب‌دوست ديلميان از ديگر شاگردان او بود كه ظاهراً به اين شاگردی بسيار افتخار می‌كرده است (نك‍ : ابن انباری، 220-222). ابوالفتح ابن عميد، فرزند ابوالفضل ابن عميد كه جانشين پدر در مقام وزارت شد و نيز ابوطالب مجدالدوله واپسين فرمانروای آل بويه، از ديگر شاگردان او بوده‌اند (ابوحيان، 452، 486؛ ياقوت، همان، 4 / 83، 6 / 231، 14 / 192؛ ابن انباری، 219-220). افزون بر اينان مآخذ گوناگون نام گروه بسياری را در شمار شاگردان او برشمرده‌اند. زهير عبدالمحسن سلطان (1 / 19-22) فهرستی نسبتاً جامع از شاگردان وی فراهم آورده است.
ابن فارس روابط نزديكی با خاندان ابن عميد داشت. وی در آغاز شاگرد ابوالفضل بود، سپس در شمار دوستان و نزديكان او درآمد، چنانكه در مجالس او شركت می‌كرد (ياقوت، همان، 14 / 198، بلدان، 3 / 512؛ ذهبی، 16 / 124) و احتمالاً از بخششهای او نيز بهره‌مند می‌شد. گويا به سبب همين دوستی و دانش گستردۀ او بود كه معلمی ابوالفتح را به عهده گرفت و به عقيدۀ برخی از معاصران كتاب مجمل اللغة را برای وی تأليف كرد (نك‍ : حمودی، 252-253). اين روابط نزديك موجب وابستگی و تعصب فراوان ابن فارس به اين خاندان گرديد (ياقوت، ادبا، 4 / 87؛ صفدی، 7 / 280) و همين امر سبب شد تا صاحب بن عباد، به سبب رقابتهای سياسی با آنان، نسبت به او بی‌مهر گردد. روابط وی با صاحب بن عباد اندكی پيچيده است، چه صاحب از سويی وی را به دليل وابستگی به خاندان ابن عميد مورد نكوهش قرار داده (ياقوت، همان، 6 / 231) و از سوی ديگر از وی به عنوان استاد خويش به نيكی ياد كرده است (ابن انباری، 220). اگرچه بسياری از مآخذ بر اينكه صاحب بن عباد شاگرد او بوده، تأكيد كرده‌اند، اما روشن نيست كه وی در چه روزگاری نزد ابن فارس به تحصيل پرداخته است؛ به ويژه آنكه مآخذ كهن‌تر به اين مطلب اشاره‌ای نكرده‌اند و ظاهراً اين امر پس از گزارش ابن انباری از گفتۀ وی دربارۀ ابن فارس كه او را «شيخنا» ناميده، به مآخذ پس از وی راه يافته است و نيز چنين می‌نمايد كه صاحب بن عباد پس از آنكه ابن فارس به ری انتقال يافت و مورد توجه و محبت فخرالدوله قرار گرفت، او را استاد خود ناميده است. اگر اين گمان درست باشد، می‌توان گفت كه سخن صاحب در اين باب، به قصد كسب افتخار و برای نگهداشتن ابن فارس در جمع اديبان پيرامون خود بوده است، زيرا پيش از اين، هر دو آنها سخت بر يكديگر خرده می‌گرفته‌اند (ياقوت، همانجا؛ ابوحيان، 319-320). از‌اين‌رو ناگزير بايد سخن زكی مبارك (ص 33) را كه می‌گويد: ابتدا ميان آن دو دوستی بود و سپس به كدورت انجاميد، واژگونه بدانيم. در تأييد آنچه گفته شد، يك دليل ديگر نيز می‌توان برشمرد: گفته‌اند كه ابن فارس كتاب الحَجَر را در همدان تأليف كرد و برای صاحب بن عباد فرستاد، اما صاحب به دليل وابستگی او به خاندان ابن عميد، نخست فرمان داد تا آن را بازگردانند، اما سپس ادب دوستی او، وی را از اين كار بازداشت و پاداشی گرچه اندك برای او فرستاد (ياقوت، ادبا، 4 / 87؛ ذهبی، 17 / 104-105). اين رويداد پس از مرگ ابوالفتح ابن عميد و به وزارت رسيدن صاحب بن عباد بود (قفطی، 1 / 93) كه بر اثر آن، ابن فارس حامی خويش را از دست داد، چه پس از آن ابن فارس به ری رفت و تا پايان عمر در آن شهر بماند و كتاب الصاحبی را نيز در همين شهر تأليف و به صاحب بن عباد تقديم كرد و در همانجا درگذشت (برای موارد اختلاف دربارۀ تاریخ درگذشت وی، نك‍ : حمودی، 52-53).

آراء و نظريات

ابن فارس درنحو پيرو مكتب كوفه است (صفدی، 7 / 278؛ سيوطی، 1 / 352) و در ميان استادان وی نيز چند تن از نمايندگان مكتب كوفه به چشم می‌خورند (نك‍ : حمودی، 37؛ زكی مبارك، 32). با اينهمه گويی وی به استدلالهای نحويان خواه كوفی و خواه بصری چندان دل نمی‌بست، زيرا در بيتی كه شهرت بسيار يافته، بيماری چشم دلبران را به «حجت نحويان» تشبيه كرده است (ياقوت، همانجا). وی بر پايۀ آياتی از قرآن كريم (بقره / 2 / 31، قلم / 68 / 1، علق / 96 / 1-5)، زبان و خط، هر دو را توقيفی می‌داند و به شيوۀ اهل حديث موازين فلسفی و عقلی را خوار می‌شمارد و از فيلسوفان به خواری ياد می‌كند ( الصاحبی، 6، 10، 66، 76؛ زكی مبارك، 39). از سوی ديگر در نقل ادبی دارای نظرگاهی انديشمندانه و پوياست و از شاعران و اديبان روزگار خود در برابر پيشينيان و كهنه‌پرستان به دفاع برمی‌خيزد و هر روزگاری را دارای ويژگيها و آفرينش و نوآوری ادبی ويژۀ خود می‌داند، و می‌گويد: هرگز نمی‌توان به كتابها قناعت كرد و اگر چنين شود، فرهنگ و ادب از رشد و پيشرفت باز می‌ماند (نك‍ : نامۀ وی به محمد بن سعيد بن كاتب در يتيمة الدهر ثعالبی، 3 / 397-402). وی در اينجا، در چهرۀ منتقدی آزادانديش آشكار می‌گردد كه بر نوآوريهای شاعران هم روزگار خويش به خوبی آگاه است و كوششهای آنان را در برابر پيشينيان می‌ستايد و گرچه اين سخن تازگی نداشت و پيش از آن ابن قتيبه در اين راه گامهای استواری برداشته بود (گودفروا، 48)، اما مقايسۀ اين ديدگاه با آنچه ابن فارس در كتاب الصاحبی گفته، ممكن است، موجب شگفتی گردد. با اينهمه اين تناقص بسيار طبيعی است، چه وی همواره قلمرو دين و ادب را از يكديگر جدا ساخته و بدين سان برای زبان عربی و دانشهای مربوط به آن اعتباری تقريباً شرعی قائل شده است ( الصاحبی، 16). احاطۀ كامل بر زبان عربی را نيز تقريباً ناممكن دانسته و نيك دانستن اين زبان را برای فقيهان و اهل دين امری ناگزير می‌شمارد و برخی از آنان را به دليل عدم توجه كافی به ظرايف آن و سهل‌انگاری در درست سخن گفتن بدان، نكوهش و آنان را به آموختن لغت و چيره‌دستی در آن تشويق می‌كند (همان، 26، 50، 55-56). تا آنجا كه بدين منظور كتابی مستقل تأليف كرده است (هارون، 22). البته ديگر آثار وی نيز از اين غرض تهی نيست.
اگرچه وی محقق و اديبی است كه در رشته‌های گوناگون مانند نقد شعر، تفسير قرآن، فقه، صرف و نحو و... دارای دانشی گسترده است (نك‍ : آثار)، اما شهرت و اهميت وی در لغت و نيز آثاری كه در اين زمينه تأليف كرده، به گونه‌ای است كه همۀ آنها را تحت‌الشعاع خود قرار داده است. كتاب الصاحبی وی نخستين اثری است كه در آن به دور از بحثهای سنتی نحويان به مباحث زبان شناسی پرداخته است. همين كتاب است كه بعدها مبنای كار سيوطی در المزهر قرار گرفت (درويش، 122). كتاب مجمل اللعۀ او نيز در تاريخ فرهنگ‌نويسی عرب كه با كتاب العين خليل آغاز می‌شود و با ازهری و ابن دريد اندك اندك دگرگون می‌گردد، نقطة عطفی به شمار می‌رود (سلطان، 1 / 7)؛ چه وی نخستين كسی است كه در تنظيم مفردات لغت به جای استفاده از مخارج اصوات، آنها را بر مبنای حروف الفبا تنظيم كرده است. غرض وی از تأليف اين كتاب كه يكی از مشهورترين آثار اوست، آسان ساختن معرفت به مفردات زبان عربی برای طالبان آن بوده (نك‍ : مجمل، 1 / 75) و ظاهراً به خواهش يكی از شاگردان خود دست به تأليف آن زده است. به همين سبب در تنظيم آن شيوه‌ای خلاف روش معمول فرهنگ‌نويسان عرب پيش گرفته (همانجا؛ سلطان، همانجا) و با شواهد شعری فراوان برپايۀ نظريات لغت‌شناسان مشهور، به توضيح معنای هر واژه پرداخته است. اين كتاب به 28 بخش و 3 باب اصلی تقسيم شده است. اما دو نظريۀ ديگر وی كه در كتاب معجم مقاييس اللغة آمده، بيش از آنچه گفته شد، دارای اهميت است. نخست آنكه وی بر پايۀ آنچه ابن جنی آن را اشتقاق اكبر ناميده (نك‍ : ه‍ د، اشتقاق)، برای هر واژۀ دو حرفی يا سه حرفی، يك يا چند حوزۀ معنايی در نظر گرفته است كه در همۀ واژه‌های هم ريشه مشترك است و معنای واژه‌های مختلفی كه از آن ريشه مشتق می‌شوند، بر پايۀ همين حوزۀ معنايی مشخص می‌گردد (نك‍ : اسماعيل، 353-354). اگرچه اين نظريه پيش از آن در كتاب العين خليل به گونۀ جابه‌جايی حروف يك واژه مطرح شده است (نك‍ : عبدالتواب، 335)، اما ابن فارس نخستين كسی است كه بر آن جامۀ يك نظريۀ مستقل پوشانده است (اسماعيل، همانجا). اين نظريه ابتدا در كتاب ثلاثة به صورت فشرده و خام مطرح شده، سپس در مهم‌ترين كتاب لغت وی معجم مقاييس اللغة بسط و گسترش يافته است (درويش، همانجا). آنگاه وی بر پايۀ همين نظريه، به بحث ديگری كه خود آن را «نحت» يا واژه‌تراشی خوانده است، كشيده شده كه بنابر آن واژه‌های رباعی و خماسی در اثر آميزش دو يا چند واژه و گاه يك جمله پديد آمده‌اند. چنانكه مثلاً واژۀ «حَيْعَلَ» از تركيب واژه‌های حی و على پديد آمده است (اسماعيل، همانجا).
برخی از جنبه‌های شخصيت ابن فارس نيز قابل تأمل است، وی به امور دنيا سخت بی‌اعتنا بود و به همين سبب همواره از خوارمايگی هم روزگاران خويش شكوه داشت و چندان بخشنده بود كه گاه حتی جامه و فرش خانۀ خويش را به نيازمندان می‌بخشيد (ياقوت، ادبا، 4 / 83). ابن انباری (صص 220-221) داستان جالبی در اين باره نقل كرده است.

شعر

همۀ شهرت ابن فارس مرهون تأليفات او در زمينۀ لغت است، اما ثعالبی (3 / 397) او را دارای ذوق شاعرانه نيز دانسته و ابن خلكان (1 / 119-120) از اشعار فراوان و زيبای وی ياد كرده و ياقوت (همان، 4 / 86-95) دوازده قطعه از سروده‌های او را شامل 45 بيت آورده است. برخی از سروده‌های او نيز به عنوان ضرب‌المثل در نوشته‌های غيرادبی نقل شده است (نك‍ : ابوريحان، 338). افزون بر اينها ابن فارس با شعر شاعران هم روزگار خود و نيز كوششهای ادبی آنان به خوبی آشنا بوده است (ثعالبی، 3 / 397-404). بنابراين وی نه به عنوان شاعری تمام عيار، بلكه به عنوان دانشمندی صاحب ذوق كه در شعر نيز دستی داشته، مورد قبول صاحب‌نظران بوده است. برخی از معاصران، او را نخستين پديد آورندۀ اشعار تعليمی دانسته‌اند (حمودی، 81). اشعار وی گرچه از جنبۀ ادبی در شمار بهترين سروده‌های عربی نيست (قس: زكی مبارك، 36)، اما از آن جهت كه تصويری روشن از روزگار او و نيز كشمكشهای درونی خود وی به دست می‌دهد، قابل بررسی است. تقريباً در همۀ اين اشعار طنزی تلخ كه ناشی از ناخشنودی او از مردم زمانه بوده است، به چشم می‌خورد. وی گاه از تهيدستی و تنهايی خويش شكوه می‌كند، گاه از فرومايگی و پستی هم‌روزگارانش و گاه از بی‌بها بودن علم و دانش در جامعه‌ای كه در آن، بدكاران گرامی‌ترين مردمانند (ياقوت، همان، 4 / 86- 89).

مذهب

دربارۀ مذهب ابن فارس نيز چون بسياری ديگر از مشاهير اختلاف است. گفته‌اند كه وی شافعی بود، اما پس از اقامت در ری به مذهب مالك درآمد (ابن انباری، 220؛ ابن دمياطی، 66؛ ياقوت، همان، 4 / 83). توجيه خود وی در باب اين تغيير مذهب قابل تأمل است: چون در ری هيچ كس را پيرو مالك نديدم، غيرتم به جوش آمد و به مذهب او درآمدم (همانجاها). اما اين توجيه دربارۀ تغيير مذهب او كه ظاهراً بسيار مقيد به دين بوده است، چندان راست نمی‌آيد، به‌ويژه آنكه اين تغيير مذهب درست در زمانی صورت گرفته است كه وی در كنف حمايت خاندانی شيعی مذهب درآمده و با صاحب بن عباد كه خود سخت پای‌بند اين مذهب بود، دوستی يافته بود. از سوی ديگر قاضی عياض (4 / 611) به نقل از گروهی از مغربيانی كه با ابن فارس ديدار كرده بوده‌اند، مالكی بودن وی را قطعی دانسته، اما گفته است كه برخی از مشرقيان او را به دليل شرحی كه بر مختصر مرنی نوشته است (نك‍ : آثار)، شافعی دانسته‌اند. اين مطلب را برخی ديگر از مآخذ نيز تأييد كرده‌اند (نك‍ : حائری، 39)، اما به رغم اين گفته‌ها، طوسی (ص 35) و به پيروی از او ابن شهر آشوب (ص 21) او را در شمار شيعيان دانسته‌اند و رافعی (2 / 215-216) در ادامۀ يكی از مجالس املای او، روايتی از امام هشتم شيعيان (ع) از او نقل كرده و در جای ديگر (2 / 218) به كتابی كه وی در معنی «آل» تأليف كرده، اشاره كرده است. برخی اشارات ديگر نيز دربارۀ شيعه بودن وی موجود است، از جمله اينكه گفته‌اند وی از استادان شيخ صدوق بوده و شيخ صدوق در اكمال‌الدين خود به اين موضوع اشاره كرده است (نك‍ : آقابزرگ، 7 / 82). همچنين حديثی مربوط به رؤيت امام دوازدهم (ع) نيز به وی منسوب است (همو، 20 / 51-51). بنابر آنچه گفته شد، هيچ دليل قانع‌كننده‌ای برای تعيين قطعی مذهب او در دست نيست. از‌اين‌رو، اصحاب هر مذهب كوشيده‌اند اين دانشمند بزرگ را به جرگۀ همكيشان خويش وارد كنند.

آثـار

الف ـ چاپی

1. ابيات الاستشهاد، مجموعه‌ای است از اشعاری ضرب‌المثل گونه كه مؤلف آنها را از زبان اديبی صاحب ذوق كه هر يك را به مناسبتی به كار برده، نقل كرده است. اين كتاب برای نخستين بار در قاهره (1371ق / 1951م) به كوشش عبدالسلام هارون، در دومين مجموعه از نوادر المخطوطات به چاپ رسيده است و به نظر مصحح آن ممكن است همان كتاب ذخائر الكلمات باشد كه ياقوت (همان، 4 / 84) از آن نام برده است. 2. الاتباع و المزاوجة، مجموعه‌ای است از واژه‌های متشابه كه در زبان عربی، پيوسته دو به دو با هم ذكر می‌شوند و مؤلف آنها را با شواهد شعری ذكر كرده است (آقابزرگ، 1 / 81). اين اثر را رودلف برونو، در 1906م نخستين بار در «مطالعات خاورشناسی» به چاپ رساند و در 1947م بار ديگر مصطفی كمال آن را در قاهره منتشر كرد؛ 3. اوجز السير لخير البشر، رسالۀ كوچكی است در سيرۀ پيامبر اكرم (ص) كه نخستين بار در الجزيره (1301ق) و بار ديگر در بمبئی (1311ق) به چاپ رسيده است. اين اثر سپس در قاهره و دمشق و آخرين بار در 1393ق / 1973م به كوشش هلال ناجی در مجلۀ المورد (دورۀ 2، شم‍ 4، صص 143-154) چاپ شد. ظاهراً برخلاف نظر بروكلمان (GAL, S, I / 198) اين اثر غير از كتاب اخلاق النبی (ص) است (نك‍ : هارون، 30).
4. تمام فصيح الكلام، كه می‌توان آن را ذيلی بر كتاب فصيح ثعلب دانست و مؤلف به گفتۀ خود آنچه را ثعلب گفته، بسط و گسترش داده است (نك‍ : همو، 27). كتاب مذكور نخستين بار به كوشش مصطفی جواد و يوسف يعقوب مسكونی در مجموعه‌ای با عنوان رسائل فی النحو واللغة در بغداد (1969م) به چاپ رسيد و سپس چاپهای متعددی از آن در قاهره و بغداد فراهم گرديد؛ 5. كتاب ثلاثة. ابن فارس در اين كتاب واژه‌های سه حرفی عربی را كه با جابه‌جايی صامتهای آنها می‌توان كلمات ديگری به دست آورد، همراه با شواهد شعری گردآورده و توضيح داده است. اين اثر نخستين بار در قاهره به سال 1344ق همراه اثر ديگر ابن فارس، مقالة كَلاّ و ماجاء منها فی كتاب الله، به چاپ رسيد و سپس به كوشش رمضان عبدالتواب در قاهره به سال 1970م و آخرين بار در همانجا (1384ق / 1964م) در مجلة معهد المخطوطات العربية (10(1) / 309- 378) انتشار يافت؛ 6. الحور العين، در قاهره (1947م) به كوشش مصطفی كمال چاپ شده است. 7. الخضارة، كتابی است دربارۀ شعر و نيز اشتباهات نحوی و لغوی شاعران. اين اثر در قاهره به سال 1349ق به چاپ رسيده است. 8. ذم الخطأ فی الشعر، رسالۀ كوچكی است در 4 صفحه به همراه الكشف عن مساوی شعر المتنبی صاحب بن عباد كه در 1349ق در قاهره منتشر شده است؛ 9. الصاحبی فی فقه اللغة و سنن العرب و كلامها. اين كتاب چنانكه از عنوان آن پيداست، اثری است دربارۀ زبان‌شناسی عربی كه مؤلف آن را به صاحب بن عباد تقديم كرده است و نخستين كتاب در زبان عربی است كه صرف نظر از مباحث نحوی و لغوی مطالب تازه‌ای مطرح كرده است. ابن فارس در اين كتاب بر برتری زبان عرب بر ديگر زبانها بسيار پای فشرده و غرور قومی و دينی اعراب را دربارۀ اين زبان بار ديگر زنده كرده است. اين اثر نخستين بار در 1328ق / 1910م در قاهره و سپس به كوشش مصطفی الشويمی در بيروت (1383ق / 1964م) و آخرين بار به كوشش احمد صقر در قاهره (1977م) چاپ شده است. 10. كتاب فتيافقيه العرب، مجموعه‌ای است از پرسِشها و معماهای فقهی كه مؤلف آنها را بر پايۀ معانی غريب واژه‌های عربی بيان كرده و غرض وی از تأليف آن تشويق فقيهان و رجال دين به آموختن درست و كامل زبان عربی بوده است. از اين كتاب در مآخذ گوناگون با عنوانهای فتاوی فقيه العرب (سيوطی، 1 / 352) و مسائل فی اللغة (ابن خلكان، 1 / 118) ياد شده است. حريری در مقالۀ سی و دوم خود (المقامة الطيبیة) از آن تقليد كرده است (همانجا). اثر مذكور نخستين بار در 1377ق / 1958م به كوشش حسين علی محفوظ در مجلة مجمع العلمی العربی بدمشق (33(3) / 443-466، 33(4) / 633-656) به چاپ رسيده است. 11. الفرق بين الانسان و غيره من الحيوان فی اشياء من الخَلق و الخُلق، كه به كوشش رمضان عبدالتواب در 1982م در قاهره و رياض نشر يافته است. 12. اللامات، رسالۀ كوچكی است دربارۀ موارد استعمال «لَ‍« و «ل‍ِ‌» در زبان عربی كه نخستين بار به كوشش برگشترسر در اسلاميكا (1925م) به چاپ رسيد. اين رساله احتمالاً از مبحث لَ‍ و لِ‍ در الصاحبی استخراج شده و برگشترسر دربارۀ آن بحث كرده است. اين اثر بار ديگر در 1393ق / 1973م به كوشش شاكر فحام در مجلة مجمع اللغة العربية بدمشق (48(4) / 757- 801) چاپ شده است. 13. متخيَّر الالفاظ، فرهنگ لغتی است در 114 باب، در هر باب آن دربارۀ يك مفهوم خاص بحث شده است. اين اثر نخست در 1970م به كوشش هلال ناجی در بغداد و سپس در 1971م در مجلة مجمع العلمی العربی بدمشق (46(4) / 621-625) انتشار يافت. دربارۀ اين كتاب مقاله‌ای به قلم علی المهيری در مجلۀ حوليات تونس در 1971م (8 / 223-225) به چاپ رسيده است (GAS, VIII / 211). 14. المجمل فی اللغة، كه دربارۀ آن بحث شد، در 1405ق / 1985م به كوشش هادی حسن حمودی در كويت و سپس در 1986م به كوشش زهير عبدالمحسن سلطان در بغداد انتشار يافته است؛ 15. المذكر و المونث، به كوشش رمضان عبدالتواب در قاهره (1969م) به چاپ رسيده است. 16. مقالة فی اسماء اعضاء الانسان يا خلق الانسان (نك‍ : هارون، 29، 36). بهترين چاپ اين اثر ظاهراً همان است كه به كوشش فيصل دبدوب در مجلة مجمع اللغة العربية بدمشق (42(2) / 235-254) نشر يافته است. رساله‌ای نيز با عنوان «استعارات اعضاء الانسان» در 1983م به كوشش احمد خان در مجلۀ المورد (دورۀ 12، شم‍ 2، صص 81- 108) چاپ شده است (GAS, IX / 317) كه احتمالاً همين كتاب است. 17. مقالة كَلاّ و ماجاء منها فی كتاب الله. از نخستين چاپ اين كتاب ضمن كتاب ثلاثة سخن گفتيم. اين اثر بار ديگر در 1387ق در قاهره و سپس در 1982م در دمشق و رياض نشر يافته است. 18. مقاييس اللغة يا معجم مقاييس اللغة. دربارۀ اين كتاب كه در شمار سه اثر بزرگ ابن فارس است، در متن مقاله توضيح داده شده است. اين اثر نخستين بار به كوشش عبدالسلام هارون در سه جلد در 1366-1368ق در قاهره و بار ديگر در 6 جلد در 1366-1371ق به همراه مقدمه‌ای عالمانه به كوشش همو به چاپ رسيده است. 19. النيروز، رسالۀ كوتاهی است دربارۀ معرب واژۀ نوروز، توضيحاتی دربارۀ جشنهای ايرانيان و نيز واژه‌های عربی كه بر وزن فيعول آمده است. اين كتاب به كوشش عبدالسلام هارون در 1373ق / 1954م در پنجمين مجموعه از نوادر المخطوطات (2 / 4-25) به چاپ رسيده است.

ب ـ خطی

1. اخلاق النبی (ص) نسخه‌ای از آن در قازان موجود است (نك‍ : سلطان، 1 / 22)؛ 2. الانواء، كتابی است دربارۀ تأثير ستارگان، در 10 باب كه نسخه‌های متعددی از آن در كتابخانۀ سپهسالار (دانش پژوه، 3 / 202)، ظاهريۀ دمشق (ظاهريه، 2 / 37- 39) و دانشگاه آمريكايی بيروت (GAS, VII / 360) موجود است؛ 3. تفسير اسماء النبی (ص). اين كتاب ظاهراً همان است كه حاجی خليفه (1 / 89-90) آن را اسماء النبی (ص) و بغدادی (1 / 69) المنبی فی تفسير اسماء النبی (ص) ناميده است. نسخه‌ای ناتمام از اين اثر در اياصوفيه با عنوان اسماء رسول الله موجود است (GAS, VIII / 213)؛ 4. حلية الفقهاء، كه شرحی است بر مختصر مزنی (قاضی عياض، 4، 611). نسخه‌ای از آن در مكتبة الصائب آنكارا نگهداری می‌شود (GAS, VIII / 214)؛ 5. رسالة فی فرائض العرب، كه نسخه‌ای از آن در كتابخانۀ فاتح استانبول موجود است (همانجا)؛ 6. رسالة فی المعاريض. نسخه‌ای از اين اثر در كتابخانۀ نجيب پاشا در تركيه مضبوط است (نك‍ : سلطان، 1 / 26)؛ 7. شرح ديوان الحماسۀ ابوتمام، كه نسخه‌هايی از آن در كتابخانۀ سپهسالار (دانش پژوه، 5 / 176)، ملك (ملك، 1 / 405) و لاله‌لی (سيد، 1 / 488؛ GAS, II / 69) موجود است؛ 8. فوائد الفاظ القرآن. نسخۀ ناقصی از آن در كتابخانۀ عاشر افندی موجود است (نك‍ : همان، VIII / 213)؛ 9. قصص النهار و سمرالليل، كه احتمالاً همان است كه ياقوت ( ادبا، 4 / 84) و صفدی (7 / 279) از آن با عنوان الليل و النهار نام برده‌اند و نسخه‌ای از آن در لايپزيک (فولرس، 296) موجود است؛ 10. اليشكريات. يك نسخه از اين كتاب در ظاهريۀ دمشق موجود است (GAL, S, I / 198).

ج ـ آثار يافت نشده

1. اشتقاق اسماء البلدان (GAS، همانجا)؛ 2. اصول الفقه (ياقوت، همانجا)؛ 3. الاضداد (نك‍ : سلطان، 1 / 22)؛ 4. الافراد، كه همان الوجوه و النظائر است كه رمضان عبدالتواب و هلال ناجی آن را كتابی ديگر پنداشته‌اند (همو، 1 / 22-23)؛ 5. الامالی (ياقوت، بلدان 1 / 405)؛ 6. الامثلة الاسجاع، كه خود وی در پايان كتاب الاتباع و المزاوجة به آن اشاره كرده است (آقابزرگ، 2 / 347- 348)؛ 7. الانتصار لثعلب (سيوطی، 1 / 352)؛ 8. التاج (ابن خير، 374)؛ 9. الثياب و الحلی (ياقوت، ادبا، همانجا) و يا الشيات و الحلی (صفدی، 7 / 279؛ هارون، 31)؛ 10. جامع التأويل فی تفسير القرآن، كه در چهار جلد بوده است (ياقوت، همانجا)؛ 11. الجوابات (ابن فارس، الصاحبی، 405)؛ 12. الحبير المُذهَب (سلطان، 1 / 24)؛ 13. الحَجَر (ياقوت، همانجا)؛ 14. الحماسة المحدثة (ابن نديم، 88؛ ياقوت، همانجا)؛ 15. دارات العرب (ابن انباری، 220)؛ 16. ذم الغيبة؛ 17. دو وذات؛ 18. رسالة فی ما و انواعها؛ 19. رسالة مختصة بالفرق بين الوعد و الوعيد (سلطان، 1 / 25، 26)؛ 20. شرح رسالة ابوهلال عسكری (GAS, IX / 258)21. شرح رسالة الزهری الی عبدالملك بن مروان (ياقوت، همانجا)؛ 22. علل الغريب المصنف (سلطان، 1 / 26)؛ 23. العم و الخال (ياقوت، همانجا)؛ 24. غريب اعراب القرآن (ابن انباری، همانجا؛ ابن دمياطی، 67)؛ 25. الفريدة و الخريدة (سلطان، 1 / 27)؛ 26. فضل الصلوة علی النبی (حاجی خليفه، 2 / 1279)؛ 27. كتاب الميرة (طوسی، 35-36)؛ 28. كفاية المتعلمين فی اختلاف النحويين، كه به گفتۀ سزگين (GAS, IX / 194) تا قرن 7ق در كتابخانه‌ای در حلب موجود بوده است؛ 29. ماجاء فی اخلاق المؤمنين (طوسی، همانجا)؛ 30. مأخذ العلم (حاجی خليفه، 2 / 1574)؛ 31. المحصل فی النحو؛ 32. محنة الاريب (سلطان، 1 / 28)؛ 33. المدخل الی علم النحت؛ 34. المسائل الخمس (سلطان، همانجا)؛ 35. المعاش و الكسب (طوسی، همانجا)؛ 36. مقدمة الفرائض (ياقوت، همانجا)؛ 37. مقدمة فی النحو (ابن انباری، همانجا؛ حاجی خليفه، 2 / 1804)؛ 38. الموازنة (سلطان، همانجا)؛ 39. نقد الشعر، كه احتمالاً همان خضارة است؛ 40. يواقيت الحكم (سلطان، 1 / 29).

مآخذ

آقابزرگ، الذريعة؛ ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نزهة الالباء فی طبقات الادباء، به كوشش ابراهيم سامرايی، بغداد، 1959م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن خير، محمد، فهرسة، به كوشش فرانسيسكو كودرا، بغداد، 1963م؛ ابن دمياطی، احمدبن ایبک، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد، به كوشش قيصر ابوفرح، بيروت، 1399ق / 1978م؛ ابن شهر آشوب، محمدبن علی، معالم العلماء، نجف، 1380ق / 1961م؛ ابن فارس، احمد، الصاحبی، به كوشش احمد صقر، قاهره، 1977م؛ همو، مجمل اللغة، به كوشش زهير عبدالمحسن سلطان، بيروت، 1406ق / 1986م؛ همو، معجم مقاييس اللغة، به كوشش عبدالسلام هارون، قاهره، 1389ق؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابوحيان توحيدی، علی بن محمد، اخلاق الوزيرين، به كوشش محمد تاويت الطنجی، دمشق، 1385ق / 1965م؛ ابوريحان بيرونی، آثار الباقية، به كوشش ادوارد زاخاو، لايپزيک، 1933م؛ اسماعيل، عزالدين، المصادر الادبية و اللغوية فی التراث العربی، بيروت، 1976م؛ بغدادی، هديه؛ ثعالبی، عبدالملك بن محمد، يتيمة الدهر، به كوشش محمد محيی‌الدين عبدالحميد، بيروت، دارالفكر؛ حائری مازندرانی، محمدبن اسماعیل، منتهی المقال، تهران، 1300ق؛ حاجی خليفه، كشف؛ حمودی، هادی حسن، احمد بن فارس، بيروت، 1407ق / 1987م؛ دانش‌پژوه، محمدتقی و ديگران، فهرست كتابخانۀ سپهسالار، 1340-1356ش؛ درويش، عبدالله، المعاجم العربية، قاهره، 1959م؛ ذهبی، محمدبن احمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و محمدنعيم عرقسوسی، بيروت، 1403ق / 1983م؛ رافعی قزوينی، عبدالكريم بن محمد، التدوين فی اخبار القزوين، به كوشش عزيزالله عطاردی، بيروت، 1408ق / 1987م؛ زكی مبارك، محمد، النثر الفنی فی القرن الرابع، بيروت، 1352ق / 1934م؛ سلطان، زهير، عبدالمحسن، مقدمه بر مجمل اللغة (نك‍ : ابن فارس در همين مآخذ)؛ سيد، فؤاد، فهرس المخطوطات المصورة، قاهره، 1954م؛ سيوطی، بغية الوعاة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1384ق / 1964م؛ صفدی، خليل بن ایبک، الوافی بالوفيات، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1389ق / 1969م؛ طوسی، محمدبن حسن، الفهرست، به كوشش محمود راميار، مشهد، 1351ش؛ ظاهريه، خطی (ادب)؛ عبدالتواب، رمضان، مباحثی در فقه اللغة و زبان‌شناسی عربی، ترجمۀ حميدرضا شيخی، مشهد، 1367ش؛ قاضی عياض، ترتيب المدارك، به كوشش احمد بكير محمود، بيروت، 1387ق / 1967م؛ قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة علی انباه النحاة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1369ق / 1950م؛ گودفروادومونبين، موريس، تعليقات بر مقدمۀ الشعر و الشعراء ابن قتيبه، ترجمۀ آ. آذرنوش، تهران، 1363ش؛ ملك، خطی؛ هارون، عبدالسلام محمد، مقدمه و حاشيه بر معجم مقاييس اللغة (نك‍ : ابن فارس در همين مآخذ)؛ ياقوت، ادبا؛ همو، بلدان؛ نيز:

GAL, S, GAS; Vollers, K., Katalog der islamischen, christlich-orienta-lischen, jüdischen und samaritanischen Handschriften der Universitäts-Bibliothek zu Leipzig, Osnabrück, 1975.

محمد سیدی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: