جرجرایی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 4 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/223854/جرجرایی
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
17
جَرْجَرایی، عنوان خاندانی که از جرجرایا در جنوب عراق برخاستند و شماری از آنها در قلمرو عباسیان و فاطمیان مصر به امارت و وزارت رسیدند:
با توجه به برخی قراین تاریخی وی در حدود سال 170ق/ 786م زاده شد (مرزبانی، 433؛ یاقوت، 2/ 55؛ ابن اثیر، 7/ 135؛ صفدی، 4/ 324). در آثار برخی نویسندگان، عنوان او به اشتباه، جرجانی آمده است (نک : ابن عبدربه، 4/ 152؛ اربلی، 229؛ ابن کازرونی، 148). جرجرایی در دوران خلافت معتصم مدتی متصدی املاک عُجَیف بن عَنْبَسه، یکی از سرداران عباسی در ناحیۀ کَسکَر بود. ظاهراً در این منصب مرتکب اختلاس یا خیانتی شد (تنوخی، الفرج...، 2/ 26-27)؛ با این همه، چندی بعد منصب دبیری فضل بن مروانِ وزیر یافت (همو، نشوار...، 8/ 49؛ ثعالبی، الاعجاز...، 102؛ مرزبانی، همانجا). در 223ق/ 828 م که معتصم روانۀ نبرد با رومیان شد، جرجرایی در کنار فضل بن مروان در مرکز خلافت باقی ماند (تنوخی، نشوار، 8/ 48). بیشتر مورخان بر این باورند که متوکل، خلیفۀ عباسی (حک 232-247ق) پس از قتل وزیر خود، محمد بن عبدالملک زیات، محمد بن فضل جرجرایی را به جانشینی وی برگزید؛ اما به زودی او را نیز عزل کرد و عبیدالله بن یحیى بن خاقان را برگمارد (مسعودی، التنبیه...، 362؛ ابن ظافر، 186؛ ابن اثیر، 7/ 135؛ ابن کازرونی، همانجا؛ قضاعی، 293؛ یاقوت، همانجا؛ ابن عمرانی، 120؛ صفدی، مرزبانی، همانجاها). مطابق برخی گزارشهای دیگر پس از قتل ابن زیات، مدت کوتاهی احمد بن خالد وزارت یافت و سپس در 234ق/ 848 م مقام وزارت به ابوجعفر محمد بن فضل جرجرایی رسید (یعقوبی، 2/ 485؛ ابن طقطقى، 177؛ اشتر، 152، نیز حاشیۀ 5؛ مسعودی، مروج...، 5/ 8). به هر حال جرجرایی در وزارت دوام نداشت و متوکل به زودی بر او خشم گرفت و معزولش کرد (ذهبی، تاریخ (حوادث سالهای 251-260ق)، 309؛ ابن طقطقى، همانجا)، ولی 10 هزار دینار به عنوان پاداش به وی بخشید (ابن ابار، 153-154؛ ثعالبی، تحفة...، 121، الاعجاز، 102-103)؛ با این همه، جالب است که نجاح بن سلمه را مأمور کرد تا به حسابها و اموال و داراییهای جرجرایی رسیدگی کند (ابن ابار، 152-153). بنا به گزارش طبری جرجرایی در 233ق دبیر خلیفه شد (9/ 162) و در 236ق از این سمت عزل گشت و عبیدالله بن یحیی بن خاقان به آن منصب دست یافت (همو، 9/ 185). جرجرایی از ظرفا و ادیبان عصر، و مردی هنرمند بود (مرزبانی، ابن طقطقى، همانجاها؛ ابن ابار، 152-154؛ صفدی، همانجا) و با شاعران و راویان شعر چون بشار بن برد (صولی، اخبار، 180)، و اسحاق موصلی آهنگساز و آوازخوان معروف، حکایتها و مکاتبهها داشته است (صفدی، مرزبانی، همانجاها). او در 249ق/ 863 م اندکی پیش از مرگ، و در دورۀ خلافت المستعین باللٰه (حک 248-252ق)، پس از فرار ابن یزداد و از بیم چیرگی ترکان بغداد، برای دومینبار به وزارت رسید (طبری، 9/ 264؛ ابن عبدربه، همانجا؛ ابن اثیر، 7/ 124؛ ابوعلی مسکویه، 4/ 326؛ اربلی، مرزبانی، همانجاها؛ ابن طقطقى، 180؛ یعقوبی، 2/ 494؛ یوزبکی، 144، 298)؛ اما مدت کوتاهی پس از آن و در سن 80 سالگی درگذشت (مرزبانی، همانجا؛ ابن اثیر، 7/ 135؛ صفدی، همانجا؛ پلا، 7/ 660؛ قس: یاقوت، همانجا، که سال مرگ او را 251ق ذکر کرده است).
وی در 3 یا 4 شوال 247 یا 250ق زاده شد (صفدی، 16/ 649؛ ذهبی، سیر، 14/ 52؛ صابی، هلال، الوزراء، 390). فعالیت دیوانی او با معرفی ابوالحسن محمد بن فراس کاتب، نزد قاسم بن عُبیدالله بن سلیمان بن وهب، وزیر معتضد و مکتفی عباسی، آغاز شد و اندکی بعد در زمرۀ دبیران وارد گردید (همان، 387-388؛ تنوخی، نشوار...، 8/ 156) و به سبب تواناییهایش به سرعت ترقی کرد تا آنجا که محسود حامی نخست خود یعنی ابن فراس نیز قرار گرفت (همان، 8/ 157؛ ذهبی، همان، 14/ 51-52). قاسم بن عبیدالله در بستر مرگ (5 ذیقعدۀ 291) طی نامهای به مکتفی عباسی، توصیه کرد یکی از دو دبیر توانا، یعنی علی بن عیسی بن جراح یا عباس بن حسن جرجرایی را به وزارت بردارد (صابی، هلال، همانجا؛ ابن ابار، 186؛ ذهبی، همانجا). براساس روایت منحصر به فرد هلال صابی (همان، 389)، وزیر نامه را به آن دو دبیر داد تا به خلیفه رسانند. عباس بن حسن با اصرار و خواهشْ علی بن عیسى را راضی کرد که به نفع او کناره گیرد، بنابراین جرجرایی به وزارت نشست (ابن ظافر، 212؛ مسعودی، التنبیه...، 371؛ ثعالبی، لطائف...، 133). از حوادث مهم این دوره جنگ با زَکْرَوَیۀ قرمطی بود که به کاروان حاجیان حمله میبرد و جرجرایی او را سرکوب کرد (صابی، هلال، همان، 80-81، رسوم...، 47-48؛ طبری، 10/ 130-133؛ العیون...، 4(1)/ 124). مکتفی عباسی پیش از مرگ، جرجرایی را وصیت کرد تا از اموال و خانوادهاش مواظبت کند (صفدی، همانجا؛ ذهبی، همان، 14/ 52). جرجرایی که از مرگ مکتفی و جانشینی عبدالمدین معتز بیمناک بود، میکوشید ابوعبدالله محمد بن المعتمد علیالله را به خلافت بنشاند. اما ابوعبدالله به زودی درگذشت و کوششهای وزیر ناکام ماند (صولی، مالم ینشر...، 21-22؛ عریب، 19-21). برخی از مورخان متأخرتر ضمن آوردن این داستان و ذکر تلاشهای بعدی وزیر و انگیزههایش برای این کارها، زمان این اقدامات را در اوایل حکومت مقتدر دانستهاند (همدانی، 1/ 4؛ ابوعلی مسکویه، 5/ 54-55؛ ابناثیر، 8/ 10-11؛ العیون، 4(1)/ 131-132؛ سامرایی، 49-50). پس از مرگ مکتفی (ذیقعدۀ 295/ اوت 908) جرجرایی دبیران و خواص دربار را جمع، و به روایتی به طور جداگانه با آنان دربارۀ جانشینی خلیفه رایزنی کرد و همه بر خلافت ابوالعباس عبدالله پسر المعتز باللٰه و نوادۀ متوکل همداستان شدند، مگر ابوالحسن ابن فرات که به سبب رفتارهای تحقیرآمیز وزیر با ابن معتز و کینۀ وی از آنان، با این انتخاب مخالفت کرد و به پیشنهاد او سرانجام ابوالفضل جعفر پسر معتضد عباسی را با لقب المقتدر باللٰه به خلافت نشاندند (صولی، همان، 23، 25؛ ابن اثیر، 8/ 9-10؛ همدانی، همانجا؛ صابی، هلال، الوزراء، 130، 132، 143-144؛ تنوخی، همان، 5/ 64-67؛ ابوعلی مسکویه، 5/ 51-53؛ عریب، 25-26). مقتدر در آغاز خلافت (13 ذیقعدۀ 295) جرجرایی را بر وزارت ابقا کرد و پسر او احمد را به دبیری مادر و برادران خود گمارد (صولی، همان، 23، 26؛ مسعودی، مروج...، 5/ 193؛ العیون، 4(1)/ 131؛ عریب، 22-23؛ ابن جوزی، 13/ 60-61). اما وزارت جرجرایی در این دوره تنها 4 ماه به درازا کشید؛ زیرا به عنوان وزیر خلیفهای خردسال، رفتارش دگرگون شد و بر خلیفه، مادر و متعلقان او سخت گرفت و سرداران و دیوانیان را از خود رنجانید تا همه بر عزلش همداستان شدند، به خصوص مخالفت وزیر با امرای بزرگ که خواهان عزل مقتدر، 4 ماه پس از خلافت او بودند، خشم آنها را بر ضد وزیر برانگیخت (صولی، همان، 34-38، 59؛ صابی، هلال، همان، 100، 255، 391؛ ثعالبی، ثمار...، 194-195؛ طبری، 10/ 140؛ ابن اثیر، 8/ 14؛ عریب، 25-26؛ مسعودی، مروج، 5/ 198-200؛ ابن خلکان، 3/ 426؛ صفدی، 16/ 649-650؛ ذهبی، سیر، 14/ 52-53). نخستین اقدام دشمنان وزیر برای قتل او ناکام ماند (صولی، همان، 33؛ ذهبی، همان، 14/ 53-54). هرچند علی بن جراح و ابن فرات به وزیر اطلاع دادند که گروهی از مخالفانش به سرکردگی حسین بن حمدان درصدد کشتن وی هستند، اما جرجرایی مغرور اعتنا نکرد. مورخان در روز قتل عباس بن حسن اختلاف نظر دارند و تاریخهایی چون 11 جمادیالاول (صفدی، 16/ 650)، 19 ربیعالاول (طبری، همانجا) و نیمۀ ربیعالاول (مسعودی، التنبیه، 376) 296ق را ذکر کردهاند، اما بنا بر مشهورترین روایت جرجرایی روز شنبه 19 یا 20 ربیعالاول 296ق/ 16 یا 17 دسامبر 908م، پس از خروج از خانه به دست حسین بن حمدان و برخی از امرای دربار کشته شد (صولی، همان، 33؛ عریب، 26؛ طبری، همانجا؛ صابی، همان، 100، 102، 256؛ مسعودی، همان 5/ 193؛ ابن ظافر، 216؛ ابن خلکان، ابن اثیر، همانجاها؛ ابن عمرانی، 153-154؛ قس: ابن جوزی، 13/ 80؛ صفدی، 16/ 648-649). پس از قتل وزیر، خانه و سرای مجلل وی موسوم به «دارالسّرور» (ذهبی، همان، 14/ 54) و نیز منازل اطراف، به دست مردم عوام و سپاهیان غارت شد (صولی، همانجا؛ طبری، 10/ 141؛ صابی، هلال، همان، 28؛ ذهبی، همان، 14/ 54-55؛ ابن عمرانی، 154). پس از او ابن فرات به وزارت نشست و به دستور او فرزندان عباس بن حسن زندانی شدند و اموالشان مصادره شد (صابی، هلال، همان، 90). اما چون احمد بن عباس پسر وزیر مقتول، وعدۀ ابن فرات به جرجرایی دربارۀ حمایت از خاندان او را متذکر شد، به دستور ابن فرات فرزندان جرجرایی را آزاد کردند و اموالشان را بازگرداندند و آنها را در دواوین به کار گماردند (همان، 254). عباس بن حسن اشعار متوسطی میسرود و از دیگران پنهان میکرد تا اینکه پس از قتلش توسط فرزندانش فاش شد (ذهبی، همان، 14/ 52؛ صفدی، 16/ 650-651). جرجرایی دبیری خوشخدمت و در بلاغت و ادب و خوشخطی، و در عین حال سرعت نگارش دقیق، زیبا و کماشتباه بود تا جایی که قاسم بن عبیدالله، وزیر مکتفی، از سرعت قلمش ابراز شگفتی میکرد و میگفت دستخطش بر سخنان من سبقت میگیرد و صولی، مورخ مشهور و دوست وزیر نیز میگفت که کسی را در نگارش سریعتر از وی ندیده است (ذهبی، همان، 14/ 51-52؛ صفدی، 16/ 649). مورخان عباس بن حسن جرجرایی را وزیری ادیب، بلیغ (ابن یزید، 51، حاشیۀ 1)، و سیاستمداری ورزیده (صابی، محمد، 160-161؛ عواد، 47، حاشیه 4) و مردی موصوف به صفات حمیده دانستهاند (صولی، همان، 36؛ ذهبی، همان، 14/ 52).
نخستینبار از او همراه برادرش، ابوعبدالله محمد بن احمد در مصر یاد شده است (ابن صیرفی، 35؛ ابن خلکان، 3/ 408) که در دواوین الحاکم بامرالله (حک 386-411ق/ 966-1020م) مشغول به خدمت بود (ابن حماد، 57؛ ابن دواداری، 6/ 313؛ ابن خلکان، 3/ 407)؛ اما در پی شکایتهای متوالی مردم از او در ربیع الثانی 403/ نوامبر 1012 به دستور خلیفه زندانی شد؛ ولی پس از مدت کوتاهی آزاد گردید (ابن صیرفی، همانجا)، و شغل دبیری سپهسالار مصر، موسوم به غبن (قس: مقریزی، 2/ 101-102: غین) به او داده شد (همانجا). در 18 ربیع الثانی 404 به علت خیانتی که از جرجرایی سر زده بود، به دستور خلیفه دو دست وی را از مرفق (آرنج) قطع کردند (انطاکی، 310؛ ابن حماد، ابن صیرفی، ابن خلکان، همانجاها؛ ذهبی، العبر، 3/ 165، سیر، 17/ 582-583؛ ابن دواداری، 6/ 313، 322؛ مقریزی، اتعاظ...، 2/ 101-102؛ ابن تغری بردی، 4/ 248؛ ابن خلدون، 4/ 76). برخی از نویسندگان اتهام او را خودداری از خدمتِ ست الملک، خواهر الحاکم بامرالله و زن پر قدرت دربار فاطمی دانستهاند؛ اما به نظر میرسد اتهام واقعی جرجرایی آن بود که او نامههای محرمانۀ عقیل، صاحب الخبر را پیش از آنکه به دست خلیفه رسد، میخواند و آنچه بر ضد ولینعمتش ــ غبن ــ میدید، پاک میکرد (مقریزی، همانجا). مؤید درستی این گزارش آن است که تنها دو هفته پس از مجازات جرجرایی به دستور خلیفه، تنها دست غبن را نیز قطع کردند و 10 روز بعد، در 13 جمادیالاول 404 زبانش را هم بریدند (همانجا). جرجرایی با شجاعت و بردباری به مداوای زخم پرداخت و سپس به دیوان بازگشت و آغاز به کار کرد و به خیانت خود اعتراف نمود (ابن حماد، همانجا؛ ابن ابار، 199؛ ابن عذاری، 1/ 276؛ ابن عبدالمنعم، 158). الحاکم نیز او را عزل نکرد، بلکه در 406ق، یا پس از آن (ابن صیرفی، همانجا؛ ذهبی، سیر، 17/ 583؛ ابن خلکان، 3/ 407-408؛ ابن دواداری، 6/ 313) نجیبالدوله لقبش داد و به ریاست دیوان نفقات برگمارد (ابن تغری بردی، 4/ 248، 260؛ مقریزی، همان، 2/ 169؛ ذهبی، العبر، همانجا؛ انطاکی، 379؛ ابن قلانسی، 118). پس از ناپدید شدن الحاکم بامرالله در شوال 411ق، خلافت به همت و کوشش ست الملک به برادرزادهاش، ابوالحسن علی، ملقب به الظاهر لاعزاز دین الله رسید (همو، 128؛ ابن خلکان، 3/ 407). به سبب خردسالی الظاهر، ادارۀ امور دولت به دست ست الملک و جرجرایی افتاد که به مثابۀ وزیر رشتۀ کارها را در دست داشت (ابن حماد، 58؛ انطاکی، همانجا؛ مقریزی، همان، 2/ 183؛ ابن اثیر، 9/ 317؛ ابن قلانسی، 129، 135). در اواخر سال 412 و اوایل 413ق جرجرایی با دو تن دیگر گروهی تشکیل دادند تا به نیابت از خلیفۀ خردسال به امور مملکت بپردازند (ابن صیرفی، 35-36؛ مقریزی، همان، 2/ 148، الخطط، 1/ 354؛ مسبحی، 1/ 53؛ طقوش، 312-313). پس از مرگ ست الملک (11 ذیقعدۀ 413)، جرجرایی به تنهایی ادارۀ امور را به عهده گرفت و بیش از پیش قدرت یافت (مقریزی، اتعاظ، 2/ 183؛ ابن تغری بردی، همانجا) و در ذیحجۀ 418/ ژانویۀ 1028 رسماً به وزارت نشست (ابن قلانسی، 129؛ ابن تغری بردی، 4/ 248؛ ابن صیرفی، 36؛ ابن خلکان، 3/ 408؛ ذهبی، العبر، نیز سیر، همانجاها؛ ابن خلدون، 4/ 78). از برخی روایات بر میآید که الظاهر وزیری به نام ابو محمد الحسن (یا ابوالحسن علی) بن صالح روذباری داشت که او را عزل کرد، و جرجرایی را وزارت داد (مقریزی، همان، 2/ 176؛ ابن دواداری، 6/ 322). جرجرایی در مقام وزارت مصر اوضاع کشور را سر و سامان داد (ابن قلانسی، 118-119)، و سپس متوجه شام شد و در 419 یا 420ق انوشتکین دِزبَری سپهسالار را با لشکری به جنگ حسان بن جراح و صالح بن مرداس روانه کرد (همانجا؛ ابن صیرفی، 36-37؛ ابن خلدون، همانجا). انوشتکین در نبرد اُقحوانه نیروهای آن دو را درهم شکست و پیروزمندانه وارد دمشق شد (ابن صیرفی، همانجا؛ ابن قلانسی، 119)؛ اما خود در آنجا بر ضد جرجرایی دست به اقداماتی زد و کارش بالا گرفت. جرجرایی بیمناک شد و مخفیانه سرکردگان شام را به شورش تشویق کرد. بر اثر شورش سپاهیان شام انوشتکین موقتاً گریخت، ولی شام به اطاعت وزیر درنیامد (ابن صیرفی، 37؛ ابن خلدون، 4/ 79؛ ابن اثیر، 9/ 500-501). پس از مرگ الظاهر در 427ق/ 1036م جرجرایی فرزند خردسال او ابوتمیم معد را با لقب المستنصر بالله به خلافت نشاند و خود وزارتش را در دست گرفت (ابن حماد، 59؛ ابن دواداری، 6/ 342-346؛ ابن صیرفی، 36؛ مقریزی، همان، 2/ 184-185؛ ابن خلدون، 4/ 78؛ حسن، 169). جرجرایی سرانجام پس از 18 سال وزارت به بیماری استسقاء در مصر درگذشت (ابن قلانسی، 136؛ ابن عذاری، ابن خلکان، همانجاها؛ ابن صیرفی، 37؛ ابن عبدالمنعم، همانجا؛ ابن جوزی، 15/ 293؛ ذهبی، تاریخ (حوادث سالهای 421-440ق)، 431، سیر، 17/ 583؛ ابن اثیر، 9/ 525؛ مقریزی، اتعاظ، 2/ 190، 332؛ قس: ابن حماد، 57، که سال مرگ او را 486ق ذکر کرده است). مورخان او را وزیری با حزم، با کفایت، و سیاستمداری کار کشته، دوراندیش، و مورد اعتماد خلفای فاطمی دانستهاند (ابن قلانسی، 135؛ ابن حماد، همانجا؛ ابن ابار، 199؛ ابن اثیر، 9/ 447، 525؛ ابن صیرفی، 36؛ ابن تغری بردی، همانجا). او در فنون دبیری هم مهارت داشت، چنانکه آوردهاند یک بار در حضور الظاهر 100 نامه نوشت که انشاء هر کدام با دیگری متفاوت بود (مقریزی، همان، 2/ 190). جرجرایی ظاهراً چون بسیار امانتدار بود از دادن پاداش به شاعران نیز امساک میکرد، از این رو، وقتی ابوطالب (انصاری) شاعر در نزد وزیر سودی عایدش نشد، او را هجو گفت و نزد نظامالملک به نیشابور گریخت (ابن عبدالمنعم، همانجا).
ابن ابار، محمد، اعتاب الکتاب، به کوشش صالح اشتر، دمشق، 1380ق/ 1961م؛ ابن اثیر، الکامل؛ ابن تغری، بردی، النجوم؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى، عبدالقادر عطا، بیروت، 1412ق/ 1992م؛ ابن حماد، محمد، اخبار ملوک بنیعبید و سیرتهم، الجزایر، 1346ق/ 1927م؛ ابن خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن دواداری، ابوبکر، کنز الدرر، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، 1964م؛ ابن صیرفـی، علی، الاشارة الى من نال الوزراة، به کـوشش عبدالله مخلص، قاهره، 1924م؛ ابن طقطقى، محمد، الفخری، قاهره، 1345ق/ 1927م؛ ابن ظافر، علی، اخبار الدول المنقطعة، به کوشش محمد زهرانی، مدینه، 1408ق/ 1988م؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش علی شیری، بیروت، 1409ق/ 1989م؛ ابن عبدالمنعم حمیری، محمد، الروض المعطار، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1980م؛ ابن عذاری، احمد، البیان المغرب، به کوشش ژ. س. کولن و لوی پرووانسال، بیروت، 1400ق/ 1980م؛ ابن عمرانی، محمد، الانباء فی تاریخ الخلفاء، به کوشش قاسم سامرایی، لیدن، 1973م؛ ابن قلانسی، حمزه، تاریخ دمشق، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1403ق/ 1983م؛ ابن کازرونی، علی، مختصر التاریخ، به کوشش مصطفى جواد، بغداد، 1390ق/ 1970م؛ ابن یزید، محمد، تاریخ الخلفاء، به کوشش محمد مطیع حافظ، بیروت، 1406ق/ 1986م؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، 1374-1377ش؛ اربلی، عبدالرحمان، خلاصة الذهب المسبوک، به کوشش مکی سید جاسم، بغداد، 1964م؛ اشتر، صالح، مقدمه و حاشیه بر اعتاب الکتاب (نک : هم ، ابن ابار)؛ انطاکی، یحیى، تاریخ، به کوشش محمد عبدالسلام تدمری، طرابلس، 1990م؛ پلا، شارل، حاشیه بر مروج الذهب (نک : هم ، مسعودی)؛ تنوخی، محسن، الفرج بعد الشدة، به کوشش عبود شالجی، بیروت، 1398ق/ 1978م؛ همو، نشوار المحاضرة، به کوشش عبود شالجی، بیروت، 1392-1393ق/ 1971-1973م؛ ثعالبی، عبدالملک، الاعجاز و الایجاز، بغداد، دارالبیان؛ همو، تحفة الوزراء، به کوشش حبیب علی راوی و ابتسام مرهون صفار، بغداد، 1977م؛ همو، ثمار القلوب، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1908م؛ همو، لطائف المعارف، به کوشش ابراهیم ابیاری و حسن کامل صیرفی، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه؛ حسن، حسن ابراهیم، تاریخ الدولة الفاطمیة، قاهره، 1964م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1411-1414ق/ 1991-1993م؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1403-1406ق/ 1983-1986م؛ همو، العبر، به کوشش فؤاد سید، کویت، 1984م؛ سامرایی، حسام قوام، المؤسسة الادارایة، دمشق، 1391ق/ 1971م؛ صابی، محمد، الهفوات النادرة، به کوشش صالح اشتر، دمشق، 1387ق/ 1967م؛ صابی، هلال، رسوم دار الخلافة، به کوشش میخائیل عواد، بیروت، 1406ق/ 1986م؛ همو، الوزراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1958م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوافیات، به کوشش ددرینگ و دیگران، ویسبادن، 1394-1402ق/ 1974-1982م؛ صولی، محمد، اخبار ابی تمام، به کوشش خلیل محمود عساکر و دیگران، بیروت، المکتب التجاری؛ همو، مالم ینشر من اوراق الصولی، به کوشش هلال ناجی، بیروت، 1420ق/ 2000م؛ طبری، تاریخ؛ طقوش، محمد سهیل، تاریخ الفاطمیین، بیروت، 1422ق/ 2001م؛ عواد، کورکیس، مقدمه و حاشیه بر الدیارات شابشتی، بغداد، 1386ق/ 1966م؛ عریب بن سعد، «صلة تاریخ الطبری»، ضمیمۀ تاریخ طبری، لیدن، 1897م؛ العیون و الحدائق، به کوشش عمر سعیدی، دمشق، 1972م؛ قضاعی، محمد، الانباء بانباء الانبیاء، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت/ صیدا، 1420ق/ 1999م؛ مرزبانی، محمد، معجم الشعراء، به کوشش ف. کرنکو، قاهره، 1354ق؛ مسبحی، محمد، اخبار مصر، به کوشش ایمن فؤاد سید و تیاری بیانکی، قاهره، 1978م؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، لیدن، 1983م؛ همو، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1973-1979م؛ مقریزی، احمد، اتعاظ الحنفاء، قاهره، 1390ق/ 1971م؛ همو، الخطط، بیروت، دار صادر؛ همدانی، محمد، تکلمة تاریخ الطبری، به کوشش البرت یوسف کنعان، بیروت، 1961م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379ق/ 1960م؛ یوزبکی، توفیق سلطان، الوزارة، بغداد، 1370ق/ 1950م.
ستار عودی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید