جربه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 4 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/223835/جربه
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
17
جَرْبه، یا جِربه، بزرگترین جزیره در کرانههای شمالی افریقا واقع در مدیترانۀ مرکزی در خلیج قابس در شرق تونس. این جزیره از جنوب شرقی به وسیلۀ پلی به سرزمین اصلی تونس متصل است. نویسندگان یونانی از این جزیره با نامهایی همچون فاریس و منینکس یاد کردهاند. ویرانههای شهر جربۀ کهن (منینکس) در کنار برج القنطره در انتهای جادۀ رومی برپا ست و جربۀ نـو ــ کـه نام ایـن جزیره از آن گرفتـه شده ــ محتملاً نزدیک حومة السوق قرار داشته است (EI2). ابن خلدون جربه را در اصل نام یکی از طوایف بازماندۀ قبیلۀ لمایه دانسته که این جزیره به نام این طایفه خوانده شده است (6/ 121). جربه 528 کمـ 2 مساحت دارد و جزیرهای هموار و پست است و از طریق تنگۀ آجیم در جنوب غربی آن، 2 کمـ با سرزمین اصلی تونس فاصله دارد. این تنگه برای تردد کشتیهایی که تا 4متر آبخور دارند، مناسب است. جربه از جنوب و جنوب شرقی به وسیلۀ خلیج بوغراره و تنگۀ القنطره از سرزمین اصلی جدا میشود. در دورۀ معاصر بر روی بقایای پل رومی به القنطره، راهی احداث گردیده، و ارتباط مستقیم میان جزیره و سرزمین تونس برقرار شده است. بلندترین نقطۀ جزیره واقع در جنوب غربی آن 54 متر از سطح دریا ارتفاع دارد، اما هر چه به سمت شمال شرقی پیش رویم، از ارتفاع آن کاسته میشود. جزیرۀ جربه از صخرههایی تشکیل شده است که از جنوب به سمت شمال شیب دارند. این صخرهها در جنوب گِلی است و در شمال شرقی به خصوص ماسهزار است. این کران ماسهها و همچنین جریانهای جزر و مد از ویژگیهای جربه به شمار میرود (ستهم، 54، 56؛ EI2). مخاطرات کشتیرانی در این جریانها و کرانماسهها همواره به منزلۀ عاملی دفاعی در برابر متجاوزان خارجی به شمار میرفته است (همانجا). در جربه به رغم کمی باران (میانگین سالانه 200 میلیمتر)، کشاورزی تا حدودی رواج دارد، چنان که باغهایی در وسط جزیره از جمله در منطقۀ محبوبین و میدون احداث شده است که با سخت کوشی و به وسیلۀ آب نسبتاً شیرین (با میزان شوری 2 گرم در لیتر) چاههای عمیق آبیاری میشود. در این منطقه درختان انجیر، زردآلو، هلو، انگور، انار و مرکبات و مزارع بنشن و ترهبار یافت میشود (دپوا، 144-145؛ دربارۀ تنوع پوشش گیاهی، نک : ستهم، 56- 58). در بخش دامداری فعالیت اندکی در زمینۀ پرورش گوسفند و بز و شتر و گاو صورت میگیرد. به هر روی، به سبب شرایط نامساعد طبیعی جربه، مردم آن بیش از 90٪ نیازهای غذایی خود را از دیگر نقاط تونس تأمین میکنند. تولید و صدور انواع پارچههای پشمین و ظروف سفالین که زمانی جربه به داشتن آنها مشهور بود، اکنون در اثر رشد بخش جهانگردی، تقریباً از میان رفته است. صنعت ماهیگیری و دیگر صنایع سنتی نیز، بهجز شماری از کارگاههای بافندگی و روغنکشی، رو به افول نهاده است (نک : همو، 58-59؛ دپوا، 146). جغرافیانویسان مسلمان از دیرباز به وصف جربه پرداختهاند. به نوشتۀ آنان جربه جزیره و شهری است از اقلیم سوم در دریای روم (ابوالفدا، 192) و از توابع افریقیه که میان طرابلس و قابس، در خلیجی در شرق قابس قرار دارد (ابنابی دینار، 22؛ ابن خلدون، 5/ 201، 6/ 373). طول این جزیره از شرق به غرب 60 میل، عرض آن در سمت شرق 15 میل، و در سمت غرب 20 میل است (ادریسی، 1/ 305؛ ابنخلدون، 6/ 374). مسعودی ضمن اشاره به جزر و مد آب در اطراف جربه گفته است که اهالی گلههایشان را هنگام پایین آمدن آب به چرا میبرند و شب، پیش از بالا آمدن آب برمیگردانند (ص 62). جربه جزیرهای است آباد با باغهای بسیار و زیتون فراوان (ابوعبید، 2/ 668، 760) و دارای درختان انجیر، انگور، نخل و سیب خوشگوار (ابنخلدون، همانجا؛ سراج، 1/ 358). پیشتر کمبود غله و حبوبات در جربه محسوس بود و گندم مورد نیاز از بیرون جزیره تأمین میشد. گوشت نیز بسیار گران بود و عربها چارپایان خود را برای فروش به جربه میبردند (لئون افریقی، 2/ 62، 93-94). جربه به بافتن پشمینههای نیکو به عنوان لباس و شمد در افریقا شهرت داشت و بافتههای آن را تا این اواخر به کشورهای همجوار میبردند (تجانی، 122؛ ابنخلدون، سراج، همانجاها؛ عبدالوهاب، 3/ 309). از دیگر صادرات جربه کشمش، روغن زیتون و سفالهای ساده و لعابدار بود (لئون افریقی، 2/ 94؛ عبدری، 237؛ مقدیش، 1/ 142). منابع تاریخی ساکنان جربه را بربر و خارجی مذهب (اباضی) و اهل شرارت، فساد و راهزنی در دریا و خشکی معرفی کردهاند (ابوعبید، ادریسی، همانجاها؛ یاقوت، 2/ 47-48). در اوایل سدۀ 8 ق (706- 708ق) از مردم خارجی مذهب جربه دو گروه رقیب باقی مانده بودند: یکی وَهْبیّه که در ناحیۀ غربی و شمالی ساکن بودند و دیگر نَکّاره (یا مِستاوه) که در ناحیۀ شرق و جنوب میزیستند. شهر جربه میان آنان حایل بود و ریاست همه با گروهی بود که به قبیلۀ بنینجار از انصار انتساب داشت (تجانی، 123؛ ابنخلدون، 6/ 373-374؛ قس: سراج، 1/ 359؛ قوجه، 42). تجانی در رحلۀ خود به بیان آداب دینی آنها پرداخته است (ص 123-124). زبان مردم جربه بربری بود (ادریسی، همانجا؛ ابن عبدالمنعم، 158). اما در بیرون محیط خانه، زبان عربی نیز رواج داشت (عبدالحمید، 1/ 111). اهالی جربه گندمگون (ادریسی، همانجا)، کوتاه قد و دارای جمجمۀ گرد بودند (دپوا، 144)، و خانههایشان بیشتر با شاخ و برگ خرما بود و خانههای ساخته شده از دیگر مصالح کم دیده میشد (تجانی، 122-123؛ سراج، همانجا).
جربه در میانۀ سدۀ 4قم جزو قلمرو کارتاژ بود، اما با چیرگی رومیها بر کارتاژها جزو ایالتهای روم گردید، و سپس به طور متوالی تحت سلطۀ طرابلس، واندالها و بیزانس بود (EI2). چون در عهد معاویه، معاویة بن حُدَیج حملات خود را در سرزمین بیزانس آغاز کرد، رُوَیْفِع بن ثابت به همراه حَنَش بن عبدالله صنعانی در 47ق/ 667 م جربه را از سوی ابنحدیج گشودند (ابوعبید، 2/ 668؛ تجانی، 124-125؛ ابنابی دینار، 28-29) و جربه جزو قلمرو اسلامی گردید. گزارشی دیگر فتح جربه را در 49ق/ 669 م و به فَضالة بن عُبَید نسبت داده است (نک : طبری، 5/ 232). دربارۀ جربه در سدههای نخست هجری اطلاعات اندکی در دست است، جز اینکه میدانیم در این دوره جربه تابع قیروان و مهدیه بوده است (EI2). پس از آنکه مذهب خوارج به میان بربرها راه یافت، اهالی جربه نیز به این مذهب گرویدند (ابنخلدون، 6/ 374). با ظهور ابویزید خارجی در 333ق/ 945م در افریقیه (نک : ابناثیر، 8/ 422 بب ؛ قس: ابنخلدون، همانجا: 331ق)، جربه نیز پس از جنگی تسلیم او شد و ابنکلوس، رئیس شهر به قتل رسید؛ اما منصور اسماعیل، خلیفۀ فاطمی (334-341ق) جربه را باز پس گرفت و یاران ابویزید را کشت (ابن اثیر، 8/ 497؛ ابن خلدون، همانجا). بعدها حاکمان بنی زیری از قبیلۀ صَنهاجه که بر قیروان حکومت داشتند، بر جربه نیز استیلا یافتند. از آن میان معز بن بادیس (حک 406-453ق) که از اطاعت فاطمیان سرپیچید و به نام عباسیان دعوت نمود، جزیرۀ جربه را فتح کرد (ابنابیدینار، 83). در 431ق/ 1040م، در زمان وی ثائر نَکّاری سر به شورش برداشت و جربه را گرفت و در آنجا کسانی را کشت یا اسیر کرد. معز با فرستادن ناوگانی، جربه را به اطاعت باز آورد و یاران نکاری را کشت. پس از مرگ معز، اهالی جربه به فساد و راهزنی در دریا دست گشودند (تجانی، 125؛ سراج، همانجا). در حدود سال 484ق/ 1091م روژۀ اول (در منابع اسلامی: رجار)، پادشاه نُرمان صقلیه (سیسیل) جربه را تصرف کرد. اما در 491ق/ 1098م، تمیم بن معز بن بادیس این جزیره را باز پس گرفت (ابن اثیر، 10/ 198، 279). از آنجا که مردم جربه به شرارت میپرداختند، ابوالحسن علی بن یحیی بن تمیم بن معز در 510 ق/ 1116م با فرستادن ناوگانی جربه را زیر فرمان درآورد و آرامش و امنیت را برای کشتیهای مسافری و بازرگانی برقرار کرد (همو، 10/ 513-514؛ تجانی، 125-126؛ ابنخلدون، 6/ 374؛ سراج، 1/ 359). بعداً العزیز (حک 500-515 ق) از دیگر شاخۀ بنوزیری که بر بجایه حکم میراند، ناوگانی فرستاد و جربه را به زیر سلطۀ خود درآورد و با حاکم تونس مصالحه کرد (ابنخلدون، 6/ 174-175). در 529 ق/ 1135م، روژۀ دوم با فرستادن ناوگانی جربه را فتح کرد. در این جنگ عدهای از اهالی جربه کشته شدند و دیگران امان یافتند و زنان و کودکان به اسارت درآمدند. در 548 ق/ 1153م، مردم جربـه قیام کردند؛ اما در همان سال این قیـام فرونشانده شد و بیشتر اهالی جربه اسیر شدند (ادریسـی، 1/ 305؛ ابناثیر، 11/ 32؛ تجانی، 126). در 551 ق/ 1156م، در زمـان پسر و جانشین او، ویلیام (ابناثیـر، 11/ 203: غُلیالم)، جربـه از اطاعت او بیرون رفت (ابناثیر، همانجا) و در 554 ق/ 1159م، عبدالمؤمن بن علی، مؤسس دولت موحدون (حک 524-558 ق) ضمن فتوحات خود در افریقیه (نک : همو، 11/ 241-245) بر جربه تسلط یافت و فرنگان را راند و وضع آنجا ثبات یـافت. چون امرای بنـی حفص بر افریقیـه مستولی شدنـد، پس از مدتـی کارشان به اختلاف کشیـد (ابنخلدون، 6/ 374). حیلاتـی از جنگ و کشمکـش میان دو گروه رقیب وهبیه و مستاوه در سالهای 616 و 642 ق در جربه یاد کرده است (ص 44، 45). گزارشهایی نیز از بروز قحط و گرانی در 605 ق و شیوع وبا در سالهای 650، 666 و 696 ق در جربه در دست است (نک : همو، 46- 48، 50). در 683 ق/ 1284م، در اوایل سلطنت امیرحفصی، ابوحفص عمر، مسیحیان بـه فرماندهی روژۀ لوریایی ــ که شاه سیسیل پیتر (پطرس) سوم آراگونی وی را فرستاده بود ــ با 70 کشتی به جربه تاخت و آنجا را غارت، و 30 کشتی مسلمانان را تصرف کرد و 8 هزار نفر (قس: EI2: 2 هزار نفر) از جوانان جربه از زن و مرد را به اسارت گرفت که در بازارهای بردهفروشی اروپا فروخته شدند و این برای مسلمانان حادثهای بسیار ناگوار بود (ابنقنفذ، 149-150؛ EI2؛ قس: تجانی، همانجا، نیز ابنخلدون، 6/ 305-306، 374، که تاریخ این حمله را 688 ق/ 1289م نوشتهاند؛ حیلاتی، 44، که استیلای مسیحیان را بر جربه در 583 ق در نبرد تاربِلاّ، و بازپسگیری آن را به دست مسلمانان در 588ق نوشته است). مسیحیان در 688 ق/ 1289م، نزدیک شهر قدیمی جربه دژی استوار موسوم به قَشتیل ساختند. این دژ مربع شکل، و در هر گوشۀ آن برجی بود. دو برج از اینها گرد و دو برج دیگر هشت گوش بود. میان هر دو برج در وسط دیوار برجی مربع شکل و کوچک قرار داشت و پیرامون دژ خندقی حفر کرده بودند (تجانی، 127- 128؛ ابنخلدون، 6/ 374). مسیحیان سالانه 100هزار دینار مالیات بر اهالی جربه تحمیل کردند (همو، 6/ 306). پس از آن، نخستین درگیری در 699 ق/ 1300م، میان اهالی جربـه و اسپانیاییها ــ کـه جربـه را در تصرف خود داشتند ــ در نزدیکی تاربلا در اطراف قشتیل روی داد (قوجه، 45). در جمادیالاول 706/ نوامبر 1306 امیر حفصی و شیخ دولت موحدون، ابویحیى زکریا بن احمد لحیانی، به قصد محاصرۀ جربه از تونس حرکت کرد و وارد جزیره شد و دو ماه دژ آنجا را در محاصره گرفت؛ اما بر اثر مقاومت مدافعان دژ، ناگزیر در 26 شعبان 706 به قابس بازگشت (تجانی، 4-5، 128-129، 132؛ ابنخلدون، 6/ 319-320؛ ابن قنفذ، 159؛ عبدالوهاب، 3/ 169). در 708ق/ 1308م، نیروهای دیگری به مسیحیان مستقر در جربه پیوستند که موجب قیام و درگیری مردم جربه با آنان گردید (ابنخلدون، 6/ 320). از این رو، فردریک حاکم سیسیل، رمون مونتانر را برای اشغال مجدد جربه فرستاد و او در سالهای 711-714ق/ 1311-1314م، حکومتی مستبدانه در جربه برقرار کرد (EI2). عبدالله بن محمد تجانی در سفر خود طی سالهای 706- 708ق بــه تونس و طرابلس ــ کـه امیر ابویحیـى لحیانی را همراهی میکرده ــ گفته است: شهر قدیم جربه که مرکز جزیره به شمار میرفت، خالی از سکنه و به کلی ویران بوده است. این شهر کوچک طرحی مربع شکل داشت و باروی مرتفع پیرامون آن باقی بود. درون این شهر کوچک آثار مسجد جامع زیبایی که آن نیز خراب شده بود، به چشم میخورد و فقط حمامی کوچک در کنار قصبه سالم مانده بود (ص 127- 128).حفصیان بارها کوشیدند که جربه را بازپس گیرند تا سرانجام، این جزیره در زمان ابویحیى ابوبکر ثانی، سلطان حفصی (حک 718-747ق) به قلمرو اسلامی بازگشت. روایات دربارۀ تاریخ بازپسگیری جربه مختلف است. ابنخلدون یک جا فتح آن را در 738ق/ 1338م به دست مخلوف بن کماد نوشته است (6/ 121، 374) و در جای دیگر(6/ 302، 306) تاریخ آن را در اواخر سال 740ق/ 1340م در پی قیام اهالی جربه به رهبری ابوعبدالله بن حسین از بزرگان موحدون و همراهی ابن اومغار، از سران جربه یاد کرده است که مسیحیان را مجبور به ترک جربه و بازگشت به مالقه کرد. روایتی دیگر، خروج مسیحیان را از جربه در 734-735ق/ 1334-1335م پس از مقاومتی سخت نوشته است (EI2؛ قس: حیلاتی، 45، که محاصرۀ مسیحیان را در قشتیل در 633 ق (733 ق؟) و اخراج آنان را از جربه در 639 ق (739؟) نوشته است). چه بسا در همۀ تاریخهای یادشده درگیری میان مسلمانان و مسیحیان برقرار بوده، و بیرون راندن نهایی مسیحیان از جربه در 740ق صورت گرفته است. سلطان حفصی حکومت جربه را به ابوالعباس احمد بن مکی (د 766ق)، حاکم قابس واگذار کرد. با ورود احمد بن مکی به جزیره، محمدبن ثابت ــ حاکم طرابلس کـه دژ جربه را در اختیـار گرفته بود ــ جـزیـره را ترک کرد (ابنخلدون، 6/ 352، 369). چون احمد بن مکی بدرفتاری پیشه کرد، ابو محمد بن تافراکین حاجب، پسرش ابوعبدالله را در 763ق/ 1362م به جربه فرستاد و آنجا را تصرف کرد. ابوعبدالله کاتبش محمد بن ابیالقاسم بن ابی العیون را به حکومت جربه گمارد. پس از مرگ حاجب، ابنابی العیون اعلام استقلال نمود. از این رو، سلطان ابوالعباس احمد مستنصر (حک 772-796ق) در 774ق/ 1373م، پسرش ابوبکر را با لشکریانی به جربه فرستاد و آنجا را گرفت (همو، 6/ 374-375، 385-386). مسیحیان تنها یک بار دیگر از 785 تا 794ق/ 1383-1392م بر جربه تسلط یافتند. در هنگام حمله به جربه، ناوگانی از ژنو به یاری سیسیلیها آمد (EI2). پس از آن، ابوالعباس جربه را باز پس گرفت و در 795ق/ 1393م، پسر وی، عمر بر آنجا حکومت یافت (ابنخلدون، 6/ 402). در قرن بعد، تلاشهای آلفونسوی پنجم آراگونی (در روایات اسلامی: ملک ارغون قطلانی) برای تصرف دوبارۀ جربه به شکست انجامید (EI2). در دهۀ اول ذیحجۀ 835 ق/ 30ژوئیۀ 1432م، وی بار دیگر به قصد تصرف جربه، با لشکری انبوه بدانجا تاخت و با بریدن پل، ارتباط میان جزیره و سرزمین اصلی تونس را قطع کرد. در پی آن، سلطان ابوفارس حفصی (حک 796-837 ق) شخصاً به یاری مردم جربه رفت و از طریقی دیگر لشکری به جزیره فرستاد و دشمن 27 روز پس از اشغال جربه، با کشتیهایش آنجا را ترک کرد (زرکشی، 129-130). مسلمانان قلعۀ دیگری نزدیک ویرانههای جربۀ کهن در شمال جزیره ساختند که به برجالکبیر معروف شد و در پیرامون دیوارهای آن، مرکز تجارتی کوچکی به نام حومة السوق ساختند که بعدها به مرکز جزیره بدل گشت (EI2). روحیۀ مخالفت و استقلالخواهی اهالی جربه موجب برخورد با مسیحیان و نیز حفصیان بود. در 885 ق/ 1480م، آنان بر ضد ابوعمر عثمان، سلطان حفصی شوریدند (همانجا) و پس از وفات وی (893 ق) و در اثر ضعف جانشین او (ابوزکریا یحیى حفصی)، اهالی جربه خواهان استقلال شدند و پل رابط میان جربه و سرزمین اصلی تونس را از بیم حملۀ زمینی سلطان تونس قطع کردند (لئون افریقی، 2/ 94-95). منابع جدید از دودمانی به نام بنیزکریا یاد کردهاند که از طرف بنیحفص (فرمانروایان تونس) به ولایت جربه منصوب شدند. آغاز حکومت این دودمان دانسته نیست؛ اما گفته شده است که ابویحیى زکریا نخستین حاکم این دودمان بود و پس از وی حکومت به صورت موروثی به پسرش یحیى رسید و سپس پسران یحیى به نامهای سعید و احمد و صالح همزمان حکومت جربه را به دست گرفتند. حکومت این دودمان 37 سال به درازا کشید و ظاهراً در اوایل سدۀ 10ق/ 16م همچنان در مقام خود باقی بودند تا آنکه جربه به تصرف فرنگان، و سپس به استیلای پیاله پاشا، سردار عثمانی درآمد (زامباور، 118؛ سلیمان، 1/ 104).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید