جامی، نورالدین
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 4 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/223747/جامی،-نورالدین
پنج شنبه 23 اسفند 1403
چاپ شده
17
جامی، نورالدین (یا عمادالدین)، ابوالبرکات، عبدالرحمان ابن نظامالدین احمد بن محمد (817-898 ق/ 1414-1493م)، متخلص به جامی، شاعر، نویسنده، عارف و دانشمند نامآور و خاتمالشعرای بزرگ پارسیگوی سدۀ 9ق/ 15م.
پدر جامی، نظامالدین احمد از مشاهیرِ اهل علم و تقوا، و منسوب به محلۀ دشت اصفهان بود که به سبب برخی حوادثِ زمان به ولایت جام مهاجرت کرد، در قصبۀ خرجردِ جام ساکن شد و به کار قضا پرداخت. فرزند وی عبدالرحمان، در 23 شعبان 817 ق/ 7 نوامبر 1414م هنگام نماز خفتن (= وقت عشا) در همین قصبه به دنیا آمد (جامی، دیوان، 2/ 35، بیت 7؛ لاری، 404؛ کاشفی، رشحات...، 1/ 233-234). عبدالرحمان به سبب تولد در ولایت جام، و نیز به سبب ارادت به شیخالاسلام احمد جام معروف به ژندهپیل (د 536 ق/ 1142م)، واژۀ جامی را به عنوان تخلص خود برگزید. وی تصریح میکند که «به دو معنی تخلصم جامی» است (همان، 1/ 40؛ لاری، همانجا؛ نیز نک : دولتشاه، 483؛ علیشیر، خمسة...، 9-10؛ سام میرزا، 144؛ خواندمیر، 4/ 338).
بنا بر رسم و عادت گذشتگان که در پروردن فرزندان خود هم بر تعلیم، یعنی آموزش دانشهای ظاهری، و هم بر تربیت، یعنی آموزش معنوی و تهذیب و تزکیۀ باطن تأکید میورزیدند، جامی نیز به همین ترتیب تعلیم دید، تحصیل کرد و تربیت شد. او خود ضمن قصیدهای لامیه، مشتمل بر83 بیت ــ که5 سال پیش از درگذشت خود، یعنی در893 ق/ 1488م سرود و بر آن نام «رشح بال بشرح حال» نهاد (نک : همان، 2/ 35-39) ــ به مراحلِ مختلفِ تعلیم و تربیت خود چنین اشاره کرده است: نخست، دوران یادگیریِ الفبا و قرآن کریم (قصیده...، بیتهای 52-58). دوم، دوران فراگیری دانش و هنر در 3 حوزه: 1. دانشهای نظری، یعنی علوم نقلی و عقلی (همان، بیتهای 59-70)؛ 2. دانشهای باطنی و عملی، یعنی تصوف و عرفان (همان، بیتهای 71-77)؛ 3. سرانجام، هنر شعر و شاعری (همان، بیتهای 78-89). بخش پایانی قصیده مشتمل بر یک شِکوهنامه و یک سوگندنامه است: در شکوهنامه از کار شاعری با داشتن آن همه دانش شکوه میکند و بیم خود را از معاد و جزا آشکارا میسازد (همان، بیتهای 95-105)؛ و در سوگندنامه خدا را به انبیا و اولیا جهت رستگاری خود سوگند میدهد (همان، بیتهای 107-128) و بدینسان، هم از تعلیم خود و آگاهیهای خود از دانشهای گوناگون سخن میگوید، هم از تربیت معنوی خود پرده بر میگیرد، و هم از نتایج این تربیت که ایمان به خدا و باور داشتن به معاد و جزا ست، سخن به میان میآورد. بر اساس مفاد قصیدۀ «رشح بال»، و به گواهی منابع معتبر دست اول، جامی کار آموختن را نزد پدر خود در خرجرد و هرات آغاز کرد و سپس در دو مرکز علمی آن روزگار، یعنی هرات و سمرقند، به ادامۀ تحصیل پرداخت. تربیت معنوی (= پرورش) او نیز از همان آغاز، دوشادوش تعلیم (= آموزش) وی پیش رفت (همانجا). میتوان از 3 مرکز، به عنوان مراکز تعلیم و تربیت جامی، سخن گفت و در جنب آن به گرایش جامی به تصوف، و تربیت معنوی وی از سوی مشایخ صوفیه توجه کرد. چنانکه اشاره شد، بخش نخست را تعلیم و بخش دوم را تربیت نامیدهایم:
جامی مقدمات سوادآموزی و صرف و نحو عربی را در این مرکز، نزد پدر خود آموخت و با یادگیریِ دو زبانِ عربی و فارسی که در کار آموختن علم ضرورت داشت، آمادۀ کسب علوم مختلف شد. وی خود بدین معنا که زبان را از پدر خود آموخته است، و نیز با لحنی ویژه بر اهمیت این آموزش تصریح میکند (لاری، 387؛ کاشفی، رشحات، 1/ 237).
شهر هرات، یکی از دو مرکز مهم علم و ادب، و یکی از دو پایتخت تیموریان به شمار میآمد و از روزگار شاهرخ تیموری (حک 817-850 ق/ 1414-1446م) مرکز قلمرو گستردۀ تیموریان، و در نتیجه، یکی از دو مرکز مهم دانش و هنر و ادب در روزگار تربیت شدن و بالیدن جامی شناخته میشد. این مرکز که در دوران شاهرخ بنیاد نهاده شد، در روزگار فرزند شاهرخ، بایسنقر (799-837 ق/ 1397-1433م) توسعه و تکامل یافت و در عهد سلطنت حسین بایقرا (حک 873-911ق/ 1468-1505م) به اوج شکوفایی خود رسید (اسفزاری، 2/ 87-90؛ یارشاطر، 25-28؛ صفا، تاریخ...، 4/ 10). جامی از نوجوانی با پدر خود از خرجرد به هرات مهاجرت کرد و در مدرسۀ نظامیۀ آن شهر اقامت گزید و به ادامۀ تحصیل پرداخت (کاشفی، همان، 1/ 235؛ علشیر، خمسة، 10) و به ترتیب در درس 3 استاد نامآورِ آن روزگار حضور یافت. نخست، جنید اصولی که در علم عربیت ماهر و مشهور بود؛ دوم، خواجهعلی سمرقندی از شاگردان برجستۀ سیدشریف جرجانی (740-816 ق/ 1339-1413م)؛ و سوم، شهابالدین محمد جاجرمی که از مباحثان زمان خود بود و سلسلۀ تعلیمش به سعدالدین تفتازانی (722-792ق/ 1322-1390م) میرسید. جامی نزد جنید به مطالعۀ علوم بلاغی پرداخت و مفتاح العلوم سکّاکی و مطوّل تفتازانی را خواند و از دو استاد دیگر کسب فیض کرد (کاشفی، لاری، همانجاها؛ یارشاطر، 26).
سمرقند همچون هرات و پیش از آن شهر، یکی از دو مرکز علمی و ادبی و یکی از دو پایتخت تیموریان و مرکز حکمرانی تیمور (حک 771-807 ق/ 1369-1404م) و میرزا الغ بیگ (حک 814-853 ق/ 1411-1449م)، پسر شاهرخ تیموری بود. جامی از هرات به سمرقند رفت و چندی در آن دیار ماند و به تحصیل و تکمیل فضایل خود پرداخت. منابع معتبر از حضور جامی به عنوان شاگرد در محضر موسی بن قاضی ملا محمود رومی معروف به قاضی زادۀ رومی (د ح 840 ق/ 1436م) خبر میدهند و از مباحثهای طولانی سخن میگویند که در نخستین دیدار میان استاد و شاگرد در گرفت و به پذیرش سخنان جامی از سوی قاضیزاده انجامید (لاری، همانجا). این گفتوگو جامی را نه در کسوت دانشجویی عادی، بلکه در لباس محققی جستوجوگر و آگاه نشان میدهد. براساس گزارش کاشفی در رشحات، بحث قاضیزاده و جامی در زمینۀ دانش هیئت بود و جامی که در آن هنگام به شرح تذکره (با حواشی قاضیزادۀ رومی) در فن هیئت اشتغال داشت، نظریات قاضیزاده را به گونهای مورد نقد و جرح و تعدیل قرار داد که پذیرش و سپاس قاضیزاده را در پی داشت. وی مینویسد: چنین بود تصرفات جامی در نظریات قاضیزاده در شرح وی بر کتاب الملخص فی الهیئة، تألیف محمود بن محمد چغمینی (د 745ق/ 1344م)، معروف به شرح چغمینی که قاضیزاده در 814 یا 815 ق/ 1411 یا 1412م آن را برای میرزا الغبیگ نوشته بوده است. تصرفات و نکتهیابیهای جامی دربارۀ این شرح موجب شد تا استاد (قاضیزاده) زبان به ستایش شاگرد (جامی) بگشاید و چنین اظهار نظر کند که «تا بنای سمرقند است، هرگز به جودت طبع و قوت تصرف این جوان جامی، کسی از آب آمویه بدینجا عبور نکرده است» (1/ 236). جامی، چنانکه خود در قصیدۀ «رشح بال» تصریح کرده است، دانشهای نقلی و عقلی، از صرف و نحو و منطق، علوم بلاغی، فقه و اصول، حدیث، علم قرائت قرآن و تفسیر قرآن تا علم کلام و فلسفۀ مشائی و اشراقی، حکمت طبیعی، ریاضی و هیئت و نجوم (دیوان، 2/ 36، بیتهای 55-70؛ نیز نک : حکمت، 61) را در دو مرکز علمی هرات و سمرقند فرا گرفت و در تمام علوم صاحبنظر شد. وی ــ بنا به گزارش کاشفی ــ ضمن تصریح بدین معنا که «هیچیک [از استادان] را در ذمۀ ماحق استادی ثابت نیست» (همان، 1/ 237) تأکید میکند که: «ما به حقیقت شاگرد پدر خودیم که زبان از وی آموختیم» (همانجا؛ لاری، 387) و بدینسان، از تأثیری که پدر وی در تعلیم و تربیت بر او داشته است، سخن میگوید. لاری و کاشفی ــ که هر دو از شاگردان جامی به شمار میآیند ــ از سخن استاد خود دو نتیجه میگیرند: نخست آنکه معلم صرف و نحو جامی پدر وی بوده است؛ دوم آنکه بعد از این مرحله از آموزش، یعنی پس از زبانآموزی، جامی در آموختن علوم عقلی و معارف یقینی، در کسب دانش چندان به معلم نیاز نداشت (لاری، همانجا؛ کاشفی، رشحات، 1/ 237-238) و بیش از آنکه در این راه از معلم بهره جوید، از کتاب و مطالعه و از تأمل و تدبر بهره میجست، چنانکه جای جای در آثار خود، خواننده را به انس با کتاب، و مطالعه و انتخاب راه صواب، که به تعبیر او گرفتن علم از «سرچشمۀ تقدیس» است («تحفة...»، 527، بیت 1220)، توصیه میکند، کتاب را بهترین همنشین میشمارد و مخاطبان خود را به انتخاب و مطالعۀ کتابهای دینی، اعم از قرآن و کتابهای تفسیر و حدیث، و کتابهای ادبی، اعم از کتب صرف و نحو و دیوانهای شاعران و رسالههای اهل کشف و شهود برمیانگیزد و از آنان میخواهد که از صحبت مدعیان دانش و تقوا بپرهیزند و عمر بیبدیل را جز در راهِ یارِ بیمانند صرف نکنند («سلسلة...»، 137-138، بیتهای 1516-1552). در میان مشایخ طریقۀ نقشبندیه نیز، که جامی نسبت بدانها اعتقادی خاص داشت و از آنان پیروی میکرد، توجه به کتاب و رجوع بدان مرسوم بود، چنانکه وقتی از ابونصر پارسا (د865 ق/ 1461م)، فرزند خواجه محمد پارسا (د822 ق/ 1419م) پرسشی میشد، میگفت: «به کتاب رجوع کنیم» (همو، نفحات...، 401) و از کتاب و مطالعه در پاسخ گفتن مدد میجُست. گرچه در این سخنان، هم اشاراتی به گسترۀ دانشهایی که جامی از آنها آگاهی، یا در آنها مهارت داشته است، و هم طعنهایی نسبت به فیلسوفان و فلسفه به چشم میآید (نک : همو، «تحفة»، 526-527، بیتهای 1205-1220)، اما توجه و تأکید به کتاب و آموختن علم از طریق مطالعه (به جای استفاده از استاد) با توجه به شیوۀ جامی و باور او مبنی بر اینکه استادی جز پدر خود نداشته (نک : لاری، نیز کاشفی، همانجاها)، نیز آشکار است. تربیت معنوی (نک : دنبالۀ مقاله) و آموزههای صوفیانه نیز جامی را بدین باور رساند که اگر علم عشق در دفتر نیست و شرط رسیدن بدان، شستن اوراق است (حافظ، چ قزوینی، غزل 162، بیت 16؛ جامی، نفحات، 468)، اما علوم عقلی و معارف یقینی در دفتر هست و برای کسب و فهم این علوم، تزکیۀ باطن و تهذیبِ دل شرط اساسی است و آن کس که دل خود را صافی گرداند و از کتاب و مطالعه مدد جوید، به کسب معارفِ یقینی و علوم عقلی نایل میآید. بر بنیاد چنین باوری بود که جامی «چشم بر کتاب داشتن و خاطر به محبوب حقیقی گماشتن» (لاری، 382) را به طالبان علم توصیه میکرد و اعلام میداشت که «خوشتر ز کتاب در جهان چیزی نیست...» (همانجا؛ نیز نک : جامی، دیوان، 2/ 419، رباعیِ 73) تا بر اهمیت کتاب و مطالعه در کسب علم، بدان شرط که آموزنده دل با خدا داشته باشد و درون خود را صافی گرداند، تأکید ورزد. هوش و حافظۀ نیرومند جامی که در پرتو آن با کمترین مطالعه، بیشترین نتیجه برای وی به بار میآورد (کاشفی، همان، 1/ 237)، از یک سو، و روش علمی وی در دانشآموزی که همانا عبارت از پرهیز کردن از تشتت، و تأمل در مسئلۀ مورد بحث و مطالعه تا رسیدن به ژرفای مطلب و مقصود بود، از سوی دیگر، از جمله عوامل مؤثر در موفقیت جامی در کسب علم به شمار میآید (لاری، 387). چنین است که کاشفی در مقام شاگرد جامی، با آشنایی کامل به روشِ استاد خود در کار دانشآموزی و دانشاندوزی، او را در کسب علوم از شاگردی کردن در مکتب و محضر هر استاد بینیاز میداند و حضور او را در مجالس درس استادان عصر خود، معلول رسم آن روزگار و رعایت سنّت معمول در آن عهد میشمارد: «ایشان بنا بر بعضی از رسوم علوم که بازبسته به سماع بوده است، به مجلس درس اهالی روزگار حاضر میشدهاند وگرنه در نفسالامر ایشان را احتیاج به تلمذ کسی نبوده، بلکه بر مَدْرَس آن حوزه غالب میبودهاند» (کاشفی، لاری، همانجاها).
مراد از این مبحث تربیت معنوی یا تربیت صوفیانه است، آنسان که جامی، خود، در قصیدۀ «رشح بال» تصریح میکند، در پیِ آموختنِ علوم ظاهری، صورت رسمی مییابد. بدین معنا که چون کامِ جانِ جامیِ جستوجوگر از علم مجرد (علوم نظری) حاصل نشد و از آنجا که به گفتۀ حکیمانۀ سعدی «به عمل کار برآید، به سخندانی نیست» (ص 708)، جامی نیز برآن شد تا علومی را که کسب کرده بود، با عمل درآمیزد و به تعبیر خودش، «به صف صوفیانِ صافی دل «که نیست مقصدشان از علوم جز اعمال» قدم زند (دیوان، 2/ 36، بیت 37). او در پی رویدادی متحولکننده ــ که صوفیان از آن به واقعه (ه م) تعبیر میکنند (در این باره، برای نمونه، نک : عطار، تذکرة...، 1/ 81، 124) ــ یعنی دیدن سعدالدین کاشغری در خواب و شنیدن توصیهای از زبان او مبنی بر اینکه «یاریگیر که ناگزیر تو بود» (لاری، 388؛ کاشفی، همان، 1/ 239)، روی به هرات نهاد و دست ارادت به سعدالدین کاشغری (د 860 ق/ 1456م)، از مشایخ بزرگ طریقت نقشبندیه داد، که تربیت شدۀ خواجه نظامالدین خاموش (د 860 ق)، و او پروردۀ خواجه علاء الدین عطار (د 802 ق/ 1400م) و عطار، پرورشیافتۀ بهاءالدین محمد بخاری مشهور به نقشبند (د 791ق/ 1389م)، بنیانگذار سلسلۀ نقشبندیه بود (لاری، 388-389). گرایشِ جامی به نقشبندیه و دستِ ارادت دادنش به سعدالدین کاشغری در نگاه اهل دانش چنان دارای اهمیت بود که طرفداران عقل و استدلال از یک سو، و مدافعان شهود و اشراق ازسوی دیگر نسبت بدان اظهار نظر کردند، چنانکه شهاب الدین محمد جاجرمی از دانشمندان هرات و از استادانِ روزگارِ جوانیِ جامی گفت که پس از 500 سال که یک مرد صاحب کمال در میان دانشمندان خراسان سر برآورد، سعد الدین کاشغری او را به خود خواند و به راه دیگر انداخت (کاشفی، رشحات، 1/ 239-240)، و دانشمند دیگر هرات، عبد الرحیم کاشغری روی آوردنِ جامی به طریق صوفیان را مثبِت این معنا دانست که بهتر و بالاتر از راه مطالعه و تحصیل علوم رسمی، یعنی راه عقل و استدلال، راه دیگری (روش شهودی) نیز هست که برتر از راه دانشمندی، و شیوۀ عقلی و استدلالی است (همان، 1/ 240؛ نک : دادبه، «سعدی...»، 165-175). در برابر اظهارنظر نمایندگانِ دانش و خرد، سعد الدین کـاشغری، نمـایندۀ بـرجستۀ عشق و تصوف ــ کـه هنگـام گـذر کردن جامی از در مسجد جامع هرات، یعنی جایگاه اجتماع سعدالدین با یاران خود، بارها گفته بود: «این مرد را عجب قابلیتی است، فریفتۀ وی شدهایم، نمیدانیم که وی را به چه حیله به چنگ آوریم» (لاری، 389؛ نیز نک : کاشفی، همان، 1/ 239) ــ پس از گرایش رسمی جامی به تصوف نقشبندی اعلام کرد: «شاهبازی به چنگ ما افتاد» (همانجاها). لاری (همانجا) و سپس کاشفی (همان، 1/ 240) گزارشی به دست دادهاند که بر طبق آن جامی پس از گراییدن به سعد الدین کاشغری عزلت گزید و روی از خلق نهان کرد و به ریاضات و مجاهدات دشوار پرداخت و در این کار چنان مستغرق گشت و آن سان شیفتۀ مراد و مرشد خود شد که به چیزی جز پیر خویش و ملازمت وی و راه و رسمِ برگزیدۀ خود نمیاندیشید و بدین ترتیب، در شمار پیشروان شیوۀ صوفیانه و در زمرۀ بزرگان طریقت نقشبندی قرار گرفت (نک : دولتشاه، 484). پس از درگذشت سعد الدین کاشغری، جامی نسبت به جانشین وی، خواجه ناصر الدین عبیدالله احرار (805-895 ق/ 1402-1490م) صادقانه ارادت ورزید، دوبار در سمرقند و دوبار در خراسان با او دیدار کرد و پیوسته با او مکاتبه داشت. وی در آثار خود بارها از عبید الله احرار نام برد و مثنوی «تحفةالاحرار»، یکی از مثنویهای هفتگانۀ خود را با عنایت به نام او نامگذاری کرد و بیآنکه در آن مثنوی نامی از سلطان زمان ببرد، آن را به عنوان تحفه به آستان خواجه احرار تقدیم کرد و در پایان آن چنین سرود: «تحفۀ احرار لقب دادمش/ تحفه به احرار فرستادمش» (ص 550، بیت 1692؛ نیز نک : حکمت، 193-194). پس از درگذشت وی نیز ترکیببندی در 7 بند به مطلعِ «موج زن میبینم از هر دیده طوفان غمی/ میرسد در گوشم از هر لب صدای ماتمی» سرود و سوگ او را نه تنها سوگ مردم ماوراءالنهر، که سوگ همۀ عالم دانست و در پایان آرزو کرد که سایۀ جانشینان او جاودان گسترده بماناد: «ظل اخلاف کرامش جاودان ممدود باد» (دیوان، 2/ 454-459). وی همچنین دو قطعه در تاریخ درگذشت او (895 ق) سرود (همان، 2/ 461).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید