ابن عطاش
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 20 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223666/ابن-عطاش
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
اِبْنِ عَطّاش، احمد بن عبدالملك عطاش (مق 500ق / 1107م)، طبيب و داعی مشهور اسماعيليان در ايران به روزگار سلجوقيان. او را كه ايرانیالاصل و اهل اصفهان بود، «عطّاش» و «عطّاشِ اقرع» (طاس) نيز ناميدهاند (مجمل التواريخ ، 410؛ قزوينی رازی، 36، 125، 206؛ ذهبی، 19 / 267). بنابر گزارش ياقوت (3 / 24) نام ديگرش مَعْقِل بود. با توجه به فعاليتهای مخفيانۀ اسماعيليه میتوان حدس زد كه يكی از دو نام ياد شده و احتمالاً «احمد» كه شياع داشت، اسم مستعار او بوده است. پدرش عبدالملك عطاش نيز همانند وی از داعيان بزرگ اسماعيليه در قرن 5ق محسوب میشد. عنوان «داعی عراق» (جوينی، 3 / 189؛ رشيدالدين فضلالله، 99) و سخنان مستنصر خليفۀ فاطمی دربارۀ عبدالملك (نصيرالدين، 206-207) از موقعيت مهم او در تشكيلات اسماعيليه خبر میدهد. شواهدی در دست است كه از خلط فعاليتها و زندگی اين پدر و پسر در منابع حكايت میكند.در فهرست اسامی علمای اصفهان كه مافروخی در دوران ملكشاه سلجوقی (465-485ق) ترتيب داده، از شخصی به عنوان ابوالغيث عبدالملك بن مظفر بن عطاش يكی از دانشمندان علوم دينی آن شهر ياد شده است (ص 30) كه با توجه به اجتناب مافروخی از تنگنظريهای فرقهای (نك : همو، 28-29) و مقطع زمانی كه كسان ذكر شده در فهرست را در برگرفته (همو، 27)، به ظن قريب به يقين مراد مافروخی، همان عبدالملك عطاش داعی اسماعيليه است. توضيح آنكه در ميان اسامی ياد شده هستند كسانی كه پس از 465ق درگذشتهاند كه از جملۀ آنان عايشةالجركانيّة است (نك : همو، 30؛ قس: ذهبی، 18 / 302-303). عبدالملك علاوه بر علوم دينی در ادبيات نيز دست داشت و از خطی خوش برخوردار بود. به گفتۀ نيشابوری تا يك قرن پس از مرگش هنوز بسياری از كتابهايی كه به خط او بود، در اصفهان يافت میشد (ص 40؛ راوندی، 156).در منابع ما اطلاعاتی در مورد زمان و نحوۀ پيوستن عبدالملك به اسماعيليه وجود ندارد. به گفتۀ ابن اثير (10 / 431) وی مردی عفيف بود كه دوستدار آن مذهب شد و به همين سبب با مخالفت اهل تسنّن اصفهان مواجه گشت و مجبور به ترك آنجا شد و به ری رفت؛ اما پسرش احمد با تبرّی از باورهای پدر و كتمان عقايد خود به زندگی در اصفهان ادامه داد (نيشابوری، همانجا؛ راوندی، 155-156). گزارش ابن جوزی ( المنتظم، 9 / 151) حاكی از آن است كه خروج عبدالملك از اصفهان در فاصلۀ 442-445ق كه شهر مذكور در قلمرو طغرلبيك سلجوقی قرار داشت، رخ داد. در ری به ابوعلی نيشابوری رهبر اسماعيليۀ آن شهر پيوست و با دختر او ازدواج كرد. در آنجا نيز از تبليغ دست نكشيد و كتاب العقيقة را در دعوت به مذهب اسماعيليه تأليف كرد و سرانجام در آباديهای اطراف همين شهر درگذشت (همانجا). با آنكه زمان مرگش معلوم نيست، ولی آنچه راجع به فرماندهی او بر شاهدژ در 500ق (حسينی، 79؛ بناكتی، 231؛ شبانكارهای، 108؛ آقسرايی، 22) و يا نقش وی در تشويق رئيس مظفر مستوفی در پيروی از مذهب نزاريه (رشيدالدين فضلالله، 116؛ كاشانی، 151؛ حافظ ابرو، 208) ــ كه پيدايش آن از 487ق / 1094م زودتر نيست (نك : لويس، 52 -53، 74) ــ آمده است، صحيح به نظر نمیرسد و گويا در اين وقايع او را با پسرش خلط كردهاند. زيرا سخنان مافروخی نشان میدهد كه هنگامی كه وی به تأليف كتاب محاسن اصفهان (465-485ق) اشتغال داشت، عبدالملك زنده نبوده است (ص 29).بعد از عبدالملك پسرش احمد كه به روايتی طبيب بود (ابن جوزی، همانجا) جانشين او شد. مورخان اهل تسنن ضمن تصريح بر برتری مراتب علمی پدرش، متذكر میشوند كه به سبب احترامی كه اسماعيليه برای عبدالملك قائل بودند، احمد را به رهبری انتخاب كردند (ابن اثير، 10 / 316؛ ذهبی، 19 / 267). با اين وصف نظر به اهميت اين سمت بعید مینمايد كه بدون موافقت دستگاه خلافت فاطميان، احمد بن عبدالملك به رهبری اسماعيليه دست يافته باشد (نك : لويس، 50-51).از آغاز و چگونگی فعاليت سياسی ـ دينی احمد اطلاعی در دست نيست. ظاهراً تشديد فعاليت اسماعيليۀ اصفهان در عصر ملكشاه (مجمل التواريخ، 408) مربوط به دوران رهبری اوست. آگاهيهايی دربارۀ فعاليت اسماعيليۀ آن شهر در سالهايی كه بازماندگان ملكشاه به رقابت بر سر سلطنت اشتغال داشتند، در منابع ما هست كه گرچه از بغض مورخان اهل تسنن خالی نيست، با اينهمه بر تداوم فعاليت اسماعيليه دلالت دارد (نيشابوری، 40-41؛ ابن جوزی، تلبيس ابليس، 110، المنتظم، 9 / 120-121؛ ابن اثير، 10 / 314- 315). در اين دوران اسماعيليه با حمايت از سلطنت بركيارق بن ملكشاه در صدد تحكيم موقعيت خود بودند (رشيدالدين فضلالله، 120؛ كاشانی، 155-156؛ حافظ ابرو، 210؛ قس: ابن اثير، 10 / 313). حاصل اين كار نفوذ مذهب اسماعيليه در ميان سپاهيان بركيارق (ابن جوزی، المنتظم، 9 / 122؛ ابن اثير، 10 / 322) و استيلای بدون خونريزی ابن عطاش بر قلعۀ شاهدژ بود. آنچه راجع به نحوۀ سلطهاش بر شاهدژ كه توسط ملكشاه بر كوهی مشرف بر اصفهان ــ حدود نيم فرسنگی جنوب اين شهر (نك : مهريار، 116 به بعد) ــ بنا شده بود، آمده است، نشان میدهد كه اين فتح تنها به سبب نفوذ مذهب اسماعيليه در ميان نگهبانان شاهدژ ممكن گشت (نيشابوری، 40؛ ابن اثير، 10 / 316، 431؛ رشيدالدين فضلالله، 120).بعيد نيست كه در اين كار كمك قاضی حنفی اصفهان، عبدالله (عبيدالله) بن علی خطيبی، هم دخيل بوده باشد؛ زيرا انوشيروان بن خالد (د 532 ق) از ارتباط او با احمد بن عطاش در اين زمان خبر داده است (بنداری، 90؛ در مورد خطيبی، نك : ابن اثير، 10 / 471-472؛ راوندی، 158؛ نيشابوری، 41). در مورد زمان تصرف شاهدژ، منابع ما متّفقالقول نيستند. احمد به احتمال قوی در 493ق / 1100م بر آن قلعه دست يافت (نيشابوری، راوندی، همانجا)، زيرا تيرگی روابط بركيارق با اسماعيليه و كشتاری كه از ايشان در 494ق به عمل آورد (ابن جوزی، المنتظم، 9 / 120، تلبيس ابليس، 109؛ ابن اثير، 10 / 322-323)، مؤيد آن است. اما تصرف اين قلعه به گفتۀ ابن جوزی ( المنتظم، 9 / 150) و ابن اثير (10 / 434)، در 488ق و به روايت ذهبی، (19 / 267) در 490ق صورت گرفته است. قلعۀ ديگری كه ابن عطاش بر آن دست يافت، دژ خان لنجان ــ 7 فرسنگی جنوب غربی اصفهان (نك : مهريار، 92-113) ــ بود كه آن را توسط يكی از پيروانش با حيله تصرف كرد (ابن جوزی، همان، 9 / 121-122) و با اتّكاء به اين دو قلعۀ استوار در منطقۀ اصفهان از اقتدار بسيار برخوردار شد. افزون بر قتل و غارت و راهزنيهايی كه مورخان اهل تسنن در كارنامۀ احوال او در اين ايام ثبت كردهاند، از اخذ ماليات ارضی ــ حتی از خالصجات سلاجقه ــ نيز صحبت به ميان آمده است (ابن اثير، 10 / 431؛ رشيدالدين فضلالله، همانجا). در فتحنامۀ شاهدژ جز اخذ ماليات به ساير اقداماتش نيز اشاره میشود (نك : ابن قلانسی، 153). اين امر به نوبۀ خود بيانگر استقلال عمل ابن عطاش در قلب امپراتوری سلجوقيان است. وی جهت ترويج مذهب اسماعيليه در دروازۀ اصفهان كنار دشت گور «دعوتخانه»ای برپا كرد و از اين طريق گروه كثيری را به مذهب خود درآورد (نيشابوری، 40؛ راوندی، 156-157) بیترديد اين موفقيتها مرهون فرصتی بود كه از رقابت محمد بن ملكشاه (498-511ق) با بركيارق ناشی میشد (ابن اثير، همانجا). اما با مرگ بركيارق، محمد بن ملكشاه پس از جلوس در 500ق و غلبه بر مشكلات، درصدد فتح شاهدژ برآمد و آن را محاصره كرد. گرچه مذاكرات و مناظره با علما و تقاضای انتقال تدريجی سكنۀ شاهدژ به ديگر قلاع اسماعيليه از سوی ابن عطاش را میتوان به حساب دفعالوقت گذاشت (ابن اثير، 10 / 431-434)، متقابلاً تلاشهای سعدالملك آبی وزير محمد بن ملكشاه برای تصرف صلحآميز قلعه و موافقت سلطان با درخواستهای ابن عطاش بيانگر اكراه ايشان از بروز مخاطراتی میتواند باشد كه فتح نظامی چنان دژ استواری ممكن بود در پی داشته باشد.در طول محاصرۀ شاهدژ، قلعة خانلنجان به تصرف محمد بن ملكشاه در آمد و تخريب شد و سعدالملك آبی هم به تحريك عبدالله خطيبی و به اتهام همدلی با ابن عطاش به قتل رسيد (بنداری، 88-90). با آنكه كار محاصره، به اسارت ابن عطاش و پسرش و خودكشی همسرش انجاميد، ولی چگونگی سقوط دژ معلوم نيست. به يك روايت سلطان محمد با حيله بر او دست يافت (رشيدالدين فضل الله، 121-122؛ كاشانی، 156-157؛ حافظ ابرو، 210-211). به گفتۀ ابن اثير ــ كه منافاتی با فتحنامۀ شاهدژ ندارد ــ به رغم پايداری ابن عطاش، خيانت يكی از امانيافتگان موجب استيلای سلطان محمد بر قلعه شد. پس از اسارت، ابن عطاش را در اصفهان زنده پوست كندند و همراه با پسرش به زاری كشتند و سر هر دو را به بغداد فرستادند (ابن قلانسی، 154-156)؛ ابن اثير، 10 / 430-434؛ نيشابوری، 41-42).همسويی برخی علمای اماميه با علمای اهل تسنن در طول محاصرۀ شاهدژ را شايد بتوان از حوادث مهم ماجرای فتح آن قلعه محسوب داشت. به گفتۀ قزوينی رازی (ص 36)، ابواسماعيل حسين بن محمد حمدانی قزوينی كه از فقها و ثقات علمای اماميه بود (منتجبالدين، 50)، همانند علمای اهل تسنن (ابن اثير، 10 / 432) با اسماعيليۀ شاهدژ به مناظره پرداخت. سلطان محمد نيز در ازای اين كار او را خلعت و لقب «ناصرالدين» داد و مدرسهاش را كه در نتيجۀ اختلافات مذهبی در قزوين تخريب شده بود، مرمّت كرد (قزوينی رازی، همانجا).
دوران حيات عبدالملك عطاش و پسرش احمد از اين جهت كه معاصر و معاشر حسن صباح (د 518ق / 1124م) مؤسس فرقۀ نزاريه بودند، نيز حائز اهميت است. نخستين ديدار عبدالملك با حسن صباح پس از اخراج عبدالملك از اصفهان و در ری صورت گرفت (نيشابوری، 40؛ راوندی، 155-156). مفصلترين گزارش در اين باره در منبع نزاری سرگذشت سيدنا يافت میشود. بنابراين روايت، حسن صباح، اسماعيلی و ساكن ری بود. هنگامی كه عبدالملك عطاش داعی عراق در رمضان 464ق به ری رفت، حسن صباح مورد توجه او قرار گرفت. عبدالملك پس از واگذاری نيابت خود به حسن صباح و تشويق او به حضور در محضر مستنصر فاطمی در 467ق به اصفهان رفت. حسن صباح نيز در 469ق به قصد قاهره از ری به اصفهان و از آنجا به آذربايجان و مصر سفر كرد. در قاهره مخالفت حسن صباح با ولايت عهدی مستعلی (467-495ق) فرزند كهتر مستنصر موجب درگيريش با امير الجيوش بدر جمالی ـ پدر زن مستعلی ـ و مشكلاتی برای او شد. بازگشت حسن صباح به ايران (ح 473ق) و آغاز دعوتش برای نزار پسر بزرگتر مستنصر موجب پيدايش فرقۀ نزاريه شد (جوينی، 3 / 188-191؛ رشيدالدين فضل الله، 99-101؛ كاشانی، 135- 138). در «دستور المنجمين» زمان ورود حسن صباح به مصر 470 ياد شده است (نك : قزوينی، 8 / 125، 129). متأخران اسماعيليه از رودبار به عنوان محل ملاقات اين دو ياد كردهاند (نك : فدائی، 86). اين گزارش همان گونه كه به وضوح ديده میشود، نه تنها با تصريحات موجز و دقيق ابن جوزی در باب زمان ورود عبدالملك به ری و سُكنای او در آن شهر سازگاری ندارد، بلكه از بازگشت شخصيت اسماعيلی شناخته شدهای چون عبدالملك به اصفهان در دوران ملكشاه هم سخن به ميان میآورد كه اين امر بعيد مینمايد. علاوه بر اين ماجرای درگيری حسن صباح و بدر جمالی در سنوات مذكور نيز قابل اعتماد نيست (لويس، 62-63؛ هاجسن، 111-112؛ EI2، ذيل حسن صباح).در مقابل اطلاعات سرگذشت سيدنا، مطالب ابن اثير و ديگر مورخان اهل تسنن قرار دارد. به گفتۀ ايشان احمد بن عبدالملك استاد حسن صباح بود (ابن اثير، 10 / 317؛ ذهبی، 19 / 404؛ محدث ارموی، 1 / 279-280، به نقل از المقفی الكبير مقريزی؛ قلقشندی، 1 / 120، 13 / 237). در آثار آنان، زمان ورود حسن صباح به مصر 479ق است (ابن اثير، 9 / 448؛ ابن میسر، 2 / 27). اظهارات مورخان اهل تسنن از اين جهت كه به رغم مخالفتشان با اسماعيليه در ماجرای رقابتهای نزاريّه و مستعلويّه بیطرف محسوب میشوند، اهميت دارد. با توجه به تأكيدی كه دربارۀ مركزيت و رياست شاهدژ بر ديگر قلاع و تشكيلات اسماعيليه در فتحنامۀ آن قلعه به چشم میخورد (ابن قلانسی، 153) و تصريحاتی كه دلالت دارند رهبری حسن صباح بر اسماعيليه تنها پس از قتل ابن عطاش ممكن گشت (ذهبی، 19 / 267؛ منجم باشی، ج 1، ذيل حميريه)، احتمالاً نكات ترديدبرانگيز سرگذشت سيدنا و اختلاف مطالب آن با ديگر منابع حاصل كوششی است كه نزاريه به قصد افزايش اعتبار حسن صباح و فرقۀ نزاريه به عمل آوردند. به اين سبب ضمن حذف نام احمد بن عبدالملك، از يك سو تا آنجا بر عمر عبدالملك افزودند كه او را داعی نزاريه وانمود كردند (رشيدالدين فضلالله، 116؛ كاشانی، 151؛ حافظ ابرو، 208) و از سوی ديگر با جلو انداختن زمان مسافرت حسن صباح به مصر، وی را نايب عبدالملك معرفی نمودند تا مافوق ابن عطاش گردد. انتساب جهل به احمد بن عبدالملك (ابن اثير، 10 / 316، 431؛ ذهبی، همانجا) نيز چنانكه از سياق روايت برمیآيد، دنبالۀ تلاش نزاريه در اين راه بود. ظاهراً نزاريه در اقدامات خود بر ضدّ احمد بن عبدالملك توفيق كامل يافتند، زيرا همان گونه كه ذكر گرديد، در برخی از منابع بدون اشاره به او، از عبدالملك به عنوان صاحب شاهدژ ياد شده است (حسينی، 79؛ بناكتی، 231؛ شبانكارهای، 108؛ آقسرايی، 22). ازاينرو منطقیتر به نظر میرسد آن داعی كه آزادانه به ری و از آنجا به اصفهان میرفت، احمد بن عبدالملك باشد و حسن صباح هم به منظور ملاقات و «استنابت» از او قبل از عزيمت به مصر از ری به اصفهان رفته باشد.
آقسرايی، محمودبن محمد، مسامرة الاخبار، به كوشش عثمان توران، آنكارا، 1944م؛ ابن اثير، الكامل؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، تلبيس ابليس، قاهره، 1368ق؛ همو، المنتظم، حيدرآباد دكن، 1359ق؛ ابن قلانسی، حمزة بن اسد، ذيل تاريخ دمشق، به كوشش آمد روز، بيروت، 1908م؛ ابن ميسر، محمدبن علی، اخبار مصر، به كوشش هانری ماسه، قاهره، 1919م؛ بناكتی، داوود بن محمد، تاريخ، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1348ش؛ بنداری، فتح بن علی، تاريخ دولة آل سلجوق، بيروت، 1400ق / 1980م؛ جوينی، عطاملك، تاريخ جهانگشای، به كوشش محمد قزوينی، ليدن، 1355ق / 1937م؛ حافظ ابرو، عبدالله بن لطف الله، مجمع التواريخ السلطانية (قسمت خلفاء علويۀ مغرب و مصر و نزاريان و رفيقان)، به كوشش محمد مدرسی زنجانی، تهران، 1364ش؛ حسينی، علی بن ناصر، اخبار الدولة السلجوقية، به كوشش محمد اقبال، بيروت، 1404ق / 1984م؛ ذهبی، محمدبن احمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط، بيروت، 1405ق / 1984م؛ راوندی، محمدبن علی، راحة الصدور، به كوشش محمد اقبال، لندن، 1921م؛ رشيدالدين فضلالله، جامع التواريخ (قسمت اسماعيليان، فاطميان، نزاريان و رفيقان)، به كوشش محمدتقی دانش پژوه و محمد مدرسی، تهران، 1356ش؛ شبانكارهای، محمدبن علی، مجمع الانساب، به كوشش ميرهاشم محدث، تهران، 1363ش؛ فدائی، محمدبن زینالعابدین، هداية المؤمنين، به كوشش الكساندر سيمبونوف، مسكو، 1959م؛ قزوينی رازی، عبدالجليل، كتاب نقض، به كوشش مير جلالالدين محدث ارموی، تهران، 1358ش؛ قزوينی، محمد، «دستور المنجمين»، يادداشتها، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1345ش؛ قلقشندی، احمدبن علی، صبح الاعشی، قاهره، 1383ق / 1963م؛ كاشانی، عبدالله بن علی، زبدةالتواريخ، (بخش فاطميان و نزاريان)، به كوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1366ش؛ لويس، برنارد، فدائيان اسماعيلی، ترجمۀ فريدون بدرهای، تهران، 1348ش؛ مافروخی، مفضل بن سعد، محاسن اصفهان، به كوشش جلالالدين تهرانی، 1312ش؛ مجمل التواريخ و القصص، به كوشش ملكالشعراء بهار، تهران، 1318ش؛ محدّث ارموی، جلالالدين، تعليقات نقض، تهران، 1358ش؛ منتجبالدين، علی بن عبیدالله، فهرست، به كوشش محدث ارموی، قم، 1366ش؛ منجم باشی، احمدبن لطفالله، جامعالدول، نسخۀ عكسی توپكاپی، شم 2954؛ مهريار، محمد، «شاهدژ كجاست»، نشريۀ دانشكدۀ ادبيات اصفهان، 1343ش، شم 1؛ نصيرالدين طوسی، اخلاق محتشمی، به كوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1361ش؛ نيشابوری، ظهيرالدين، سلجوقنامه، تهران، 1332ش؛ هاجسن، گ. س.، فرقۀ اسماعيليه، ترجمۀ فريدون بدرهای، تبريز، 1346ش؛ ياقوت، بلدان؛ نيز:
EI2.
محمدعلی کاظم بیگی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید