جوبری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 11 آبان 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/223508/جوبری
یکشنبه 31 فروردین 1404
چاپ شده
18
جوبَری، عبدالرحیم (یا عبدالرحمان) بن عمر دمشقی، ملقب به زینالدین (د پس از 663 ق / 1265م)، صاحب کتاب المختار فی کشف الاسرار و هتک الاستار.از آنجا که وی به دمشقی و حرّانی (یا حورانی، نک : سرکیس، 1 / 719، 803) نیز مشهور است، میتوان بهقطع گفت که وی در جوبر در نزدیکی دمشق زاده شد، نه در جوبر بغداد یا نیشابور (برای جوبر، نک : یاقوت، 2 / 139-141). مذهب وی را برخی شافعی دانستهاند (کحاله، 5 / 160؛ زرکلی، 3 / 319؛ بغدادی، 1 / 524).آنچه سبب ماندگاری نام وی شده، کتابی است در باب نیرنگبازیهای گوناگون پیشهوران، رمل و اسطرلاب، فال و پیشگویی ... (نک : دنبالۀ مقاله)، که تنها اثر بازماندۀ او ست. آنچه این کتاب را از دیگر کتابهای مشابه مستثنا کرده، آن است که مؤلف نه تنها مدعی استفاده از منابع بیشماری است (نک : دنبالۀ مقاله)، بلکه اظهار میدارد که گاه خود شاهد نیرنگبازیهای شگفت بوده، و حتى آنها را نیز آموخته است؛ به عبارتی دیگر همۀ ارزش این کتاب سبب جنبۀ فرهنگ مردمی و عامیانه و یا اغراقها و دروغهای مؤلف است که برای پژوهشهای مردمشناسی در سدۀ 7ق / 13م بسیار سودمند است؛ به همین سبب، بسیاری از مستشرقان، حتى پیش از آنکه کتاب به چاپ برسد، در مقالات متعدد، به بررسی نسخههای خطی و یا محتوای آن پرداختهاند (مثلاً نک : ویدمان، «مجموعه ... »، I / 193-198 ff.، «مقالات ... »، 173 ff.؛ اشتاین اشنایدر، «ادبیات ... »، 188-191، «جوبری ... »، 562-577؛ آلوارت، شم 5563 ff.؛ دخویه، 485-510؛ فلایشر، 274-276).جوبری در مقدمۀ کتابش آورده است که روزی در محضر سلطان اعظم ملک مسعود (سل 619-629 ق / 1222-1232م) از پادشاهان بنی اَرتُق بود و صحبت از کتاب ابن شُهَید رفت و رأی مجلس بر آن بود که ابن شهید مغربی حق مطلب را به شایستگی ادا نکرده است؛ از اینرو، سلطان از جوبری خواست تا کتابی به کمال در این باب تألیف کند (ص 16).اگرچه با استناد به مقدمۀ کتابِ جوبری، میتوان فهرستی از منابع مورد ادعای وی را که پیش از این خوانده بود، استخراج کرد (ص 13-14)، اما باید گفت که در سراسر کتاب بویی از آثار حکیمان یونان و اسلام که او در شمار منابع خود آورده است، به مشام نمیرسد؛ حتى اثری از دانشهای گوناگون اخترشناسی، پزشکی، داروسازی و دیگر علوم پدیدار نیست. نکتۀ جالب توجه آنکه وی با نوعی سادگی اعتراف میکند که حتى از فهم نام این کتابها نیز عاجز است (ص 16).اما آنچه میتواند به این کتاب اعتبار بخشد، آن است که مؤلف خود به این نیرنگبازیها علاقه نشان داده، و در بسیاری از آنها ملاحظه میکنیم که وی به راستی تحت تأثیر نیرنگباز قرار گرفته، و به کار او ایمان آورده است و از اینجا ست که گاه برای دست یازیدن به کارهایی بزرگ، توصیههای عجیب کرده، و یا گاه بسیار اظهار شادمانی نموده که نیرنگ فلان کس را کشف کرده، و خود آداب آن حیله را به نیکی آموخته است (مثلاً نک : ص 119، 136-137، 165، 167).منابعی که مؤلف ادعا میکند به آنها استناد کرده است، اینها ست:1. کتابهای «حکما و بزرگان نخستین که در این علوم متقدم بودند»، و این کتابها بالغ بر 300‘1 اثر بوده است، مانند ینبوع الحکمۀ آصف بن برخیا که خود شامل 10 مجلد است؛ اسفار پنجگانه (شامل سفر خفایا، سفر مستقیم، سفر شیث، نوح و ابراهیم)؛ کتابهای هرمس، شامل 10 مجلد از طنوس گرفته تا ملاطین اکبر؛ و کتابهایی دیگر از حکما، چون طمطم، بلینوس، دعمیوس، لادن و ارسطو، و دانشمندانی چون ابن سینا، ابن وحشیه، جابر بن حیان، خوارزمی و ذوالنون مصری (ص 13-15).2. کتابهایی که در «فنون نوامیس» موجود بوده است، مانند حیل ابن موسى، نوامیس افلاطون، و کتابهایی که در «کشف این اسرار» نگاشته شده بود، مانند کشف الدک و ایضاح الشک از ابن شهید مغربی، کتاب سعید نیسابوری، کتاب ارخاء الستور و الکلل فی کشف المدکات و الحیل و ... (ص 15).3. کتابهایی که در «علم رمل» نگاشته شده بود که شامل 14 کتاب از 14 نفر است، از طمطم زناتی گرفته تا ابوالخیر نامی که از سرآمد رمالان در روزگار خود بود (ص 16).4. کتابهای مربوط به «علم فلک» مانند کتابهای زیج و درج (در متن: ازیاج الاحکام و احکام الدرج، نک : همانجا).اما نثر عامیانۀ کتاب، خود نشان از آن دارد که این مرد از دانشهای اصیل عربی اسلامی کاملاً بیبهره بوده، و جای بسی تأسف است که ناشرْ غلطها و گفتارهای عامیانه را که از اصالت برخوردار است، به زبان فصیح اصلاح کرده است (مثلاً نک : تونجی، 41، 42، 48، 51، 52، 102).وی ظاهراً برای اینکه به کار خود اعتبار بیشتری بخشد، ادعای سفرهای بیپایان کرده است که به هیچوجه قابل اعتماد نیست. مثلاً وی به حجاز (ص 167، 169، 174، جم )، دمشق (ص 160)، رها (ص 159)، هند (ص 157)، هندبار (ص 133، 136)، مصر (ص 47، 128)، حرّان (ص 58)، روستایی از بلاد روم (ص 60)، انطاکیه (ص 161)، صعید و عیذاب در مغرب و تونس (ص 131)، و سرزمینهای دیگر رفته است تا خود از نزدیک با حیلهها و ترفندهای مردم آشنا شود. با اینهمه، بیشتر پژوهشگران معاصر چون شیخو (ص 187) و هوگل مایر (دانشنامه ... ، 11 / 323) و ویلت (نک : EI2, S، ذیل جوبری) این سفرها را باور کردهاند، چه، هوگل مایر نام «جهانگرد» را بر وی نهاده، و ویلت نیز او را «دورهگرد» نامیده است (نک : همانجاها).اما حاصل این همه تلاش وی تنها، کتابی است که در 173 صفحه (چاپی) گرد آمده، و در آن مؤلف ادعا کرده که از بیم اطالۀ کلام، گفتارهای خود را سخت مختصر کرده است (مثلاً نک : ص 30، 57، جم ).وی کتاب را در 30 فصل تدارک دیده، و هر فصل را با عبارت «فی کشف ... » آغاز کرده، و البته، مراد او آن است که حیلههای نیرنگبازان را بر دیگر مردمان آشکار سازد. این 30 فصل، هیچ نظم یا ترتیب خاصی ندارد و مؤلف تنها سعی کرده است به وضعیتها و پیشههایی بپردازد که در آنها، مجال کافی برای نیرنگبازی فراهم باشد؛ بدینسان، هم با پیامبران دروغین، واعظان و احبار یهود مواجه میشویم و هم با کسانی که برای دغلکاری، چارپایان و حتى آدمیان را رنگ میکردند و به بهای کلام میفروختند. این مشاغل را میتوان چنین نظم داد:1. دغلکاران در دین، مانند پیامبران دروغین، پیران (مشایخ)، واعظان، راهبـان، احبـار یهـود، مجوسان و حتى دعانویسان (نک : فصلهای 1-4، نیز 13، 19). کسانی که حتى ادعا میکنند، وحی بر ایشان نازل میشود (ص 28-29). وی در فصل اول به اسحاقِ اخرس نامی اشاره میکند که در زمان خلافت سفاح، در اصفهان ادعای پیامبری کرد و بسیاری از مردمان بصره و عُمان به وی گرویدند و گویا هنوز پیروانی از وی تا زمان مؤلف وجود داشته است (ص 20-22)؛ همچنین از شخصی به نام فارس بن یحیى ساباطی یاد میکند که در تنّیس مصر ادعا میکرد که چون مسیح(ع) میتواند مردگان را زنده کند و بیماران را شفا دهد (ص 23-24). گفتنی است که مؤلف، مجوسان را در ردیف «کسانی که با آتش بازی میکنند» قرار داده است و ادعا میکند در هندبار مرد مجوسی را دیده که به «عبدالنار» معروف بوده، و بتهایی را به 5 درهم به مردم میفروخته که آتش به آن بتها آسیبی نمیرسانده است (ص 136-137).2. پزشکان، چشمپزشکان و گیاهشناسان دروغین و کسانی که ادعا میکنند با خارج کردن کرم از دندان یا شپش از چشم، آن را معالجه میکنند (فصل 14-15)؛ همچنین دورهگردانی که به ظاهرِ تاجر یا سرباز درمیآمدند و گیاهان و داروهای مخدر یا روانگردان به مردم میخوراندند و اموالشان را میدزدیدند (فصل 19، 21)؛ مؤلف ریختن خون این افراد را مباح دانسته است (ص 143). وی ادعا میکند که دانستههای وی در این باب چندان است که اگر بنویسد، چندین مجلد خواهد شد (ص 119).3. غیبگویان منجم (فصل 12). این طایفه که به «غربا» شهـرت داشتند، خـود بـه چنـد گـروه تقسیم شدهاند که ــ بنا به عنوانبندی کتاب ــ این گروهها نیز خود چند بخش جزئیتر را دربر میگیرند که عبارتاند از: سفرهاندازان (فالگیر، قرعهکش و ورقباز)، چشمبندان (اصحاب تغمیضه) و قلمبازان (اصحاب مقلمه). از موضوعات همین فصل کشف اسرار کسانی است که نوعی قوطی کاغذی به نام «مِقلَب» میساختند و با نوشتن نام و نیت مردم بر برگه و انداختن آنها در قوطی، «هنگامه»ای برپا میساختند، این افراد به دو گروه تقسیم شدهاند. همچنین کسانی که ورق را خیس کرده، روی آتش میگرفتند تا نوشتههای آن آشکار شود. این کاغذها به ادعای مؤلف 70 نوع بوده است (ص 101). «اصحاب المیم» (= مطالبیه) نیز کسانی بودند که به بهانۀ رساندن افراد به خواستههایشان، اموال ایشان را به غارت میبردند (فصل 11).4. گروه بنی ساسان (فصل 6)، شامل فقیران دغلکار در لباس واعظ و حاجی، یا میمونبازان، خرسگردانان و گربهبازان، همچنین کسانی که خود را به کوری یا بیماری استسقاء میزدند (دربارۀ بنی ساسان، نک : ه د، 12 / 659-661). مؤلف میگوید که در 613 ق / 1216م، در حران مردی از بنی ساسان را دیده که به میمونی آموخته بود بسیاری کارها انجام دهد، دندان خلال کند، بگرید و یا حتى به مردم سلام کند (ص 58-60)، همچنین در 616 ق / 1219م در بلاد روم، با فرد دیگری از بنی ساسان ملاقات کرده، و مدتی همنشین او شده است تا به حیلههای وی راه برد (ص 60-64). افزون بر این، وی گزارش میدهد که برخی از بنی ساسان، چگونه با حیلهای به نام «مورچۀ سلیمانی» در گروههای 3نفری، نیرنگ میباختند (ص 7).5. اصحاب حرفههایی چون کاتبان که حدود شرعی و نوامیس بنی ساسان را نیک میدانستند (فصل 22)، و صرافان، که مؤلف، چند نفر از ایشان را در هند، رها و دمشق ملاقات کرده است (فصل 25). افرادی که در ساختن سلاحهای جنگی چون منجنیق، تیر و کمان یا شمشیر مهارت داشتند، از تقلب به دور بودند، چه، مؤلف تنها به شیوۀ کار ایشان پرداخته است (فصل 8)؛ کیمیاگران یا «اصحاب کاف». مؤلف در اینجا، داستان شخص عجمی را تعریف میکند که چگونه به بهانۀ «طبرمک یا طترمک خراسانی» توانست حتى سلطان نورالدین زنگی (د 569 ق / 1174م) پادشاه شام، الجزیره و مصر را بفریبد (ص 80-85)؛ گوهرفروشانی که به تقلب یاقوت سبز یا زمرد میسازند (فصل 24). وی ادعا میکند، 47 حیله از ایشان را میداند (ص 154)؛ کسانی که عسل، روغن، کره، سرکه و حتى ماست را با تقلب درست میکنند (فصل 20)؛ کسانی که حتى از رنگ کردن اسب، چهارپا و بنی آدم فروگذار نیستند (فصل 17، 18)؛ وی توضیح میدهد که چگونه وی در هندبار مرد جوانی به نام محمود بن شاباش را دیده که میتوانسته است خود را به صورت پیرمردی سیاهچرده درآورد (ص 133-134). مؤلف ادعا میکند همۀ دانش وی در این دغلکاریها، مجلدات بسیاری را دربر خواهد گرفت (ص 141).6. نوجوانان و زنانی که به کارهای زشت و خلاف شرع میپردازند (فصل 26، 30). گویا مؤلف کتاب فی مکر النساء جاحظ را در دست داشته است، زیرا از خواننده میخواهد برای اطلاع بیشتر، آن را مطالعه کند (ص 186).7. شعبدهبازان (فصل 23)، آتشبازان (فصل 19) و «اصحاب المهالک»، مانند معرکهگیران با شمشیر یا زنجیر و یا آتش (فصل 29) که با پرداختن به کارهای خارقالعاده مردم را به حیرت میانداختند. مؤلف اشاره میکند که در 590 ق / 1194م، سنان نامی از فرقۀ اسماعیلیه ظهور کرد که پیروان سرسپردهاش حتى گاه حاضر بودند خود را از بالای دیوار به زیر اندازند؛ وی توضیح میدهد که همۀ این کارها حیلهای بیش نبوده است (ص 173). او باز نقل میکند که در دیر قلمون در شهر بهنسا (مصر)، کاهنی یهودی را دیده که 160 سال داشته، و پیشگویی میکرده است (ص 178؛ نیز نک : دانشنامه، 11 / 323-324، که این مشاغل به 7 گروه تقسیم شده است).کتاب المختار در مصر (قاهره، 1316ق؛ بار دیگر 1326ق / 1908م)، دمشق (1302ق / 1885م، در 161 صفحه) و استانبول (آستانه، بدون تاریخ) نیز چاپ شده است. هوگل مایر اشاره کرده (همانجا) که وی چاپ این کتاب را براساس دو نسخۀ لیدن و استانبول در دست داشته است.جوبری کتابهای دیگری با عنوان الصراط المستقیم فی علم ( الروحانیة و صناعة) التنجیم و کتاب کشف اسرار المحتالین (و نوامیس الخیالین) در علم رمل داشته، که به خواهش دوستان، و پیش از کتاب المختار ... تألیف کرده بوده است (ص 16)، اما نشانی از آنها در دست نیست (زرکلی، 3 / 319؛ کحاله، 5 / 160؛ بغدادی، 1 / 524).آنچه نظر خواننده را جلب میکند، کلمات فارسی بسیاری است که مؤلف آنها را در جای جای کتاب خود آورده، و بدون شک، این واژهها کلمات رایج در آن روزگار بودهاند. از جمله: ابریز (ص 165)؛ ابریق (ص 34، 129، 152)؛ اترنج (ص 153)؛ اجناد (جمع جند معرب گُند، ص 143)؛ اسبیداج (ص 87)؛ استاذ الدار (مرکب از «استاد» فارسی و «دار» عربی، ص 82)؛ اسفیداج (ص 148، 149)؛ انبیق (ص 89، 137)؛ اندرانی (به صورت «الملح الاندرانی» آمده، به معنای نمک سفید شفاف، ص 121)؛ اهلیلج (معرب هلیله از اصل هندی، ص 53، 130)؛ باذروج (گیاهی معطر، معرب بادروگ، ص 28، 131، جم )؛ باز (پرنده، ص 122)؛ برنیّه (معرب برنی، ظرفی سفالین، ص 81)؛ بَقم (که برخی معرب بکم یا بگم دانستهاند و آن چوبی سرخ رنگ است که رنگرزان به کار برند، ص 154)؛ بلاذر (ص 55، 145)؛ بنادق (جمع بندق به معنی گلولۀ گِلی، ص 80)؛ بنج (معرب بنگ، ص 43، 53، 145)؛ بودقه (= بوته، ص 76، 77، 83)؛ بورق (معرب پوره، ص 124، 132، 140)؛ بوشیه (=پوشیه، پوششی که بر سر مینهند، ص 61، نیز 184، که عبارت چنین است: «و عملت على رأسها بوشیةً و قعدتْ عند المِلْحفة»)؛ بهرج (معرب نبهره، به معنای ناسره، ص 160)؛ توت (ص 35)؛ جزءدانه (مرکب از جزء + دانه، ص 176)؛ جلنار (معرب گلنار، ص 130، 132)؛ جَنداری یا جَنداریه (مخفف جاندار، به معنی نگهبان امیر یا پادشاه، ص 84، نیز 183، که عبارت چنین است: «کان لی صاحب من اهل دمشق جنداری ترک الخدمة»)؛ جندبادستر (معرب گندبیدستر، بیضۀ سگ آبی، ص 24، 145)؛ جوالق (معرب گوال، ص 41)؛ جوز یا جوزه (= گوز، گردو، ص 74، 133، 151)؛ جوهر و جوهری (ص 121، 153)؛ خردل (ص 131)؛ خشکنانه (نوعی نان یا نانی را گویند که آن را بینان خورش خورند، ص 144)؛ خوند (مختصر خداوند، در اینجا به صورت منادا به کار رفته: «یا خوند»، ص 85)؛ دارالفلفل (= درخت فلفل، ص 118، 121)؛ دانق (معرب دانه، ص 114)؛ دَسْت (به معنی دیگ مسین، ص 141)؛ دستور (این کلمه بسیار معروف در عربی، در اینجا دو بار به معنی فرمان به کار رفته که نوظهور است، نخست به صورت: «فَبدَستورِکم اشرُبه»، ص 47، و بار دیگر: «فطلبت منه دستوراً»، ص 59)؛ دکاکین (جمع دکان، ص 82)؛ دولاب (= چرخ آبکشی، ص 74، 75)؛ راسخت (معرب روسختج، روسخته: مس سوخته، ص 165)؛ رامک (نوعی ادویه، ص 132، 167)؛ راوند (یا ریوند که گویا ریشۀ ریواس و دارویی معروف است، ص 134)؛ زرادشت (ص 135)؛ زمرد (ص 155)؛ زنجفر (معرب شنگرف، ص 27، 87، 154، 165)؛ زندیق (ص 33)؛ زنجار (معرب زنگار، ص 27، 87، 165، بهصورت الزنجار الحمصی، ص 155)؛ زنجبیل (از اصل هندی، ص 87، 118)؛ زنجی (معرب زنگی، ص 133)؛ ساسان (به صورت بنی ساسان یا عصای ساسان، ص 57، یا اسم خاص، بنیانگذار جمعیت بنی ساسان، ص 45)؛ ساسانیة (ص 147)؛ سراویل (جمع سروال، ص 61، 179)؛ سرموزه (کفشی است که بر بالای موزه پوشند، ص 59)؛ سرو (ص 39)؛ سفنج (= اسفنج، معرب اسپنگ به معنی ابر مرده، ص 51)؛ سُکّر (معرب شکر، ص 38، 58)؛ سُکُردان (معرب شکردان، ص 61)؛ سُکُرَّجه (ظرفی کوچک، ص 43)؛ سنبوسکه (یا سنبوسج، معرب سنبوسگ، ص 50)؛ سیکران (ظاهراً معرب شوکران، ص 29، 169)؛ شاباش (در اینجا به صورت اسم خاص آمده: «کان یعرف بمحمود بن شاباش»، ص 134)؛ شلجم (معرب شلغم، ص 169)؛ شیرج (معرب شیره، ص 141)؛ شیطرج (احتمالاً معرب شاهتره، در متن به صورت الشیطرج الهندی آمده، ص 25)؛ صنج (معرب سنگه به معنای سنگ ترازو، ص 157، 158، 159)؛ طبرزد (که به صورت السُّکَر الطبرزد آمده، ص 38، 58)؛ طترمک (که مؤلف خود آن را تصحیف طبرمک دانسته، و به صورت «طبرمک خراسانی» آورده، گویا گلولههای کوچکی بوده که شخصی «عجمی» ساخته، و این نام را بر آن نهاده است تا دیگران را با آن بفریبد، ص 81، 82، 83، 85)؛ طبار (جمع طبر، ص 74)؛ طباشیر (برخی آن را معرب تباشیر دانستهاند و آن دارویی است که از میان نی هندی به دست آید، ص 53)؛ طشت (ص 61)؛ طنبور (ص 47)؛ فولاذ (ص 74)؛ قَلقَند (زاج سرخ یا کبود را گویند، ص 25، 133)؛ کاکنج (معرب کاکنه، نوعی گیاه دارویی، ص 55، 145)؛ کرفس (ص 24)؛ کُندُس (نوعی گیاه، ص 41)؛ کوز و جمع آن کیزان (معرب کوزه، ص 52، 102، 152)؛ کهربا (ص 148)؛ لازورد (ص 91، 92)؛ مُبنجّه (به معنی بنگدار، ص 41)؛ مجوس (ص 135، 136)؛ مَرتَک (معرب مردارسنگ، ص 87)؛ مسک (ص 34، 53، 87، 176)؛ نارجیل (از اصل هندی، ص 24)؛ نارنج (ص 131)؛ نارنجه (ص 152)؛ نارنجیات (نیرنجات معرب نیرنگ، کذا، صحیح آن نیرنج و جمع آن نیرنجات است، ص 29)؛ نافجه (معرب نافچه یا نافه، کیسهای است که مشک آهوان در آن جمع شود، ص 90)؛ نشاء (مختصر نشاسته، ص 121)؛ نُشادر (ص 102)؛ نوهرات (تصحیفی از نوبهرات یا نهبهرات، در علم احکام به معنی تقسیم هر برج به 9 قسمت، ص 103)؛ هاون (ص 110)؛ هلیلج (ص 87، نک : اهلیلج)؛ هنکامه (معرب هنگامه در اینجا به معنی «معرکه» یا «معرکه گرفتن» آمده است، ص 100، 118)؛ هَنکَمَ (فعلی است که از روی کلمۀ فارسی «هنگامه» گرفته شده، و به معنی «معرکه گرفتن» به کار رفته است، عبارت چنین است: فاذا هنکم الهنکامه ... ، ص 120)؛ یاسمین (ص 26)؛ یبوس (فعلی است که از روی بوس فارسی ساخته شده، عبارت چنین است: «و یبوس یده و یبکی»، ص 113).به جز کلمات فارسی، کلمات بیگانۀ دیگری نیز آمده است، مانند ناصور (ص 124)، ناموس و جمع آن نوامیس (ص 49، 147)، طنجیره (ص 89)، بقچه (ص 62)، بلور (ص 155) و دریاق (ص 117).
بغدادی، هـدیه؛ تـونجی، محمد، حاشیه بر المختار فی کشف الاسرار (نک : هم ، جوبری)؛ جوبری، عبدالرحیم، المختار فی کشف الاسرار و هتک الاستار، به کوشش محمد تونجی، دمشق، 1413ق / 1992م؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1386ش؛ زرکلی، اعلام؛ سرکیس، یوسف الیان، معجم المطبوعات العربیة و المعربه، قاهره، 1339ق / 1919م؛ شیخو، لویس، «المختار فی کشف الاسرار»، المشرق، دارالمشرق، 1909م، س 12، شم 1؛ کحاله، عمررضا، معجم المؤلفین، بیروت، دار احیاء التراث العربی، یاقوت، بلدان؛ نیز:
Ahlwaedt ; De Goeje, M. J., «Ǵaubarî’s, Entdeckte Geheimnisse», ZDMG, 1866, vol. XX; EI2; Fleischer, «Bemerkungen zu Ǵaubari’s, entdeckten Geheimnissen», ZDMG, 1867, vol. XXI; Steinschneider M., «Ǵauberi’s, entdeckte Geheimnisse», ibid, 1865, vol. XIX; id, Polemische und apologetische Literatur in arabischer Sprache, Hildesheim, 1966; Wiedemann, E., Aufsätze zur arabischen Wissenschafts-Geschichte, Hildesheim, 1970; id, Gesammelte Schriften zur arabisch-islamischen Wissenschaftsgeschichte, Frankfurt, 1984.
رضوان مساح
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید