ابن رشیق
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223137/ابن-رشیق
چهارشنبه 22 اسفند 1403
چاپ شده
3
اِبْنِرَشیق، ابوعلی حسن بن رشیق قیروانی (390 ق- ذیقعدۀ 456/ 1000-1064 م)، شاعر، ادیب، ناقدِ عصر ملوكِ صنهاجه در مغرب. پدرش رشیق، رومی الاصل و از بردگان آزاد شدۀ قبیله اَزْد بود (یاقوت، 8/ 110-112) كه در محمدیه (مسیله) از شهرهای مغرب به شغل زرگری (صیاغت) مشغول بود (قفطی، 1/ 298). ابنرشیق در مسیله متولد شد و دروان كودكی را در زادگاه خود گذراند (ابن بسام، 2(4)/ 597) و تحت نظر پدر فنون زرگری را آموخت و به تحصیل شعر و ادب نیز همت گماشت و به زودی استعداد خود را در این زمینه آشكار ساخت تا آنجا كه قبل از رسیدن به سن بلوغ به سروردن شعر پرداخت (قفطی، همانجا). وی پس از فراگیری مقدمات علوم به قصد شركت در مجالس اهلِ علم در 406 ق زادگاه خود را به قصد قیروان مركز حكومت صنهاجه ترك كرد (ابن بسام، همانجا؛ یاقوت، 8/ 112) او در قیروان كه آن روز مهد علم و ادب بود (یاقوت، 19/ 37) مرحلۀ نوینی از زندگی علمی خود را با شركت در محافل ادبی و حلقات درس كسانی چون ابوعبدالله بن جعفر قَزّاز (یاقوت، 8/ 111) و عبدالكریم بن ابراهیم نَهْشَلی (سلامه، 26-27؛ عباس، 440) و دیگر مشاهیر علم و ادب قیروان، آغاز كرد. ورود او به قیروان مصادف با مرگ بادیس سومین امیر زیری (حك 386-406 ق/ 996-1015 م) و انتقال حكومت به پسرش مُعز كه در آن هنگام 8 سال بیشتر نداشت، گردید. ابن رشیق كه در این هنگام شهرتی یافته و در زمرۀ شعرا و ادبای قیروان درآمده بود، با ایجاد روابط دوستانه با رجالِ حكومتی و مخصوصاً ابن ابی رجال (ه م) كه در آن زمان نیابت ادارۀ امور قیروان را از طرف معز و همچنین ریاست دیوان او را بر عهده داشت، راه ورود خود را به دربار معز هموار كرد (نک : ابن رشیق، العمدة، 1/ 15-16؛ حاجری، 60-61؛ سراج، 1(1)/ 278).
در اواخر سدۀ 4 و اوایل سدۀ 5 ق شیرازۀ دولت اموی از هم پاشیده شده و هر یك از امرا و حكام در گوشه و كنار سرزمین اندلس و مغرب كشور مستقل كوچكی كه گاه از حدّ یك شهر درنمیگذشت، تشكیل داده بودند (نک : ابن خلدون، مقدمة، 229، 292-293؛ مراكشی، 70) این دولتهای كوچك آن چنان بیمقدار بودند كه ابن رشیق خلیفگان آنها را كه خود را به القاب خلفای بغداد ملقب میكردند، به باد تمسخر گرفت (نک : ابن بسام، 1(4)/ 171-172)، اما به رغم ضعف سیاسی، این روزگار را باید عصر شكوفایی علم و ادب در مغرب و اندلس دانست؛ چه، امرا و حكام در جذب شعرا و مشاهیر ادبا به دربار خود بر یكدیگر پیشی جسته و در بخشش هدایا و صلات به اهل علم و ادب با هم در رقابت بودند (سلامه، 12) و ابن بادیس یكی از این حامیان و مدافعان شعر و ادب بود. یاقوت (19/ 37) در وصف دربار او گوید كه پیش از او در هیچ بارگاهی جز بارگاه صاحب بن عباد اینهمه ادیب و شاعر و عالِم گرد نیامده بود. ابن بادیس كه نبوغ و استعداد ابن رشیق را در شعر و ادب دریافته و مدایحش را سخت پسندیده بود، او را از جملۀ ندیمان خاص خود گردانید و امور دیوانی را نیز به او سپرد (سراج، 1(1)/ 278؛ ابن خلدون، العبر، 1(5)/ 1059؛ قفطی، 1/ 300؛ سلامه، 13؛ ابن رشیق، دیوان، 177) و به گفتهای (EI2) او را در دارالانشای امرای زیری نیز به خدمت گماشت. زمان ورود او به دربار ابن بادیس دقیقاً معلوم نیست، اما از قصیدهای كه در 410 ق در مدح او سروده (یاقوت، 8/ 112) حدود زمانی ارتباطش با دربار وی روشن میگردد. همزمان با ابن رشیق، ابن شرف قیروانی (ه م) نیز به دربار ابن بادیس راه یافت (قفطی، 1/ 301) و پس از چندی بین آن دو رقابتهایی كه عموماً بین شعرای دربار معمول است، به وجود آمد و كمكم مبدل به خصومت شدید شد و آثار آن در قالب هجوهای زشت و گزنده نمودار گردید (نک : فیروزآبادی، 58- 59) تا آنجا كه دامنۀ آن به خارج از دربار كشیده شده و هجوهایشان بر سر زبانها افتاد و یك بار دیگر خاطرۀ خصومت خوارزمی و بدیع الزمان همدانی در اذهان مردم تداعی شد (نک : ابن بسام، 1(4)/ 171-172، 2(4)/ 598؛ ابن خلكان، 2/ 86). در این كشاكش ابن بادیس نیز مانند خلیفگان و امیران بغداد همیشه با برتری دادن یكی از آن دو بر دیگری آتش اختلافات را دامن میزد (نک : یاقوت، 19/ 37؛ ابن صیرفی، 47- 49). در این مدت ابن رشیق چندین رساله در قالب هجو در ردّ ابن شرف نوشت (نک : ابن شاكر، 3/ 359؛ قفطی، 1/ 303).
او در دربارِ معز در رفاه و آسایش و ثروتمندی، به شیوۀ اشراف میزیست و با مدایح و قصاید خود روزبهروز بر اعتبار و آوازۀ خویش میافزود تا اینكه حوادث سیاسی چهرۀ دربار را دگرگون كرد، ابن بادیس در 435 ق از طاعت خلیفۀ فاطمی مستنصر بالله (427-487 ق) سرباز زد و پرچم آنان را به نشانۀ عصیان به آتش كشید و از آن پس بفرمود به نام خلیفۀ عباسی القائم بأمرالله (حك 422-467 ق) خطبه بخوانند و علویان را مورد اذیت و آزار و قتل عام قرار داد (ابن اثیر، 9/ 294-295، 521-522؛ ابنخلكان، 5/ 229-230). به دنبال این امر مستنصر بالله درصدد انتقام برآمد و با تحریك او، قبایل بنی هلال قیروان را مورد حمله قرار دادند و پس از قتل و غارت و تخریب منازل، شهر را به تصرف خود درآوردند. ابن بادیس مخفیانه به همراه عدهای از خواص خود و از جمله ابن رشیق به دربار پسرش تمیم بن معز كه خود در 445 ق او را به حكومت مهدیه گمارده بود، پناهنده شد (ابن بسام، 2(4)/ 598؛ قفطی، همانجا؛ نیفر، 1/ 52، 54؛ ابن دحیه، 59). ابن رشیق در آنجا به مدح تمیم پرداخت و در زمرۀ ندیمان او درآمد (ابن بسام، 2(4)/ 598؛ ابن ابی دینار، 86؛ ابن رشیق، العمدة، 1/ 231؛ ابن دحیه، 58)، اما اقامتش در دربار تمیم دیر نپایید و در اثر كدورتی كه میان او و ابن بادیس برخاست، مهدیه را به قصد صقلیه ترك كرد (ابنبسام، همانجا) و در مازر رحل اقامت افكند و به خدمت امیر آنجا ابن مطكود درآمد. امیر از او استقبال كرد و بسیار گرامیش داشت. پس از چندی او را به عنوان معلم خود برگزید و كتاب العمدة و دیگر تصانیفش را نزد او خواند (قفطی، 1/ 303). در اینجا بود كه با پادرمیانی عدهای با دوست دیرین خود ابن شرف آشتی كرد (ابن بسام، 2(4)/ 598- 599)، اما پیشنهاد او را برای رفتن به دربار معتضد (حك 434-461 ق) رد كرد (همو، 1(4)/ 171-172). وی گویا بعدها تغییر رأی داد؛ زیرا به گفتۀ ابن بسام (2(4)/ 610) وی در واپسین روزهای عمر شوق آن داشت كه در اشبیلیه به خدمت معتضد، عباد بن محمد، درآید؛ اما بخت با او یار نشد و عاقبت در مازر درگذشت. برخی (صفدی، 12/ 12؛ ذهبی، 18/ 325) وفات او را در 463 ق/ 1071 م نیز دانستهاند. اشعار ابن رشیق كه بیشتر در معانی مدح، وصف، غزل، خمریات رثا و هجا سروده شده، تصویری از مراحل مختلف زندگی اجتماعی و ادبی او را، به خصوص در دربار ابن بادیس، ترسیم میكند. اشعاری كه در وصف كنیزكان ابن بادیس و مجالس لهو و لعب و صلات او سروده است، اوج شادكامی و خوشگذرانی خود را در دربار معز بین سالهای 410 تا 446 ق توصیف میكند (نک : ابن رشیق، دیوان، 16-17، 32، 33، 54) و زمانی كه منافع خود را از طرف رقیبان خود مخصوصاً ابن شرف در خطر میبیند، هجای تلخ و گزندۀ خود را چون سلاحی كشنده به كار میگیرد و هنگامی كه آتش جنگ قیروان را به ویرانهای مبدل میسازد، در رثای قیروان طبع آزمایی میكند و یكی از بهترین شعرهای خود را میسراید (همان، 104، 116-117، 204-212؛ مدنی، 157). شعر او را در مقام ارزیابی باید شعر علما دانست نه شعر شعرا، چون بیشتر اشعار و قصاید او از هرگونه تازگی و نوآوری و احساس و ابتكار خالی است و بیشتر مضامین و تركیبات و تشبیهات و استعارات تقلیدی و تكراری و مأخوذ از گذشتگان است (به عنوان مثال نک : دیوان، 94، 119). او اشعاری نیز در وصف خمر، كنیزان و غلامان سروده است و بیشتر آنها در وصف غلامی است كه به گفتۀ خود او، مدت 10 سال به وی عشق میورزید (نک : ابن بسام، 2(4)/ 599-602، 604-605؛ ابن معصوم، 6/ 137؛ صفدی، 12/ 13-16). با اینكه در زمان او موشّحات به عنوان یكی از قالبهای شعری دراندلس جای پایی باز كرده و ثباتی یافته بود، در اشعار او نمونهای از این فن به چشم نمیخورد و گویی وی هنوز این نوع شعر را همطراز شعر كلاسیك عرب به شمار نمیآورده است. در آن زمان دراندلس و مغرب شعرای مشهور مشرق زمین محور همۀ نبوغها و كمالات شاعرانه تصور میشدند و هر شاعری در مغرب واندلس سعی داشت با تقلید از یكی از شعرای مشرق خود را همسنگ او معرفی كند و ابن بسّام كه از این امر در خشم بود، میگوید (1(1)/ 11-12) اگر در شرق كلاغی قارقار كند و یا در اقصی نقاط شام و عراق مگسی وزوز كند، اینان خاضعانه در قبول آن به خاك میافتند. ابن رشیق نیز از این ویژگی به دور نبود و با سرودن ابیاتی شبیه به اشعار متنّبی خود را رقیب و همطراز او به حساب میآورد و گاه با انتقاد از او و متهم ساختنش به سرقت، خود را برتر از او مینهاد (نک : ابنبسام، 1(4)/ 24-25؛ ابن رشیق، قراضة الذهب، 106؛ عبدالرحیم، 287). وی چنان از متنبی و ابن معتز تأثیر پذیرفته بود كه ابن سناء الملك در حق او چنین گوید «اگر ابن معتز و متنبی نبودند، ابن رشیق با شعر آشنا نمیشد، چه رسد به اینكه شعر بسراید. وی اشعار این دو شاعر را به زشتی تمام غارت كرده است» (عباس، 584، به نقل از فصوص الفصول، ورقۀ 80). دراندلس نیز مانند مشرق زمین، چگونگی نقل و روایت شعر، جعل و انتساب، یافتن ابیاتی گوناگون از شاعرانی گوناگون در موضوعی واحد، تكرار صور خیال جاهلیان كه از افقهای تنگ صحرا كمتر پا فراتر مینهاد، كوشش شاعران متعدد در عرضۀ همان صورتها به بیانی هر چه شیواتر، گزینش واژگان كه با گذشت زمان دچار تحول میشد، قوام یافتن قواعد شعر و همچنین رقابت میان شاعران كه در دربارهای اموی و عباسی و در اجتماع فرهنگ یافتۀ سدههای 3 و 4 ق به اوج رسیده بود و نیز شرایط بسیار متعدد دیگر، آنچه را اینك نقد ادبی میخوانیم، به گونهای البته ابتدایی، به وجود آورد. بیگمان مایههای نخستین این نقد را در كهنترین آثار ادبی عرب میتوان یافت و مثلاً عباراتی چون «هو اشعر من ... » را كه صدها بار در اخبار ادبی تكرار شده، میتوان در تاریخ نقد بررسی كرد، ولی تنها در سدۀ 3 ق بود كه مجموعۀ این برداشتها، همراه با نكتههای تازهای كه دانشمندان آن دوره یافته بودند، به بیان آمد و ــ هر چند مختصر ــ در مقدمات یا مطاوی كتب ادب نشست. شاید درخشانترین صفحات در این نوع، آن 40، 50 صفحهای باشد كه ابنقتیبه (ه م) در آغاز الشعر و الشعراء خود نهاده است. حدود 200 سال پس از ابن قتیبه، ابن رشیق، با كتابِ عظیم العمدة، پا به میدان نقد نهاد و آن را از حدّ مقدمه و توضیح ضمنی به درجۀ مكتبی معتبر و لایق عنایت بركشید و خود، سلسله جنبانِ عصری جدید در این زمینه شد (قس: نیكلسون، 60-61). با اینهمه باید توجه داشت كه عمدهترین موازینی كه وی بر آنها استناد میكند، همان مایۀ نقدی است كه در آثارِ گذشتگان، خاصه ابن قتیبه، آمده است. اینك برخی از این موازین را برمیشماریم: وی كه رابطۀ میان لفظ و معنی را چون رابطۀ جسم و روح میداند ( العمدة، 1/ 124؛ قس: ابن قتیبه، 12-15)، از كسانی كه شعر را تنها بر حسب قدمت و تأخر گویندۀ آن نیك یا بد میپندارند، انتقاد میكند ( العمدة، 1/ 90-92؛ قس: ابنقتیبه، 10)؛ وی اساس ساختمان قصیده را كه با «نسیب» و گریه بر اطلال و طی بیابانها بر گُردۀ اشتران آغاز میشود، البته نفی نمیكند، اما در روزگار خود، دیگر صحیح نمیداند كه شاعری كه هر روز در دربار ممدوح است، باز ادعا كند كه بیابانها را برای دیدن او در نوردیده است (1/ 230). ابن قتیبه نیز دو سده پیش از او همین معنی را به گونهای كه مناسب زمان او بود، ذكر كرده و شاعری را كه چون اشتری ندارد بر خر و استر مینشیند و آن را وصف میكند، به باد ریشخند میگیرد (ص 22)؛ ابن رشیق بر اصلاح و تجدیدنظر در شعر مُصّر است و بر شاعر واجب میداند كه بارها در شعر خود باز نگرد و آن را بپیراید همچنانكه حطیئه میكرده است ( العمدة، 1/ 200-201)؛ همین موضوع را عیناً ابنقتیبه آورده است (ص 23). ابن رشیق در آنچه در باب شعر به «سرقت» شهرت یافته، نظر مساعد دارد ( قراضة الذهب، 106) و مانند ابن قتیبه (ص 19) بهسازی شعر را توسط شاعر متأخر شرط اصلی میشمارد. تردید نیست كه ابن رشیق در نقل این آرا، علاوه بر ابن قتیبه، از جاحظ و قدامه و ابن معتز و استادش نهشلی نیز متأثر بوده، اما متأسفانه در جایی به منابع خویش اشاره نكرده است (نک : سلامه، 209- 228). پیداست كه وی علاوه بر آنچه گذشت، انبوهی از نظرهای تازه را در لابهلای كتاب خویش نهاده و به حدی در این راه پیش رفته كه به حق باید او را ــ لااقل در مغرب ــ مؤسس مكتب نقد ادبی به شمار آورد، هر چند كه در زمان او یا اندكی بعد، بزرگانی چون ابن حزم، ابن شرف، ابن افلیلی و ابن سیده (ه م م) نیز دراندلس ظهور كرده و آرایی در همین زمینهها ابراز داشته بودند.
1. دیوان. هیچ یك از مآخذ قدیمی بجز ابن خلكان (7/ 52، ذیل ترجمۀ ابن یعیش) دیوانی به او نسبت ندادهاند، اما اخیراً آنچه از شعر او در منابر یافتهاند، جمعآوری و تدوین كردهاند، هر چند كه این مجموعهها همۀ اشعار باقی ماندۀ او را در برنمیگیرند (به عنوان مثـال نک : ابن بسام، 2(4)/ 593-597، 606-612؛ یاغی، 12). یك بار اشعار او توسط عبدالعزیز میمنی تدوین شد و با نام النّتف من شعر ابن رشیق در 1343 ق/ 1924 م در قاهره به چاپ رسیده و دوباره در 1409 ق/ 1989 م توسط عبدالرحمن یاغی در مجموعهای به نام دیوان ابن رشیق تدوین و چاپ شد؛ 2. انموذج الزمان یا شعراء قیروان من انموذج الزمان كه شامل ترجمه و شرح احوال شعرای معاصر خود اوست. این كتاب یكی از مآخذ ابن بسام در الذخیرة (نک : 2(4)/ 529، 593، جم ) و ابن شـاكر كتبی در فـوات الوفیـات (نک : 1/ 221، 2/ 225، 227، 425، جم ) در شرح حال شعرا و علمای مغرب واندلس بوده است و در 1951-1971 م به كوشش زینالعابدین سنوسی در تونس به چاپ رسیده است؛ 3. العمدة فی معرفة صناعة الشعر و نقده و عیوبه. این كتاب از ارزشمندترین آثار اوست. وی در العمدة به شرح قواعد و فنون شعر عربی همراه با داوریهای ماهرانه و مستدل و بیانآرا و نظرات بلاغی و بیانی همراه با شرح و بسط و نقل قولهایی از قدما پرداخته است. ابن خلدون (مقدمه، 574) ضمن ستودن این كتاب میگوید: اثری است كه در فن شعر و شاعری بیهمتاست و مؤلف آن حق صناعت شعر را نیك ادا كرده و هیچ یك از متقدمان و یا ادیبانی كه پس از وی آمدهاند، كتابی بدینسان ننوشتهاند. قفطی (1/ 304) آن را كتابی منحصر به فرد و تاج سر تمام تألیفات در این زمینه میشمارد. ابن رشیق با استمداد از آرا و نظرات متقدمین و جریانهای گوناگون نقد ادبی كه از ابن سلاّم تا عصر خود او دچار تحولات و تغییرات عمدهای شده بود، این اثر منسجم و اصیل را خلق كرد و در آن هم نظرات گوناگون را عرضه كرده و هم تمامی جوانب شعر را ماهرانه مورد بررسی قرار داده و با ذكر ابیات، روایات و امثال بسیار، در هر موضوع، به داوری پرداخته است. وی خود در تقسیمبندی موضوعی كتاب ترتیب خاصی را رعایت نكرده است، اما به طور كلی میتوان آن را به سه بخش عمده تقسیم كرد. 1. شعر و اقسام و اغراض و منافع و مضرات آن و آراء مختلف در زمینۀ نقد اشعار؛ 2. علوم بلاغی و بیان و بدیع؛ 3. انساب و اخبار و ایام عرب كه جزء مختصری از كتاب را شامل میشود. او در این كتاب بسیاری از آراء قدما را بدون ذكر مأخذ، آورده (عباس، 443-450) و به گفتۀ فروخ (4/ 552) آن را به تقلید از كتاب مُمْتِع عبدالكریم نهشلی نوشته و حتی عناوین و سرفصلها را نیز از آن اقتباس كرده است. ابن رشیق این اثر را كه احتمالاً در اوایل ورود به قیروان تألیف شده به ابن ابی رجال وزیر معز بن بادیس تقدیم كرده است (نک : ابن رشیق، العمدة، 15-16). جزءِ نخست كتاب، ابتدا در 1285 ق در تونس و سپس هر دو جزءِ آن در 1907 م، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید در مصر به چاپ رسیده و سپس چاپهای متعدد دیگری از آن به عمل آمده است. گزیدهای از آن نیز با نام المختار من كتاب العمدة در 1960 م در قاهره به كوشش محمد طاهر الجبلاوی به چاپ رسیده است؛ 4. قراضة الذهب فی نقد اشعار العرب یا قراضة الذهب فی صناعه الادب، رسالهای است در نقد شعر كه آن را خطاب به ابوالحسن علی بن قاسم اللّواتی در دفاع از اتهامی كه در مورد سرقت شعر به او زده شده، نوشته است. او در این رساله از بین اشعار قدما نمونههایی از سرقت شعری و انواع آن را آورده و به ذكر محاسن و یا معایب ابیاتی از اشعار گذشتگان پرداخته است. این اثر نخستین بار در 1344 ق/ 1916 م در قاهره به كوشش محمد خانجی و بار دیگر در 1972 م به كوشش شاذلی بویحیی در تونس به چاپ رسیده است.
الشذوذ، كه در آن كلمات و واژههای شاذّ و غریب را گرد آورده است (قفطی، 1/ 304)؛ تاریخ قیروان؛ شرح موّطأ ابن مالك؛ الروضة الموشیة فی الشعراء المهدیة؛ المَساوی فی السرقات الشعریة؛ مختصر الموطأ (زركلی، 2/ 191؛ ابراهیم، 1/ 304)؛ الاتصال؛ اثبات المنازعة؛ ارواح الكتب؛ الاسماء المعرّیة؛ تحریر الموازنة؛ التوسع فی مضایق القول؛ لحیلة و الاحتراس؛ الریاحین؛ شعراء الكتاب؛ صدق المدائح؛ طراز الادب؛ غریب الاوصاف و لطائِف التشبیهات لما انفرد به المحدثون؛ متفق التصحیف؛ معالم التاریخ؛ المعونة؛ المّن و الفداء؛ الممادح و المذام (ابن خلكان، 2/ 88- 89). رسایلی كه ابن رشیق آنها را در رد ابن شرف نوشته است، عبارتند از: رفع الاشكال و دفع المحال؛ ساجور الكلب؛ قطع الانفاس؛ نجح المطَّلّب، یا نحج الطلب؛ نقض الرسالة الشعوذیه و القصیدة الدعیة و الرسالة المنقوضة (صفدی، 12/ 12؛ ابن شاكر، 3/ 359). برخی (مخلوف، 110؛ حاجی خلیفه، 2/ 1918؛ بستانی ف، 3/ 110؛ GAL, S, I/ 540) كتاب میزان العمل را به او نسبت دادهاند، در صورتی كه ابن ابی زرع (ص 181) نویسندۀ آن را ابوعلی بن رشیق ویسی دانسته و شرح حال كسانی را به نقل از میزان العمل آورده كه در سدۀ 6 و 7 ق (حدود دو سده بعد از ابن رشیق) میزیستهاند و این گواه بر این است كه نویسندۀ میزان العمل شخص دیگری همنام او بوده است.
ابراهیم، محمد ابوالفضل، مقدمه بر انباه الرواة (نک : قفطی در همین مآخذ)؛ ابن ابی دینار، محمد بن ابی القاسم، المؤنس، به كوشش محمد شمام، تونس، 1387 ق؛ ابن ابی زرع، علی، الانیس المطرب، رباط، 1972 م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن بسام، علی، الذخیرة، به كوشش احسان عباس، تونس ـ لیبی، 1395- 1399 ق؛ ابن خلدون، العبر؛ همو، مقدمه، بیروت، داراحیا التراث العربی؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن دحیه، عمر بن حسن، المطرب، به كوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، 1374 ق/ 1955 م؛ ابن رشیق، حسن، دیوان، به كوشش عبدالرحمن یاغی، بیروت، 1409 ق/ 1989 م؛ همو، العمدة، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، 1401 ق/ 1981 م؛ همو، قراضة الذهب، به كوشش شاذلی بویحیی، تونس، 1972 م؛ ابن شاكر كتبی، محمد، فوات الوفیات، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1973 م؛ ابن صیرفی، علی بن منجب، المختار من شعر شعراء الاندلسی، به كوشش عبدالرزاق حسین، عمان، 1985 م؛ ابن عماد حنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1350 ق؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الشعر و الشعراء، به كوشش یوسف نجم و احسان عباس، بیروت، 1962 م؛ ابن معصوم، علی صدرالدین، انوار الربیع، كربلا، 1388 ق/ 1968 م؛ بستانی ف؛ حاجری، طه، «ابن رشیق صاحب كتاب العمدة»، مجلة العربی، شم 62، كویت، 1383 ق/ 1964 م؛ حاجی خلیفه، كشف؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، 1404 ق/ 1984 م؛ زركلی، اعلام؛ سراج، محمد بن محمد، الحلل السندسیة فی الاخبار التونسیة، به كوشش محمد حبیب الهیلة، تونس، 1970 م؛ سلامة، محمد، ابن رشیق القیروانی، قاهره، المجلس الاعلی للشئون الاسلامیة؛ صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به كوشش رمضان عبدالتواب، بیروت، 1399 ق/ 1979 م؛ عباس، احسان، تاریخ النقد الادبی عندالعرب، بیروت، 1971 م؛ عبدالرحیم، مصطفی علیان، تیارات النقد الادبی فی الاندلس، بیروت، 1404 ق/ 1984 م؛ فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، 1984 م؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، البلغة، به كوشش محمد المصری، دمشق، 1392 ق/ 1972 م؛ قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1369 ق/ 1950 م؛ مخلوف، محمد بن محمد، شجرة النور الزكیة، بیروت، 1350 ق؛ مدنی، احمد توفیق، المسلمون فی جزیرة صقلیة و جنوب ایطالیا، الجزایر، 1365 ق؛ مراكشی، عبدالواحد، المعجب، به كوشش محمد سعید عریان و محمد العربی العلمی، قاهره، 1368 ق/ 1949 م؛ نیكلسون، رینولدالن، تاریخ الادب العباس، ترجمۀ صفا خلوصی، بغداد، 1387 ق/ 1967 م؛ نیفر، محمد، عنوان الاریب، تونس، 1351 ق؛ یاغی، عبدالرحمن، مقدمه بر دیوان (نک : ابن رشیق در همین مآخذ)؛ یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان، حیدرآباد دكن، 1337- 1339 ق؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:
EI2; GAL, S. عنایتالله فاتحینژاد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید