ابن دمینه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223100/ابن-دمینه
چهارشنبه 22 اسفند 1403
چاپ شده
3
اِبْن دُمَینه، ابوالسَّری عبدالله بن عبیدالله، شاعر بدوی اوایل عهد عباسی. وی از قبیلۀ بنی عامر بن تیمالله (شعبۀ خَثْعَم) برخاسته بود. مادرش دمینه دختر حُذَیفه از قبیلۀ سَلول بود (ابوالفرج، 15/ 151). ابن قتیبه (2/ 617) و ابن عبدربه (6/ 80) نام او را عبیدالله ابن عبدالله ضبط كردهاند، اما هم زبیر بن بكّار كه اندكی پیش از آن دو میزیسته (نک : ابن دمینه، 5؛ قس: ابوتمام، 2/ 101)، او را عبدالله بن عبیدالله خوانده و هم در شعر مزاحم بن عمرو كه معاصر او بوده، چنین آمده است (ابوالفرج، 15/ 151-152). سزگیـن (GAS, II/ 445)، ظاهراً بـه تقلید از خالدیان (نک : نفاخ، 11) جد او را عمرو دانسته و برخی دیگر از متأخران (EI2؛ زركلی، 4/ 102) احمد خواندهاند. این نام اخیر ظاهراً از آنجا برخاسته كه برخی از مآخذ (مثلاً ابوالفرج، 15/ 151) چنین آوردهاند: «عبدالله بن عبیدالله احد بنی عامر ... » و گویی آن نویسندگان، «احد» را «احمد» خواندهاند. آنچه در زندگی ابن دمینه سخت جالب توجه و شگفت است، آن است كه خوانندۀ آثار و احوال او، همۀ سنتها و آیینها، زبان و شیوۀ گفتار، فضا و روح جاهلیت را در وجود شاعری مسلمان كه صد و چند سال پس از انتشار اسلام در جهان میزیسته، باز مییابد. وی در قلب جزیرة العرب زاده و پرورده شد و در آنجا، گویی از چند قرن پیش، زمان از حركت باز ایستاده بود: مردمان، هنوز به شیوۀ كهن گرفتار تعصبات قبیلهای بودند؛ شاعران به شیوۀ امرؤالقیس عشق میورزیدند؛ خود، به ارادۀ خود یا به اعتبار سنتهای قبیلهای، انتقام میگرفتند و خونبها میستاندند و شریعت اسلام را ــ حتی اگر میشناختند ــ چندان به كار نمیبستند و از نفوذ فرهنگهای بیگانه و گرایشهای تازۀ دربارهای اموی و عباسی جز افسانههایی نشنیده بودند. به این جهت است كه تعیین محدودۀ زمانی شاعر بر پژوهشگران دشوار شده است: یكی بیمحابا او را جاهلی دانسته (زیدان، 1/ 178)، دیگری در زمان هارون الرشیدش نهاده است (نفاخ، 40) و برخی از قدما او را شاعر «اسلامی» خواندهاند (بكری، سمط اللآلی، 1/ 136؛ سیوطی، 1/ 425). متأخران نیز بیشتر برآنند كه وی در دوران اموی، یا اموی و آغاز عباسی میزیسته است (مثلاً نک : EI2). اما از قدما، تنها ابنشاكر است كه تاریخی (143 ق) برای وفات او ذكر كرده (نک : نفاخ، 35-36). بستانی ( بستانی ف) و كحاله (6/ 81) و زركلی (4/ 102) سال 130 ق را پیشنهاد كردهاند، اما نفاخ (صص 34-40) مرگ او را میان سالهای 180 تا 183 ق نهاده است (اگرچه 180 ق را ترجیح داده). مستند او نقل ابوالفرج از مصعب (د 236 ق/ 851 م) است كه پدرش عبدالله، والی یمن بود (ابوالفرج، 15/ 154، «اِنّی بها والٍ» در چاپ بولاق، به «اَبی بها ... » در چاپ دارالكتب، 17/ 99 اصلاح شده است). قاتل ابن دمینه، چنانكه خواهیم دید، از زندان گریخت و نزد كاتب عبدالله (د 184 ق/ 800 م)، والی یمن پناه برد. زمان ولایت عبدالله بر یمن روشن نیست، اما مصحح دیوان ابن دمینه، به دلایلی، ولایت او و در نتیجه قتل ابن دمینه را بین سالهای 180-183 ق نهاده است (نفاخ، 35). اشكالی كه در این فرض پدید میآید، آن است كه ابندمینه، چون خود دست به قتل زد، توسط احمد بن اسماعیل به زندان افتاد (ابوالفرج، 15/ 153). این احمد ظاهراً همان است كه در خدمت هارون چندی بر یمن (نک : یعقوبی، 2/ 412) و چندی بر مكه (ابن اثیر، 6/ 214) حكم راند، و از فهرست والیان مكه (نک : ابن اثیر، همانجا) چنین برمیآید كه در 191 ق، فضل بن عباس ولایت یافت و پس از او، احمد بن اسماعیل. از آنجا كه ابن دمینه در حوزۀ ولایت احمد بن اسماعیل میزیسته، ناچار باید در زمان او (191-193 ق) و به دست او اسیر شده باشد. و نیز میدانیم كه ابن دمینه دیر زمانی پس از آن زیست (ابوالفرج، همانجا) و بعید نیست كه حتی پایان خلافت هارون را هم درك كرده باشد. نكتۀ دیگری هم این نظر را تأیید میكند، از این قرار كه زبیر بن بكار كه راوی اشعار ابن دمینه است و در 256 ق درگذشته، آن اشعار را از قول ابومَسْلَمه موهوب بن رشید نقل كرده و این ابومسلمه با ابن دمینه هم عصر بوده و او را دیده است. علاوه بر این از رابطۀ شاعر با ضحاك ابن عثمان حَزامی نیز كه در 180 ق درگذشته، آگاهیم (ابن دمینه، 5؛ قس: نفاخ، 37). اگر استنباطهای ما درست باشد، البته دیگر نمیتوان ابن دمینه را شاعر اموی پنداشت. ابن عبدربه (6/ 33، 80) ابن دمینه را اهل مدینه ذكر كرده است، اما میدانیم كه قبیلۀ ابن دمینه (خثعم) و نیز قبیلۀ مادرِ او (سَلول) همزمان با ظهور اسلام، در تُرَبه و بیشه و تَباله از سرزمین حجاز میزیستند (بكری، معجم، 1/ 90). این مناطق در نزدیكی طائف و در طریق مكه به یمن است (بكری، همان، 1/ 301؛ ابن خردادبه، 134). ابن دمینه در بازگشت از سفر حج، در تباله و یا العبلاء كه جزو منطقۀ تبـاله و از آنِ خثعم بوده (نک : یاقوت، 3/ 607- 608؛ بكری، همان، 3/ 918)، به قتل رسیده است (ابوالفرج، 15/ 153) و از این رو میتوان گفت: وی در همین نواحی و بین قبیلۀ خود زندگی میكرده است. مؤلفانِ نخستین، شرح حال كامل ابندمینه را ضبط نكردهاند، زبیر به نقل از ابومَسْلَمه او را شاعری زیباروی و فصیح وصف كرده است (ابن دمینه، همانجا). اُمَیْمه محبوبۀ او نیز از زیبایی و شجاعت او سخن میگوید (نک : همو، 197)، علاوه بر این، او سواری دلاور بود و خود به شهامت و شجاعت خویش میبالید (همو، 146). در واقع از تمام زندگی ابن دمینه، تنها دو امر بر ما آشكار است كه بیتردید هر دو به افسانههای بسیار نیز آمیختهاند. روایت نخست، داستان خیانت زن او حَمّاء یا حَمّاده است كه به كشته شدن چند تن ازجمله خود شاعر انجامید. روایت چنین است كه مردی به نام مزاحم بن عمرو از قبیلۀ مادری شاعر (سلول ) با حماده رابطۀ نامشروع داشت. چون رازشان فاش شد، ابن دمینه توطئهای چید و با تهدید همسر خویش به قتل، او را نیز به همكاری واداشت و مزاحم را به قتل رساند؛ پس از آن همسر و دختر خردسال خود را نیز كشت. قبیلۀ مزاحم، چون جسد او را یافتند و دانستند كه قاتل وی كسی جز ابن دمینه نیست (همو، - 8؛ ابوالفرج 15/ 151-153)، درصدد انتقام برآمدند. جناح برادر مقتول، به احمد بن اسماعیل شكایت برد. احمد دیرزمانی شاعر را در زندان نگه داشت، اما چون دلیلی بر جنایت او نیافت، به ناچار آزادش كرد. در این میان، دو قبیله، براساس انتقام و «الاخذ بالثأر» كه شیوۀ معروف جاهلی بود، افراد یكدیگر را میكشتند. سرانجام مصعب، برادر خردسال مقتول چون به سن بلوغ رسید، به تحریك مادر، به خونخواهی برخاست و روزی به شاعر حمله برد و در نوبت اول، یا به قولی در نوبت دوم در بازار العبلاء در اثنای انشاد شعر، به قتلش رسانید. قاتل كه نخست از چنگ مردم میگریخت، عاقبت خود را تسلیم كرد و در تباله به زندان افتاد. پس از چندی چون دانست كه قوم ابن دمینه قصد حمله به زندان و كشتن او را دارند، به صنعا گریخت و چنانكه اشاره كردیم، به كاتب عبدالله پناه برد (ابوالفرج، 15/ 153-154). داستان ابوالفرج با آنچه ثعلب از قول ابن اعرابی نقل كرده مطابقت دارد (ابن دمینه، 9-12)، اما با روایت دیگر همو كه از قول ابومسلمه نقل شده، مغایر است (قس: همو، 6- 9)، هر چند كه خطوط اصلی داستان در هر دو یكی است. به هیچ وجه نمیتوان تشخیص داد چه مقدار از این روایات با واقعیات منطبق است و چه مقدار ساختگی و افسانهای، به خصوص كه همۀ آنها ــ كاملاً مانند اخبار جاهلی ــ به قطعات شعری نیز درآمیختهاند: مزاحم، ابندمینه را بدان سبب كه وی را از دیدار همسرش محروم داشته، هجو میگوید و پردهدری میكند. ابن دمینه به دفاع از خود برمیخیزد. چون مزاحم كشته میشود، مادر او نیز با قطعه شعری به ابندمینه و قبیلۀ او میتازد. آنگاه شاعران هر یك از دو قبیله افراد خویش را بر ضد قبیلۀ دیگر برمیانگیزند ... (همو، 5-12؛ ابوالفرج، 15/ 152-154). از آنجا كه ابن دمینه شاعر عشق و غزل بوده، ناچار نام بسیاری از معشوقان معروف عرب چون سلمی، لیلی، هندو به خصوص امیمه در اشعار واقعی یا منسوب به او یاد شده است. اما او نیز میبایست مانند مجنون عامری و جمیل در عشق كسی بسوزد و از بیوفاییهای او ناله سر دهد و هنگام وصل به عتاب پردازد. انگیزۀ سوز و گدازهای او همانا امیمه است كه از قبیلۀ خود او، و شـاید هم ــ مانند بسیاری از دیگر معشوقان عرب ــ دختر عم شاعر بوده (نک : ابوتمام، 2/ 128-140؛ یاقوت، 4/ 879-880). امیمه نخست عاشق او شد، سپس شاعر به اتهام جفاكاری از او برید. امیمه شعری در عتاب او سرود. شاعر پاسخ گفت و سرانجام دختر به همسری او درآمد (ابن دمینه، 41-42؛ نفاخ، 24-27). شعر ابندمینه سراپا غزل سوزناك و خود او ــ مانند مجنون و هم سلكانِ او ــ سرآمد عاشقانی است كه درد عشق آنها را از پای درافكنده است (نک : وشّاء، 133-134؛ ابن فضل الله، 9/ 87)، آنچنانكه ابن خلكان (3/ 382-383) او را «نائحة العرب» لقب داده است. تشابه او با دیگر شاعران عشق پیشۀ عرب به خلطی شگفت و آمیختگی بیسر و سامانی میان آثار آنان انجامیده است: گاه شعرش مجنونوار است و به او منسوب (ابن دمینه، 39- 49)، گاه به شعر عوف (همو، 47) و جمیل (همو، 28) میماند و شاید هم از آن ایشان بوده باشد. حتی گاهی عمر بی ابی ربیعه در آن ظاهر میشود (همو، 35)، اما اشعاری نظیر وصف شمشیر (همو، 34) البته اندكی غریب مینماید. به هر حال آنچه در شعر ابن دمینه آشكارتر است، همانا زبان بادیه و شیوۀ عشقورزی بادیهنشینان است، و میدانیم كه این گونه شعر پیوسته نظرها را به خود جلب میكرده است، به همین جهت سخنان ابن دمینه از همان روزگار او در میان مردمان رواج یافت و آوازخوانان و موسیقیدانان بزرگ عصر عباسی چون ابراهیم و اسحاق، برخی از آنها را در آهنگهای دلنشین نهاده، به آواز خواندند و احیاناً موجب اعجاب خلفا مثلاً هارون گردیدند (نک : ابن عبدربه، 6/ 33؛ قس: ابوالفرج، 15/ 154). نویسندگان دورانهای بعد نیز بسیاری از اشعار وی ــ یا اشعار منسوب به وی ــ را نقل كردهانـد (نک : بحتری، 367؛ ابوتمام، 2/ 62، 101، جم ؛ ابن قتیبه، 2/ 617- 618؛ 762؛ مبرد، 23؛ ابنعبدربه، 6/ 33؛ 80؛ زجّاج، 99-101؛ قالی، 1/ 77- 78، جم ، 2/ 24-25، 32؛ آمدی، 89-90، ابنمنقذ، 295، 348- 349). علاوه بر این، گروهی از راویان سدۀ 3 ق به جمعآوری آثار و اخبار او همت گماشتند: زبیر بن بكار و ابن ابی طاهر طیفور (ه م)، هر یك كتابی به نام اخبار ابن الدمینه داشتهاند (ابن ندیم، 111، 147) و آنچه اینك در دست است نیز بخشی به روایت ثعلب (د 291 ق/ 904 م) و بخشی به روایت محمد بن حبیب (د 245 ق/ 860 م) از قول زبیر بن بكار است. دیوان وی را احمد راتب نفاخ در 1379 ق/ 1960 م همراه با مقدمهای مفصل، فهارس گوناگون، موارد اختلاف با منابع دیگر و نیز قطعات و ابیات نسبتاً متعددی كه در كتابهای دیگر یافته، در قاهره به چاپ رسانده است كه حمد جاسر در مقالهای آن را مورد بحث و انتقاد قرار داده است (نک : جاسر، 37(1)/ 101 به بعد).
آمدی، حسن بن بشر، المؤتلف و المختلف، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1381 ق/ 1961 م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن خردادبه، عبیدالله بن عبدالله، المسالك و الممالك، به كوشش دخویه، لیدن، 1889 م؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن دمینه، عبدالله بن عبیدالله، دیوان، به كوشش احمد راتب نفاخ، قاهره، 1379 ق/ 1960 م؛ ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402 ق/ 1982 م؛ ابن فضلالله عمری، احمد بن یحیی، مسالك الابصار فی ممالك الامصار، نسخۀ خطی احمد ثالث، شم 9/ 2797؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الشعر و الشعراء، به كوشش دخویه و دیگران، بیروت، 1964 م؛ ابن منقذ، اسامة بن مرشد، المنازل و الدیار، به كوشش انس خالدوف، مسكو، 1961 م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوتمام، حبیب بن اوس، دیوان الحماسة، دمشق، 1331 ق؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، 1390 ق/ 1970 م؛ بحتری، ابوعباده، الحماسة، به كوشش كمال مصطفی، قاهره، 1929 م؛ بستانی ف؛ بكری، عبدالله بن عبدالعزیز، سمط اللآلی، به كوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، 1354 ق/ 1936 م؛ همو، معجم ما استعجم ... به كوشش مصطفی السقاء، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ جاسر، حمد، «من شعر ابن الدمینة»، مجلة المجمع العلمی العربی بدمشق، دمشق، 1381 ق/ 1962 م؛ زجاج، عبدالرحمن بن قاسم، الامالی، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ زركلی، اعلام؛ زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، به كوشش شوقی ضیف، قاهره، 1975 م؛ سیوطی، شرح شواهد المغنی، دمشق، 1386 ق/ 1966 م؛ قالی، اسماعیل بن قاسم، الامالی، قاهره، 1373 ق/ 1953 م؛ كحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، بیروت، 1957 م؛ مبرد، محمد بن یزید، الفاضل، به كوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، 1375 ق/ 1956 م؛ نفاخ، احمد راتب، مقدمه بر دیوان ابن دمینه (نک : ابن دمینه در همین مآخذ)؛ وشاء، محمد بن احمد، الظرف و الظرفاء، به كوشش فهمی سعد، بیروت، 1405 ق/ 1985 م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ، بیروت، دارصادر؛ نیز:
EI2; GAS. بخش ادبیات عرب
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید