ابن دأب
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223080/ابن-دأب
چهارشنبه 22 اسفند 1403
چاپ شده
3
اِبْنِ دَأب، ابوالوليد عيسی بن يزيد لَيْثی مدنی (د 171 ق/ 787 م)، راوی، محدث، آگاه به ايام عرب و نديم دو خليفۀ عباسی. سمعانی سلسله نسب كامل او را كه به بكر بن دأب میرسد (5/ 267) ذكر كرده است. از روزگار كودكی و جوانی او آگاهی چندانی در دست نيست. وی از اعراب حجاز بود. ظاهراً پيش از 140 ق/ 757 م در مدينه از صالح بن كيسان (د 140 ق) و احتمالاً در همان سالها، از هشام بن عُروة حديث شنيده است (خطيب بغدادی، 11/ 148؛ نک : ابن خلكان، 6/ 80-81). سپس به بغداد رفت و در آنجا اقامت گزيد (خطيب بغدادی، همانجا). رواياتی كه از او نقل شده، نشان میدهد كه از عمر ابن ابی حفص (نک : بخاری، 3(2)/ 402)، داوود بن حصين (بلاذری، 5/ 2)، ابومعبد اسلمی (طبری، 4/ 213) و شايد يزيد بن رومان و ابن ابی ذئب (ابن حماد، 3/ 391) و ديگران حديث شنيده است. به گفتۀ ابن حماد (همانجا) احاديث ابن ابی ذئب و يزيد بن رومان تنها به روايت ابن دأب حفظ شده است. ابن حجر صفوان بن سليم را نيز از مشايخ حديثِ او معرفی كرده است (9/ 153). افزون بر اين، خاندانِ وی و از جمله پدرش يزيد و عمويش حذيفة بن دأب و برادرش يحيی از اخبار عرب آگاهی تمام داشتهاند (جاحظ، البيان، 1/ 258؛ ابن قتيبة، المعارف، 538؛ ابننديم، 103). بنابراين، احتمال میرود كه وی نخست نزد پدر آموزش ديده باشد، اما خود وی به زودی به دانش فراوان و خوش سخنی شهرت يافت، به گونهای كه خـاندان ابن دأب به او شنـاخته شد (نک : جاحظ، همانجا). جاحظ (همان، 1/ 59) او را از خطيبان و شاعران دانسته و كلام او را ستوده است و از آنجا كه ابوحيان (2(2)/ 403) او را معلم خوانده، شايد چندی در مدينه و پيش از سفر به بغداد به تدريس هم اشتغال ورزيده باشد. گروهی از دانشمندان نيز از وی روايت ادب كردهاند كه از مشهورترين آنان، ابن سلام جمحی است (صص 18، 45، 66، 75؛ خطيب بغدادی، همانجا) و ديگری قَحُذمی (ابوحيان، 2(2)/ 347). نخستين بار كه در منابع از حضور ابندأب در دارالخلافه سخن رفته است، سال 169 ق/ 785 م است. در اين هنگام مهدی عباسی از عامل مدينه خواست گروهی را كه به قَدَری بودن متهم بودند، نزد او فرستد. وی چهار تن از جمله ابن دأب و عبدالله بن ابی عبيده، نوادۀ عمّارِ ياسر را به دارالخلافه فرستاد، اما ايشان، در اثر اعتراضِ نوادۀ عمار آزاد شدند (طبری، 8/ 178)، ولی ظاهراً اين تنها سفر وی به بغداد نبوده است. چه، میدانيم كه وی يك بار با بشّار (مق 167 ق/ 783 م)، ملاقات كرده است و احتمالاً اين ديدار در بغداد بوده است (مرزبانی، الموشح، 105). چگونگی پيوستن ابن دأب به دربار خليفه مهدی بر ما روشن نيست. در هر حال اين امر، با توجه به اتهـام قدری بودن و نيز تشيـع وی (نک : ادامۀ مقاله) شگفتآور مینمايد. گزارشهايی كه دربارۀ حضور وی در دربار بر جای مانده است، نيز بيشتر به روزگار خلافت هادی مربوط میگردد (طبری، 8/ 220). تنها سخنی كه دربارۀ حضور وی در دربار مهدی بر جای مانده آنست كه به گفتۀ مرزبانی (نورالقبس، 310) مهدی كنيزی به وی بخشيده است. وی به سبب شيرينی گفتار و سخندانی و آدابدانی و نيز حاضرجوابی و چيرهدستی دريافتن اشعار و شواهد مناسب حال ( دانشنامه) و با وجود كبر و غرور بسيار (ياقوت، 15/ 154-155) نزد هادی دارای پايگاهی ويژه گشت. به گونهای كه خليفه در كنار او هيچ گاه احساس دلتنگی نمیكرد (مثلاً: طبری، همانجا). وی تنها كسی بود كه میتوانست در كنار خليفه بر پشتی تكيه زند (همانجا؛ مسعودی، 6/ 263-264؛ ابوحيان، 3/ 323) و نيز هنگام خشم خليفه كه ديگران را يارای سخن گفتن نبود، وی میتوانست خليفه را آرام سازد، چنانكه يك بار با ذكر حديثی بجا خشم او را فرو نشاند و وی را شادمان ساخت و 50 هزار درهم و 50 دست لباس پاداش گرفت (ياقوت، 15/ 162-164). از پاداش ديگر وی به مبلغ 30 هزار دينار نيز ياد شده است (طبری، همانجا). همچنين گزارشی از يكی از سفرهای وی با اميران عباسی به شام در دست است (حصری، 4/ 940). پيداست كه نديمی اين چنين مقرب درگاه، میتوانست نفوذ بسياری بر خليفه داشته باشد. مسعودی (6/ 270-276) گفتوگوی بسيار بلندی را كه نيمه شبان دربارۀ بنی اميه و مقتولان بنی عباس و نيز مصر، نيل، نوبه، بصره و كوفه ميان خليفه و ابندأب گذشته، نقل میكند و سپس، از بيم اطناب و درگذشتن از حد كتاب، از ذكر حكايات ديگری كه دربارۀ هادی و ابن دأب میشناخته، چشم میپوشد (همو، 6/ 277). آنچه مسعودی نقل كرده بیگمان يكی از زيباترين صحنههايی است كه اهميت و نقش نديم مخصوص خليفۀ عباسی را باز مینمايد: ابن دأب میبايست در همۀ احوال آمادۀ حضور يافتن باشد، اوست كه در همۀ ساعات شب و روز بايد مونس تنهايیهای خليفه گردد و خشمها، غصهها، دلنگرانيها و حتی عشقهای او را آرام بخشد. وی بايد در تاريخ، جغرافيا، اخبار عرب و عجم و نيز در شعر و موسيقی و به خصوص در تاريخچۀ سلسلۀ عباسی، دانشی فراگير و قاطع داشته باشد، زيرا «ندانستن» بر نديم خاص حرام است. در اين باب، ابن دأب به راستی مردی شايسته بود. در قصهگويی و افسانهپردازی و روايت اخبار و احاديث، چنان زبردست و خوش سخن و مجلسآرا بود كه نويسندۀ سختگيری چون جاحظ را نيز به اعجاب واداشته است (نک : التاج، 116-117). آنچه فضايل او را در مقام نديمی كمال میبخشيد، همانا موسيقیدانی و خوشآوازی بود. او خود به اين هنر میباليد و آن را نخستين هنر خويش به شمار میآورد (ابن شاكر، 6/ 249؛ نيز نک : ابن عبدربه، 6/ 3). به گفتۀ ابن شاكر (همانجا) ابراهيم رقيق ترانههايی از او را در كتاب اغانی ثبت كرده است. برخی از همروزگاران و مترجمان احوال او در درستی روايات او ترديد كرده و اقوال او را مخدوش دانستهاند، چنانكه بخاری (3(2)/ 402) ضمن اشاره به حديثی طولانی دربارۀ پيامبر (ص) به روايت ابن دأب او را «مُنكَر الحديث» خوانده است (نيز نک : ابن حمّاد، 3/ 391؛ خطيب بغدادی، 11/ 149) و ابن حماد (همانجا) گفته است احاديث ناپذيرفتنی او بيش از احاديث پذيرفتنی اوست. ابن مناذر در دو بيت هجايی كه در حق وی سروده، پيشنهاد كرده كه از او روايت نكنند (ابن قتيبه، عيون، 2/ 139؛ابوالفرج، 17/ 24؛ خطيب بغدادی، 11/ 152). اصمعی نيز وی را به دستكاری و جعل اشعار متهم ساخته و گفته است وی در مدينه از خويش شعر و افسانه میسازد و به سبب سخنان نادرستی كه به عرب نسبت داده، روايات وی بیارزش است (ابوطيب، 99؛ ياقوت، 15/ 164). در درستی تمامی اين گفتهها بايد اندكی ترديد كرد، چه ممكن است ارجمندی مقام ابن دأب در دربار عباسيان حسادت گروهی را برانگيخته باشد. اين احتمال دربارۀ اصمعی و استادش خلف احمر و نيز مصعب بن عبدالله زبيری فزونتر است، چه آنان نظرات تندی دربارۀ او اظهار كردهاند (نک : ياقوت، 15/ 161-162، 164-165؛ نيز بستانی ف، 3/ 51؛ EI2). حتی خلف احمر در جريان بحث لغوی به كنايه گفته است كه گويا ابن دأب طمع به خلافت بسته است كه چنين خطاهايی را در شعر برای خود جايز میشمارد (ابوطيب، 100؛ ابوالفرج، 5/ 185؛ ياقوت، 15/ 165)، طرفه آنكه خودِ خلف احمر نيز به جعل شعر متهم بوده است (ابوطيب، 47). برخی ابندأب را شيعی مذهب دانسته و گفتهاند اخباری در حقانيت بنی هاشم وضع (جعل) كرده است (نک : ياقوت، 15/ 162). به هر حال، اگر دربارۀ جعل اخبار توسط او دليلی نداريم، در عوض به چند قرينه میتوان تشيع او را تأييد كرد. مثلاً از وی روايتی طولانی دربارۀ فضايل علی بن ابی طالب (ع) نقل شده است (مجلسی، 40/ 97- 116) و قمی (1/ 282) اين حديث و نيز شيوۀ بيان آن را دليلی بر تشيع وی دانسته است. ابن دأب همزمـان با آغـاز خلافت هارون الرشيد ــ ظاهراً در ميانسالی ــ درگذشت (ياقوت، 15/ 152). فرزندان وی در بصره اقامت گزيدند و ظاهراً تا يك سده بعد همزمان با ابن قتيبه هنوز شهرتی داشتند (نک : ابنقتيبه، المعارف، 537؛ نيز: ابننديم، همانجا). جاحظ ( البيان، 1/ 258) ابن دأب را صاحب خطب و رسايل نيكو دانسته و ابن نديم (ص 365) او را از جملۀ گردآورندگان اخبار عشاق جاهليت و صدر اسلام دانسته است. احتمالاً وی برای گردآوری همين اخبار به گفتۀ خود از همه تيرههای بنی عامر دربارۀ مجنون پرس و جو كرد، اما كسی را نيافت كه مجنون را بشناسد (مرزبانی، نورالقبس، 311). در هر حال، امروز كتابی شامل روايات او در دست نيست.
ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذيب التهذيب، حيدرآباد دكن، 1326 ق؛ ابن حمّاد عقيلی، محمد بن عمرو، كتاب الضعفاء الكبير، به كوشش عبدالمعطی امين قلعجی، بيروت، 1984 م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن سلام جمحی، محمد، طبقات الشعراء، بيروت، 1916 م؛ ابن شاكر كتبی، محمد، عيون التواريخ، نسخۀ خطی كتابخانۀ احمد ثالث (شم 2922)؛ ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفريد، به كوشش احمد امين و ديگران، بيروت، 1402 ق/ 1982 م؛ ابن قتيبه، عبدالله بن مسلم، عيون الاخبار، بيروت، 1343 ق/ 1925 م؛ همو، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1969 م؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابوحيان توحيدی، علی بن محمد، البصائر و الذخاير، به كوشش ابراهيم كيلانی، دمشق، مكتبة اطلس؛ ابوطيب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحويين، به كوشش محمدابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1955 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بولاق، 1285 ق؛ بخاری، اسماعيل بن ابراهیم، التاريخ الكبير، به كوشش ابوالوفاء، افغانی، حيدرآباد دكن، 1378 ق؛ بستانی ف؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بغداد، 1936 م؛ جاحظ، عمرو بن بحر، البيان و التبيين، به كوشش حسن سندوبی، قاهره، 1351 ق/ 1932 م؛ همو، التاج، به كوشش احمد زكی پاشا، قاهره، 1322 ق/ 1914 م؛ حصری قيروانی، ابراهيم بن علی، زهرالآداب، به كوشش زكی مبارك، قاهره، 1954 م؛ خطيب بغدادی، احمد بن علی، تاريخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛ دانشنامه؛ سمعانی، عبدالكريم بن محمد، الانساب، به كوشش عبدالرحمن بن يحيی معلمی يمانی، حيدرآباد دكن، 1385 ق/ 1966 م؛ طبری، تاريخ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1960- 1968 م؛ قمی، عباس، الكنی و الالقاب، تهران، 1397 ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، قم، 1392 ق؛ مرزبانی، محمد بن عمران، الموشح، به كوشش محبالدين خطيب، قاهره، 1385 ق؛ همو، نورالقبس، به كوشش رودلف زلهايم، ويسبادن، 1384 ق/ 1964 م؛ مسعودی، علی ابن حسین، مروج الذهب، به كوشش باربيه دومنار، پاريس، 1871 م؛ ياقوت، ادبا؛ نيز:
EI2.مهدی محبتی ـ محمدمهدی مؤذّن جامی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید