ابن خشاب، ابومحمد
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223049/ابن-خشاب،-ابومحمد
چهارشنبه 22 اسفند 1403
چاپ شده
3
اِبْنخَشّاب، ابومحمد عبدالله بن احمد (492-3 رمضان 567 ق/ 1099- 29 آوريل 1172)، عالم نامور نحو، لغت، ادب، حديث، منطق و نسبشناسی. از اصل و نسب وی اطلاع دقيقی در دست نيست. شاگرد وی عمادالدين كاتب او را بغدادی دانسته و نيز به گفتۀ همو «خشاب» لقب نيای دوم وی بوده است (1(3)/ 8). ابنخلكان دربارۀ تاريخ تولد او كه از زبان خود وی 492 ق نقل شده (ابنايبك، 136)، ترديد روا داشته و گفته است كه احتمالاً وی پيش از اين تاريخ به دنيا آمده است (3/ 103-104). دربارۀ دوران كودكی و جوانی او نيز به اشاراتی مختصر بسنده شده و از اينرو بخش وسيعی از زندگی وی در پردۀ ابهام باقی مانده است. اين امر ظاهراً از آنجا برمیخيزد كه وی از خاندانی معتبر و نامآور برنخاسته است (لقب نيای وی خشاب يعنی هيزمفروش، شايد مؤيد اين نظر باشد) و از اين رو، ثبت رويدادهای زندگانی او از آن زمان آغاز شد كه ديگر آوازهاش بالا گرفته بود. تنها آگاهی ما از دوران كودكی وی سخنی است كه خود او دربارۀ هوش و حافظۀ خويش در دو سالگی گفته است (ابنفرات، 4(1)/ 193). پس از اين تا حدود 13 سالگی كه از ابندبّاس (د 505 ق/ 1111 م) به عنوان استاد خويش ياد كرده است، از وی نشانی در دست نيست (ابنخلكان، 3/ 104). اطلاع ديگر ما دربارۀ آغاز كار وی گزارش ابنايبك (ص 136) است كه به نقل از سمعانی میگويد كه ابنخشاب جوانی كامل و فاضل و در ادب و لغت و حديث چيرهدست بود. اين گفته، نشانۀ شهرت زودرس ابنخشاب است. ابنخشاب در محضر استادان متعدد به فراگرفتن دانشهای گوناگون پرداخت. لغت و ادب را از جواليقی (ياقوت، 12/ 49) و حسن بن علی محوّلی فرا گرفت (ذهبی، المختصر، 209)؛ از ابوبكر ابن جُوامرد قطان، علی بن ابی زيد فصيحی و ابنشجری نحو آموخت. و ابوالغنائم نَرْسی، يحيی بن عبدالوهاب مَنْده، ابوالقاسم بن حُصَين و ابوالعزّ بن كادش (ابننقطه، 2/ 303؛ ابن رجب، 1/ 316؛ ياقوت، 12/ 49-50) استادان حديث او بودند. قرائت و نيز علوم قرآنی را افزون بر دو تن اخير از ابوالقاسم سمرقندی، ابوغالب بن بنّا و ديگران (ابن رجب، همانجا) و علم فرائض (تقسيم ارث) را از ابوبكر مرزوقی آموخت و نزد ابوبكر بن عبدالباقی انصاری به تحصيل حساب و هندسه پرداخت (ياقوت، همانجا). علاوه بر اينان از بسياری از استادان ديگر نيز بهره برده است (همانجاها). روشن نيست كه او منطق را نزد چه كسی آموخته است، اما رسالهای در اين موضوع به او منسوب است (نک : دنبالۀ مقاله).
ابنخشاب شخصيت بسيار پيچيدهای داشت كه در رفتار فردی و اجتماعی او نمايان بود. روحی بیقرار و سوداوی داشت، چنانكه بسياری از نوشتههايش را به همين سبب ناتمام رها كرد (ابن قفطی، 2/ 100). حتی مجلس درس او نيز وقت معينی نداشت و گاه بازی شطرنج و گفت و گو و ديدار با دوستان را بر آن ترجيح میداد (ابن فرات، 4(1)/ 190). وی آموزگار فرزندان مستنجد خليفه بود و غالباً در راه بازگشت از تدريس در كنار بازيگران و مردم عادی به تماشای شعبدهبازی و شطرنج میايستاد (ابن جوزی، يوسف، 8(1)/ 288) و از شدت علاقه به شطرنج، گاه خود نيز با آنان به بازی میپرداخت (ياقوت، 12/ 50). آنگاه كه از سوی خليفه وی را از اين كار منع كردند. پيام فرستاد كه «من آن نيستم كه اسير شما توانم بود. اگر جز اين میخواهيد مرا به كار خود رها كنيد. اين شما بوديد كه به سراغ من آمديد نه من». خليفه نيز دستور داد دست از وی بدارند (ابن جوزی، يوسف، همانجا). ابن خشاب با مردم فرودست بسيار فروتنانه رفتار میكرد، اما در برابر فرمانروايان و اشراف تكبر نشان میداد. در مجلس درس نيز با خودخواهان بیاعتنايی و تندی میكرد و با فروتنان به نرمی سخن میگفت (عمادالدين، 1(3)/ 9). از درباريان كه دوستدار هميشگی او بودند، میگريخت، اما ساعتها با دوستی زنگی و زشتروی در بازار و دكانها مینشست و به گفتوگو و شوخی میپرداخت (ابن فرات، 4(1)/ 190). ابن خشاب به زندگی مادی و حتی نظافت خود بیاعتنا بود. خانۀ قديمی او با فرش بوريا و تختههای چوب كه كتابهايش را بر آنها نهاده بود، ويرانهای را میمانست. چنانكه گويند پرندگان در ميان كتابهای او آشيان میساختند (ابن قفطی، همانجا). عمامهاش را تا از چرك سياه نمیشد، از سر بر نمیگرفت و چون آن را بر سر مینهاد، به آراستگی آن توجهی نمیكرد و ملامتگر را با اين پاسخ كه هيچ گاه عمامهای بر سر عاقلی راست نيامده است، خاموش میساخت (ياقوت، 12/ 51؛ ابن رجب، 1/ 320). دربارۀ طنزگويی و حاضرجوابی او داستانهای بسياری نقل شده است (مثلاً: ياقوت، 12/ 50 -51؛ نيز قس: سخن طنزگونۀ او دربارۀ گفتۀ ابن عباس در مورد خطبۀ شقشقيه در ابن ابی الحديد، 1/ 69). وی زبان ملامتگران را كه چرا به تماشای شعبدهبازان و دلقكان میايستد نيز با پاسخی چنين میبست: اينان سخنان نادری بر زبان میآورند و لطايفی در سخن خويش دارند كه دلپذيرتر از آن نتوان يافت و در گفتارشان انديشههايی است كه هرگاه به كتابهای علمی راه يابند، ارزش واقعی آنها شناخته میشود (ابن فرات، 4(1)/ 190). همين آسان گيری وی در زندگی شخصی برخی را بر آن داشته تا او را بخيل بخوانند (ياقوت، 12/ 50؛ فيروزآبادی، 106)، اما از سوی ديگر میدانيم كه او به طالبان علم توصيه میكرد كه كالای خود را وسيلۀ جمعآوری زر و زور قرار ندهند و آن را فقط در راه خدا به كار گيرند و مزد از وی بخواهند (ابن فرات، 4(1)/ 203). اما كج روی و سنت گريزی ابن خشاب هرگز نتوانست چيزی از اعتبار علمی او بكاهد و نويسندگان از اينكه او را «حجت عرب» (ابن تغری بردی، 6/ 65) و «حجة الاسلام» (ابن رجب، 1/ 319) و «امام و علامه» (ذهبی، سير، 20/ 523) بخوانند، ابايی نداشتند. شخصيت علمی وی را ديگران نيز ستودهاند، اما سخن دوست و شاگرد او عمادالدين (1(3)/ 7- 8) از همه ستايشآميزتر است. وی ابن خشاب را داناترين مردم به زبان عرب، نحو، لغت، تفسير، حديث و نسبشناسی و از همۀ بزرگان روزگارش برتر دانسته است. ياقوت (12/ 47- 49) او را همسنگِ ابوعلی فارسی دانسته و ابن فرات او را از لحاظ علمی برتر از ابوعلی شمرده است (4(1)/ 189). افزون بر اين گفتهاند كه او در علم فرائض، ادب و شعر (ذهبی، المختصر، 209)، منطق، حساب و هندسه (ياقوت، 12/ 48) چيرهدست بود و خطی به غايت خوش داشت (ابن ايبك، 135) و دست نوشتههای او به قيمت گزاف به فروش میرفت و طالبان برای به دست آوردن آنها رقابت میكردند (عمادالدين، 1(3)/ 8). در حسن قرائت و سريع خواندن و فهميدن قرآن نيز سرآمد اقران به حساب میآمد (يافعی، 3/ 381) و قرآن را با قرائتهای گوناگون، حفظ داشت (ابن قفطی، 2/ 99). با اينهمه شهرت ابن خشاب مديون نحودانی اوست و گفتهاند زعامت و پيشگامی دانش نحو در آن روزگار به وی منتهی میگشت (ذهبی، العبر، 4/ 197). وی پژوهشگری كمنظير بود. چنانكه ابوالخير مصدق بن شبيب واسطی، استاد ابن ابی الحديد، گفته است آنگاه كه خطبۀ شقشقيه را نزد او میخواند، دربارۀ اسناد آن از وی جويا شد و گفت كه برخی اين گفتهها را به سيد رضی منسوب میدانند. ابن خشاب پاسخ داد كه «اين شيوۀ گفتار از سيدرضی نيست، چه ما سبك و اسلوب او را میشناسيم و من متن خطبه را در كتابهای مختلفی كه حدود 200 سال پيش از سيد رضی (د 406 ق/ 1015 م) نوشته شده، يافته و چندين نسخۀ دستنويس از آنها میشناسم كه پيش از تولد پدر سيد رضی نوشته شده است و مشخصات خط و نويسندۀ آنها را به خوبی میدانم» (ابن ابی الحديد، همانجا). مؤلف الجوهر المنتخب فی اخبار العلم و الادب نيز گفته است كه ابنخشاب در رسالۀ مربوط به نسب مسدد بن مسمر از حماد راويه (ه م) و از ادعای او مبنی بر اينكه 600 قصيده با مطلع «بانَتْ سُعادُ» میشناخته، ياد كرده است، اما چون اين مطلب برای او شگفتآور بوده، خود به تحقيق پرداخته و موفق به جمعآوری 600 قصيدۀ مذكور گرديده است (ابنفرات، 4(1)/ 192-193). علاوه بر هوش و حافظۀ نيرومند، عامل ديگری كه در تكوين شخصيت علمی ابنخشاب مؤثر بوده است، كتابدوستی شديد اوست كه گاه چون ديگر رفتارهای وی رنگی بيمارگونه دارد. پيری و سالخوردگی نيز هرگز از شور و اشتياق او به مطالعه نكاست. به گفتۀ ذهبی ( المختصر، 209) وی با وجود سالخوردگی سخت شيفتۀ شنيدن و سود بردن از گفتههای ديگران بود و در آموختن هيچ مطلبی ترديد نمیكرد (صفدی، 17/ 15؛ ابنرجب، 1/ 316). وی انبوهی از كتابهای سودمند (ياقوت، 12/ 50) داشت و هرگاه دانشوری زندگی را بدرود میگفت، كتابهای او را میخريد و بر مجموعۀ خود میافزود (صفدی، همانجا)، اما همواره كتابهای كهنه و ارزان را انتخاب میكرد (ابنقفطی، 2/ 101). گفتهاند كه چون از كسی كتابی به امانت میگرفت، از بازگرداندن آن سرباز میزد، يا چون میخواست كتابی را بخرد، دور از چشم صاحب آن برگهايی از كتاب را میكند و آنگاه كتاب را ناقص جلوه میداد و آن را به بهايی اندك میخريد (ياقوت، 12/ 51). ظاهراً وی هرگز ازدواج نكرد (همانجا؛ ذهبی، العبر، 4/ 197؛ ابنفرات، 4(1)/ 205)، و گويا تجرد فراغت بيشتری برای كارهای علمی او فراهم كرده بود. ابنخشاب شاگردان بسياری تربيت كرد كه از جمله میتوان به اينان اشاره كرد:الف ـ در شعر و ادب و نحو: عمادالدين كاتب (عمادالدين، 1(3)/ 7)، ابوبدر اسكافی، از دبيران نوپرداز و مبرز در ادب عربی (ابنشاكر، 1/ 342)، ابوالحسن علی بن عنتر بن ثابت معروف به شُمَيم (ابنكثير، 13/ 41). ابندهّان نحوی و نيز ابوغالب بن ميمون كه قصايد گزيدۀ خود را برای تدوين منتهی الطلب برای استاد برمیخواند (ابوغالب، 1/ 1؛ نيز نک : تنوخی، 369، 372): ب ـ در حديث: حافظ ابوسعيد سمعانی، ابومحمد بن اخضر و ابواحمد بن سُكينه (ياقوت، 12/ 50).
با آنكه ابنخشاب نحوی نامداری است، متأسفانه تفصيل آرای نحوی او در دست نيست. از آرای او اين دو مورد قابل توجه است: نخست آنكه به نظر وی، «مَن شرطيه»، با «اِن شرطيه» قابل قياس است و اگر كسی برای آن محلی از اعراب قائل نشود، اشكالی ندارد (سيوطی، 89). ديگر آن كه وی نيز در مقابل آيۀ كريمۀ «هذان خصمان اختصموا» (حج/ 22/ 19). مانند بسياری ديگر از نحويان، ناچار به توجيه شده و گفته است «خصم» مصدری است كه وصفيت يافته و از اين رو مراعات مطابقت آن با موصوف در افراد و تعداد ضروری نيست (ابوحيان، 118). البته بر اساس اين اظهارنظر نمیتوان او را به يكی از مكتبهای كوفه و بصره و يا بغداد وابسته دانست، اما از آنجا كه وی را با ابوعلی فارسی كه خود پايهگذار مكتب بغداد است، مقايسه كردهاند، شايد بتوان گفت كه در مسائل نحوی او نيز به شيوۀ اين مكتب میانديشيده است. آنچه اين نظر را تقويت میكند يكی آن است كه ابن خشاب از ابن دباس كه بنابر نوشتۀ ابن قفطی (3/ 257) در نحو شيوۀ ابوعلی و ابن جنی را دنبال میكرده، به عنوان شيخ خود ياد كرده است (ياقوت، 17/ 55)؛ ديگر آنكه شاگرد وی ابوالبقاء عُكْبَری در نحو پيرو مكتب بغداد بوده است (ضيف، 279). ابنخشاب، حنبلی مذهب بود و بر آرای فقهی احمد بن حنبل پای میفشرد (ابنرجب، 1/ 318) و گرچه گفتهاند كه پایبند سنن و نوافل بود (ابنكثير، 12/ 289)، اما برخی روايات نيز به بیقيدی او در اين باب اشاره دارند (ابنجوزی، عبدالرحمن، 10/ 239؛ عمادالدين، 1(3)/ 9). وی در 75 سالگی به بستر مرگ افتاد. ابنجوزی كه از دوستان او بود، به عيادتش شتافت و وی را در حالی ديد كه از زندگی قطع اميد كرده است (ابنجوزی، عبدالرحمن، 10/ 238). قاضی ابوالقاسم بن فرّاء نيز از ابنخشاب عيادت كرد و چون وضع او را بسيار بد يافت، وی را به منزل خويش برد و به پرستاری از او پرداخت (ذهبی، سير، 20/ 526). وی سرانجام در منزل ابنفراء درگذشت و نزديك آرامگاه بشرحافی به خاك سپرده شد (ابنفرات، 4(1)/ 205-206). عمادالدين كاتب تاريخ مرگ ابنخشاب را 568 ق نوشته، اما گفته است كه خود در آن هنگام در شام بوده است (1(3)/ 9). ابنخشاب ثروت خود را كه مجموعهای از كتاب بود، وقف طالبان علم كرد، اما اكثر آنها به تاراج رفت (ذهبی، سير، 20/ 526).
1. استدراكات. اين كتاب نقد ابنخشاب بر مقامات حريری است كه همراه با نقد ابنبری بر ابنخشاب در 1328 ق در آستانه (استانبول) و همچنين در 1326 ق در قاهره در پايان مقامات به چاپ رسيده است؛ 2. المرتجل. اين اثر شرح او بر الجمل فی النحو عبدالقاهر جرجانی است و در 1972 م به كوشش علی حيدر در دمشق چاپ شده است.
1. تواريخ ميلاد الائمة و وفياتهم، كه به روايت ابنخشاب ضمن مجموعهای در كتابخانۀ فخرالدين نصيری در تهران (جامعه، 1(3)/ 45) و نيز با عنوان تواريخ مواليد و وفيات اهل البيت و اين دفنوا ضمن مجموعهای در كتابخانۀ مركزی دانشگاه تهران (مركزی، 8/ 757- 758) نگهداری میشود؛ 2. القصيدة البديعية الجامعة لشتات الفضائل و الرموز العلمية، ابنخشاب اين قصيده را به ابنانباری هديه كرده است و آن شامل بخشهايی در شيوۀ كتابت، بلاغت و نحو و لغات دشوار، عروض و قافيه، قرآن و فقه و سير و اخبار اوائل است (GAL, S, I/ 494)؛ نسخهای از آن در دارالكتب موجود است (همانجا)؛ 3. لمعة فی الكلام علی لفظة آمينالمستعملة فی الدعاة و حكمها فی العربية كه ضمن مجموعهای در كتابخانۀ كوپريلی (كوپريلی، 2/ 111) موجود است؛ 4. مسائل فی النحو (انواع واو، مسألۀ ليس، معنی دو بيت از كسايی، مسألهای از فقه كه به نحو نيازمند است)؛ اين رساله نيز در مجموعۀ پيشين (همان، 2/ 112) محفوظ است.
1. شرحی ناتمام بر اللمع ابنجنی در 3 مجلد (ابنفرات، 4(1)/ 204)؛ 2. شرح مقدمۀ ابنهُبَيرۀ وزير در نحو (بغدادی، 1/ 456)؛ 3. حاشيه بر درّة الغوّاص حريری (حاجی خليفه، 1/ 741)، كه ابنبری ردّی موسوم به اللباب علی ابنالخشاب بر آن نوشته بوده است (همانجا)؛ 4. ردّيهای بر تهذيب اصلاح المنطق ابنسكيت، اين تهذيب از خطيب تبريزی بوده است (حاجیخليفه، 1/ 108)؛ 5. رديهای بر امالی ابنشجری با عنوان انتصار (همو، 1/ 162)؛ 6. رديهای بر شرح الجمل ابنبابشاذ با نام هادية الهادية (ابنفرات، 4(1)/ 204) و همچنين رديههای ناتمام بسيار (همو، 4(1)/ 205)؛ 7. اللامع فی النحو (حاجیخليفه، 3/ 1536). كحاله (6/ 20) كتابی در «نقد الشعر» به وی نسبت میدهد، ولی در منابع قديمیتر اين عنوان ديده نمیشود. از ابنخشاب اشعاری نيز نقل شده است (عمادالدين، 3(1)/ 9- 18؛ ياقوت، 12/ 52 -53؛ ابنفرات، 4(1)/ 197-204).
ابنابی الحديد، عبدالحميد بن هبةالله، شرح نهجالبلاغة، قاهره، 1329 ق؛ ابنايبك، احمد، المستفادمن ذيل تاريخ بغداد، بهكوششقيصر ابوفرح، بيروت، 1391 ق؛ ابنتغری بردی، النجوم؛ ابنجوزی، عبدالرحمن، المنتظم، حيدرآباد دكن، 1358 ق؛ ابنجوزی، يوسف بن قزاوغلی، مرآة الزمان، حيدرآباد دكن، 1370 ق / 1951 م؛ ابنخلكان، وفيات؛ ابنرجب، عبدالرحمن بن احمد، الذيل علی طبقاتالحنابلة، به كوشش محمد حامد الفقی، قاهره، 1372 ق/ 1952 م؛ ابنشاكر كتبی، محمد؛ فواتالوفيات، بهكوشش احسان عباس، بيروت، 1973 م؛ ابنصابونی، محمد بن علی، تكملة اكمالالاكمال، بهكوشش مصطفی جواد، بغداد، 1377 ق/ 1957 م؛ ابنفرات، محمد بن عبدالرحيم، تاريخ، بهكوشش حسن محمد شماع، بصره، 1386 ق/ 1967 م؛ ابنقاضی شهبه، ابوبكر بن احمد، طبقاتالشافعية، بهكوشش حافظ عبدالعليمخان، حيدرآباد دكن، 1399 ق/ 1979 م؛ ابنقفطی، علی بن یوسف، انباء الرواة، بهكوشش محمد ابوالفضلابراهيم، قاهره، 1369-1374 ق/ 1950- 1955 م؛ ابنكثير، البداية؛ ابننقطه، محمد بن عبدالغنی، التقييد لمعرفة الرواة و السنن و المسانيد، بهكوشش شرفالدين احمد، حيدرآباد دكن، 1404 ق/ 1984 م؛ ابوحيان اندلسی، محمد بن یوسف، تذكرة النحاة، بهكوشش عفيف عبدالرحمن، بيروت، 1406 ق؛ ابوغالب بن ميمون، منتهیالطلب من اشعار العرب، بهكوشش فؤاد سزگين، فرانكفورت، 1406 ق/ 1986 م؛ بغدادی، هديه؛ تنوخی، عزالدين، «منذخائر قبة الملكالظاهر»، مجلة المجمعالعلمی العربی، 1382 ق / 1962 م؛ جامعه، خطی؛ حاجی خليفه، كشف؛ ذهبی، محمد بن احمد، سير اعلامالنبلاء، بهكوشش شعيب الارنؤوط و محمدنعيم عرقسوسی، بيروت، 1405 ق؛ همو، العبر، بهكوشش صلاحالدين منجد، كويت، 1963 م؛ همو، المختصر المحتاج اليه من تاريخ ابندبيثی، بيروت، 1405 ق؛ سيوطی، الاقتراح، بهكوشش احمد محمدقاسم، قاهره، 1396 ق؛ صفدی، خليل بن ایبک، الوافی بالوفيات، بهكوشش دوروتيا كراوولسكی، بيروت، 1401 ق/ 1981 م؛ ضيف، شوقی، المدارسالنحوية، مصر، دارالمعارف، عمادالدينكاتب، محمد بن محمد، خريدة القصر، بهكوشش محمد بهجة الاثری، عراق، 1976 م؛ فروخ، عمر، تاريخ الادب العربی، بيروت، 1984 م؛ فيروزآبادی، محمد بن یعقوب، البلغة، بهكوشش محمد مصری، دمشق، 1392 ق/ 1972 م؛ كحاله، عمررضا، معجمالمؤلفين، بيروت، 1376 ق/ 1957م؛ كوپريلی، خطی؛ مركزی، خطی؛ يافعی، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان، حيدرآباد دكن، 1337- 1339 ق؛ ياقوت، ادبا؛ نيز:
EI2; GAL, S. محمد فاضلی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید