ابن حیان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223028/ابن-حیان
دوشنبه 1 اردیبهشت 1404
چاپ شده
3
اِبْنِ حَيّان، ابومروان حيّان بن خلف بن حسين بن محمد بن حيان بن وَهْب بن حيانِ قُرْطُبی (377- 469 ق/ 987-1076 م)، از بزرگترين مورخان اندلس. نيای بزرگ او حيان پدر وهب مولای امير عبدالرحمان بن معاويه بود (ابن بشكوال، 150). هر چند قديمترين نويسندۀ شرح حال او، ابن بشكوال (د 578 ق/ 1182 م)، نسب و ولاء جدّ حيّان را از روی نوشتۀ خود ابن حيان نقل كرده است (همانجا)، اما شرح حالی از ابن حيان كه به قلم خود او باشد، در دست نيست. مختصر اطلاعاتی هم كه در كتب تراجم آمده، عمدتاً مأخوذ از ابن بشكوال است و نوشتۀ او مستند به نوشتههای شاگرد ابن حيان، ابوعلی حسين غَسّانی يا جَيّانی (د 498 ق/ 1105 م) و ابوجعفر احمد انصاری (د 489 ق/ 1096 م) است (همو، 151). از حدود 40 سال پيش به اين سو، به علت دستيابی به بعضی قسمتهای نوشتۀ تاريخی ابن حيان، آگاهی بيشتری نسبت به زندگانی او و گذشتۀ خانوادهاش به دست آمده است. گمان میرود خانوادۀ او از دودمانهای كهن اصيل اسپانيا بوده باشد كه به هنگام استيلای عبدالرحمن اموی بر آنجا به هواداری از او برخاسته و از طريق «ولاء اصطناع» به امويان اندلس پيوند يافته است. خود ابن حيان اين ولاء را مايۀ مباهات و بزرگی پدران خود تلقی میكند (مكی، 9). اين پيوند ديرينه را گاه علت اساسی مخالفت ابن حيان با ملوك الطوايف اندلس (از 422 ق/ 1031 م به بعد) دانستهاند (فروخ، 4/ 615). با وجود اين پيوند و هواداری، خاندان ابن حيان از صاحبان مناصب و جاه در دولت نبوده و از مراتب پايين كاركنان دستگاه حكومتی محسوب میشدهاند، و با اين وصف زندگی نسبتاً مرفّهی در زمرۀ طبقۀ متوسط مردم اندلس داشتهاند. نخستين كسی از اين خانواده كه او را در پايگاه مهم دولتی میشناسيم، خلف (340-427 ق) پدر صاحب ترجمه است. او كه در جوانی تربيت علمی كافی يافته بود (مكی، 10-12) از كاتبان و ملازمان خاص منصور بن ابی عامر وزير مستبد امويان شد (ابن ابار، اعتاب، 198؛ مكی، 13-14) و در زمان حاجبی عبدالملك مظفر پسر منصور پايگاه خود را حفظ كرد. پس از آغاز آشوب بزرگ 399 ق، بیآنكه موطن خود قرطبه را ترك كند و به علت بیطرفی در مسائل سياسی و عدم شركت در توطئهها آزاری به او برسد، عمری به آسودگی و با احترام به سر برد. وی از 411 ق نابينا و خانهنشين شد تا درگذشت (همو، 15- 18). موقعيت و دارايی پدر در پرورش علمی و سير زندگی ابن حيان اثرِ بزرگی داشت. او كه ظاهراً تنها فرزند پدر بود، توانست از بهترين امكانات آموزشی قرطبۀ آن زمان ــ پايتخت خلافت ــ بهرهمند شود و نزد علمای بزرگ عصر درس بخواند، يا از محضر معلم فرزند حاكم استفاده كند (همو، 19-21). آموزش او پيش اين استادان قاعدتاً بايد تا بیست سالگی او بوده باشد. آنچه وی از آنان آموخته، در زمينۀ لغت، ادب، اخبار و حديث بوده است (همو، 24). ابن حيان توجه به تاريخ، تيزبينی و تحليل حوادث را نيز از پدر فراگرفت. به نظر میرسد از همان جوانی با كتاب انس و الفتی استوار يافت و در ادامۀ راه پدر كتابخانۀ بزرگی ترتيب داد (همو، 20، 25-26). و از حدود بیست سالگی، تحقيق و تأمل در تاريخ و تاريخ نگاری را مهمترين كار و سرگرمی خود قرار داد. آنچه از مقدمۀ او بر تاريخ خود برمیآيد، حاكی از آن است كه وی پيش از روی دادن «فتنۀ بربرها» در 399 ق يعنی در بیست سالگی، به تدوين اثر بزرگ خود برخاسته بود كه اين فتنه وقفهای در آن پيش آورد، اما وی پس از بازيافتن آرامش خيال دنبالۀ كار خويش را گرفت (همو، 27- 28، به نقل از ابن بسام)، وی حتی در اين مدت ناآرامی و انقطاع كار تاريخنگاری از ضبط حوادث روزانه به صورت خاطرات باز نمیماند (همو، 28- 29). «فتنۀ بربرها» كه موجب سقوط دولت عامريان و تزلزل و نابودی خلافت امويان شد و به جنگهای داخلی و برقراری ملوك الطوايف انجاميد، اذهان نخبگان آن عصر را به شدت متأثر كرد و آنان را به تفكر در علل و اسباب اين حوادث برانگيخت. ابن حيان از جملۀ كسانی بود كه اين حوادث در ذهن و قلم او اثر چشمگيری بر جای نهاد (عنان، تراجم، 272). او نيز مانند پدرش در اثنای اين دورۀ آشوب در موطنِ اجدادی باقی ماند، هر چند دوستان و همگنانش به نواحی ديگر اندلس پناه بردند (مكی، 34- 35). او در اين مدت خانهنشين نشد، بلكه كار تاريخ نگاريش او را به جست و جو و مشاهده، نشست و برخاست با مردم، ارتباط با شركتكنندگان در حوادث و با آشنايان و دوستان در ولايات ديگر برای خبرگيری از حوادث و احوال آن بلاد وامیداشت. او با اندوه و تأسف احتضار خلافت اسمی اموی را، كه با خلع و تبعيد هشام بن محمدالمعتمد بالله در 422 ق/ 1031 م به پايان رسيد، مینگريست و تفصيل آن وقايع را برای عبرت و احتراز از فراموشی ثبت میكرد (همو، 35- 39). دورۀ ملوك الطوايف با انقراض خلافت اموی در اندلس آغاز و قرين قتل و تعدّی شد، اما در قرطبه به علت استيلای بنی جَهْوَر (422-462 ق/ 1031-1070 م) و تأسيس يك نظام شورايی، اعتدال و امن و آرامش برقرار بود. ابن حيان در زمان جهوريان نيز در قرطبه ماند و با استفاده از شرايط مناسب موطنش به گردآوری و تدوين اخبار اندلس كه رو به انحطاط نهاده بود، پرداخت (همو، 39-42). تصدّی مناصب دولتی كه به ابن حيان نسبت داده شده است، ظاهراً مربوط به اين دورۀ جهوری است. يكی از اين مناصب «صاحب الشُرطة» است كه نخستين بار در فهرسۀ ابن خير (ص 326) به او نسبت داده شده و به نوشتههای متأخران راه يافته است (مقری، 2/ 268؛ پالنسيا، 208؛ فروخ، 4/ 615). برخی پژوهشگران اين انتساب را نمیپذيرند و آن را با نوع كار و تفكر ابن حيان سازگار نمیيابند، مگر آنكه آن را منصبی افتخاری تلقی كنيم كه از دورۀ دولت عامريان سابقه داشته است (مكی، 43-44). نويسندگان زمان ما شغل وزارت را هم بر منصب پيشين افزودهاند. به نظر اينان ابن حيان در زمان فرمانروايی ابوالوليد محمد بن جهور (435-450 ق) و پسرش عبدالملك (450-461 ق) بايستی عهدهدار وزارت بوده باشد، بیآنكه پايان اين دورۀ تصديِ او مشخص شود (عنان، تراجم، 272؛ فروخ، همانجا). از نوشتۀ خود ابن حيان برمیآيد كه او در دولت بنیجهور ناگزير از گرفتن شغلی شده است و برای او منصبی با حقوق زياد و در خور كارش يعنی «املاء الذّكر» در ديوان سلطان تعيين كردهاند (مكی، 44، به نقل از ابن بسام). اين وظيفه را بعضی نويسندگی در ديوان رسائل ( دانشنامه) و برخی آن را املاء تاريخ دانستهاند كه منصبی جديد در مشاغل دولتی و چيزی در حدّ موّرخ رسمی دولت و برای ابن حيان ايجاد شده بوده است (مكی، 44- 45). شايد بتوان اين عنوان را مترادف مجلسنويس يا واقعهنويس دورۀ صفوی دانست. سالهای آخر زندگی ابن حيان شاهد حادثۀ ناگوار جديدی در تاريخ قرطبه بود. چون ناتوانی و بیلياقتی به خاندان جهوری راه يافت، همسايگان آن، بنی ذوالنّون از طُليطله و بنی عَبّاد از اشبيليه، چشم طمع به قرطبه دوختند و شهر سرانجام پس از كشاكش و محاصره در 462 ق/ 1070 م به دست معتمد بن عباد افتاد و تا 484 ق يعنی هنگام چيرگی مرابطون زير فرمان او ماند (همو، 40-41). بنا به نوشتۀ ابن بسام، ابن حيان در اين وقايع ابتدا جانب امير ذوالنونی را میگرفته و بعد به امير عبّادی تهنيت گفته است (همو، 48- 49). ابن حيان شش هفت سال بقيّۀ عمر دراز خود را به آرامش و سلامت حواس در خانۀ خود در قرطبه گذراند و خشنود از كار بزرگ خود در تدوين تاريخ اندلس، درگذشت (همو، 55 -56). ابن بشكوال (ص 151) سه تن از استادان ابن حيان را نام برده است: ابوحفص عمر بن حسين بن محمد بن نابِل اموی قرطبی (د 401 ق/ 1011 م)، فقيه و محدث مشهور به صدق و عفت؛ ابن ابی الحُباب ابوعمر قرطبی (د 400 ق/ 1009 م)، عالم لغوی و نحوی كه از عوامل نشر علوم مشرق در اندلس شمرده میشود؛ ابوالعلاء صاعد بن حسن بن عيسی ربعی بغدادی (د 417 ق/ 1026 م) صاحب كتاب الفصوصدر لغت و اخبار كه ابن حيان اين كتاب را به خطِ خود نوشت و از راويان آن شد (ابن خير، همانجا). جز اين سه تن، میتوان گفت كه وی از ديگر دانشمندان زمان خود نيز اخذ حديث و علم كرده است، مانند: قاضی ابوالوليد عبدالله معروف به ابن الفرضی (د 403 ق/ 1013 م)، مورخ، محدثّ و مؤلف تاريخ علماء الاندلس، و ابوالقاسم عبدالرحمن بن محمد مصری (د 410 ق/ 1019 م)، محدّث و نسب شناس (همو، 125؛ مكی، 23-24). با توجه به محيط فرهنگی شكوفای قرطبه و حضور دانشمندان نام آور بسيار در آن شهر در اوان جوانی ابن حيان، اندك بودن استادان او، كه در مآخذ ياد شده است، شگفتآور مینمايد. زمينۀ تبحر اين استادان از طرفی كيفيت والای آشنايی وی را با ادب و فنون آن و نيز با نقد اخبار توجيه میكند كه اين امر در اسلوب تاريخ نگاری او آشكار و چشمگير است، و از طرف ديگر شناخته نبودن آنان جز ابن الفرضی به «تحقيق تاريخی» به صورت خاص آن، نشان میدهد كه منشأ تأثير تعيين كنندۀ زمينۀ كار علمی ابن حيان يعنی «تاريخ» را بايد در جای ديگر جست و جو كنيم كه همانا تربيت پدر و انس ابن حيان با كتاب عموماً و نوشتههای تاريخی به طور خاص بوده است. ابن حيان حتی وقتی از ابن الفرضی نقل میكند، به كتاب او ارجاع میدهد نه به رواياتی كه از او شنيده است (همو، 24- 25). شمار شاگردان او در سنجش با تعداد شاگردان علمای آن زمان زياد نيست و احتمالاً آنچه ذكر شده مربوط به شاگردان خاص حيان است و معلوم نيست كه وی در مساجد قرطبه حلقۀ درس تشكيل میداده است يا نه. بجز پسرش عمر، كه اطلاع زيادی از زندگانی او در دست نيست و در 474 ق به دستور مأمون بن معتمد عبّادی كشته شد (همو، 63). شناختهترين شاگرد او، ابوعلی حسين بن محمد غسّانی معروف به جَيّانی، بزرگترين محدّث قرطبه در زمان خود بوده است. ابن بشكوال اطلاعات مربوط به احوال ابن حيان را به نقل از همين ابوعلی ياد كرده است (همانجا). طاهر بن مفوز مَعافِری شاطبی (د 484 ق/ 1091 م)، احمد بن سليمان بن خلف باجی (د 493 ق/ 1100 م) پسر فقيه مالكی معروف ابوالوليد باجی، مالك بن عبدالله عُتبی سهلی (د 507 ق/ 1113 م)، عبدالله بن محمد تُجيبی (د 513 ق/ 1119 م)، عبدالرحمن بن محمد بن عتاب (د 531 ق/ 1137 م) (ابن خير، 125، 326، 329؛ مكی، 61 -62) و نيز ابومروان عبدالملك بن سراج (د 489 ق/ 1096 م) (فروخ، 4/ 731) از شاگردان او بودهاند. ابوالوليد احمد بن عبدالله بن طريف بن سعد (د 520 ق / 1126 م) احتمالاً از بهترين شاگردان ابن حيان و راوی تاريخ او بود و آن را به خط خود نوشته بود. ابن بشكوال بيشترين منقولات خود از ابن حيان را از اين نسخه برداشته است (مكی، 62). جغرافینويس بزرگ اندلسی ابوعبيد عبدالله بن عبدالعزيز بكری (د 487 ق/ 1094 م) از شاگردان ابن حيان و در توجه به دانش جغرافيا احتمالاً تحت تأثير او بوده است (ابن خير، 332؛ مكی، 64 - 65). ابوعبدالله محمد بن ابی نصر حميدی (د 488 ق/ 1095 م) را اگر چه بعضی شاگرد ابن حيان گفتهاند (عنان، نهاية، 435)، اما خود او در عين اذعان به همزمانی با ابن حيان، احوال و اوصاف او را از ابن حزم (د 456 ق/ 1064 م) ياد میكند (حميدی، 1/ 312).
با وجود دايرۀ نسبتاً وسيع اطلاعات و پرورش علمی ابن حيان، اصلیترين زمينۀ كار و تخصص او در تاريخ به ويژه در تاريخ اندلس بوده است. كوشش او در اين عرصه به تدوين كتابهای پر حجم و با ارزشی منتهی شده و اين نوشتهها نام او را پرآوازده و ماندگار ساخته است (مكی، 56 -61). آثاری كه به او نسبت دادهاند، به اين قرار است: 1. المُقتبس فی تاريخ الاندلس، در 10 مجلد؛ 2. المتين در 60 مجلد (ابن خلكان، 2/ 218) كه بعضی آن را المُبين نوشتهاند (سخاوی، 251؛ حاجی خليفه، 2/ 1456). اين كتاب اثری برجسته در تاريخ نويسی مسلمانان اندلس بوده است و با اينكه امروزه از ميان رفته، ليكن ابن بسام بخشهای بسياری از آن را در الذخيرة نقل كرده است؛ 3. اخبار الدولة العامريّة (ابن ابار، اعتاب، 28؛ ابن خطيب، 48، 98)؛ 4. البَطشة الكبری (همو، 151)؛ 5. فقهاء قرطبة (سخاوی، 269). با استنتاج از بعضی اشارات ابن ابار ( التكملة، 91، 546) پونس بويگس كتابهايی با عنوان انتخاب من اخبار القضاة و الجمع بين كتابی القُبشی و ابن عفيف به ابن حيان نسبت داده است كه گمان میرود كتابهای جداگانهای نبودهاند و نويسندگان دورههای بعد آنها را از تأليف تاريخیِ بزرگ (كتابهای چهارگانۀ نخستين) ابن حيان در آوردهاند (مكی، 82 -84). در تلقی الانتخاب الجامع لمآثر بنی خطاب به عنوان كتابی مستقل منسوب به ابن حيان جای ترديد باقی است (همو، 84 - 85) و كتاب الانساب نیز عنوان قطعهای مأخوذ از المقتبس است (جامعه، 5 (1)/ 189). معرفة التابعين نيز نام كتاب ابن حبان بستی (نک : مكی، 83) است كه در فهرست نسخههای خطی عربی اسكوريال (ESC1, II/ 153) اشتباهاً به ابن حيان نسبت داده شده و از آن به نوشتۀ بروكلمان (GAL, S, I/ 578) و ديگران راه يافته است. بعضی مؤلفان گذشته گاه با عنوانهايی كلی از اثر تاريخی ابن حيان نام بردهاند، مانند: التاريخ الكبير فی اخبار الاندلس و ملوكها (حميدی، 188؛ ضبی، 260)، اخبار الاندلس (مراكشی، 20)، تاريخ الاندلس (ابن ابار، حلة، 1/ 36)، تاريخ، تاريخ ابن حيان (ابن بشكوال، 151؛ ابن ابار، اعتاب، 198؛ ابن سعيد، 2/ 73، 96) و تواريخ (سخاوی، 194). رواج اين عنوانهای كلی در نوشتههای مؤلفان و مورخان گذشته و اينكه آنان در اقتباس از آثار ابن حيّان نام كتاب مأخذ را به دست ندادهاند و نيز وجود ترتيبو توالی زمانی محتوای چهار كتاب نخستين او، اين انديشه را پيش میآورد كه طرح كلی كار وی تدوين يك تاريخ اندلس دورۀ پس از فتح مسلمانان تا عصر خود بوده كه آن را به اجزايی چند تقسيم و تأليف كرده بوده است. ترتيب اين اجزا از لحاظ زمانی و انطباق آنها با نامهای ياد شده به شرح زير میتواند باشد: المقتبس (از هنگام فتح اندلس در 91 تا 366 ق / 711-976 م)؛ اخبار الدولة العامرية (366- 399 ق/ 976- 1008 م)؛ المتين (399-463 ق/ 1008-1071 م)؛ البطشة الكبری، مربوط به انقراض دولت بنیجهور و حوادث سال 462 ق (مكی، 77-81؛ در مورد تفاوتها و اشكالات مربوط به ضبط نام و عنوانهای اين آثار نک : همو، 76-77). مآخذ ابن حيان در اين تأليف بزرگ به نسبت اجزای آن تفاوت میكند. المقتبس يعنی تاريخ اندلس بخش پيش از حيات او مستند به كتابهای مورخان پيشين در اين موضوع است. وی تقريباً مآخذ همۀ رواياتخود را نشانمیدهد. از جملۀ مدارك كار او مكتوبها و اسناد رسمی دولتی بوده است كه جای جای در نوشتههايش نقل میشود. احتمالاً برخی از اين اسناد از روی نسخههايی كه پدر او خلف برای خود برگرفته بوده، نقل شده است (همو، 91). در اخبار الدولة العامرية، كه وقايع آن به عصر زندگی ابن حيان نزديك و قسمت اخير آن با دورۀ جوانی او همزمان بوده، خبرها و خاطرهها هنوز در ذهنها زنده بوده است. او در نقل اخبار اين عصر از يادداشتها و املای پدرش و از رواياتی كه صاحبان مناصب و نويسندگان دولتی میگرفته، بهره جسته است (همو، 92-93). روايات المتين و البطشة الكبری بيشتر مشاهدات خود ابنحيان و نتيجۀ پژوهشها و پرسو جوهای دور و نزديك او با دوستان و آگاهان و دستاندركاران عصر بوده است. او با دانشمندان در شهرهای مختلف اندلس مكاتبه میكرد و در آنچه از اخبار ولايات برای او لازم بود، شرح دقيقی از آنان میخواست (همو، 93- 98). مطالب دقيقی كه در نوشتۀ ابن حيان در مورد اسپانيای مسيحی (بيرون از اندلس) آمده، شگفتی محققان را برانگيخته و اين گمان را پيش آورده كه ابن حيان زبان اسپانيايی (عجمية الاندلس) را میدانسته و از كتابهايی كه به اين زبان بوده، استفاده میكرده است كه ديگر وجود ندارند. برخی پژوهشگران اين استفاده از كتابهای اسپانيايی را مربوط به مآخذ ابن حيان میدانند نه شخص خود او (همو، 99-104). در هر صورت توجه او به وقايع مربوط به ثغور اندلس و ارتباط زندگی مردم اين مرزها با اسپانيای مسيحی او را به جست و جوی اخبار بيرون مرزها وا میداشت، چنانكه خود او به اين مورد اشاره دارد ( المقتبس، 5/ 124). استفادۀ ابن حيان از نوشتههای پيشين مربوط به اندلس موجب رهايی آنها از گمنامی شده است، چنانكه برخی از آنها ديگر وجود ندارد. ابن حيان در اقتباس از اين نوشتهها به صرف نقل اكتفا نمیكند، سنجش، تلخيص، تفصيل، نقد و ارائۀ مطالبآنها با بيان بليغ از دخالتهايی است كه ابن حيان در منقولات از مآخذ انجام میدهد. وانگهی او ترتيب ويژهای به فصول و ابواب نوشتۀ خود میدهد كه آن را جامع همۀ امتيازهای انواع تاريخنگاری مسلمانان مینمايد: ذكر حوادث سياسی و نظامی به ترتيب دولتها و سنوات و در عين حال منظور كردن قسمتهايی برای تراجم دانشمندان و نيز مسائل اجتماعی، اقتصادی، عمرانی و جز آن (مكی، 85 - 89). تيزبينی و تصوير دقيق صحنهها و مشاهدات و احوال و رفتار شخصيتها نوشتۀ تاريخی او را جاندارتر میكند. دقت او در ضبط وقايع و زمان وقوع آنها گاه به تعيين روز و ساعت حوادث میكشد و احياناً تاريخ ميلادی را نيز برابر تاريخ هجری ياد میكند (همو، 107-110؛ ابن حيان، المقتبس من انباء ... ، 5؛ همو، المقتبس من اخبار ... ، 66). يكی ديگر از ويژگيهای تاريخنگاری ابن حيان بیطرفی او در نقل حوادث و شرح احوال رجال و خودداری از مداهنه و مجامله نسبت به صاحبان قدرت زمان است (مكی، 110-111). اين حقيقتجويی گاه حيات او را به مخاطره میانداخت (ابنسعيد، 1/ 117). مجموع اين خصلتهاست كه اثر او را مهمترين مرجع جويندگان و نويسندگان تاريخ اندلسدر دورۀ پس از او قرار داده است. از ابن ابار نقل شده است كه تعليقاتی به قلم قاضی عبدالرحمن معروف به ابنحُبَيش (د 584 ق/ 1188 م) بر تاريخ ابن حيان ديده و از آن استفاده كرده است. ابن سعيد (2/ 73) ابوالحجاج يوسف بن محمد بياسی (د 653 ق/ 1255 م) را صاحب ذيلی بر تاريخ ابن حيان معرفی كرده است. بياسی در اين ذيل وقايع را تا زمان خود ادامه داده است (مكی، 142-143). و اما آنان كه از تاريخ ابن حيان نقل كردهاند، از سدۀ 6 تا 14 ق/ 12-20 م فراوان بودهاند. از مشاهير اين ناقلان میتوان ابن بسّام، ابن بشكوال، ابن ابّار، ابن خطيب، ابن خلدون و مقری را نام برد (همو، 144). از اين ميان، ابن بسّام بيش از ديگران در الذخيرة از ابن حيان نقل كرده و به اين ترتيب قسمتی از محتوای اثرِ او را كه در دست نيست نگاه داشته است. به علت همين مزاياست كه كهنترين شرح حال نويسان ابن حيان به او عنوان پرچمدار تاريخ اندلس و بهترين نظم بخشندۀ آن داده (ابن بشكوال، 151) و آگاهی وسيع، بيان خوب و راستگويی او را ستودهاند (حميدی، 1/ 312). ايرادی كه بر او گرفتهاند، بدگويی او در حق بعضی اشخاص زمان خود است. از اينرو ابن بسام برای رعايت پاكيزگی قلم هنگام نقل از تاريخ او نام اشخاص مورد ايراد ابن حيانرا حذف كرده است (مكی، 125) و برخی او را در برابر نوشتهاش فاقد حس مسئوليت دانستهاند (ابن بسام، 1(2)/ 84)، امّا بعضی از محققان بدگوييهای او را به صراحت بيان و عدم مداهنۀ او كه برای محيط تملق پرست روزگار قابل تحمل نبوده است حمل كردهاند (مكی، 124- 129). ابن بسام مطلب ديگری در حق او آورده است كه موجب تيرگی تصوير اين مورخ بزرگ در اذهان بعضی از قدما و متأخران شده است. وی تناقضی را در رفتار ابن حيان افشا كرده و بهرغم تكيۀ بسيار بر نوشتۀ او، فرصت را برای خردهگيری بر او مناسب يافته است. گويا ابن حيان زمانی تأليف خود را با مدح و تحسين به مأمون بن ذوالنّون اهدا كرده بوده و بعد كه قدرت به دست معتمد عبّادی افتاده، ابن حيان او را به گرمی تهنيت گرفته و با عبارات تندی به مأمون تاخته است (همو، 48- 49). اگر چه بعضی از محققان اخير اين لغزش در رفتار وی را كه معمولاً از سلاطين و دربارها دوری میجست، ناشی از وضع سياسی ويژۀ زمان دانسته و او را تا حدی ناگزير يافتهاند (عنان، تراجم، 275-276)، اما برخی ديگر به اين علت او را يك شخصيت سياسی بیثبات و دمدمی مزاج تصوير كردهاند (فروخ، 4/ 616). هر چه باشد، ابن حيان بزرگترين مورخ اسپانيای مسلمان و مسيحی قرون وسطی دانسته شده است (دانشنامه). ابن خلدون نام او را در رديف مورخان مبتكر و هوشمند آورده است (1/ 5). بعضی مقام او را در تاريخنويسی مغربِ اسلامی چون مقام طبری در مشرق (عبادی، 529) و او را جامع امتياز بلاغت مسعودی و نقد و تحقيق ابناثير (عنان، تراجم، 273) و گاه قابل مقايسه با گيبون مورخ انگليسی (د 1794 م) دانستهاند (همان، 281). دوزی عبارات ستايشآميز نويسندگان عرب را در مورد صدق روايت و بلاغت بيان ابن حيان تأييد و اضافه میكند اگر اثر او میماند، ما را در مورد تاريخ اندلس آن اعصار از ديگر نوشتهها بینياز میكرد و همو هنر نقد و نيز دقت او را با ابن سعيد و ابن خلدون قابل مقايسه میداند (پالنسيا، 211). از ميان مورخان اندلس، از حيث قدرت نقد و بيان تنها لسانالدين ابن خطيب (د 776 ق/ 1375 م) را شايستۀ برابری با او شمردهاند (عنان، تراجم، همانجا)، با اين تفاوت كه ابن حيان مورخ عصر قوّت فكری و فرهنگیِ به جای مانده از خلافت مروانيان بود و ابن خطيب در اندلسِ رو به اضمحلال آخرين شعلهای بود كه خانه روشن میكرد (مكی، 144). در سدههای اخير تا نيم قرن پيش، اثر تاريخی ابن حيان را بيشتر از روی منقولاتی كه در نوشتههای ديگر آمده بود، میشناختند. در زمينۀ چاپ قسمتی از اثر تاريخی بزرگ او، يعنی جزئی از المقتبس، فضل تقدم با كشيش اسپانيايی ملچور آنتونيا است كه جزءِ مربوط به دورۀ حكومت عبدالله بن محمد (275-300 ق/ 888-912 م) را از روی نسخۀ خطی كتابخانۀ بادليان آكسفورد در 1937 م در پاريس منتشر كرد و وجود قسمت پنجم آن را در كتابخانۀ سلطنتی مغرب اعلام نمود (اين قسمت نيز در 1979 م در مادريد به كوشش چالمتا و ... منتشر شده است و وقايع سالهای 300-330 ق/ 912-941 م را در بردارد). در همان هنگام لوی پرووانسال به دو قسمت از المقتبس در مجموعۀ قرويينِ فاس برخورد كه شامل حوادث سالهای 180-267 ق/ 796-880 م، يعنی دورۀ پيش از محتوی نسخۀ آكسفورد بود. اين مستشرق فرانسوی در تاريخ اسپانيای اسلامی خود (پاريس، 1950-1955 م در 3 جلد) از آن بهره جست. كوشش او در چاپ قسمت اول اين جزء (مربوط به سالهای 180-232 ق) به جايی نرسيد و اصل نسخه هم تاكنون ناپديد مانده است. قسمت دوم آن، كه سالهای 232-267 ق را شامل است، در 1391 ق/ 1971 م به اهتمام دكتر محمود علی مكی در بيروت چاپ شده است. نسخهای از جزئی از المقتبس در كتابخانۀ انجمن سلطنتی تاريخ مادريد بود كه مستشرق اسپانيايی فرانسيسكو كودِرا در 1888 م آن را از روی نسخۀ كتابخانۀ شخصی متعلق به ورثۀ سيدی حَموده در قسنطينۀ الجزاير نويسانده و به مادريد برده بود. اصل نسخه بعدها از بين رفته است. اين قسمت كه شامل حوادث سالهای 360-364 ق/ 970-974 م است از روی نسخۀ مادريد به كوشش عبدالرحمن علی الحجی در 1965 م در بيروت به چاپ رسيده است. قسمتهايی از المقتبس به زبان اسپانيايی ترجمه شده است (برای تاريخچهای از كشف نسخهها و اجزای خطی المقتبس و نشر و ترجمۀ آنها نک : بستانی؛ دانشنامه؛ عبادی، 530؛ عنان، تراجم، 277- 279؛ مكی، 146-154؛ سالم، 2/ 226).
ابن ابار، محمد بن عبدالله، اعتاب الكتاب، به كوشش صالح اشتر، دمشق، 1380 ق/ 1961 م؛ همو، التكملة، به كوشش فرانسيسكو كودرا، مادريد، 1882 م؛ همو، الحلة السيراء، به كوشش حسين مؤنس، قاهره، 1963 م؛ ابن بسام، علی، الذخيرة، قاهره، 1361 ق/ 1942 م؛ ابن بشكوال، خلف بن عبدالملک، الصلة، به كوشش عزت عطار حسينی، قاهره، 1364 ق/ 1957 م؛ ابن حيان قرطبی، حيان بن خلف، المقتبس فی اخبار بلد الاندلس، به كوشش عبدالرحمن علی الحجی، بيروت، 1965 م؛ همو، المقتبس من انباء اهل الاندلس به كوشش محمود علی مكی، بيروت، 1973 م؛ همو، المقتبس (الجزء الخامس)، به كوشش پ. چالمتا و ديگران، مادريد، 1979 م؛ ابن خطيب، محمد بن عبدالله، اعمال الاعلام، به كوشش لوی پرووانسال، بيروت، 1956 م؛ ابن خلدون، مقدمة، بيروت، داراحياء التراث العربی؛ ابن خير، ابوبكر محمد، فهرسة، بيروت، 1966 م؛ ابن سعيد مغربی، علی بن موسی، المغرب، به كوشش شوقی ضيف، قاهره، 1951 م؛ بستانی ف؛ پالنسيا، آنخل گونزالس، تاريخ الفكر الاندلسی، ترجمۀ حسين مؤنس، قاهره، 1955 م؛ جامعه، خطی؛ حاجی خليفه، كشف؛ حميدی، محمد بن فتوح، جذوة المقتبس، به كوشش محمد بن تاويت الطنجی، قاهره، 1371 ق؛ دانشنامه؛ سالم، عبدالعزيز، قرطبة حاضرة الخلافة فی الاندلس، بيروت، 1972 م؛ سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، الاعلان بالتوبيخ، به كوشش فرانتس روزنتال، بغداد، 1382 ق/ 1963 م؛ ضبّی، احمد بن یحیی، بغية الملتمس، مادريد، 1884 م؛ عبادی، احمد مختار، فی التاريخ العباسی و الاندلسی، بيروت، 1972 م؛ عنان، محمد عبدالله، تراجم اسلامية شرقية و اندلسية، قاهره، 1970 م؛ همو، نهاية الاندلس، قاهره، 1386 ق/ 1966 م؛ فروخ، عمر، تاريخ الادب العربی، بيروت، 1984 م؛ مراكشی، عبدالواحد، المعجب، به كوشش محمد سعيد العريان و محمد العربی العلمی، قاهره، 1368 ق/ 1949 م؛ مقری تلمسانی، احمد بن محمد، ازهار الرياض، به كوشش مصطفی السّقا و ديگران، قاهره، 1359 ق/ 1940 م؛ مكّی، محمود علی، مقدّمه بر المقتبس (نک : ابن حيان در همين مآخذ)؛ نيز:
ESC1; GAL, S. يوسفرحيملو
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید