ابن خازن
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223026/ابن-خازن
دوشنبه 1 اردیبهشت 1404
چاپ شده
3
اِبْنِ خازِن، ابوالفضل احمد بن محمد (471- 518 ق/ 1078- 1124 م)، شاعر و خطاط بغدادی. خاندان وی اهل دينور بودهاند. او خود در بغداد زاده شد و همانجا درگذشت. تاريخ وفات او را برخی 512 ق نوشتهاند (ابن جوزی، عبدالرحمن، 9/ 204؛ ابن جوزی، يوسف، 8(1)/ 76؛ ابن اثير، 10/ 546) كه با توجه به روايت قاطع عمادالدين كاتب (برگ 53) احتمالاً اشتباه است. عمادالدين كه با ابوالفتح فرزند ابن خازن دوستی داشت، شعر و ادب و ظرافت و فضل او را ستوده، اما بيشتر به خط زيبای او توجه داشته و در حق او نوشته كه در هنر خطاطی، چيزی از همنامش ابوالفوارس ابن خازن كم نداشت (همانجا؛ قس: 19/ 482) و ابنخلكان (1/ 149) و ابنشاكر (12/ 156) حتی او را در اين فن، يگانۀ زمان دانستهاند. با اينهمه، ظاهراً زندگانی او همانند شعرش، متوسط و تهی از حوادث عمده بوده است. وی هرگز به درگاه پادشاهان و اميران بزرگ راه نيافته و تنها به مدح شخصيتهايی چون ابونصر انوشروان بن خالد (عمادالدين، برگهای 53 و 55)، معتمد الدوله يحيی بن صاعد (همو، برگ 54)، امين الدولة بن صاعد (همو، برگ 55)، زين الكتاب احمد بن رجا (همانجا) و همچنين عمّ عمادالدين كاتب، عزيزالدين احمد بن حامد (همو، برگ 53) بسنده كرده است. از دوستی او با اعيان و مشاهير روايتهايی چند باقی است، كه در يكی از آنها به سفر او به اصفهان اشاره شده است: در 506 ق/ 1112 م وی همراه راوی داستان عازم اصفهان شد و به خانۀ شمس الحكما ابوالقاسم اهوازی طبيب درآمد. با آنكه طبيب غايب بود، آن دو را به حمام و سپس شبستان خانه بردند و ابن خازن شعری در اين باب سرود (ابن جوزی، عبدالرحمن، همانجا؛ ابن جوزی، يوسف، 8(1)/ 77؛ ابن اثير، همانجا). اين شعر را (كه سه بيت بيش نيست) عمادالدين كاتب به همان پزشك اهوازی نسبت داده (متأسفانه اين بخش از نسخۀ ما ساقط است)، ولی ابن خلكان (1/ 150) كه خود داستان مهمانی پزشك را به نحو ديگری نقل كرده، به اين انتساب در خريدۀ عمادالدين اشاره كرده است. ابن خلكان (همانجا) روايت ديگری هم دربارۀ پيوند ميان شاعر و طبيب نقل كرده و نوشته است چون طبيب او را فصد كرد و آزار رسانيد، شاعر 5 بيت طنزآميز سرود و برای او ارسال داشت. يكی ديگر از دوستان ابن خازن كه وی شعری نيز در هجوش سروده، دانشمند معروف هبةالله بديع اسطرلابی (ه م) است (عمادالدين، برگ 54) كه علاوه بر علوم فلكی به ادب و اديبان نيز سخت دلبستگی داشت. هموست كه اشعار ابن حجاج (ه م) شاعر هرزه سرای بغدادی را جمعآوری كرده است. ابن حجاج چنانكه میدانيم، شاعری شيعی، تندمزاج و سُخف سرا بود و از گستاخی و تندزبانی نسبت به بزرگان ديگر مذاهب ابايی نداشت. چون خواستند از شدت و حدت لحن او نسبت به آن بزرگان بكاهند، وی را به خواب ابن خازن درآوردند. ابن خازن همۀ ابياتی را كه آن شاعر در باب فساد مذهب خود، سرزنشی كه امام علی(ع) از او كرد و پشيمانی وی از آن گفتارهای گزنده كه سروده بود، به خاطر سپرد و چون پس از چندی آنها را برای ديگر اديبان خواند، همه اذعان داشتند كه اين سخن، سخن ابن حجاج است، نه سرودۀ ابن خازن (دربارۀ اين روايت، نک: ه د، ابن حجاج). از مجموعۀ اشعار ابن خازن، اينك چيز قابل توجهی در دست نيست، زيرا او خود چندان به اين امر عنايت نداشت، و اصولاً به نظر میآيد كه مقدار ساختههای او اندك بوده و جز در موارد خاص شعر نمیسروده است (نک : عمادالدين، برگ 53). چون او درگذشت، فرزندش ابوالفتح، ظاهراً به تقاضای عمادالدين به جمعآوری آثار پراكندۀ پدر همت گماشت. ابوالفتح در مقدمۀ ديوان دليل اقدام خود را اندكی شعر پدر و بیتوجهی مردم به آن میداند (همانجا: قس: ابن خلكان، 1/ 149؛ ابن شاكر، 12/ 156؛ صفدی، 8/ 78)، اما از اين ديوان نيز اينك جز آن پانزده ـ شانزده صفحهای كه عمادالدين برگزيده و بر حسب حروف الفبا تنظيم كرده، چيزی به جای نمانده است. نيمی از اين منتخب در مجلد دوم خريدة (بخش شعرای فارس ... و بغداد) و نيمی ديگر در مجلد سوم آمده است. متأسفانه بخش دوم خريدة از نسخههای عكسی دانشگاه تهران ساقط است، اما تقريباً همۀ آنچه از اين بخش ساقط است، در منابع ديگر چون ابن خلكان (1/ 149 به بعد) آمده است. شعر موجود او كه قطعاتی در مدح، هجا، رثا و... است كه گاه تقليدی از سبك گذشتگان و گاه ظرافت و نكتهپردازيهای شاعران سدههای 4 تا 6 ق در عراق و ايران است. اين اشعار هر چند كه به قول ابن خلكان (1/ 149) خوش سبك و دلنشين است، از هيچ ويژگی چشمگيری بهرهمند نيست. يكی از شيوههايی كه او در شعر پيش گرفته بود، لغز سرايی بود. يك نمونه از اين لغزها را در خريدة (برگ 55) میتوان يافت. نمونۀ ديگری نيز آن قطعۀ 4 بيتی است كه او در پاسخ عبدالوهاب بن يَعْمُر نوشت (عمادالدين، «قسم شعراء الشام»، 2/ 266-267). ظاهراً ابن خازن جُنگی نيز از اشعار گروهی از شاعران عرب فراهم آورده بوده است، زيرا عمادالدين، مكرر از «مجموعۀ» ابوالفضل ابن خازن اشعاری نقل كرده است (همان، 2/ 272، 297، 415). ابن كثير (12/ 184) نيز روايتی از تاريخ ابن خازن آورده كه معلوم نيست منقول از كدام تاريخ و كدام ابن خازن است. در اينجا به دو ابن خازن ديگر كه اتفاقاً آن دو نيز به خوش خطی و شاعری مشهور بودهاند، اشاره میشود:
شهرت او بيشتر از آنجاست كه ديوان پدر را برای عمادالدين گرد آورده است. او خود نيز شعر میسرود و برخی از سرودههای خود را برای عمادالدين خوانده است و وی اين اشعار را كه تقليدی از شيوۀ مهيار ديلمی میداند، نقل كرده است (برگ 35). عمادالدين اشاره میكند كه ابوالفتح چندی به كيمياگری روی آورده و در 550 ق/ 1155 م شعری در همين باب برای او خوانده است، اما پس از چندی آن كار را فرونهاده و زهد پيشه كرده و در مسجد آجمه مسكن گزيده است (همانجا). شايد در همان احوال بود كه هنر خطاطی خود را به كار گرفت و به نسخهنويسی، آنهم منحصراً از كتاب مقامات (كه نمیدانيم كدام كتاب مراد است) پرداخت و از اين كتاب چندان نوشت كه به قول ابن خلكان (1/ 149) نسخ آن در دست مردم فراوان گرديد. ابن شاكر (12/ 156) شمار آنها را 100 نسخه دانسته است. شغل ديگری كه صفدی به او نسبت داده، مؤذنی مسجد بغداد است كه در ازای آن مزدی نيز دريافت میداشته است (فيصل، 2/ 266). تاريخ مرگ او معلوم نيست، اما مسلماً ميان سالهای 575 ق/ 1179 م (ابن خلكان، 1/ 151) و 590 ق/ 1194 م (فيصل، همانجا) اتفاق افتاده است.
معروف به ابن خلاّن (502 ق/ 1109 م). او از خطاطان بزرگ زمان خود بود و 500 نسخه از قرآن كريم نگاشته بود. عمادالدين (برگ 52) علاوه بر اين اطلاعات، چند بيت نيز از اشعار او نقل كرده است.
ابن اثير، الكامل؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، حيدرآباد دكن، 1359 ق؛ ابن جوزی، يوسف بن قزاوغلی، مرآة الزمان، حيدرآباد دكن، 1370 ق/ 1951 م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن شاكر كتبی، محمد، عيون التواريخ، به كوشش فيصل السامر و نبيلة عبدالمنعم داوود، بغداد، 1497 ق/ 1977 م؛ ابن كثير، البداية؛ ذهبی، محمد بن احمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط، بيروت، 1405 ق/ 1985 م؛ صفدی، خليل بن ایبک، الوافی بالوفيات، به كوشش محمد يوسف نجم، بيروت، 1391 ق/ 1971 م؛ عمادالدين كاتب، محمد، خريدة القصر، نسخۀ عكسی موجود در مركز؛ همو، همان، «قسم شعراء الشام»، به كوشش شكری فيصل، دمشق، 1378 ق/ 1959 م؛ فيصل، شكری، حاشيه بر خريدة القصر، «قسم شعراء الشام» (نک : عمادالدين در همين مآخذ)؛ يافعی، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان، حيدرآباد دكن، 1338 ق.
آذرتاش آذرنوش
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید