اِبْنِ حَزْم، ابومحمد علی بن احمد بن سعيد، فقيه، محدث، فيلسوف، عالم اديان و مذاهب، اديب و شاعر و يكی از درخشانترين چهرههای فرهنگ اسلامی در اندلس (۳۸۴-۴۵۶ ق/ ۹۹۴-۱۰۶۴ م).
زندگی و سرگذشت
وی بنابر گواهی خودش در شهر قرطبه در اندلس چشم به جهان گشود. نياكان وی از ساكنان قريهای به نام منته ليشَم [۱]در اونبه در ناحيۀ لَبْلَه [۲]در غرب اندلس بودهاند، اما پدرانش در شهر قرطبه میزيستهاند. گفته میشود كه جدّ اعلايش ايرانی و از بردگان آزاد شدۀ يزيد بن ابی سفيان، برادر معاويه بوده است (ابن صاعد، ۷۵). بنابر نوشتۀ ابن بسام معاصرانش ابن حزم را «از نسبی ناشناخته و بیريشه و جدّ نزديكش را نومسلمان میدانستهاند» ۱(۱)/ ۱۴۲). شهرت خاندان وی با پدرش آغاز میشود. پدرش و وی در يكی از بحرانیترين و پرآشوبترين دورانهای تاريخ اندلس میزيستهاند، كه همزمان با پايان خلافت امويـان و فروپـاشی وحدت جغرافيايی ـ سياسی اندلس و آغاز آشفتگی و انحطاط بوده است (نک : ابنحزم، خاندان). پدر ابنحزم اهل علم و ادب و از دولتمردان زمان بهشمار میرفته است. وی در زمان فرمانروايی ابوعامر ملقّب به المنصور (۳۶۶- ۳۹۲ ق/ ۹۷۶-۱۰۰۲ م) يكی از وزيران وی بوده است. ابن حزم دوران كودكی و نوجوانی را در رفاه و آسايش خانۀ پدری و بنابر گفته خود در دامان زنان گذرانيد و از ايشان بسيار چيزها، از جمله خط و خواندن قرآن آموخت و با خلقيات و رفتار و كردار و ويژگيهای روانی ايشان نيك آشنا شد. اين تجارب دوران كودكی سرمايۀ سرشاری بود كه بعدها وی از آنها در نوشتن يكی از برجستهترين آثار خود به عنوان طوق الحمامة (گلوبند كبوتر) بهرۀ بسيار برد. ابن حزم در اين نوشته به برخی از رويدادها و آشفتگيهای دوران جوانی خود اشاره میكند و از اين رو میتوان آن را سرچشمۀ مهمی برای آشنايی با دورانی از زندگی وی به شمار آورد. نخستين رويداد مهم سياسی و اجتماعی دوران جوانی ابنحزم به خلافت رسيدن محمد بن هشام بن عبدالجبّار ملقّب به المهدی است. وی نخست در روز خلع هشام بن الحكم (دوم) ملقب به المؤيَّد در ۳۹۹ ق/ ۱۰۰۸ م با ياری هواداران بنیاميّه به خلافت رسيد، اما پس از ۹ ماه در نيمۀ ربيعالاول ۴۰۰/ ۱۰۱۰ م از سوی سليمان بن حكم كنار زده شد، و بار دوم نيز، پس از سليمان به مدت ۴۰ روز حكومت كرد و سرانجام در ذيحجۀ ۴۰۰ به دست بردگان كشته شد. تاريخنگاران وی را «انگيزۀ فتنه و شقاق و نفاق» ناميدهاند (نک : ابن عذاری، ۳/ ۵۰ به بعد؛ مراكشی، ۴۱-۴۳). ابن حزم و پدرش در نخستين روزهای خلافت وی از خانۀ خود در بخش شرقی قرطبه به خانۀ قديميشان در بخش غربی، در محلهای به نام «بلاط مغيث» منتقل شدند (ابن حزم، طوق الحمامة، ۲۰۷). رويداد تكان دهنده و ويرانگر ديگر، در اين مرحله، روی كار آمدن سليمان بن حكم، ملقب به الظافر است. وی در ۳۹۹ ق به خلافت رسيد و در ربيعالاول ۴۰۰ به قرطبه آمد و در شوال همان سال از آنجا بيرون رفت و سپس همراه سپاهيان بربر و لشكريان مسيحی به قرطبه بازگشت، و به گفتۀ گزارشگران در نبرد مشهور به «قَنطش»، بيست و چند هزار نفر كشته شدند كه در ميان ايشان بسياری عالمان، فقيهان، و ائمۀ مساجد بودند. سليمان، پس از آن، به همراهی بربرها در شهرهای اندلس به كشتار، تاراج و ويران كردن روستاها پرداخت (ابن عذاری، ۳/ ۹۱-۹۵؛ ۱۱۷؛ مراكشی، ۴۲-۴۳؛ ابن بسام، ۱(۱)/ ۲۴- ۲۹). در اين ميان در محرم ۴۰۴/ ژوئيۀ ۱۰۱۳ سپاهيان بربر قصر خاندان ابن حزم را در بلاط مغيث تصرف و تاراج كردند، و ابنحزم ناگزير شد كه از قرطبه به المِريه (آلمِريا[۳]) بگريزد (ابن حزم، همان، ۲۰۸). در ۴۰۶ ق سليمان بن حكم و برادرش عبدالرحمن و پدر ۸۰ سالۀ ايشان، به دست علی بن حمود بن ميمون كشته شدند. علی بن حمود بن ميمون از ذريۀ علی بن ابی طالب (ع) و نخستين فرمانروای بنیهاشم در اندلس بود، سليمان بن حكم وی و برادرش قاسم بن حمود را هر يك به فرمانداری شهر سَبْتَه [۴]و جزيرة الخضراء گمارده بود. دوران فرمانروايی علی بن حمود يك سال و نه ماه بود. وی با همراهی و ياری سپاهيان بربر قدرت را به دست گرفت. علی بن حمود در ۲۲ محرم ۴۰۷/ اول ژوئيۀ ۱۰۱۶ قرطبه را تصرف كرد، ولی در ذيقعدۀ ۴۰۸ به دست ۳ تن از غلامان صقلبی خود در حمّام كشته شد (ابن عذاری، ۳/ ۱۱۹-۱۲۴؛ ابن بسام، ۱(۱)/ ۷۸، ۸۳). در پی اين رويدادها گرفتاری تازهای برای ابن حزم پيش آمد. در حالی كه وی همچنان در المريه به سر میبرد، بدخواهان و دشمنانش دسيسه كردند و فرماندار المِريه، خَيران صقلبی (حك ۴۰۳- ۴۱۹ ق) را بر ضد وی برانگيختند. خيران از غلامان برجستۀ منصور بن ابی عامر بود و پس از فرو ريزش خلافت اموی در اندلس، فرماندار المِريه گرديد و در رويدادهای بعدی در اندلس نقشی برجسته داشت (ابن عذاری، ۳/ ۱۶۶-۱۶۷؛ دوزی، II/ 310-311, 317-319). بدخواهان ابن حزم به خيران گزارش داده بودند كه ابن حزم و دوستش محمد بن اسحاق نهانی میكوشند كه خلافت اموی را بار ديگر در اندلس زنده كنند. خيران بدين سبب وی و دوستش را دستگير و چند ماه زندانی كرد و سپس ايشان را به محلی به نام حصن القصر [۵]از نواحی اشبيليه تبعيد كرد. ابن حزم پس از چند ماه از راه دريا به بلنسيه (والنسيا) رفت. اين سفر همزمان با روی كار آمدن عبدالرحمن چهارم بود. عبدالرحمن بن محمد بن عبدالله بن الناصر، ملقب به المرتضی در ۴۰۷ ق/ ۱۰۱۶ م در شرق اندلس قيام كرد و در رمضان ۴۰۸/ فوريۀ ۱۰۱۸ مردم با وی بيعت كردند. ابن حزم به وی پيوست و وزارت او را بر عهده گرفت و در نبرد وی با قاسم بن حمود برادر علی بن حمود، شركت كرد. اما المرتضی در اين نبرد شكست خورد و در راه گريز در ۴۰۸ ق كشته شد. در نتيجه ابن حزم اسير گرديد، اما پس از چندی آزاد شد و در شوال ۴۰۹/ فوريۀ ۱۰۱۹ به قرطبه بازگشت (نک : ابن عذاری، ۳/ ۱۲۱، ۱۲۷؛ دوزی، II/ 316-318؛ ابن حزم، طوق الحمامة، ۲۰۸، ۲۱۷- ۲۱۸). از اين پس تا ۴۱۴ ق/ ۱۰۲۳ م گزارشی دربارۀ زندگی و سرگذشت ابن حزم در دست نيست. اما در اين سال است كه ما در پی رويداد سياسی ديگری با ابن حزم روبهرو میشويم. در اين سال مردم قرطبه كه به تازگی بار ديگر استقلال خود را به دست آورده بودند، تصميم گرفتند كه يكی از امويان را بر تخت فرمانروايی بنشانند. وزيران و اعيان شهر، سه تن را نامزد كردند كه يكی از ايشان عبدالرحمن بن هشام بود و سرانجام همگان عبدالرحمن بن هشام، برادر المهدی را با لقب المستظهر بالله به خلافت برگزيدند. المستظهر در اين هنگام ابن حزم را كه از دوستان بسيار نزديك او بود به عنوان «حاجب» يا وزير بزرگ خويش برگزيد و عبدالوهاب بن حزم پسر عموی ابن حزم و نيز ابوعامر بن شهيد را به وزارت گمارد. اما از سوی ديگر نابسامانی اوضاع اقتصادی و دشواريهای مالی و بيكاری، بر دوش عامۀ مردم سنگينی میكرد و بر آتش ناخشنودی ايشان از حكومت دامن میزد. در اين ميان مردی از امويان به نام محمد بن عبدالرحمن بن عبيدالله النّاصری كه پيش از آن اميد داشته بود كه به جای عبدالرحمن المستظهر به خلافت برگزيده شود، از آن اوضاع آشفته بهرهبرداری كرد. وی مردی بود بیفرهنگ و كماستعداد و شكمباره و شهوتران. اما توانسته بود نفوذ خود را در ميان كارگران قرطبه گسترش دهد. و توانست شورشی را بر ضد المستظهر برانگيزد كه به پيروزی انجاميد. وی المستظهر را از خلافت بركنار كرد و پس از رسيدن به خلافت خود را از المستكفی بالله خواند (۴۱۴ ق/ ۱۰۲۴ م). نخستين اقدام وی اين بود كه ابن حزم و عموزادهاش را دستگير كرد و به زندان افكند. ابن حزم خود در كتاب التقريب لحدّ المنطق (صص ۱۹۹-۲۰۰) به اين رويداد اشاره میكند (ابن عذاری، ۳/ ۱۳۵- ۱۳۹، ۱۴۰-۱۴۲؛ ابن بسام، ۱(۱)/ ۳۴- ۳۹، به ويژه ۳۸۲). زندگی سياسی ابنحزم در دوران خلافت آخرين فرمانروای اموی در اندلس، يعنی هشام بن محمد المعتدبالله (خلافت: ۴۱۸-۴۲۲ ق/ ۱۰۲۷-۱۰۳۱ م) پايان يافت. گفته میشود كه ابنحزم وزير او بوده است (ابنعذاری، ۳/ ۱۴۵-۱۴۶، ۱۵۲؛ دوزی، II/ 338-346؛ ياقوت، ۱۲/ ۲۳۷). بنابر گزارشهای تاريخنگاران، ابن حزم از اين زمان به بعد، يكباره از همۀ امور سياسی روی گردانيد و به آموختن دانشها روی آورد. با توجه به رويدادهای سياسی و دگرگونيهای بنيادی در اوضاع زندگی در اندلس، و به ويژه در قرطبه، به آسانی میتوان بيزاری و روی گردانی ابن حزم را از سياست توجيه كرد. از سوی ديگر، بنابر گزارش تاريخ نگاران، ابن حزم دربارۀ بنیاميه و فرمانروايان ايشان، از گذشتگان و معاصران سخت تعصب میورزيده و از دل و جان هوادار و مدافع حاكميت آنان بوده است و ايشان را بر ديگر وابستگان به قريش برتری میداده است (ابن بسام، ۱(۱)/ ۱۴۲؛ ياقوت، ۱۲/ ۲۵۰).
دربارۀ تحصيلات ابن حزم، نام چند تن از استادان ابن حزم در منابع از جمله در برخی از نوشتههای خود وی آمده است: در اين ميان نخستين استاد وی در فقه ابوعبدالله بن دحّون (د ۴۳۱ ق/ ۱۰۴۰ م)، در حديث احمد بن محمد بن الجسور، در منطق و فلسفه ابوعبدالله محمد ابن الحسن المذحجی و در كلام و جدل ابوالقاسم عبدالرحمن بن ابی يزيد الازْدی بودهاند (ابن حزم، طوق الحمامة، ۲۱۶؛ حميدی، ۲۹۰؛ ياقوت، ۱۲/ ۲۴۱، ۲۴۲؛ ذهبی، ۱۸/ ۱۸۵؛ مقری، ۳/ ۱۷۵). ابن حزم، گويا تا سن ۲۶ سالگی از احكام شرعی و مبانی فقهی آگاهی نداشته است و چنانكه از خود او نقل میشود، برخی از آداب نماز را نيز نمیدانسته است و در پی يك رويداد در مسجدی، از ناآگاهی خود بر آيين نماز آزردهخاطر میشود، پس نزد ابن دحّون میرود و خواندن كتاب موطّأ مالك بن انس را نزد وی آغاز میكند و سه سال نزد او و ديگران فقه و حديث میآموزد (ياقوت، ۱۲/ ۲۴۰-۲۴۲).
ابن حزم، بقيۀ سالهای زندگی خود را در ناحيۀ لبله به سر آورد و به تأليف و تعليم پرداخت و سرانجام در سن ۷۱ سالگی در همانجا درگذشت (ابن صاعد، ۷۷؛ ابن بسام، ۱(۱)/ ۱۴۱؛ ياقوت، ۱۲/ ۲۴۰: ۴۵۷ق).
آثـار
عناوين كتابها و رسايل ابنحزم گواه بر اين است كه وی نويسندهای بسيار پركار بوده است. گزارشهای تاريخ نگاران نيز نشان میدهد كه نوشتههای وی به شمار شگفتانگيزی میرسيده است. مثلاً از پسرش ابورافع فضل (د ۴۷۹ ق/ ۱۰۸۶ م) نقل میشود كه شمار نوشتههای پدرش در فقه، حديث، اصول، نحو و لغت، ملل و نحل، تاريخ و نيز رديّههايی كه بر مخالفان نوشته به حدود ۴۰۰ مجلد میرسيده و نزديك به ۰۰۰‘۸۰ برگ را دربر میگرفته است، بدينسان وی را از لحاظ كثرت نوشتههايش با محمد بن جرير طبری نويسندۀ تاريخ مشهور مقايسه كردهاند (ابنصاعد، ۷۶-۷۷). اما از همۀ اين نوشتهها اكنون جز چند كتاب و تعدادی رساله باقی نمانده است. ما در اينجا عنوانهای كتب و رسايلی را میآوريم كه دستنوشتههايی از آنها بر جای مانده و تاكنون چاپ و منتشر شدهاند (برای عناوين ديگر نوشتههای او نک : ذهبی، ۱۸/ ۱۹۳-۱۹۷).
۱. طوق الحمامة فی الألفة و الالاف، دربارۀ عشق و عاشقان. تنها يك دست نوشته از آن در كتابخانۀ دانشگاه ليدن هلند موجود است. نخستين بار د. ك. پترف [۶]اين كتاب را برپايۀ همان يگانه دست نوشته در ۱۹۱۴ م در ليدن منتشر كرد. بار ديگر همين چاپ در ۱۹۳۴ م در دمشق و در ۱۹۵۰ م به كوشش حسن كامل الصيرفی در قاهره منتشر شد. سپس در ۱۹۴۹ م برشه [۷]متن آن را همراه با ترجمۀ فرانسوی در الجزيره منتشر كرد. آخرين چاپ آن با مقدمه، تصحيحات و زيرنويسها به كوشش صلاحالدين القاسمی در ۱۹۸۵ م در تونس منتشر شده است. اين كتاب دوبار به زبان انگليسی و نيز زبانهای روسی، آلمانی، ايتاليايی، فرانسوی و اسپانيايی و جز آن ترجمه شده است.
۲. «رسالة فی فضل الاندلس» كه متن آن را مقری در نفح الطيب (۳/ ۱۵۸- ۱۷۹) آورده است. اين رساله زير عنوان فضائل الاندلس و اهلها با دو رسالۀ ديگر به كوشش صلاحالدين منجد در ۱۹۶۸ م در بيروت، منتشر شده است، همچنين در رسائل ابن حزم، مجموعۀ دوم، به كوشش احسان عباس، يافت میشود.
۳. الاِحكام فی اصول الاَحكام، نخستين بار در سالهای ۱۳۴۵- ۱۳۴۸ ق به كوشش احمد شاكر در قاهره، سپس در ۸ جزء در دو جلد، به كوشش زكريا علی يوسف در ۱۹۷۰ م در قاهره و بار ديگر در ۱۹۸۰ م، با مقدمۀ احسان عباس در بيروت منتشر شده است.
۴. المُحَلّی فی شرح المُجَلّى، ابن حزم اين كتاب را بر پايۀ فقه شافعی و پيش از گرايش به مذهب ظاهريه تأليف كرده بود كه شرحی است بر المُجَلّى نوشتۀ ديگر خودش، متن آن نخست به كوشش احمد شاكر در ۱۱ جلد در سالهای ۱۳۴۷-۱۳۵۲ ق/ ۱۹۲۸-۱۹۳۳ م و سپس به كوشش محمد منيرالدمشقی همچنان در ۱۱ جلد در بيروت منتشر شده است.
۵. ابطال القياس و الرّأی و الاستحسان و التقليد و التعليل كه نخستين بار گولد تسيهر [۸]پارههای مهم آن را در ملحقات كتاب خود زير عنوان «ظاهريان[۹]» در لايپزيگ (۱۸۸۴ م) منتشر كرد. اين كتاب بار ديگر زير عنوان تلخيص ابطال القياس... به كوشش سعيد الافغانی در ۱۳۷۹ ق/ ۱۹۶۰ م در دمشق انتشار يافته است.
۶. الاصول و الفروع، در دو جلد، در قاهره (۱۹۷۸ م) منتشر شده است.
۷. رسائل ابنحزم الاندلسی، در سه مجموعه، به كوشش احسان عباس از سال ۱۹۵۴ م (؟) به بعد منتشر شده است. اين سه مجموعه افزون بر طوق الحمامة رسالههای زير را در بردارند: رسالة فی الرد علی الهاتف من بُعد، رسالة البيان عن حقيقة الايمان، رسالة التوقيف علی شارع النجاة باختصار الطريق، رسالة مراتب العلوم، رسالة فی الغناء المُلهی اَمباحُ هواَم محظور؟، رسالة فی الم الموت و ابطاله، فصل فی معرفة النفس بغيرها و جهلها بذاتها، رسالة فی مداواة النفوس و تهذيب الاخلاق و الزهد فی الرذائل، رسالة الدُرَّة فی تحقيق الكلام فيما يلزم الانسان اعتقاده، رسالة فی مسألة الكَلب، رسالة فی الجواب عما سئل عنه سئوال تعنيف، رسالة فی الرد علی ابن النغزاله (النغزيله) اليهودی (سَموئِل بن نَگدِلا)، رسالة فی الامامة، رسالة عن حكم من قال انَّ ارواحَ اهل الشقاء مُعَذَبَةُ الی يومالدين، رسالة التَلخيص لوجوه التخليص، نقط العروس (نک : شمارۀ بعد).
۸. نَقْط العروس (فی تواريخ الخلفاء)، اين رساله را نخستين بار زيبولد [۱۰]در مجلۀ «مركز مطالعات تاريخی در گرانادا[۱۱]» در ۱۹۱۱ م منتشر كرد . بار دوم به كوشش شوقی ضيف در مجلۀ كلية الآداب (شم ۱۳، ۱۹۵۱ م) و بار سوم در جزء دوم مجموعۀ رسائل ابن حزم به كوشش احسان عباس انتشار يافت.
۹. حجة الوداع، به كوشش ممدوح حقی، دمشق، ۱۹۵۶ م.
۱۰. الاخلاق و السير، اين كتاب همان رسالة فی مداواة النفوس و تهذيب الاخلاق است كه به كوشش احسان عباس در مجموعۀ يكم رسائل ابن حزم الاندلسی منتشر شده است. اين اثر بار ديگر با ترجمۀ فرانسوی به كوشش ن. توميش [۱۲]با عنوان الاخلاق و السِيَر در بيروت (۱۹۶۱ م) انتشار يافت.
۱۱. التَّقريب لحدِ المنطق و المَدخَل اليه كه به كوشش احسان عباس از روی تنها دست نوشتۀ موجود آن در مكتبة الاحمديۀ جامع زيتونيۀ تونس (شم ۶۸۱۴) در بيروت (۱۹۵۹ م) منتشر شده است.
۱۲. الفِصَل فی المِلَل و الاهواء و النَحَل، چاپ نخست آن در قاهره (۱۳۱۷ ق/ ۱۸۹۹ م) در ۵ جزء (در دو مجلد) منتشر شده كه در حاشيۀ آن ملل و نحل شهرستانی چاپ شده است. چاپ دوم نيز در ۵ جزء (در دو مجلد) در قاهره (۱۹۶۴ م) انتشار يافته است.
۱۳. «منظومة ابن حزم فی قواعد الفقه الظاهری»، به كوشش محمدابراهيم الكتانی، در مجلة معهد المخطوطات، ج ۲۱، ۱۹۷۵ م، صص ۱۴۸-۱۵۱.
۱۴. رسالة الاَلوان، رياض، النادی الادبی الثقافی، ۱۹۷۹ م.
۱۵. «رسالة فی امّهات الخلفاء»، به كوشش صلاحالدين منجد، در مجلة المجمع العلمی بدمشق، مجلد ۳۴، ۱۹۵۹ م.
۱۶. كتاب السياسة كه بخشهايی از آن را ابراهيم الكتانی در مجله تِطوان (مغرب، شم ۵، ۱۹۶۰ م) منتشر كرده است.
۱۷. جَمهرة اَنساب العرب كه نخستينبار به كوشش لوی پرووانسال، در قاهره (۱۹۴۸ م) و بار دوم به كوشش عبدالسلام هارون، در قاهره (۱۹۶۲ م) و بار سوم در بيروت (دارالكتب العلمية) منتشر شده است.
۱۸. جوامعُ السَيَرة (السيرَة النَبَويَّه) كه به كوشش احسان عباس و ناصرالدين الاسد، در قاهره (۱۹۵۶ م) همراه اين پنج رساله منتشر شده است: «رسالة فی القراءات المشهورة فی الامصار الآتية مجیء التواتر»، «رسالة فی اسماء الصحابة رُواة الحديث و ما لِكُلّ واحدٍ من العدد»، «رسالة فی تسمية من رُوِيَ عنهم الفِتيا من الصحابة و من بعد هم علی مراتبهم فی كثرة الفِتيا»، «جُمَل فتوح الاسلام»، «اسماء الخُلفاء المهديين و الائمة امراء المؤمنين».
۱۹. «مراتب الاجماع فی العبادات و المعاملات و الاعتقادات» كه «نقد مراتب الاجماع» ابن تيميه به ضميمۀ آن است و به همراه محاسن الاسلام و شرائع الاسلام بخاری در ۱۳۵۷ ق در قاهره به چاپ رسيده است.
۲۰. رسائل ابنحزم (مجموعۀ چهارم)، به كوشش احسان عباس كه در ۱۹۸۴ م در بيروت منتشر شده است.
ويژگيها
بر پايۀ نوشتههای خود ابن حزم و گزارشهای تاريخنگاران، بیگمان میتوان گفت كه وی از لحاظ روانشناسی فردی، مردی ويژه بوده و برخی از اين ويژگيهای وجوديش، در دوران زندگانی وی انگيزۀ رنجها و ناآراميهای گوناگون برای او شده بوده است. ابنحزم از يك سو دارای روحی بسيار حساس، طبعی شاعرانه و در دوستيهايش با انسانهای همگون خود بسيار استوار و وفادار بوده و از سوی ديگر در باورها و انديشههايش سخت تعصب میورزيده است. ابنحزم خود دربارۀ خلقيات خويش مینويسد: من در سرشت خود دو طبيعت دارم كه زندگی من با آنها هرگز گوارا نيست. و گرد آمدن آنها مرا از زندگانی بيزار میكند و گاه آرزو میكنم كه از خويش گريزان شوم، تا از رنجی كه به خاطر آنها میكشم، آزاد شوم: يكی وفاداری است كه هيچ تلونی بدان آميخته نيست و در حضور و غياب و نهان و آشكار يكسان است، و زاييدۀ الفتی است كه نمیگذارد روحم از آنچه به آن خو گرفته است، روی گردان شود، و نيز نمیگذارد كه از دست دادن كسانی را كه با ايشان مصاحب بودهام، از خاطر بگذرانم؛ و ديگری عزت نفسی است كه به ستم تن نمیدهد، و مرا به كمترين دگرگونی در رفتار آشنايانم حساس میكند، چنانكه مرگ را بر آن رجحان میدهم. هر يك از اين دو سجيّه مرا به سوی خود میكشد. من جفا میبينم و بر خود همواره میسازم، بسيار شكيبايی میكنم و انتظار میكشم، كه دشوار كسی توانايی آن را دارد ( طوق الحمامة، ۲۱۲). بدينسان شگفتی ندارد كه گفتهاند وی در تبليغ عقايد و نظريات خود و دفاع از آنها سخت بیپروا بوده و از اين رهگذر دشمن تراشی میكرده و رنجهای فراوان متحمل میشده است. با توجه به خصلت وفاداری وی میتوان هواداری استوار و حتی تعصبآميز او را در برابر فرمانروايان اموی توجيه كرده، و از همين روست كه ناگواريها، رنجها، تبعيدها و در به دريهايی كه در آن دوران آشفتگی و فروپاشی سياسی ـاجتماعی اندلس نصيب وی شده بود.
بسياری از فقيهان و عالمانی كه مخالف عقايد و نظريات ابن حزم بودهاند، در آزار او و تحريك فرمانروايان بر ضد وی میكوشيدهاند، و ايشان و عوام را عليه وی برمیانگيختهاند تا بدانجا كه در زمان حكومت ابوعمرو عبّاد بن محمد المعتضد بالله (۴۳۳-۴۶۱ / ۱۰۴۲- ۱۰۶۹ ) كتابهای وی را در اشبيليه سوزاندند و برخی را نيز در ملأعام پاره پاره كردند. نويسندگان وی میگويند كه: بزرگترين عيب وی [به گمان ايشان از ديدگاه منصفان] ناآگاهی او از سياست علم بوده است كه دشوارتر از تكميل آن است (ابنبسام، ۱(۱)/ ۱۴۱-۱۴۲؛ قس: ياقوت، ۱۲/ ۲۴۷- ۲۴۹؛ ذهبی، ۱۸/ ۲۰۰-۲۰۱، سوزاندن كتابهايش: ۲۰۵).