ابن شرف قیروانی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 20 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222971/ابن-شرف-قیروانی
دوشنبه 1 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
اِبْنِشَرَفِ قَیْرَوانی، ابوعبدالله محمد بن ابی سعید جُذامی قیروانی (ح 390- اول محرم 460 ق / 1000-11 نوامبر 1067 م)، شاعر، ادیب و ناقد مغربی. نیاکان وی از قبیلۀ جذام بودند که از یمن به شام کوچ کردند (سمعانی، 3 / 224) و سپس همراه فاتحان عرب به مغرب آمده و در قیروان ساکن شدند. ابنشرف در قیروان که در آن روزگار شهری سخت آبادان بود، به دنیا آمد (حسن، 20). این شهر در عهد فرمانروایی امیر معزّ بن بادیس (406-454 ق / 1016-1061 م) یکی از مراکز علمی و ادبی مغرب بود (یاقوت، 19 / 37) و ابنشرف در آنجا به رسم اشرافزادگان از همان آغاز کودکی نزد استادان بنام آن روزگار به تحصیل پرداخت. فقه را از ابوالحسن قابسی و ابوعمران فاسی (ابنبشکوال، 2 / 604) آموخت و فنون ادب و نحو را نزد استادانی چون ابواسحاق ابراهیم حُصْری صاحب زهرالآداب و محمد بن جعفر قزّاز فرا گرفت (یاقوت، همانجا) و به زودی به علم و دانش و هوشمندی شهرت یافت و به شاعری روی آورد و با قصیدۀ شیوایی که در مدح امیر معز سرود، به دربار وی راه یافت و به همراه ابنرشیق (ه م) که او نیز در همان اوان به دربار راه یافته بود، در شمار شاعران ویژۀ امیر درآمد و از ملازمان دیوان گردید (قفطی، 1 / 302؛ ابنظافر، 240-241)، اما چندی نگذشت که رقابت سختی میان او و ابنرشیق پدید آمد و گفتوگوها و مکاتبات ادبی بسیاری را بین آن دو موجب گردید. این رقابت که سپس صورت کشمکش خصمانه به خود گرفت، بدانجا رسید که آن دو به هجو یکدیگر پرداختند (ابنبسام، 4(1) / 170؛ یاقوت، 19 / 37- 38) و ظاهراً، دامن زدن به این رقابتها یکی از سرگرمیهای امیر معز شده بود، اما این رقابتها هرگز مانع آن نشد که ابنرشیق در کتابی که دربارۀ شعرای قیروان نوشت، از وی یاد نکند و او را نستاید، گرچه در رسایلی که نوشت بر وی بسیار نیز خرده گرفت (صفدی، 3 / 97، 98). ابنشرف در دربار امیر معزّ با بزرگانی چون علی بن ابیالرجال، وزیر وی آشنا شد و از او دانش فراوان کسب کرد و یکی از مشهورترین قصایدش را در مدح وی سرود (دیوان، 84-85). ابنشرف شاعری چیرهدست و تنوّع اشعار و استواری بیان و نیرومندی حافظهاش کمنظیر بود (ابنبسام، 4(1) / 169-170)، چندانکه به گزارش رقیب سرسختش ابنرشیق در بدیههسرایی چنان استاد بود که بدون پیشنویس، قصیدهای را از آغاز تا انجام مینوشت و بیدرنگ برمیخاست و قصیدۀ تازه سروده را میخواند و به گفتۀ همو قطعاتی که روزانه در حال مستی و هشیاری میسرود، از شماره بیرون بود. بیشتر اشعار او تازه و ابتکاری بود و سرودن همانند آنها برای دیگر شاعران، به کار و اندیشۀ فراوان نیاز داشت (صفدی، همانجا؛ ابن فضلالله، 11 / 240، 241). وی در بسیاری از اشعار خویش توانایی و چیرهدستی خود را در ترکیب الفاظ به خوبی نشان داده است، از جمله قصیدهای استوار و بالغ بر 100 بیـت سروده که سراسر ضربالمثل و پنـد و حکمـت است (نک : قسمتی از این قصیده، ابنشرف، دیوان، 81-84؛ قس: عبدالوهاب، (14) و نیز در یک دوبیتی که دربارۀ درهم و دینار سروده (دیوان، 64) با کلمات بازی شیرینی کرده است.ابنشرف در همۀ آثار خود، خواه شعر واقعی. خواه نظم و خواه نثر، همواره در پی نوآوری بود. از مقدمۀ کتاب ابکار الافکار و نیز مقدمۀ اعلام الکلام به خوبی برمیآید که از تکرار مکررات سخت بیزار بوده و حتی حکایات ابکار الافکار را نیز خود پرداخته است و این ویژگی در سراسر آثار و تألیفات وی جلوهگر شده است. شاید همین نوآوری همراه با نشیبهای زهرآگین هجای او بود که ابنرشیق را سخت آزرده میساخت و به ناله و استغاثه به درگاه خداوند وامیداشت (ابنرشیق، 71).ابنشرف ظاهری نازیبا داشت (ابنشاکر، 3 / 360؛ ابنظافر، 121)، اما در پرتو دانش و خردمندی خویش و به رغم هجوهای شکننده و بیامان ابنرشیق از احترام خداوندگار خویش برخوردار بود.بیشتر سالهای عمر ابنشرف در بزمهای شاهانه سپری گردید و این روزگار خوش که وی همواره به عنوان بهترین سالهای زندگانی خویش از آن یاد میکرد، تا 57 سالگی او ادامه یافت. اما از آن پس وی به سبب سفرهای ناگزیر و دشوار روی آسایش ندید، گرچه این سفرها و دیدار او با بزرگان همروزگارش، او را مشهورتر ساخت و شاید موجب بسیاری از تألیفات او نیز گردید. روزگار آشفتگی زندگی ابنشرف از 447 ق / 1055 م با سقوط قیروان و ویرانی شهرها و آبادیهای اطراف آن آغاز گردید (ابنعذاری، 277- 298؛ مراکشی، 356). پس از این رویداد امیر معزّ شهر بندری مهدیه را مرکز حکومت خود قرار داد (ابنعامر. 158) و شاعران دربارش از جمله ابنشرف و ابنرشیق را نیز همراه برد و این دو شاعر چند سالی دیگر در خدمت امیر معز و جانشین او امیر تمیم به سر بردند، اما گویا ابنشرف بیش از آن نتوانست در مهدیه بماند و به صقلیه سفر کرد و ابنرشیق نیز به او پیوست (یاقوت، 19 / 37- 38)، اما در آنجا نیز دیری نماند و به همراه همسر و فرزندانش با تحمل دشواریهای فراوان رهسپار المریه و شهرهای دیگر اندلس شد (ابنشرف، دیوان، 78؛ ابنبسام، 4(1) / 232؛ ابنفضلالله، 11 / 240) و سرانجام در اشبیلیه رحل اقامت افکند و تا پایان عمر در آن شهر بماند (ابنبشکوال، همانجا؛ حسن، 24). ابنشرف واپسین سالهای عمر خویش را (حدود 11 سال) در شرایط بسیار سختی گذراند، گرچه مورد علاقه و توجه فرمانروایان متعدد اندلس بود (ابنشاکر، 2 / 147- 148) و در غرناطه از وی به گرمی استقبال شد (نک : ابنشرف، همان، 43- 44) و به ویژه نزد آل عبّاد جایگاهی ارجمند یافت و از معتضد ــ با آنکه از وی بیمناک بود و گویا به همین سبب هرگز نزد او نرفت ــ برای قصیدهای که درمدح او سروده بود، 100 مثقال طلای مسکوک صله دریافت کرد (ابنبسام، 4(1)180-181). با اینهمه غم غربت و اندوه از دست دادن روزگار خوش قیروان، هیچگاه وی را رها نساخت، چندانکه پیوسته در سرودههای خویش از روزگار سخت آوارگی خود و هموطنانش سخن میگفت (یاقوت، 42-43؛ ابنبسام، 4(1)222، 226، جم؛ ابن شرف، دیوان، 46-47، جم ). بسیاری از آثار وی نیز دستاورد همین دوران است.وی در نقد شعر نیز، مانند شاعر معاصر و رقیب سرسختش ابنرشیق، صاحبنظر بود و یکی از نوشتههای خود را به بررسی شاعران و نقد اشعار آنان اختصاص داده است (نک: آثار). بنیادیترین نظریۀ ابنشرف دربارۀ شعر آن است که وی قرار دادن شاعران در طبقات مختلف و تفکیک آنان به قدیم و جدید و تقسیم شعر به نو و کهن را نمیپسندد (رحمة، 31-32) و سخت بر جانبداری متعصبانه از شاعران قدیم و فرو نهادن شاعران معاصر میتازد (ابنشرف، «رسائل»، 253؛ همو، دیوان، 97) و برای این امر، دلایل بسیار برمیشمارد. وی بر شعر امرؤ القیس که ابنرشیق او را نمونۀ بارز شاعری مبتکر و مُبدع میداند، خرده گرفته و آن را به نقد کشیده و کاستیهای آن را به تفصیل برشمرده است («رسائل»، 254-255؛ قس: عباس، 464)، هر چند که اینگونه انتقادها بر اساس معیارهای زیباشناختی امروزه اعتباری ندارد. ابنبسام نقد مختصر و جامع ابنشرف از اشعار ابوتمام را از هر جهت مناسب یافته و بر آن حاشیه نوشته است (ابنبسام، 4(1) / 206-270). با این حال این تأیید شاید نشانۀ آن باشد که دیگر اظهارنظرهای ابنشرف چندان مورد قبول ابنبسام نبوده است (قس: عباس، 461؛ کروّ، 324-325). وی در نقد اشعار، به معنی بیش از لفظ اهمیت داده و بر پایۀ همین نظریه در ارزیابی شعر و بررسی شخصیت شاعران، بسیاری از اعتقادات دینی و اخلاقی خود را دخالت داده است (عباس، 463).از گزارش ابنبسام (4(1) / 23-24) دربارۀ گفتوگوی ابنشرف با مأمون بن ذی النون ـ فرمانروای ادیب و دانشمند طلیطله ـ چنین برمیآید که وی خود را با شاعران بزرگی چون متنبی برابر میدانسته است. با این حال وی گاه به ویژه در واپسین سالهای عمر خویش در مدیحهسرایی و قصیدهپردازی، بدان گونه که شایستۀ شـاعری دربـاری است، موفق نبوده است (نک : ابنبسام، 4(1) / 139)، اما نقل اشعار و آراء وی در منابع مهم ادبی و تاریخی چون تحریر التحبیر (ابن ابی اصبع، 427، 509)، تحفة القادم (بلفیقی، المقتضب، 117)، الحلة السیراء (ابنابار، 2 / 22-23، 97)، اعتاب الکُتّاب (همو، 214)، وفیات الاعیان (ابنخلکان، 2 / 86، 4 / 384)، نهایةالارب (نویری، 9 / 321)، مسالک الابصار (ابن فضلالله، 239-243) نمایانگر جایگاه والای او در عالم شعر و ادب و تاریخ نقد ادبی است.از ابنشرف فرزندی به نام ابوالفضل جعفر (444-531 ق / 1052- 1137 م) به جای ماند (ابنخاقان، 251- 258؛ عمادالدین، 2 / 171- 181) که شاعر و ادیب و فقیه بود (ابنبشکوال، همانجا؛ ضبی، 256) و مانند پدر به ابنشرف شهرت یافت و پدر مجموعۀ آثار خود را به او سپرده بود (ابن بشکوال، همانجا) و او خود نیز تألیفاتی داشت (برای فهرست آثارش، نک : ابندحیه، 67). وی با قصیدهای که به هنگام ورود به دارالامارۀ معتصم، در جمع شعرا و ادبا سرود، شهرت یافت (مقری، 3 / 393-395) و پس از آن در المریه اقامت گزید، اما پس از مدتی شعر و شاعری را رها کرد و به طب روی آورد و گویا از این راه به ثروت و مکنت فراوان دست یافت (ابنبسام، 4(1) / 867). وی راوی اشعار پدر بود (ابندحیه، 69)، ولی اشعار خود او نیز دست کمی از اشعار پدر نداشت. از این رو گاه هر یک از این دو به دیگری نسبت داده شده است (عمادالدین، 2 / 171-173، 224؛ ابنشرف، دیوان، 111- 117). وی افزون بر روایت آثار پدر و صدور اجازه برای روایت آنها کتاب العمدۀ ابنرشیق را نیز بنا به اجازهای که از خود وی داشت، روایت کرد (ابنبشکوال، 2 / 604؛ عمادالدین، همانجا).در بعضی منابع، شرح حال پدر و پسر با هم خلط شده است، چنانکه برخی ابوالفضل را که کنیۀ فرزند بوده است، کنیۀ دوم پدر پنداشتهاند و دو کتاب سر البر و نجح النصح را که از تألیفات فرزند است، به پدر نسبت دادهاند (عمادالدین، 2 / 173؛ مدرس، 8 / 53).نوادۀ ابناشرف، ابوعبدالله محمد نیز در عصر مرابطون به شعر و ادب و فلسفه شهرت یافت (ابنخلدون، مقدمه، 585؛ ابنسعید، المُغْرِب، 2 / 232؛ مقری، 3 / 396، 7 / 8). سیوطی (1 / 114) تاریخ وفات وی را به اشتباه به جای تاریخ وفات جدّش ذکر کرده است.آثار ابنشرف چنانکه پیوسته در ادبیات عرب اتفاق افتاده، به آثار دیگر شاعران در آمیخته یا آثار آنان به وی نسبت داده شده است. از جمله ابنخلدون (مقدمه، 229؛ همو، العبر، 1(2) / 278) دو بیت شعر ابنرشیق را به ابنشرف نسبت داده (یاقوت، 19 / 38) و مقری (4 / 115-116) قصیدهای از ابنشرف را که از ابار (تکلمه، 1 / 399، 415) نقل کرده، به ابنحداد نسبت داده است.
1. دیوان. ابنشرف دیوان شعر بزرگی داشته (یاقوت، 19 / 43) که به گفتۀ ابندحیه (همانجا) در 5 جلد بوده است. این دیوان اکنون در دست نیست، اما در سالهای اخیر حسن ذکری حسن، حدود 600 بیت از اشعار پراکندۀ او را از 8 مأخذ خطی و 59 مأخذ چاپی گردآوری و با عنوان دیوان ابنشرف القیروانی به چاپ رسانده است. پیش از آن نیز راجکوتی میمنی برخی از اشعار ابنشرف و ابنرشیق را در کتابی تحت عنوان الُنتَف من شعر ابن رشیق و ابن شرف در 1343 ق در مطبعة السلفیة به چاپ رسانیده بود. با این حال به نظر میرسد، همۀ اشعار موجود ابنشرف گردآوری نشده باشد، چه ابنصیرفی جمعاً 15 بیت از این اشعار را (صص 128، 136، 169) نقل کرده که در دیوان چاپی او دیده نمیشود. ابن سعید نیز یک بیت دیگر از آنها را همراه دو بیت از ابیات دیوان با اندکی تغییر در کتاب عنوان المرقصات و المطربات آورده است (صص 5، 62؛ قس: ابنشرف، دیوان، 81، 84).2. رسائل الانتقاد. این اثر نخستین بار در مجموعۀ رسائل البلغاء (قاهره، 1331 ق / 1913 م) به چاپ رسید، سپس در 1926 م، در مصر با عنوان اعلام الکلام که یکی از آثار از دست رفتۀ ابن شرف است، چاپ شد. برای بار سوم نیز در بیروت (1983 م) به کوشش حسن حسنی عبدالوهاب و با عنوان صحیح آن به چاپ رسیده است. این اثر نخستین مقامهای است که ابناشرف نوشته و خود وی در پایان آن را مسائل الانتقاد بلطف الفهم الافتقاد (در نسخههای چاپی: الاقتصاد، نک : نیفر، 1 / 56)، نامیده است. اما یاقوت (19 / 43) ضمن اشاره به موضوع این مقامه، با عوان رسالة الانتقاد از آن یاد کرده است. مقامۀ مذکور دارای دو بخش است: بخش اول، به بررسی کارنامۀ شاعران مشهور دوران جاهلیت و اسلام و بخش دوم به بررسی شخصیت شاعران و برشمردن کاستیهای اشعار آنان اختصاص داده شده است. این اثر به زبانهای فرانسه و ایتالیایی نیز ترجمه و چاپ شده است.
ابکار الافکار. ابنشرف این کتاب را نخست برای بادیس بن حبوس فرمانروای غرناطه نوشت، اما سپس نظر خود را تغییر داد و آن را به عبّاد فرمانروای اشبیلیه تقدیم کرد و چنانکه خود او در آغاز کتاب اعلام الکلام گفته است (ابنبسام، 4(1) / 177، 179-180) این اثر درصد عنوان مشتمل بر مواعظ و امثال و حکایات کوتاه و بلند ساخته و پرداختۀ خود او بوده است. این کتاب که در دو جلد بوده (ابندحیه، 66)، اکنون در دست نیست و فقط بخشهایی از آن که عمادالدین کاتب (2 / 224-227) و ابنظافر (صص 240-241) و ابنشاکر (1 / 381) و ابنبسام (4(1) / 177) نقل کردهاند، بر جای مانده است. افزون بر این، نسخهای که تنها بخشی از این کتاب را دربردارد، همراه با وصیتنامۀ او به فرزندش به شمارۀ 702 در کتابخانۀ عمومی ابنیوسف موجود است (جامعه، 5(1) / 169).
اعلام الکلام. ابنبسام (4(1) / 179-180) بخش آغازین این کتاب را در الذخیرة نقل کرده است، اما بجز همین بخش چیزی از آن به طور مشخص و شناخته شده بر جای نمانده است. احتمال میرود برخی از نمونههایی که از آثار منثور ابنشرف در منابع نقل شده است (برای نمونه، نک : عمادالدین، 224-230؛ ابنبسام، 4(1) / 183- 238)، بخشهـای دیگـری از همین کتاب باشد؛ 2. تاریخ. از کتاب تاریخ ابنشرف مکرراً در منابع نقل شده است (نک : تجانی، 29، 33؛ وزیر سراج، 1(2) / 302-303، 317، 340). ممکن است این کتاب همان الصلة لتاریخ الرقیق باشد که ابنشرف دربارۀ تاریخ رقیق قیروانی نوشته بوده اسـت (نک : تجانی، 83؛ وزیر سراج، 339)؛ 3. لُمَح المُلَح (ابندحیه، 66). ظاهراً ابنشرف این کتاب را در پاسخ به انتقادات ابنرشیق نوشته است (حسن، 22)؛ 4. مقامات ابنشرف این مجموعه را در واپسین سالهای عمر خود در اندلس به شیوۀ مقامات بدیعالزمان همدانی و در موضوعات مختلف ادبی نوشته و مشتمل بر 20 مقامه بوده است (ابنشرف، «رسائل»، 242). شخصیت اصلی در این اثر فردی به نام ابوالریّان بوده است که در همۀ رشتههای علم و ادب چیرهدست بوده و ابنشرف با وی به گفتوشنود پرداخته است. از بررسی مضامین مقامۀ نخست (بستانی، 3 / 260، این قسمت باقیمانده را دو مقامه پنداشته است) که تنها بخش برجایماندۀ آن است، به خوبی برمیآید که غرض اصلی ابنشرف از تألیف این کتاب ردّ آراء و نظریات ابنرشیق در نقد ادبی بوده است.
ابنابار، محمد بن عبدلله، اعتاب الکتاب، به کوشش صالح اشتر، دمشق، 1380 ق / 1961 م؛ همو، التکلمة لکتاب الصلة، به کوشش عطار حسینی، قاهره، 1375 ق / 1965 م؛ همو، الحلة السیراء، به کوشش حسین مؤنس، قاهره، 1963 م؛ ابن ابی اصبع، عبدالعظیم بن عبدالواحد، تحریر التحبیر، به کـوشش حفنی محمـد شرف، قاهره، 1383 ق؛ ابنبسام، علی، الذخیرة فی محاسن اهل الجزیرة، به کوشش احسان عباس، تونس، 1399 ق / 1979 م؛ ابن بشکوال، خلف بن عبدالملک، الصلة، قاهره، 1966 م؛ ابنخلدون، العبر؛ همو، مقدمة، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن دحیه، عمربن حسن، المطرب، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، 1955 م؛ ابن رشیق قیروانی، دیوان، به کوشش عبدالرحمن یاغی، بیروت، 1409 ق / 1989 م؛ ابنسعید، علی بن موسی، رایات المبرزین، به کوشش نعمان عبدالمتعال قاضی، قاهره، 1393 ق / 1973 م؛ همو، عنوان المُرَقّصات و المطربات، قاهره، 1286 ق؛ همو، المغرب، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، 1955م؛ ابن شاکر کتبی، محمد، فواتالوفیات، بهکوشش احسان عباس، بیروت، 1973 م؛ ابن شرف، محمد بن ابی سعید، دیوان ابن شرف القیروانی، به کوشش حسن ذکری حسن، قاهره، مکتبة الکلیات الازهریة؛ همو، «رسائل الانتقاد» به کوشش حسن حسنی عبدالوهاب، همراه رسائل البلغاء محمد کرد علی، قاهره، 1331 ق / 1913 م؛ همو، رسائل الانتقاد، به کوشش حسن حسنی عبدالوهاب، بیروت، 1404ق / 1983م؛ ابنصیرفی، علی بن منجب، الافضلیات، به کوشش ولید قصاب و عبدالعزیز مانع، دمشق، 1402 ق / 1982 م؛ ابن ظافر، علی بن ظافر، بدائع البدائه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1970 م؛ ابنعامر، احمد، تونس عبرالتاریخ، تونس، 1379 ق / 1960 م؛ ابن عذاری، محمد، البیان المغرب، به کوشش ج. س. کولان ولوی پرووانسال، لیدن، 1948 م؛ ابن فضلالله العمری، احمدبن یحیی، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ بستانی؛ بلفیقی، ابراهیم بن محمد، المقتضب من کتاب تحفةالقادم ابن ابار، بهکوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، 1983 م؛ تجانی، عبدالله بن محمد، رحلة، بهکوشش حسن حسنی عبدالوهاب، تونس، 1377 ق / 1958 م؛ جامعه، خطی؛ حسن ذکری حسن، مقدمه بر دیوان (نک : ابن شرف در همین مآخذ)؛ رحمة، محمد سلامة یوسف، ابن رشیق القیروانی و آرؤاه البیانیة و النقدیة، قاهره، مطابع اهرام التجاریة؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی معلمی یمانی، حیدرآباد دکن، 1382 ق / 1962 م؛ سیوطی، بغیة الوعاة، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره. 1384 ق؛ صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، بهکـوشش هلموت ریتر، بیروت، 1381 ق / 1961م؛ ضبی، احمد بن یحیی، بُغیة الملتمس، قاهره، 1967م؛ عباس، احسان، تاریخ النقد الادبی عندالعرب، عمان، 1971 م؛ عبدالوهاب، حسن حسنی، مقدمه بر رسائل الانتقاد (نک : ابن شرف در همین مآخذ)؛ عمادالدین کاتب، محمدبن محمد، خریدةالقصر، قسم شعراء المغرب والاندلس، به کوشش آذرتاش آذرنوش و دیگران، تونس، 1971 م؛ فتح بن خاقان، ابونصر، قلائد العقیان، بولاق، 1284 ق؛ قفطی، علی بن یوسف، ابناء الرواة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1369 ق / 1950 م؛ کرو، ابوالقاسم محمد و عبدالله شریط، شخصیات ادبیة من المشرق و المغرب، بیروت، 1966 م؛ مدرس، محمدعلی، ریحانة الادب، تبریز، 1346 ش؛ مراکشی، عبدالواحد، المعجب، به کوشش محمد سعید العریان و محمدالعربی العلمی، قاهره، 1949 م؛ مقری تلمسانی، احمدبن محمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1968 م؛ نویری، احمدبن عبدالوهاب، نهایة الارب، قاهره، المؤسسة المصریة العامة؛ نیفر، محمد، عنوان الاریب، تونس، 1351 ق؛ وزیر سراج، محمدبن محمد، الحلل السندسیة، به کوشش محمد حبیب هیله، تونس، 1970 م؛ یاقوت، ادبا.
محمدعلی لسانی فشارکی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید