ابن حجر عسقلانی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222943/ابن-حجر-عسقلانی
پنج شنبه 23 اسفند 1403
چاپ شده
3
اِبْنِ حَجَر عَسْقَلانی، شهاب الدين ابوالفضل احمد بن علی بن محمد بن محمد بن علی بن احمد بن محمود بن احمد حجر عسقلانی كِنانی مصری (22 شعبان 773 ـ ذيقعدۀ 852 ق/ 16 فوريۀ 1372 - ژانويۀ 1449 م)، يكی از علمای بزرگ حديث و فقه شافعی، موّرخ و شاعر. از او به «حافظ العصر» و «شيخ الاسلام» و «امير المؤمنين در حديث» ياد كردهاند (ابن تغری بردی، 15/ 532؛ ابن عماد، 7/ 270)؛ و در زمان او، بجز چند تن كه شرح آن خواهد آمد، همه به بزرگی و دانش و احاطۀ مسلم و بیچون و چرای او در حديث و فقه گواهی دادهاند و او در ميان حفّاظ بزرگ حديث نبوی در رديف كسانی مانند ابونعيم اصفهانی و دارقطنی و خطيب بغدادی و ذهبی قرار دارد. سخاوی بزرگترين شاگرد و شرح حال نويس او، نام او و اجداد وی را به طريقی كه ذكر كرديم آورده است و تاريخ تولد او را در 22 شعبان 773 و تاريخ وفاتش را در اواخر ذيحجۀ 852 نوشته است ( الضوء، 2/ 36-40). همو كتاب جداگانهای در احوال شيخ خود تأليف كرده به نام الجواهر و الدّرر فی ترجمۀ شيخ الاسلام ابن حجر كه هنوز چاپ نشده است و ما به نسخ خطی آن دسترسی ندارم و آنچه از اين كتاب نقل خواهد شد از كتاب محمد كمالالدين عزالدين است به نام التاريخ و المنهج التّاريخی لابن حجر العسقلانی. در شرح حال ابن حجر تكيۀ عمدۀ ما بر گفتههای ديگر سخاوی در الضوء اللامع و الذيل علی رفع الاصر عن قضاة مصر و مهمتر از همه بر كتاب انباء الغمر بابناء العمر تأليف خود ابن حجر است كه مهمترين منبع موثق دربارۀ زندگی اوست؛ همچنين از گفتههای معاصران او مانند ابن تغری بردی در النّجوم الزّاهرة و مقريزی در السّلوك لمعرفة دول الملوك استفاده شده است. به گفتۀ سخاوی ( الضوء، 2/ 36) «ابنحجر» لقب يكی از اجداد او بوده است كه به اولاد و احفاد او هم بسط يافته و شاخصترين عنوان وی شده است. پدر او علی بن محمد عسقلانی (ح 720-23- رجب 777/ 1320- 19دسامبر 1375) نيز اهل علم و مدتی در حكم و قضا نايب ابن عقيل بهاءالدين ابومحمد عبدالله بن عبدالرحمن شافعی (د 769 ق) بود. او شاعر هم بود و چند ديوان داشت و به دادن فتوا و قرائات سبع مجاز بود. ابنحجر میگويد كه در وفات پدرش هنوز چهارسالگی را تمام نكرده بود و او را مانند خيال به ياد داشت و گفته بود كه كنيۀ فرزندم احمد، ابوالفضل است ( انباء، 1/ 174- 175). تولد ابنحجر در قاهره در خانهای در كنار رود نيل، نزديك دارالنحاس و جامع جديد، اتفاق افتاد. پدر او را فرزندی بود كه در زمان حيات پدر از دنيا رفت و او از آن باب سخت اندوهناك شد. يكی از شيوخ به نام شيخ يحيی صَنافيری (د 773 ق) او را تسليت داد. اين شيخ كه اهل كشف و كرامات بود او را به فرزند ديگری بشارت داد كه همين ابن حجر بود (الدّرر الكامنه، 6/ 201). پس از وفات پدر يكی از بازرگانان مشهور به نام زكیالدين ابوبكر علی الكارمی الخروبی (د 787 ق) وصايت ابنحجر را بنا به وصيت پدرش به عهده گرفت (انباء، 2/ 197). ابنحجر در پنج سالگی به مكتب فرستاده شد و قرآن را نزد صدر سَفْطی مصری شافعی ياد گرفت. در 784 ق كه یازده ساله بود با وصی خود زكیالدين خروبی به مكه رفت و با او در آنجا مجاور شد. به گفتۀ خودش در 783 ق قرآن را ختم كرده بود و در همين سال كه به مكه رفتند، خواست تا ختم را اعاده كند، اما چون مصادف با ايام حج شد، عمل اعاده موقوف ماند و آنها در مكه ماندند تا در سال بعد تشريفات اعاده به عمل آمد و آن خواندن نماز تراويح با مردم بود (انباء، 2/ 100-101؛ ابنفهد مكی، 326؛ سخاوی، الذيل، 76). در اينجا بايد متذكر شد كه محمد كمالالدين عزالدين (ص 71، حاشيۀ 6) معنی «اعاده» را در عبارت ابنحجر «واشتغلت بالاعادة» درنيافته است، و «اعاده» را به معنی آنچه مُعيد (= بازگوكنندۀ درس استاد) انجام میدهد، گرفته است. ابنحجر كه در 785 ق بيش از دوازدهسال نداشت و حفظ قرآن را تازه تمام كرده بود چگونه میتوانست در دروس عالی حاضر شود و درس را برای دانشجويان «اعاده كند»؟ اعاده در اينجا به معنی اعاده ختم قرآن است برای انجام تشريفات آن كه همان نماز تراويح باشد. عبارت ابن حجر در انباء چنين است: «و فيها (سنة 784) حججتُ مع زكیالدين الخروجی و كانت وقفة الجمعة و جاورنا، فصلَّيتُ بالناس فی السنة التی تليها و قد كنت ختمت من اول السنة الماضية و اشتغلتُ بالاعادةِ فی هذه السنة فشغلنا امرُ الحج الی ان قُدَّرَ ذلك بمكة و كانت فيه الخيرة». سخاوی به نقل از كتاب ابن حجر المجمع الموسّس فی معجم المفهرس میگويد كه به هنگام مجاورتش در مكه در 785 ق نزد محمد بن عبدالله بن ظهيره علم الحديث ياد گرفت و كتاب عمدة الاحكام ابن سرور جماعيلی را نزد او خواند و در سال بعد كه همراه زكیالدين خروبی به مصر بازگشت، باز به فراگرفتن حديث مشغول شد. نيز در مكه صحيح بخاری را از عبدالله بن محمد بن محمد بن سليمان نيشابوری مكی، معروف به عفيف نشاوری (د 790 ق) استماع كرد. (الذيل، 75-76؛ نک : عزالدين، 71-73). در 17 سالگی از شمسالدين محمد بن علی بن محمد قطان مصری (د 813 ق) كه يكی از اوصيای او بود، فقه و عربيّت و حساب ياد گرفت و نيز در نزد ابومحمد (يا ابواسحاق) اَبْناسی (د 802 ق) فقه خواند (سخاوی، الذيل، 77). سخاوی میگويد كه ابناسی دوست پدر ابنحجر بود و ابنحجر پس از 790 ق ملازمت او را اختيار كرد (الضوء، 1/ 173). ابن حجر استادان و مشايخ بسياری دارد و او همۀ آنها را در كتابی به نام المجمع المؤسّس فی معجم المفهرس نام برده است. اين كتاب هنوز چاپ نشده است و ذكر همۀ شيوخ و استادان او در اينجا ممكن نيست، اما بعضی از مشاهير مشايخ او را در اينجا از قول خودش در انباء و از گفتۀ سخاوی در سرتاسر الضوء و در كتاب ذيل نام میبريم: 1. عمر بن رسلان بن نصير، معروف به سراج بلقينی، از فقها و محدثان بزرگ شافعی (د 805 ق). ابن حجر به گفتۀ خودش در انباء (5/ 108) تصانيف او را از خود او استماع كرده است و دلائل النّبوة بيهقی و نيز دروسی از روضةالطالبين و عمدة المتقين نووی را در فقه شافعی نزد او خوانده است و بلقينی به خط خود به او اجازه داده است. 2. ابن جماعه عزالدين محمد بن ابی بكر بن عبدالعزيز (د 819 ق). ابن حجر میگويد ( انباء، 7/ 242) كه از 790 ق تا سال وفاتش ملازم او بوده است و میگويد من در تعظيم او مبالغه میكردم حتی در غيابش او را فقط به نام «امام الائمة» میخواندم و او نيز مرا دوست میداشت و با من نهايت ادب را روا میداشت و در غياب من به تقدم من گواهی میداد. ابن حجر حاشيۀ عضد و شرح جمع الجوامع را از او فرا گرفت (همان، 241). 3. بزرگترين شيخ او در حديث شيخ زينالدين كرد عراقی، عبدالرحيم بن حسين بن عبدالرحمن الكردی، معروف به زين عراقی (د 806 ق) بود، ابنحجر میگويد كه ده سال ملازم او بوده است ( انباء، 5/ 172). 4. جمال الدين ابوالمعالی عبدالله بن عمر بن علی بن مبارك ازهری حلاوی (د 807 ق). ابنحجر (همان، 5/ 239-241) میگويد: در ميان شيوخ روايت او كسی در حسن اداء به پای او نمیرسيد. ابن حجر مسند احمد بن حنبل را در مدتی كوتاه كه مجالس آن طولانی بود از او استماع كرده است. 5. ابوعلی محمد بن احمد بن علی المهدی البزاز معروف به ابن المطرز (د 797 ق). ابنحجر میگويد: قرأت عليه الكثير (همان، 3/ 270). 6. عبدالرحمن بن احمد بن مبارك بن حماد بن تركی الغَزّی يا المعرّی (ابن عماد، 6/ 359) معروف به ابوالفرج ابن الشيخه يا ابن الشيخه (د 799 ق). ابنحجر در انباء مینويسد: او دوست پدرم بود. هنگامی كه پدرم درگذشت، من کودک بودم و او به دیدار ما میآمد. بعدها که درصدد آموختن حديث بر آمدم، به او پيوستم. او مرا گرامی داشت و به صبر بر مداومت قرائت كتب وامیداشت تا آنجا كه بيشتر روايات او را فراهم گرفتم و صحيح مسلم را به روايت ابونعيم نزد او قرائت كردم (3/ 348). 7. ابن الصّائغ علی بن محمد بن محمد الدمشقی (د 800 ق) كه به «ابن خطيب عين شرما» نيز معروف بود. ابن حجر میگويد: سنن ابنماجه و مسند شافعی و تاريخ اصفهان و غير آن از «كتاب كبار و اجزاء صغار» و نيز بيشتر مسموعاتش را نزد او خوانده است (همان، 3/ 407- 408). 8. زينالدين عمر بن محمد بن احمد البالِسی الصالحی الملقّن (د 807 ق). ابنحجر میگويد: «قرات عليه الكثير» (همان، 4/ 311). 9. نورالدين علی بن ابی بكر بن سليمان الهيثمی (د 807 ق). ابنحجر كتبی را كه پيش او خوانده است، ياد كرده است، از جمله نيمی از مجمع الزوائد تأليف خود او و يك ربع از زوائد مسند احمد. و میگويد: اشتباهات او را در مجمع الزوائد جمع میكردم و چون شنيدم كه اين كار من بر او گران میآيد به رعايت خاطرش دست از اين كار برداشتم (همان، 5/ 256-260). 10. ابن البرهان ابوهاشم احمد بن محمد بن اسماعيل الظاهری التيمی (د 808 ق). ابن حجر میگويد: سمعت من فوائده كثيراً (همان، 5/ 317- 318). 11. شهابالدين احمد بن عمر جوهری (د 809 ق). ابن حجر میگويد: سنن ابن ماجه را در جامع عمرو بن العاص پيش او خواندم و نيز قسمت بزرگی از تاريخ بغداد خطيب و طبقات الحفاظ ذهبی را نزد او خواندم (همان، 6/ 18). 12. محمد بن انس الحنفی الطنتدائی يا طنتدی (د 809 ق). ابن حجر میگويد: كتبت منه الكثير (همان، 6/ 43). 13. مجدالدين محمد بن يعقوب فيروزآبادی شيرازی، مؤلف كتاب مشهور قاموس (د 817 ق). ابن حجر از او استماع حديث كرده است و او كتاب قاموس را به او داده و اجازه داده است كه آن را از خود او روايت كند (همان، 7/ 162). 14. محمد بن محمد بن علی الغماری المالكی (د 802 ق). ابن حجر میگويد: «اجازلی غير مرّة» (همان، 4/ 181). علاوه بر اشخاص مذكور میتوان ازجمله شيوخ و استادان او اشخاص ذيل را نام برد: زفتاوی، محمد بن احمد بن علی، د 806 ق (سخاوی، الضوء، 7/ 24)؛ ابشيطی، سليمان بن عبدالناصر، د 511 ق (همان، 3/ 265)؛ بدر بشتكی، ابوالبقاء محمد بن ابراهيم انصاری دمشقی، د 830 ق (همان، 6/ 278) كه معلم ادبيات و عروض ابن حجر بود؛ جمال ماردانی، عبدالله بن خليل بن يوسف، د 809 ق (همان، 5/ 19)؛ ابن الملقن، سراجالدين، د 804 ق (همو، الذيل، 77)؛ قنبر بن عبدالله شروانی ازهری، د 801 ق (ابن حجر، انباء، 4/ 77) و شمسالدين ابوالمعالی محمد بن احمد حبتّی حنبلی، د 825 ق (همان، 7/ 480). اما اينها نمونهای از استادان و مشايخ اجازات اوست و برای تفصيل آن بايد به مجلدات الضوء سخاوی و انباء الغمر و از همه مهمتر به المجمع المؤسّس وی مراجعه كرد. سخاوی در الذيل (ص 79) میگويد: شيوخ بزرگی كه او داشت و همه مشاراليه و مرجع مشكلات بودند. هيچ يك از معاصران او نداشتند، زيرا هر يك از اين شيوخ در فن خود متبحر بودند و كسی در فن اختصاصی آنها به پايه ايشان نمیرسيد، مانند تنوخی در معرفت قرائات و عراقی در معرفت علم الحديث و هيثمی در حفظ متون و بلقينی در وسعت محفوظات و كثرت اطلاع و ابن الملقن در كثرت تصانيف و مجدالدين فيروزآبادی صاحب قاموس در معرفت لغت و غُماری در ادبيات عرب و عزّبن جماعه در احاطه بر علوم گوناگون. ابن حجر در سفرهای متعدد خود به خانۀ خدا و شام و قدس و يمن و عدن و اسكندريه هيچ گاه از كسب علم غفلت نمیكرد و هر جا شيخی و فقيهی میيافت كه میتوانست از او حديثی بشنود و فايدهای برگيرد، بیدرنگ به ديدنش میشتافت. ابنحجر میگويد: در 793 ق به قوص و ديگر شهرهای صعيد مصر سفر كردم، ولی چيزی از مسموعات حديث در اين شهرها استفاده نكردم و فقط با جمعی از اهل علم ملاقات كردم، از جمله ناصرالدين قاضی شهر «همو» و ابن السراج قاضی شهر قوص و نيز با جمعی از اهل ادب ديدار كردم (انباء، 3/ 77). در ذيقعدۀ 799 از راه طور و دريای سرخ به يمن رفت (همان، 3/ 335) و در 800 ق به يمن رسيد. سلطان يمن ملك اشرف اسماعيل بن عباس از سلاطين رسولی (د 803) او را به حضور خود خواند. ابن حجر میگويد كه او را مدح گفتم و او به من صله داد (همان، 4/ 265). در اين ملاقات نسخهای از خريدة القصر را كه به خط ابن الفوطی بود به سلطان مذكور اهداء كرد (عزالدين، 125، به نقل از سخاوی، الجواهر و الدّرر)، در عدن با علی بن يحيی الطائی الصعدی كه از اعيان تجار يمن بود و از طرف سلطان بازرسی تجارت يمن به او محول شده بود، ملاقات كرد. میگويد در نيكی به من مبالغه كرد و از ديدن من بسيار خوشحال شد زيرا با دايی من دوستی قديمی داشت (انباء، 4/ 304). در شهرهای يمن با علماء و شيوخ معتبر آن ديار ديدار كرد و از آنها استماع حديث كرد. در 800 ق همراه محملی كه سلطان يمن برای حجّ ترتيب داده بود به مكه رفت (عزالدين، همانجا). در يمن بود كه با مجدالدين فيروزآبادی صاحب قاموس ملاقات كرد (همو، 123-124). در 803 ق به شام رفت. مدت اقامت او در دمشق صد روز طول كشيد و در اين صد روز در حدود هزار جزء مربوط به حديث استماع كرد از جمله معجم اوسط طبرانی و معرفة الصحابۀ ابنمنده و بيشتر مسند ابی يعلی. در اول محرم 803 از دمشق بيرون آمد (ابنحجر، انباء، 4/ 189). در بازگشت به قاهره كتاب تعليق التّعليق را دربارۀ زندگانی مشايخ بزرگ خود به اتمام رسانيد (بجاوی، 8). در سفر به شام در شهرهای قطيه، غزّه، رمله، قدس و صالحيه از علما سماع حديث كرد (همانجا). چنانكه در انباء (4/ 73) میگويد: بازگشتش به قاهره به سبب شيندن خبر حركت تيمور به بلاد شام بود. در قاهره به تصنيف ادامه داد و از 808 ق در خانقاه شيخونيه الابعين المتباينة و نيز قسمتی از عشاريات صحابه را در صد مجلس در طی چند سال املاء كرد (نک: بجاوی، همانجا). در سوم رجب 811 امير جمال الدين يوسف البيری البجاسی استادار سلطان مدرسهای را كه در رحبة العيد ساخته بود، افتتاح كرد و در آن چهار مدرس برای مذاهب چهارگانه تعيين كرد و تدريس علم الحديث نيز به ابنحجر واگذار گرديد ( انباء، 6/ 95-96). در شرح حال علی بن يوسف ابياری نحوی (د 814 ق) آمده است كه جمالالدين استادار تدريس در «شيخونيه» را به او واگذار كرد ولی ابياری در آنجا فقط يك روز تدريس كرد و آن منصب را در برابر مبلغی به ابن حجر سپرد ( انباء، 7/ 39). در 813 ق نورالدين علی بن عبدالرحمن ربعی رشيدی مدرس حديث در قبّۀ بَيْبَرس درگذشت و ابنحجر به جای او برای محدثان تدريس كرد (همان، 6/ 252). تدريس در بيبرسيه ميان او و برادر جمالالدين استادار مورد نزاع بود. در 815 ق برادر جمالالدين در مشيخۀ بيبرسيه با او شريك شد و در 816 ق بر تمام آن دست يافت. ابن حجر دوباره در 818 ق آن را به دست آورد و سلطان مؤيّد شيخ (د 824 ق) توقيعی به نام ابن حجر صادر كرد و برادر جمالالدين را از آنجا بر كنار كرد. در اينجا بايد بگوييم كه اين امر نتيجۀ بحث او با شمسالدين هروی بود و سلطان در ازای پيروزی او در اين بحث از او خواست كه پاداشی بطلبد. ابنحجر گفت كه او شيخ بيبرسيه بود و برادر جمالالدين آن را به زور از او گرفته است. سلطان موافقت كرد و ابن حجر گواهانی بر آن گرفت و فردای آن روز خلعت پوشيد و در مدرسۀ مذكور حضور يافت (انباء، 7/ 178). پس از آنكه شمس قايانی (د 850 ق) در 849 ق قاضی شافعيه گرديد، رياست مشيخۀ بيبرسيه را از ابن حجر گرفتند و به او دادند. سخاوی میگويد عقلا قبول قايانی را نپسنديدند (الضوء، 8/ 213). ابن حجر دوباره در اوايل ربيعالثانی 852 به مدرسۀ مذكور بازگشت و دوباره معزول شد. سخاوی میگويد ابنحجر نام اشخاصی را كه در مدرسۀ مذكور بودند به ترتيب حروف معجم و به اقتباس از رسم ديوان الجيش مرتب ساخته بود، او بيشتر مستحقان مدارس را چنين ترتيبی داده بود و اين اشخاص پيش از او (به سبب نامرتّب بودن) در رنج بودند (نک : عزالدين، 171). ابنحجر در صفر 827 در خانقاه بيبرسيه شروع به املای حديث كرد و مستملی شيخ زينالدين رضوان بود. در ربيعالاول همان سال كه ابنحجر هم منصب قضا و هم منصب تدريس در مدرسۀ مؤيّديه را داشت، شيخ شمسالدين برماوی ادعا كرد كه واقف مدرسۀ مذكور شرط كرده است كه مدرس آن نبايد منصب قضا داشته باشد و عدهای از او طرفداری كردند و تدريس فقه شافعی در مدرسۀ مذكور را از او گرفتند. ابنحجر وقف نامه را به دست آورد و معلوم شد كه چنين شرطی در آن نشده است، بنابراين تدريس در مدرسه را دوباره به او واگذار كردند (ابنحجر، انباء، 8/ 40-41). سخاوی نام دروس و مدارسی را كه ابنحجر در آنها تدريس كرده است، چنين نام میبرد: تفسير در حسنيّه و منصوريه: حديث در بيبرسيه، جماليه، زينبيّه، شيخونيّه، جامع طولون و قبّۀ منصوريّه؛ اسماع حديث در محموديّه؛ فقه در خروبيه، فخريّه، شيخونيّه، صالحيّه، صلاحيه و مؤيّديّه ( الذيل، 85). در 811 ق وظيفۀ اِفتاء در دارالعدل به او محول گرديد و اين وظيفه همچنان ادامه يافت (عزالدين، 152). با داشتن همين وظيفه بود كه در اول شعبان 815 در مجلس بيعت با سلطان مؤيّد شيخ به اتفاق امراء و قضات حضور داشت و پيشنهاد كرد كنيۀ سلطان «ابوالنّصر» باشد، زيرا نصرت با لقب مؤيّد سازگارتر است (انباء، 7/ 70). تخصّص اصلی ابنحجر حديث بود، اما چون امام محبالدين بن الواحدی مالكی به وی پيشنهاد كرد كه قسمتی از شوق و همت را صرف فقه كند و گفت چنين میبينم كه علمای اين شهر روی به انقراض نهادهاند و به زودی مردم به تو نيازمند خواهند شد. ابنحجر میگويد اين اندرز برای من مفيد افتاد و بدين جهت هميشه به او رحمت میفرستم (عزالدين، همانجا، به نقل از بقاعی). ابن حجر به كثرت افتاء مشهور بود و میگويند: غالباً در هر روز قريب به 30 فتوا صادر میكرد و كمتر اتفاق میافتاد كه در يك مجلس بیست فتوا ننويسد. خود ابنحجر فتاوای يك ماه خود را در كتابی به نام عجب الدهر فی فتاوی شهر جمع كرده است و در آن به كسانی كه به بعضی از فتواهای او اعتراض كردهاند، پاسخ گفته است. سخاوی میگويد كسی كه در يك ماه بيشتر از 300 فتوا صادر میكند عجيب نيست كه در سه فتوا يا حتی در سی فتوا اشتباه كند (عزالدين، 153). از جمله مناصب و وظايف او ايراد خطبه در مساجد مصر بود، از جمله در جامع الازهر و جامع عمرو بن العاص خطيب بود. وظيفۀ خطابت در جامع الازهر را محمد بن محمد بن رزين به او واگذار كرده بود (سخاوی، الضوء، 9/ 235). در آخر رمضان 838 نيمی از وظيفۀ خطابت در الازهر را با نيمی از وظيفۀ خطابت در جامع عمروبن العاص با شيخ شمسالدين محمد بن يحيی معاوضه كرد و در همين روز در جامع عمرو خطبه خواند (انباء، 8/ 353). از جمله وظايف او كتابداری كتابخانۀ مدرسۀ محموديه بود كه محتوی نفيسترين كتابها بود، و اين كتابها را قاضی برهانالدين ابراهيم بن عبدالرحيم ابنجماعة جمع كرده و در آن، كتب به خط مؤلفان فراوان بود. بيشتر اين كتابها را پس از او جمالالدين استادار گرفت و آن را وقف مدرسۀ خود كرد (انباء، 20/ 293، 294). ابنحجر پس از تصدی كتابداری كتابخانۀ مذكور دو فهرست برای آن تنظيم كرد: فهرستی موضوعی بر طبق علوم و فهرستی به ترتيب حروف الفباء برای اسامی كتب. ابن حجر هفتهای يك روز در اين كتابخانه كار میكرد و توانست كتابهايی را كه پيش از او از اين كتابخانه مفقود شده بود، باز گرداند (عزالدين، 172، به نقل از سخاوی، الجواهر و الدرر).
منصب قضا در زمان حكومت مماليك از اهميت خاصی برخوردار بود و چنين اهميتی در تاريخ اسلام حتی در زمان خلافت عباسی در بغداد سابقه نداشته است. قضات در قاهره و دمشق و شهرهای مهم ديگر تحت تسلط مماليك از استقلال خاصی بهرهمند بودند. در قاهره و دمشق برای هر يك از مذاهب چهارگانه قاضی خاصی از جانب سلطان تعيين میشد و اين قضات نيز به نوبۀ خود نواب يا جانشينانی داشتند كه در حكم دستياران قاضی بودند و عدّۀ نواب در مواقع مختلف فرق میكرد. در قرنهای 7 و 8 ق اعتبار و اهميت قضات بسيار بود، اما به تدريج بر اثر فساد دربار و امرای بزرگ و عدم رعايت شرايط تقوا و اخلاق و فضليت اهميت معنوی اين مقام رو به ضعف نهاد. ابن حجر در انباء الغمر بارها به فساد قضات و رشوهگيری آنان اشاره كرده است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید