ابن جوزی، ابوالفرج
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222918/ابن-جوزی،-ابوالفرج
دوشنبه 1 اردیبهشت 1404
چاپ شده
3
اِبْنِ جَوزی، ابوالفرج جمال الدين عبدالرحمن بن علی بن محمد بن علی بن عبدالله بن حُمادی بن محمد بن جعفر الجوزی قرشی تيمی بكری بغدادی (ح 511-597 ق/ 1117-1201 م)، مورخ، واعظ، مفسر و فقيه حنبلی. نسب عبدالرحمن به محمد فرزند ابوبكر، نخستين خليفه، میرسد (ذهبی، تذكره، 4/ 1342). شهرت وی به ابنجوزی به سبب نسبت جدّ او به فرضة الجوزه (بارانداز جوزه) در بصره يا محلۀ جوز در غرب بغداد است (ابن جوزی، يوسف، مرآة، 8(2)/ 481؛ ابن خلكان، 3/ 142؛ قس: ذهبی، همانجا). برخی از راويان در نقل روايات از ابن جوزی، وی را به سبب اشتغال خانوادهاش به تجارت مس، صفار نيز خواندهاند (ذهبی، همان، 4/ 1344؛ قس: ابن خلكان، همانجا). عبدالرحمن در محلۀ درب حبيب (يا باب حبيب) بغداد به دنيا آمد (ابنرجب، 1/ 400). تولد او را بين سالهای 508-512 ق/ 1114- 1118 م نوشتهاند. ابنرجب دربارۀ سال ولادت او دو روايت از خود وی به دست میدهد: نخست اينكه او به خط خود نوشته بوده است كه: «سال ولادتم دقيقاً معلوم نيست، اين قدر میدانم كه در 514 ق كه پدرم درگذشت، حدوداً سه ساله بودهام»؛ ديگر آنكه: «در سال درگذشت استادم، ابن زاغونی (527 ق)، به سن بلوغ رسيدم» (همانجا). بدينسان تولد وی در 511 يا 512 ق خواهد بود. ابن جوزی كودكی را در رفاه، صلاح و عفاف (ابن جوزی، عبدالرحمن، صيد الخاطر، 578؛ ابنرجب، 1/ 412) و به سرپرستی مادر و عمهاش سپری كرد، با كسی آميزش نداشت و با كودكان بازی نمیكرد (ابن كثير، 13/ 32). خود میگويد كه مادر التفات چندانی به وی نداشته است (عبدالواحد، 4، به نقل از صيد الخاطر). عمهاش او را برای كسب علم به داييش، ابوالفضل محمد بن ناصر بغدادی سپرد (ابنرجب، 1/ 400، 412؛ ابن خلكان، 4/ 293؛ ذهبی، همانجا؛ ابنعماد، 4/ 330). خود در المنتظم مینويسد كه ابوالفضل عهدهدار آموختن حديث به من شد و من مسند احمد بن حنبل و ديگر كتابهای مهم و اصلی را به قرائت او نزد شيوخ شنيدم و به خاطر سپردم (10/ 162-163، نيز 7- 8، 164). نيز در مشيخة آورده: شيخ ما ابن ناصر مرا در كودكی نزد شيوخ میبرد، و عوالی (احاديث دارای اسناد عالی) را به گوش من میرساند و همۀ سماعات مرا به خط خود مینوشت و از آنان برای من اجازه میگرفت. پس آنگاه كه معنی طلب علم را دريافتم، داناترين استادان و فهيمترين محدثان را برای ملازمت برمیگزيدم و به فضل استادان نظر داشتم، نه به شمار آنان (ص 53؛ ابنرجب، 1/ 401). نخستين سماع ابن جوزی در 5 سالگی (516 ق) بود (ذهبی، همان، 4/ 1342). خود در صيد الخاطر مینويسد: من از كودكی شيفتۀ دانش بودم، پس بدان پرداختم؛ آنگاه علاقهمند شدم كه همۀ رشتههای علوم را بياموزم و در صدد بر آمدم كه هر رشته را نيز به كمال فرا گيرم (ص 59). نيز میافزايد: تحمل سختيها در راه كسب دانش در كام جان من از عسل برايم شيرينتر بود، در كودكی قرصی چند نان خشك بر میداشتم و برای آموختن حديث بيرون میرفتم و بر كنار نهر عيسی مینشستم، آن نام را بدون آب نمیتوانستم بخورم، پس لقمهای نام میخوردم و با آن جرعهای آب مینوشيدم، چشم همت من چيزی جز لذت كسب دانش نمیديد (همان، 316). شيفتۀ مطالعه بود. خود مینويسد: از مطالعه سير نمیشوم. فهرست كتابهای وقف شده بر مدرسۀ نظاميه را كه بالغ بر 000‘6 مجلد است. ديدهام. همچنين فهرست كتابهای ابوحنفيه، حميدی، شيخ عبدالوهاب بن ناصر و ابومحمد بن خشاب را هم كه چندين بار چهار پا بود، ديدهام. بيش از 000‘20مجلد [!] مطالعه كردهام و هنوز در طلب آموختنم (همان، 571 -572).
آنچه ابنجوزی در مشيخة و وفيات المنتظم در باب مشايخ و استادان خود آورده است، تصوير نسبتاً روشنی از آموختههای او به دست میدهد و با توجه به تاريخ درگذشت استادانش معلوم میشود كه وی در دوران كودكی و نوجوانی در مجالس درس بسياری از بزرگان علم و ادب حضور يافته و از آنان در علوم متداول زمان اجازۀ كتبی يا شفاهی اخذ كرده است. مشهورترين استادان وی اينانند: 1. ابوالفضل محمد بن ناصر بن علی بن عمر بغدادی (467-550 ق/ 1075-1155 م)، معروف به سلامی، حافظ و اديب كه نخستين آموزشها و هدايت و ارشاد علمی و اخلاقی وی را بر عهده داشت (مشيخة، 53). 2. ابوالقاسم علی بن يعلی علوی هروی كه نخستين استاد خطابۀ وی است و به تشويق همو بود كه ابنجوزی در 9 سالگی به منبر رفت (همان، 114- 115؛ نيز نک : بخش وعظ و خطابه در همين مقاله). 3. ابوالسعادات احمد بن احمد... بن متوكل (د 521 ق/ 1127 م) كه به وی حديث آموخت و اجازهای به خط خويش به او داد كه در آن نسبت خود را تا منصور دوانيقی رسانده بود ( مشيخة، 65 -67، المنتظم، 10/ 7). 4. فاطمه بنت حسين بن حسن بن فضلويۀ رازی (بنت محمد بن الحسين بن فضلوية الرازی بزاز: مشيخة، 198) كه ابنجوزی كتاب ذمالغيبة ابراهيم حربی را به قرائت استادش، ابوالفضل محمد بن ناصر، نزد وی خواند. همچنين مجالسی از ابن سمعون و مسند شافعی و جز آنها را از او آموخت. فاطمه واعظی متعبد بود و در رباط خويش به تعليم زنان اشتغال داشت. وی در 521 ق هنگامی كه ابن جوزی 10 ساله بود، درگذشت ( مشيخة، 198- 199، المنتظم، 10/ 7- 8). 5. ابوعبدالله حسين بن محمد بن عبدالوهاب (د 524 ق/ 1130 م)، نحوی، لغوی و شاعر معروف به بارع كه به وی حديث آموخت و اجازۀ كتبی داد ( مشيخة، 73-75، المنتظم، 10/ 16- 19). 6. ابونصر احمد بن محمد بن عبدالقاهر طوسی (د 525 ق) كه به وی حديث آموخت و اجازه داد كه همۀ روايات او را نقل كند ( مشيخة، 110-111، المنتظم، 10/ 21). 7. ابوالقاسم هبةالله بن محمد شيبانی كاتب (د 525 ق) كه همۀ مسند احمد بن حنبل و تمامی غيلانيات و اجزاء المزكی را به وی آموخت. ابن جوزی مینويسد كه جز اينها را نيز به قرائت استاد و شيخش، ابوالفضل محمد بن ناصر، از وی آموخته و كتابت كرده است (مشيخة، 53 -54، المنتظم، 10/ 24). 8. ابوالعز احمد بن عبيدالله معروف به ابن كادش (د 526 ق) كه به او اجازه داد تا آنچه از وی شنيده است، روايت كند (المنتظم، 10/ 28). 9. ابوالحسن علی بن عبيدالله زاغونی (د 527 ق)، محدث، نحوی، لغوی، فقيه و خطيب كه ابنجوزی با وی مصاحبت داشت و از او حديث و فقه و وعظ فراگرفت ( مشيخة، 79-81، المنتظم، 10/ 30، 32). 10. ابوبكر محمد بن عبدالله عامری (د 530 ق/ 1136 م)، معروف به ابن جنازه، محدث، فقيه و واعظ متصوف كه به وی حديث و تفسير آموخت ( مشيخة، 142- 145، المنتظم، 10/ 64). 11. ابوالقاسم نصر بن حسين مقری معروف به ابنحبار (د 531 ق) كه نزد وی قرائات قرآن آموخت ( المنتظم، 10/ 71). 12. ابوبكر احمد بن محمد بن احمد دينوری (د 532 ق)، فقيه و محدث و استاد مناظره كه ابن جوزی مدتی در درسهای او شركت جست (المنتظم، 10/ 73). 13. ابوسعد اسماعيل بن احمد مؤذّن نيشابوری (د 532 ق)، فقيه بزرگ كه به او اجازۀ كتبی داد تا همۀ روايات او را نقل كند ( مشيخة، 109-110، المنتظم، 10/ 74). 14 و 15. ابوالمظفر عبدالمنعم بن عبدالكريم بن هوازن قشيری (د 532 ق) و ابوالقاسم زاهر بن طاهر شحامی (د 533 ق) كه به وی اجازۀ روايت دادهاند (المنتظم، 10/ 75، 80). 16. شافع بن عبدالرشيد جيلی (د 541 ق) كه ابن جوزی در كودكی در حلقۀ درس وی حضور میيافته و كسب علم میكرده است (همان، 10/ 121-122). از استادان وی آنان كه نامشان در ذيل میآيد، اغلب به وی اجازۀ نقل حديث دادهاند: 17. ابوبكر وجيه بن طاهر نيشابوری (همان، 10/ 124). 18. ابوشجاع عمر بن ابیالحسن بسطامی (د 542 ق/ 1147 م) كه كتاب شمائل النبی ابوعيسی ترمذی و جز آن را به وی آموخت ( مشيخة، 141-142، المنتظم، 10/ 128). 19. ابوالفتح عبدالملك بن ابی القاسم عبدالله بن ابی سهل كروخی (د 548 ق/ 1153 م) كه ابنجوزی جامع ترمذی و مناقب احمد بن حنبل و جز اينها را از وی شنيده است (مشيخة، 87- 88، المنتظم، 10/ 154). 20. ابواسحاق ابوالوقت عبدالاول بن عيسی سجزی هروی (د 553 ق/ 1158 م)، مدرس حديث در نظاميۀ بغداد (ابن خلكان، 2/ 392) كه صحيح بخاری را به روايت داوودی و نيز مسند دارمی و منتخب مسند عبد بن حميد را برای ابن جوزی روايت كرده است (ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، 10/ 177، 182-183). 21. ابوحكيم ابراهيم بن دينار نهروانی (د 556 ق/ 1161 م)، عالم بر مذهب و خلاف و فرائض و مدرس مدرسۀ ابن شمحل و مدرسۀ باب الازج. ابن جوزی خود میگويد: قرآن و مذهب و فرائض را نزد وی آموختم و مدتی در مدرسۀ ابن شمحل معيد او بودم و پس از او مدرسه به من سپرده شد و من در آنجا به تدريس پرداختم ( مشيخة، 184-186، المنتظم، 10/ 201-202؛ ابن رجب، 1/ 404). 22. ابوالبركات سعدالله بن محمد بن علی بن احمدی (د 557 ق/ 1162 م) كه ابنجوزی كتاب السنة لالكائی را به روايت طريثيئی از او شنيد (المنتظم، 10/ 204، مشيخة، 191-193: سعدالله بن علی ابن محمد بن حمدی). 23-31. ابوبكر محمد بن عبدالباقی انصاری (مشيخة، 54- 58، المنتظم، 10/ 92-94)؛ ابوالقاسم اسماعيل بن احمد سمرقندی (مشيخة، 82-85، المنتظم، 10/ 98)؛ ابونصر احمد بن منصور بن احمد (احمد بن منصور بن حمد: مشيخة، 163-164) صوفیهمدانی (المنتظم، 10/ 99-100)؛ حافظ ابوالبركات عبدالوهاب بن مبارك انماطی (مشيخة، 85 -86، المنتظم، 10/ 108، صيد الخاطر، 200)؛ ابوالمعالی عبدالخالق بن احمد بن عبدالصمد شيبانی، معروف به ابن البدن (مشيخة، 101-103، المنتظم، 10/ 109)؛ ابوالحسن محمد بن احمد، معروف به ابن صرما (مشيخة، 111-113، المنتظم، 10/ 110)؛ ابومنصور محمد بن عبدالملك بن حسن بن ابراهيم بن خيرون مقری، آخرين كسی كه از جوهری (صاحب صحاح) با اجازه روايت كرده است (مشيخة، 81 -82، المنتظم، 10/ 115)؛ ابوسعد احمد بن محمد بغدادی اصفهانی (مشيخة، 93-96، المنتظم، 10/ 116-117)؛ ابومنصور موهوب بن احمد جواليقی (د 540 ق) مدرس ادب در نظاميۀ بغداد (سيوطی، بغية، 401) كه ابن جوزی نزد وی حديث، غريب الحديث، ادب و لغت آموخت و كتاب المعرب و ديگر تصانيفش را نزد او خواند (مشيخة، 124-126، المنتظم، 10/ 31، 118، صيد الخاطر، 200). ابن جوزی در جای جای المنتظم به ويژه در وفيات آن (ج 9، 10) بيش از 70 تن و در مشيخة 89 تن (صص 197-202) از استادان خود را نام میبرد كه بسياری از آنان به وی اجازۀ روايت دادهاند (ابن رجب، 1/ 401).
دوران زندگی ابن جوزی مقارن با خلافت 6 تن از خلفای عباسی است: المسترشد (512- 529 ق/ 1118- 1135 م)، الراشد (529-530 ق)، المقتفی (530- 555 ق)، المستنجد (555-566 ق)، المستضیء (566-575 ق) و الناصر (575-622 ق). بغداد در اين روزگار همچون ديگر شهرها و مانند بسياری از دورانهای ديگر پرآشوب و محل برخوردهای تعصبآميز بين فرقههای مختلف و گروههای كلامی و مذاهب فقهی بود كه به صورتهای گوناگون، مانند مناظره، مجادله و منازعات شديد، جلوهگر میشد. در اين برخوردها با انتقال قدرت از خليفهای به خليفۀ ديگر و گاه با عزل و نصب وزيری، يا با روی كار آمدن اميری، فرقهای يا گروهی بر ديگر گروهها تفوق میيافت. همچنين گاه اتفاق میافتاد كه برخی از علما با قدرت بيان يا شخصيت علمی يا مذهبی خويش خليفه يا وزيری را متمايل به مذهب خويش سازند و موجبات برتری گروه و رونق مذهب خويش را فراهم آورند و مخالفان را از صحنه خارج و منزوی كنند. ذكر نمونههايی از وقايع مذكور در المنتظم میتواند تا اندازهای نشان دهندۀ سيمای فكری و اجتماعی آن روزگار باشد: در 515 ق قاضی ابوالقاسم اسماعيل بن ابی العلاء صاعد بن محمد بخاری معروف به ابن دانشمند، مدرس حنفيان، به بغداد آمد و در خانۀ سلطان به وعظ نشست. سلطان و خواص در مجلس او حضور يافتند. شافعيان به دارالخلافه شكايت بردند كه ابن دانشمند در باب بزرگان مذهب او بیاعتنايی روا میدارد (9/ 224). ابوالفتوح محمد بن فضل اسفراينی معروف به ابنمعتمد (487- 538 ق) در رباط خويش مجلس داشت و بر مذهب اشعری سخن میگفت. سخنان او فتنهها و لعنها برانگيخت و ميان او و ابوالحسن علی بن حسين غزنوی (د 551 ق) معارضاتی درگرفت. يكديگر را بر منبر دشنام میدادند. ابوالحسن غزنوی نزد سلطان رفت و گفت: ابوالفتوح فتنهانگيز است و بارها در بغداد آشوب بر پا كرده، صواب آن است كه او را از شهر اخراج كنند. پس سلطان فرمان داد، و ابوالفتوح در رمضان همان سال اخراج شد (10/ 107- 108، 110-111). ابوالحسن غزنوی كه به نوشتۀ ابنجوزی تمايل به تشيع داشت و برای خاندان خلافت احترام چندانی قائل نبود، پس از مرگ سلطان مسعود (547 ق/ 1152 م) خود گرفتار شد، اموالش مصادره گشت و او را از سخنرانی بازداشتند (10/ 168، نيز نک : 125). در آغاز خلافت المستضئ، ابوالمظفر محمد بن محمد بروی (د 567 ق) به تبليغ مذهب اشعری و ذم حنابله پرداخت (10/ 239). به نوشتۀ ابن جوزی وی در نظاميه در سخنرانی خود گفت اگر كار در دست من بود، بر حنبليان جزيه تعيين میكردم. از اين رو خود و زن و فرزند كوچكش به دست حنبليان مسموم و كشته شدند (همانجا، حاشيه). منازعات و اختلافات فرقهها و مذاهب گاه چنان بالا میگرفت كه منتهی به منع وعاظ از جلوس بر منبر میشد، چنانكه در المنتظم آمده، از اواسط 550 ق تا آغاز 552 ق وعاظ بجز سه تن از سخنرانی بر منابر منع شده بودند (10/ 169). در لابهلای رويدادهايی كه ابنجوزی در المنتظم آورده است، به رغم فشارهای فراوان علمای اهل سنت و دولتمردان عباسی، نشانههايی از تلاشهای شيعيان اثنا عشری برای كسب قدرت به چشم میخورد: در 547 ق مردی متصوف كه مردم را موعظه میكرد، دستگير شد. او را به ديوان بردند. نزد وی الواحی از گل يافتند كه بر آنها نام امامان دوازدهگانه نوشته شده بود. پس او را به اتهام رفض سر برهنه در محلۀ باب النوبی گرداندند و پس از تأديب خانهنشين كردند (10/ 147- 148). همچنين در 559 ق محتسب به فرمان وزير گروهی از حصيربافان را در شهر گرداند، جرم آنان اين بود كه نام دوازده امام را بر حصيرها نوشته بودند (10/ 208). گزارشهای ديگر نيز از زمينۀ مساعد برای پذيرش تشيع حكايت میكند. چنانكه ابن جوزی يكی از علل توجه مردم به صدقة بن وزير واسطی را كه در بغداد بر منبر میرفت، سخنان رفضآميز وی ذكر میكند (10/ 204). رفتن المقتفی در 553 ق به زيارت مرقد امام حسين (ع) نيز میتواند يكی از نشانههای نفوذ و قدرت تشيع در اين دوران باشد (نک : 10/ 1/ 18). در وقايع سال 571 ق نيز آمده است كه تشيع در اين ايام نيرو گرفته بوده است، تا آنجا كه صاحب المخزن به خليفه مینويسد كه ابن جوزی را بايد در مبارزه با بدعتها تقويت كرد (10/ 259؛ ابنرجب، 1/ 407). در اين دوران تصوف نيز زمينۀ مساعدی برای رشد يافت. گزارشهايی اين سخن را تأييد میكند: بنفشه، كنيز محبوب خليفه المستضئ، در بازار مدرسه رباطی برای زنان صوفی بنا نهاد و خود آن را گشود و در آن سخنرانی كرد و آن را به خواهر ابوبكر صوفی، شيخ رباط روزنی، اختصاص داد (ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، 10/ 271). ابوالحسن محمد بن مظفر بن علی بن مسلمه (د 542 ق) خانۀ خود در دارالخلافه را رباط صوفيه كرد (همان، 10/ 129). ابن جوزی در صيد الخاطر تصويری اين چنين از روزگار خود ارائه میكند: از اين روزگار و مردم آن سخت بپرهيز، نيكی و ايثارگری بر جای نمانده است، كسی نيست كه در انديشۀ مردم باشد و كسی نيست كه به ياری درويشان برخيزد. اعانتها يا به عنوان ادای نذر است يا همراه با استخفاف (ص 469). در جای ديگر مینويسد كه بيشتر دولتمردان از بيم بركناری از منصب تن به اجرای فرمانهای ستمكارانۀ فرمانروايان میدهند و بسياری كسان را ديدهام كه برای كسب مقام قضا يا شهادت از بذل مال دريغ نمیكنند و هدف آنان از اين كار جاهطلبی است. آنان ــ گاه با دريافت مبلغی ناچيز و گاه از بيم صاحبان قدرت ــ بر آنچه شناختی از آن ندارند، شهادت خلاف واقع میدهند (ص 445). دربارۀ مدارس میگويد: تأسيس مدارس در روزگار ما مخاطرهآميز است زيرا گروه كثيری از متفقهان برای آموختن علم جدل در آنها سكنی میگزينند، از علوم شريعت روی میگردانند، از آمد و رفت به مساجد دوری میجويند و به مدرسه و القاب بسنده میكنند (ص 475). دربارۀ رباطها و خانقاهها نيز مینويسد: آنها خالی از هرگونه فايدهاند، زيرا صوفيان در آنها بساط جهل و تن پروری میگسترند و آوای محبت و قرب دروغين سر میدهند، از اشتغال به آموختن سرباز میزنند و سيرۀ عرفای راستين چون سری و جنيد را ترك میكنند (همانجا). ابن جوزی روزگار خويش را دوران ريا، شهرتطلبی، عوام فريبی و مريد پروری میخواند و مینويسد: كسانی را در جامۀ پارسايان میبينيم كه بهترين غذاها را میخورند، با توانگران دوستی دارند، از درويشان دوری میجويند، بدون حاجبان و خادمان خويش جايی نمیروند، بر مردم تكبر میورزند، از اينكه مولانا خوانده شوند، لذت میبرند و روزگار خود را به بيهودگی تباه میكنند (همان، 485). بيشتر سلاطين از راههای نادرست مال گرد میآورند و در راههای ناشايست خرج میكنند. گويی آن اموال نه از آن خدا كه از آن خودشان است. دانشمندان نيز يا بر اثر فقر يا از بيم نام و جان با آنان همراهی میكنند (همان، 510). نكتۀ تأملبرانگيز در عصر ابنجوزی (سدۀ 6 ق/ 12 م) سكوت نسبتاً آشكار دستگاه خلافت و بزرگان بغداد در برابر يكی از بزرگترين رويدادهای تاريخ جهان، يعنی جنگهای صليبی (490-690 ق/ 1094- 1291 م) است كه ميان مسلمانان و مسيحيان و به بيانی ديگر ميان شرق و غرب، نزديك به 200 سال ادامه داشت. ابنجوزی به عنوان مسلمانی دانشمند و مورخ روزگار خود تقريباً معاصر و شاهد دو دوره از اين جنگها بوده است: دورۀ فتوحات صليبيان يعنی تصرف بخش بزرگی از شام و تشكيل امارت نشينهای لاتينی در شهرهای بيتالمقدس، انطاكيه، طرابلس و رها (اورفا)، و دورۀ واكنش مسلمانان در مقابل صليبيان به سركردگی سرداران رشيد جامعۀ اسلامی چون عمادالدين زنگی، نورالدين زنگی و سپس صلاحالدين ايوبی و باز پس گيری بيتالمقدس و ديگر شهرهای مهم كه تقريباً خود جوش و بیارتباط با مركز خلافت تحقق يافت. خلفای ناتوان عباسی، امرا و وزرای جاهطلب و علمای غافل بغداد چنان سرگرم بازيهای سياسی، درگيريها و قدرت جوييهای فردی، منازعات كلامی و كشمكشهای مذهبی بودند كه نه تنها اقدامی در برانگيختن مسلمانان و گسيل كردن نيرو برای مقابله انجام نگرفت، بلكه استمداد مكرر گروههايی از مردم جنگزدۀ شام كه به بغداد پناه میآوردند، نيز بیپاسخ ماند (حتی، 807 -822). در آثار ابن جوزی هم، چنانكه انتظار میرود، به نكاتی كه حكايت از همدردی و نگرانی وی در برابر اين تصادم بزرگ كند، بر نمیخوريم، حتی در المنتظم، بزرگترين تأليف تاريخی او نيز بجز خبرهايی كوتاه از اين درگيريها كه گاه از لابهلای حوادث هر سال به دست میدهد، چيز قابل توجهی نمیيابيم.
میتوان گفت كه زندگی اجتماعی ـ فرهنگی ابن جوزی با نخستين مجالس وعظ وی آغاز میشود و بيشترين مايۀ شهرت وی نيز همين بعد زندگانی اوست كه تا پايان عمر در آثار خود او و ديگران منعكس شده است:
نخستين بار در 520 ق/ 1126 م كه هنوز كودكی 9 ساله بود، بر منبر رفت. خود مینويسد كه مرا نزد ابوالقاسم علی بن يعلی علوی هروی بردند. او سخنانی از وعظ به من آموخت و پيراهنی بر من پوشاند و آنگاه كه برای وداع با مردم بغداد در رباطی نزديك باروی شهر نشست، مرا بر منبر فرستاد. من آنچه از وی آموخته بودم، در اجتماعی كه نزديك به 50 هزار تن میشد، بيان كردم ( المنتظم 9/ 259).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید