ابن حاج، ابواسحاق
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 19 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222908/ابن-حاج،-ابواسحاق
دوشنبه 1 اردیبهشت 1404
چاپ شده
3
اِبْنِحاج، ابواسحاق ابراهيم بن عبدالله نُمَيری (ز 713 ق- ؟/ 1313 م- ؟)، شاعر، محدث و كاتب اندلسی. او در غرناطه در خانوادهای شريف به دنيا آمد. نيای نخستين او ابراهيم، كاتب امرای بنی اشقيلوله بود و با آنان خويشاوندی يافت و به مشاغل مهمی رسيد و سپس به نصريان پيوست. پدر ابنحاج در حكومت نصريان به مشاغل ديوانی دست يافت و خود او نيز در 734 ق/ 1334 م در شمار كاتبان ديوان انشاء درآمد (ابن خطيب، احاطه، 1/ 350-351). از تحصيلات او در غرناطه اطلاع دقيقی در دست نيست و ابن خطيب كه مفصلترين گزارش را دربارۀ او نوشته تنها به روايت او از مشايخ غرناطه اشاره كرده (همان، 1/ 354) و كوششهای علمی و ادبی او را بسيار ستوده است (همان، 1/ 351). وی مدت زيادی در مقام كاتب ديوان انشاء نماند و در آغاز سال 737 ق به قصد ادای فريضۀ حج عازم مكه شد (همان، 1/ 351، 352، عبارت ابنخطيب در اين مورد اندكی مغشوش است؛ نک : هاپكينز، 58). ابن حاج در 738 ق وارد قاهره شد و با صفدی ديدار كرد و شماری از اشعارش را برای او خواند (صفدی، 6/ 40) و گويا در همين سفر بود كه در دمشق از سه تن از محدثان بزرگ شافعی: عبدالرحمن مزی، برزالی، ذهبی، و در مصر از عمادالدين كندی، قاضی مالكی مذهب اسكندريه و وجيهالدين صنهاجی حديث شنيد و آنان را در اشعاری ستود (مقری، 9/ 340-341). وی همچنين از قطبالدين ابواسحاق و جمال الدين ابراهيم بن الامام روايت كرد و به گفتۀ مقری در روايت حديث به شيوۀ شرقيان چيره دست شد و گروهی، از جمله قاضی ابوبكر ابن عاصم صاحب تحفة الحكام، از وی دانشآموختند (9/ 340، 341، 345). در اواخر 738 ق به بجايه بازگشت و كتابت ابويحيی زكريا را به عهده گرفت (ابن خطيب، احاطه، 1/ 352؛ هاپكينز، 59). پس از چندی دربار او را ترك كرد و به برادر وی ابوعبداللهكه در قُسنطينه حكم میراند پيوست (هاپكينز، همانجا) پس از مرگ ابوعبدالله ظاهراً به دعوت سلطان ابوالحسن مرينی به فاس رفت و كتابت او را به عهده گرفت، اما پس از چند سال، حدود 748 ق بار ديگر به قصد سفر حج عازم مشرق گرديد (ابنخطيب، همان، 1/ 352؛ هاپكينز، همانجا) در اين سفر با ابن فضلالله عمری ديدار كرد و در بازگشت از مشرق بار ديگر مدتی در بجايه به كتابت مشغول شد (ابنخطيب، همانجا؛ هاپكينز، 60)، اما گويا به دليل پريشانيهای سياسی كه بر افريقيه حاكم بود از خدمات ديوانی كناره گرفت و در تربت شيخ ابومدين در نزديكی تلمسان معتكف گرديد. عزلت گزينی وی نيز ديری نپاييد و اين بار سلطان ابوعنان كه در فاس جای پدر خود، ابوالحسن را گرفته بود، وی را ناگزير ساخت تا كتابت او را به عهده گيرد و او تا هنگام مرگ اين فرمانروا در 759 ق/ 1358 م در اين مقام باقی ماند (ابن خطيب، همانجا). در همين دوره بود كه وی با ابوعبدالله محمد بن جزی، نويسندۀ سفرنامه ابن بطوطه كه سپس داماد او گرديد، آشنا شد (مقری، 8/ 79). چون ابوعنان درگذشت، وی فرصت را غنيمت شمرد و پس از 22 سال به زادگاه خود اندلس بازگشت. آنجا در وی چون كاتبی كارديده و دانشمندی برجسته نگريستند و از اين رو، به زودی در شمار اعيان غرناطه درآمد، جامههای ديبای فاخر كه ويژۀ اشراف بود پوشيد، به شيوۀ آنان خود را آراست، به دربار سلطان رفت و آمد كرد، به قضا منصوب شد و در ديوان انشاء سمت كتابت يافت (ابن خطيب، همان، 1/ 352-353). در 768 ق از سوی سلطان محمد پنجم به سفارت نزد سلطان احمد بن موسی زيانی فرمانروای تلمسان فرستاده شد، اما كشتی او در اطراف جزيرۀ حبيبه در غرب وَهران مورد هجوم فرنگان قرار گرفت و خود وی به اسارت درآمد و پس از پرداخت فديهای سنگين از سوی سلطان محمد از اسارت رهايی يافت. اين حادثه به گفتۀ خود او، در هفتم ربيعالثانی 768 ق رخ داد و او در 22 ربيعالثانی آزاد شد (همان، 1/ 370-371). گويا ابنحاج هرگز ديوان شعری گرد نياورد، چه در هيچ يك از مآخذ سخنی از آن به ميان نيامده، اما تقريباً همۀ آنها اشعاری از او را (كه عموماً قطعههايی بسيار كوتاه در دو يا سه بيت است) نقل كردهاند. در اين ميان ابن خطيب كه با وی معاصر بوده است، 28 قطعه از اشعار او را (17 قطعه در احاطه، 1/ 355- 358 و 11 قطعه در الكتيبة، 266- 269) مجموعاً 57 بيت، نقل كرده است. افزون بر اينها، صفدی (6/ 40) سه قطعه، ابناحمر (ص 318) يك قطعه و ابن قاضی (ص 96) يك قطعۀ ديگر از اشعار او را آوردهاند، اما مقری (3/ 287- 288، 9/ 340- 348) 36 قطعۀ ديگر از سرودههای او را، مجموعاً در 74 بيت، نقل كرده كه در هيچ يك از مآخذ پيشين ديده نمیشود. ابن حاج، بيشتر اين اشعار را در نخستين سفر خود، دربارۀ استادان و مشايخ خويش و راويان حديث يا دربارۀ موضوعات مربوط به روايت و حديث سروده است. ظاهراً او اين اشعار را در خلال گفتههای منثور خويش، در كتابهايش میآورده است و مقری يك جلد از سفرنامۀ او را كه در نخستين سفرش نوشته بود (ابن خطيب، احاطه، 1/ 352) در اختيار داشته است (9/ 340) و مطالبی نيز از آن نقل كرده است (2/ 535). اينكه صفدی (همانجا) سه قطعهای را كه نقل كرده، در ديدارش با وی در قاهره از خود او شنيده است، اين نظر را تقويت میكند. گذشته از اشعار كوتاه او كه صنعت توريه صفت برجستۀ آنهاست، ديگر سرودههای او عموماً قصايدی مركب از 35 تا 80 بيت است. بنابراين اشعار وی يا قطعههايی بسيار كوتاه است، يا قصايدی بسيار طولانی. از اين دسته از اشعار او نيز 4 قصيده در همين منابع حفظ شده است كه همۀ آنها در زمان دوری او از اندلس سروده شد. نخستين آنها، قصيدهای است كه آن را برای سلطان اندلس فرستاده است (ابن خطيب، الكتيبة، 261- 265). ديگری را در رثای دايی خويش محمد بن عاصم (د 743 ق/ 1342 م) سروده است (ابن احمر، 314- 318). سومين قصيده كه ابن قاضی تنها 79 بيت آنها را نقل كرده (صص 93-96) ظاهراً پس از زيارت مدفن پيامبر (ص) و ورود به بجايه سروده شده است و آخرين آنها قصيدهای است كه آن را پس از بهبودی سلطان ابوالحسن مرينی سروده (مقری، 9/ 349-350). افزون بر اينها، ابنعزيم، شماری از اشعار او را در جُنگ اشعار خود (نک : هاپكينز، 57, 63) آورده است و مجموعۀ شعری با عنوان قرائن القصر و محاسن العصر فی مدح اميرالمسلمين ابی عبدالله بن نصر، در موزۀ بريتانيا، شم 5670 (هاپكينز، 57) نيز به او منسوب است. هاپكينز (صص 63-64) همۀ اين اشعار را به سه دسته تقسيم كرده است. وی آنچه را كه ابن خطيب و ديگر منابع نقل كردهاند در شمار دستۀ نخستين قرار داده و سپس برگزيدۀ ابن عزيم و اشعار موجود در قرائن را با آن سنجيده و در درستی انتساب قرائن به ابن حاج ترديد روا داشته است. ابن خطيب نمونهای از نثر او را نيز ارائه داده ( احاطه، 1/ 363-370) و نزديك به بیست اثر برای وی بر شمرده كه اكنون هيچ يك از آنها در دست نيست. ظاهراً فقط سفرنامۀ او تا قرن 11 ق موجود بوده است. آثاری كه به وی نسبت دادهاند اينهاست: 1. المساهله و المسامحة فی تبيين طرق المداعية و الممازحة؛ 2. ايقاظ الكرام باخبار المنام؛ 3. تنعيم الاشباح بمحادثة الارواح؛ 4. الوسائل و نزهة المناظر و الخمائل؛ 5. الزَّهرات و اجالة النظرات؛ 6. كتابی دربارۀ «توريه»؛ 7. جزوهای دربارۀ تبيين مشكلات تازهای كه از زبيد يمن به مكه رسيده است؛ 8. جزوهای در بيان اسم اعظم خداوند؛ 9. نزهة الحدق فی ذكر الفرق؛ 10. الاربعين حديثاً البلدانية؛ 11. چهل حديث، كه آنها را از امرا و شيوخ روايت كرده است؛ 12. روضة العباد المستخرجة من الارشاد، كه خلاصه و يا تفسيری از الارشاد و التطريز فی فضل ذكر الله و تلاوة كتابه العزيز ابومحمد شافعی بوده است؛ 13. اللباس و الصحبة، در طريقههای صوفيان كه به گمان خود او كسی مانند آن را گرد نياورده بود؛ 14. كتابی كه در آنها بخشی از حماسۀ حبيب آمده بود و ناتمام مانده است؛ 15. مثاليث القوانين فی التورية و الاستخدام و التضمين، كه گويا تمام شواهد آن از اشعار خود او بوده است؛ 16. فيض العباب و اجالة قداح الآداب فی الحركة الی قسنطينة و الزاب و نيز 4 رجز در فرايض، جدل، زره و سلاح و احكام شرعی كه آن را الفصول المقتضية فی الاحكام المنتخبة ناميده است (همان، 1/ 354-355). مآخذ ديگر چيزی بر اين فهرست نيفزودهاند و گويا همۀ آثار منثور ابنحاج همينها بوده كه آنها را در بازگشت به وطن خويش و در دورۀ فراغتی كه برای او حاصل شد، نوشته بود و شايد به همين دليل صفدی به هيچ يك از نوشتههای او اشاره نكرده است. از آنجا كه نخستين كسانی كه به زندگی او اشاره كردهاند، با وی معاصر بوده و تاريخ درگذشت وی را ذكر نكردهاند و مآخذ ديگر نيز مطالب خود را كمابيش از آنان گرفتهاند، تاريخ درگذشت ابن حاج به درستی معلوم نيست، اما میدانيم كه ابن عزيم در اواخر عمر ابنحاج شاگرد او بوده و خود در 780 ق/ 1378 م بیست سال داشته است. بنابراين وی تا 780 ق زنده بوده و احتمالاً مرگ او بين سالهای 780 تا 790 ق روی داده است (هاپكينز، 62-63). ابنحجر (1/ 30) مرگ او را در 764 يا 765 ق دانسته كه نادرستی آن آشكار است چه او در 768 ق به اسارت گرفته شده است.
ابن احمر، اسماعيل بن یوسف، نثير فرائد الجمان، به كوشش محمد رضوان الداية، بيروت، 1967 م؛ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، الدرر الكامنة، حيدرآباد دكن، 1392 ق/ 1972 م؛ ابن خطيب، محمد بن عبدالله، الاحاطة، به كوشش محمد عبدالله عنان، قاهره، 1375 ق/ 1955 م؛ همو، الكتيبة الكامنة، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1963 م؛ ابن قاضی، احمد، جذوة الاقتباس، رباط، 1973 م؛ صفدی، خليل بن ایبک، الوافی بالوفيات، به كوشش س. ددرينگ، بيروت، 1392 ق/ 1972 م؛ مقری تلمسانی، احمد بن محمد، نفح الطيب، به كوشش يوسف الشيخ محمد البقاعی، بيروت، 1406 ق/ 1986 م؛ نيز:
Hopkins, J.F.P., «An Andalusian Poet of the Fourteenth Century: Ibn al Ḥajj», BSO(A)S, vol. XXIV, 1961. محمد سيدی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید