صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابن تعاویذی /

فهرست مطالب

ابن تعاویذی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 18 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ تَعاویذی، ابوالفتح محمدبن عُبیدالله (10 رجب 519-2 شوال 584 ق/ 12 اوت 1125-24 نوامبر 1188 م)، شاعر بزرگ بغدادی که به سبط ابن‌تعاویذی نیز مشهور است. ابن‌تعاویذی در واقع شهرت نیای مادریش ابومحمد مبارک بن مبارک بود که در کرخ بغداد زاده شد و به پارسایی معروف بود (ابن‌خلکان، 4/ 466، 473). گویند چون شاعر در دامن این نیا پرورش یافت، به همو منسوب گردید (همو، 4/ 466؛ صفدی، الوافی، 4/ 11). سخن کسانی که گفته‌اند: گویا نیا، و یا نیای بزرگ شاعر تعویذنویس بوده است (مثلاً: سمعانی، 3/ 56؛ منذری، 1/ 104)، بر سندی استوار نیست. پدر ابن‌تعاویذی که نُشتکین نام داشت از «مالیک» ترک‌نژاد و مولای یکی از مشهورترین خاندانهای عراق به نام بنی مظفر بود (ابن‌خلکان، 4/ 466). اما شاعر، بعدها که شهرتی فراهم آورد، نام ترکی نُشْتکّین را نپسندید و آن را به عُبیدالله تغییر داد (ابن دبیثی، 37؛ منذری، 1/ 103؛ ابن خلکان، همانجا). 
از آغاز زندگی ابن‌تعاویذی تا حدود 35 سالگی وی هیچ اطلاعی نداریم، جز آنکه در دامن نیایش پرورش یافت و گویا مانند پدر در پناه خاندان بنی مظفر زیسته است. عمادالدین کاتب که در 561 ق/ 1166 م با او در بغداد رفت و آمد داشته است، اشارۀ روشنی به شغل و احوال او نمی‌کند و تنها در آغاز گفتار، وی را «کاتب» وزیر عضدالدین محمد بن رئیس الرؤسا می‌خواند (برگ 33). اما در آن زمان که دوران خلافت مستنجد بود (حک‍ 555-566 ق/ 1140-1170 م)، عضدالدین هنوز «استاذالدار» (رئیس دربار) بود و به وزارت نرسیده بود، و آنچه عمادالدین ذکر کرده، ظاهراً اطلاعاتی است که بعدها به دست آورده است. به هر حال، شاعر در آن هنگام، یا اندکی بعد، کاتب دیوانِ اِقطاع در بغداد شد (یاقوت، 18/ 235) و دیر زمانی در همین مقام باقی ماند و در آسایش و رفاه زیست، جز اینکه اندکی پیش از 569 ق/ 1173 م عضدالدین از وزارت خلع شد (ابن اثیر، 11/ 409-410) و گویا به همین سبب بود که مستمری شاعر نیز قطع گردید و کار بر وی تنگ آمد، آنچنانکه به یکی از بزرگان علوی به نام محمد بن مختار که نقیب شیعیان کوفه بود، روی آورد (عمادالدین، همانجا) و از او یاری خواست، و چون نقیب علوی سستی کرد، وی قصیده‌ای عتاب‌آمیز برای او فرستاد و در خلال آن به عزل وزیر و سختی روزگار خویش اشاره کرد (نک‍ : ص 214). در 570 ق/ 1174 م عضدالدین به مقام وزارت بازگشت (ابن اثیر، 11/ 426) و شغل و مستمری شاعر نیز از نو برقرار شد و این حال تا 579 ق/ 1183 م، یعنی پنج سال پیش از مرگ او، که بینایی خود را از دست داد (یاقوت، همانجا؛ ابن خلکان، 4/ 467؛ قس: صفدی، الوافی، 4/ 11؛ همو، نکت، 259)، همچنان ادامه داشت و حتی قتل ممدوح و حامی دیرینش عضدالدین (573 ق/ 1177 م؛ نک‍ : ابن اثیر، 11/ 446) در آن خللی پدید نیاورد. چون شاعر به سبب نابینایی از کار دیوانی کناره گرفت، مستمریش نیز قطع گردید، اما اندکی بعد، خواهش شاعر مورد قبول افتاد و آن حقوق سالانه به منام فرزندانش برقرار شد، پس از آن نیز به دنبال قصیدۀ دلنشینی که در مدح ناصر خلیفه سرود، مستمری دیگری هم برای خود او مقرر داشتند (ابن تعاویذی، 272؛ قس: یاقوت، 18/ 247؛ ابن خلکان، 4/ 467). 
ابن‌تعاویذی با آنکه از هیاهوی شاعران زمان چون ابله بغدادی و ابن معلم (ه‍ م م) و هجاگویی با آنان به دور نبود، باز در جوّی آکنده از احترام و وقار زیست. روایت عمادالدین کاتب بر این امر دلالت آشکار دارد: هنگامی که عمادالدین در بغداد می‌زیست، با شاعر که او را به فضل و ادب وصف کرده، دوستی داشت و چنانکه خود گوید میانشان «دوستی و هم عقیدتی» برقرار بود. این پیوند حتی پس از آنکه عمادالدین به شام رفت و به مراتب عالی رسید، همچنان استوار ماند و داستان پوستین خواستن او از عمادالدین و اشعاری که در این باب میانشان رد و بدل شد در کتب ادب معروف است (عمادالدین، برگ 33؛ ابن‌خلکان، 4/ 471-472، 7/ 95؛ ابن وردی، 2/ 152). 
نویسندگان شیعه به حق او را پیرو آیین تشیع پنداشته‌اند (امینی، 5/ 386؛ صدر، 221): شعری که وی برای ابن مختار علوی فرستاده، و نیز قصیدۀ بسیار مُفصلی (74 بیت) که در رثای امام حسین (ع) سروده (ص 456)، تردیدی در این امر باقی نمی‌گذارد. با اینهمه، در منابع کهنه‌تر هیچ اشارۀ صریحی به مذهب او دیده نمی‌شود. از میان مؤلفان معاصر، عبدالسودانی مؤکّداً او را سنی مذهب می‌داند و چنین استدلال می‌کند که شاعر رسمی دربار عباسیان نمی‌تواند به آیین تشیع باشد، و سپس در توجیه اخلاص و ارادت شاعر نسبت به امام علی (ع) و امام حسین (ع) می‌گوید: به سبب انتشار وسیع تشیع سیاست عمومی دستگاه خلافت به تشیّع و شیعیان متمایل شده بود و بسیاری از شاعران، از باب تملق ممدوحان شیعی مذهب خویش، اشعارشان را به رثای امامان (ع) و ذکر مصائب ایشان می‌آکندند (صص 196، 198- 199). اما ابن تعاویذی، حتی زمانی که چشمان خود را از دست داده بود و بر بدبختی خویش می‌گریست و دیگر در پی جاه و مقام نبود نیز امامان شیعه را از خاطر نمی‌برد و ستمی را که روزگار بر ایشان روا داشته، برمی‌شمارد و بدین‌سان دل خویشتن را تسلی می‌بخشد (صص 435- 438، ابیات 41-45). به نظر می‌رسد که در آن روزگار، بر اثر جنگهای پی در پی و کشمکشهای سیاسی و اوضاع نابسامان اقتصادی، نزاع میان دو فرقه فروکش کرده بود، چنانکه دیگر گرایش به تشیع مانعی در راه نفوذ به دستگاه خلافت و تصدی مشاغل عمده نمی‌گردید (نک‍ : عبدالسودانی، 195). 
ابن تعاویذی پیش از آنکه بینایی خود را از دست دهد، به جمع‌آوری اشعار خویش همت گماشت و آنچه را که پس از نابینایی سرود، به نام «زیادات» بر آنها افزود. به همین جهت برخی از نسخه‌هایی که از دیوان او به دست نویسندگان بعدی رسیده، فاقد «زیادات» بوده است (یاقوت، 18/ 249؛ ابن خلکان، 4/ 467). وی دیوان خود را به نحوی خاص تنظیم کرده است، از این قرار که آن را، پس از مقدمه‌ای زیبا، در چهار بخش نهاده: 1. مدح خلفای عباسی؛ 2. مدح بزرگان؛ 3. مدح خاندان بنی مظفر؛ 4. رثا، غزل، هجا و معانی متفرقۀ دیگر. این ترتیب همان است که در نسخ خطی دیوان دیده می‌شود، مثلاً نسخۀ سپهسالار (نک‍ : سپهسالار، 546-547)، اما مرگلیوث این ترتیب را به هم ریخته و اشعار او را بر حسب قافیه تنظیم کرده است (ابن تعاویذی، دیوان). 
کتاب دیگری نیز به نام الحَجَبَة و الحُجّاب به او نسبت داده‌اند که اینک از دست رفته و کسی هم از قدما به محتوای آن اشاره نکرده است. این کتاب که در یک جلد بزرگ (یاقوت، 18/ 249) و یا در 15 دفتر (ابن خلکان، 4/ 471) تدوین شده بود، ظاهراً شهرتی کسب نکرد و نسخه‌های آن کمیاب ماند (یاقوت، ابن‌خلکان، همانجاها؛ نیز قس: صفدی، الوافی، 4/ 12؛ همو، نکت، 259). 
ابن‌تعاویذی را، پس از مرگ، در گورستان باب اَبْرَز بغداد به خاک سپردند. دربارۀ تاریخ وفات او ــ برخلاف تاریخ ولادتش ــ اندکی اختلاف است که گویا آن هم از یاقوت سرچشمه گفته باشد: وی (18/ 249) تاریخ مرگ او را به جای 584 ق، سال 583 ق نگاشته و ابن خلکان (4/ 472-473) نیز با تردید آن را بازگو کرده است. 
شعر ابن تعاویذی، سخت مورد تمجید معاصران و نویسندگان سده‌های بعد است. از این میان بی‌تردید ابن خلکان به او از همه شیفته‌تر است، چنانکه در ستایش شعر او گوید: من معتقدم که از 200 سال پیش تاکنون کسی چون او نیامده است، اما از بیم سرزنش دیگر نویسندگان اضافه می‌کند که این سخن نظر شخصی اوست و دیگران ناچار به پیروی از وی نیستند (4/ 466). جای دیگر (4/ 468) قصیده‌ای را که شاعر برای خلیفه فرستاده و در آن تقاضای مستمری سالانه نموده، نقل کرده و دربارۀ آن می‌گوید که اگر بر جماد خوانده می‌شد، هر آینه نرم می‌گردید (نیز قس: 4/ 471 و نیز 4/ 465 که به تندی هجای او اشاره دارد). نظر ابن خلکان البته در بیشتر منابع متأخرتر تکرار شده است. مثلاً صفدی ( الوافی، 4/ 11-12) همۀ گفته‌های او را نقل کرده و خود نیز به ستایش شعر او پرداخته است. با اینهمه، وی به رغم تمجید بسیار، شعر او را از نظر معنی چندان عمیق نمی‌پندارد (همانجا، نکت، 259). 
بخش اعظم آثار ابن تعاویذی را قصاید مدح تشکیل می‌دهد. در مضامین قصاید مدح شاعران آن عصر دو عامل عمده به گونه‌ای چشمگیر جلوه‌گر است: نخست آنکه در آن روزگار، صلاح‌الدین ایوبی بر مسیحیان صلیبی چیره گردیده و آوازۀ پیروزیهای او در سراسر جهان اسلام طنین افکنده بود، به همین جهت، بیشتر شاعران مسلمان که از پیروزیهای اسلام بر آیین نصرانی شادمان بودند و در صلاح‌الدین به چشم قهرمان می‌نگریستند، وی را مدح گفته‌اند (نک‍ : عبدالسودانی، 90-91). ابن تعاویذی نیز در این باب چندین قصیده پرداخت و از بغداد به خدمت صلاح‌الدین فرستاد که دو تای آنها اگر بهترینِ قصاید او نباشند، بی‌تردید مشهورترین آنها هستند، زیرا بیشتر نویسندگان به آنها اشاره کرده و بخشهایی از آنها را نقل کرده‌اند (بائیّه و نونیّه در دیوان، صص 22، 420؛ قس: یاقوت، 18/ 236، 240؛ ابن خلکان، 7/ 208 به بعد؛ نیز قس: عبدالسودانی، 90 به بعد). مجموعاً شش قصیده از دیوان او به صلاح‌الدین مربوط است، که دو تای آنها، بیشتر شامل مدح وزیر صلاح‌الدین، القاضی الفاضل است (صص 190، 333) و یکی در مدح رسول او (ص 185). این قصاید همه بین سالهای 570 تا 580ق/ 1174-1184م سروده شده‌اند. 
عامل دوم آن است که در زمان مستضیء (566-575 ق/ 1170- 1179 م) به درخواست صلاح‌الدین، در مصر نیز خطبه به نام خلیفۀ بغداد خوانده شد. این امر، و نیز قدرت نسبی مجددی که دستگاه خلافت به دست آورده بود، شاعران را به سرودن قصایدی در تکریم و تعظیم خلفا و دستگاه خلافت بر می‌انگیخت. مایۀ اصلی این مدایح البته چیزی جز ستایش خلیفه و اغراق در مدح او نبود، به طوری که حتی گاه او را «فاتح مصر» انگاشته‌اند. با اینهمه، نوعی احساس غرور میهنی، و سربلندی از اینکه سرانجام بغداد مرکز قدرت گردید، در لابه‌لای این اشعار پدیدار است (نک‍ : عبدالسودانی، 92-93). در هر حال، چنانکه در بخش‌بندی دیوان ملاحظه شد، سه چهارم قصاید ابن تعاویذی در مدح است و بقیه به مضامین گوناگون، از هجا و عتاب و رثا و غزل... و نیز ذکر نابینایی و پیری و گله از ستم روزگار اختصاص دارد. 
ابن تعاویذی چنانکه گذشت با شاعران همطراز خویش چون ابله بغدادی و ابن معلم رقابت و مهاجاة داشت (نک‍ : ابن خلکان، 5/ 6-7؛ قس: عبدالسودانی، 61-62). این رقابتها هر چند که گاه در زمینه ادب و زاییدۀ چشم و همچشمیهای شاعرانه بود (مثلاً نک‍ : ابن تعاویذی، 15)، عموماً در کشمکشهای سیاسی جلوه‌گر می‌شد؛ از این قرار که ابن تعاویذی به ابن رئیس الرؤسا پیوسته بود و می‌دانیم که بخش عظیمی از اشعار خود را در ستایش او و خاندان او سروده است، در عوض مشهورترین وزیر زمان، یعنی ابن هُبَیره را تنها در یک قصیده مدح گفته است (ص 344)، حال آنکه ابله بغدادی بیشتر مدایح خود را به ابن هُبیره تقدیم داشته است. گویی رقابت میان این وزیر و آن امیر، به رقابت میان دو شاعر نیز کشیده شده بود (نک‍ : عبدالسودانی، 94). 
ابن‌تعاویذی و دو رقیبش ابن معلم و ابله، بی‌گمان نمایندگان واقعی شعر عراقی در سدۀ 6 ق/ 12 م به شمار می‌آیند. شیوۀ شاعری این سه تن، شیوه‌ای تقریباً یگانه است. قصایدشان اساساً به سبک و قالب کهن است و بخشهای معهود، یعنی نسیب و وصف و مدح را در بر دارد، و مقطّعات آنها به سبک مقطّعات شعرای قرن 3 ق/ 9 م نزدیک می‌گردد، اما این شاعران، جای جای از این اسلوبها کناره می‌گیرند و صور شاعرانۀ بدوی را رها می‌کنند و معانی تازه‌ای را که با زمان متناسب‌تر است جایگزین آنها می‌سازند. به همین دلایل است که عبدالسودانی آنان را «محافظه‌کاران نوآور» خوانده است (نک‍ : مثلاً صص 59، 63، 65 و...). 

مآخذ

ابن اثیر، الکامل؛ ابن تعاویذی، محمدبن عبیدالله، دیوان، به کوشش د. س. مرگلیوث، قاهره، 1903 م؛ ابن‌تغری بردی، النجوم؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن‌دبیثی (نک‍ : ذهبی، المختصر ... ، در همین مآخذ)؛ ابن طقطقی، محمد بن علی، الفخری، به کوشش هارتویگ درنبورگ، پاریس، 1894 م؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1351 ق/ 1932 م، 4/ 281؛ ابن کثیر، البدایة؛ ابن وردی، زین‌الدین عمر، تتمة المختصر فی اخبار البشر، به کوشش احمد رفعت البدراوی، بیروت، 1389 ق/ 1970 م؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دارالمعرفة، 3/ 76؛ امین، محسن، اعیان الشیعة، به کوشش حسن الامین، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، به کوشش حسن ایرانی، بیروت، 1387 ق/ 1967 م؛ دانشنامه؛ ذهبی، شمس‌الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش بشار عواد معروف و محیی هلال السرحان، بیروت، 1404 ق/ 1984 م، 21/ 175- 178؛ همو، المختصر المحتاج الیه من تاریخ الحافظ ابی عبدالله سعید بن محمد ابن الدبیثی، بیروت، 1405 ق/ 1985 م؛ العبر، به کوشش ابوهاجر محمد السعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1985 م، 3/ 88- 89؛ زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، 1957 م، 3/ 23-24؛ سپهسالار، خطی؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، انساب، به کوشش محمد عبدالمعید خان، حیدرآباد دکن، 1383 ق/ 1963 م؛ صدر، حسن، تأسیس الشیعة، بغداد، شرکة النشر و الطباعة العراقیة؛ صفدی، خلیل بن ایبک، نکت الهمیان فی نکت العمیان، به کوشش احمد زکی پاشا، قاهره، 1329 ق/ 1911م؛ همو، الوافی بالوفیات، به کوشش س. ددرینگ، بیروت، 1394ق/ 1974 م؛ صنعانی، یوسف بن یحیی، نسمة السحر (خطی)، 2/ 400- 409؛ عبدالسودانی، مزهر، الشعر العراقی فی القرن السادس الهجری، بغداد، 1980م؛ عمادالدین کاتب، محمد بن محمد، خریدة القصر و جریدة العصر (خطی، موجود نزد مؤلف مقاله)، قسم شعرای عراق؛ فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، 1984 م؛ 3/ 389-393؛ منذری، عبدالعظیم بن عبدالقوی، التکملة لوفیات النقلة، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، 1405 ق/ 1984 م، 1/ 103-104؛ یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان، حیدرآباد دکن، 1337- 1339 ق، 3/ 304-306، 429؛ یاقوت، ادبا؛ نیز: 

GAL, I/ 288; GAL, S, I/ 442; EI2, III/ 950. 
آذرتاش آذرنوش
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: