ابن بسام شنترينی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 18 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222813/ابن-بسام-شنترينی
یکشنبه 31 فروردین 1404
چاپ شده
3
اِبْنِ بَسّام شَنْتَرينی، ابوالحسن علی بن بسام (د 542ق/ 1147 م)، اديب و شاعر عصر مرابطون در اندلس. به رغم آوازۀ بلند وی. دانستههای ما از زندگی او، به ويژه در دورۀ جوانيش، بسيار اندك است. اصل و نسبت وی شناخته نيست. از زندگی و محيط تربيتی و استادان او در شنترين نيز هيچ نمیدانيم و اين امر شايد با موقعيت جغرافيايی اين شهر كه در ناحيهای دورافتاده و مرتفع در منتهیاليه غرب اندلس قرار داشت (نک : حميری، 346)، بیارتباط نبوده باشد. چنانكه ابن سعيد نيز ظهور مردی چون ابن بسام را در شهر دورافتادهای چون شنترين كه به گفتۀ وی «قاصية الغرب و محل الطعن و الضرب» بوده، شگفتآور خوانده است (نک : المغرب، 1/ 417). اصولاً جز آنچه خود ابن بسام در ديباچۀ الذخيرة در شرح حال خويش بيان داشته، منبع ديگری برای آگاهی از زندگی وی در دست نيست و ظاهراً ساير مراجع نيز در اين مورد از همين ديباچه سود جستهاند. تاريخ تولد وی دانسته نيست، اما از آنجا كه هنگام سقوط شنترين به دست آلفونسوی ششم در 486 ق/ 1093 م اين شهر را ترك گفته (عنان، 298؛ قس: ابن بسام، 1(1)/ 19)، میتوان احتمال داد كه در اوايل نيمۀ دوم سدۀ 5 ق/ 11 م به دنيا آمده باشد (قس: نيكل، 220). مهاجرت و در واقع گريز ابن بسام از شنترين ناشی از اوضاع نابسامان شهر و خطر مهاجمان مسيحی بوده است. خود وی در وصف مجمل و دردناكی كه از اوضاع شنترين در آن روزگار به دست داده، شهر را در نتيجۀ حملات پياپی مسيحيان آشوب زده و يكسره ويران تصوير كرده است. وی پس از ترك آنجا روی به جانب اشبيليه آورد و پس از گذشتن از مسيری سخت و پرخطر به آن شهر رسيد (ابن بسام، همانجا). سالی چند در تنهايی و مشقت در آنجا زيست و معاش خود را از قلم خويش و ظاهراً با مديحهگويی تأمين كرد (همو، 1(1)/ 19-20؛ قس: پالنسيا، 289؛ عنان، 299؛ نيكل، 219). وی در ديباچۀ الذخيرة (1(1)/ 20) از اين دوره به تلخی ياد میكند و اشبيليه و مردمانش را كه در نظر او علم و ادب از ميانشان رخت بربسته و ارزش هر كس را به اندوختۀ سيم و زر وی میسنجيدند، سخت به باد نكوهش میگيرد. از اين زمان به بعد از زندگی و سفرهای احتمالی ابن بسام اطلاع دقيقی در دست نيست، تنها میدانيم كه در 494ق/ 1101م به قرطبه سفر كرده و ظاهراً در آن شهر اقامت گزيده است (نک : پالنسيا، 288؛ عنان، همانجا). زندگی ابنبسام جز چند سال آغاز عمر وی كه احتمالاً مصادف با آخرين سالهای حكومت افطسيان بطليوس يعنی آخرين دولت ملوك الطوايف در غرب اندلس بود، يكسره در دورۀ مرابطون گذشت. ورود بربرهای مرابطی به دهها سال پراكندگی سياسی در اين سرزمين كه زاييدۀ حاكميت ملوك الطوايف بود، پايان داد، چنانكه بر شكوفايی ادبی آن عصر نيز نقطۀ پايان نهاد. عصر ملوك الطوايف، به رغم پراكندگی دولتها و برخلاف انتظار، دورۀ شكوفايی فرهنگ عربی در سرزمين اندلس بود و ادب و هنر در دربارهای متعدد آن، كه به مراكز تجمع اديبان و شاعران بدل شده بود، باليدن گرفت، اما ثبات و يكپارچگی بعضاً خشونتآميزی كه به دست مرابطون برقرار شد، از پويايی فرهنگ به شدت كاست (قس: نيكل، همانجا). با اينهمه آنچه به جای ماند، آن اندازه وسيع و دلنشين بود كه ابن بسام بتواند كتاب عظيم خويش را سراپا وقف آن كند و خود وارث آن فرهنگ و يكی از واپسين نمايندگان آن گردد. كتاب وی، الذخيرة فی محاسن اهل الجزيرة، كه از شاهكارهای ادب اندلس به شمار میرود، بیگمان صدرنشين همه منابعی است كه از ادب آن ديار باقی مانده است. ديباچۀ بسيار سودمندی كه وی در آغاز كتاب نهاده، افزون بر شرح حال مختصر خويش كه به آن اشاره رفت، شامل نكاتی بسيار جالب توجه از جمله فصلبندی كتاب و انگيزۀ مؤلف در نگارش آن است. ظاهراً نخستين اثری كه نظر او را جلب كرده و او را واداشته كه چيزی شبيه به آن تدارك بيند، همانا كتاب يتيمة الدهر ثعالبی بود كه چندين بار به آن اشاره كرده است، چنانكه يك بار (1(1)/ 32) آشكارا میگويد كه آن را لااقل برای بخش آخر كتاب، الگوی خود قرار داده است، هر چند كه بر ثعالبی نيز خرده میگيرد كه چرا شرح احوال كسان را حذف كرده است (1(1)/ 34). ابنبسام چنانكه خود متذكر شده (1(1)/ 12-13)، در الذخيرة به شخصيتهای عصر دو دولت مروانی و عامری عنايتی نداشته، زيرا ابن فرج جيانی در الحدائق خود به آنها پرداخته است. به همين جهت او تنها شرح حال معاصرانش را ضبط كرده، اگرچه در بخش آخر كتاب به چند تن از مشرقيان قبل از خود، چون ثعالبی و مهيار ديلمی اشاره كرده است، در حالی كه در صفحۀ 17 به صراحت يادآور میشود كه محدودۀ زمانی مورد نظر او سدۀ 5ق بوده است. يافتن شرح حال و نمونۀ آثار معاصران برای ابن بسام، البته آسان نبود و او ناچار میشد جست و جوی بسيار كند (ص 16)، به خصوص اگر شخصيتهای موردنظر او در جايی مذكور نبودند و آثارشان در كتابی فراهم نيامده بود (همانجا). پيداست كه اگر كتاب شايستۀ قابل اعتمادی میيافت، البته روايات آن را برمیگرفت و در صورت نياز به تكميل آنها میپرداخت. به همين جهت است كه میبينيم بخشهای بسيار مفصلی از «تاريخ كبير» ابنحيان، در الذخيرة نقل شده است. او خود نيز بر اين امر تصريح كرده، میگويد در بيشتر موارد از تاريخ ابومروان بن حيان استفاده كرده و روايات او را عيناً آورده است (ص 18، 35). البته میدانيم كه مراد وی از «تاريخ كبير» همان المتين، تاريخ مشهور ابنحيان است و از آنجا كه اين اثر مهم امروزه ديگر در دست نيست، الذخيرة به سبب شمول بر بخش عظيمی از آن، خود اهميت تازهای يافته است. از طرف ديگر، ترديد نيست كه ابن بسام، علاوه بر تاريخ ابن حيان، منابع متعدد ديگری هم در اختيار داشته است. بیگمان از اطلاعات تاريخی ارجوزۀ عبدالجبار معروف به متنبی كه وی آنها را سراسر در الذخيرة آورده (1(2)/ 916-944)، بهره جسته است. او خود به كتابهای پرآشوب پرتصحيف ناخوانا اشاره میكند (1(1)/ 15) كه البته خالی از فايده هم نبودهاند. علاوه بر اين، در مباحث بلاغی، بارها بیآنكه به منبع خود اشاره كند، عين عبارات ابن رشيق را نقل كرده است (نک : داية، 378 به بعد). ابن بسام برخلاف بسياری از نويسندگان گذشته، در ديباچۀ كتاب خود فهرست نسبتاً كاملی از كتاب را عرضه كرده است. فهرست او نخست به 4 بخش تقسيم شده است كه هر يك، شخصيتهای گوشهای از اندلس را دربرمیگيرد، از اين قرار: بخش 1. قرطبه و اطراف آن؛ بخش 2. ناحيۀ غربی اندلس و اشبيليه تا كرانۀ اقيانوس اطلس؛ بخش 3. جانب شرقی اندلس، و بخش 4. كسانی كه در آن محدودۀ زمانی وارد اندلس شدهاند. وی سپس ذيل هر يك از اين بخشها، نام كسانی را كه شرح حالشان را نوشته، برشمرده است. بدين سان 34 عنوان در بخش اول، 46 عنوان در بخش دوم، 33 عنوان در بخش سوم و 32 عنوان در بخش چهارم آمده است، اما برخی از اين عنوانها، شرح حال دو تن يا بيشتر را هم در بردارد (1(1)/ 22-32). انگيزۀ ابنبسام در تدوين كتاب، چنانكه خود با لحنی صادقانه و گاه اندوهناك ذكر كرده، نظر هر خوانندهای را جلب میكند. در درجۀ اول عشق شديد به سرزمين نياكان است كه او را به نگارش الذخيرة واداشته است. حضور فرهنگ خاورزمين در اندلس و اعتماد و اعتقاد بيش از حد مردم به آن، كار را به جايی كشانده بود كه اندلسيان، در هر چه شرقی بود، به ديدۀ اعجاب مینگريستند و در مقابل آن، خويشتن را حقير میانگاشتند. او اين حال را، با ناخرسندی، همه جا مشاهده میكرد. از اينكه مردم به هر بانگی كه از شرق برآيد، شيفته میشوند (1(1)/ 12) و يا اينكه هنوز بايد گوش اندلسيان به اشعار كهنۀ جاهلی آكنده باشد، اظهار دلتنگی میكند (1(1)/ 13-14) و نمیداند چرا هر چه نيك است، بايد به شرق اختصاص داشته باشد (1(1)/ 12). حال آنكه ديار اندلس خود به چهرههای تابناك علم و ادب آكنده است (همانجا؛ قس: پالنسيا، 290؛ داية، 372). وی از آن بيم دارد كه مشاهير آن ديار گمنام بمانند و «ماههای آن به هلالهای لاغر، و درياهای آن به گودالهای آب» تبديل شود (ابن بسام، همانجا). بدين سبب بر آن میشود كه آن نامهای درخشان را در الذخيرۀ جاويدان سازد. هنگام تدوين شرح احوال كسان، وی بر خود فرض كرده است كه تنها زندگینامه و آثار آنان را بنويسد و ديگر به شرح و تفسير نپردازد. با اينهمه گاه ناچار شده است كه به نقد و مقايسۀ آنها دست زند و وجوه بلاغی و ارزش ادبی آنها را، به خصوص در زمينۀ «سرقات» باز نمايد و در اين كار از آثار ديگران نيز بهره گرفته است (1(1)/ 16-17؛ قس: داية، 373). وی گاه از حد انتقادهای مادی شعر فراتر رفته و به مفاهيم كلی آنها نيز پرداخته است. مثلاً تحت تأثير عقايد مذهبی خويش، شعر ابوالعلاء معری و شاعری سُمَيْسر نام را از آن سبب كه از آيين شريعت به دور است، به ياد انتقاد گرفته است (1(2)/ 809). ظاهراً اين اعتقاد و اخلاق پاك دينی موجب شده است كه وی از آن نوع هجای هرزۀ نازيبا كه در نقائض جرير و فرزدق میبينيم، به كلی روی برتابد و حتی بر ثعالبی كه چنين هجاهايی را نقل كرده، خرده بگيرد و بپندارد كه لاجرم گناه آن بر گردن وی باقی خواهد ماند (1(1)/ 546)، اما وی در آن هجای متين و مؤثر كه خود آن را «هجاء الاشراف» خوانده (1(1)/ 544)، البته عيبی نمیبيند. نثر سجعآميز و پرتكلف ابنبسام دلالت آشكاری بر اطلاع وسيع و علاقۀ شديد وی به صنايع لفظی دارد. او خود نيز به اين امر تصريح كرده، میگويد «بديع ابزار سنجش شعر است» (1(1)/ 16). بدين سبب در بيشتر جاهايی كه به نقد و بررسی اشعار و مقايسۀ ميان آنها میپردازد، از مقياسهای بديعی بهره میگيرد (قس: داية، 378 به بعد). شايد همين توجه عام به صنعت و بلاغت ــ كه آن هم از ارمغانهای مشرق زمين بود ــ موجب شده كه وی، به رغم آنهمه اشتياق به دستاوردهای خاص اندلس، از آوردن موشحات در ميان اشعار كلاسيك عرب خودداری كند، زيرا آنها «در عروضهای غيرمعمول ساخته شدهاند» (1(1)/ 469) و «اوزان آنها كه غالباً در عروضهايی غير از عروض شعر عرب است، در دايرۀ اهداف اين كتاب نمیگنجد» (1(1)/ 470). الذخيرة علاوه بر جنبه ادبی، از اهميت تاريخی وسيعی نيز برخوردار است، زيرا كتاب هم شرح حال انبوهی از خلفا و وزيران و اميران را در بردارد و هم به رابطۀ شاعران و كاتبان با دربارهای اندلس و حوادث تاريخی اشاره كرده است. اين كار نه بر حسب تصادف، كه به عمد و از سر هوشياری صورت گرفته است، زيرا او خود گويد كه «برخی از محنتهايی را كه گريبانگير سدۀ 5 ق بوده، شرح كرده و پرده از روی فتنههای آن برگرفته ... و علل چيرگی اقوام روم را بر اين اقليم برشمرده است ... » (1(1)/ 17). ابنبسام با اينهمه دانش و هوش، جانب فروتنی را رها نكرده، میگويد كه او چيز بديع و غريبی نياورده و ادعا نمیكند كه طرحی نو درافكنده، اما اميدوار است كه لااقل در كار شرح و بيان و پژوهش و جمع موفق شده باشد (همانجا). تاريخ تأليف كتاب را دوزی (نک : شكيب ارسلان، 3/ 70) و به تقليد از او پالنسيا (ص 289)، 503 ق/ 1109 م و محل تأليف را نيز اشبيليه نوشتهاند و برخی از نويسندگان عرب، بدون ذكر مأخذ، همان را تكرار كردهاند (نک : مثلاً عنان، 301). ولی اين تاريخ در الذخيرة و ديگر منابع كهن ديده نمیشود. كتاب الذخيرة از 1939م كه چاپ بخشی از آن آغاز شد، تا 1975 م پيوسته دستخوش حوادث میگرديد و كار در نيمه راه رها میشد، اما در آن سال چاپ آن به كوشش احسان عباس آغاز شد و در 1979م به پايان رسيد. كتاب الذخيرة را ابنمماتی (د 605ق/ 1209م) مختصر كرده است (پالنسيا، 293). ابنبسام علاوه بر الذخيرة، كتابهای ديگری نيز تأليف كرده كه ظاهراً هيچكدام به دست ما نرسيده است: كتاب الاعتماد علی ماصح من اشعار المعتمد بن عباد؛ كتاب الاكليل علی ذكر عبدالجليل (مجموعهای از اشعار ابن وهبون)؛ سلك الجواهر فی ترسيل ابن طاهر؛ الاختيار من اشعار ذی الوزارتين ابن بكر بن عمار (همو، 289؛ داية، 372). ابنبسام گاه شعر نيز میسرود، 3 بيتی كه همۀ منابع (مثلاً: ابن سعيد، رايات، 45؛ همو، المغرب، 1/ 418؛ همو، عنوان المرقصات، 67؛ مقری، 3/ 203 به بعد) به نام او ثبت كردهاند، از ظرافت بیبهره نيست، اما ابيات پراكندۀ او كه گاه در جای جای الذخيرة میتوان يافت، بيشتر موجب انتقاد گرديده است، زيرا مثلاً ملاحظه میشود كه ابن سعيد، شعر او را «نازل» دانسته است ( المغرب، همانجا). شايد او نيز دچار همان دامی شده باشد كه خود در حق «علما» ذكر كرده: وی دربارۀ شعر ابن سراج فقيه گويد، از ديرباز چنين بوده كه علما در فن شعر كمتر چيرگی میيافتند (ابن بسام، 1(2)/ 823-824).
ابن بسام، علی، الذخيرة فی محاسن اهل الجزيرة، به كوشش احسان عباس، ليبی ـ تونس، 1981 م؛ ابنسعيد، علی بن موسی، رايات المبرزين، به كوشش نعمان عبدالمتعال القاضی، قاهره، 1392 ق/ 1972 م؛ همو، عنوان المرقصات، بولاق، 1286 ق؛ همو، المغرب فی حلی المغرب، به كوشش شوقی ضيف، قاهره، 1953 م؛ پالنسيا، آنخل گونزالس، تاريخ الفكر الاندلسی، ترجمۀ حسين مؤنس، قاهره، 1955 م؛ حميری، محمد ابن عبدالمنعم، الروض المعطار، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1980 م؛ داية، محمد رضوان، تاريخ النقد الادبی فی الاندلس، بيروت، 1401 ق/ 1981 م؛ شكيب ارسلان، الحلل السندسية، بيروت، 1355 ق/ 1936 م؛ عنان، محمد عبدالله، تراجم اسلامية، قاهره، 1390 ق/ 1970 م؛ مقری، احمد بن محمد، نفح الطيب، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1388 ق/ 1968 م؛ نيز:
Nykl, A. R., Hispano-Arabic Poetry, Baltimore, 1946. آذرتاش آذرنوش ـ مهران ارزنده
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید