ابن ابی العلاء
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 4 تیر 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222768/ابن-ابی-العلاء
دوشنبه 1 اردیبهشت 1404
چاپ شده
2
اِبْنِ اَبی الْعَلاء، یا ابن ابی الْعُلى، ابوسعید عثمان بن ابیالعلاء ادریس بن عبدالله بن عبدالحق (642-730ق / 1244-1330م)، شیخ الغُزاة فرمانروایان بنوالاحمر.فرمانروایان اندلس به دنبال سقوط فرمانروایی اموی و آغاز دوران ملوك الطوایف همواره در برابر حملههای صلیبیان از سلاطین شمال افریقا كمك میگرفتند. ازاینرو بنوالاحمر یا بنونصر، فرمانروایان غرناطه، برآن شدند تا به سلاطین مغرب یعنی بنی مَرین ــ از قوم زَناته ــ نزدیكی جویند و سمتِ فرماندهی غازیانِ (مشیخة الغُزاة) خود را به یكی از خویشاوندان نزدیك یا «اَعْیاصِ» آل عبدالحق مرینی واگذارند. بدینسان هرگاه سلطانِ مرینی نسبت به اعیاص گمان شورش میبرد و یا اعیاص از سركوب سلطان بیمناك میشدند، گروهی از آنان به بهانۀ جهاد و دوری از ستیزههای خانوادگی به اندلس میآمدند و در این سرزمین پناه میگرفتند، ازاینرو اندلس از سران زناته آكنده شد (ابن خلدون، 7 / 765-766). سلطان محمد بن الاحمر ملقّب به فقیه (671-701ق / 1272-1302م) نخستین كسی بود منصب مشیخة الغزاة را به مهاجران بنی مرینی سپرد (همو، 7 / 766) و این منصب كه سپس به مهمترین منصب نظامی تبدیل شد، نخست به بنیرَحّو و بعد به بنیالعلاء ــ هر دو از فرزندان عبدالحق ــ رسید. فرزندان ابن العلاء در 685ق / 1286م با گروه دیگری از اَعیاص به اندلس آمدند و ماندگار شدند و در برابر حملههای صلیبیان نقشی بزرگ ایفا كردند. در این دوران ریاست اینان با عبدالله بن ابیالعلاء ادریس برادر ابوسعید عثمان بود كه مشیخة الغزاةِ محمد فقیه را به عهده داشت. در دوران فرمانروایی ابوعبدالله محمد ملقب به مخلوع (701- 708ق / 1302- 1309م)، ابوسعید عثمان ریاست نگهبانان شهر مالَقه و منطقۀ غربی آن را كه زیر فرمان ابوسعید فرج بن اسماعیل پسر عموی مخلوع بود، به عهده گرفت (همو، 7 / 770-772). از این پس زندگی عثمان بن ابی العلاء را میتوان به دو دوره تقسیم كرد. در دورۀ نخست كه تا 708ق / 1308م به درازا كشید، كوشید تا به فرمانروایی مغرب دست یابد، اما از آن پس بیشتر عمر خود را به جهاد با صلیبیان گذراند، تا آنجا كه بنا به نوشتۀ سنگ گورش كه مَقّری (1 / 453) آن را نقل كرده، بنا بر مشهور در 732 غزوه شركت جست.در 703ق محمد مخلوغ با هراندة بن شانجه (فردیناند چهارم: 684-712ق / 1285-1312م) شاه كاستیل (قَشْتاله) پیمان صلح بست. این موضوع سلطانِ مغرب، ابویعقوب را خشمگین ساخت و روابط فاس و غرناطه به تیرگی گرایید. محمد مخلوع برای پیشگیری از حملۀ سلطان مغرب، به ابوسعید فرج حكمران مالَقه فرمان داد تا سَبْته را تصرف كند. وی به بهانۀ راندن صلیبیان به تدارك حملۀ دریایی پرداخت، اما در شوال 705ق ناگهان به سوی سبته پیشروی كرد وآن را گشود (ابن ابی زرع، 387- 388، 411؛ ابن الخطیب، الاحاطة، 1 / 560؛ عنان، 113) و برای آنكه در مغرب تفرقه بیفكند و راه را بر بازپس گرفتن سبته ببندد، عثمان بن ابی العلاء را كه داعیۀ فرمانروایی داشت، با خود برد و فرماندهی را به او سپرد (ابن خلدون، 7 / 492 به بعد). عثمان به پشتگرمی غرناطه، غُماره، تیكیساس، اَصیلا و عَرایش را گرفت و گروهی از قبایل پیرامون وی گرد آمدند. سلطان ابویعقوب كه در این هنگام سرگرم محاصرۀ تلمسان بود، پسرش ابوسالم و سپس برادر خود یعیش ابن یعقوب را برای پس گرفتن سبته فرستاد، اما آنان كاری از پیش نبردند و عثمان شهر قصر كُتامه را نیز گشود (همو، 7 / 475).چندی بعد سلطان ابویعقوب در 706ق به دست رئیس خواجگان كشته شد (ابن ابی زرع، 388) و رقابت نوهاش ابوثابت عامر و پسرش ابوسالم بر سر جانشینی، به مرگ ابوسالم و فرمانروایی ابوثابت انجامید. در این هنگام غماره به كانون اعیاصِ شورش شمال افریقا تبدیل شده بود و ابوثابت پس از شكست فرماندهِ نیروهایش، عبدالحق بن عثمان در 707ق، خود به مقابله با عثمان ابن ابی العلاء آمد و سرانجام وی را در سَبته به محاصره گرفت (ابن خلدون، 7 / 493). ابوثابت سپس ابویحیی بن ابی الصّبر فقیه بزرگ خود را نزد ابن الاحمر فرستاد تا در برابر بستن پیمان صلح از سبته چشمپوشی كند و خود در طنجه به انتظار نشست، اما بیمار شد و در 708ق درگذشت و برادرش ابوالربیع به پادشاهی نشست (ابن ابی زرع، 392). جنگ نهایی عثمان و ابوالربیع در علودان درگرفت و عثمان سپاهیان بسیاری از دست داد و فرزندش اسیر شد، و در همین هنگام ابویحیی با پیمان صلح از اندلس بازگشت (ناصری، 3 / 97). به این ترتیب عثمان بن ابیالعلاء آرزوی پادشاهی خود را بر باد رفته دید و با خویشاوندان خود از دریا گذشت و به مالقه رفت.در عید فطر 708ق ابوالجیوش نصر بن محمد به یاری گروهی از بزرگان بر برادرش محمد مخلوع شورید و او را به شهر المُنَكَّب تبعید كرد (ابن الخطیب، الاحاطة، 1 / 560-561). سلطانِ مغرب از این رویداد بهره جست و سَبته را بازپس گرفت. فردیناند چهارم نیز در اوایل 709ق با بهرهجویی از تیرگی روابط فاس و غرناطه به جزیرةالخضراء تاخت و ناوگانهایش را به محاصرۀ جبل طارق (یا جبل الفتح) فرستاد، همچنین از خایمه (جایمش) شاه آراگون خواست تا برای سرگرم ساختن نیروهای اندلس، المریا (المریه) را محاصره كند (ابنخلدون، 7 / 518). ابوالجیوش، عثمان بن ابی العلاء را به یاری مردم المریا فرستاد. وی نیروهای مسیحی را كه برای محاصرۀ مرشانه اعزام شده بودند، در نزدیكی شهر شكست داد و سپس به اردوگاه آنان هجوم برد. سرانجام نیروهای آراگونی از درِ صلح درآمدند و المریا از خطر سقوط رست (همانجا). در این میان فردیناند جبل طارق را گرفت و شمانه و اصطبونه را محاصره كرد. عثمان بن ابیالعلاء و عباس بن رحّو به یاری این دو شهر شتافتند و عثمان پس از پیروزی بر اردوی اصطبونه، فرمانده آنان الفونس پترس را كشت و در ناحیۀ عوجین، عباس را از محاصرۀ صلیبیان رهانید و به پیروزیهای بزرگی دست یافت (همو، 7 / 518- 519).در 713ق / 1313م ابوالولید اسماعیل بن فرج در پی آشوبهایی كه از اوایل محرم 712ق آغاز شده بود، به یاری عثمان بنابیالعلاء، شیخ الغزاة مالقه، بر ابوالجیوش شورید و در 28 شوال 713ق او را از پادشاهی خلع كرد و خود به جایش نشست و عثمان را به منصب مشیخة الغزاة مجاهدان زناتۀ غرناطه گماشت (ابنالخطیب، الاحاطة، 1 / 392-395؛ ابنخلدون، 7 / 772). در این دوران عثمانبن ابی العلاء آوازهای بلند یافت، تا جایی كه ابوسعید فرمانروای مغرب سخت از وی اندیشناك شد، هم ازاینرو هنگامیكه دون پدرو (دون بطره) و خُوان پیشوای مسیحیان كه كفالت آلفونسوی یازدهم (الهنشة بن هراندة) را به عهده داشتند، از فرصت شورش پسر سلطان ابوسعید پادشاه مغرب سود جستند و پس از كسب اجازه از پاپ در تولدو (طلیطله) به غرناطه تاختند. سلطان ابوسعید در برابر درخواست كمك مردم اندلس، وجود عثمان را بهانه كرد و او را مایۀ تفرقه خواند و كمك خود را به دستگیری و تحویل عثمان مشروط كرد (اما ورزیدگی جنگی عثمان و منزلت او در میان خویشاوندانش، اندلسیان را از پذیرش این شرط باز داشت و غرناطه به محاصره درآمد. دون پدرو با 25 تن از امیران مسیحی در كنار رود شنیل اردو زدند. عثمان با نیرویی اندك در 20 ربیعالثّانی 718ق (همو، 7 / 519-520؛ عنان، 118؛ قس: ذهبی، 4 / 53؛ ابنالخطیب، الاحاطة، 1 / 397) به مقابله برخاست و پیروزی درخشانی به دست آورد، تا آنجا كه به نوشتۀ ذهبی همۀ شاهان مسیحی و دستكم 000‘50 تن از سربازانشان كشته شدند و مسلمانان به غنایم و اسیران بسیار دست یافتند (همانجا). با اینهمه نیروهای صلیبی توانستند جبل طارق را كه جزو قلمرو سلطان مغرب بود، در دست خود نگاه دارند و سرانجام از درِ صلح درآمدند (مقری، 1 / 451). شاید بر اثر این پیروزی بزرگ بود كه دو خایمۀ دوم شاه آراگون خواهان صلح با ابوالولید شد و در 721ق نامهای در همین زمینه به عثمان نوشت كه همین كار به روشنی اعتبار ویژۀ عثمان را مینمایاند (ارسلان، 2 / 299-300).در رجب 725ق / ژوئن 1325م محمد بن اسماعیل برادر ابوسعید فرج بن اسماعیل به یاری چند تن از سران، ابوالولید را كشت (ابنالخطیب، اعمال الاعلام، 295) و به نوشتۀ ابنخلدون، عثمان نیز در این كار دست داشت (7 / 773). بدینسان محمد فرزند نوجوان ابوالولید به فرمانروایی نشست. سپس محمد بن احمد بن محمد اشعری ملقّب به ابن المحروق در اول رمضان 725 به وزارت و نیابت سلطان رسید (ابن الخطیب، الاحاطة (1 / 545، 2 / 136-137). ابن المحروق زمام امور را به عثمان سپرد و او بسیاری از وجوه مالیات را به مقرریهای غازیان اختصاص داد و چندان در این كار پیش رفت كه وزیر بر فرجام دولت بیمناك شد و در پی جلوگیری از كارهای وی برآمد. دامنۀ كشمكش آن دو چنان بالا گرفت كه عثمان خشمناك از غرناطه بیرون رفت و در مرج اردو زد. وزیر چاره را در آن دید كه یكی از همتایان عثمان، یحیی بن رحّو بن عبدالله بن عبدالحّی را كه داماد عثمان نیز بود، به مقابله با وی برانگیزد، و یحیی را در این راستا به مشیخة الغزاة گماشت. بر اثر این ترفند، عثمان بسیاری از یارانش را از دست داد و ناگزیر در صفر 727ق به المریا رفت و از فرمانروایان اطراف یاری خواست، اما پاسخ مساعدی دریافت نكرد. سپس در جمادیالاوّل 727ق دژ اندراش را گرفت و محمد بن اسماعیل عموی سلطان را كه به ناچار با برادرزاده بیعت كرده و با او به تلمسان رفته بود، فراخواند و با او به عنوان سلطان بیعت كرد. سپس پسرش را برای درخواست كمك نزد فرمانروای كاستیل فرستاد و شب و روز به غرناطه حملات پیاپی برد. بدینسان جنگی طولانی و سخت زیانبار درگرفت كه فرمانروایان مسیحی را به سودجویی از فرصتِ پیش آمده برانگیخت (همو، اعمال الاعلام، 296-297؛ ابنخلدون، 7 / 773-774)، اما سلطان محمد سرانجام وزیر خود را كه رفتاری خودكامانه در پیش گرفته بود، در 2 محرم 729ق كشت و در رمضان همین سال عثمان را به غرناطه خواند و به شرط روانه كردن عمویش به مغرب با وی صلح كرد و بار دیگر او را به ریاست غازیان گماشت (ابن الخطیب، الاحاطة، 1 / 544؛ ابنخلدون، 7 / 774). سرانجام عثمان بن ابیالعلاء در غرناطه درگذشت (مقری، 1 / 453؛ قس: ابن خلدون، همانجا).
ابن ابیزرع، علی، الانیس المطرب بروض القرطاس، رباط، 1972م؛ ابنالخطیب، محمدبن عبدالله، الاحاطة فی اخبار غرناطة، به كوشش محمد عبدالله عنان، قاهره، 1375ق / 1955م؛ همو، كتاب اعمال الاعلام، به كوشش لوی پرووانسال، بیروت، 1956م؛ ابن خلدون، العبر؛ ارسلان، شكیب، الحلل السندسیة، بیروت، 1355ق / 1936م؛ ذهبی، شمسالدین، محمد، ذیول العبر فی خبر من غبر، به كوشش ابوهاجر محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1405ق / 1985م؛ عنان، محمد عبدالله، نهایة الاندلس و تاریخ العرب المنتصّرین، قاهره، 1386ق / 1966م؛ مقری تلمسانی، احمدبن محمد، نفح الطیب، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1388ق / 1968م؛ ناصری، احمد بن خالد، الاستقصاء لاخبار دول المغرب الاقصی، به كوشش جعفر الناصری و محمد الناصری، دارالبیضاء، 1954م.
کاظم برگنیسی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید