ابن ابار ابو عبدالله
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 18 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222701/ابن-ابار-ابو-عبدالله
پنج شنبه 28 فروردین 1404
چاپ شده
2
اِبْنِ اَبّار، ابوعبدالله محمّد بن عبدالله قُضاعی (595-20 محرم 658ق / 1199-6 ژانویۀ 1260م)، كاتب، مورّخ، محدّث، ادیب و سیاستمدار اندلسی. افرادی كه از قبیلۀ قضاعۀ یمن به اندلس كوچیده بودند از دیرباز در محلی به نام اُنده در همسایگی بلنسیه مسكن داشتند. پدر ابن ابار و احتمالاً خود او نیز در همین محل به دنیا آمدند (قس: ابن ابار، التكملة، 2 / 812، 889؛ ذهبی، سیر، 23 / 336). وی دوران كودكی و نوجوانی را در این شهر به سر برد و نزد پدرش ابومحمد عبدالله كه دانشمندی ادیب و عارفی كامل بود (ابن ابار، همان، 2 / 889) قرآن و حدیث و شعر و ادب و مقدمات و علوم متداول آن زمان را فراگرفت. پدر وی از هیچگونه حمایت و تشویق نسبت به وی فرو نمیگذاشت، آنچنانكه پیوسته آموختههای او را بازپس میطلبید. وی سپس اجازۀ نقل و روایت همۀ كتابهای خود را به او داد، و حتّی، شاید از باب كسب اعتبار، در دو سالگی برای او از بعضی مشایخ خویش اجازۀ روایت حدیث گرفت (ابن ابار، ذهبی، همانجاها).1. Jucques I (Jaime)1. EI2ابن ابّار اساتید متعدّدی از بلاد شرق و غرب داشته كه علوم و فنون مختلف را نزد آنان فراگرفته است. وی نام آن اساتید و نیز شیوخی را كه از آنان نقل حدیث كرده، در مقدّمهها و در مطاوی كتابهایش آورده است (مثلاً نک : ابن ابّار، التكملة، 1 / 4-7؛ همو، اِعتاب الكُتّاب، 77، 90، 91، 179، 900). غبرینی (صص 309، 310) و مراكشی (صص 253-256) فهرستی از اسامی و القاب مشایخ اجازه و اساتید او و دانشمندان بزرگی كه ابن ابّار نزد آنان دانش آموخته، یا از آنان روایت كرده، یا با آنان ارتباط داشته است، به دست دادهاند (قس: مؤنس، مقدّمۀ الحلّة، 16). شاخصترین استاد ابن ابار، ابوالربیع بن سالم است كه ابن ابار بیست و چند سال با وی مصاحبت و ملازمت داشت و همو بود كه وی را به تدوین مهمترین و مشهورترین كتابش التكملة واداشت، و پیشه ساختن فنّ كتابت و استفاده از خط و فنون بلاغت را جهت تأمین معاش و كسب مال و مكنت و مقام به او توصیه كرد (ابن ابار، اعتاب، 249؛ غبرینی، 310؛ مراكشی، 253؛ قس: ذهبی، همانجا). در خلال سالهایی كه نزد ابوالربیع درس میخواند، طبق معمول روزگار، به شهرهای گوناگون اندلس سفر كرد و به كار جمع و نگارش حدیث، چه عالی چه نازل (به قول ذهبی، همانجا) همّت گماشت. وی پس از آن به بلنسیه بازگشت و همانجا ماندگار شد (ابن ابار، التكملة، 9). در 634ق / 1237م استادش ابوالربیع كه با سپاه اسلام به مقابلۀ مسیحیان شتافته بود، در محل دژ اَنیشَه نزدیك بَلَنْسیه، به شهادت رسید (ابن خلدون، 10 / 391؛ مقری، نفح، 4 / 473؛ قس: اشتر، 10). ابن ابار به سوگ استاد نشست و میمیهای را كه بیش از 100 بیت است، در رثای او سرود (نباهی، 120-122؛ حمیری، 41؛ قس: مقری، همانجا). ابن ابار كه تازه به 30 سالگی رسیده بود گویا سر آن داشت كه جای استاد را بگیرد و مانند او نفوذ سیاسی، روحانی و علمی كسب كند (قس: مؤنس، مقدمۀ الحلّة، 18- 19). به همین جهت به خدمت امیران بلنسیه درآمد. وی مناصب دولتی را از دبیری ابوعبدالله محمد كه از امیران سلسلۀ موحدین بود، آغاز كرد و پس از مرگ وی در 620ق / 1223م (ابن خلدون، 6 / 653) سمت دبیری فرزندش امیر ابوزید عبدالرحمن را یافت و چون ابوزید در 626ق به امید حفظ دولت، به امیران مسیحی اندلس كه روزبهروز به قدرتشان افزوده میشد، پناه برد (همانجا)، وی به بلنسیه بازگشت و به خدمت زیان بن مَرْدَنیش درآمد (ابیاری، 18). در 633ق / 1236م چند ماه در شهر دانیه سمت قضا داشت، اما پس از اندك مدتی از آن كار استعفا كرد. در همین دوران بود كه جاقمه (خایمه، یا: ژاك اول)1 به شهرهای اطراف بلنسیه حمله میبرد و به پیروزیهای تازهای دست مییافت (ابن ابار، التكملة، 2 / 900؛ ابن خلدون، 6 / 601؛ قس: مؤنس، مقدمۀ الحلّة، 16-17). سرانجام سپاه مسیحیان، بلنسیه را محاصره كرد. در همان احوال، در ذیقعدۀ 635، ابومحمد عبدالله تُجیبی كه از مشایخ اجازه و اساتید ابن ابار بود، درگذشت (ابنابار، همانجا). در رجب سال بعد همراه هیأتی از جانب زیانبن مردنیش برای طلب یاری به خدمت امیر ابوزكریا یحیی از امیران آل ابی حفص كه بر شمال افریقا حكم میراند، شتافت. ابن ابار تقاضای خویش و نیز مصائبی را كه بلنسیه به آن دچار شده بود، در سینیهای كه بیش از 100 بیت است، به شیوهای چنان مؤثّر برخواند كه امیر ابوزكریا بیدرنگ فرمان داد، چندین كشتی حامل اسلحه و خوراك و پوشاك ــ ظاهراً به ارزش 100 هزار دینار ــ همراه هیأت راهی اندلس گردد، اما محاصرۀ امیران اسپانیایی آنچنان شدید بود كه این تمهیدات سودمند نیفتاد (ابن خلدون، 6 / 601-605؛ قس: امین، 9 / 388) و كشتیها در بندر دانیه لنگر انداختند و كسی را یارای آن نبود كه محمولۀ آنها را به بلنسیه برساند (قس: ابن خلدون، 6 / 604؛ مؤنس، مقدمۀ الحلّة، 35). با اینهمه، ابن ابار خود توانست به بلنسیه بازگردد (عنان، تراجم، 439؛ قس: ابن خلدون، همانجا). پس از 5 ماه محاصره و شیوع بیماری و قحطی زیان ناچار شد تسلیم گردد. روز سهشنبه 17 صفر 636ق دو امیر با یكدیگر ملاقات كردند و قرار بر آن نهادند كه مسلمانان با دار و ندار خویش شهر را ترك گویند و آن را به مسیحیان واگذارند. ابن ابار در همۀ احوال همراه امیر، شاهد و ناظر از دست رفتن این بخش از خاك اسلام بود. خود میگوید كه: «كتابت عهدنامه را از جانب زیان به عهده داشتم» (ابن ابار، الحلّة، 2 / 127). برخی از محقّقان معاصر عرب از این عبارت چنین استنتاج كردهاند كه ابن ابار عهدنامه را خود تدوین كرده است (عنان، عصر المرابطین، 705؛ همو، تراجم، 349) و حتّی پنداشتهاند كه وی زبان مسیحیان را نیز میدانسته است (هراس، مقدمۀ دُرَرَ، «ج).پس از سقوط بلنسیه، ابن ابار با دیگر همراهان زیان به دانیه رفت و چندی انتظار كشید و با دیگر امرای مسلمانِ اندلس به نامهنگاری پرداخت (مقری، ازهار، 3 / 215-221)، اما نتیجهای به دست نیامد. وی 42 ساله بود كه از تجدید قوای مسلمین و بازپس گرفتن سرزمینهای از دست رفته نومید شد و با خانوادۀ خویش روی به افریقا نهاد (همان، 3 / 205؛ ارسلان، 3 / 529؛ قس: عنان، تراجم، 345) وی نخست در شهر بِجایه مسكن گزید (غبرینی، 311)، اما نظر به سابقهای كه در دربار تونس داشت «كتابت انشاء و علامت» را در دیوان رسائل امیر ابوزكریا به عهده گرفت (ابن خلدون، 6 / 653؛ غبرینی، 311-312؛ زركشی، 28؛ ابن سعید، اختصار، 191). پلاّ در «دائرةالمعارف اسلام»1 او را رئیس دیوان رسائل دانسته است، ولی در هیچ یك از منابع مورد استفادۀ ما این مطلب دیده نمیشود. ابن ابار «علامت سلطانی» (طغرا) را به خط مغربی مینگاشت، ولی سلطان ترجیح میداد كه به خط مشرقی نگاشته شود. پس این وظیفه را به احمدبن ابراهیم غسّانی سپرد و از ابن ابّار خواست كه فقط به انشای رسائل و كتابت آنها بپردازد و جای علامت را برای خطّاط جدید خالی بگذارد، امّا ابن ابار از این فرمان سرباز زد و سلطان او را بركنار و خانهنشین ساخت. بیشتر محققان عوامل دیگری را نیز در این كار دخیل میدانند كه از مهمترین آنها، حسادت و رقابت بزرگان تونسی نسبت به مسلمانانی بود كه ازاندلس به تونس مهاجرت كرده و به مناصب عالی دست یافته بودند. در این هنگام ابن ابار كه بر احوال خویش نگران بود به امیر ابوعبدالله محمد، پسر سلطان كه بعدها با لقب مستنصر فرمانروای تونس شد، پناه برد. در همین ایام وی كتاب اعتاب الكتاب را نگاشت كه موضوع آن سرگذشت منشیان و دبیرانی است كه در روزگاران گذشته مورد خشم و بیمهری حاكمان قرار گرفته، سپس عفو شده و به مناصب خود بازگشته بودند. بدین سان وی بار دیگر به دربار حفصیان تونس بازگشت. اما در 646ق / 1248م كه ولیعهد سلطان ابویحیی درگذشت و سلطان نیز خود سال بعد چشم از جهان فروبست، مستنصر به حكومت رسید. وی كه پیش از این شفیع ابن ابار شده بود، او را در سمت انشای رسائل باقی گذاشت. اما حسودان به خصوص احمد غسّانی وزیر، وجود او را تحمل نمیتوانستند كرد و سرانجام مستنصر را بر آن داشتند كه وی را به بجایه تبعید كند و ابن خلدون، 6 / 653؛ زركشی، 28- 29؛ ابن سعید، اختصار، 191؛ اشتر، 16؛ مؤنس، مقدمۀ الحلّة، 43). احتمالاً او باید در حدود سال 655ق / 1257م تبعید شده باشد، زیرا علی بن محمد تجیبی در این سال معجم ابن ابار را در بجایه نزد وی خوانده است (اشتر، همانجا). ابن ابار از زندگی در این شهر خشنود نبود ( اعتاب، 258)، اما به زودی پایگاه علمی وی بر همگان آشكار گردید، و شاگردان بسیاری بر او گرد آمدند. ابن سعید كه از ابن ابّار به عنوان «رئیس» یاد میكند (رایات، 114-115)، آورده است كه وی بیجاه و مال درآن شهر به كار تدریس و تألیف مشغول بوده است (همو، اختصار، 191، المغرب، 2 / 309). مؤنس (مقدمۀ الحلّة، 43-44) معتقد است كه وی كتاب الحُلّة السِیراء و التكملة را در همین احوال به پایان رسانید. مدت اقامت او در بجایه موجب شد كه غبرینی بتواند شرح حال نسبتاً دقیقی از او بنگارد. عاقبت ابن ابار توانست رضایت سلطان را جلب كند و دوباره به دربار تونس بازگردد، اما سالی بیش نپایید كه اطرافیان امیر، از سرحسادت و خصومت، وی را از نفوذ و قدرت ابن ابّار بدگمان گردانیدند، و با توطئههای گوناگون ــ از جمله نسبت دادن اشعاری در هجو مستنصر و كتابی در دشنام به امیران تونس به وی ــ امیر را از او بیمناك ساختند تا آنجا كه به فرمان او در روز سهشنبه 20 محرم 658 زیر شكنجه كشته شد و روز بعد، همۀ نوشتهها و كتابهایش را روی جسد قطعه قطعه شدهاش گرد آوردند و به آتش كشیدند (غبرینی، 313؛ ابنخلدون، 4 / 654-655؛ زركشی، 35، 36؛ یافعی، 4 / 150؛ قس: ذهبی، سیر، 23 / 339؛ مقری، نفح، 1 / 591؛ ابن عماد، 5 / 295). مستنصر پس از قتل ابن ابّار از كردۀ خویش پشیمان شد (زركشی، همانجا). قتل فجیع او، به ویژه سوزاندن آثار و كتابهایش، دانشمندان و مورّخان را بر آن داشت كه از وی با عناوین شهید و مظلوم یاد كنند (ذهبی، العبر، 3 / 292؛ كتبی، 3 / 405؛ صفدی، 3 / 356؛ یافعی، همانجا) و چه بسا یكی از انگیزههای شهرت فراوان ابن ابار نیز همین مسأله بوده باشد.آثار برجای مانده از ابن ابار در تاریخ، حدیث، نظم، نثر و ادب عرب نمایانگر مقام ارجمند علمی و ادبی اوست. به گفتۀ مراكشی، ابن ابّار دلباختۀ دانش و فراگیری علوم و فنون بود، و از كبیر و نظیر و صغیر كسب علم میكرد و هم عشق شدیدی به افادت و تعلیم داشت (صص، 258)، از این رو، به رغم همۀ دردسرهایی كه زاییدۀ محیط پرآشوب اندلس بود، و با وجود مشاغل دولتی، توانست آثاری سودمند كه در طول قرنها مورد تحسین همگان بوده، از خود به جای گذارد (نک : ابنسعید، المغرب، 2 / 309، اختصار، 191-192؛ غبرینی، 312؛ مراكشی، 258؛ ذهبی، سیر، 23 / 327، العبر، 3 / 292؛ صفدی، 3 / 356؛ ابن خلدون، 6 / 653). در شعر طبعی سرشار و لطیف داشت و بالبداهه قصیدههای طویل میسرود. بعضی سرودههای او، به رغم تعقیداتی كه ویژۀ كلام اوست، مانند قصیدۀ سینیه، آنچنان زیبا و مطبوع بوده است كه بیدرنگ دیگر شاعران زمان قصایدی به استقبال از آنها میسرودند
(نک : مراكشی، 259- 269). مردم سینیۀ او را با آنكه متجاوز از 100 بیت بود، از برمیكردهاند (ابن سعید، اختصار، 191)، تا آنجا كه گفتهاند اگر فقط قصیدۀ سینیه را سروده بود، بلندی مقام شاعری او را كفایت میكرد (غبرینی، 312). مراكشی نمونههایی از نثر ابن ابّار را فراهم آورده (صص 270-274) و ضمن تحسین مهارت او، نثرش را فروتر از نظمش دانسته است (ص 270). امّا ذَهَبی منشای بدیع او را ستوده است (سیر، 23 / 338). مقری تِلِمسانی نیز نثر او را بدیع و بینظیر توصیف كرده و نامۀ وی را كه با سبكی شگفت خطاب به مستنصر نگاشته، همراه با چند نامۀ دیگر از نامههای ممتاز او آورده است ( ازهار، 3 / 211-221). وی همچنین نامهای را كه راجع به سقوط بلنسیه به ابوالمطرّف بن عمیرۀ مخزومی نوشته، عیناً آورده است (نفح، 4 / 496- 499؛ قس: امین، 9 / 385). در تتبع و روایت حدیث نیز ید طولایی داشت. غبرینی كه خود با یك واسطه از راویان ابن ابّار است، گوید: كمتر كتابی در اسلام تدوین شده است كه در آن روایتی از ابن ابّار نیامده باشد (ص 311). مراكشی، ضمن ارائۀ فهرستی از نام كسانی كه از ابن ابّار نقل حدیث كرده و اجازۀ روایت گرفتهاند، راویانی را نام میبرد كه از او مسنتر بودهاند (ص 257).برخی حتّی عناوین فقیه، حجّت، علاّمه و امثال اینها را برای او به كار بردهاند (نک : غبرینی، 309؛ ابن خلدون، 6 / 601، 653؛ كتبی، 3 / 404؛ ذهبی، تذكرة، 4 / 1452؛ زركشی، 28، 35؛ مقری، ازهار، 3 / 204). با اینهمه فضیلت، در بعضی منابع سخن از بدخویی و بدزبانی او نیز به میان آمده است. علّت اصلی خشم امیر ابوزكریا و خصومت درباریان مستنصر را كه انگیزۀ قتل او بود نیز همان تندخویی و بدزبانی او دانستهاند (ابن خلدون، 6 / 654؛ قس: مؤنس، مقدمۀ الحلة، 41، 42). همچنین، بعضی برآنند كه به سبب همین ویژگیهای اخلاقی به او لقب «الفأر» (= موش) داده بودند. بعضی دیگر، علت ملقبّ شدن او به «ابّار» یا «ابن ابّار» (ابنتغری بردی، 7 / 92؛ ذهبی، سیر، 23 / 336) را نیز همین امر ذكر كرده و «ابار» را مشتق از «اَبْر» به معنی نیش زدن و ایذاء گرفته و اضافه شدن «ابن» را برای اغراق در این امر دانستهاند، نه اینكه «ابّار» لقب پدر یا جدّ او بوده باشد (ابیاری، 6-14). گو اینكه آمدن لقب «الابّار» برای پدرش در بعضی از منابع معتبر با چنین برداشتی مغایرت دارد (ذهبی، همانجا). برخی از تاریخنگاران نیز به ناروا برخی هرزگیها و لاابالیگریها كه خاص شاعران درباری است، به ابن ابار نسبت دادهاند. شاید مبنای این سخنان دو قصیدهای باشد كه در وصف می و معشوق سروده شده و كتبی از آنِ او پنداشته است (3 / 406-407)، حال آن كه این دو قصیده را ابنبسّام حدود یك قرن پیش از تولّد ابن ابّار در ذخیرۀ خود به ابوجعفر احمد خولانی اشبیلی ــ شاعر معروف آن دوران ــ كه او نیز ابنابار نامیده میشده، نسبت داده است (هراس، «ابن الابار قصائد ثلاث»، 109-110؛ عباس، 406).تمایلات شیعی و احتمال شیعی بودن ابن ابار را ابتدا ذهبی مطرح كرده (سیر، 23 / 338) و پس از وی صفدی آن را شهرت داده است (3 / 356). مقری به تفصیل به این موضوع پرداخته و فصولی از كتاب درر السِمط او را نقل كرده و آنها را دال بر تشیع او دانسته است (نفح، 4 / 500-506). در آثار نویسندگان معاصر نیز كم و بیش این شهرت به قوّت خود باقی مانده و موضوع بحث قرار گرفته (نک : هراس، مقدمۀ دُرَرَ، «م، ن») و حتی در بعضی منابع شیعه به شرح و بسط كشیده شده است (نک : آقا بزرگ، 160؛ امین، 9 / 384- 388). تألیف كتاب معادن اللُّجَین فی مراثی الحُسَین (ابن ابار، التكملة، 2 / 635) و دُرَرَ السِمط فی خبر السِبط در این باب مورد استناد قرار گرفته است. با آنكه هراس خود نیز اعتراف میكند كه دُرر در تقدیس اهل بیت (ع) و استخفاف بنیامیه تألیف شده است، میكوشد كه ابن ابار را از علما و حُفّاظ اهل تسنّن به شمار آورد (همانجا).تشابه اسمی ابن ابار با ابوجعفر احمد خولانی اشبیلی (د 430 یا 433ق / 1039 یا 1042م)، شاعر و ادیب و نویسندۀ معروف قرن 5ق / 11م ملقّب به ابن الابار (ه م) باعث گردیده است كه بعضی از آثار هر یك از این دو به دیگری نسبت داده شود. بنابراین میتوان در انتساب برخی از این آثار به ابن ابار با دیدۀ تردید نگریست (قس: امین، 9 / 386).آثـار: مشهورترین آثار شناخته شدۀ ابن ابار كه یك یا چند بار به چاپ رسیده، اینهاست:1. اِعتاب الكتّاب: در این كتاب زندگینامۀ مختصر هفتاد و پنج تن از منشیان و دبیران و زمامداران سرزمینهای اسلامی فراهم آمده است. گفتهاند كه وی آن را در مدت سه روز املاء كرد (صفدی، 3 / 356). اهمیت این كتاب بیشتر از آن جهت است كه ابن ابار در تدوین آن به بیش از 30 مآخذ شرقی و غربی اسلامی استناد كرده است كه بعضی از آن منابع ــ مانند كتاب الاخبار المنثورة تألیف ابوبكر صولی، اخبار الدولة العامریة تألیف ابوحیان و طبقات خلفاء الاندلس تألیف سكن بن ابراهیم كاتب ــ امروز دیگر در دست نیست (نک : اشتر، 28). بهترین چاپ این كتاب آن است كه با تحقیقات و تعلیقات صالح الاشتر به چاپ رسیده است (دمشق، 1380ق / 1961م).2. تحفة القادم فی شعراء الاندلس (یا: ... فی شعر الاندلس؛ مقری، نفح، 2 / 592؛ اشتر، 22؛ قس: مقری، ازهار، 2 / 379): این كتاب تنها اثر ادبی شناخته شدۀ ابن ابار است كه در آن شرح حال 104 تن از شاعران اندلس در قرنهای 5 و 6ق و گزیدهای از اشعار هر یك آمده است. از این كتاب نسخهای در دست نیست و فقط مختصری از آن تحت عنوان المقتضب من التحفة ــ تدوین بلفیقی ــ برجای مانده است كه جز نام شاعران و چند قطعه از شعر آنان چیزی دربر ندارد (قس: مؤنس، مقدمۀ الحلة، 47). ظاهراً تلخیص كننده نام كتاب خود را از عنوانی كه ابن ابّار در دیباچۀ كتاب آورده ( اقتضاب بارع الاشعار) اقتباس كرده است (عنان، عصر، 708). گفتهاند كه ابن ابار این كتاب را به انگیزۀ معارضه با كتاب زاد المسافر ابوبحر صفوان بن ادریس (حاجی، خلیفه، 1 / 372، 2 / 946؛ GAL, I / 416)، یا در معارضه با كتاب شعراء القیروان تألیف ابن رشیق نوشته است (عطار، «ط»). این كتاب در 1403ق / 1983م برای دومین بار به كوشش ابراهیم ابیاری در بیروت به چاپ رسیده است .3. التكملة لكتاب الصلة: دنباله و تكملهای است بر كتاب الصلة ابن بشكوال. ابن ابار در مقدمۀ این كتاب توضیح میدهد كه فقط دنبالۀ نوشتههای ابن بشكوال را نگرفته، بلكه اصرار داشته است كه كتابش نسبت به الصلة، از فایدۀ علمی بیشتری برخوردار گردد و جامعتر از كتاب تاریخ العلماء و رواة العلم بالاندلس باشد و خود مینویسد كه متجاوز از 20 سال و در فرصتهای گوناگون به تألیف آن مشغول بوده است ( التكملة، 4؛ قس: مؤنس، همان، 49). در این كتاب شرح حال 152‘2 نفر از بزرگان و دانشمندان و شعرای اندلس آمده است. ذهبی راجع به آن میگوید: كتابی است در سه مجلد و من از آن نفایس بسیاری برگزیدهام (سیر، 23 / 337). این كتاب، طی سالهای 1886 و 1887م در مادرید در 2 جلد و سپس در بیروت (1357ق / 1955م) به كوشش عزت العطار الحسینی در 4 جلد به چاپ رسیده است.4. الحلة السِیراء فی اشعار الاُمراء (مشار، 320: فی شعر الامراء، یا الحِلیة... فی ترجم الامراء الشعراء؛ زركلی، 6 / 233: ... فی تاریخ امراء المَغْرب): دوزی كه این كتاب را در سالهای 1846 تا 1851م در لیدن به چاپ رسانیده است، در اهمیت آن گوید: «من بیمبالغه و با صراحت و آشكارا میگویم كه این كتابی است بس ارجمند و گرانقدر. مطالب بیشماری در موضوعات گوناگون دربر دارد و تاریخ مغرب و اندلس را به گونهای تحسینبرانگیز تصویر میكند. بسیاری از اخباری كه وی به دست داده منحصر به فرد است و مطالب او را در هیچ جای دیگر نمیتوان یافت (مؤنس، تاریخ، 279). مؤنس كه این كتاب را در 2 جلد (قاهره، 1963م) به چاپ رسانیده است، در مقدمه مینویسد: این كتاب بیگفتوگو درخشانترین كتاب ابن ابّار است (ص 47). اشعار فراهم آمده در این كتاب همه از آنِ امیران نیست، بلكه اشعار فراوانی از وزیران، كاتبان، صاحبمنصبان و دانشمندان نیز در آن گردآوری شده است (ص 53). بنابراین، ترجیح دارد كه نام كتاب همان الحلة السِیراء باشد. به علاوه، در نسخۀ خطّی و نوشتههای مورّخان و محقّقان كه دربارۀ ابن ابّار نوشتهاند، دلیلی برای افزودن دنبالههایی بر عنوان كتاب نیافتیم (ص 51).5. دُرَرَ السِمط فی خبر السِبط (بغدادی، هدیة، 2 / 127: ... فی مناقب السبط): مضامین این كتاب، چنانكه از نامش پیداست، بررسی تاریخی مختصری است به سبكی ادیبانه همراه با نظم و نثر، كه با بیان بعضی از حوادث زمان پیامبر اكرم (ص) آغاز شده و به ذكر مفصّلی از تاریخ عاشورا و وقایع كربلا پایان یافته است. ذهبی (سیر، 23 / 338) و صفدی (3 / 356) سبك نگارش كمنظیر ابن ابار را در این كتاب ستودهاند. این كتاب در 1972م به كوشش دكتر عبدالسلام الهراس و سعید احمد اعراب در تطوان به چاپ رسیده است .6. دیوان شعر: نمونههای گوناگون شعر ابن ابار را ابن سعید ( المُغرب، 2 / 310-312، رایات، 114-115، اختصار، 191-195)، غبرینی (صص 311-313) آوردهاند. از قصیدۀ سینیۀ او، ابنخلدون (6 / 601-613) قسمتهایی، و مقری 67 بیت نقل كردهاند (نفح، 4 / 457-460). حمیری نیز این قصیده را نقل و قصیدهای در مدح ابوزید و همچنین قطعاتی پراكنده از نظم او را در زمینههای گوناگون گردآورده است (ص،203، 224، 225).مقری هم فراوان از او شعر نقل كرده است (نفح، 3 / 603، 604، 4 / 58، 119، 120، 121، ازهار، 221-225)، اما هیچ یك به وجود دیوانی از اشعار او اشاره نكرده است. تنها مراكشی دیوان شعری به او نسبت داده است (ص 259). به استناد منابع معتبر ابن ابار با همۀ مهارت و قدرتی كه در شاعری داشته، مانند دیگر شاعران به جمعآوری دیوان خود نپرداخته است. مقری ( ازهار، 3 / 205-225)با آنكه مفصلترین شرح حال را برای ابن ابار میآورد، و اصرار دارد كه هیچ چیز را فرو نگذارد، سخنی از دیوان شعر او به میان نمیآورد (نک : غبرینی، 309؛ ذهبی، سیر، 23 / 336، 337، تذكرة، 4 / 1452، العبر، 3 / 292؛ ذهبی هیچ شعری از او نقل نمیكند، و در میان 10 عنوانی كه برای او میشمارد، عنوان شاعری دیده نمیشود). از سوی دیگر، ابن ابار اشبیلی است كه به شاعری شهرت داشته و دیوان شعری به او منسوب است (ابن خلكان، 1 / 141-142؛ حاجی خلیفه، 1 / 763؛ زركلی، 1 / 213). بنابراین، احتمال خلط و ادغام قصاید مشهور ابن ابار در دیوان ابن ابار اشبیلی و شهرت یافتن كل دیوان به نام ابن ابار قضاعی بعید به نظر نمیرسد. به هر حال، هراس، در سالهای اخیر اشعار پراكندۀ او را جمع كرده و در تونس به چاپ رسانده است .7. الغصونُ الیانعة فی محاسن شعراء المائة السابعة: بعضی این كتاب را از آثار ابن ابار محسوب داشتهاند، اما ابراهیم ابیاری آن را از آنِ ابن سعید مغربی دانسته و به نام همو چاپ كرده است .8. مظاهَرَة المَسْعی الجمیل و مُحاذرة المَرعَی الوبیل: این كتاب را ابن ابار در معارضه با كتاب مُلقَی السبیل ابوالعلای معرّی (ه م) نوشته است (مراكشی، 259: ... و محاضَرَة...). این كتاب بنابر گزارشی كه در الاعلام (زركلی، 6 / 233) آمده در سالهای اخیر به چاپ رسیده است .9. المُعجَمُ فی اصحابِ القاضی الصَدَفی: این كتاب مشتمل است بر شرح حال 315 تن از بزرگان و دانشمندان اندلس كه از ابن سكرۀ صدفی معروف به ابن دراج (د 514ق / 1120م) روایت كردهاند. وی كتاب را در تكمیل مُعجم قاضی عیاض كه مشتمل بر شرح حال اساتید و مشایخ ابن سكره بود، تدوین كرد (ابنابار، المعجم، 5). راجع به اهمیت آن كتاب گفتهاند كه در نوع خود بینظیر است و كاملترین مكتوب اندلسی از این دست است كه به ما رسیده است (مؤنس، همان، 48). این كتاب در 1885م در مادرید به چاپ رسیده است .آثار منسوب: علاوه برآنچه گذشت، این كتابها نیز بهابنابار نسبت داده شده كه تاكنون نسخهای از آنها به دست نیامده یا شناخته نشده است: 1. احضار المرهج فی مضمار المبهج: این كتاب را بر اسلوب كتاب ابومنصور ثعالبی نوشته است (مركشی، 259)؛ 2. الاربعون حدیثاً عن اربعین شیخاً من اربعین تصنیفاً لاربعین عالماً من اربعین طریقاً الی اربعین تابعاً عن اربعین صاحباً باربعین اسماً من اربعین قبیلاً فی اربعین باباً (همو، 258): ذهبی نسخهای از این كتاب در اختیار داشته و بر مواضعی از آن حاشیه نوشته است (سیر، 23 / 337- 339)؛ 3. الاستدراك علی ابی محمد بن القرطبی ما اغفله من طرق روایات الموطأ (مراكشی، همانجا)؛ 4. اعانة الحقیر فی شرح زاد الفقیر (بغدادی، ایضاح، 1 / 97؛ كحالة، 10 / 204)؛ 5. افادة الوفادة (مقری، نفح، 4 / 131): موضوع این كتاب ظاهراً شرح حال كسانی بوده است كه در زمان ابن ابار از بلاد مشرق به اندلس وارد شده بودند (اشتر، 19)؛ 6. اعصار الهبوب فی ذكر الوطر المحبوب (مراكشی، همانجا)؛ 7. الانتداب للتنبیه علی زهر الاداب (همانجا)؛ 8. انیس الجلیس و ندیم الرئیس (بغدادی، ایضاح، 1 / 148)؛ 9. الایماء الی المنجبین من العلماء (مراكشی، همانجا)؛ 10. ایماض البرق فی ادباء الشرق (ابن ابار، الحلة، 222؛ كتبی، 2 / 283، 450، 3-405؛ صفدی، 3 / 356؛ قس: زركلی، 7 / 110؛ مراكشی، 258: فی شعراء الشرق؛ بغدادی، هدیة، 2-127: فی اخبار الشرق)؛ 11. التاریخ: گفتهاند كه به خاطر تألیف آن مستنصر او را كشت و كتابهایش را سوزاند (مقری، نفح، 3 / 349)؛ 12. برنامج روایاته (مراكشی، همانجا)؛ 13. خضراء السندس فی شعراء الاندلس: تذكرهای بوده است مشتمل بر زندگینامه و اشعار و شاعران اندلس از آغاز فتح اندلس تا پایان عمر ابن ابار (همانجا)؛ 14. شرح البخاری: كه موفق به اتمام آن نگردید (همانجا)؛ 15. الشفاء فی تمییز الثقات من الضعفاء (همانجا)؛ 16. فضالة العباب و نفاضة العیاب: به سبك ارجوزۀ ابن سیده؛ 17. قصد السبیل و ورد السلسبیل فی المواعظ و الزهد: در 4 مجلد (همانجا)؛ 18. قطع الدیار فی متخیر الاشعار (بغدادی، ایضاح، 1 / 235-236؛ كحاله، 1 / 204)؛ 19. قطع الریاض فی بدع الاغراض: در 2 مجلد بزرگ (مراكشی، همانجا)؛ مقری دربارۀ این كتاب مینویسد: «و هو كتابٌ فی متخیر الاشعار» (نفح، 3 / 349). توضیح وی این احتمال را به وجود میآورد كه ممكن است این كتاب همان قطع الدیار باشد (قس: بغدادی، هدیة، 2 / 127)؛ 20. المأخذ الصالح فی حدیث معاویة بن صالح (ابن ابار، المعجم، 180)؛ 21. مجموع رسائل (مراكشی، 259)؛ 22. مختصر احكام ابن ابی زمنین فی الفقه (همو، 258)؛ 23. مشكل الصلة: كه ذیلی بر تاریخ ابن بشكوال بوده است (بغدادی، هدیة، 2 / 127)؛ 24. معادن اللجین فی مراثی الحسین (ابن ابار، التكملة، 2 / 635): غبرینی این كتاب را بسیار پسندیده و دربارۀ آن گفته است كه اگر ابن ابار فقط این كتاب را تألیف كرده بود، او را كفایت میكرد (ص 312)؛ 25. معجم اصحاب ابی دؤاد الهشامی (مراكشی، همانجا)؛ 26. معجم اصحاب ابی علی الغسانی (همانجا)؛ 27. معجم اصحاب ابن عمر بن عبدالبر (همانجا)؛ 28. معجم اصحاب ابن عمرو المقری (همانجا)؛ 29. معجم شیوخ ابی الحسین احمد بن محمد بن السراج (همانجا)؛ 30. المعجم فی اصحاب ابن العربی (ابن ابار، التكملة، 2 / 817)؛ 31. معجم مشیختی (عطار، «ط»؛ قس: مراكشی، همانجا)؛ 32. المورد السلسل فی حدیث الرحمة المسلسل (همانجا)؛ 33. الوَشْی القیس فی اختصار الفتح القسی (همانجا)؛ 34. هدایة المعتسف فی المؤتلف و المختلف (ابن ابار، المعجم، 73): عنوان این كتاب به صورت هدایة المعترف ... نیز آمده است (مقری، نفح، 2 / 592) و ظاهراً این كتاب در حدیث بوده است (ابیاری، 26) و بعضی این دو عنوان را احتمالاً نام دو كتاب جداگانه دانستهاند (اشتر، 20).مجموع آثار ابن ابار را برخی بالغ بر 45 اثر (زركشی، 36) و برخی بالغ بر 50 اثر دانستهاند (مراكشی، 259).
آقا بزرگ، طبقات اعلام الشیعة فی القرن السابع، به كوشش علی نقی منزوی، بیروت، 1390ق / 1970م؛ ابن ابار، محمدبن عبدالله، اعتاب الكتاب، به كوشش صالح الاشتر، دمشق، 1380ق / 1961م؛ همو، تحفة القادم ( المقتضب من كتاب تحفة القادم)، به كوشش ابراهیم الابیاری، بیروت، 1403ق / 1983م؛ همو، التكملة لكتاب الصلة، به كوشش عزت عطار حسینی، قاهره، 1375ق / 1955م؛ همو، الحلة السیراء، به كوشش حسین مؤنس، قاهره، 1963م؛ همو، دُرَرَ السِمط فی خبر السبط، به كوشش عبدالسلام الهراس و سعید احمد اعراب، تطوان، 1972م؛ همو، المعجم، مادرید، 1885م؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن سعید، علی بن سعید، اختصار القدح المعلی فی تاریخ المحلی، به كوشش ابراهیم الابیاری، قاهره، 1959م؛ همو، رایات المبرزین و غایات الممیزین، به كوشش نعمان عبدالمتعال القاضی، قاهره، 1393ق / 1973م؛ همو، المغرب فی حلی المغرب، شوقی ضیف، قاهره، 1955م؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1351ق / 1932م؛ ابیاری، ابراهیم، مقدمه بر المقتضب من كتاب تحفة القادم (نک : ابن ابار در همین مآخذ)؛ ارسلان، شكیب، الحلل السندسیة، قاهره، 1355- 1358ق؛ اشتر، صالح، مقدمۀ اعتاب الكتاب (نک : ابن ابار)؛ امین، محسن، اعیان الشیعة، به كوشش حسن الامین، بیروت، 1403ق / 1983م؛ بغدادی، اسماعیل بن محمد امین، ایضاح المكنون، استانبول، 1945م؛ همو، هدیة العارفین، استانبول، 1955م؛ حاجی خلیفه، كشف الظنون، استانبول، 1943م؛ حمیری، محمدبن عبدالمنعم، الروض المعطار، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1980م؛ ذهبی، محمدبن احمد، تذكرة الحفاظ، حیدرآباد دكن، 1332-1334ق؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به كوشش بشار عواد معروف و محیی هلال السرحان، بیروت، 1405ق / 1985م؛ همو، العبر، به كوشش ابوهاجر محمد السعید زغلول، بیروت، 1405ق / 1985م؛ زركشی، محمدبن ابراهیم، تاریخ الدولتین الموحّدیة و الحفصیة، به كوشش محمد ماضور، تونس، 1966م؛ زركلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، 1986م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به كوشش هلموت ریتر، دمشق، 1953م؛ عباس، احسان، حاشیه بر فوات الوفیات (نک : كتبی در همین مآخذ)؛ عطار الحسینی، عزت، مقدّمۀ التكملة (نک : ابن ابار)؛ عنان، محمد عبدالله، تراجم اسلامیة شرقیة و اندلسیة، قاهره، 1390ق / 1970م؛ همو، عصر المرابطین و الموحّدین، قاهره، 1384ق / 1964م؛ غبرینی، احمدبن احمد، عنوان الدرایة، به كوشش عادل نویهض، بیروت، 1969م؛ كتبی، محمدبن شاکر، فوات الوفیات، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1973م؛ كحاله، عمررضا، معجم المؤلّفین، بیروت، 1957م؛ مراكشی، محمدبن محمد، الذیل و التكملة، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1973م؛ مشار، چاپی عربی؛ مقری، احمدبن محمد، ازهار الریاض فی اخبار عیاض، به كوشش مصطفی السقاء و دیگران، قاهره، 1358ق / 1939م؛ همو، نفح الطیب، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1388ق / 1968م؛ مؤنس، حسین، تاریخ الفكر الاندلسی، قاهره، 1950م؛ همو، مقدمۀ الحلة السیراء (نک : ابن ابار)؛ نباهی، ابوالحسن بن عبدالله، تاریخ قضاة الاندلس، به كوشش لوی پرووانسال، قاهره، 1948م؛ هراس، عبدالسلام، «ابن الابار و قصائد ثلاث»، دعوة الحق، س 10، شم 3، رمضان 1386 / ژانویۀ 1967م؛ همو، مقدمۀ دُرَرَ (نک : ابنابار)؛ یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان، حیدرآباد دكن، 1337- 1339ق؛ یاقوت، بلدان؛ نیز: EI2; GAL.
محمدعلی لسانی فشارکی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید