ابرهه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 28 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222674/ابرهه
چهارشنبه 6 فروردین 1404
چاپ شده
2
گزارش طبری از ابن اسحاق و ابن كلبی، ابرهه را از همان آغاز جاهطلب و سركش شناسانده است. او همین كه به قدرت رسید نافرمانی پیشه كرد و از خراجگزاری سرباز زد (تاریخ، 1 / 930 به بعد). از این رو نجاشی اریاط را با سپاهی به سركوبی وی فرستاد، اما ابرهه اریاط را در جنگی تن به تن و به یاری غلامش (عَتْوَده، عَتُوده یا اَرَنْجَده) نابكارانه كشت؛ اما در گزارش ابوالفرج (17 / 307؛ نیز ابن سعد، 1 / 55؛ دینوری، 62) كه با گزارش طبری ناسازگار نیست، ابرهه در برابر بیدادی كه اریاط بر حبشیان تهیدست روا میداشت، شورید. از این رو هلستئایوس (كالب الااصبحه) برای سركوبی وی سپاهی گسیل كرد، اما این سپاهیان سپهسالار را كشتند و به ابرهه پیوستند. سپاه دوم هلستئایوس نیز با شكست سنگین به كشور بازگشت (پروكوپیوس، ج I، فصل XX، بندهای 3-8)؛ بدین سان ابرهه به استقلال رسید. اما چون هلستئایوس درگذشت، در برابر جانشین وی فرمانبرداری پیشه كرد و پذیرفت كه همه ساله خراجی به وی بپردازد (قس: طبری، تاریخ، 1 / 933). اگر بتوان به نوشته پروكوپیوس اعتماد كرد، آنگاه میتوان گفت كه به رسمیت شناختن ابرهه باید پیش از 540م، اما پس از 535م روی داده باشد (اسمیت، 432). بنابراین گزارشهایی كه گفتهاند ابرهه پس از فتح یمن بیهیچ حادثهای به عنوان یك مسیحی متقی از طرف شاه حبشه به فرماندهی یمن گمارده شد، یكسره بیاعتبار است زیرا با گزارشهایی تضاد پیدا میكند كه كاملاً مستقل از یكدیگرند (نولدكه، 337).گذشته از گزارشهای گوناگون، پیرامون تسخیر یمن و به قدرت رسیدن ابرهه، دیگر دادههای تاریخ معتبر درباره او همگی از سنگنوشتهها بدست میآید كه تا اندازهای شیوۀ فرمانروایی و سیاست وی را روشن میسازد.در سنگنوشتۀ بسیار مهم CIH 541 یا Glaser 618 كه با عبارت «به قدرت و عنایت و رحمت [خدای] رحمان و مسیح و روحالقدس او» آغاز شده است، ابرهه خود را «جانشین شاه جعزیها رمحیس زبیمن (؟) شاه سبا و ذوریدان و حضرموت و یمنات و اعراب آنها در بلندیها و پستیها» (سطر 1- 9) خوانده است و این همان لقب فرمانروایان حمیری است. در این متن اگرچه ابرهه خود را جانشین شاه اكسوم شمرده است، اما در واقع فرامانروای مطلق یمن و همپیمان نجاشی حبشه بود و حتی در همین سنگنوشته، نجاشی را تنها «شاه جعز» خوانده است (علی، 3 / 483). این كه نام این نجاشی رمحیس (رماحس) است یا رمحیس زبیمن روشن نیست، زیرا «زبیمن» را میتوان «آنكه در یمن است» معنا كرد كه در این صورت مراد خود ابرهه خواهد بود (بافقیه، 159، 160؛ عابدین، 59).این سنگنوشته از سركشی و پیمانشكنی یزیدبن كبشه (یزدبن كبشت) رئیس قبیله كنده و گروهی از اقیال (امیران) سخن میگوید كه در دژ كدا (كدر) سنگر گرفته بودند. ازین رو ابرهه در ماه ذیالقیض 657 حمیری / 542م سپاهی به فرماندهی جراح ذوزبنور (جره ذزبنز) به سركوبی یزید به کبشه گسیل داشت، اما یزید پیش از حركت این سپاه فرمانبرداری پیشه كرد (سطر 37-41). با اینهمه بخشی از شورشیان از تسلیم سرباز زدند. به نظر میآید كه شورش یزیدبن كبشه گسترده و نیرومند بود، زیرا حضرموت و حریب و ذوجدن و حباب را فراگرفت و ابرهه آن را نتوانست فرونشاند، مگر به یاری قبایل یمن كه نامشان را در سنگنوشته آورده است (بافقیه، 160؛ علی، 3 / 485-486). شاه (ابرهه) هنوز دراندیشۀ شورشیان بود كه خبر شكست سد مأرب را در ماه ذمذران 657 حمیری / 542م شنید، و درست در همین هنگام عربهای بادیهنشین همراه با یزید از راه رسیدند و وفاداری خود را اعلام داشتند و گروگان سپردند، همچنین سپاهی كه به كدار روانه شده بود، توانست بر بازمانده اقیال سركش پیروز شود. آنگاه شاه (ابرهه) به حبشیان فرمان داد كه در كارهای بازسازی سد شركت كنند، و متن سنگنوشته همۀ این كارها را یكایك برمیشمارد. اعراب نخست به كلیسای شهر مأرب رهسپار شدند و آن را تقدیس كردند و سپس به كار سد پرداختند. چون شالودۀ سد كار گذاشته شد، بیماری در میان قبایل و مردم شهر شیوع یافت. از این رو شاه (ابرهه) قبایل حبشی و حمیری را مرخص كرد و چندی بعد كار از سرگرفته شد. بازسازی سد در ماه ذومعن 658 حمیری / 543م پایان گرفت ــ متن سنگنوشته كارهای انجام شده و هزینه بازسازی و مقدار غذای كارگران و سربازان شركتكننده در بازسازی را ذكر میكند (سطر 67-75) ــ سپس اقیال سركش دژ كدار همراه با سپاه گسیل شده فرا رسیدند و وفاداری خود را به شاه (ابرهه) اعلام داشتند (سطر 75-80).در این سنگنوشته همچنین از ورود سفیرانِ نجاشی، سفیران امپراتور روم، هیأت اعزامی شاه ایران، فرستادگان منذر، فرستادگان حارث بن جبله و فرستادگان ابكرب بن جبله (سطر 87-92) سخن رفته است. حضور این هیأتهای سیاسی بیتردید جایگاه مهم ابرهه و موقعیت استراتژیك قلمرو وی را مینمایاند. به نظر میآید كه مأموریت این فرستادگان تنها ابلاغ تهنیت و تشریفاتی از این دست نبود، بلكه میبایست هدفی همچون جلب ابرهه به این یا آن اردوگاه (ایران یا بیزانس) در كار بوده باشد، به ویژه آنكه یوستی نین همواره درپی همپیمانی با حبشه و حتی حمیریان بود تا از این رهگذر ایران را ناتوان كند. درست از همین رو بود كه پس از روی كارآمدن ابرهه به وی نزدیك شد تا طرح حمله به ایران را كه زمانی پیشتر به سمیفع اشوع پیشنهاد كرده بود، به اجرا درآورد. و هنگامیكه ابرهه بنیاد فرمانروایی خود را استوار كرد به یوستی نین وعده داد كه به خاك ایران بتازد، اما چون رهسپار شد، دشواری كار و پایان ناگوار این لشكركشی را دریافت و بیدرنگ بازگشت (پروكوپیوس، ج I، فصل XX، بند 13؛ علی، 3 / 490، 491).از ابرهه سنگنوشتۀ دیگری به شمارۀ Ry 506 به تاریخ ذیالثبت 662 حمیری / 547م (یا 535م) برجای مانده است كه بر صخرهای نزدیك چاه مُرَیغان یافت شد (بیستن، «یادداشتهایی پیرامون سنگنوشته مریغان» 389-392؛ علی، 3 / 493) بر پایه این سنگنوشته، قبیله شمالی و بزرگ مَعَد و بنی عامر در فصل بهار ماه ذوالثبات شوریدند، شاه (ابرهه) جنگجویان قبایل كنده و سعد را به جنگ بنی عامر فرستاد و خود بر حُلُبان حمله برد. سرانجام معد شكست خورد و ابرهه پس از گرفتن گروگانهایی عمر بن منذر را همچنان در ریاست قبیله باقی گذاشت و خود در 662 حمیری / 547م بازگشت. برخی پژوهشگران برآنند كه این متن از حملۀ ابرهه به مكه در عامالفیل سخن میگوید، و برخی دیگر برآنند كه هدف از این حمله تنها زمینهسازی برای حمله به بخشهای شمالی شبه جزیره بود، اما این روند در مكه باز ایستاد (علی، 3 / 495). گروهی برآنند كه مضمون این متن به حملۀ فیل اشاره ندارد، زیرا از دید ایشان حملۀ فیل در 563م روی داد، اما تاریخ سنگنوشته مریغان، 547م را نشان میدهد. ولی بیستن (همانجا؛ پیگولوسكایا، 128) ثابت كرده است كه این متن از دو نبرد سخن میگوید: یكی نبرد ابرهه در حلبان و دیگری نبرد قبایل كنده و سعد مراد با بنی عامر در تربن (الترب، تربه از این رویداد نشانی در شعرهای آن دوره میتوان یافت و به نظر میآید كه این تربن همان «تربه» از مناطق مكه در نجد و در 80 میلی جنوب شرقی طائف در زمینهای بنی عامر باشد (علی، 3 / 497، 498).بر پایۀ گزارش منابع عربی ابرهه درست پس از بازگشت از مكه بر اثر وبا مرد (طبری، تاریخ، 1 / 942)؛ اما منابع رومی یونانی به سال وفات وی اشارهای ندارند. در كتابخانۀ سلطنتی وین نسخه اصلی مجموعه قوانین به زبان یونانی یافت شده است كه گریگنسیوس اسقف ظفار به فرمان ابرهه نوشت (سیدیو، 42، 43).به نوشته تاریخنگاران عرب پس از ابرهه پسرش یكسوم 20 سال به بیداد فرمان راند (مسعودی، 2 / 55)، اما دینوری (ص 62، 63) فرمانروایی ابرهه را 40 سال و فرمانروایی پسرش یكسوم را 19 سال دانسته است. حمزه اصفهانی (ص 89) مدت فرمانروایی ابرهه را (پس از كشتن اریاط كه 20 سال حكومت كرده بود) 23 سال، و یكسوم را 17 سال و مسروق (پسر دیگر ابرهه) را 12 سال (مسعودی، 3 / 57: 3 سال)، بر روی هم 72 سال (قس: طبری، تاریخ، 1 / 945، 946) دانسته است. با اینهمه بر پایه نوشته تئوفانس ایرانیها یكی از شاهان حمیر را در حوالی 570م اسیر كردند. وی این شاه را سنطرق (سنطرقس) نامیده است. گلاسر این نام را تحریف شناتر و در اصل ذوشناتر میداند كه همان مسروق بن ابرهه است، زیرا پدرش او را به حكومت این منطقه گماشته بود (علی، 3 / 505؛ قس: ابن قتیبه، 636). با مرگ مسروق دوران فرمانروایی حبشه بر یمن برای همیشه به پایان رسید.
بر پایه گزارش منابع عربی ابرهه كلیسایی باشكوه و بیمانند به نام قُلیس (از واژه یونانی Ekklessia) در صنعا ساخت و خواست تا آن را زیارتگاه عرب كند (ازرقی، 1 / 137، 138، 139). این بود كه عربها به خشم آمدند و یكی از نسأة بنی فُقَیم قلیس را آلوده كرد. از این رو ابرهه خشمیگن شد و به آهنگ ویران كردن كعبه با سپاهی كه فیل به همراه داشت، به مكه تاختن آورد و در مسیر راه قبایل مختلفی را كه به مقابله وی برخاستند، درهم شكست و چون به مكه رسید گویا حُناطه و خُویلدروسای قبایل بكروهذیل یك سوم دارایی تهامه را به شرط چشمپوشی از ویران كردن كعبه به وی پیشنهاد كردند، اما ابرهه نپذیرفت. سپس عبدالمطلب مردم را به خالی كردن شهر و پناه بردن به كوه خواند و خود به حلقۀ كعبه درآویخت و به نیایش پرداخت و سپس به كوه روی آورد. آنگاه خداوند سپاه ابرهه را با فرو باراندن سنگهای سجیل از میان برداشت و ابرهه ناكام به یمن بازگشت (طبری، تفسیر، 30 / 194، 195؛ ابن هشام، 1 / 49-54؛ سهیلی، 1 / 263-267).از میان پژوهشگرانی كه به حملۀ فیل پرداختهاند، روسینی (صص 31, 32) نگرشی ویژه و نامأنوس دارد. او گزارش عربی پیرامون حملۀ فیل را نپذیرفته است و آن را تحریفی از حمله افئیل (افیلاس) شاه حبشی پایان سده 3م دانسته است، زیرا به باور وی استفاده از فیل در راههای ناهموار و بیابانهایی كه حتی شتر به سختی آنها را میپیماید، كاری شدنی نیست. و از آنجا كه این فیل در گزارش عربی نامی انسانی (محمود) گرفته است، میتوان گفت كه نام شاه افئیل در گذرِ زمان به فیل تبدیل شده است. اما به نظر میآید كه فریفتگی روسینی در برابر همانندی آوایی این دو واژه چنین تفسیرِ دوری را سبب شده باشد، زیرا گزارشهای مستقلی كه پیرامون حمله فیل در دست هست، هیچگونه تردیدی را در این باره برنمیتابد.در گزارشهای داستانوار منابع عربی انگیزههایی گوناگون و گاه سخت بیپایه برای لشكركشی ابرهه به مكه میتوان یافت كه كمابیش در همۀ آنها تقابلی میان قلیس و كعبه دیده میشود (ابونعیم، 101؛ نیشابوری، 30 / 163؛ سیوطی، 6 / 394؛ بغوی، 4 / 525، 526؛ زمخشری، 4 / 285، 286؛ قرطبی، 20 / 188). بنابراین میتوان پذیرفت كه عربها دریافته بودند كه زمینهای برای تغییر دین آنان فراهم آمده است و از این رو به گونهای با آن مخالفت میورزیدند. اما بیگمان انگیزۀ گشودن مكه باید بزرگتر از ویران كردن كعبه بوده باشد و شاید بتوان پذیرفت كه هدف این لشكركشی گسترش نفوذ مسیحیت در بخشهای غربی و جنوبی شبه جزیره و تأمین منافع سیاسی و اقتصادی رومیها و حبشیها بود. برخی از پژوهشگران گزارش كشته شدن محمد بن خزاعی بن حزابه الذكوانی از قبیلۀ سلیم را گواه چنین نگرشی شمردهاند (علی، 3 / 512، 513؛ قس: ابن حبیب، 130). برپایۀ این گزارش ابرهه محمد بن خزاعی را بر قبیله مضر ریاست بخشید و او را فرمان داد تا مردم را به زیارت قلیس بخواند، اما مردی از قبیله هذیل او را كشت (طبری، تاریخ، 1 / 935؛ همو، تفسیر، 30 / 194) بدین سان ابرهه كه طرح توسعهطلبانه خود ار در خطر میدید، به سركوب متجاسران كمر بست (علی، 3 / 518). تردیدی نیست كه شاهان یمن میخواستند از رهگذر امیران محلی نفوذی همتراز با نفوذ رومیان و ایرانیان بر شمال شبه جزیره داشته باشند تا كاروانهای بازرگانی را ایمن دارند. بنابراین گزارش شركت قبیله كنده در لشكركشی ابرهه كه از منابع مستقل آمده است (ابنهشام، 1 / 62؛ شیخو، 1 / 229؛ نلدكه، 339)، میتواند تأییدی بر این نكته باشد. وانگهی نقش بیزانس را در این میان نباید كم گرفت، زیرا برپایۀ نوشته پروكوپیوس، ابرهه برای انجام وعدهای كه به یوستی نین داده بود (حمله به ایران) به راه افتاد، اما بیدرنگ بازگشت. گزارشهای اسلامی ـ عربی، به گونهای همداستان، این لشكركشی را در سال تولد محمد (ص) (تقریباً 570م) دانستهاند ــ ظاهراً برای آنكه 40 سالگی پیامبر اسلام با تاریخ بعثت (610م) راست درآید ــ اما چنین تاریخی برای حملۀ ابرهه سخت دیر است، زیرا تا تاریخ گشوده شدن یمن به دست ایران (575م)، دیگر مدت زمانی برای بقیه فرمانروایی ابرهه و پسرانش نمیماند (پیگولوسكایا، 129، 130).آنگونه كه از گزارش پروكوپیوس برمیآید تاریخ این رویداد را باید جلوتر از 570م گرفت، و برخی از پژوهشگران عرب (سالم، 168) با توجه به نابود شدن سپاه 000‘60 نفری ابرهه بر اثر وبا (حدیث عِكْرِمه در تفسیر طبری، 30 / 193؛ همو، تاریخ، 1 / 945؛ شعر عبدالله بن زِبَعْری در ابن هشام، 1 / 59)، اشارۀ پروكوپیوس (ج I، فصل XXII، بندهای 1-6) به شیوع وبای سخت گستردۀ سال 542 در پلوز و انتشار آن تا اسكندریه و فلسطین و «سراسر جهان»، را با این رویداد بیارتباط ندانستهاند. بدینسان از میان تاریخهای گوناگونی كه برای عامالفیل آوردهاند (قرطبی، 20 / 194، تاریخ 23 سال پیش از تولد محمد (ص) میتواند، درست باشد (نلدكه، 340).
ازرقی، محمدبن عبدالله، اخبار مكة، به كوشش رشدی الصالح ملحس، بیروت، 1403ق / 1983م؛ ابن اسحاق، محمد، سیرة، به كوشش محمد حمیدالله، قونیه، 1401ق / 1981م؛ ابن حبیب، محمد، المحبر، به روایت حسن بن حسن سكری، به كوشش الیزه لیختن شتاتر، حیدرآباد دكن، 1361ق / 1942م؛ ابنحزم اندلسی، علیبن احمد، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403ق / 1983م؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1388ق / 1969م؛ ابنهشام، ابومحمد عبدالملك، السیرة النبویة، به كوشش مصطفی السقا، ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به كوشش علی محمد البجاوی، قاهره، 1389ق / 1970م؛ ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبدالله، كتاب دلائل النبوة، حیدرآباد دكن، 1977م؛ افرام اغناطیوس، «كتاب الشهداء الحمیریین»، مجلة المجمع العلمی العربی، دمشق، 1948م؛ بافقیه، محمد عبدالقادر، تاریخ الیمن القدیم، بیروت، 1985م؛ بغوی، ابومحمد حسین، تفسیر معالم التنزیل، به كوشش خالد عبدالرحمن، بیروت، دارالمعرفة؛ بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، به كوشش محمد حمیدالله، معهد المخطوطات بجامعة الدول العربیة؛ بیهقی، احمدبن الحسین، دلائل النبوة، به كوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، 1985م؛ پیگولوسكایا، نینا ویكتورونا، العرب علی حدود بیزنطه و ایران، ترجمه به عربی به كوشش صلاحالدین عثمان هاشم، كویت، 1985م؛ تقیزاده، سید حسن، تاریخ عربستان و قوم عرب، قسمت پنجم، تهران، 1329-1330ش؛ حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوك الارض و الانبیاء، برلین، 1340ق؛ دینوری، احمدبن داوود، الاخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر و جمالالدین الشیال، بغداد، 1379ق / 1959م؛ زمخشری، جارالله، الكشاف، بیروت، دارالمعرفة؛ سالم، سید عبدالعزیز، تاریخ العرب فی عصر الجاهلیة، بیروت، 1971م؛ سجستانی، ابوحاتم، المعمرون و الوصایا، به كوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1961م؛ سندوبی حسن، شرح دیوان امری القیس، قاهره، المكتبة التجاریة؛ سهیلی، عبدالرحمن، الروض الانف، به كوشش عبدالرحمن الوكیل، قاهره، 1967م؛ سیدیو، ل. ا.، تاریخ العرب العام، ترجمه به عربی عادل زعیتر، قاهره، 1969م؛ سیوطی، عبدالرحمن، تفسیر الدر المنثور، قم، 1404ق؛ شیخو، لوئیس، كتاب شعراء النصرانیه، بیروت، 1926م؛ طبری، تاریخ؛ همو، تفسیر جامع البیان، بولاق، 1329ق؛ عابدین، عبدالمجید، بین الحبشه و العرب، بیروت، دارالفكر العربی؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت و بغداد، 1968م؛ قرطبی، محمدبن احمد، الجامع لاحكام القرآن، به كوشش مصطفی السقا، بیروت، 1967م؛ كریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران، 1345ش؛ كلبی، ابومنذر هشام بن محمد، كتاب الاصنام، به كوشش احمد زكی پاشا، تهران، 1348ش؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به كوشش یوسف اسعد داغر، بیروت؛ مقدسی، مطهربن طاهر، البدء و التاریخ، پاریس، 1903م؛ نولدكه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، 1358ش؛ نیشابوری، حسن بن محمد، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، در حاشیه جامع البیان طبری، بولاق، 1329ق؛ وهب بن منبه، كتاب التیجان فی ملوك حمیر، صنعا، 1979م؛ همدانی، حسن بن احمد، الاكلیل، به كوشش انستاس ماری الكرملی، بغداد، 1931م، ج 8؛ همان، به كوشش محمد بن علی الاكوع الحوالی، قاهره، 1963م؛ ج 1؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Beeston, A. F. L., Problems of Sabaean Chronology, in: BSOAS, XVI, 1954, Part 1; id, Notes on the Mureighan Inscription, in: BSOAS, XVI, 1954, Part 2; Bell, Richard, The Origin of Islam in its Christian Environment, London, 1926; Daniélou, Jean & Marrou, Henri, The Christian Centuries. Vol. I. Transl. by Vincent Cronin, New York, 1964; Fell, Winand, Die Christenverfolgung in Südarabien und die himjarisch-äthiopischen Kriege nach abessinischer Ueberlieferung, in: ZDMG. 1881, XXXV; Jeffery, Arthur, The Foreign Vocabulary of the Quran, Baroda, 1938; Loth, O., Tabari’s Koran Commentar, in: ZDMG. 1881. XXXV; Mordtmann, J. H., »Miscellen zur himjarischen Alterthumskunde«, in: ZDMG, 1877, XXXI; Procopius, History of the Wars, Vol. I. Transl. by H. B., Dewing, London, 1954; Rossini, Conti, Expédition et Possession des Habašāt, en Arabie, in: JA, XVIII Juillet-Septembre 1921; Runciman, Steven, Byzantine Civilisation, London, 1966; Ryckmans, Jacques, La Persécution des chrétiens Himyarites au sixiéme siècle, Leiden, 1956; Schröter, R., Trostschreiben Jacob’s von Sarug an die himjaritischen Christen, in: ZDMG, 1877, XXXI; Smith, Sidney, Events in Arabia in the 6th Century A. D., in: BSOAS, XVI, 1954, Part 3.
کاظم برگ نیسی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید