اباقاخان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 13 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222513/اباقاخان
شنبه 30 فروردین 1404
چاپ شده
2
روابط ممالیک مصر با دولت ایلخانی مغول در ایران خصمانه بود. هولاگو و اباقا درصدد گسترش امپراتوری از سواحل فرات به سوی شام و فلسطین و مصر بودند و دولت ممالیک مصر بهعنوان حامی اسلام، همچون سدّی در برابر این گسترش ایستاده و در مقابل مطامع مغول روش دفاعی در پیش گرفته بود. الملک الظاهر بَیْبَرْس بُنْدُقدار پس از کشتن الملک المظفر قُطُز (قُتَزْ، قُدُزْ) در ذیقعدۀ 658 ق / اکتبر 1260 م به سلطنت رسید. الملک المظفر قطز همان بود که در 658 ق در عینالجالوت لشکر هولاگو را شکست سختی داده بود و هولاگو که از این شکست سخت اندوهناک بود، اندیشۀ انتقام در سر میپرورد که عمرش وفا نکرد و درگذشت.مقریزی (1(2) / 553) در حوادث سال 664 ق / 1266 م مینویسد که در این سال فرستادگان ابغا (اباقا) با هدایا نزد الملک الظاهر بیبرس آمدند و طلب صلح کردند. ظاهراً آمدن فرستادگان اباقا نزد بیبرس برای اعلام جلوس و سلطنت اباقا بوده است، نه برای طلب صلح؛ زیرا اباقا همان سیاست توسعهطلبی هولاگو را دنبال میکرد و با دولت اسلامی مصر سرِ دشمنی داشت و به همین جهت با صلیبیون سواحل مدیترانه شرقی روابط خوبی داشت. در خصومت میان ایلخانان ایران و ممالیک مصر خانهای اردوی زرین یا دشت قبچاق به جهت رقابت با ایلخانان در اران و آذربایجان جانب مصریان را داشتند و اباقا که مسلمان نبود و طرفدار مسیحیان بود، متحد و دوست صلیبیان و شاهان ارمنستان کوچک یا کیلیکیه به شمار میرفت.در 5 جمادیالاول 671 ق / 28 نوامبر 1272 م به مصر خبر رسید که لشکریان اباقاخان در پای قلعۀ بیره آمده و برای تصرف آن منجنیقها نصب کرده (مقریزی، 1(2) / 606) و گذرگاههای فرات را گرفتهاند. شهر بیره (بیره جیک امروز، واقع در جنوب ترکیه) درست در محلی واقع شده است که رودخانۀ فرات از مجاری تنگ کوههای توروس بیرون میآید و قابل کشتیرانی میگردد. ملک ظاهر نخست عدهای از سپاهیان را از پیش فرستاد و خود در 18 جمادیالاول همان سال به راه افتاد تا به کنار فرات رسید و مشاهده کرد که مغولها در کنار فرات ایستادهاند. پس قایقهایی را که با خود آورده بود، به آب انداخت و سپاهیان نیز به آب زدند و درحالیکه عنان اسبها را گرفته بودند از پاروی قایقها به جای نیزه استفاده کردند و در جنگ سختی که درگرفت مغولها را شکست دادند. ملک ظاهر وارد بیره گردید و به نایب بیره و مردم آن که در جنگ فداکاری کرده بودند، پاداش مالی داد و خود در سوم جمادیالآخر 671 ق / 26 دسامبر 1272 م با اسیران مغول وارد دمشق گردید (مقریزی، 1(2) / 607).در تاریخ وصاف محاصرۀ بیره از سوی اباقا و آمدن ملک ظاهر بر کنار فرات جزو وقایع سال 679 ق آمده است و آن مسلماً اشتباه است. وصاف دربارۀ جنگ بیره تفاصیلی دارد که در کتب تاریخنویسان عرب نیامده است؛ ازجمله آنکه میگوید ملک ظاهر برای عبور از فرات 000‘35 شتر به آب انداخت و لشکریان او از زیر شکم شتران به آن سوی فرات گذر کردند (وصاف، 1(1) / 88- 89).
چنانکه اشاره شد، قسمت سلجوقینشین آسیای صغیر، مانند گرجستان و فارس و کرمان با آنکه پادشاهانی از خود داشت از ایلخانان مغول اطاعت میکرد و اباقا پس از جلوس، دو تن از امرای بزرگ خود را با سپاهی برای نظارت و مراقبت در امر اطاعت سلجوقیان روم به آنجا فرستاده بود.معینالدین سلیمان بن علی بن محمد دیلمی معروف به معینالدین پروانه از دولتمردان کاردان و کارآزموده و نیرنگساز دربار سلجوقیان روم بود. مقام او در دربار رکنالدین قلیج ارسلان بن کیخسرو چنان بالا گرفت که رکنالدین از وی بیمناک گردید و قصد جان او کرد، اما معینالدین پروانه با امیران مغول که در دربار قلیج ارسلان بودند همداستان گردید و او را گرفت و با زِهِ کمان خفه کرد و پسرش غیاثالدین را که کودکی خردسال بود به جای او به سلطنت برنشاند (666 ق / 1268 م). پس از چندی میان پروانه و فخرالدین علی وزیر خصومت افتاد و معینالدین او را گرفت و در 670 ق در قلعۀ عثمانجق حبس کرد، اما این خصومت پس از چندی به وساطت اباقاخان برطرف گردید.در 675 ق / 1276 م پسر اباقاخان با خواهر سلطان غیاثالدین به نام سلجوقی خاتون ازدواج کرد و معینالدین پروانه با جمعی از بزرگان عروس را به آذربایجان نزد داماد بردند. در غیاب معینالدین یکی از امرا به نام امیر شرفالدین بن خطیر سر به عصیان نهاد و برادر خود ضیاءالدین بن خطیر را برای درخواست یاری نزد الملک الظاهر بیبرس به مصر فرستاد. همین واقعه است که در جامع التواریخ (رشیدالدین، 3 / 143-144) مذکور است و در آنجا چنین آمده است که در 674 ق «ضیاءالدین پسر خطیر» و پسر پروانه (!) با صد کس از ولات روم به جانب شام پیشبند قدار (الملک الظاهر) رفتند و او را بر عزم روم تحریض کردند. اینکه نویسندۀ «جامع التواریخ» «پسر پروانه» (یعنی معینالدین) را نیز ازجمله کسانی میداند که نزد بندقدار رفتند، اشتباه است، زیرا معینالدین پروانه در آن هنگام با وزیر و سلجوقی خاتون خواهر سلطان غیاثالدین به اردوی اباقاخان در آذربایجان رفته بودند و به تفصیلی که در تواریخ مسطور است از آن جمله در تاریخ ابن بیبی (صص 662 به بعد) شرفالدین و ضیاءالدین پسران خطیر در غیاب ایشان سر به شورش برداشتند و ضیاءالدین با جمعی از امرا روی به مصر نهاد. پس پروانه یا پسر او چگونه میتواند بر ضد خود از مصریان کمک بخواهد؟ مقریزی که این واقعه را در شمار وقایع سال 674 ق آورده است (1(2) / 621) سپس میافزاید که در 675 ق به هنگامی که بیبرس از کرک به دمشق بازگشته بود، امرایی از روم که از پروانه (و به گفتۀ او «برواناه») در خشم بودند، نزد او آمدند و ازجمله این امیران حسامالدین بَیَنْجار رومی و پسرش بهادر و احمدبن بهادر با 12 تن از امیران روم و زنان و فرزندانشان بودند و دو تن از امرای مغول نیز با ایشان بودند. پس از بازگشت پروانه از ایران، سپاه مغول در روم شرفالدین پسر خطیر را دستگیر کردند و به قتل رسانیدند و اوضاع آشفته آن سامان را آرامش دادند که ناگهان خبر هجوم ملک ظاهر به آسیای صغیر و متصرفات سلجوقیان روم رسید (همان، 625).به گفتۀ مقریزی ملک ظاهر پس از آنکه امیران روم در دمشق پیش او آمدند و او به مصر بازگشت تصمیم گرفت تا به آسیای صغیر حمله کند و با سپاهی مجهز روی به آن دیار نهاد. سپاه مغول به سرکردگی توقو (طوغو) پسر ایلکای نویان و برادرش اورقتو و توداون (در مقریزی، تتاون) پسر سودون در اُبْلُسْتین با ابلستان آمده کارزار شدند و معینالدین پروانه نیز با سپاه روم با ایشان بود. سپاه مغول 11 طُلْب (هر طُلْب بیش از 000‘1 سوار) بودند و سپاه روم طُلْبی جداگانه داشتند (1(2) / 628).جنگ در 10 ذیقعدۀ 675 ق / 15 آوریل 1277 م در بیابان هوتی از ابلستین روی داد و لشکر مغول شکست سختی خورد و توقو و توداون کشته شدند و پروانه گریخت و به قیساریه رفت و از آنجا سلطان غیاثالدین را برداشته رهسپار توقات گردید. در این جنگ ضیاءالدین پسر خطیر نیز که در سپاه مصریان بود، کشته شد (همو، 1(2) / 628- 629). ملک ظاهر بیبرس پس از این پیروزی نمایان وارد قیساریه شد و منتظر بود تا پروانه پیش او برود، ولی پروانه از ترس اباقا نزد او نرفت و با نوشتن نامهای او را تهنیت گفت. ملک ظاهر از او خواست که به قیساریه نزد او برود، ولی پروانه که از اباقا کمک خواسته بود همچنان در رفتن درنگ کرد. ملک ظاهر اموال پروانه و نیز اموال زن او گرجی خاتون را که قیمت زیادی داشت، تصرف کرد و از قیساریه بیرون شد و از اُبلستین گذشت تا اجساد کشتگان را ببیند. در آنجا به دفن کشتگان سپاه خود دستور داد، اما کشتگان مغول را همچنان بر جای گذاشت و میگویند جمعی از کشتگان سپاه خود را نیز دفن نکرد تا مغولها تلفات سپاه او را کمتر از واقع پندارند (مقریزی، 1(2) / 631-632). به گفته رشیدالدین (3 / 144)، اسبان سپاه مصر در مراجعت دچار «طَبَقه» (نوعی بیماری اسب) شدند و بسیاری از لشکریان او پیاده ماندند. در فتحنامهای که به انشای قاضی محییالدین دربارۀ این جنگ در صبح الاعشی مذکور است، نیز از کمی علوفه برای اسبان مصری سخن رفته است. در این نامه از نامهای که معینالدین پروانه به ملک ظاهر نوشته و در آن از مسیر او از قیساریه سؤال کرده، یاد شده و آمده است که ملک ظاهر در پاسخ نامۀ پروانه او را به عهدشکنی متهم داشته است. بدین معنی که پروانه به ملک ظاهر نامه نوشته و او را به بلاد روم خوانده، اما پس از آمدن ملک ظاهر خود را از او پنهان کرده است. در این فتحنامه از جملۀ اسیران پسر معینالدین پروانه و نوادۀ دختری پروانه و مادر پروانه را نیز نام برده است (قلقشندی، 14 / 139 به بعد).چون خبر شکست سپاه مغول به اباقا رسید، بیدرنگ از تبریز به راه افتاد و روی به دیار روم نهاد و چون به ابلستین رسید و کشتگان سپاه مغول را دید، به گریه افتاد و از جهت کشته شدن توقو و توداون به غایت اندوهناک گردید و از سر خشم فرمود تا ولایات روم را خراب کنند. شمسالدین صاحب دیوان که همراه بود چند شهر را باز خرید و از قتل نجات داد، اما به دستور اباقا یک نیمۀ سیواس را غارت کردند. شمسالدین صاحب دیوان شفاعت کرد که بر جان مردم ببخشاید و بر جرم خاص عقوب عام نفرماید. شفاعت او پذیرفته شد و اباقا از سر خون ایشان درگذشت (رشیدالدین، 3 / 144-145).اباقاخان میخواست به شام برود و با ملک ظاهر بجنگد، اما چون تابستان بود امرا و سپاهیان او در خواست کردند که این لشکرکشی را به آخر پاییز یا اول زمستان موکول کند. اباقا پذیرفت و نامهای تهدیدآمیز به ملک ظاهر نوشت، ملک ظاهر در دمشق بود که خبر حرکت اباقا را به سوی شام شنید و آمادۀ مقابله با او گردید، اما چون خبر بازگشت او را شنید، او نیز از حرکت منصرف گردید. پس از آن ملک ظاهر بیمار شد و 13 روز بعد در 17 محرم 676 ق / 20 ژوئن 1277 م درگذشت و به قولی مسموم شد.هنگامی که اباقاخان در روم بود، معینالدین پروانه را به گرفتن قلعه کوغونیه فرستاد و چون پروانه از عهدۀ آن بر نیامد، اباقا در خشم شد و او را زندانی ساخت. چون به آلاداغ رسیدند، ایلچیان اباقاخان که از نزد ملک ظاهر باز میگشتند، نامههایی را که پروانه به او نوشته بود و او را به حمله به روم و بلاد سلجوقیان برانگیخته بود با خود آوردند و به اباقا نشان دادند. ملک ظاهر با ارسال این نامهها برای اباقا خواسته بود تا انتقام پیمانشکنی پروانه را از او بگیرد. در این میان زنان توداون و توقو که کشته شدن شوهران خود را در جنگ و شکست سپاه مغول را نتیجۀ توطئههای پروانه میدانستند هر روز با تضرع از او می خواستند که پروانه را به انتقام خون شوهرانشان بکشد. اباقا پس از خواندن نامههای پروانه به ملک ظاهر، دستور قتل او را صادر کرد (ابن بیبی، 682-684) و کوجک توغچی او را در غُرّه ربیعالاول 676 ق / 2 اوت 1277 به قتل رسانید (رشیدالدین، 3 / 147).
در20 رجب 678 ق / 26 نوامبر 1279 م ملک منصور سیفالدین قلاون اَلْفی صالحی پس از خلع ملک عادل سُلامِش پسر ملک ظاهر بیبرس به حکومت رسید. در 679 ق سُنقُر اشقر که خود را در دمشق سلطان نامیده و به الملک العادل موسوم شده بود، ناگزیر شد که از دمشق بیرون برود. او نامهای به اباقاخان نوشت و او را به حمله به شام فرا خواند. امیر شرفالدین عیسی بن مهنا یکی از امرای عرب نیز چنین کرد (مقریزی، 1(3) / 677- 678). در این میان لشکریان اباقا به شام حمله کردند. این لشکریان به گفتۀ مقریزی سه دسته بودند: گروهی از سمت روم به فرماندهی سماغرنویان (صمغار در کتب عربی) و گروهی از جانب شرق به ریاست بایدو پسر ترقای (طورغای) پسر هولاگو، و گروهی به ریاست منکوتیمور پسر هولاگو. سپاهیان مغول در 11 جمادیالآخر 679 ق / 18 اکتبر 1280 م به حلب حمله بردند و شهرهای عین تاب و بغراس و درب ساک یا دیرواساک را به تصرف خود درآوردند و در حلب دست به غارت و ویرانگری زدند و بازگشتند. ملک منصور قلاون با شنیدن این خبر از مصر حرکت کرد و به غزه رفت و تا 10 شعبان آن سال در غزه بود و چون خبر بازگشت سپاه مغول را شنید، او نیز بازگشت (همو، 1(3) / 681-683).در 680 ق خبر رسید که منکوتیمور برادر اباقا با سپاه مغول روی به بلاد روم نهاده است. اما ملک منصور که به دمشق آمده بود آگاهی یافت که سپاه مغول قصد شاه را دارند و به تجهیز سپاه پرداخت. خود اباقا روی به جانب رَحبه نهاد و مردم حلب از ترس مغولان شهر را ترک کردند و به حِمص و حماة رفتند. ملک منصور نیز با سپاه خود رهسپار حمص گردید و منکوتیمور نیز برای مقابله با او به حمص شتافت. سپاه او را مرکب از 50 هزار مغول و 30 هزار گرجی، ارمنی. رومی و فرنگی (از جنگجویان صلیبی) گفتهاند. روز پنجشنبه 14 رجب 680ق / 29 اکتبر 1281م ملک منصور قلاون در بیرون حمص به آرایش سپاه پرداخت و خود با 200 تن از ممالیک برگزیده خود بر تلّی ایستاد. سپاه مغول دو برابر سپاه مصری بود. جنگ در صحرای حمص در کنار قبر خالدبن ولید درگرفت و میسرۀ سپاه مغول حملۀ سختی بر میمنۀ سپاه مصر برد. مصریان مقاومت کردند و با حملۀ متقابل این حمله را شکستند و به قلب سپاه مغول که منکوتیمور در آن بود رسیدند. از سوی دیگر میمنۀ سپاه مغول بر میسرۀ سپاه مصر حمله برد و آن را از جا کند چنانکه مصریان تا شهر حمص باز پس نشستند و عدۀ زیادی از مردم حمص به دست مغول کشته شدند. میسرۀ شکست خوردۀ مصریان از حال میمنۀ خود که فاتح شده بودند خبر نداشتند و مغولانی که میسرۀ مسلمانان را شکسته بودند، از حال میسرۀ خود آگاهی نداشتند و چون به پیروزی خود یقین کرده بودند، از اسبان خود فرود آمده و آنها را برای چرا رها کرده بودند، اما پس از آنکه خبر فرار منکوتیمور به ایشان رسید رو به گریز نهادند.اباقا مشغول محاصرۀ رحبه بود که خبر شکست سپاه خود را شنید و روی به بغداد نهاد. منکوتیمور زخم خورده و شکست یافته نزد اباقا رفت و اباقا در خشم شده گفت: چرا فرار کردی و خود و سپاهت کشته نشدید؟ اباقا از بغداد به همدان رفت و چنانکه خواهیم گفت پس از مدتی کوتاه در آنجا درگذشت (مقریزی، 1(3) / 690-694، 698، 704).رشیدالدین هم در جامع التواریخ جنگ منکوتیمور و الملک المنصور را به همان گونه که گفتیم نقل کرده است و میگوید در میدان نبرد 4 فرسنگ عرض صفها بود و علت شکست و فرار منکوتیمور را جوانی و ناآزمودگی او در جنگها میداند. نیز میگوید: چون خبر شکست سپاه به اباقا رسید، در خشم شد و گفت تابستان به وقت قوریلتای (جلسۀ مشورتی بزرگ مغول) بازخواست مقصران خواهم فرمود و سال آینده خود آنجا خواهم رفت و این شکست را تلافی خواهم کرد (3 / 163).
ملک شمسالدین محمد کرت پسر ملک رکنالدین کرت است که اجداد او در خدمت سلاطین غور بودند و ملک شمسالدین پس از وفات پدر در 643 ق / 1245 م در حدود غور جانشین پدر شد و چون مردی با کفایت و با دانش و دلیر و کارآزموده بود، توانست از حوادث روزگار به سود خود بهره گیرد. در جنگ میان شاهزادگان مغول ابتدا در جانب ییسومنکا (یاسون منکو) پسر چغتای بود و پس از شکست او از منکوقاآن به جانب این یک شتافت و در روز جلوس او بر تخت قاآنی به خدمتش رسید. منکوقاآن که از فصاحت بیان و دلیری او خوشش آمده بود، حکومت قسمت مهمی از درۀ سند و خراسان ازجمله هرات را به او واگذار کرد.در 665 ق که اباقاخان در حدود دربند و شروان یا برکه خان در نبرد بود، شمسالدین محمد کرت که عازم اردوی اباقا بود، بیآنکه به ملاقات او برود، در صف کارزار آمد و خود را بر سپاه برکه زد و دلیریها نمود. اباقا از شجاعت و دلیری او درشگفت شد و چون او را شناخت، در حق او انعام و نوازش بسیار کرد.چنانکه در ذکر جنگ براق و اباقا گفته شد، اگرچه شمسالدین، براق را به هرات راه نداد، اما چون از رفتن به نزد اباقا هم سرباز زد به همدستی و مواضعه با او متهم شد و با آنکه شاهزاده تُبْسین فرماندار کل خراسان چندین بار او را احضار کرد، اجابت ننمود. اباقا در 674 ق خواست لشکری برای گرفتن او به خراسان بفرستد، اما شمسالدین صاحب دیوان که بیم داشت خراسان در این لشکرکشی به کلی ویران گردد، مانع شد و متقبل گردید که فرزندش خواجه بهاءالدین محمد جوینی حاکم اصفهان و عراق پیش او برود و او را با خود به اردو ببرد. پس شمسالدین صاحب دیوان نامهای با عبارات فصیح و بلیغ نوشت و بهاءالدین محمد نیز نامه نوشت و از او خواست که به حکم اباقاخان به اردو عزیمت کند و او را مطمئن ساختند که آزاری به او نخواهد رسید. ملک شمسالدین عازم اردو گردید و در اصفهان خواجه بهاءالدین از او به گرمی پذیرایی کرد و او را همراه خود به تبریز برد، اما اباقاخان که از او رنجیده بود، به او اعتنایی نکرد و هر چند خواجه شمسالدین صاحب دیوان خواست او را ملک بر سر عنایت آورد ممکن نشد. به دستور اباقا، شمسالدین محمد کرت را در قلعۀ تبریز زندانی ساختند و خیلْ خانۀ او را غارت کردند. عاقبت بنابر نقل رشیدالدین، ملک شمسالدین در 676 ق زهری را که در زیر نگین داشت در غذایی که به تتماج معروف است، داخل کرد و بخورد و جان سپرد. اباقا گفت که او مردی حیلهگر است و شاید این نیز حیلهای باشد و دستور داد تا تابوت او را به مسمار محکم کردند و در گور نهادند (3 / 148-150). اسفزاری می گوید که در حمام به امر اباقاخان هندوانۀ مسموم به خورد او دادند، و این در اواسط شعبان 676 ق / 1278 م بود (2 / 421-422). به نقل همین مؤلف اباقا فرمود تا تابوت او را به بندهای آهنین استوار کردند و به ولایت جام فرستادند و مرقد او آنجاست (همانجا) گفتۀ وصاف دربارۀ پایان کار او (1(1) / 83) اشتباه است، زیرا برخلاف سخن مورخان معتبر از قبیل رشیدالدین و اسفزاری و فصیح (2 / 345) و دیگران است. احتمال میرود که وصاف او را با پسرش اشتباه کرده باشد، زیرا بنابر گفتۀ مورخان (ازجمله فصیح، 346) اباقاخان پسر شمسالدین محمد کرت را که رکنالدین محمد کرت نام داشت، به لقب پدرش موسوم ساخت.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید