آل میکال
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 3 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222424/آل-میکال
پنج شنبه 28 فروردین 1404
چاپ شده
2
آلِ میکال، از خاندانهای برجستۀ ایرانی که نامآوران آن در حدود سه قرن از سدۀ 3 تا 5 ق / 9 تا 11 م در عرصۀ سیاست و فرهنگ به مقامات بلندی دست یافتند. به تصریح بیشتر منابع نسب این خانواده که از دودمانهای کهن ماوراءالنّهر بود، به بهرام گور پادشاه ساسانی میرسد. نیاکان آنان از شاهان ناحیۀ سغد بودند که به هنگام تسخیر این منطقه توسط اعراب به اسلام گرویدند و در سدۀ 3 ق / 9م در نیشابور سکونت گزیدند و پس از چندی برای سالیان دراز ریاست این شهر را به عهده گرفتند. از میان افراد منتسب به این خانواده دانشمندان، شاعران، ادیبان و مُحدثّانی پدید آمدند. پس از ظهور غزنویان گروهی از آنان به غَزنین فراخوانده شدند و در دربار غزنه به مقاماتی دست یافتند. آنگاه در اواخر پادشاهی محمود غزنوی، حسنک، برجستهترین فرد سیاسی این دودمان، به مقام وزارت نائل آمد.
براساس نوشتۀ سمعانی، نسب میکال که این دودمان به نام او خوانده میشوند، بدینسان به بهرام گور میرسد: میکال بن عبدالواحد بن جبرئیل بن قاسم بن بکربن دیواشتی ]شور[ ابن شور بن شور بن شور بن فیروز بن یزدجردبن بهرامجور (12 / 527). این نسبنامه را با تفاوتهایی اندک منابع دیگری نیز یاد کردهاند (مثلاً نک : زبیدی، 8 / 119؛ نفیسی، محیط زندگی ... ، 132-133)، ولی ابوالحسن بیهقی که تقریباً همزمان با سمعانی اثر خود را نوشته است، نام یکی از اجداد مشهور آنان را دیواستی و لقب وی را «سور» ضبط کرده است (ص 203). از دیواستی (در سغدی دیواشتچ) نیای این دودمان، آگاهی اندکی در دست است. در میان اسنادی که خاورشناس روسی، آ. آ. فریمان، در 1933 م ضمن کاوشهای خود در منطقۀ «کوه مغ» به دست آورد، نامهای به دو خط و زبان سغدی و عربی کشف شد که آن را دیواستی به جراح بن عبدالله حَکَمی که در 99 ق / 718 م از سوی عمر بن عبدالعزیز، خلیفۀ اموی، فرمانروای خراسان و ماوراءالنّهر بود، نوشته است. دیواستی در این نامه خود را مسلمان خوانده و نسبت به حاکم خراسان اظهار اطاعت کرده است (نفیسی، تعلیقات ... ، 2 / 971-973؛ ایرانیکا، VII / 764). در 104 ق / 722 م میان سعید بن عمرو حرشی فرمانروای خراسان که در حوالی فَرغَانه به غزا مشغول بود و دیواستی که در این هنگام حاکم محلی سمرقند محسوب میشد، نبری در گرفت. دیواستی که در مقام ضعف بود خود را تسلیم کرد و سعید بن عمرو بهرغم قولی که داده بود، او را کشت و سرش را به عراق و دست چپش را به طخارستان نزد سلیمان بن ابی السری فرستاد (طبری، 7 / 10-11؛ نفیسی، محیط زندگی ... ، 131-133) عمربن هُبیره والی عراق، از قتل دیواستی خشمگین شد و سعید ابن عمرو را از حکومت خراسان برکنار کرد (طبری، 7 / 15). از آن پس از بازماندگان دیواستی در سغد خبری در دست نیست. ظاهراً آنان از سرزمین نیاکان خود کوچیدهاند. از میانههای سدۀ 3 ق / 9 م به تدریج نام و نشان آنان دیگر بار در صحنۀ سیاسی عصر پدیدار میشود. از زندگی میکال بن عبدالواحد نیای صاحب نام این خاندان اطلاعی در دست نیست. ولی به نام دو فرزند او شاه بن میکال و محمد بن میکال که در حوادث دوران خود (سدۀ 3 ق / 9 م) نقشی داشتند، برمیخوریم. برجستگان این خاندان به این شرحند:1. محمد بن میکال (مق 250 ق / 864 م). او از سپاهیان و فرماندهان سلسلۀ طاهری بود و از سوی محمد بن طاهر بن عبدالله (248- 259 ق / 862-873 م) آخرین امیر این سلسله مأمور جنگ با محمد بن جعفر طالبی، حاکم زیدی شهر ری، گردید. در نبردی که میان آن دو در بیرون شهر درگرفت محمدبن میکال پیروز شد، محمدبن جعفر طالبی اسیر گشت و ری به تصرف طاهریان درآمد. اندکی پس از آن حسن بن زید سرداری «واجن» نام را به جنگ محمد بن میکال فرستاد. ابن میکال از ری بیرون آمد و به نبرد پرداخت، اما شکست خورد و به هلاکت رسید و ری دیگر بار به تصرف زیدیان درآمد (همو، 9 / 275؛ ابن اثیر، الکامل، 7 / 133-134).2. شاه بن میکال (د 302 ق / 914 م)، فرزند مشهور میکال بن عبدالواحد و نخستین کس از آل میکال است که پس از دیواستی نام او در منابع به چشم میخورد. شاه بن میکال نیز همانند برادر از دست نشاندگان و فرماندهان طاهریان بود. در نزاعی که در صفر 251 ق / مارس 865 م بر سر کسب قدرت و تصاحب مقام خلافت میان معتز و مستعین پدید آمد، شاه همراه با محمد بن عبدالله بن طاهر جانب مستعین را گرفت و در نبردی که رخ نمود طرفداران معتز را درهم شکست (طبری، 9 / 292، 295، 301-302؛ ابن اثیر، الکامل، 7 / 146). در جمادیالآخر همین سال ابن طاهر او را مأمور مقابله با ابوالحسین یحیی بن عمر کرد (طبری، 9 / 323، 331). در 252 ق / 86 م در بغداد شورشهایی به پا خاست که شاهبن میکال، این بار نیز به فرمان محمد ابن عبدالله طاهر به نبرد با شورشیان پرداخت و نیروی آنها را درهم شکست (همو، 9 / 359، 360؛ ابن اثیر، الکامل، 7 / 170-171). در 256 ق / 870 م چون معتمد، خلیفۀ عباسی، با طغیان علی بن زید علوی در کوفه روبهرو شد، شاه را به مقابلۀ او فرستاد. وی هر چند در این نبرد شکست خورد و لشکرش هزیمت یافت، اما خود جان سالم بدر برد (طبری، 9 / 474؛ ابن اثیر، الکامل، 7 / 239). بار دیگر نام او در شورش زنگیان به میان آمده است: نیروهای معتمد به فرماندهی ابوالعباس موفق، پسر متوکل، در 267 ق / 881 م درحالیکه شاه بن میکال نیز جزو سران سپاه او بود به کنارههای دجله گسیل شدند. وی در این مدت مأموریت داشت که ناحیۀ حسینیه را از وجود شورشیان پاک سازد (طبری، 9 / 559، 563). از 30 سال آخر زندگی شاهبن میکال آگاهی بسیاری نداریم. از فرزندان و اعقاب او نیز کسی شناخته نیست. ابوعُبادهُ بحتری شاعر مشهور عرب، قصایدی در مدح او سروده است: دریک قصیده از شاه با کنیه «ابوغانم» یاد کرده و در قصیدهای دیگر از او علیه کاتب یونس یاری خواسته است (همو، 2 / 688، 905، 1187-1190، 1206، 3 / 1258- 1259، 1900، 4 / 2430-2434).3. عبدالله بن محمد بن میکال (د 308 ق / 920 م). عبدالله یگانه فرد از آل میکال بود که به صفاریان پیوست. وی در سیستان صاحب عنوان و دارای مقام بود و چندی نیز به وزارت نائل آمد. در ربیعالثانی 267 ق / نوامبر 880 م او در غیاب عمرو و بهعنوان «وکیل» وی، با همکاری شادان بن مسرور به خوبی از سیستان حراست کرد (تاریخ سیستان، 237)، هر چند که در 276 ق / 889 م عمرولیث، او را از منصب وکالت برکنار کرد (همان، 247)، اما تا پایان حکومت عمرو همچنان در آنجا جزو برجستگان به شمار میآمد. پس از دستگیری عمرولیث و طغیان سُبْکَری در سیستان، عبدالله بن میکال وزیر او گردید (همان، 258). احتمالاً پس از آنکه سبکری در ذیقعدۀ 299 ق / ژوئن 912 م از مقتدر خلیفه عباسی شکست یافت (همان، 295-296) عبدالله بن محمد نیز به نزد خلیفه رفت و در آنجا مقامی پیدا کرد. عبدالله چندی در فارس بود و در آن هنگام، ابن دُرید دانشمند مشهور و صاحب الجمهرة فی علم اللغة را نزد خود آورد و تربیت فرزندش ابوالعباس را به او سپرد. ابن دُرید قصیدهای در مدح پدر و پسر سرود که آنان را در جهان اسلام بلندآوازه ساخت (سمعانی، 12 / 531-533؛ نفیسی، فرهنگنامۀ پارسی، 534). عبدالله بن محمد در اواخر زندگی از سوی مقتدر به حکومت اهواز و نواحی اطراف آن منصوب شد (یاقوت، 7 / 6؛ ذهبی، 16 / 156).4. ابوالعباس اسماعیل بن عبدالله بن محمدبن میکال (270-362 ق / 883-973 م)، در نیشابور زاده شد و در آن شهر و نیز در فارس و اهواز به کسب دانش و تکمیل آن پرداخت. او حدیث را از عَبدانِ اهوازی، ابوالعباس محمد بن اسحاق سراج، ابوبکر محمد بن اسحاق بن خُزَیمه، علی بن سعید عسکری و ابوالعباس احمد بن محمد الماسَوْجَسی و گروهی دیگر فراگرفت (یاقوت، 7 / 5-6؛ ذهبی، همانجا). در فارس نزد ابن دُرید به آموزش پرداخت و از او مدتها کسب فیض کرد (سمعانی، 12 / 531؛ یاقوت، 7 / 6). چون پدرش به حکومت اهواز رسید، او هم بدانجا رفت. یاقوت به نقل از ابوعبدالله حاکم صاحب تاریخ نیشابور گفته است که ابن دُرید در فارس مدتها به ابوالعباس دانش میآموخت و چون «مقصوره» مشهور خود را در وصف آل میکال سرود 300 دینار صله گرفت (7 / 8- 9). بر این قصیده شروح متعددی نگاشتهاند (نفیسی، فرهنگنامۀ پارسی، همانجا). همچنین ابن دُرید کتابْ الجمهره را به او تقدیم داشته و در مقدمه آن وی را ستوده است (1 / 3). ابوالعباس چون به نیشابور بازگشت نزد استادان آنجا به تکمیل آموختهها پرداخت. کسانی چون ابوعلی حافظ نیشابوری، ابوالحسین محمدبن حجاجی، ابوعبدالله حاکم و عبدالغافر فارسی از وی حدیث روایت کردهاند (ذهبی، 16 / 156-157؛ یاقوت، 7 / 6).ابوالعباس میکالی فردی وارسته و آزاده بود. چون پدرش درگذشت، مقتدر همۀ مشاغل او را بر عهدۀ وی نهاد و خلعتش داد و نواخت (همو، 7 / 9-10)، اما ابوالعباس از پذیرفتن آنهمه به این بهانه که آهنگ خراسان دارد و در آنجا مالی برای گذران زندگی هست، امتناع ورزید و به سوی نیشابور شتافت. پس از ورود به آن شهر به سفارش ابونصربن ابیحیّه نخست به دیدار ابوعمرو خَفّاف رئیس شهر رفت. ابوعمرو به سردی او را پذیرفت و خشم وی را برانگیخت. پس نزد احمدبن اسماعیل دومین فرمانروای سامانی (295-301 ق / 908-914 م) که این هنگام در هرات بود رفت و مورد استقبال وی قرار گرفت و هدایایی دریافت داشت. این آغاز وابستگی آل میکال به سامانیان بود (همو، 7 / 10-11). پس از چندی به پیشنهاد ابوجعفر احمدبن حسین عُتبیِ وزیر، ریاست دیوان رسائل به او واگذار گردید (همو، 7 / 11). به این ترتیب میکالیان از زمان ابوالعباس در نیشابور سکنی گزیدند و ظاهراً او نخستین کس از آنان است که به ریاست نیشابور رسید. ذهبی از او با عنوان رئیس خراسان یاد کرده است (16 / 156).ابوالعباس دانشمندی برجسته بود. گذشته از دانشهای دینی، در ادبیات عرب، شعر و نثر دستی توانا داشت و آثاری در این زمینهها از او به جا مانده است. نمونۀ اشعار او را میتوان در تتمةالیتیمة (ثعالبی، 2 / 107) یافت. ابوالعباس در 92 سالگی، در نیشابور درگذشت و در مقبرۀ باب مَعْمَر به خاک سپرده شد (سمعانی، 12 / 534؛ یاقوت، 7 / 5، 12؛ ابنعماد، 3 / 41؛ قس: ابنابیالوفا، 1 / 109). ابوالحسن بیهقی به اشتباه درگذشت او را در 392 ق / 1002 م دانسته است (ص 203).5. ابوالقاسم علی بن اسماعیل بن عبدالله بن محمدبن میکال مطوعی (د 376 ق / 986 م)، فرزند ابوالعباس میکالی. میکالیان مشهور پس از وی، بیشتر از نسل او هستند. ابوالقاسم مطوعی دلاور، نیکمرد و در دفاع از مقدسات دین کوشا بود. وی در آغاز در نیشابور از ابومحمدعبداللهبن محمد شرقی و ابوحامد احمدبن محمدبن بلال بزار و ابوالفضلبن قوهیار و گروهی دیگر حدیث فراگرفت. مدتی در بغداد و بصره به کتابت حدیث اشتغال داشت. زمانی به طرسوس رفت و با رومیان به جهاد پرداخت. سرانجام به فراوه (در خراسان) بازگشت و در آنجا سکونت گزید و در آبادانی آنجا کوششها کرد. در نزدیکی ابیورد رباط بزرگی برپا داشت و مالی فراوان در آن هزینه کرد، وسایل بسیار به آنجا آورد و چاههای آب شیرین احداث کرد. آبادیها ساخت و بر اینهمه املاک مهمی وقف کرد. وی در همانجا درگذشت و در آرامگاهی که خود در جنب رباطش ساخته بود به خاک سپرده شد (سمعانی، 12 / 530؛ مقدسی، 333-334).6. ابومحمد عبدالله بن اسماعیلبن عبداللهبن محمدبن میکال (307- 379 ق / 919-990 م). ظاهراً وی فرزند بزرگتر ابوالعباس میکالی بود و پس از پدر ریاست نیشابور یافت. ابومحمد در دانشهای متداول زمان همچون فقه، ادب و شعر و بهویژه در علم شروط (= نگارش اسناد معاملات شرعی) دست داشت. وی فقه را نزد قاضیالحرمین و گروهی دیگر از فقیهان زمان آموخت. ابومحمد در نگارش نثر عربی متبحر بود و اشعار بسیاری در حفظ داشت. مردی نیکوکار بود و در پنهان از بینوایان دستگیری میکرد. هنگامی که ریاست نیشابور داشت، پیوسته درِ خانهاش از بام تا شام به روی مردم گشوده بود. در 364 ق / 975 م ریاست دیوان رسائل را به او پیشنهاد کردند، اما نپذیرفت و چند بار پیشنهاد وزارت را رد کرد. در 47 ق / 958 م برای نخستین بار حج گزارد. چند سال بعد در 379 ق / 989 م برای دومین بار راه سفر حج در پیش گرفت. لیکن در آخرین روزهای ذیحجه در مکه درگذشت و پیکرش را در بطحا به خاک سپردند (سمعانی، 12 / 528- 529). ابومحمد در میان راه سفر حج به تقاضای مردم شهرهای دامغان، ری، همدان، بغداد، کوفه و مکه مجالسی برپا داشت و به روایت حدیث پرداخت (همانجا). ابومحمد عبدالله میکالی از ادیبان و ادب دوستان عصر خود بود. مقدسی در مقدمۀ احسنالتقاسیم از او یاد کرده است (ص 5). او شعر هم میسروده و گزیدهای از آثار منظوم عربی او را ثعالبی در یتیمة الدهر ذکر کرده و افزوده که وی 000‘100 بیت از اشعار شاعران دیگر در حفظ داشت (4 / 417- 418). قطعۀ دیگری از اشعار وی در دمیة القصر باخرزی مندرج است (2 / 953-954).7. ابوجعفر محمدبن عبداللهبن اسماعیلبن عبداللهبن محمدبن میکال (د 388 ق / 998 م)، در نیشابور زاده شد و پس از مرگ پدر رئیس آن شهر گردید. وی از قاضی الحرمین ابوالحسین دانش آموخت و از احمدبن کامل قاضی و احمدبن سلمان فقیه و عبدالله بن اسحاق خراسانی حدیث فراگرفت و در 383 ق / 993 م به املاءِ حدیث پرداخت. از کسانی که نزد او حدیث شنیدند یکی حاکم ابوعبدالله نیشابوری بود (سمعانی، 12 / 530؛ یاقوت، 18 / 29-30). ابوجعفر در لعت و عروض تبحّر داشت، شعر هم میسرود و شاید سرودههای او بیش از 000‘10 بیت باشد که بخشی از آن را ثعالبی نقل کرده است (یتیمة الدهر، 4 / 418).ابوجعفر محمدبن عبدالله در نیشابور درگذشت و او را در خانه پدرش به خاک سپردند (سمعانی، 12 / 530). بدیعالزمان همدانی نامههای ستایشآمیزی خطاب به او نوشته است و احتمالاً منظور او در نامههایی که عنوان «ابن میکال رئیس نیشابور» دارد، همو بوده است (صص 496-500).8. ابوعبدالله جعفربن محمدبن عبداللهبن اسماعیلبن عبداللهبن محمدبن میکال، فرزند ابوجعفر محمدبن عبدالله. تنها در تاریخ نیشابور به احوال او اشارهای شده است. براساس آن ابوعبدالله حدیث را از ابوسعیدبن موسی و بشر اسفراینی فراگرفته است (فارسی، 259).9. ابونصر احمدبن ابوالقاسم علیبن اسماعیل میکالی (د پیش از 416 ق / 1205 م). وی رئیس نیشابور و ازجمله بزرگان و اعیان آنجا بود (بیهقی، ابوالحسن، 203). نخستین اشاره به احوال او در حوادث سال 367 ق / 977 م در نیشابور است (گردیزی، 363). ابونصر معاصر سلطان محمود غزنوی بود و ظاهراً روابط او با حسنک، عضو برجستۀ خاندان میکالی در غزنین، چندان حسنه نبود. ابونصر میکالی در فنون مختلف ادبی تبحر داشت و شعر به عربی نیک میسرود. عُتبی ضمن ستایش از او برخی از اشعار وی را در مدح سلطان محمود نقل کرده است (ص 253). بدیعالزمان همدانی با ابونصر مکاتبه داشته؛ تعدادی از نامههای بدیعالزمان به او در مجموعۀ رسایلش آمده است (صص 238-240، 344-346، 496-500؛ حصری، 1 / 274- 279). همو در نامۀ دیگری به ابونصر از نایب او در هرات شکایت کرده است. ابونصر میکالی شاعر و دانشمندی برجسته بود. هر چند اثر مستقلی از وی بر جای نمانده، اما بخشهای بسیاری از آثارش در منابع آمده است: باخرزی پس از شرح مختصر احوال او چند قطعه از اشعارش را نقل کرده (2 / 956- 959) و عُتبی نامهای را که وی به عربی خطاب به قابوس وشمگیر نوشته، آورده است (صص 253-254). از کسانی که او را ستودهاند، برجستهتر از همه، ابوبکر خوارزمی است که در مدح وی قصیدهای سروده (همو، 254-256). همچنین از خوارزمی نامههایی خطاب به او در دست است (صص 110-111). ابوالفتح بُستی شاعر برجسته دیگر این عصر نیز قطعهای در مدح ابونصر دارد (حصری، 1 / 145).10. حسنک میکال، ابوعلی حسنبن محمدبن عباس.(مق 422 ق / 1031 م)، مشهورترین عضو این خاندان و آخرین وزیر محمود غزنوی. دانسته نیست که نسب او دقیقاً چگونه به میکالیان میپیوندد. نفیسی حدس میزند که عباس آخرین نیای شناخته شده او فرزند ابوالعباس میکالی است ( تعلیقات ... ، 1006)، اما به این نکته در هیچ یک از منابع دست اول اشارهای نشده است. پدر حسنک، زمانی که محمود غزنوی امیر لشکر خراسان بود، به خدمت او رسید و مورد توجه قرار گرفت و از نزدیکان وی شد، اما در جوانی درگذشت. پسرش ابوعلی برجای پدر قرار گرفت و بعد به غزنین رفت و از ندیمان سلطان محمود گردید. در همین زمان در نیشابور شورشهایی رخ نمود، فرقههای مختلف به جان هم افتادند، پیروان ابوبکر محمدبن مَمْشاد کَرّامی بر مردم ستمها کردند و درگیری آنان با یاران قاضی صاعد شهر را به ویرانی کشاند. محمود برای پایان بخشیدن به این حوادث، ابوعلی حسن را به ریاست نیشابور برگماشت تا او آرامش را به شهر بازگرداند. ابوعلی این مشکل را سامان بخشید و ستمگران را به سختی گوشمالی داد و در ایام ریاست بر این شهر در آبادانی آنجا کوشش فراوان کرد، بازار شهر را سقف زد و در پاکیزگی معابر پیوسته مراقبت داشت (عُتبی، 392-401). نیز باغ و بناهای بسیار در شادیاخ نیشابور احداث کرد که پس از وی به تصرف مسعود غزنوی درآمد (بیهقی، ابوالفضل، 41). کاردانی ابوعلی در ادارۀ نیشابور، سبب توجه بیشتر محمود غزنوی به وی گردید و او را به غزنین فراخواند. پس ابوعلی نایبانی برای خود در نیشابور تعیین کرد و به خدمت محمود رفت. سلطان در این هنگام به منظور ابراز علاقۀ بسیار به او، وی را «حسنک» خواند و این نام تا پایان زندگی بر وی ماند و بدان شهرت یافت (منشی کرمانی، 42).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید