آل مرداس
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 2 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222416/آل-مرداس
چهارشنبه 27 فروردین 1404
چاپ شده
2
آلِ مِرْداس، خاندانی از امیران عرب از بنی کلاب که از 414 تا 472 ق / 1023 تا 1079 م در حلب فرمان راندند.
در سدۀ 5 ق / 11 م سرزمین شام صحنۀ برخورد دو نیروی سیاسی ـ مذهبی عباسیان و فاطمیان مصر بود. در این میان، امیران محلی گاهی به طرفداری از این و زمانی به جانبداری از آن برمیخاستند و بدین گونه وضع خود را استوار میساختند. گاه نیز از این اختلافات بهره گرفته، دم از استقلال میزدند. این کشمکش، در حلب آشکارتر بود و شهر پیوسته میان نیروهای متخاصم دست به دست میگشت. ساکنان حلب و پیرامون آن، که از قبایل گوناگون عرب بودند، با بهرهگیری از فرصتهایی که پیش میآمد، بدرفتاری و عهدشکنی فاطمیان را بهانه میساختند و بر فرمانروایان خود میشوریدند. ابوعلی صالحبن مرداس از این وضع بهره گرفت و در پی شورش مردم بر ضدّ ابونصربن لؤلؤ فرمانروای حلب و چیرگی فاطمیان، بر حلب دست یافت و حکومت خاندان مرداس را بنیاد نهاد. پس از آنکه نیروی تازهنفس ترکان سلجوقی روی کار آمد و از عباسیان جانبداری کرد، نفوذ فاطمیان در سرزمین شام روی به کاهش نهاد و کفۀ ترازو به سود عباسیان چربید. فرمانروایان آل مرداس چون چنین دیدند، ناچار شدند که در حلب به نام خلیفۀ بغداد و سلطان سلجوقی خطبه بخوانند. این پیشامد از یک سوی و نفوذ فزایندۀ سلجوقیان از سوی دیگر، سلسلۀ آل مرداس را ناتوان ساخت و زمینۀ فروپاشی آن را فراهم آورد.
1. اسدالدوله ابوعلی صالح بن مرداس (حک 414-420 ق / 1023- 1029 م)، بنیادگذار این سلسله. در حدود 412 ق / 1021 م با یاران خود به اطراف حلب آمد. در آغاز کار از آششفتگی اوضاع، که پس از مرگ سعدالدولۀ حمدانی پدید آمده بود، بهره برگرفت و بر رَحبْه دست یافت و از الحاکم بأمرالله، خلیفۀ فاطمی مصر (386-411 ق / 996-1020 م) لقب اسدالدوله گرفت. سپس در صدد گسترش حوزۀ قدرت خود و چیرگی بر شهر حلب برآمد. پس از آنکه فرمانروای حلب ــ مرتضیالدوله ابونصربن لؤلؤ جراحی که از سوی فاطمیان مصر فرمان میراند ــ به وعدههایی که به بنی کلاب داده بود، عمل نکرد، میان آنان اختلاف افتاد و رفته رفته دامنۀ اختلاف بالا گرفت. در این میان، صالح به کمک پیران بنیکلاب و با بهرهوری از ناخرسندی مردم شهر از فرمانروایی فاطمیان، در 414 ق / 1023 م بر حلب دست یافت و پس از چندی دامنۀ متصرفاتش به حمص، بعلبک، صیدا و عانه کشید. 6 سال پس از آن، الظاهر لاعزاز دینالله، خلیفۀ فاطمی مصر (411-427 ق / 1020-1036 م)، امیر الجیوش انوشتکین دِزْبَری ــ منسوب به دِزْبَر ابن اویتم دیلمی ــ را که از سوی فاطمیان بر دمشق فرمان میراند، به جنگ صالح فرستاد. دو لشکر در ناحیۀ اُقْحُوانه ــ جایی در اردن نزدیک دریاچۀ طبریّه ــ به هم رسیدند و در نبردی که در جمادیالاول 420 ق / مه 1029 م درگرفت، صالح و پسر کوچک او کشته شدند. پس از این رویداد، نصر پسر بزرگ صالح که از جنگ جان بهدر برده بود، به حلب بازگشت و سررشتۀ کارها را به دست گرفت.2. شبلالدوله ابوکامل نصربن صالح بن مرداس (حک 420- 429 ق / 1029- 1038 م). پس از کشته شدن پدر، نخست شهر حلب را گرفت، ولی قلعۀ حلب در دست برادرش معزالدّوله ثمال بود که با او مخالفت میورزید. سرانجام با میانجیگری پیران قبیلههای عرب، قرار شد نصر در حلب فرمان راند و معزالدوله در بالس و رحبه. نصر در 421 ق / 1030 م قلعۀ حلب را نیز تصرف کرد.شبلالدوله در دوران فرمانروایی خود با سپاهیان دولت بیزانس درگیریهایی پیدا کرد. سرانجام چنین مقرر شد که شبلالدوله سالانه 000‘500 دینار برابر با 000‘8 مثقال زر، در دو نوبت به رومیان بپردازد و صلح در میان برپا گردد. در 423 ق / 1032 م وی بر دروزیان جبلالسُّماق که سر به شورش برداشته بودند، چیره شد و آشوب فرونشست. فرمانروایی شبلالدوله تا 429 ق / 1038 م ادامه یافت و در شعبان / مۀ همین سال المستنصر بالله فاطمی (427-487 ق / 1036-1094 م) سپاهی به سرداری انوشتکین دزبری به جنگ او فرستاد. در نبردی که در ناحیۀ حماة روی داد، نصر شکست خورد و کشته شد.در پی این واقعه، انوشتکین دزبری حلب را گرفت و از رمضان 429 تا ربیعالاول 433 ق / ژوئن 1038 تا نوامبر 1041 م که درگذشت، به نام فاطمیان در حلب و دیگر نواحی شام فرمان راند و در طول این مدت حلب از فرمانروایی خاندان مرداس بیرون بود.3. معزالدّوله ثمال بن صالح بن مرداس (حک 434-454 ق / 1043-1062 م). او نخست در رحبه فرمان میراند و چون خبر مرگ دزبری را شنید، به حلب آمد و به یاری مردم شهر را گرفت. با اینهمه، قلعۀ حلب، همچنان تا مدتی، در دست یاران دزبری بود تا اینکه ثمال آن را نیز گرفت. و از 434 تا 440 ق / 1043 تا 1048 م بدون پیشامد مهمی در حلب حکومت داشت. در این سال دولت فاطمی مصر سپاهیانی به رزم ثمال گسیل داشت زیرا تأیید حکومت وی از سوی دولت مصر مشروط بر آن بود که او همۀ اموال موجود در قلعۀ حلب را برای المستنصر فاطمی بفرستد، اما ثمال در این کار سستی کرد و تنها بخشی از اموال را فرستاد. پس از چندین نبرد، سرانجام ثمال با فرستادن هدایایی به دربار مصر، در 447 ق / 1055 م خواستار آشتی گردید و المستنصر به موجب توقیعی، فرمانروایی او را بر حلب و پیرامون آن تنفیذ کرد. پس از این رویداد، معزالدوله با خیالی آسوده به آبادی حلب و جلب قلوب مردم پرداخت، ولی در 449 ق / 1057 م به دنبال اختلافی که میان وی و بنی کلاب رخ داد، حلب را به فرستادگان دولت فاطمی ــ که در رأس آنها حسن بن علی ملقب به مکینالدوله بود ــ واسپرد و در برابر، فرمانروایی نواحی عکا، بیروت و جُبَیل به وی واگذار گردید. معزالدوله پس از تسلیم حلب به مصر رفت و گرامی داشته شد.بدینسان، حلب دوباره به تصرف فاطمیان درآمد و از 449 تا 452 ق / 1057 تا 1060 م در دست کارگزاران فاطمی بود. در این سال، رشیدالدوله محمود پسر شبلالدوله، حلب را به یاری اهالی شهر از دست فاطمیان بیرون آورد. دولت فاطمی از معزالدوله یاری خواست و او در 453 ق / 1061 م با سپاهی که حکومت مصر به وی داده بود، به حلب آمد و بار دیگر شهر را تسخیر کرد. رشیدالدوله محمود ناچار حلب را ترک گفت و به حران رفت.معزالدوله پس از گشودن مجدّد حلب به قصد جهاد به سوی روم رفت و غنایمی به دست آورد و پس از بازگشت، در 454 ق / 1062 م درگذشت. وی پیش از مرگ، برادر خود عطیّه را جانشین خویش ساخت. ثمال مردی کریم و بردبار بود و در زمان او مردم حلب تا اندازهای در آسایش به سر میبردند.4. ابوذُؤابة عطیة بن صالح بن مرداس (حک 454 ق / 1062 م)، در زمان برادر بر رحبه فرمان میراند و چون او درگذشت، به حلب آمد، ولی برادرزادهاش رشیدالدوله محمود بن نصر، حکومت او را نپذیرفت. پیروان قبایل عرب با محمود سازش کردند و او بر اطراف حلب تاختن آغاز نهاد. در این ضمن میان ترکان مقیم حلب و مردم شهر درگیری روی داد. سران ترک به حران نزد محمود رفتند و او را در حمله به حلب یاری کردند. پس از چندین نبرد، چون عطیه ضعف قوای خود در دفاع از شهر را احساس کرد، با محمود از در آشتی درآمد و بدینسان محمود در اواخر 454 ق / 1062 م بر حلب مستولی گردید. پس از این رویداد، عطیه به رقه رفت و تا 463 ق / 1071 م در آنجا فرمان راند. در این سال شرفالدوله مسلم بن قریش، از قبیلۀ بنی عقیل، بر او تاخت. عطیه ناچار به روم رفت و سرانجام در 465 ق / 1073 م در قسطنطنیه درگذشت.5. رشیدالدّوله محمودبن نصربن صالحبن مرداس (حک 454-476 ق / 1062-1075 م). او پس از شکست عطیه برای بار دوم حلب را گرفت (بار نخست در 452 ق / 1060 م بود که حلب را از چنگ فاطمیان بیرون آورد، ولی به زودی مغلوب معزالدوله ثمال گردید). رشیدالدّوله در 460 ق / 1068 م ارتاح را از دست دولت بیزانس بیرون آورد، اما پس از مدتی گرفتار تاختوتاز نیروهای سلجوقی گردید. در این زمان خلفای عباسی در پرتو حمایت سلجوقیان اندکی نیرو گرفته بودند ازاینرو محمود با بزرگان حلب به رایزنی پرداخت و آنان را متقاعد ساخت که بهتر است برای حفظ جان مردم، با عباسیان کنار آیند. بدینجهت به نام خلیفۀ عباسی و پادشاه سلجوقی خطبه خواند (463 ق / 1071 م). محمود تا ذیحجّۀ 467 ق / ژوئیۀ 1075 م که از جهان درگذشت، فرمان راند. او در آغاز پادشاهی مردی آرام و نرمخوی و بزرگوار و پاکدامن بود، ولی پس از چندی شیوه بگردانید و به زراندوزی روی آورد.6. جلالالدّوله نصربن محمودبن نصربن صالحبن مرداس (حک 467- 468 ق / 1075-1076 م). وی که از سوی مادر به عضدالدولۀ دیلمی میرسید، پس از پدر از سوی درباریان به فرمانروایی برگزیده شد. جلالالدوله شهر مَنْبَج را از تصرف دولت بیزانس بیرون آورد، اما گرفتار فتنۀ سپاهیان ترک گردید و در 468 ق / 1076 م کشته شد. نصربن محمود مردی نیکوسیرت، بخشنده و ادبدوست بود. ابن حَیّوس از شاعران معروف درگاه اوست.7. ابوالفضایل سابق بن محمودبن نصربن صالح بن مرداس (حک 468-472 ق / 1076- 1079 م)، پس از برادر به تخت فرمانروایی برآمد. سابق در سیاست مردی ناتوان بود. در زمان او در نتیجۀ درگیریها میان سربازان مزدور ترک و اعراب بنیکلاب، قدرت آل مرداس به تدریج به ضعف گرایید و ازاینرو سلجوقیان در اندیشۀ چیرگی کامل بر حلب افتادند. حکومت سابق تا 472 ق / 1079 م به درازا کشید. در این زمان شرفالدوله مسلم بن قریش عقیلی، امیر موصل، بر حلب دست یافت و سابق را در قلعۀ شهر محصور کرد. در اوایل 473 ق / 1080 م با تسلیم قلعۀ حلب، دولت آل مرداس کاملاً بر افتاد و تنها برخی از شهرهای کوچک به بازماندگان این خاندان واگذار گردید.
ابن اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، 1402 ق، 9 / 210، 211، 227-234، 549، 10 / 11، 12، 63، 64، 100، 101؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، حیدرآباد، 1359 ق، 8 / 40، 300؛ ابن خلدون، العبر، بیروت، 1968 م، 4 / 580- 588؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1398 ق، 2 / 487، 488؛ ابن عدیم، عمربن احمد، زبدة الحلب، به کوشش سامی الدّهان، دمشق، 1970 م، 1 / 201-234، 237-252، 255- 288، 291-297، 2 / 373-406، 409-413، 417-434؛ ابوالفداء، اسماعیل بن محمد، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، 2 / 140-143؛ باسورث، کلیفورد ادموند، سلسلههای اسلامی، ترجمۀ فریدون بدرهای، تهران، 1349 ش، ص 98؛ زامباور، نسبنامۀ خلفا و شهریاران، ترجمۀ محمدجواد مشکور، تهران، 1356 ش، صص 51، 52، 204، 205؛ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، 1984 م، 2 / 85، 3 / 111، 282، 5 / 33، 8 / 66، 342، 350؛ سلیمان، احمد سعید، تاریخ الدول الاسلامیة، مصر، 1969 م، 1 / 246، 247؛ لین پول، استانلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمۀ عباس اقبال، تهران، 1363 ش، صص 103-105.
صمد موحد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید