صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / آلفونسو /

فهرست مطالب

آلفونسو


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 31 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

آلفونسو[۱]، نام شماری از امیران و شاهان مسیحی اسپانیا و پرتغال، که بیش‌تر در روزگار فرمانروایی امیران مسلمان اندلس می‌زیستند و بر سر چیرگی بر شهرهای آن سرزمین با آنها در جدال بودند. آلفونسو در منابع اسلامی به شکلهای الفنش، الفنس، ادفونش، اذفونش، الفونش و اذفنش آمده است. برخی از آنان که از جهات نظامی و سیاسی یا فرهنگی اهمیّت بیشتری دارند، اینانند:
۱. آلفونسوی اوّل (حک‍ ‍۱۲۲ یا ۱۳۵-۱۴۰ یا ۱۴۲ ق / ۷۴۰ یا ۷۵۲-۷۵۷ یا ۷۵۹ م)، در سلسله شاهان اسپانیا معروف به کاتولیک است. هنوز دیر زمانی از چیرگی طارق بن زیاد بر طُلَیْطُله[۲] و تسلّط مسلمانان بر شبه جزیرۀ ایبری سپری نشده بود که به‌سبب رقابتهای سخت میان فاتحان، نیروی مسلمانان به‌ویژه در شمال غربی اندلس به سستی گرایید و امیران محلّی از این فرصت برای ستیز با فرمانروایان جدید سود بردند. نخستین ضربه‌ها را پلایو[۳] که پیش از آن از مقابل مسلمانان گریخته و در گوشه‌ای از جلیقیه[۴] با اندکی از یارانش پناه گرفته بود (اخبار مجموعه، ۲۸)، وارد ساخت و مسلمانان را در کوبادونگا[۵] نزدیک اوئیدو[۶] در آستوریاس[۷] شکست داد (وات، 42) و در همین شهر حکومتی بنیاد گذاشت. وی پس از آن چندان نزیست و پسرش فافیلا[۸] نیز دو سال پس از او درگذشت و نوبت به آلفونسو دامادِ پلایو و حاکم کانتابریا[۹] (دوزی، 411) رسید که حکومت قلمرو خود و آستوریاس را در دست گرفت.       
در این میان، گذشته از نابسامانیهای ناشی از جنگهای درونی میان امیران مسلمان و شورش بربرها در ایالتهای شمالی اسپانیا، قحطی ویرانگر سال ۱۳۳ ق / ۷۵۱ م (ابن‌عذاری، ۲ /  ۳۹) که موجب مهاجرت مسلمانان از سرزمینهای شمال رود دوئرو[۱۰] به سوی جنوب (سامرایی، ۱۱۱) یا آفریقا شد، آلفونسو را که از سوی بومیان جلیقیه نیز به شاهی برگزیده شده بود (دوزی، 411)، بر آن داشت که برای توسعۀ قلمرو خود دست به حمله زند. وی به سرعت تا لئون[۱۱] پیش رفت و بر چند شهر و دژ دست یافت و تقریباً ۱/۴ شبه‌جزیره را از دست مسلمانان بیرون کشید (سامرایی، ۱۱۳). از این پس حملات امیران مسیحی اسپانیا اندک اندک شکل جدّی و سازمان‌یافته‌ای به خود گرفت. دربارۀ آغاز حکومت و تاریخ درگذشت آلفونسو اختلاف بسیار هست. این اختلافها ناشی از تناقضهایی است که در منابع مختلف دربارۀ مدت حکومت پلایو دیده می‌شود. ابن خلدون (۴ / ۳۸۶) مدت حکومت پلایو را ۱۹ سال و تاریخ درگذشت او را ۱۳۳ ق / ۷۵۱ م دانسته و نوشته است که آلفونسو پس از مرگ پسر پلایو در ۱۳۵ ق / ۷۵۲ م، زمام امور را در دست گرفت و در ۱۴۲ ق /  ۷۵۹ م درگذشت. بنابراین آلفونسو می‌بایست حدود ۸ سال حکومت کرده باشد، امّا همو در همان‌جا آشکارا حکومت او را ۱۸ سال دانسته است. نیز ابن اثیر مدت حکومت آلفونسو را ۱۸ سال و تاریخ مرگ او را ۱۴۰ ق / ۷۵۷ م یاد کرده است (۵ / ۵۰۰). پس می‌بایست در ۱۲۲ ق / ۷۴۰ م، بر تخت نشسته باشد. از سوی دیگر مؤلف ناشناختۀ اخبار مجموعه (ص ۶۲) بر آن است که پلایو در سال ۱۳۳ ق / ۷۵۱ م، بر مسلمانان تاخت؛ و اگر گزارش ابن‌خلدون درست باشد، او می‌بایست اندکی پس از این درگذشته باشد. با اینهمه، وات (ص 42) روایت ابن اثیر را پذیرفته و حایک (ص ۸۴) نیز حکومت پلایو را میان سالهای ۹۹ تا ۱۲۰ ق /  ۷۱۸ تا ۷۳۸ م، دانسته که با توجه به ۲ سال حکومت فافیلا، آلفونسو می‌بایست از سال ۱۲۲ ق / ۷۴۰ م، رشتۀ کارها را به دست گرفته باشد. اختلاف روایتها در این باره شاید ناشی از آن باشد که وی مدتی پیش از آنکه حکومت آستوریاس و سپس جلیقیه را در دست گیرد، در کانتابریا فرمان می‌رانده است. احتمال دارد مقصود ابن‌خلدون که حکومت او را پس از سال ۱۳۵ ق / ۷۵۲ م دانسته (و روایت نویسندۀ اخبار مجموعه از قیام پلایو در سال ۱۳۳ ق / ۷۵۱ م، می‌تواند مؤیّد آن باشد)، حکومت او بر آستوریاس بوده است.
آلفونسو به‌سبب ساختن کلیساها و دیرهایی در متصرفات خویش، مشهور گشت و از‌همین‌رو لقب کاتولیک یافت. آلفونسوی یکم در سلسلۀ شاهان آستوریاس و لئون و کاستیل هموست.
۲. آلفونسوی دوم (حک‍ ‍۱۷۵-۲۲۷ ق / ۷۹۱-۸۴۲ م)، در سلسله شاهان اسپانیا معروف به پارسا، پسر فروئلا[۱۲] و نوادۀ آلفونسوی اوّل. وی پس از کناره‌گیری برمودو[۱۳] امیر لئون، افزون‌بر آستوریاس و جلیقیه، امارت آنجا را نیز در دست گرفت (عنان، دولةالاسلام، ۱ / ۲۲۳) و در پی تحریکات فرانسویان که از سالها پیش مسیحیانِ باسک[۱۴] و جلیقیه را بر مسلمانان می‌شوراندند (همانجا)، با قبایل باسک متحد شد. در ۱۷۸ ق / ۷۹۴ م هشام بن عبدالرحمن، خلیفۀ اموی اندلس، سپاهی با عبدالملک بن عبدالواحد بن مغیث به تصرف جلیقیه فرستاد. وی به سرعت دست به پیشروی زد و به داخل شهر نفوذ کرد و پس از ویران کردن کاخ آلفونسو و کلیساهای آن دیار، غنیمت بسیار برگرفت (ابن اثیر، ۶ / ۱۴۴). سال بعد خلیفه همین عبدالملک و به قولی برادرش عبدالکریم (ابن‌عذاری، ۲ / ۶۶) را به جلیقیه روانه کرد. آلفونسو با برخورداری از کمکهای امیر باسک و همسایگانش به مقابله برخاست. عبدالملک به اَستُرقه در داخل خاک جلیقیه رسید و آمادۀ جنگ با آلفونسو شد، ولی آلفونسو از برابر او گریخت و عبدالملک با تعقیب او بسیاری از مردانش را کشت و دست به چپاول و ویرانگری زد (ابن اثیر، ۶ / ۱۴۶). با اینهمه، آلفونسو دست از حملات پراکندۀ خویش برنداشت تا سرانجام در ۱۸۵ ق / ۸۰۱ م بَرشلونه[۱۵] را از قلمرو الحکم پسر هشام جدا ساخت و حتی یک چند لِشبونه[۱۶] را هم تصرف کرد (بروکلمان، 182). در ۲۰۰ ق / ۸۱۶ م خلیفۀ اموی، عبدالکریم بن عبدالواحد را به جنگ با ارتش متّحد باسک و لئون فرستاد. عبدالکریم آنها را درهم شکست و گارسیا دایی آلفونسو در این جنگ کشته شد (سامرایی، ۱۶۷). آلفونسو تا پایان زندگی همچنان با امیران مسیحی بر ضدّ دشمنان خویش ائتلاف داشت و با امیران مسلمان در جنگ بود.
۳. آلفونسوی سوم (حک‍ ‍۲۵۴-۲۹۶ ق /  ۸۶۸- ۹۰۹ م)، در سلسلۀ شاهان اسپانیا ملقّب به کبیر. وی چون به فرمانروایی نشست، بازماندۀ مسلمانان لئون را از میان برداشت و متصرّفات خود را به سوی جنوب تا رود دوئرو گسترش داد و در آنجا چند دژ استوار برآورد که مرکز حملات مسیحیان به قلمرو مسلمانان شد (عنان، تراجم اسلامیة، ۱۷۱، ۱۷۲). از سوی شمال نیز به رود تاجُه[۱۷] رسید. و بخشی از پرتغال و کاستیل قدیمی را بر متصرّفات خود افزود. جنگهای پیوستۀ وی با مسلمانان به ناچار موجب افزایش مالیاتها شد. از‌این‌رو مردمِ قلمرو آلفونسو به رهبری پسر او موسوم به گارسیا سر به شورش برداشتند (۲۷۴ ق / ۸۸۷ م)، اما آلفونسو شورش را سرکوب کرد و گارسیا را به زندان افکند. در ۲۸۸ ق / ۹۰۱ م، احمد بن معاویه، پسر خلیفۀ اموی به قصد ایجاد جبهۀ نیرومندی در برابر آلفونسو که به موازات ضعف روزافزون امویان نیرو یافته بود، خود را مهدی موعود خواند و بربرها را به گرد خویش فراهم آورد و به سُموره تاخت. آنگاه آلفونسو را بیم داد که اگر اسلام نیاورد، شهر را ویران خواهد کرد. آلفونسو برای پیکار از شهر بیرون آمد، ولی گرفتار طغیان رود شد و مسلمانان بر آنها حمله بردند و آلفونسو به ناچار واپس نشست (دوزی، 413) و ابن‌معاویه از آنجا برخاست. در روزگار آلفونسو مردی به نام عبدالرحمن بن مروان جلیقی، در بخشی از جلیقیه به پشتیبانی آلفونسو امارتی بنیاد کرد و بر ضد امیران مسلمان اندلس به فعالیت پرداخت (حتی، ۲ / ۶۶۳). آلفونسو در ۲۹۶ ق /  ۹۰۹ م، به‌سبب نابسامانیهای ناشی از جنگهای پیوسته در قلمرو خود، به ناچار از تخت کناره گرفت و متصرفاتش را میان ۳ پسر خویش بخش کرد و چندی بعد در ۲۹۹ ق / ۹۱۲ م، درگذشت (ابن عذاری، ۲ / ۱۵۴). آلفونسوی سوم در سلسلۀ شاهان آلتوریاس و لئون و کاستیل هموست.
۴. آلفونسوی ششم (حک‍ ‍۴۵۷-۵۰۱ ق / ۱۰۶۵- ۱۱۰۸ م) در سلسلۀ شاهان اسپانیا و آلفونسوی یکم در سلسلۀ شاهان کاستیل، ملقّب به دلاور و یکی از مشهورترین شاهان اسپانیا در دورۀ اسلامی. وی پس از مرگ فردیناند، لئون را از او به ارث برد، ولی برادرش سانچو امیر قَشتاله یا کاستیل بر او شورید و آلفونسو که شکست خورده بود، به طلیطله نزد مأمون بن اسماعیل، امیر بنی ذی‌النّون پناه برد (ابن ابار، ۲ / ۱۴۲، حاشیه؛ قس: ابن اثیر، ۱۰ / ۱۴۲) و پس از قتل سانچو (۴۶۴ ق / ۱۰۷۲ م) شاه کاستیل شد و در ۴۶۵ ق / ۱۰۷۳ م، جلیقیه را از برادر دیگرش گارسیا گرفت و چون نیرویش افزون‌تر شد، با تأیید پاپ و کمکهای هوگ اول، دوک بورگاندی شوهر خواهر خود (رانسیمان، ۱ / ۱۲۰)، به دست‌اندازی بر قلمرو ملوک‌الطوایف مسلمانان که سخت با یکدیگر در نزاع بودند، پرداخت و برخی از آنها را به فرمان خویش در آورد (مقری، ۱ /  ۴۳۸). این کامیابیها سبب شد که آلفونسو برای تسخیر شهرهای بزرگ اندلس که در دست امیران مسلمان بود، دست یازد. در نخستین گام به طلیطله پایتخت بنی‌ذی‌النّون تاخت که روزگاری از بیم برادر خود به آنان پناه برده و پذیرفته شده بود. وی مدتی پس از محاصرۀ شهر، سرانجام در صفر ۴۷۸ ق /  ژوئن ۱۰۸۵ م (قس: حمیری ۸۳)، القادر یحیی بن اسماعیل ذی‌النون را مجبور به تسلیم کرد و بر طلیطله، شهری که ۳۷۲ سال در دست مسلمانان بود و استوارترین دژ اندلس شمالی به شمار می‌رفت، چیره گشت (ابن خلکان، ۵ / ۲۷). برخی گفته‌اند که محاصرۀ طلیطله ۷ سال به طول کشید (ابن اثیر، ۱۰ / ۱۴۲؛ مقری، ۴ / ۳۵۲). بر‌اساس روایتی دیگر، مردم طلیطله از بیداد القادر سر به شورش برداشتند و او ناچار شد به یکی از دژهایش بگریزد. سپس عمربن مظفّر بن افطس شهر را تسخیر کرد. القادر از آلفونسو یاری خواست و چون شهر را به قهر گشود، آن را به آلفونسو وا‌گذاشت (ابن بسّام، ۱(۴) / ۱۲۶-۱۲۷؛ ابن سعید، ۲ / ۱۳).
در این روزگار المعتمد علی‌اللّٰه ابوعبداللّٰه محمد بن عباد از بزرگ‌ترین امیران اندلس، شهرهایی چون قُرطبه[۱۸] و اِشبیلیّه[۱۹] را در اختیار داشت و هر ساله به آلفونسو خراج می‌داد. پس از آنکه آلفونسو طلیطله را تسخیر کرد، معتمد خراج فرستاد، ولی آلفونسو از پذیرفتن آن سرباز زد و کس فرستاد و بیم داد که اگر معتمد همۀ دژهای خود را در ارتفاعات قلمروش به آلفونسو تسلیم نکند، قرطبه را تصرف خواهد کرد. معتمد فرستادۀ آلفونسو را کور کرد و همراهانش را کشت. از آن سوی آلفونسو که آهنگ قرطبه کرده بود، چون طغیان معتمد را دانست، به طلیطله بازگشت تا ساز و برگ جنگ آماده سازد، و معتمد نیز به اشبیلیه رفت (ابن اثیر، ۱۰ / ۱۴۲، ۱۴۳). بزرگان قرطبه که از حملۀ آلفونسو سخت بیمناک شده بودند، با تأیید معتمد، کس به نزد یوسف ابن تاشفین امیر مرابطین فرستادند و او را به اندلس خواندند. ابن تاشفین در ۴۷۹ ق /  ۱۰۸۶ م وارد اندلس شد و معتمد به او پیوست (همو، ۱۰ / ۱۵۲). سپاه مشترک مرابطین و بنی‌عباد به سرکردگی ابن تاشفین، بی‌درنگ به نبرد با آلفونسو شتافت و او را در رجب ۴۷۹ ق /  اکتبر ۱۰۸۶ م، در زلاّقه[۲۰] به سختی درهم شکست (ابن خلکان، ۷ / ۱۱۵-۱۱۷؛ قس: ابن خلدون، ۴ / ۳۹۱، ۳۹۲) و جلو پیشروی او را گرفت. با اینهمه به دلیل رقابتها و جدالهای سخت میان ملوک‌الطوایف و توقف ابن تاشفین از پیشروی و بازگشت به مغرب، تغییر عمده‌ای در اوضاع پدید نیامد، زیرا هنوز مناطق ساحلی شرقی از بلنسیه[۲۱] تا لورقه[۲۲] در دست آلفونسو بود و پادگان دژ لبیط[۲۳] میان لورقه و مرسیه[۲۴] تسلط او را بر این مناطق تضمین می‌کرد؛ خاصه که پس از نبرد زلاقه، جنگجویان صلیبی برای یاری آلفونسو و سرکوب مسلمانان پیوسته وارد اسپانیا می‌شدند (رانسیمان، ۱ / ۱۲۱). چنین بود که ابن تاشفین برای بار دوم به دعوت امرای اندلس به‌ویژه المعتمد وارد آن سامان شد (۴۸۱ ق /  ۱۰۸۸ م) و دژ لبیط را محاصره کرد. آلفونسو برای جلوگیری از چیرگی وی به آن سوی تاخت. و ابن تاشفین که اینک از پراکندگی سخت امیران مسلمان از نزدیک آگاه شده بود، واپس نشست (عنان، عصر المرابطین، ۱ / ۴۱؛ وات، اسپانیای اسلامی، ۱۱۶) و چندی بعد خود به تسخیر شهرهای اندلس و سرکوب ملوک الطوایف پرداخت. شگفت اینجاست که پاره‌ای از امرای مسلمان که از او بر ضدّ آلفونسو یاری خواسته بودند، اینک به آلفونسو پیوستند، چنانکه وقتی ابن تاشفین خواست اشبیلیه را تصرف کند، المعتمد با آلفونسو بر ضد مرابطین همداستان شد (عنان، تراجم اسلامیة، ۲۱۶).
آلفونسو به‌رغم پیکار سخت مرابطین با او، دست از توسعۀ قلمرو خود بر‌نداشت. دو پیکار مهم دیگر از او یاد شده است: در ۴۸۵ ق / ۱۰۹۲ م به قلمرو مسلمانان تاخت، ولی به سختی شکست خورد (ابن اثیر، ۱۰ / ۲۰۲)؛ در اواخر عمر نیز به پیکار دیگری دست زد، ولی این بار نیز مرابطین او را درهم شکستند و پسرش سانچو کشته شد. این پیکار اخیر به نبرد اقلیش مشهور است و پس از زلاقه، معروف‌ترین پیکار میان دو طرف در اندلس به شمار رفته است. آلفونسو سرانجام در ۵۰۱ ق /  ۱۱۰۸ م (ابن خلدون، ۴ / ۳۹۲) و به قولی ۵۰۲ ق /  ۱۱۰۹ م (دوزی، 724) درگذشت و چون پسر نداشت، دختر خود اوراکا[۲۵] همسر کنت ریموند را به جانشینی برگزید (عنان، عصر المرابطین، ۱ /  ۴۷۸).
۵. آلفونسوی هفتم (حک‍ ‍۵۲۰-۵۵۲ ق / ۱۱۲۶-۱۱۵۷ م)، در سلسلۀ شاهان اسپانیا و آلفونسوی دوم در سلسلۀ شاهان کاستیل، ملقب به امپراتور. او پسر ریموند، کنتِ بورگاندی و اوراکا دختر آلفونسوی ششم اسپانیا بود. نخست در جلیقیه فرمان می‌راند و چون در خردسالی به حکومت نشسته بود، در پاره‌ای از منابع کهن از او، با عنوان السُّلَیْطین (یا شاه خردسال[۲۶]) یاد شده است (ابن ابار، ۲ /  ۲۴۹). در همین روزگار میان وی از یک‌سو و مادرش ملکه اوراکا که در کاستیل فرمان می‌راند و شوهر دوم او آلفونسوی یکم آراگون که داعیۀ سلطنت اسپانیا داشت از سوی دیگر، رقابتهای سخت پدید آمد. سرانجام در میانه صلح شد و مقرّر گشت که مادر و پسر به اشتراک در جلیقیه و آستوریاس و لئون فرمان برانند و کاستیل از آنِ اوراکا باشد (عنان، عصر المرابطین، ۱ / ۴۸۴). وی پس از مرگ اوراکا به گستردن قلمرو خود در اراضی امرای مسیحی پرداخت و سرقسطه[۲۷] و بخشهایی از کاستیل را تصرف کرد و پس از مرگ آلفونسوی یکم آراگون، از سوی مجلس شورای لئون به سال ۵۲۹ ق / ۱۱۳۵ م امپراتور خوانده شد. چندی بعد حملات خود را به قلمرو مسلمانان آغاز کرد. اگرچه به سال ۵۳۲ ق / ۱۱۳۸ م از مرابطین شکست خورد، ولی سال بعد توانست بر دژ استوار ارنبه یا اوریخا[۲۸] نزدیک طلیطله چیره شود و با پاره‌ای از امیران مسلمان برای مقابله با موحدین و دفع مرابطین همداستان گردد. در ۵۳۴ ق / ۱۱۴۰ م سیف‌الدوله احمد آخرین امیر بنی هود، دژ روطه[۲۹] را که از ارزش نظامی ویژه‌ای برخوردار بود، در ازای بخشی از طلیطله به آلفونسو وا‌گذاشت و مقرر شد که در مقابل حمایت آلفونسو از او در برابر مرابطین خراج بپردازد (پالنسیا، ۲۳). نیز پس از قتل تاشفین بن علی بن یوسف و آغاز شورش بر ضد مرابطین، سیف‌الدوله به یاری آلفونسو قرطبه را اشغال کرد (ابن ابار، ۲ /  ۲۴۹، ۲۵۰)، اما آلفونسو به صلاح‌دید امیران دولت، به‌سبب حمله موحدین به جزیرة الخضراء[۳۰] (۵۳۹ ق / ۱۱۴۴ م) از آنجا واپس نشست و یحیی ابن غانیه را بر قرطبه گمارد (ضبی، ۴۵). وی که به دلیل ضعف مرابطین، نیروی بازدارنده‌ای در برابر خویش نمی‌دید، به حملات خود ادامه داد تا در ۵۴۲ ق / ۱۱۴۷ م بر دژ بسیار مهم المریه[۳۱] چیره شد. در ۵۴۵ ق / ۱۱۵۰ م به قرطبه که موحدین آن را از ابن غانیه گرفته بودند، حمله برد. امیر عبدالمؤمن موحدی لشکری به مقابله فرستاد و امیر شهر به نام ابوالغمر سائب، قرطبه را به یحیی بن میمون سپهسالار لشکر موحدین تسلیم کرد. از‌این‌رو آلفونسو دست از محاصره برداشت و بازگشت (مقری، ۴ / ۳۷۸؛ قس: ضبی، ۴۵). آلفونسو دژ المریه را ۱۰ سال در دست داشت تا سرانجام عبدالمؤمن موحدی در ۵۵۲ ق / ۱۱۵۷ م آن را بازستاند (ابن خطیب، ۲۷۹) و کوششهای آلفونسو و هم‌پیمانش محمدبن سعدبن مردنیش، امیر اندلس خاوری، برای رویارویی با موحدین به جایی نرسید (عنان، عصر المرابطین، ۱ / ۵۱۱). آنگاه یحیی بن علی بن غانیه را یاری کرد تا بر جزیرةالخضراء چیره گشت (ابن ابار، ۲ / ۲۰۵، حاشیه). با اینهمه، به‌سبب نیروی روزافزون موحدین که شهرهای المریه و بیاسه و اُبَّذَه را اشغال کرده بودند (پروونسال، ۷۱-۷۶)، نتوانست پیشروی چندانی در قلمرو مسلمانان بکند، تا سرانجام در ۵۵۲ ق /  ۱۱۵۷ م درگذشت.

صفحه ۱ از۲ صفحه بعد