آل صاعد
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 24 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222380/آل-صاعد
یکشنبه 31 فروردین 1404
چاپ شده
2
آلِ صاعِد، خاندانی از عالمان دینی و محدّثان و قضات حنفی مذهب که از سدۀ 4 تا 9 ق / 10 تا 15 م افرادی از آنان در نیشابور، هرات، ری، اصفهان و دیگر شهرهای خراسان و سایر نواحی ایران صاحب شهرت بودند و غالباً قضاوت و خطابت این شهرها را در دست داشتند و گروه بسیاری را دانش آموختند. این خاندان، نخست در قریۀ «اُستُوا» در اطراف نیشابور ساکن بودند و از آنجا به نیشابور و دیگر شهرها کوچیدند.مشهورترین فرد این خاندان قاضی صاعد است که معاصر غزنویان و اوایل سلجوقیان بوده و نام او بارها در تاریخ بیهقی و دیگر متون آن زمان آمده است. این خانواده بهسبب انتساب به قاضی صاعد به آل صاعد یا صاعدیه یا صاعدیان شهرت یافته است. برجستهترین افراد این خاندان اینانند:1. ابوسعید محمدبن احمدبن عبیدالله. او پدر قاضی صاعد است و ابن ابیالوفاء وی را جزو فقیهان حنفی یاد کرده، لیکن شرح حالش را نیاورده است (2 / 16). ابوالحسن بیهقی ضمن اینکه او را جزو ادیبان به شمار آورده، از وی با لقب الامام الادیب ابوسعید محمدبن احمد یاد کرده است (صص 101-102).2. ابوالعلاء صاعدبن محمدبن احمدبن عبیدالله (ربیعالاول 343-431 ق / ژوئیۀ 954-1040 م)، ملقب به عماد الاسلام. در کتابهای تاریخی از او بهعنوان قاضی صاعد یاد شده است. وی در استوا، از نواحی پیرامون نیشابور، دیده به جهان گشود، بدینسبب در پارهای از مآخذ شرح حال او را در ذیل استوایی آوردهاند.به روایت خطیب بغدادی، دانش فقه و حدیث را از عبدالله بن محمد بن علی بن زیاد و اسماعیل بن نجید نیشابوری و بِشْربن احمد اسفراینی آموخت. در جوانی به عراق رفت و در کوفه از علی بن عبدالرحمن بکایی حدیث شنید. آنگاه به نیشابور بازگشت و قضای آن شهر را بر عهده گرفت (9 / 344). ابن ابیالوفاء مینویسد که وی افزونبر فقه و حدیث در ادب نیز تبحّر داشته و در این رشته، جانشین ابوبکر محمد عباسی خوارزمی بوده است. همو میافزاید که صاعد فقه را نزد ابونصر بن سهل قاضی، جد ابوبکر محمد عباسی، فراگرفته است (1 / 261-262). همچنین گفتهاند که او فنون ادبی را نزد پدرش ابوسعید محمدبن احمد آموخته است (فارسی، 400). قاضی صاعد چهرهای زیبا داشت و بدینسبب نیشابوریان لقب «ماه نشابور» به او داده بودند (محمدبن منور، 82). وی در زمانی که قضای نیشابور را بر عهده داشت، درهمۀ کارهای سیاسی آن شهر و حتی برخی دیگر از شهرهای خراسان دخالت میکرد. او چند بار حج گزارد و طی این سفرها در بغداد توقف میکرد. یک بار در 375 ق / 985 م در بازگشت از حج به بغداد رفت و با الطائعللّه دیدار کرد. خلیفه او را بهسبب اینکه مانع نهادن صندوق بر مزار هارونالرّشید شده بود، سرزنش کرد. قاضی صاعد با هوشیاری پاسخ داد که من مفتی شرعم و هر چه را مصلحت بدانم انجام میدهم. من میدانستم که این کار موجب شورش دامنهدار شیعیان خواهد گردید و به دنبال آن، صندوق نیز بر جای نخواهد ماند. خلیفه پاسخ او را پسندید و روش او را ستود (فارسی، 400-401). بر پایۀ گفتار خطیب بغدادی آخرین سفر او به بغداد در 403 ق / 1012 م بوده است (9 / 344). عتبی نیز از این سفر یاد کرده و گفته است که قاضی صاعد در 402 ق / 1011 م آهنگ حجاز کرد و گفته است که قاضی صاعد در 402 ق / 1011 م آهنگ حجاز کرد و در بغداد با خلیفۀ عباسی، القادر باللّه دیدار کرد و مسائل سیاسی خراسان و دیگر جاهای قلمرو غزنویان را با او در میان نهاد (صص 394-395).دوران قضاوت صاعد در نیشابور به درازا کشید. وی یک بار از این مقام برکنار شد و استادش ابوالهیثم عتبةبن خیثمه جای او را گرفت. (خطیب بغدادی، 9 / 344؛ ابن ابیالوفاء، 1 / 262)، اما او دیگر بار مقام خود را بازیافت و تا پایان زندگانی همچنان در این سمت باقی ماند. ظاهراً برکناری او از قضاوت نیشابور در اوایل دوران محمود غزنوی صورت گرفته است. ابوالحسن بیهقی در این باره روایتی دارد که با نوشتههای دیگر مآخذ متفاوت است. او میگوید: ابوسلیمان فندقبن امام ایوب بن حسن از ناحیۀ بُست به نیشابور آمد و در آنجا به فرمان سلطان محمود، قضای شهر را بر عهده گرفت. یک چند اصالتاً در آن مقام بود و سپس به نیابت قاضی صاعد به کار پرداخت و پس از چندی کناره گرفت (صص 101-102). قاضی صاعد بیش از 40 سال پیشوای حنفیان نیشابور بود و بیشتر این دوران قاضی القضات آن شهر نیز بود. او در دوران محمود غزنوی، در خراسان اقتدار بسیار داشت و آوازۀ دانش وی در بیشتر سرزمینهای اسلامی پیچیده بود. سلطان محمود برای مدتی آموزش شاهزادگان جوان ــ مسعود و محمد غزنوی ــ را بر عهدۀ او گذاشت (ابوالفضل بیهقی، 198). قاضی در دوران ریاست نیشابور، از یک سو با کرامیّان و رهبر آنان ابوبکر محمدبن اسحاق بن محمشاد و از سوی دیگر به همدستی کرامیان با صوفیان و پیشوای آنان ابوسعید ابوالخیر، کشمکش میداشت. ابوبکر محمشاد پیش از درگیری با قاضی صاعد از سوی سلطان محمود مأمور سرکوبی باطنیان نیشابور شده بود. او مأموریت خود را با سرسختی انجام داد و گروهی از باطنیان کشته شدند و گروهی دیگر از بیم جان به خانۀ او پناه آوردند و به این ترتیب بر شمار پیروان او افزوده گشت. هواداران ابوبکر چون قدرت را در دست گرفتند، بر مردم نیشابور ستم بیاندازه کردند، و کسی را یارای مخالفت با آنان نبود، چه کوچکترین مخالفتی با آنان، اتهام بیدینی و باطنیگری را به دنبال میداشت. به نوشتۀ عتبی قاضی صاعد در آخرین سفر خود به بغداد از کرامیان و رهبر آنان نزد خلیفه شکوه برد و در هنگام بازگشت، نامهای خطاب به سلطان محمود در ردّ عقاید این فرقه از خلیفه گرفت و پس از حضور در نزد محمود، نامۀ خلیفه را در حضور ابوبکر محمدبن اسحاق، پیشوای کرامیان، گشود و بحث در عقاید آنان را به میان آورد. ابوبکر چون عرصه را تنگ یافت، ظاهراً عقیدۀ خود را انکار کرد و بدینگونه خود را از خشم محمود رهاند.پس از این رویداد، به فرمان سلطان محمود، کرامیان را در شهرهای مختلف قلمرو غزنویان سرکوب کردند و گروهی از آنان را به بند کشیدند. مقام قاضی صاعد پس از شکست رقیبش فزونی یافت، اما پیشوای کرامیان که پیوسته در پی انتقامگیری بود، سندی ساخت و نزد محمود فرستاد حاکی از اینکه قاضی صاعد به معتزلیان گرایش یافته است. به فرمان سلطان محمود قاضی القضات غزنین، ابومحمد ناصحی، مأموریت یافت که این اتهام را بررسی کند و نتیجه را به آگاهی او برساند. در محفلی که قاضی صاعد و ابوبکر حاضر گردیدند، پیشوای کرامیان به صراحت اقرار کرد که اختلافات میان او و قاضی نتیجۀ جاهطلبی و ریاستخواهی است. در این میان، امیر نصربن سبکتکین نیز که حنفی پرشوری بود، نزد محمود شتافت و زمینه را برای برائت قاضی صاعد فراهم ساخت. قاضی از اتهاماتی که بر وی وارد شده بود پاک شد و با احترامی بیش از اندازه به کار خود بازگشت (عتبی، 394-397؛ باسورث، 177).به دنبال این رویدادها، سلطان محمود فرمانروایی نیشابور را به ابوعلی حسنبن محمدبن عباس، که از بزرگزادگان دربار سامانی بود، سپرد. با ورود او به شهر مردم آرام گردیدند. در همین سالها که بازار مجادله میان حنفیان و کرامیان در نیشابور گرم بود، ابوسعید فضلاللهبن ابیالخیر میهنی، عارف مشهور (357-440 ق / 968- 1048 م) در نیشابور میزیست و هر دو فرقۀ یاد شده با او دشمنی میورزیدند. محمدبن منور داستانی دراز دربارۀ این خصومت نقل کرده است. به گفتۀ اوقاضی صاعد و ابوبکر کرامی که از نفوذ روزافزون ابوسعید در میان جوانان نیشابور هراس داشتند، سندی به زیان او تنظیم کردند و آن را برای سلطان به غزنه فرستادند. این توطئه سرانجامی یافت و وی همچنان در نیشابور به ترویج عقاید خود ادامه داد (صص 77-82).قاضی صاعد در دوران پادشاهی مسعود بهسبب اینکه استاد وی بود، مقام برتری یافت. مسعود در 421 ق / 1030 م به خراسان شتافت و در 10 شعبان / 13 اوت همین سال به نیشابور در آمد و قاضی را نواخت و او را بسیار احترام نهاد، اما رقیب او ابوبکر کرامی را نیز گرامی داشت. قاضی از این موقعیت سود جست و برای افراد خاندان میکال که از سالیان پیش با آنان روابطی نیکو داشت و در عصر سلطان محمود مورد خشم قرار گرفته بودند، شفاعت کرد و از مسعود خواست که اموال موروثی دو تن از افراد خانواده یعنی ابوالفضل و ابراهیم را که مصادره شده بود، به آنان بازگرداند. همچنین برای دیگر افراد این خاندان میانجیگری کرد. همۀ درخواستهای او از سوی مسعود پذیرفته شد (ابوالفضل بیهقی، 38-41؛ باسورث، 177- 178). در همین روزها فرستادۀ القادر بالله به نیشابور میآمد، مردم شهر در باب پیشواز از فرستادۀ خلیفه از قاضی کسب تکلیف کردند. وی از سلطان مسعود فرمان گرفت که شهر آذینبندی شود. پس از رفتن او سلطان در 15 رمضان 421 ق / 16 سپتامبر 1030 م آهنگ بازگشت کرد و در همین روز، قاضی صاعد و پسرانش را به همراه گروهی دیگر از بزرگان شهر خلعت داد (ابوالفضل بیهقی، 44 به بعد).ابوالفضل بیهقی بارها از قاضی صاعد سخن گفته و رویدادهایی را که او در آن دست داشته، یادآور شده است. همو مینویسد که در 15 سالگی، قاضی صاعد را همراه استادش، امام ابوالهیثم دیده است (ص 359). به نوشتۀ وی، در شعبان 426 ق / ژوئن 1035 م سلطان مسعود که دیگر بار به نیشابور آمده بود، ابوعثمان اسماعیل عبدالرحمن صابونی را به جای قاضی صاعد خطیب نیشابور کرد. این تغییر سبب رنجش قاضی شد و او در این باب از سلطان مسعود گلههایی کرد، اما نتوانست رأی او را تغییر دهد (ص 483).سه سال پس از این، ترکان سلجوقی خراسان را به شدت تهدید کردند، سُباشی، حاجب بزرگ، که در این زمان در خراسان بود، دربارۀ رویارویی با ترکان با قاضی صاعد مشورت کرد و پس از آن نامهای به مسعود نوشت و دربارۀ جنگیدن با سلجوقیان دستوری خواست. او این نامه را پیش از ارسال، به امضای قاضی و دیگر بزرگان نیشابور رساند. لیکن چند ماهی پس از آن در ذیقعده 429 ق / اوت 1038 م سپاهیان سلجوقی به سرداری ابراهیم ینال به نزدیکی شهر رسیدند. ابراهیم به مردم شهر پیام داد که آنجا را بیجنگ و خونریزی بدو بسپارند و افزود که در غیر این صورت، طغرل به زودی با لشکریان خود فرا خواهد رسید. بزرگان شهر به خانۀ قاضی آمدند و نظر او را خواستار شدند. او که شاید در این اواخر از مسعود رنجیده بود و از دیگر سو نیروی رویارویی با ترکان تازهنفس سلجوقی را در مردم بیسلاح نیشابور نمیدید، آنان را به تسلیم واداشت. در نتیجه، ابراهیم ینال وارد نیشابور شد و پس از چند روز طغرل نیز به نیشابور آمد. قاضی به دیدار طغرل شتافت. طغرل به احترام او از تخت به پا خاست و از او خواست که وی را راهنمایی کند و اندرز دهد و پس از آن نیز نصایح خود را از وی دریغ نورزد (همو، 536، 550-554). با اتخاذ این سیاست، نیشابور از ویرانی و کشتار نجات یافت. سلطان مسعود در پی سلجوقیان یک بار دیگر در ربیعالثانی 431 ق / دسامبر 1039 م به نیشابور رسید. این بار قاضی صاعد که بهسبب کهنسالی نتوانسته بود به استقبال او برود، پسران خود را به پیشواز او به بیرون شهر فرستاد و خود نیز در هنگام اقامت سلطان در نیشابور یک بار با او دیدار کرد و او را اندرزها داد (همو، 607-611). این آخرین دیدار قاضی صاعد با سلطان مسعود بود. درگذشت او به روایت پارهای از مآخذ در ذیحجۀ 431 ق / اوت 1040 م (فارسی، 401؛ ذهبی، العبر، 2 / 264) و بنابر روایاتی دیگر در 432 ق / 1041 م رخ نموده است (ابن اثیر، 9 / 494؛ سمعانی، 1 / 208؛ لکنوی، 83). دو کتاب به قاضی صاعد نسبت دادهاند: یکی الاعتقاد است که ظاهراً برجای نمانده، لیکن ابن ابیالوفاء آن را دیده است (1 / 262) و دیگری مختصر صاعدی، که از این کتاب نیز نسخهای در دست نیست، ولی ابوالفضل بیهقی آن را در دست داشته است (ص 198). قاضی صاعد شاگردان بسیاری داشته است. ابوالفضل بیهقی به «بوالحسن قطّان از فحول شاگردان» وی اشاره کرده است (ص 376).3. ابوسعید قاضی محمدبن صاعدبن محمد (380-433 ق / 990-1042 م). ابن ابیالوفاء از او یاد کرده و وی را فرزند قاضی صاعد و پدر احمد شیخالاسلام دانسته است.4. ابوالحسن صاعدی اسماعیلبن صاعدبن محمد (377- رجب 443 ق / 987- نوامبر 1051 م). بزرگترین فرزند قاضی صاعد بود. حدیث را از پدرش فراگرفت و در 383 ق / 993 م احادیث کتاب ناسخ و منسوخ را نزد پدر آموخت. او از خُفاف، مُخَلّدی، ابومنصور ظفربن محمد و ابی احمد قرضی حدیث روایت میکرد. از 436 ق / 1044 م هر هفته عصر روزهای پنجشنبه برای شاگردانش مجلسِ تقریرِ حدیث داشت.هنگامی که مسعود رهسپار ری شد، ابوالحسن صاعدی را بهعنوان قاضی القضات ری و پیرامون آن برگزید. بنابر نوشتۀ ابوالفضل بیهقی، او در این هنگام هنوز در نیشابور بود و همراه قاضی بوطاهر تبانی به پیشواز مسعود بیرون آمد (ص 211)، اما فارسی (ص 181) و ابن ابیالوفاء (1 / 151) گفتهاند که او نخست قاضی ری بود و پس از آن قضای نیشابور و شهرهای پیرامون چون طوس و نسا را عهدهدار شد. وی هر چند در هیچ یک از دانشهای متداول آن روزگار برجستگی نداشت، لیکن دقیق و باریکبین بود و آداب و رسوم قضاوت را به خوبی میشناخت. افزونبر آن، از نظر اخلاقی شخصی پاکدامن بود و در پی کسب زر و سیم از راههای ناروا نبود. در اواخر زندگانی از سوی طغرل سلجوقی بهعنوان پیک به فارس فرستاده شد. در این سفر به سختی بیمار گشت و در ایذه درگذشت. پیکرش را به نیشابور بردند و در آنجا در کنار مدفن پدرش به خاک سپردند.5. ابوسعد صاعدی یحیی بن محمد بن صاعد بن محمد (401- ربیعالاول 460 ق / 1010- ژانویه 1068 م). وی فرزند قاضی ابوسعید و نوۀ قاضی صاعد است. ابوسعید از پدر و نیایش حدیث شنید. فارسی او را از بزرگان و قضات برجسته به شمار آورده که سالها مجلس درس داشته و کتابهای فوائد و امالی را از خود برجای نهاده است. او نیز ابتدا قاضی نیشابور بود و پس از آن به قضاوت ری برگماشته شد. برادرزادهاش محمدبن احمد بن محمد بن صاعد، از او روایت کرده است. وی در ری درگذشت.6. حسن بن اسماعیلبن صاعد بن محمد (د 472 ق / 1079 م)، نوۀ قاضی صاعد. فارسی و ابن ابیالوفاء هر دو شرح کوتاهی درباره او آوردهاند. وی از ابویعلی حمزۀ مهلبی و ابن یوسف و ابوالحسن بن عبدان حدیث شنید، لیکن حدیثی از او روایت نشده است.7. ابونصر صاعدی احمدبن محمدبن صاعدبن محمد (410- 8 شعبانِ 482 ق / 1019-16 اکتبر 1089 م). او نیز نوۀ قاضی صاعد بود و به ابونصر استوایی زینبی و شیخالاسلام شهرت داشت. از کودکی در دامان نیایش قاضی صاعد پرورش یافت و یکی از محبوبترین فرزندزادگان او بود. چهرهای زیبا داشت و از آغاز جوانی به دلیری و سوارکاری و تیراندازی آوازهای بلند یافت.ابونصر صاعدی حدیث را از نیای خود قاضی صاعد و پدرش قاضی ابوسعید و عمویش قاضی ابوالحسن صاعدی و همچنین از قاضی ابوبکر حیری و ابوسعید صیرفی و ابوزکریا مزکّی و ابوالحسن ابن عبدان و ابوالقاسم سراج و تعدادی دیگر از بزرگان فراگرفت. چندی در بغداد نزد ابوالطیب طبری و در بخارا نزد ابوسهل عبدالکریم ابن عبدالرحمن کلابادی تلمّذ کرد (فارسی، 138- 139؛ ابن جوزی، 9 / 49-50). وی در حدود 430 ق / 1038 م که نفوذ غزنویان در خراسان از میان رفت و سلجوقیان بهتدریج قدرت یافتند، بزرگترین رهبر مذهبی آنجا بود. پس از این تاریخ بر اثر عواملی به سختگیری در امور مذهبی گرایید و با دیگر فرقههای مسلمان به ستیز برخاست و آنان را به جان هم انداخت و در این کار چندان پیش تاخت که عالمان دینی دیگر فرقهها از او رنجیدند و دوری گزیدند. بر اثر تحریکات او سخنوران بر منابر به نفرین کردن فرقههای دیگر پرداختند. این کار مایۀ آن شد که مقام و احترام وی در سالهای پس از 450 ق / 1058 م از میان برود. چون دور پادشاهی به البارسلان سلجوقی و وزارت به نظامالملک رسید، رفتار او تعدیل یافت. ظاهراً او مدتی در این سالها بیکار بوده و پایگاه رسمی نداشته است (فارسی، همانجا).به گفتۀ فارسی در همین سالها او بهعنوان پیک به ماوراءالنهر فرستاده شد و شایستگی خود را در کارهای بزرگ نشان داد و تا آغاز پادشاهی ملکشاه سلجوقی سرگرم اینگونه کارها بود. در زمان این پادشاه قضای نیشابور به وی واگذار شد و اندکی بعد مقام قاضیالقضاتی یافت. از این پس برخلاف گذشته، رفتاری نیک در پیش گرفت (همانجا).او در شبهای پنجشنبۀ ماه رمضان هر سال در مسجد جامع قدیم نیشابور به شیوۀ نیاکان مجلس تقریر حدیث داشت. در این مجلس بزرگان فرقههای مذهبی حضور مییافتند. به این ترتیب کار او روز به روز بالا گرفت و بر رونق دستگاه وی افزوده گشت. ابونصر پس از یک بیماری سخت و کوتاه درگذشت و در آرامگاه خانوادگی صاعدیان در نیشابور به خاک سپرده شد.8. ابومحمد قاضی عبیدالله بن صاعدبن محمد (409-5 شعبان 486 ق / 1018-31 اوت 1093 م). او کوچکترین فرزند قاضی صاعد بود. فارسی در باب او به اختصار گفته است که حدیث را از یاران پدر و قاضی ابوسعید صیرفی فراگرفت و همانند پارسایان و نیکوکاران زندگانی کرد (ص 465).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید