آل زنگی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 24 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222378/آل-زنگی
چهارشنبه 27 فروردین 1404
چاپ شده
2
آلِ زَنْگی، سلسلهای ترکنژاد از غلامان سلاجقه، منسوب به عمادالدین زنگی که از 521 تا 624 ق / 1127 تا 1227 م بر شام، مصر و جزیره فرمان راند.زمینۀ تاریخی: نیای این سلسله، آق سُنْقُرِ بن عبدالله معروف به حاجب، غلام دربار اَلْبْاَرْسَلانِ سلجوقی (حک 455-465 ق / 1063-1073 م) بود. با آغاز فرمانروایی ملکشاه (465 ق / 1073 م)، آقسنقر که از کودکی با او رشد کرده و تربیت یافته بود، از نزدیکان خاص سلطان شد و قسیمالدوله لقب گرفت. در 477 ق / 1084 م به فرمان ملکشاه به موصل تاخت و آن دیار را از دست عُقَیْلیان بهدر آورد. به روایت ابن اثیر، ملکشاه در 479 ق / 1086 م به شام لشکر کشید و پس از استیلا بر حلب، امارت آن دیار را به آقسنقر واگذاشت. اما ابن خلکان (1 / 241) این فتح را به تاجالدوله تُتُش بن البارسلان نسبت میدهد و اشاره میکند که او در 478 ق / 1085 م، امارت آنجا را به آقسنقر داد. در این سال که میان بَرْکیارُق سلجوقی و تاجالدولۀ تتش بر سر جانشینی ملکشاه کشمکش بود، آقسنقر به برکیارق پیوست و به فرمان او روانۀ شام شد تا از چیرگی تتش بر حلب جلو گیرد. در نبردی که میان آن دو در نزدیکی حلب رخ داد، آقسنقر کشته شد. ابن خلکان این نبرد را به دنبال نافرمانی آقسنقر از تتش در حکومت حلب میداند.
پس از مرگ آقسنقر، سلطان برکیارق به پاس خدمات وی، پرورشِ پسر 10 سالۀ او ابوالجود عمادالدین زنگی را که در حلب اقامت داشت، بر عهده گرفت و اقطاعاتی به او داد. عمادالدین در دستگاه برکیارق شجاعت و لیاقتی نشان داد و در همۀ پیکارهایی که وی در شام و جزیره با صلیبیان داشت، شرکت جست. وی در 512 ق / 1118 م از سوی سلطان محمود سلجوقی به امارت بصره منصوب شد و اندکی بعد واسط نیز به قلمرو او پیوست. در همین سال سلطان محمود، سپاه خلیفه مسترشد را بشکست و وارد بغداد شد و چندی بعد عمادالدین را به شحنگی بغداد برگماشت. پس از مرگ عزالدین مسعود بن آقسنقر بُرْسُقی (521 ق / 1127 م) که امارت موصل داشت، عمادالدین به حکومت آن دیار برگزیده شد و سلطان تربیت دو پسر خود البارسلان و فرخ شاه را به او سپرد. از همین جاست که وی لقب اتابک یافت و جانشینان او اتابکان خوانده شدند. عمادالدین پس از استقرار در موصل، به حلب تاخت و آنجا را تصرف کرد (522 ق / 1128 م). پس از آن با ژوسلین صلیبی حاکم رُها که از پیش با او پیکارها داشت، پیمان متارکهای برای مدت 2 سال بست تا به قلمرو خود سامان دهد. در 523 ق / 1129 م آهنگ شام کرد واز اتابک تاجالملوک بوری امیر دمشق برای نبرد با صلیبیان یاری خواست. تاجالملوک، پسر خود بهاءالدین سونج را که در حَمٰاة بود، با سپاهی نزد عمادالدین فرستاد. عمادالدین که در باطن آهنگ تصرف دمشق را داشت، اندکی بعد به حیله بر اردوی بهاءالدین تاخت و او را دستگیر کرد. آنگاه بر حماة که از سپاه خالی بود، چیره شد و با بهاءالدین راه موصل در پیش گرفت و در ازای آزادی وی 000‘50 دینار درخواست کرد. در 526 ق / 1132 م به طرفداری از سلطان مسعود سلجوقی که داعیۀ جانشینی سلطان محمود را داشت، به بغداد حمله برد، اما از لشکر خلیفه مسترشد و سلجوق شاه شکست خورد. در همین سال به فرمان سنجر سلجوقی و با یاری دُبَیْسِ بن صَدَقه به بغداد تاخت و باز ناکام به موصل گریخت. در 527 ق / 1133 م ابوالفتح بهاءالدین اسفرایینی، فرستادۀ خلیفه را که با نامهای شدیداللحن از سوی خلیفه به نزد او آمده بود، در بند کرد. خلیفه به موصل هجوم برد و عمادالدین شهر را به نایب خویش سپرد و خود به سِنْجار رفت، اما پس از 3 ماه محاصرۀ بیحاصلِ موصل، ناگزیر به بغداد بازگشت. عمادالدین در 529 ق / 1135 م، به دعوت اسماعیل بوری برای تصرف دمشق عازم آن دیار گشت، ولی در این میان اسماعیل کشته شد و جانشین او شهابالدین مانع از ورود عمادالدین به دمشق شد. وی پس از محاصرهای کوتاه به خواهش خلیفه به موصل بازگشت و در راه برخی از دژهای شرق انطاکیه را که در دست فرنگان بود (مانند کَفَرْطاب و مَعَرَّةُالنعمان) تصرف کرد. عمادالدین در آن سالها که با سلجوقیان و خلیفۀ عباسی در بغداد و موصل درگیری داشت، سوار (اسوار) را از سوی خود به حکومت حلب گماشته بود. سوار با صلیبیان در شام پیکار میکرد و چند بار در قلمرو آنها پیش رفت. در این ایام صلیبیان با بیزانسها متحد شدند و تحت فرمان ژان امپراتور بیزانس از انطاکیه به شام حمله بردند و بَلاط را تصرف کردند. عمادالدین بلافاصله سوار را به پادگان حلب فرستاد تا از سقوط شهر جلوگیری کند و خود آهنگ شَیْزَر کرد، زیرا امپراتور پس از نومیدی از فتح حلب، اَثارِب و معرةالنعمان و کفرطاب را تصرف کرده و شیزر را به محاصره گرفته بود. در این میان عمادالدین با استمداد از بغداد، اَرْتُقیها و دانشمندیان و سلجوقیان آناتولی را به هجوم بر کلیکیه، در قلمرو امپراتور واداشت. این رویدادها (افزونبر اختلافهایی که از پیش میان فرنگان و بیزانسیها بود و زنگی توسط عمالش بر آن دامن میزد)، باعث رفع محاصره و بازگشت امپراتور شد. زنگی در رمضان 531 ق / مۀ 1137 م کفرطاب و سپس معرةالنعمان و بُزاعَه و اثارب را بازپس گرفت. سپس حِمْصْ را که معینالدین اُنَر از طرف اتابک دمشق بر آنجا امارت داشت، محاصره کرد. اندکی بعد صلیبیان به سرکردگی ریموند کنتِ طَرٰابُلُس، به قصد حمله بر او در دژ بَعْرین گرد آمدند و از فولک فرمانروای بیتالمقدس یاری خواستند. فولک به یاری ریموند آمد. عمادالدین آنها را در محاصره گرفت و به آنان حمله برد و سپاهشان را درهم شکست. کنت طرابلس اسیر شد و فولک به درون دژ پناه برد و از امرای صلیبی یاری خواست، اما چون کار محاصره به درازا کشید، با این شرط صلح کرد که بعرین به عمادالدین واگذار شود و صلیبیان به سلامت بازگردند. عمادالدین در 532 ق / 1138 م مجدداً به حمص تاخت و با ازدواج با زمرد خاتون مادر شهابالدین محمود بوری اتابک دمشق، حمص و قلعۀ آن را تصرف کرد و معینالدین انر را به تیولداری دژ بعرین گماشت و خود به بَعْلْبَک حمله برد و آن دیار را تصرف کرد. پس از قتل اتابک شهابالدین بوری (533 ق / 1139 م) ــ که برخی آن را به عمادالدین نسبت میدهند ــ به اشارت همسرش که مادر اتابک مقتول بود، دمشق را محاصره کرد (534 ق / 1140 م). معینالدین که ادارۀ دمشق را به عهده داشت، از صلیبیان مدد خواست و فولک با سپاهی به نزد او رفت. عمادالدین به حلب واپس نشست و سپاهیان متحد فولک و معینالدین بر دژ بانیاس که در تصرف عمادالدین بود مستولی شدند. در 538 ق / 1142 م که میان سلطان مسعود و عمادالدین اختلاف پدید آمد، اتابک از بیم هجوم سلطان به موصل، خراجی گزاف به گردن گرفت و پسر خود سیفالدوله را به نزد او فرستاد. در همان سال پس از مرگ فولک، به قَرَه ارسلان اَرْتُقی در دیار بکر حمله برد و چند دژ را تسخیر کرد. ژوسلین برای کمک به قره ارسلان از رُها بیرون آمد. عمادالدین از این فرصت سود جست و رها را محاصره کرد و پس از 28 روز نبرد بر آنجا مستولی شد. آزاد شدن رها (539 ق / 1144 م) از حوادث بزرگ جنگ اول صلیبی است. از این پس صلیبیان مهمترین مرکز نظامی خود میان عراق و سوریه را از دست دادند و قلمرو آنان به کرانههای خاوری مدیترانه محدود شد. آزادی رها باعث بسیج اروپا برای آغاز جنگ دوم صلیبی گشت. عمادالدین پس از فتح رها به موصل رفت و البارسلان پسر سلطان محمود را بهسبب شورشی که بر ضد او پدید آورده بود، گوشمالی داد. در 541 ق / 1146 م دژ جَعْبَر در کنار فرات را که سالم بن مالک عُقَیْلی بر آنجا امیر بود و نیز دژ فَنَک را محاصره کرد، اما اندکی بعد به دست چند تن از غلامانش کشته شد (ربیعالاخر 541 ق / 146 م).عمادالدین زنگی که در فرماندهی از استعدادی عالی برخوردار بود، از نخستین کسانی به شمار میرود که به مقابلۀ جدی با تجاوز صلیبیان پرداخت. قتل او باعث شد که صلیبیان تا چندی خاطر آسوده دارند، زیرا انتظار داشتند که پس از او جانشینانش، مانند سایر ملوک الطوایف اسلامی، بر سر فرمانروایی به ستیز برخیزند. اما بیدرنگ پس از قتل زنگی، پسر مهینش سیفالدین به تدبیر جمالالدین اصفهانی بر مسند حکومت موصل نشست و پسر دیگرش نورالدین محمود روی به حلب نهاد و در آنجا مستقر شد و به زودی بر سراسر شام استیلا یافت و به نیرومندترین دشمن صلیبیان مبدل گشت. از این پس سلسلۀ آل زنگی که عمادالدین بنیاد گذار آن بود، به 2 و سپس به 4 شعبه تقسیم شد.
پس از قتل عمادالدین زنگی، لشکریان او در پای دژ جعبر دو پاره شدند. گروهی با نورالدین محمود به حلب رفتند و گروهی دیگر با البارسلان سلجوقی به موصل بازگشتند و سیفالدین ملقب به غازی، پسر بزرگ اتابک که در شهر زور بود، به آنان پیوست و به پایمردی جمالالدین محمد اصفهانی و صلاحالدین محمد یاغیسیانی که دیوان اتابک را اداره میکردند، بر مسند حکومت نشست.1. سیفالدین غازی بن زنگی (حک 541-544 ق / 1146- 1149 م). وی به سرعت بر قلمرو پدرش در موصل و دیار بکر چیره شد. سال بعد قلعۀ دارامیان نَصیَبْین و مٰارْدین را تسخیر کرد و به سوی ماردین تاخت. امیر آنجا حسامالدین تُمُرتاش تسلیم شد و دخترش را به ازدواج سیفالدین درآورد. در 543 ق / 1148 م، با آغاز دومین جنگ صلیبی، کنراد پادشاه آلمان و لوئی پادشاه فرانسه، وارد شام شدند و دمشق را به محاصره گرفتند. معینالدین انر که با نیروی تمام از سوی مجیرالدین اَبَق بوری برآنجا فرمان میراند، به مقابله برخاست و از سیفالدین یاری خواست. سیفالدین همراه با برادرش نورالدین به دمشق راند و در حمص اردو زد و صلیبیان را تهدید کرد که از محاصره دست کشند یا آمادۀ پیکار شوند. معینالدین انر که خود از چیرگی زنگیان بر دمشق بیمناک بود، با توسل به صلیبیانِ بیتالمقدس و تهدید آنها که اگر کنراد و لوئی دست از محاصره برندارند و زنگیان بر دمشق مستولی شوند همۀ فرنگان را از شام بیرون خواهند ریخت، آنها را واداشت که دست از محاصره بردارند. پس از آن سیفالدین نیز به موصل بازگشت و سپس رهسپار بغداد شد. در آنجا به بستر بیماری افتاد و اندکی بعد درگذشت و در مدرسۀ اتابکیه که خود در موصل بنا نهاده بود، به خاک سپرده شد. سیفالدین در مقام فرمانروای موصل و جزیره، بر برادرش نورالدین که در شام به استقلال فرمان میراند نظارت عالی داشت. چنانکه در 543 ق / 1148 م، که نورالدین صلیبیان را درهم شکست، غنایم را به نزد او فرستاد.2. قطبالدین مودود (حک 544-565 ق / 1149-1170 م). وی برادر سیفالدین بود و به یاری جمالالدین محمد اصفهانی وزیر، و زینالدین علی فرمانده سپاه موصل بر جای او نشست، اما چند تن از امیران موصل، نورالدین را به آنجا خواندند. نورالدین نخست وارد دژ ماکسین شد و از آنجا به سنجار رفت و آماده شد تا به موصل رود. در این میان قطبالدین با لشکری آهنگ سنجار کرد و به تَلّ یَعْفَر رسید. رسولان به تکاپو پرداختند تا در میانه صلح افتاد، به آن شرط که شام از آنِ نورالدین باشد و قطبالدین فقط بر موصل و جزیره فرمان راند. قطبالدین در 562 ق / 1167 م جزیرۀ ابن عمر را که به اقطاع به ابوبکر دبیسی داده شده بود، تصرف کرد و سپس به یاری نورالدین وارد قلمرو صلیبیان شد و بر عُرَیْمَه و صافیثا چیره شد و به قلمرو خود بازگشت. در 563 ق / 1168 م، پس از رفتن زینالدین علی بَکْتَگین از قلعۀ موصل، امارت آنجا و همۀ شهرهای زیر نظر زینالدین را به فخرالدین عبدالمسیح (یکی از غلامان پدرش) سپرد. قطبالدین در موصل اقامت داشت و پس از 21 سال فرمانروایی درگذشت.3. سیفالدین غازی دوم (حک 565-576 ق / 1170-1180 م)، قطبالدین مودود پیش از مرگ، ابتدا پسرش عمادالدین زنگی دوم را به جانشینی برگزید، اما با سعایت فخرالدین عبدالمسیح مشاور قطبالدین مودود و خاتون، مادر سیفالدین پسر دیگرش، جانشینی را از عمادالدین بگردانید و سیفالدین را برگزید، زیرا عمادالدین به عموی خود نورالدین محمود تقرب میجست و نزد او ارجمند میبود و عبدالمسیح که از این هر دو تن بیزار بود، خوش نمیداشت که عمادالدین جای پدر را اشغال کند. نورالدین پس از مرگ برادرش قطبالدین مودود و سپری شدن آیین سوگواری، از فرات گذشت و سنجار را تصرف کرد و عمادالدین را به حکومت آنجا گماشت. آنگاه به دعوت امیران موصل به آن دیار رفت، ولی میان وی و سیفالدین صلح افتاد و نورالدین به حلب بازگشت. سیفالدین در 569 ق / 1174 م با سعدالدین گُمُشْتَگین، به دعوت نورالدین با سپاهی به شام رفت، اما در راه خبر درگذشت نورالدین به او رسید. گُمشتگین بلافاصله از او جدا شد و به حلب رفت و سیفالدین راه نصیبین در پیش گرفت و برآنجا چیره گشت. آنگاه به ترتیب خابور، حَرّان، رُها، رَقَّه و سَروج را تصرف کرد و بر همۀ جزیره، جز دژ جعبر و رأس عین مستولی شد و به موصل بازگشت. در 570 ق / 1175 م که صلاحالدین ایوبی (532- 589 ق / 1138-1193 م) دمشق و حمص و حماة را تصرف کرد، سیفالدین به درخواست الملک الصالح ــ پسر نورالدین محمود ــ سپاهی به فرماندهی برادرش عزالدین مسعود، روانۀ شام کرد و خود به سنجار رفت و عمادالدین زنگی دوم را به محاصره گرفت. صلاحالدین پذیرفت که حمص و حماة را بازپس دهد و حکومت بر دمشق، به نیابت از سوی الملک الصالح امیرزادۀ جوان، در دست وی بماند، اما سیفالدین سراسر شام را خواستار شد. صلاحالدین آمادۀ پیکار گشت و سپاه عزالدین را درهم شکست و او را تا حلب تعقیب کرد. سیفالدین پس از آگاهی از این شکست، با عمادالدین امیر سنجار صلح کرد و به موصل بازگشت. سال بعد با سپاهی به نصیبین رفت و با کمک سعدالدین گمشتگین بر صلاحالدین تاخت، اما شکست خورد و به حلب گریخت و عزالدین را بر آنجا گماشت و خود به موصل بازگشت و همانجا به مرض سل درگذشت.4. عزالدین مسعودبن مودود (حک 576- 589 ق / 1180-1193 م). سیفالدین در پایان عمر میخواست پسرش معزالدین سنجر شاه را که کودکی 12 ساله بود به ولایت عهدی برگزیند، اما چون از صلاحالدین بیمناک بود، با مشورت امرای خود عزالدین مسعود را که به فرزانگی و دلیری مشهور بود، به حکومت برگماشت و جزیرۀ ابن عمر و دژهای آن را به سنجر شاه داد. در 577 ق / 1181 م الملک الصالح درگذشت و بنابر وصیت او، حلب به قلمرو عزالدین افزوده شد و وی آن را در ازای سنجار به عمادالدین داد. سال بعد صلاحالدین به دعوت مظفرالدین کَوکُبُری که از سوی عزالدین به تیولداری حران منصوب شده بود، عزم جزیره کرد. عزالدین با سپاه به سوی نصیبین رفت، اما چون صلاحالدین از فرات گذشت او به موصل بازگشت و سپاهی برای حفاظت رها روانۀ آن دیار کرد. صلاحالدین به سرعت به سوی رها رفت و آن را تسخیر کرد و کوکبری را بر آنجا و حران گمارد و پس از تصرف رقه، خابور، قرقیا، ماکِسین و عُرابان، عزم نصیبین کرد و شهر را گرفت و به موصل راند. عزالدین سپاهی گرد آورد و اَرْبِل و سنجار را به مال و مرد، مدد رسانید و آمادۀ نبرد شد. صلاحالدین به پیکار آغاز کرد، اما، ناکام شد و به سنجار رفت و پس از گشودن آن دیار به سوریه بازگشت. او همواره در پی تسخیر موصل بود و حتی کوشش خلیفه الناصرلدینالله در 579 ق / 1183 م برای ایجاد صلح به نتیجه نرسید. صلاحالدین مدتی بعد به موصل تاخت، اما باز توفیق نیافت و به مَیّافارِقین رفت و پس از تسخیر آن به موصل بازگشت و آنجا را به محاصره گرفت. رسولان در میانه به وساطت پرداختند. در این وقت صلاحالدین بیمار شد و به حران رفت و سرانجام با میانجیگری مجاهدالدین قایْماز (از امیران بزرگ عزالدین) صلح برقرار شد به این شرط که شهر زور و توابع آن و همۀ مناطق ماوراء زاب به صلاحالدین تسلیم شود و خطبه و سکه به نام او کنند (581 ق / 1185 م). در 587 ق / 1191 م عزالدین مسعود به قصد تنبیه برادرزادهاش سنجرشاه که از او در نزد صلاحالدین سعایت میکرد، به جزیرۀ ابن عمر هجوم برد، اما به شفاعت امیر سنجار و امیر اربل، صلح برپا شد به این شرط که نیمی از نواحی جزیره به قلمرو عزالدین بپیوندد. پس از مرگ صلاحالدین، اتابک عزالدین، به نصیبین رفت و از آنجا با برادرش عمادالدین به رها تاخت، اما در تلموزون بیمار شد و اندکی بعد به موصل بازگشت و در همانجا درگذشت. او را در مدرسهای که خود بنا کرده بود، به خاک سپردند.5. نورالدین ارسلان شاه اول (حک 589-607 ق / 1193-1211 م)، پس از پدرش عزالدّین مسعود به حکومت نشست. در 594 ق / 1198 م نصیبین را از دست پسر عمش قطبالدین محمد خارج ساخت، ولی همین که آنجا را ترک کرد، قطبالدین باز بر آن چیره شد. سال بعد به درخواست الافضل پسر صلاحالدین، همراه با قطبالدین محمد و معزالدین سنجر شاه روانۀ ماردین شد و آنجا را از محاصرۀ الکامل پسر العادل ایوبی رهانید، اما چون الملک الظاهر برادر الافضل از او خواست خطبه به نام وی بخواند، نیت بگردانید و ناامید گردید و به موصل بازگشت. در 597 ق / 1201 م پس از گفتوگو با الظاهر، به قلمرو العادل در جزیره، حران و رها تاخت. الفایز ایوبی، فرزند العادل، پیشنهاد صلح داد و او به علّت آنکه مرگومیر در سپاهش افتاده بود، پذیرفت و به موصل بازگشت. در 600 ق / 1204 م به بهانۀ آنکه قطبالدین امیر سنجار و نصیبین خطبه به نام العادل ایوبی کرده است، به آنجا حمله برد، اما الاشرف ایوبی همراه مظفرالدین کوکبری که پیش از آن به اطراف موصل تاخته و نینوا را تاراج کرده بود، به کمک قطبالدین بر نورالدین تاخت و او را به موصل واپس راند. در 606 ق / 1209 م با العادل ایوبی بر ضد قطبالدین همداستان شد. العادل پس از تسخیر نصیبین و خابور، سنجار را به محاصره گرفت، اما نورالدین از بیم آنکه العادل در قلمرو او نیز طمع کند، امیران اطراف را به اتحاد در برابر او خواند و سرانجام با وساطت خلیفه الناصرلدینالله صلح برقرار شد. نورالدین ارسلان شاه پس از 17 سال حکومت، بهدنبال یک بیماری طولانی درگذشت.6. عزالدین مسعود دوم، الملک القاهر (حک 607-615 ق / 1210- 1218 م). پس از مرگ ارسلان در 9 سالگی، زیر نظر امیر بدرالدین لؤلؤ به حکومت پرداخت. برادرش عمادالدین نیز به امارت دژ عَقْرْ و شوش گماشته شد. عزالدین مسعود همواره بیمار بود و در موصل اقامت داشت و 8 سال بعد در 17 سالگی درگذشت.7. نورالدین ارسلان شاه دوم (حک 615-616 ق / 1218- 1219 م). وی در کودکی در حالی که عمش عمادالدین صاحب دژ عقر و شوش داعیۀ حکومت داشت، به تدبیر و یاری بدرالدین لؤلؤ به جای پدر نشست. عمادالدین با تحریک سپاهیانی که در دژ عمادیه بودند، آنها را واداشت تا قلعه را به او تسلیم کنند. آنگاه نایب بدرالدین را گرفت و دربند کرد. بدرالدین لؤلؤ سپاه آراست و عمادیه را به محاصره گرفت. در نبردی خرد که رخ داد، مقدمِ سپاه بدرالدین شکست خورد و خود او به ناچار بازگشت و عمادالدین قلاع هَکّاریَّه و زوزان را تصرف کرد. بدرالدین لؤلؤ بار دیگر سپاه آراست و در نزدیکی دژ عقر با عمادالدین روبهرو شد و لشکر او را بشکست و او به اربل گریخت. چندی بعد به وساطت خلیفه الناصر لدینالله و الملک الشرف ایوبی در میانه صلح شد و در همان اوقات نورالدین ارسلان شاه درگذشت.8. ناصرالدین محمود (حک 616-631 ق / 1219-1234 م)، پس از مرگ نورالدین ارسلان شاه، بدرالدین لؤلؤ پسر دیگر عزالدین مسعود را که کودکی 3 ساله بود بر تخت نشاند و خود به نیابت از او حکومت را در دست گرفت. در این میان دوباره عمادالدین با مظفرالدین کوکبری در قلمرو ناصرالدین محمود طمع کردند و به موصل تاختند. بدرالدین لؤلؤ با اندک مردانی که الاشرف ایوبی به یاری او فرستاد، به مقابله شتافت که شکست خورد، ولی دوباره سپاه آراست و آمادۀ نبرد شد و سرانجام با این شرط که هریک قلمرو خود را داشته باشند، صلح شد. عمادالدین یک بار دیگر در همان سال بر موصل تاخت، اما شکست خورد و عقب نشست. ناصرالدین محمود همچنان که زیر نظر و نفوذ کامل لؤلؤ بود در 18 سالگی در موصل درگذشت. پس از او بدرالدین لؤلؤ و پسرانش تا 660 ق / 1262 م، که مغولان بر موصل چیره شدند، به استقلال فرمان راندند.برخی از مورخان، دورۀ حکومت 29 سالۀ لؤلؤ و فرزندان او را، سلسلۀ فرعی اتابکان موصل به شمار آوردهاند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید