ابن اشعث
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 18 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222315/ابن-اشعث
پنج شنبه 28 فروردین 1404
چاپ شده
3
اِبْنِ اَشْعَث، عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قیس بن معدی كرب اشج كندی ازدی كوفی (د 85 ق/ 704 م)، منسوب به خاندان حارث بن معاویة بن كنده، از قبیلۀ بزرگ كندۀ حضرموت در جنوب عربستان و یكی از رجال نظامی و سیاسی بنی امیه. خاندان ابن اشعث در میان قبیلۀ كنده و دیگر قبایل مجاور عرب از اعتبار خاصی برخوردار بودند (نک : نصر بن مزاحم، 22-23، 409-410؛ یاقوت، ذیل حضرموت) و از این روست كه میمون بن قیس اعشی (د ح 630 م)، شاعر عصر جاهلیت، قیس، نیای بزرگ عبدالرحمن را در قصیدهای به عنوان رئیس قوم ستوده است (ابن خلكان، 6/ 334). قیس در حدود 625م در یك نزاع قبیلهای به قتل رسید. از او فرزند و جانشینی مستعد و زیرك به نام اشعث بر جای ماند كه در تاریخ 30 سالۀ خلفای راشدین نقشهایی ایفا كرد. روابط اشعث و فرزندان وی با خاندان علی (ع) و شیعیان در آغاز خوب بود، ولی رفته رفته به سردی و سپس به خصومت گرایید. نخستین بار كه عبدالرحمن، نوادۀ اشعث را در عرصۀ سیاست میبینیم، هنگامی است كه پدرش، محمد، در مجلس عبیدالله بن زیاد به گفت و گو نشسته است. عبدالرحمن ناگهان وارد دارالحكومه میشود و پدر را از محل اختفای مسلم بن عقیل آگاه میكند (طبری، 2/ 242). قیام مختار بن ابی عبیدة ثقفی با داعیۀ انتقام و خونخواهی از كشندگان خاندان رسول (ص)، عبدالرحمن را یكباره به سوی حوادث سیاسی كشانید. او در این زمان همراه قبیلهاش بیشتر در خدمت زبیریان بود. مثلاً در 66 ق/ 686 م به سركردگی سپاهی در حجاز اقامت داشت تا مدینه را از لشكریان بنیامیه حفظ كند (بلاذری، 5/ 152) و مالیات آن شهر را وصول نماید (همو، 4(2)/ 60). با اینهمه در آغاز، سیاست مماشات و آشتی موقت با مختار را دنبال كرد و حتی با پدرش محمد بن اشعث، كه آمادۀ پیكار با مختار شده بود، مخالفت نمود كه البته این موضعگیری را نباید دلیلی بر قبول همۀ اقدامات مختار از سوی وی دانست. عبدالرحمن در اوایل 67 ق/ 686 م به بصره بازگشت و چون پدرش را همراه اشراف كوفه در جنگ علیه مختار دید، فوراً به كمك وی شتافت و مُصعب بن زبیر، حریف سرسخت مختار، را تقویت و حمایت نمود. قتل محمد بن اشعث در آخرین روزهای نبرد و هلاكت دو فرزندش در جریان این وقایع، نفرت و كینۀ عمیق عبدالرحمن را نسبت به شیعیان شدت بخشید و به انتقام خون پدر و برادران، زندانیان شیعی و حتی اسیران هم قبیلهاش را از دم تیغ گذراند (طبری، 2/ 739 به بعد؛ بلاذری، 5/ 259-260؛ سید، 96).
از فرزندان متعدد محمد بن اشعث، بجز عبدالرحمن دو تن دیگر به نامهای اسحاق و صبّاح در عرصۀ سیاست و جامعۀ شهر كوفه فعالیت داشتند. اسحاق كه در 66 ق گروهی از افراد قبیلۀ كنده را در جنگ علیه مختار رهبری میكرد، به هنگام امارت حجاج در عراق، سرپرستی سپاه كوفه را بین 75 تا 76 ق در طبرستان برعهده گرفت و بعدها نیز چندی علیه گروه خوارج در رامهرمز جنگید (طبری، 2/ 857 به بعد، 1018 به بعد؛ ابن اثیر، 4/ 366). او بیشتر جانب حجاج را نگاه میداشت و در قیام برادرش عبدالرحمن شركت نكرد. برادر دیگر، صباح بن محمد بن اشعث، همان است كه در 77 ق در نبرد سختی با خوارج، قطری بن فجائه، رهبر یكی از گروههای بسیار خطرناك این فرقه را به هلاكت رساند (طبری، 2/ 1018- 1019). او نیز در شورش برادر برضد حجاج و خلیفه سهمی نداشت. اینكه چگونه عبدالرحمن پس از مرگ پدر، با بودن برادران ارشد، به سرپرستی قبیلهاش رسید، موضوعی است كه هنوز به درستی روشن نشده است. احتمالاً رشد و تربیت اولیۀ او نزد والدین مادرش ام عمرو، دختر سعید ابن قیس از قبیلۀ همدان، عاملی در جهت همبستگی و حمایت همدانیان برای او بوده است، وانگهی محبت فوقالعادۀ وی به پدرش، او را مدتها از جریانهای ضد اموی دور نگاه میداشت. در هر حال عبدالرحمن كه در این وقت (67 ق) حدوداً جوانی 27 ساله بود، جانشین پدر شد و ریاست قبیلۀ كنده را به دست گرفت.
مصعب بن زبیر پس از رهایی از قیام مختار، به اشراف عرب تكیه كرد و آنان را از پشتیبانان حكومت خود به شمار آورد و سرانجام شیعیان بار دیگر از صحنه طرد شدند. چنین به نظر میرسید كه پس از قیامهای مكرر، زمان آرامش و امنیت در كوفه فرا رسیده باشد، اما چند سال بعد معلوم گردید كه شیعیان هنوز در جامعه حضور دارند و از سوی دیگر اشراف عرب هم پیمانان قابل اعتمادی برای آل زبیر نخواهند بود. مصعب كه اینك سودای حكمرانی در بلاد شرق اسلامی را نیز در سرداشت، برای تحقق هدفش از رقابت اشراف و سران قبایل سود جست. او كه از قدرت نامحدود مهلب بن ابی صفره، رئیس یكی از قبایل متنفذ اعراب جنوبی و رقیب عبدالرحمن بیمناك بود، وی را از ولایت فارس معزول كرد و عبدالرحمن را به جایش منصوب نمود (بلاذری، 5/ 276)، لیكن با مداخلۀ عبدالله بن زبیر، كه خود را در حجاز خلیفه خوانده بود، بعد از چندی حكومت مهلب ابقا گردید. با بازگشت پیروزمندانۀ مهلب به مقام حكمرانی، روابط عبدالرحمن و آل زبیر رو به سردی نهاد، اما فوراً به نزدیكی و پیوند با آلمروان نگرایید. چون از یك طرف بقیۀ طوایف اعراب جنوبی از او حمایت میكردند و از سوی دیگر هنوز پیمان اتحاد با زبیریان به اعتبار خود باقی بود. اگرچه اختلاف سران دو قبیلۀ آل مهلب و آل اشعث همچنان ادامه یافت و حتی در جریان قیام چندین سالۀ عبدالرحمن مانع هرگونه همراهی و همكاری برضد حجاج و خلیفه گردید، لیكن سنگینی وزنۀ سیاسی هنوز به نفع آل اشعث متمایل بود. عبدالرحمن با مناسبات حسنهای كه از طریق پسر عمش عبدالله بن اسحاق بن اشعث، مشاور بِشْر بن مروان، برادر خلیفه و حاكم كوفه (73-75 ق/ 692-694 م) با بنیامیه داشت (طبری، 2/ 816؛ ابن اثیر، 4/ 331) و نیز به لطف روابط خویشاوندی با خلیفه ]یكی از خواهران عبدالرحمن بن محمد بن اشعث همسر مَسلمة بن عبدالملك بن مروان بود[ (سید، 94-93)، قدرت این كار را بالفعل داشت كه زبیریان را از بین النهرین بیرون براند یا دست كم اسباب گرفتاری آنان شود.
دو سال اول حكومت آل مروان در كوفه از هر جهت برای خاندان اشعث قرین موفقیت بود. برادر عبدالرحمن، اسحاق بن محمد بن اشعث، از نزدیكان و محارم حكمران جدید، به سركردگی سپاه اعراب در طبرستان منصوب شد و سرانجام به شخص عبدالرحمن فرماندهی قسمتی از سپاه، در مقابله با حملات ناگهانی شبیب رهبر بزرگ ازارقۀ خوارج، واگذار گردید (طبری، 2/ 826؛ ابن اثیر، 4/ 343).
در 80 ق/ 699 م نیز حجاج حكومت سیستان و مأموریت جنگ با خوارج آن خطه را به عبدالرحمن سپرد و او را با سپاهی گران و پر زرق و برق، كه به جیش الطّواویس (سپاه طاووسان) شهرت یافت، روانۀ آن دیار كرد (طبری، 2/ 1042-1046؛ قس: جاحظ، 2/ 245). یك سال بعد بود كه كل این نیرو همراه جنگجویان سیستان و دیگر مناطق جنوب شرقی ایران، به قصد عزل حجاج و استیلای عراق، قیام تاریخی ابن اشعث را تحقق بخشیدند. در فاصلۀ 77-80 ق ذكری از ابن اشعث در منابع نیست. ظاهراً روابط او و حجاج به تیرگی گراییده، ولی هنوز كاملاً گسسته نشده بود، زیرا هم ابن اشعث به دستگاه خلافت وفادار بود و هم حجاج به آل اشعث تكیه داشت؛ اما واقعیت این است كه عبدالرحمن قبل از عزیمت به مأموریت جدید، همانند بسیاری از اشراف كوفه، دائماً اندیشۀ شورش علیه حجاج را در سر داشت و این هنگامی بود كه حجاج تقریباً تمام دشمنان و حریفانش را از بدو زمامداری تا آن وقت از صحنه به در كرده بود. علل اساسی اعزام ابن اشعث به سیستان به شرح زیر قابل توجیه است: 1. ناآرامیهای چند ساله در عراق، نظیر قیام ابن جارود در 76 ق، شورش مطرف بن مغیره در 77 ق و قیام زنگیان بصره به رهبری «شیر زنگی»، كه همه بعد از زمامداری حجاج در عراق روی داد، او را مصمم ساخت تا برای پیشگیری از یك آشوب همگانی، سران ناراضی و با نفوذ را، دست كم برای حل موقت این معضل اجتماعی، از شهرهای كوفه و بصره دور نگه داشته و آنان را در منطقۀ دیگری در جهت سیاست بنیامیه سرگرم سازد. 2. احتمالاً حجاج در این اندیشه بود تا ابن اشعث را كه نفوذش در بین قبایل عرب جنوبی دائماً افزایش داشت، برای همیشه از بینالنهرین خارج كند؛ اما این كار فقط با سپردن مسئولیت جنگی بر ضد خوارج در یك منطقۀ دور از عراق امكانپذیر نبود و میبایست عنوان حكومت یكی از بلاد اسلامی را نیز به آن منضم مینمود. در این وقت با شكست عُبیدالله بن ابی بكره حاكم سیستان، از رتبیل كه در 78 ق از سوی حجاج به آن سرزمین رفته بود، فرصت مناسب به دست حجاج افتاد، تا ابن اشعث رئیس متنفذ كنده را با تجهیزات و ساز و برگ كافی به آن خطّه گسیل دارد. 3. قدرت طلبی روزافزون مهلب بن ابی صفره و خاندان او در شرق سرزمینهای اسلامی، باعث نگرانی شدید حجاج شده بود. اعزام ابن اشعث به آن سامان و خصومت دیرینۀ قومی آل اشعث و آل مهلب میتوانست حرص و طمع مهلبیان را محدود كند (سید، 179). 4. خطای حجاج در ارزیابی جسارت و جاه طلبی ابن اشعث؛ اسماعیل بن اشعث، عموی عبدالرحمن، حجاج را از واگذاری حكومت سیستان به برادرزادۀ خود برحذر داشت، ولی وی وقعی به این اخطار اسماعیل نگذاشت و گفت تو برادرزادهات را نمیشناسی، او از من واهمه دارد و بر ضد من اقدامی نخواهد كرد (طبری، 2/ 1044؛ ابن اثیر، 4/ 455). 5. ابن اشعث مردی زیرك و با فطانت بود و حجاج هرگز نتوانست از نقشههای سرّی او باخبر شود. وی در آغاز حقیقتاً قصد همكاری كامل با حجاج را در تمام زمینههای نظامی و اجتماعی داشت و حتی برای رضایت خاطر او و علاقۀ شدید حجاج به قرآن، یك سال وقت خود را صرف از بر كردن قرآن نمود، اما در برابر تحقیرها و تهدیدهای حجاج واكنشی شدید نشان میداد (طبری، 2/ 1043؛ سید، 175). 6. عبدالرحمن از قبیلۀ سرشناسی بود كه در 40 سال اول خلافت بنیامیه، همكاری با امویان را در برابر دولتمردان و مراكز قدرت دیگر، ترجیح میدادند. این سوابق و گذشتۀ عبدالرحمن، به عنوان رئیس قبیلۀ كنده، كه دائماً به نجیب زادگی خود میبالید، او را مردی متكبر و متفرعن ساخته بود و حجاج را، با وجود مخالفتهای شخصی با وی، در وضعی قرار داد كه نهایتاً حكومت سیستان را با اختیارات نامحدود به وی سپرد (همو، 179-180).
در تابستان 80 ق/ 699 م دو لشكر بصره و كوفه در شهر اهواز سپاه واحدی را تشكیل دادند و به فرماندهی عبدالرحمن به سوی سیستان عزیمت كردند. او در زرنج (زرنگ) كه تابع حكومت اسلامی و در دست مسلمانان بود، اندكی توقف كرد. سپاهیان در خارج شهر اردو زدند و او خود با تعدادی از ملازمان و سران لشكر در شهر اقامت نمود (طبری، 2/ 1044-1045؛ ابن اثیر، 4/ 455). ابن اشعث در ماموریت سیستان 3 هدف داشت: 1. سركوب گروهی از سپاهیان آشوبگر عرب كه با استفاده از هرج و مرج ناشی از شكست ابی بكره در بعضی مناطق كرمان و سیستان علم استقلال برافراشته بودند؛ 2. استیصال و انهدام كامل خوارج سیستان؛ 3. ادامۀ جنگ با رتبیل در جهت توسعۀ قلمرو اسلامی و اخذ خراج سالانه (سید، 184-185). چون بر رتبیل مسلّم گردید كه ابن اشعث، حاكم جدید سیستان، به چه منظور و برای چه هدفهایی به این منطقه اعزام شده است، تصمیم گرفت ابتدا از طریق مذاكره و مكاتبه و فرستادن نمایندگان مخصوص، افكارِ صلح جویانۀ خود را به حكام عرب به ویژه ابن اشعث، نشان دهد. حتی دستور داد تا كلیۀ گروگانها و اسرای عرب را، كه در نبرد با ابن ابی بكره به چنگ آورده بود، آزاد كنند كه در میان آنان عُقیب بن سعید بن قیس الهمدانی، دایی ابن اشعث نیز دیده میشد. رتبیل قصد داشت در جوار مسلمانان با صلح و آرامش حكمرانی كند و رسماً اعلام نمود كه هرگاه اعراب به خاك وی حمله نكنند، آماده است تا خراج را نیز همه ساله بپردازد. از آن سو ابن اشعث كه نیت صلح طلبانۀ رتبیل را حمل بر ضعف و زبونی وی كرده بود، آمادۀ مصاف با حریف گردید. او به عنوان فرمانده چنین سپاهی با عظمت قصد داشت با قدرت نمایی نظامی، كل منطقۀ سیستان را تحت استیلای خود درآورد تا هم رتبیل را كاملاً مطیع اعراب كرده باشد و هم ضرب شستی به خوارج كرمان و سیستان بنماید. رتبیل با نقشۀ قبلی و یك عقب نشینی حساب شده سعی كرد این بار نیز سپاهیان عرب را به تعقیب افرادش وادارد و آنان را به خاك خود كشاند و بعد با استفاده از فضای خالی موجود و مواضع آماده، بر دشمن ناآشنا به منطقه هجوم برد و ارتباط آنان را از مركز فرماندهیشان قطع كند و با این روش مسلمانان را شكست دهد. اما اعراب این بار با احتیاط عمل كردند و هر قلعه و روستا و شهری را كه اشغال میكردند، فوراً با چاپار به یكدیگر مرتبط مینمودند و تمام نواحی اطراف را زیر نظر میگرفتند و با احداث قرارگاه و استقرار نیروهای رزمی نقشۀ تصرف شهر دیگری را میریختند. ابن اشعث با این تاكتیك ویژه یقین داشت كه تمام منطقۀ سیستان را در دراز مدت به دست خواهد آورد. او با اینكه در تمام نقشههایش موفق بود، ناگهان در اواخر 80 ق به برادرش قاسم بن محمدبناشعث، كه از شهر رُخَج پیش روی به داخل ملك رتبیل را تدارك میدید (طبری، 2/ 1045-1046؛ ابن كثیر، 9/ 35)، موقتاً دستور توقف داد و هرگونه تهاجم و نفوذ به خاك دشمن را تا بهار سال آینده به تعویق انداخت (طبری، همانجا، «به روایت ابومخنف»؛ ابن اثیر، 4/ 455). ابن اشعث اخبار پیروزیهای سیستان را به امیر عراق اطلاع داد و چون ادامۀ جنگ را در زمینهای یخبندان و كوهستانی در زمستان مصلحت ندید، در نامهاش قید كرد كه پس از تسجیل مالكیت سرزمینهای مفتوحه و جابهجایی اعراب در مناطق اشغالی، نبرد با رتبیل را در بهار از سرخواهد گرفت. حجاج كه اندكی قبل از وصول این مكتوب، قوای امدادی مجهزی به سرپرستی صباح بن محمد بن اشعث، برادر عبدالرحمن، به سیستان اعزام كرده بود، از توقف عملیات نظامی به شدت برافروخته شد و نامهای سخت توهین آمیز به عبدالرحمن نوشت (طبری، 2/ 1052-1053). بدین ترتیب خصومت و كینۀ دیرینۀ طرفین بار دیگر ظهور كرد و ابن اشعث و اشراف عراق را به گشودن جبهۀ تازهای بر ضد حجاج برانگیخت. منابع موجود مطلقاً از پاسخ نامۀ حجاج چیزی نمیگویند، ولی همگی دراین امر وحدت نظر دارند كه عبدالرحمن وقعی به نامۀ او ننهاد. در نامۀ دوم حجاج به نظامیان فرمان داد كه زمینهای سیستان را شخم بزنند و در آن بذر بیفشانند، زیرا تا حصول پیروزی نهایی آنان را فرا نخواهد خواند (قس: ابن كثیر، 9/ 35). این مكتوب طنزآمیز امیر تأثیر بسیار نامطلوبی در سربازان عراقی به جای گذاشت. آنان یقین داشتند كه فتح كابل مدتها طول خواهد كشید؛ لذا دوری آنان از خانواده و اقامت در سرزمین بیگانه برای زمان نامعلوم و نیز ارضای مطامع شخص حجاج، مستمسكی برای قرّاء و فقهای همراه سپاه گردید تا از «تجمیرِ» لشكریان [= حداكثر زمان اعزام سرباز به جنگ و دوری او از اهل و عیال كه حدود 4-6 ماه تعیین شده است (عسكری، 2/ 189-190)] در جهت شورش آنان علیه حجاج استفاده كنند و خطابههای مؤثری در رد «تجمیر» و بر ضد حجاج ایراد نمایند (طبری، 2/ 1054؛ ابن اثیر، 4/ 462-463؛ سید، 190-193). حجاج خود را فقط با ارسال نامه مشغول نمیساخت، بلكه سودای دیگری در سر داشت. در سومین مكتوبش به عبدالرحمن فرمان داد یا جنگ با رتبیل را دوباره ادامه دهد و یا فرماندهی سپاه را به برادرش اسحاق، حامل نامه، واگذار نماید. او میپنداشت كه شاید با تعویض فرماندهی در خاندان اشعث بتواند به هدف برسد. عبدالرحمن برادرش را با تهدید مرگ وادار به سكوت كرد (طبری، 2/ 1053) و با حمایت كامل اشراف و قراء و بیعت جنگجویانی كه بازگشت به عراق را، برای عزل حجاج، به فتح نامعلوم كابلستان ترجیح میدادند، تصمیم نهایی را برای رهبری قیام اتخاذ كرد (احتمالاً 81 ق/ 700 م). از اشعار اعشی همدان (د 83 ق)، به عنوان یك شاهد عینی، چنین استنباط میشود كه ائتلاف سران قبایل بزرگ عرب همچون مذحج، همدان، بكروقیس عیلان، با وجود خصومتهای قدیمی و ویژگیهای قومیشان، برای شركت دستهجمعی در شورش علیه حجاج (همو، 2/ 1055- 1057؛ ابن اثیر، همانجا؛ ابوالفرج، 6/ 59) بیانگر این واقعیت است كه حجاج تا چه حد اشراف كوفه و بصره را تحت فشار داشته بود، به نحوی كه تعصبات قبیلهای را موقتاً كنار گذاشته، همگی متفقاً خواستار تحقق هدفی بزرگ و مشترك شدند. اعشی همدان اردوی ابن اشعث را از سیستان تا بینالنهرین همراهی كرد و رجزها و اشعارش در تجلیل از قیام و رهبر آن، برای تشجیع سربازان با آواز دلنشین احمد نسبی، خوانندۀ معروف عرب، خوانده میشد (همو، 6/ 33-62). اعشی در جریان شورش ابن اشعث اسیر شد و به دستور حجاج در 83 ق كشته شد. او گر چه در قصیدهاش ذكری از قبیلۀ تمیم، بزرگترین و مجهزترین قبیلۀ اعراب سیستان، نكرده است، ولی چون رئیس و نمایندۀ آن عبدالمؤمن بن شبث بن ربعی در شروع این حركت همیشه خطبههای تند و شدیداللحنی بر ضد حجاج ایراد میكرد، میتوان آن را دلیل روشنی بر حضور این قبیله در قیام دانست (طبری، 2/ 1054؛ سید، 197). پس از اینكه اردو از هر جهت آماده شد، ابن اشعث، رتبیل را از ماجرا آگاه ساخت و به او پیشنهاد صلح داد. رتبیل كه سخت سرگرم اقدامات تدافعی بود و ابداً انتظار چنین حادثهای را نداشت. شگفت زده شد و با كمال شعف آن را پذیرفت. این پیمان نامه كه كلاً به نفع وی تدوین شده بود، مرزها و حدود فعلی سرزمین او را تضمین میكرد و او را، در صورت پیروزی عبدالرحمن بر حجاج، از پرداخت خراج و مالیات به حكومت مسلمین معاف میكرد و در غیر این صورت اخلاقاً مكلف مینمود تا ابن اشعث را به عنوان پناهنده نزد خود نگه دارد. عهد نامۀ صلح برای رتبیل در حقیقت یك پیروزی مضاعف بود، چه اكنون میتوانست گرایش حجاج را نیز نسبت به خود در آینده به حساب آورد و از این وزنۀ سنگین پیمان، اعتبارش را افزایش دهد.
سرانجام عبدالرحمن در تابستان 81 ق با همان سپاه مجهز و ساز و برگ نظامی، اما این بار به قصد استیصال حجاج و استیلا بر عراق، از طریق كرمان و فارس عازم بصره شد. در این بین حادثهای در اردوی وی روی داد كه برای قبیلهاش ناگوار مینمود. اسحاق كه هنوز تهدید برادرش عبدالرحمن را از یاد نبرده بود، برادران دیگر، صباح و منذر، را با خود همداستان ساخت و هر 3 تن با استفاده از یك فرصت مناسب، مخفیانه راه فرار در پیش گرفتند و خود را به سرعت به عراق نزد حجاج رساندند (همو، 199). احتمالاً صباح و منذر برادران ناتنی عبدالرحمن بودهاند و تنها قاسم و عبدالرحمن از امعمرو، دختر سعید بن قیس زاده شده بودند. فرار برادران ظاهراً تأثیر چندانی در پیشرفت قیام نداشت، چه آنگونه كه شاعرۀ عرب، بنت سهم ابن غالب هُجیمی، در مدح لشكر سیستان سروده است، تعداد 70 هزار سرباز (همانجا) و به روایت دیگر (ابن كثیر، 9/ 36) 153 هزار نفر (33 هزار سوار و 120 هزار پیاده) ابن اشعث را در این جنگ همراهی میكردند كه با احتساب حمایت بالقوۀ اهالی بصره و كوفه از اشراف عراق، نیرویی عظیم فراهم شده بود كه حجاج هرگز به تنهایی یارای مقابله با آن را نداشت. قبل از شروع قیام ظاهراً نامههایی بین ابن اشعث و مهلب بن ابی صفره، حاكم خراسان، رد و بدل شده بود كه مورخان به آنها اشاره كردهاند (قس: طبری، 2/ 1058- 1059؛ ابن كثیر، همانجا؛ شباب، 1/ 360)، لیكن بسیار محتمل است كه بعضی از آنها بعدها به منابع موجود ملحق شده باشد تا قیام یزید بن مهلب (101 ق/ 720 م) را بر ضد خلیفۀ اموی (یزید بن عبدالملك) به نوعی توجیه نماید (سید، 197-198). ماحصل این مكاتبات و پیامها، دعوت از مهلب و سپاه خراسان برای شركت در قیام بر ضد حجاج بود كه با سابقۀ خصومت قومی بین این دو قبیله و اعراض مهلب از شورش علیه امیر و مخالفت وی با خونریزی مسلمانان، نتیجه را طبعاً به نفع حجاج پایان داد و قیام به خراسان راه نیافت و حتی مرگ مهلب در 82 ق هیچگونه تغییری را در كل این امور باعث نگردید و پسرش یزید بن مهلب همچنان از حجاج جانبداری كرد.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید