اسب
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 17 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238349/اسب
چهارشنبه 15 اسفند 1403
چاپ شده
1
اسبِ شخصیتهای مذهبی نیز بهواسطۀ حرمت و تقدس صاحبانشان همواره مورد تکریم و احترام مردم قرار گرفته، ازاینرو در مورد هریک، افسانهها و باورداشتهای گوناگونی به وجود آمده است. برای نمونه، مردم سروستان فارس معتقدند که وقتی غرهتراق (رعدوبرق) میآید، اسب حضرت علی(ع) (دُلدُل) از میان ابرها بهتاخت عبور میکند (همایونی، 304). «ذوالجناح» اسب امام حسین(ع) نیز در باور و معتقدات مردم از جایگاه و شأن والایی برخوردار است (برای اطلاعات بیشتر، نک : ه د، ذوالجناح). همچنین مردم برخی مناطق بنابر افسانهها و حکایتهای عامیانه، چگونگی بهوجودآمدن و تقدس و اعجازِ زیارتگاه و اماکن متبرکۀ خود را به حضور و یاریِ اسبسواری نورانی و مقدس در آن محل منتسب میکنند. برای مثال مردم بهویژه زنانِ تهران قدیم در مورد بقعۀ بیبیشهربانو (نک : دبا) اعتقاد داشتند بیبیشهربـانو که دختر یزدگرد ــ پادشـاهایران ــ و همسر امام حسین(ع) بوده، با امام(ع) به کربلا میرود؛ اما چون امام حسین(ع) نمیخواست بیبی دختر شاه ایران، در کربلا اسیر شود، او را سوار بر اسب بالداری میکند و به او میفرماید: به طرف وطنت ایران پرواز کن و همینکه بهایران رسیدی بگو: «یا هو»؛ خداوند جا و منزلت را معین میکند. اسب بالدار بیبی را بهایران میآورد، اما او به جای آنکه «یا هو» بگوید، «یا کوه» میگوید؛ کوه هم دهان بازمیکند و بیبی در میان کوه ناپدید میشود و هنوز هم در آنجا زنده است (مونسالدوله، 137؛ نیز نک : حکمت، 436-437؛ ه د، بیبیشهربانو). از طرفی آراء و نظرهای معبرین وخوابگزاران پیرامون رؤیای اسب ــ که به نوعی بازگوکنندۀ باورها و معتقدات عامیانۀ مـردم هستند ــ حائز اهمیت است. بـا وجود گستـردگی و حجـم زیاد اقوال و تعابیر معبرین، رؤیای اسب در مجموع دلالت بر بزرگی، جلال، مرتبت و عز و جاه دارد. البته این دلالت نسبی است؛ بهاین صورت که هرچه اسبِ دیدهشده در خواب اصیل، خوشاندام، خوشرو و جزو بهترینها باشد، نشانۀ یافتن مال، مهتری و افزونشدن بزرگی و مرتبت و حشمت شخص است؛ در مقابل هرچه اسبِ رؤیتشده در ظاهر و اندامش کاستی و نقص داشته باشد و یا اینکه شخص اسبش را به هر نحوی از دست بدهد، نشانۀ این است که از درجۀ مقام و بزرگی و جلال وی کاسته میشود (برای نمونه، نک : تفلیسی، 51-52 ؛ خوابگزاری، 298). بهزعم جاحظ رؤیای اسب دلالت بر هوای نفس دارد؛ بنابراین اگر شخص در خواب ببیند که صاحب اسبی
سرکش و افسارگسیخته است، نشانۀ نفسِ سرکش و بیعنان وی است. امام صادق(ع) نیز دیدن رؤیای اسب را بر 5 وجه تعبیر نمودهاند: «اول، عزّ؛ دوم، مرتبت؛ سوم، فرمانروایی؛ چهارم، بزرگی؛ پنجم، خیر و برکت» (نک : تفلیسی، 53). گاه رؤیای اسب به زن تعبیر شده است، و چگونگی خصوصیات زن، بسته به گونۀ اسب متغیر است (نک : خوابگزاری، 299). در برخی متون فارسیِ غیر از متون تعبیر خواب نیز به رؤیای اسب اشاره شده است. برای مثال در شاهنامه تعبیر رؤیای «کید» به اسب اشاره دارد (فردوسی، 7 / 17). همچنین در مجملالتواریخ و القصص در فرازی که به میلاد پیامبر(ص) اختصاصیافته، به رؤیای اسب ــ آنجا که موبد موبدان در خواب میبیند که شتران لاغرِ عربی شتران بُختی را فراری میدهند ــ اشاره شده است: « ... و بعضی گویند اسپ دید که شتران [از ایشان] رمیدند ... » (ص 234-235). در نفایسالفنون نیز رنگهای گوناگونِ اسب معیاری برای تعابیر مختلف شده است؛ به این صورت که اگر کسی در خواب ببیند بر اسب سفید سوار است، صاحب مقام پادشاهی میشود و دیدن اسب سیاه دلالت بر ولایت و سیادت دارد (آملی، 128). در برخی متون عربی هم رؤیای اسب نشانۀ تولد پسری دلیر و قدرتمند تعبیر شده است (برای نمونه، نک : دمیری، 2 / 220).
اسب از دیرباز در آیینها و رسوم مردم حوزههای فرهنگی ایران حضوری چشمگیر داشته است. نقش پررنگ اسب در مراسم ایرانیان را میتوان هم در جشنها و رسمهایی که بهصورت بازیهای میدانی برگزار میشده، و هم در آیینها و سوگنمایشها پی گرفت. در برخی آیینها نقش اسب محوریت داشته و جزء مهمی از آن آیین به شمار رفته است. از آن جمله میتوان اشاره کرد به آیین سوگواری «سیاوشان» یا سوگ سیاوش که از قدمت دیرینی برخوردار است (نک : حصوری، جم ؛ نیز ه د، سیاوش)، و یا آیین «چمر» که بازماندۀ آیین سیاوشان است و هنوز در مناطق غربی ایران در میان لرها و کردها، در سوگ بزرگمردِ ایل و طایفه برگزار میشود. در آیین چمر اسب متوفا را با پارچههای رنگی و گاه سیاه میآرایند و کلاه و دستار شخص را بر روی زین اسب میگذارند؛ همچنین تفنگ وی را به نشان شجاعت، واژگون از زین اسب میآویزند و آنگاه اسب را برای آغاز مراسم به وسط چمرگاه میبرند (نک : ه د، چمر، آیین). مردم لرستان و ایلام گاه موی دم و یال اسب را میبُرند کهاین رسم قدمتی دیرین دارد، چنانکه در شاهنامه در داستان رستم و اسفندیار از آن یاد شده است: بریده بش و دم اسپ سیاه / پشوتن همی برد پیش سپاه (نک : فردوسی، 6 / 313). اسب آراستۀ چمری همراه با زین و تفنگ متوفا تداعیکنندۀ دلاوری، شجاعت، مردانگی و مقام والای وی در میان قوم و طایفه است (برای اطلاعات بیشتر، نک : هینلز، 350-354؛ صحراشکاف، 111-116؛ دُرداری، 162؛ گودرزی، حسین، 129-130؛ نیز برای گزارشهای تاریخی، نک : دروویل، 310-311). همچنین از دیرباز اسب یکی از چهارپایان نقشآفرین در نمایشهای ایرانی بوده است. در آیین «زروان»، اسب سفیدْ نماد زندگی، و اسب سیاهْ نماد مرگ به شمار میرفته است. ازاینرو در نمایشهایی که به این دوره منتسب است، بهویژه نمایش «روز مرگ» یا «عروج»، مغهای شبیه «زروکرت» (بازیگران نقش زروکرت) لباسی سفید میپوشیدند وسوار بر اسبان سفید در مقابل سواران سیاهپوش که سوار بر اسب سیاه بودند، قرار میگرفتند (عاشورپور، 1 / 60-62، 78). اسب در ایران پس از اسلام نیز همواره در نمایشهای گوناگون و بازنماییهای شهادت و دلاوریِ امامان(ع) و شخصیتهای بزرگ و مورد احترام مردم حضوری چشمگیر داشته است. برخی سیاحان خارجی در سفرنامههای خود، مصادیقی از نقش اسب در آیینهای مذهبی مردم را ثبت کردهاند. مثلاً اُلئاریوس سیاح دورۀ صفوی، به مراسم سوگواری شهادت حضرت علی(ع) در روز 21 ماه رمضان ــ که در آن دو اسب زیبا که بر پشت آنها کمان، تیر، دستارهای گرانبها و شمار زیادی پرچمهای پیروزی قرار داشته، گردانده میشدهاند ــ اشـاره نموده است (ص 74؛ نیز نک : واله، 85-86؛ آژند، 61-62). همچنین اسب یکی از ضروریترین اجزاء مجالس تعزیه به شمار میرود. در برخی تعزیهها حضور یک اسب کافی بوده است، ولی در برخی دیگر ازجمله «شهادت حر»، «سر راه گرفتن حر بر امام»، «جنگ احزاب»، «جنگ خندق» و «جنگ خیبر» از اسبهای زیادی استفاده میشده است. معمولاً تمکن مالی بانیان تعزیه در فراهمکردن اسبهای زیبا و لوازم مرغوب تأثیر داشته است. در تعزیههای دولت، «ذوالجناح» اسب امام حسین(ع)، از اصطبل شاهی انتخاب میشده است (شهیدی، 418؛ عاشورپور، 2 / 479-484؛ نک : دبا، نیز ه د، تعزیه). در گذشته اسب در تعزیههای زنانه هم به کار میرفته است. در کتاب خاطرات مونسالدوله آمده است: «از مدتی پیش، اسبهای کوچکِ رام را، که «تاتو» میخواندند، برای سواری زنان تعزیهخوان انتخاب میکردند. یک خواجه افسار تاتو را میگرفت و خواجۀ دیگر هم در رکاب زن تعزیهخوان حرکت میکرد» (ص 98). اما مهمترین و چشمگیرترین نقش اسب در مراسم سوگواری مردم ایران، حضور آن در دستههای عزاداری عاشورای حسینی بوده است. به گزارش ماسه در این روز در دو طرف خیابان، قطاری از اسبهای یدکی با زین و یراق زیبا و مجلل در حرکت بود؛ افسار هریک از این اسبها در دست مردی قرار داشت که خود بر اسب لختی نشسته بود (I / 126). در اغلب شهرها مردم اسب سفید زیبایی را با لکههای خون و زخمها و تیرهای ساختگی، بهعنوان «ذو الجناح» در دستۀ عزاداری حرکت میدادند (برای نمونه، نک : همو، I / 134؛ لهساییزاده، 131-132؛ حاتمی، 50-51؛ پورکریم، 92-93). ویلسن در 1314 ق / 1896 م ضمن بازدید از تبریز، شاهد دستۀ عزاداری روز عاشورا در این شهر بوده و به حضور اسب در آن اشاره کرده است. به گزارش وی، دراین مراسم اسبی با سازوبرگ مجلل و بدون سوار بهعنوان اسب امام حسین(ع)، و اسب دیگری که دو کبوتر سفید را حمل میکرده، وجود داشته است (این کبوتران خبر شهادت حسین(ع) را به شهرهای دیگر میبردند). همچنین وی از اسبهایی یاد کرده که کودکانی با سر و روی خونآلود پشت آنها بسته شده بودهاند (ص 190؛ نیز نک : ماسه، I / 125-126). رسم خاکسپاری اسب از دیگر رسوم کهن ایرانیان است. اهمیت و منزلت اسب در برخی جوامع تا جایی است که اسبهای خاصی را ازجمله اسبی که صاحبش فوت شده بود و یا در میان اسبها شهره و شاخص به شمار میرفت و یا همراه اسبهای دیگر در جنگی کشته میشد، طی مراسمی ویژه به خاک میسپردند. داستان خاکسپاری رستم و رخش در زابل مؤید همین مطلب است (نک : فردوسی، 6 / 334- 338). مستندات و یافتههای باستانشناسی حاکی از آن است که رسم خاکسپاری اسب نزد اقوام سکایی رایج بوده است. گورهای یافتشده در کِلورَز در درۀ سپیدرود در رستمآباد گیلان اشاره به این نوع خاکسپاری دارد (موسوی، 480، 530). نمونههای دیگری از این نوع رسم خاکسپاری، در گورکانهای یخزده از زیستگاههای سکاها مشاهده شده است. در یکی از گورهای منطقۀ پازیرک در آلتایی، بخشی از مومیایی خشکِ یک سردار به طور کامل و سالم از گورکان شمارۀ 3 قلعۀ چین به دست آمده است؛ این سردار را به گونهای مجلل، با اسب و تمامی پوشاک و جنگافزار در تابوتی چوبین به خاک سپردهاند. قسمتی از بازنگاری خالکوبیهای این سردار یک اسب بالدار را با سری عجیب نشان میدهد که نگارههایی از شاهین بر سر و سینه و دم آن دیده میشود (نشان زرین گریفون). تداوم این رسم را میتوان در ترسیم نقش اسب و سوار، به همراه جنگافزار شکار در گورنگارههای برخی نقاط ایران بهویژه لرستان مشاهده کرد (نک : ایزدپناه، 1 / 457). از طرفی اسب از دیرباز رونقبخش مراسم جشنهای ایرانیان نیز بوده است، و غالباً بهعنوان بهترین و شایستهترین وسیلۀ حملونقل و یا برای نمایشهای سرگرمکننده به کار میرفته است. بارزترین حضور اسب را میتوان در مراسم عروسی مردم مناطق مختلف ایران بهویژه جامعۀ عشایری و روستایی پی گرفت. مردم اغلب نواحی برای بردن عروس به خانۀ داماد و یا آوردن داماد از حمام، از اسبهای تزیینشده و زیبا استفاده میکردند. مثلاً در شهرهای شمالی خراسان رسم بود که هنگام آمادهشدن عروس برای رفتن به خانۀ داماد، پدر و مادر و یا برادر عروس بازوان او را میگرفتند و سوار بر اسبی میکردند که بر گردنش شالهای ابریشمی زیبا بسته شده بود؛ سپس افسار اسب را مردان رشیدی از خانوادۀ داماد به دست میگرفتند. همچنین پشت عروس پسربچۀ 4 یا 5 سالهای را سوار میکردند، زیرا باور داشتند با این عمل اولین فرزند عروس، پسر خواهد شد. همچنین چند تن از مردان و جوانان خانوادۀ داماد، سوار بر اسبهای خود، عروس را همراهی میکردند و یکی از آنها چنین میخواند: «اسب کهر را بیاورید تا عروس سوار شود؛ اجازه دهید تا عروس از خانه درآید؛ از 3 خواهر، این یکی عروس شد، و به اسب عروسی سوار گردید؛ کمر عروس را بستند؛ به اسب سوارش کردند ... » (میرنیا، فرهنگ ... ، 73-76؛ نیز نک : افشار، نگاهی ... ، 164، مقدمهای ... ، 2 / 639، 823-824؛ ساعدی،144؛ درداری، 155). مسابقات اسبسواری و انجام حرکات نمایشی گوناگون با اسب ازجمله سرگرمیهای مردم در مراسم عروسی و دیگر جشنها بوده است (برای نمونه، نک : همو، 129؛ عزیزی، 314؛ اسدی، 2 / 680؛ افشار، همان، 1 / 293-294، 306، 339). نمایش موسیقایی «اسب چوبی» ــ که دارای ریشههای حماسی و اسطورهای است ــ یکی از مهیجترین نمایشهای جشن عروسی بهویژه در روز حمامرفتن عروس و داماد، در میان مردم برخی مناطق خراسان به شمار میرود. دراین نمایش، رقصنده یا چوبباز درحالیکه شمشیری به دست دارد، در داخل اسب چوبی قرار میگیرد و با نوای سرنا و دهل نوازندگان محلی، حرکات نمایشی خاصی انجام میدهد. اسب چوبی با پارچههای رنگارنگ تزیین شده است و رقاصان و چوببازان دور آن به چوببازی میپردازند. نحوۀ اجرای این نمایش در مراسم عروسی به این صورت است که عروس سوار بر اسب، در یک سو، و داماد نیز سوار بر اسبی دیگر، در مقابل هم قرار میگیرند و سیبی را به سوی یکدیگر پرتاب میکنند؛ سیب به هر طرف که برود، اسب چوبی و رقصندگان نیز به آن سمت حرکت میکنند. در این نمایش معمولاً اسب سفید نمایندۀ خانوادۀ عروس، و اسب قرمز نمایندۀ خانوادۀ داماد است. در بخش پایانی نمایش، نزاعی ساختگی بین خانوادۀ عروس و داماد سر میگیرد که طی آن سواران با یکدیگر به نبرد میپردازند (نک : صالحپور، 17). گاه نمایشهای سوارکاری، معیاری برای آزمودن قدرت بدنی و سوارکاری داماد به شمار میرفته است. مثلاً در میان کردان رسم بود نزدیکان عروس و داماد سوار بر اسب، در میدان خارج از روستا یا سیاهچادر گِرد یکدیگر حرکت میکردند؛ داماد باید با چابکی و زبردستی خود را از میان سواران خارج میکرد و عروس را که بر اسب نشسته بود، میربود و بر پشت خود مینشاند و بهتاخت فرار میکرد. اگر خویشان عروس هنگام تعقیب، داماد را میگرفتند، عدم لیاقت و کفایت داماد ثابت میشد و عروس از ازدواج با داماد امتناع میکرد ( افشار، همان، 1 / 231). همچنین اسب در جشنهایی که مردم به مناسبت نوروز برگزار میکردند، حضوری چشمگیر داشته است. ازجملۀ این جشنها میتوان به جشن «میر نوروزی» اشاره کرد (برای نمونه، نک : فقیری، آداب ... ، 63-64).
اسب از دیرباز یکی از مهمترین عناصر بازیهای میدانی ازجمله چوگان (نک : آذرنوش، 12 / 165-172؛ نیز نک : ه د، چوگان) و یا بُزکشی (نک : دبا) بوده است. مسابقات اسبدوانی نیز ازجمله بازیهای محبوب مردم اغلب مناطق ایران بهویژه ترکمنها بوده است که به مناسبتهای گوناگون بهویژه در عروسیها با شور و هیجان خاصی برگزار میشده است (نک : معطوفی، 3 / 2351-2361؛ میرنیا، ایلها ... ، 229). افزون براین، نقش اسب در بازیهای دیگری همچون نیزهبازی و تیراندازی بهویژه در میان بختیاریها حائز اهمیت است (خسروی، 145؛ نیز نک : محمدی، 1 / 56، 100، 105، 186). در لرستان بازی «گُل وِرداشتِن» ازجمله بازیهایی بوده که بیشتر مهارت اسبسواران را نمایان میکرده است. در این بازی میدانی که بیشتر در جشنها و عروسیها برگزار میشده، سواران با مهارت و چابکی حین دویدن اسب، شیءکاشته شده در زمین را که به آن «گُل» میگفتند، برمیداشتند (عسکری، فرهنگ، 4 / 239-241). بهجز بازیهای میدانی که حضور اسب در آنها اجتنابناپذیر بوده است، در برخی مناطق بازیهایی معمول بوده که اسب در آنها حضور فیزیکی نداشته، اما اشاره به نام و رنگ و یا بازنمایی رفتار اسب، اساس بازی را تشکیل میداده است؛ ازجملۀ این بازیها میتوان به بازی «هرنگ، هرنگ، اسب چه رنگ» (نک : عزیزی، 353-354؛ حکمت، 430-431) و «آتومی باشوقزل» (سالاری، 315-316) اشاره کرد.
اسب در دامنۀ موسیقایی اقوام مختلف ایرانی جایگاه ویژهای دارد که نشئتگرفته از دیرینگی اهمیت و منزلت والای این حیوان در فرهنگ و اندیشۀ ایرانیان است. برای نمونه، در فرهنگ موسیقایی قوم ترکمن، برخی از ریتمهای موسیقی بهویژه در دوتار کاملاً با حرکات یورتمه و یا چهارنعل اسب مطابقت دارد. همچنین برخی مقامها مانند مقام «آتچاپان» (آت به معنی اسب و چاپان از مصدر چاپماق به معنی تاختکننده) در مورد اسب و چابکسوار سخن میگویند. در مقام «آتچاپان» صدای سم اسب در اثر برخورد پنجۀ نوازنده بر روی کاسۀ دوتار، بهوضوح شنیده میشود (نک : صالحپور، همانجا). همچنین اسب و سوارکاری از مهمترین عناصر تشکیلدهندۀ مقام «جنگهرا» («سواربازی» یا «سوارهُو»)، یکی از کهنترین مقامهای حماسی در موسیقی لری است. این مقام موسیقی در گذشته بهمنظور ترغیب و تشویق سوارکاران در میادین جنگ نواخته میشده است. اوج هیجان و شور سوارکاری و «قیقاجبازی» (انجام حرکاتی خاص در سوارکاری) در مراسم عروسی مردم لرستان بهویژه جامعۀ روستایی و عشایری، هنگام نواختن مقام «جنگهرا» است (نک : سیفزاده، 158؛ صالحپور، همانجا). در میان کردان مقام موسیقایی «سُوارسُوار» ــ که شامل دو مقام معروف به «سوارانۀ خاو» و «سوارانۀ جنگی» است ــ حرکات اسب را به نمایش میگذارد. این نغمۀ دوضربی از حرکت کند اسب (دونعل) آغاز، و اندکاندک تند میشود (چهارنعل)، سپس به کندی میگراید و نغمه پایان میپذیرد (کاظمی، 94). این نغمه در میان مردم مناطق عشایری «گوران»، «قلخانی» و در کوهپایههای «دالاهو» در زمان برگزاری جشن خرمن، به هنگام سوارکاری ریشسفیدان نواخته میشود (نک : صالحپور، همانجا).
از دیرباز صفات و ویژگیهای اسب یکی از موضوعات پربسامد در آثار شاعران و ادیبان فارسیزبان بوده است. سرعت و شتاب، قدرت و استقامت، نجابت و وفاداری، زیبایی و هیبت ازجمله ویژگیهای اسب است که بنمایۀ بسیاری از تشبیهات، کنایات و استعارات گوناگون در اشعار شاعران شده است. ویژگیهای اسب از جنبههای گوناگون، گاه به عناصر طبیعت همچون باد، کوه و شب و روز تشبیه شده (برای نمونه، نک : فردوسی، 5 / 62؛ اسدی، 109، 175؛ عنصری، 229) و گاه برای تشبیه و تبیین امور معنوی و حالات روحانیای چون علم، اندیشه، سخن، هوای نفس، آز، نیاز، غدر و عمر بهکار رفته است (برای نمونه، نک : اسدی، 5، 144، 180، جم ؛ ناصرخسرو، 186؛ فخرالدین، 541). همچنین نقش اسب در تمثیلهای ادبی پرشمار است. مثلاً تمثیل «سوار و مرکب» در معنای استعاری «جان و جسم»، هم در آثار منظوم و هم در آثار منثور ادب فارسی بسیار رایج است: جانت سوار است و تنت اسپ او / جز به سوی خیر و صلاحش مخوان (ناصرخسرو، 318). از سوی دیگر صفات و ویژگیهای اسب در ساخت اصطلاحات، ترکیبات و کنایات گوناگونی به کار رفته است که در آثار ادیبان و شاعران بهویژه حماسهسرایان فارسی به فراوانی یافت میشود؛ اصطلاحاتی همچون «اسبافکن» (کنایه از دلاوری و شجـاعت) (فـردوسی، 7 / 55)، «اسب خواستن» (نک : همو، 1 / 151، 7 / 268؛ اسدی، 45؛ بیهقی، 132، 157)، «اسب گرمکردن» (کنایه از تازاندن و تاختن) (قشیری،290)، «از اسب پیادهشدن» (کنایه از تواضع و فروتنی؛ در مقابل کسی از اسب پیادهشدن نشانۀ احترام و تعظیم است) (برای نمونه، نک : فردوسی، 1 / 231)، و «با اسب وارد شدن» (نشانۀ غرور و تکبر) (فخرالدین، 46). دوندگی و راهوری، جنگندگی و هیبت اسب دستمایۀ ساخت ترکیبهای وصفی فراوانی شده است، ازجمله «تیزرو و جهنده» (دقیقی، 76)، «تگاور» (فخرالدین، 198)، «تندمیغ» (همو، 203)، «جنگی» (اسدی، 123؛ خاقانی، 8)، «توسن» (سنایی، 450)، و «اسب تازی» (ناصرخسرو، 381؛ حافظ، 306؛ سعدی، 20، 183). این ترکیبات وصفی در دیوان منوچهری دامغانی به فراوانی استفاده شده است (برای نمونه، نک : ص 63-64، 95-96). همچنین برخی عکسالعملهای شاخص اسب در شعر شاعران نمود یافته است. مثلاً اسب در هنگام ترس، خون ادرار میکند که مولوی در کلیات شمس به این مطلب اشاره کرده است (3 / 74).
افسانهها: اسب نقش مهم و مؤثری در افسانهها، داستانها و روایتهای شفاهی دارد. بهطورکلی در اغلب قصههای ایرانی، اسب موجودی فرازمینی و دارای نیروهای جادویی و سحرآمیز است و به کمک نیروهای خود، به یاری قهرمان داستان میشتابد، با قهرمان داستان سخن میگوید، پرواز میکند و در فرازونشیب داستان یار و همراه او ست. در مجموعۀ داستانهای هزارویکشب، در «حکایت اسب آبنوس» به مهمترین و جادوییترین ویژگی اسبِ قصهها که همان پروازکردن است، اشاره شده است. طی آن قهرمان داستان با اسب پرنده به نقاط مختلف سفر میکند و با حوادث و اتفاقات گوناگون روبهرو میشود (2 / 497-521). اما بسیاری از ویژگیهای جادویی و سحرآمیز اسب را میتوان در قصۀ «اسب ابر و باد»، یکی از مشهورترین و رایجترین افسانهها در میان مردم مناطق مختلف ایران مشاهده نمود. این قصه با روایتهای گوناگون ولی تفاوتهای جزئی، تحت عناوینی چون «کرۀ ابر و باد»، «کرهاسب بحری»، «کُرۀ دریایی»، «کرهاسب سیاه»، «اسب»، «اسب دریایی»، «اسب باد»، «کرهاسب»، «اسب گلبدن»، «اسب پریزاد» و «شاهزاده ابراهیم و اسب سخنگو» نقل شده است؛ اما ساختار کلی همۀ قصههای فوق بر نقش مثبت، جادویی و فرازمینی اسب اشاره دارد. شکل کلی و مراحل اصلی این داستانها بهاین صورت است که مادر قهرمان داستان میمیرد و پدرش زن دیگری اختیار میکند. زنبابا با قهرمان بنای کینه و دشمنی را میگذارد تا نابودش کند، اما اسب قهرمان به یاری او میآید و او را از توطئههای زنبابا آگاه میسازد، چندانکه زنبابا هربار شکست میخورد. اما سرانجام زنبابا متوجه کمکهای اسب میشود و کمر به قتل اسب میبندد؛ ازاینرو خود را به بیماری میزند و از طبیب میخواهد تا برایش گوشت اسب ابر و باد تجویز کند. هنگامیکه پدر قهرمان قصد کشتن اسب را دارد، قهرمان مانع میشود و از پدرش میخواهد یکبار دیگر بگذارد سوار اسب شود. قهرمان سوار اسب میشود و اسب به پرواز در میآید و به سرزمین دیگری میرود؛ سپس اسب دستهای از موی یالش را به قهرمان میدهد تا در هنگام کمکخواستن آتش بزند و اسب حاضر شود. بهاین ترتیب تا انتهای داستان قهرمان به کمک اسب بر موانع و مشکلات پیروز میشود و ضد قهرمان را مجازات میکند. در این داستان، ماهیت بزرگ اسب در افسانههای ایرانی آشکارتر میشود. اسب این داستان میتواند «همزاد» (ه م) یا پری و گونهای از «از ما بهتران» باشد که گاه دوستی عمیقی میان آنها و انسانها پدید میآید. قهرمان داستانها با کمک موجودات فرازمینی همچون اسبهای بالدار، جهان ناشناختۀ دیگری را تجربه میکنند که توصیف آن ازجمله جذابیتهای افسانههای ایرانی بهشمار میرود. در روایتهای مختلف نحوۀ بهدستآوردن کرهاسب توسط قهرمان متفاوت است (نک : میهندوست، سمندر ... ، 87-91؛ مارتسلف، 83-85؛ الولساتن، قصهها ... ، 21-32، توپوز قلی ... ، 126 بب ؛ کریستنسن، 61- 69؛ بیهقی، 61-76، 95- 98؛ تعدادی، 263- 268؛ خزاعی، افسانهها ... ، 1 / 236-254، 10 / 231- 239؛ درویشیان، 1 / 185-190، 11 / 321- 329، 337-444، 19 / 179- 188). در برخی روایتها کرهاسب که یاور قهرمان داستان است، برخلاف اغلب روایتها از پریان نیست، بلکه جزو شیاطین است. برای نمونه میتوان به افسانۀ «کرهاسب» اشاره کرد (نک : همو، 11 / 332-335). در افسانۀ «اسب ششپا و مرد جادوگر» نیز با وجود اینکه اسبْ مرکب شخصیت پلید و دیوصفت داستان است، قهرمان داستان را برای رسیدن به هدفش یاری میدهد (میهندوست، باکرهها ... ، 84- 88). در برخی افسانهها نیز گونهای اسبِ جادویی طعمهای است که ضدقهرمان داستان برای نابودی قهرمان، او را به یافتن این گونۀ اسب ملزم میکند. برای مثال میتوان به داستان «آب معلقزن و اسب چهلکره» اشاره کرد (درویشیان، 17 / 37-41). امثال: صفات و ویژگیهای اسب دستمایۀ ساخت مثلهای گوناگونی شده است. برای نمونه: «اسبِ ارباب و زن ندار (مجرد) زیاد میخوابند» (رامسری)؛ «اسب از دویدنش پیدا ست (معلوم است)، جغد از پروازش» (ترکمنی، گنبدکاووسی)؛ «اسب از سنگ سختتر، از شیشه نازکتر است» (مازندرانی)؛ «اسب از صاحبش حرفشنوی دارد» (خرمدرهای)؛ «اسب از آن کسی است که زیر ران او ست» (ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ... ، 1 / 327)؛ «اسب بِدِو (دونده) کاه خودشِه زیاد میکنه» (کرباسی، 1 / 115؛ نیز نک : لهساییزاده، 347)؛ «اسپی که وَپیری تَـ ـَ لیمِش هاذِن، سی دور مُردِگون خووا» (اسبی را که در پیری تعلیم دهند، برای دورۀ مردهها خوب است) (دوانی) (همانجا)؛ «اَسب وُژ وَپتی رموُنیهی» (اسب خود را بیهوده دوانده است)؛ «چِرْاوه اُ نی ئی ئه وَ خرونَ مُووِت یال مِروْ» (اسب ندیده بودند، به خَر میگفتند یالمراد)؛ «چِراوْه لونالَ مِهَرد پَشخهَ کوره هم قُل بِلنگ کِردِ» (اسبها را نعل میکردند، پشهکوره هم پایش را بلند کرد)؛ «چُوی چِراوَه جُوی حُوارده بَنْ نِ مُو» (مثل اسب جوخورده سرکش و ناآرام است) (عسکری، زبانزدها ... ، 14، 45، 53)؛ «اسب پیشکشی، دندانش را نمیشمرند» (نک : ذوالفقاری، همان، 1 / 328؛ عسکری، همان، 79؛ آزاده، 33)؛ «اسب از مربی و زن از مردش فرمان میبرد» (خوزستانی)؛ «اسب است که مرکب سوار است، حیوان نجیب هوشیار است» (بیرجندی)؛ «اسب اگر باشد، میدان زیاد است» (سیستانی) (ذوالفقاری، همانجا). ترانهها: اسب و اسبسواری یکی از پربسامدترین مضامین در ترانهها و لالاییهای محلی مردم مناطق مختلف ایران است. برای نمونه مردم برخی مناطق استان فارس در ترانههای عروسی چنین میخوانند: اسب اومد توی کوچه خانمعروس شد سوار / ننۀ عروس گریه میکرد مث بارون بهار / / اسب سُوْز (سبز) زین کنید تا من ببندم زینشه / تو برو دنبال عروس تا ببندیم حجلشه / / نار شیرین نشکنید که ما نه مرد نارخوریم / اسب سوز (سبز) زین کنید که ما به شوق رفتنیم (فقیری، گوشهها ... ، 39، 41-42). از دیگر ترانههای محلی مردم فارس میتوان به این موارد اشاره کرد: بیا اسب سیاه یالبریده / مگر باقر سوار تو نبیده / / شب ابره که بارونش نه پیدا / قشون سنگین که سردارش نه پیدا / / سوار اسب چوبی بود محیا / که هرچه میرود منزل نه پیدا / / فلک از بخت من بیمروتی کرد / سواره بودم و پایم پتی کرد / / سواره بودم و با اسب گلگون / سروکارم به اسبهای غربتی کرد (همو، سیری ... ، 27، 71، 82). اسب در کار و معیشت مردم، جایگاه ویژهای داشته است و این موضوع در ترانههای کار مردم حوزههای فرهنگی ایران انعکاس یافته است. برای مثال مردم آذربایجان چنین میخوانند: «هیلیم ـ هیلیم کَهَر آت / هیلیم مرجان کهر آت / / آغزیندا قیللی سیجیم / باشیندا تیر کهر آت (هیلیم هیلیم < واژهای برای نوازش و آرام کردن اسب> اسب کهر من، هیلیم اسب مرجان من، در دهانت طناب مویین، روی سرت تیر، اسب کهر من) (سفیدگر، 37، 104). مردم تایباد در دوبیتیهایی که به آن چهاربیتی میگویند، چنین میخوانند: سوار اسب سُرخونه گل من / همیشه در بیابونه گل من / / جلودارا جلو اسبیر بگیرن / که فرزند بزرگونه گل من (مودودی، 83). مردم «پرور» از توابع سمنان نیز چنین میخوانند: کَهر بلارم راه شونه قدم / دویمه غریبی در شومبه وطن (بنازم اسب کهر را که آرام و رهوار راه میرود، در غریبی بودم و حالا به وطن میروم) (گودرزی، محمدرضا، 37)؛ و یا مردم تربت حیدریه چنین میخوانند: سرِ اسب سمندت را بنازُم / دل پردرد تُر (تو را) چه چاره سازُم» (قهرمان، 31). همچنین اسب در لالاییها عنصری رایج است. برای مثال مردم طبس بهویژه مادران برای کودکانشان چنین میخوانند: الٰا لالا، گل گندم / که اسبت را کجا بِندُم / / به پای خِرمن گندم / که جنگُم میکنن مردم (خزاعی، لالاییها، 49، 119-120، 181، 190-191).
آذرنوش، آذرتاش، «چوگان»، دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1387 ش؛ آزاده، حسین، ضربالمثلهای شمال فارس، شیراز، 1388 ش؛ آژند، یعقوب، نمایش در دورۀ صفوی، تهران، 1385 ش؛ آقا جمال خوانساری، محمد، «عقاید النساء»، همراه عقایدالنساء و مرآت البلهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، طهوری؛ آملی، محمد، نفائس الفنون، چ سنگی، تهران، بیتا؛ ابنربن، علی، فردوسالحکمة، به کوشش عبدالکریم سامی جندی، بیروت، 1423 ق / 2002 م؛ ابنسینا، القانون، بیروت، 1408 ق / 1987 م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیةعنحقائقالادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346 ش؛ احمدی، حسن، «جایگاه اسب در فرهنگ مردم دیزک رودبار تفرش»، نجوای فرهنگ، تهران، 1387 ش، س 3، شم 8 و 9؛ احـمدی ریشهری، عبدالحسین، سنگستان، شیراز، 1382 ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایةالمتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ اسدی، نوشآذر، نگاهی به گرمسار، تهران، 1378 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد، «باورهای مردم گیلان»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، 1374 ش، ج 3؛ همو و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسبنامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛ افشار سیستانی، ایرج، عشایر و طوایف سیستان و بلوچستان، تهران، 1370 ش؛ همو، مقدمهای بر شناخت ایلها، چادرنشینان و طوایف عشایری ایران، تهران، 1368 ش؛ همو، نگاهی به ایلام، تهران، 1366 ش؛ الولساتن، ل. پ.، توپوزقلیمیرزا، به کوشش احمد وکیلیان و دیگران، تهران، 1386 ش؛ همو، قصههای مشدیگلینخانم، به کوشش ا. مارتسلف و دیگران، تهران، 1374 ش؛ اُلئاریوس، آ.، سفرنامه، ترجمۀ احمد بهپور، تهران، 1363 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352 ش؛ ایزدپناه، حمید، آثار باستانی و تاریخی لرستان، خرمآباد، 1350 ش؛ بختیاری، علیاکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ بهمنبیگی، محمدبهمن، عرف و عادت در عشایر فارس، تهران، 1324 ش؛ بیهقی، حسینعلی، چهل افسانۀ خراسانی، تهران، 1380 ش؛ پورکریم، هوشنگ، اِلاشت، زادگاه اعلیٰحضرت رضاشاه کبیر، تهران، بیتا؛ تحفةالغرائب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ تعدادی سنگسری، فاطمه، ادبیات عامیانۀ سنگسر، تهران، 1381 ش؛ تفلیسی، حبیش، تعبیر خواب، تهران، بیتا؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1384 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ جوکار، خداخواست، کمربند سبز فارس، شیراز، 1388 ش؛ حاتمی، حسن، محرم در کازرون، تهران، 1378 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش ابوالقاسم انجوی شیرازی، تهران، 1361 ش؛ حبیبی فهلیانی، حسن، ممسنی در گذرگاه تاریخ، شیراز، 1371 ش؛ حصوری، علی، سیاوشان، تهران، 1378 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، بر ساحل کویر نمک، تهران، 1370 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفةالمؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش جهانگیر منصور، تهران، 1375 ش؛ خان، زبردست، فرسنامه، به کوشش د. ک. فیلوت، کلکته، 1911 م؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانههای خراسان، مشهد، 1378-1385 ش؛ همو، لالاییها، مشهد، 1384 ش؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ خوابگزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران،1346 ش؛ دبا؛ دُرداری، نوروز، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایل بزرگ قشقایی، شیراز، 1388 ش؛ دروویل، گ.، سفر در ایران، ترجمۀ منوچهر اعتمادمقدم، تهران، 1367 ش؛ درویشیان، علیاشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانـههای مردم ایران، تهران، 1381-1387 ش؛ دقیقی، محمد، دیـوان، بـه کوشش محمدجواد شریعت، تهران، 1368 ش؛ دمیری، محمد، حیاةالحیوان الکبرى، بیروت، داراحیاءالتراث العربی؛ دنیسری، محمد، نوادرالتبادر لتحفةالبهادر، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار، تهران، 1350 ش؛ دوفرسنامۀ منثور و منظوم، به کوشش علی سلطانی گردفرامرزی، تهران، 1366 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ باورهای مردم ایران، تهران، در دست انتشار؛ همو، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، ترجمۀ سلیمان افشاریپور، تهران، 1384 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکینشهر، تهران، 1354 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سعدی، گلستان، به کوشش نورالله ایزدپرست، تهران، 1361 ش؛ سفیدگر شهانقی، حمید، ترانههای کار در آذربایجان، تهران، 1388 ش؛ سنایی، حدیقةالحقیقة، به کوشش مدرس رضوی، تهران، 1329 ش؛ سیفزاده، محمد، پیشینۀ تاریخی موسیقی لرستان، خرمآباد، 1377 ش؛ شاردن، ژ.، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1377 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ شهیدی، عنایتالله، پژوهشی در تغزیه و تعزیهخوانی، به کوشش علی بلوکباشی، تهران، 1380 ش؛ صالحپور، اردشیر، «اسب در فرهنگ ایرانی»، ایران، تهران، 1385 ش، شم 487‘ 3؛ صحراشکاف، پرویز، بَردشیر (شیر سنگی)، اهواز، 1388 ش؛ عاشورپور، صادق، نمایشهای ایرانی، تهران، 1389 ش؛ عزیزی، منصور، تاریخ و فرهنگ شهر بابک، کرمان، 1383 ش؛ عسکری عالم، علیمردان، زبانزدهای لکی، خرمآباد، 1383 ش؛ همو، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1386- 1388 ش؛ عظیمی، محمد، جغرافیای تاریخی زواره، تهران، 1370 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزنالادویة، کلکته، 1844 م؛ عنصرالمعالی کیکاووس، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1364 ش؛ عنصری، حسن، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1342 ش؛ فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، به کوشش م. تودوا و ا. گواخاریا، تهران، 1349 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش ی. ا. برتلس و دیگران، مسکو، 1963- 1968 م؛ فقیری، ابوالقاسم، آداب و رسوم نوروزی در فارس، شیراز، 1382 ش؛ همو، سیری در ترانههای محلی، شیراز، 1385 ش؛ همو، گوشههایی از فرهنگ مردم فارس، شیراز، 1357 ش؛ قزوینی، زکریا، عجائبالمخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1340 ش؛ قشیری، عبدالکریم، رسالۀ قشیریه، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1361 ش؛ قهرمان، محمد، فریادهای تربتی، مشهد، 1383 ش؛ کاظمی، بهمن، موسیقی قوم کرد، تهران، 1389 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه ]و تحریر[ کهن فارسیِ الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کرباسی راوری، علی، فرهنگ مردم راور، تهران، 1365 ش؛ کریستنسن، آ. ا.، افسانههای ایرانیان، ترجمۀ امیرحسین اکبری شالچی، تهران، 1386 ش؛ گودرزی، حسین، سیمای عشایر شرق لرستان، انتشارات ترسیم، 1374 ش؛ گودرزی، محمدرضا، سوت و ناجش، سمنان، 1388 ش؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تهران، 1370 ش؛ مارتسلف، ا.، طبقهبندی قصههای ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371ش؛ مجملالتواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ محمدی، آیت (کلهر) و فاطمه محمدی، فرهنگ بازیهای محلی ایلام، تهران، 1383 ش؛ مرادی، عیسى، تراتهها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمدحسین نهاوندی، تهران، بیتا؛ مودودی، محمدناصر و زهرا (فریبا) تیموری، گزیدهای از ادبیات شفاهی تایباد، مشهد، 1384 ش؛ موسوی، محمود، «باستانشناسی گیلان»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، 1374 ش، ج 1؛ مولوی، کلیات شمـس، بـه کـوشش بدیـعالزمـان فـروزانفـر، تهـران، 1355 ش؛ مـونـسالـدولـه،خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ میرشکرایی، محمد، «سبلان، کوه بزرگ و مقدسترین کوه ایران»، نامۀ پژوهشگاه میراث فرهنگی، تهران، 1382 ش، شم 3؛ میرنیا، علی، ایلها و طایفههای عشایری خراسان، تهران، 1369 ش؛ همو، فرهنگ مردم، تهران، 1369 ش؛ میهندوست، محسن، باکرههای پریزاد، تهران، 1378 ش؛ همو، پژوهش عمومی فرهنگ عامه، تهران، 1380 ش؛ همو، سمندر چلگیس، تهران، 1352 ش؛ ناصر خسرو، دیوان، به کوشش مهدی سهیلی و دیگران، تهران، 1339 ش؛ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، کتابخانۀ کاوه؛ نیکیتین، ب.، ایرانی که من شناختهام، ترجمۀ بهرام فرهوشی، تهران، 1329 ش؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ شعاعالدین شفا، تهران، 1348 ش؛ هدایت، رضاقلی، فرهنگ انجمنآرای ناصری، به کوشش اسماعیل کتابچی، تهران، 1338 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ هزارویکشب، به کوشش محمد رمضانی، تهران، 1315 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ همدانی، محمد، عجایبنامه (عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات)، به کوشش جعفر مدرس صادقی، تهران، 1375 ش؛ هینلز، ج. ر.، شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ محمدحسین باجلان فرخی، تهران، 1383 ش؛ نی:
Curzon, G. H., Persia and the Persian Question, London, 1892; Dieulafoy, J., La Perse, la Chaldée et la Susiane, Tehran, 1989; Dioscorides, De Materia Medica, tr. and ed. T. A. Osbaldeston, Johannesburg, 2000; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Wilson, S. G., Persian Life and Customs, Edinburgh / London, 1896.محسن ابراهیمی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید