اسب
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 17 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238349/اسب
چهارشنبه 15 اسفند 1403
چاپ شده
1
مردم بوشهر در مواقعی که شخصی بر اثر حادثه یا پیشامدی بهشدت میترسید، نعل اسب را روی آتش داغ میکردند، سپس آن را در ظرفِ آبی قرار میدادند، آنگاه آب ظرف را به شخص میدادند؛ آنها باور داشتند آبِ نعلِ اسب دیوان و شیاطین را که در بدن شخص وارد شدهاند، دور میکند (احمدی ریشهری، 1 / 137). مردم دماوند و تالش معتقد بودند که اگر دستشان را در آب نیمخورده فرو برند، انگشتانشان ریشه میزند. ایشان برای پیشگیری، گِل لای سم اسب را به ناخنهایشان میمالیدند. مردم آمل هم برای درمان ورم یا آماسِ سر، نعل اسب را بر روی آن میگذاشتند (ذوالفقاری، فرهنگ باورها ... ، ذیل اسب). سیرجانیها برای رفع لاغری مفرط در کودکانشان، آنها را در آخور اسب میگذاشتند (بختیاری، 283). مردم قزوین هنگامیکه کودک دیر پا میگرفت، او را سوار اسب میکردند و دور حیاط میگرداندند تا با این کار پاهای کودک به اصطلاح باز شود (راه بیفتد) (ذوالفقاری، همانجا). مردم تهران برای درمان موخورۀ سر، آب نیمخوردۀ اسب را روی سر میریختند (شاملو، 1 / 410). اهمیت و نقش پررنگ اسب در زندگی سبب شده است تا مردم از دیرباز به سلامتی و تندرستی این چهارپای باارزش اهمیت دهند. ازاینرو همواره درمانهای گوناگونی را برای بیماریهای اسب بـه کار بردهاند (بـرای نمونـه، نک : تحفـة، 29؛ شهمردان، 73-74؛ دنیسری، 242؛ جمالی، 33؛ اسدیان و دیگران، 292-293؛ ذوالفقاری، همانجا). افزون بر این در اغلب فرسنامهها مفصلاً دربارۀ انواع بیماریهای اسب و روشهای درمانی هریک بحث شده است (برای نمونه، نک : خان، 30بب ؛ دوفرسنامه ... ، 78 بب ). در میان سیاحان خارجی، شاردن سیاح مشهور عصر صفوی نیز در فرازی که به شرح و توصیف اسبهای ایران اختصاص داده، بیماریهای اسب و شیوههای معالجۀ هریک را یادآور شده است (4 / 112-113). همچنین مردم برخی مناطق برای مصون نگاهداشتن اسبهای خود از چشمزخم، روشهای گوناگونی را به کار میبردند. به گزارش بازیل نیکیتین (ه م) خاورشناس برجستۀ دورۀ قاجار، دهقانان گیلانی برای محافظت از اسبهای خود در مقابل چشمزخم، دندانهای گراز را به شکل صلیب به حلقهای فلزی متصل میکردند و از گردن اسبهای خود میآویختند (ص 132).
از دیرباز اهمیت و جایگاه ویژۀ اسب در زندگی ایرانیان، سبب شده تا خصوصیات، ویژگیها و رفتار این حیوان که غالباً نیک و پسندیده است، بسیار مورد توجه قرارگیرد. نشانههای این توجه و ارج نهادن بر اسب را میتوان درگسترۀ وسیعی از باورداشتها و تصورات عامیانۀ مردم ــ که گاه رنگ و لعاب مذهبی و قدسیانه به خود گرفتهاند ــ پیگرفت. این باورها در اغلب متون قدیمی، پیوسته مربوط به خصایل حمیده و ستودنی اسب بوده است. برای مثال در تحسینِ نجابت اسب گفته شده است که کرهاسب با مادر و خواهر و دختر خود جفتگیری نمیکند (نک : تحفة، 46؛ همدانی، 235). این باور در میان مردم برخی نواحی ازجمله گیلان تداول یافته است (بشرا، 45)؛ و یا اینکه اگر کرهای در گلۀ اسبان بیمادر شود، سایر مادیانها به او شیر میدهند (شهمردان، 71؛ قزوینی، 393). در نوروزنامه در قسمتی که به خاصیت اسب و هنر او اختصاص یافته، خصایل اسب برشمرده شده است: « ... از صورت چهارپایان هیچ صورت نیکوتر از اسپ نیست، چه، وی شاه همۀ چهارپایان چرنده است» (ص 51). قزوینی در عجایبالمخلوقات در ستایش اسب و ذکر صفات آن آورده است که: «حیوانی است که بعد از انسان به خوبی او نیست» (همانجا). جمالی در فرخنامه اسب را به سبب قدرت، سرعت و استقامت سرآمد چهارپایان دانسته است (ص 32-33؛ برای اطلاعات بیشتر، نک : شهمردان، 70-71؛ قزوینی، 393-394؛ همدانی، 235-236؛ دمیری، 2 / 209-211). همچنین از دیرباز باورهای عامیانۀ گوناگونی در مورد چگونگی آفرینش اسب وجود داشته است. به باور مردم، تا زمان حضرت سلیمان(ع) اسبها بال داشتند و در دریا زندگی میکردند و به خشکی نمیآمدند. حضرت سلیمان(ع) آنها را به خشکی دعوت نمود. پادشاه اسبها گفت: اطاعت میکنیم به شرط آنکه زنها بر پشتمان سوار نشوند. پس از آنکه بنیآدم این شرط را نقض کردند، بال اسبها افتاد و به شکل امروزی درآمدند. به باوری دیگر، «حیات» بهصورت اسب آفریده شده است و مرگ بهصورت گوسفند؛ و اینکه خداوند اسب را از باد جنوب خلق نموده است (نک : شاملو، 1 / 405-406). از طرفی اسب همواره در باور و معتقدات مردم در زمرۀ جانورانی به شمار رفته است که دارای نیروهای جادویی و سحرآمیزند. برای نمونه، مردم اغلب حوزههای فرهنگی ایران اسب ــ بهویژه اسب سفید ــ را دافع و رمانندۀ جنها، دیوان و موجودات وهمی آزاررسان میدانستند (برای نمونه، نک : اسدیان و دیگران، 242، 304؛ بشرا، 46). باور به اسب به عنوان موجودی که «آل» را میرماند، در اغلب مناطق ایران دیده میشود. ازاینرو در مواقع آلزدگی، برای دفع آل مقداری جو در دامن زائو میریختند، سپس اسب نری را میآوردند تا جوها را بخورد (برای نمونه، نک : آقا جمال، 15؛ ساعدی، 134؛ اسدیان و دیگران، 166-167)؛ به گزارش ژان دیولافوا، گاه جو را بر روی سینۀ برهنۀ زائو میریختند (ص 106). در میان عشایر فارس برای دفع آل، زائوی آلزده را مینشاندند و دستهای موی بُز به او میدادند تا بپیچد؛ سپس مادیانی را وادار به شیههکشیدن میکردند (بهمنبیگی، 82). همین طور مردم برخی نواحی بهمنظور راندن آل، اسب زردرنگی را دور خـانۀ زائـو میگـرداندند (نک : شاملو، 1 / 408). اما در برخی نواحی، مردم اسب سرخرنگ را رمانندۀ دیو و جن و آل میدانند. برای مثال مردم «گورابپس فومن» معتقدند نگهداری اسب سرخرنگی که هر 4 دست و پایش تا مچ سیاه باشد، جن و پری را تا 40 خانه دور میکند (بشرا، همانجا). «نعل» اسب نیز در باور و اندیشۀ مردم ایران دافع چشمزخم و نحوست به شمار ـ رفته است. ازاینرو در اغلب شهرها مردم نعل اسب را بر سر در ورودی، یا ایوان خانه و یا جلو کشتی نصب میکردند (نک : احمدی ریشهری، 1 / 137- 138؛ اسدیان و دیگران، 138؛ ذوالفقاری، فرهنگ باورها، ذیل اسب). در برخی مناطق مردم کلۀ اسب را دارای نیروهای سحرآمیز میدانستند. برای مثال، در آمل هرگاه بارندگی کم میشد، چوپانان کلۀ اسب مردهای را در لای و لجن چال میکردند، تا باران ببارد. همچنین آملیها کلۀ اسب را دافع چشمزخم میدانستند، ازاینرو آن را در کشتزارها بر سر چوبی آویزان میکردند (همانجا؛ نیز نک : اسدیان، 468). در مجمع النورین آمده است: در خانهای که اسب «عتیق» (اسبی مبرا از هر عیب) باشد، شیطان داخل نمیشود (نک : شاملو، 1 / 406). دربارۀ خواص دفعکننده و جادویی «موی دم» اسب نیز باورهای گوناگونی وجود دارد. برای مثال، در عجایبالمخلوقات آمده است که اگر مویی از دم اسب را به در خانه ببندند، هیچ پشهای وارد نمیشود (قزوینی، 394). همچنین در جادو و طلسم، بهویژه جادوی سیاه نیز از موی دم اسب استفاده میشده است. در تحفةالغرائب برای طلسمِ بستنِ خواب و بیدار نگاه داشتن، چنینآمده است: «اگر موی دم اسب هفت گره برزند، و اسب باید که نر باشد، به نام آن کس که خواهد، گوید: بستم خواب فلانه یا فلانه، چنانکه خواب بیماران خواببندان به روزگار و به شب دراز بیدار باد، و این بند استوار باد. هرگرهی که برزند، این بگوید. آنگاه از بالای سر خویش بیاویزد، او را خواب نبرد به فرمان خدای تعالى» (ص 199). در فرخنامه آمده است که باید گفت: «ای فلانه بنت فلانه، بستم خواب ترا بهاین موی اسپ!»؛ سپس اگر موی را در زیر بالین شخص بگذاری، او 7 شبانهروز نمیخوابد، مگر اینکه جای دیگری بخوابد (جمالی، 35). از سوی دیگر باورها و معتقدات عامیانۀ گوناگونی مبنی بر خوشیمنی و بدیمنیِ گونههای مختلف اسب در بعضی از متون قدیمی موجود است که برخی از آنها تا به امروز رایج مانده است. برای مثال، در نوروزنامه در بخشی که به احکام گونهگونۀ اسبان (ص 53) اختصاص یافته، اسامیگونههای مختلف اسب در زبان فارسی ذکر شده، و سپس خصوصیات و آمد و نیامد داشتن یا خجستگی و خوشیمنی نگهداری هریک بیان گردیده است. مؤلف نوروزنامه در این موارد به آراء ارسطو پیرامون اسب در کتاب «تاریخ حیوان» نیز توجه داشته است: « ... سیاهچرمه خجسته بود ... شبدیز روزیمند و مبارک بود، خورشید آهسته و خجسته بود ... و گویند هر اسپی که رنگ او رنگ مرغان بود، خاصه سپید، آن بهتر و شایستهتر بود و خداوندش به حرب همیشه به پیروزی ... آن اسپی که براندام او نقطههای سپید بود، یا زرد، و چون خنگ عقاب یا سرخ خنگ پای او بس سپید بود، یا کمیت رنگ با روی سپید، یا چهار دست و پای او سپید، این همه فرخ و خجسته[بو]» (ص 54؛ نیز نک : عنصرالمعالی، 123- 128؛ هدایت، صادق، 140). این باورهای عامیانه در بسیاری از فرسنامهها نیز مضبوط است. برای مثال، در فرسنامۀ هاشمی آمده است که: «خطی که در میان بینی اسب واقع است مثل خطهای کف دست آدمی، چنین آوردهاند که اگر آن خطوط به شکل ماهی واقع باشد یا مانند کمان بود، آن اسپ بسیار مبارک است و هرجا که باشد، صاحب او را روزبهروز دولت زیاده گردد و اسپهای بسیار جمع شوند و خیر و برکت او بیفزاید و اگر به مصاف رود، البته بر اعدا ظفر یابد» (نک : همو، 139-140؛ نیز نک : خان، 9-11؛ ماسه، II / 419-420). مؤلف فرهنگ انجمنآرا در تعریف «سور» آورده است: گونهای اسبِ خاکستریرنگ مایل به سیاهی که خط سیاهی از کاکل تا دم او کشیده شده باشد. وی افزوده است: به آن «سول» نیز میگویند و نگهداری چنین اسبی شوم و نامبارک است؛ ازاینرو از قدیم گفتهاند: «سور از گله دور!» (هدایت، رضاقلی، ذیل واژه؛ نیز نک : هدایت، صادق، 140). برخی سیاحان خارجی نیز به خوشیمن و نحسبودن 3 عنصر ازجمله اسب، زن و خانه در فرهنگ و معتقدات ایرانیان اشاره کردهاند (برای نمونه، نک : پولاک، I / 347). حضور اسب در باورها، تعابیر و فولکلور مردم حوزههای فرهنگی ایران معاصر نیز دو وجه دارد: وجه مثبت که اغلب نمایانگر خوشیمنی و خجستگی اسب در امور و زندگی مردم، و بازماندۀ تقدس و اهمیت اسب از دوران کهن تا امروز است؛ وجه منفی هم شامل نحوست و بدیمنی حضور و رفتار اسب، که بهندرت در باور واندیشۀ مردم تجلی یافته است. در اغلب شهرها مردمْ اسب را در زمرۀ باوفاترین حیوانات برمیشمرند، ازاینرو این حیوان را تکریم کرده، دیدن و نگهداری آن، بهویژه اسب سفید (هدایت، صادق، 138؛ ماسه، II / 420-430؛ شکورزاده، 309؛ رضایی، 632؛ کرباسی، 1 / 150) را در خانۀ خود، خوشیمن دانسته، و به فال نیک میگیرند. در تبریز مردم دیدن اسب سفید یا گوسفند را در اول صبح خوشیمن میدانند (ذوالفقاری، فرهنگ باورها، ذیل اسب؛ نیز برای باور مردم الیشتر لرستان، نک : عسکری، فرهنگ ... ، 1 / 155). به باور مردم دیزک رودبار تفرش، اسب خوب ازجمله چیزهایی است که صاحبش را جوان نگه میدارد. این مردم اسب را بعد از سگ، باوفاترین حیوان میدانند و معتقدند در صحنۀ کارزار هر سواری که زخمی شود، اسبش با حسکردن بوی خون او، فوراً سوار مجروح را از مهلکه بیرون میبرد (احمدی، 90). مردم ایل چهارلنگ بختیاری در مورد وفاداری و محبت اسب معتقدند هنگامیکه اسبسوار حین سواری از اسب میافتد، اسب کنار او میماند و یاعلی میگوید تا اسبسوار برخیزد و دوباره سوار شود؛ اما الاغ اگر صاحبش بیفتد، میگوید [الٰهی] برنخیزی (سرلک، 55). مردم برخی شهرها حتى سالی را که به نام اسب باشد، سالی خوب و پربرکت میپندارند (برای نمونه، نک : اسدیان و دیگران، 221؛ ذوالفقاری، همانجا). مردم رویان مازندران اسب را نماد خیر و برکت و رزق و روزی میدانند، از این رو ناف خشکشدۀ بچه را در آخور اسب میاندازند تا کودک در بزرگی صاحب مال و دارایی شود (همانجا). مردم ایلام معتقدند از اسب باید همچون انسان نگهداری و پرستاری کرد (اسدیان و دیگران، 242). مردم خراسان افزون بر اسب سفید، نگهداری اسب سرخ را نیز خوشیمن و مبارک و سبب فزونی خیر و برکت خانه دانستهاند. مضاف بر این، آنها سرگین انداختن اسبِ مسافر را در آغاز سفر نشانهای مبارک و خوش برای مسافر تعبیر میکنند (شکورزاده، همـانجا؛ نیز برای باور مردم بیرجند، نک : رضایی، 641). سیرجـانیها معتقدند حتى اگر اسب هم ندارید، آخور آن را در خانه بسازید، زیرا سبب رزق و روزی و برکت خانه میشود (بختیاری، 322). اما در برخی نواحی، مردم اسب را بیوفا دانستهاند. برای مثال مردم لرستان بهرغم ارزش و احترام خاصی که برای اسب قائلاند، آن را در زمرۀ 3 عنصر بیوفا میدانند؛ دو عنصر دیگر عبارتاند از: زن، مال و ثروت. آنها در مورد بیوفایی اسب مثلی دارند: «اسب تا زیر پای صاحبش است حیوان خوبی است، اما همینکه زیر پای دیگری رفت و به او نهیب زد، صاحب بیصاحب میرود و دیگر وفایی از آن دیده نمیشود» (عسکری، همان، 2 / 173). کرمانیها اسب را کافر میدانند، چراکه به صاحبِ خود خیانت میکند و او را به دشمن میسپارد (مرادی، 282). مردم منطقۀ مسجد پیشآلیان فومن، از توابع گیلان در هنگام خرید اسب، برای آزمایش خوشیمنی و مبارکی آن، زمانی که اسب تازهخریده را به خانه میآورند، دختر یا عروس خانواده، گردنبند خود را از ایوانِ خانه روی یال اسب میاندازد؛ اگر گردنبند روی یال بماند و بر زمین نیفتد، اسب خوشقدم و مبارک است، بنابراین آن را نگه میدارند؛ اما اگر گردنبند بر زمین بیفتد، پس از چند روز اسب را میفروشند (بشرا، 46). مردم لرستان وایلام پس از خریدن اسب، اگر برای یکی از اعضای خانواده اتفاق ناگواری افتاد و مرگ و میری پیش آمد، اسب را بدیمن و نامبارک میدانند (اسدیان و دیگران، 305). همچنین در برخی شهرها مردم خریدن اسبِ «چپ» (3 پای آن سفید و یکی سیاه) (هدایت، صادق، 138) و یا «سق سیاه» را بدیمن و شوم میدانستند (نک : اسدیان و دیگران، 298؛ بشرا، 47). مردم برخی نواحی نیز هرگاه از اسب خود بهشدت ناراضی و عصبانی میشدند، دُم آن را میبریدند. کرزن سیاح مشهور دورۀ قاجار، در شرح و توصیف اسبهای ایرانیان به این عادت ایشان اشاره کرده است (I / 254). از طرفی مردم برخی نواحی اسب را نماد زایندگی و باروری و پسرزایی میدانستند. برای مثال مردم لرستان هیچگاه عروس را بر قاطر سوار نمیکردند، زیرا باور داشتند این حیوان هیچوقت وضع حمل نداشته است؛ بنابراین عروس را همراه با پسربچهای سوار اسب میکردند و به خانۀ داماد میبردند، با این نیت که در آینده پسری بزاید (ذوالفقاری، ذیل اسب). درگذشته مردم از حضور و یا رفتار اسب به عنوان معیاری برای پیشبینیهای عامیانه در ارتباط با امورگوناگون ازجمله رویدادن امور سعد یا نحس استفاده میکردند. برای مثال مردم ممسنی برای آگاهییافتن از زندهماندن یا مردن زائو هنگام وضع حمل، عقیده داشتند اگر جلو اسب جو بریزند و اسب آن را بخورد، نشانۀ بهبود زن، اما اگر اسب جو را نخورد، علامت مرگ زن است (حبیبی، 455-456). به گزارش ماسه مردم برخی نقاط باور داشتند اگر اسبی در طویله با سماجت پای خود را به زمین بکوبد، خبر مرگ صاحب خود را اعلام میکند؛ و اگر اسب مسافری ناگهان دراز بکشد، علامت شومی برای اسبسوار محسوب میشود (II / 419-420). گاسپار دروویل در سفرنامهاش آورده است که ایرانیان جاریشدن خون از دماغ اسب را شوم و نحس میدانند. به گفتۀ وی در گذشته اگر اسبی بر اثر زمینخوردن و یا جراحت دچار خونریزی دماغ میشد، صاحبش دیگر بر آن سوار نمیشد؛ حتى مهترها نیز از ترس اینکه مبادا بدبختی گریبانگیرشان بشود، از مواظبت و نگهداری آن اسب اجتناب میکردند. مردم در این مواقع چون به طور قطع باور داشتند اتفاق شومیآنها را تهدید میکند، فوراً اسب را به نـازلترین قیمت میفـروختند (ص 242-243؛ نیز نک : ماسه، II / 420). به باور بختیاریهای بردشیر، اگر اسب پاهایش را محکم به زمین بکوبد و شیهه بکشد، نشانۀ رویدادن حوادثی همچون سیل، زلزله و طوفان درآیندۀ نزدیک است (صحراشکاف، 178). در خراسان مردم باور داشتند که اگر مسافر در آغاز سفر، با اسب سیاه یا قاطری برخورد کند، باید به منزل بازگردد و از رفتن به سفر منصرف شود، وگرنه خواهد مرد (شکورزاده، 320؛ نیز نک : شهری، 4 / 241). مردم در تهران قدیم از شیههکشیدن اسب، امور گوناگونی را پیشبینی میکردند. مثلاً اگر اسب در بروج سعد مانند ثور، اسد، سنبله، میزان، قوس و حوت به روی کسی شیهه میکشید، تعابیرش این بود که بار یا هدیهای برای وی میرسید، صاحب مال میشد و یا به سفر میرفت و شادی و بشارت به او میرسید؛ اگر این اتفاق در بروج متوسطِ میان سعد و نحس همچون حمل و جدی روی میداد، این باور وجود داشت که فرد جابهجا میشود و یا در فکر فرو میرود؛ و چنانچه در بروج نحس همچون دلو یا عقرب اتفاق میافتاد، عقیده داشتند فرد دچار دردسر و گرفتاری میشود (همو، 4 / 237). مردم کوهمرۀ نودان و جروق فارس باور دارند که اگر اسب در طویله شیهه بکشد، کسی میمیرد و یا زلزله رخ میدهد (جوکار، 186). مردم عشایر و طوایف سیستانوبلوچستان میپندارند که هرکس شاهد نشخوارکردن اسب ــ هر سال یکبار، در هنگام تحویل سال نو ــ باشد، قبل از پایان سال نو میمیرد (افشار، عشایر ... ، 510). به باور مردم روستاهای بالا گفشۀ لشت نشا و ویۀ امارلوی رودبار از توابع گیلان، اسب اگر نشسته شیهه بکشد، درآمد صاحبش افزون میشود. همچنین مردم روستای سیاهپیران فومن، شیههکشیدن اسب در حضور صاحبش را بهویژه در شب، به فال نیک میگیرند؛ ازاینرو صاحب اسب پای راست خود را بر پشت اسب میگذارد و دعا میکند که خداوند خیر و خوشی نصیبش کند (بشرا، 46). سروستانیها نیز معتقدند هنگام سواری اگر اسب ناگهان توقف کند و شیهه بکشد و سمش را بر زمین بکوبد، خطری اسبسوار را تهدید میکند؛ مثلاً ماری بر سر راه است و باید احتیاط کرد (همایونی، 324). در لرستان مردم باور دارند هنگامیکه مویی از دم اسب جدا میشود، جنگی در خواهد گرفت (اسدیان و دیگران، 221). همچنین به باور مردم سنگجوب صومعهسرا از توابع گیلان سوزاندن یال و دم اسب ، سبب بروز دعوا در خانه میشود و یا خیر و برکت را از خانه دور میکند (بشرا، همانجا). مردم برخی نواحی براساس رفتار اسب، آبوهوا را پیشبینی میکردند. برای مثال مردم خراسان باور داشتند اگر «زَهرۀ» اسب جمع و کوچک شود، نشانۀ سردی هوا ست (شکورزاده، 340). مردم روستای سیاهپیران فومن غلتیدن اسب را در چراگاه، نشانۀ بارش باران میدانند؛ همچنین آنها عقیده دارند آبخوردن اسب از دریا دلالت بر توفانیشدن هوا دارد (بشرا، همانجا). از دیرباز مردم گوشهوکنارایران باورها، افسانهها و معتقدات گوناگونی در ارتباط با اسبِ شخصیتهای بزرگ افسانهای و حماسی و یا مذهبی آفریدهاند. برای مثال، «رخش» اسبِ رستم، پهلوان حماسی نامدار ایرانی، در باور و اندیشۀ مردمِ برخی نقاط بهعنوان نمادی از هیبت، قدرت و وفاداری هنوز زنده است. مثلاً مردم نایبند و شوسف از توابع خراسان ــ که گفته میشود «چاه شغاد»، قتلگاه رستم در این حوالی واقع است ــ معتقدند این چاه در مواقع معمول آشکار نیست، اما هنگامیکه برف میبارد، هم چاه هویدا میشود و هم به گفتۀ برخی، رخش بر سر چاه میآید و نام رستم را صدا میزند (میهندوست، پژوهش ... ، 113). مردم زواره از توابع اصفهان، به زنده بودن کیخسرو ــ بهعنوان بنیانگذار زواره ــ و اسبش باور دارند؛ آنها معتقدند کیخسرو سوار بر اسبش همواره در بیابانهای زواره میگردد (عظیمی، 21). در باور مردم آذربایجان «قیرآت» اسبِ دلاورِ «کوراوغلی» (ه م) قهرمان افسانهای و حماسیِ مردم آذربایجان، بسیار مورد احترام است (احمدی، 86). مردم ساکن در دامنههای سبلانکوه معتقدند که اسب بابک خرمدین در سبلان زنده است. بالای شیرواندره در کوه سبلان، آبگیر بزرگی به نام «آتگولی»یا (دریاچۀ اسب) وجود دارد؛ مردم باور دارند هرازچندگاه اسب سفیدی از آبگیر بیرون میآید و شیهه میکشد، سپس در آب فرو میرود. به عقیدۀ آنها این اسبْ اسبِ بـابک خـرمدیـن است کـه صاحبـش را جستوجـو ـ میکند. افزون براین آنها معتقدند که این اسب هر سال در فصل بهار، از آبگیر خارج میشود و با مادیانهایی که برای چرا در کوه یله شدهاند، جفتگیری میکند. بر پایۀ این باور اسبهای منطقۀ سبلان همه از نژاد این اسب هستند (میرشکرایی، 15-16). مردم محلات و جاسب و روستاهای پیرامون این مناطق معتقد به زندهبودن اسب اسفندیار هستند. ازاینرو در جشن اسفندی، جوانان و نوجوانان نزدیک غروبِ شبِ اسفندی (نک : ه د، اسفندی، جشن) به کنار جویبارها و قناتها میروند و مقداری چمن و کرفس وحشی میکَنند و همراه خود میآورند و آنها را بر در خانههایشان میچسبانند؛ آنها همچنین مقداری جو هم جلو در خانه میریزند. به باور آنها اسفندیار رویینتن شبانگاه سوار بر اسب سفید، به تکتک خانهها سر میزند و اگر روی در خانه علف باشد، اسب اسفندیار از آن میخورد و سبب خوشحالی اسفندیار میشود؛ همچنین وقتی که اسفندیار و اسبش وارد خانه میشوند و میبینند که اهل خانه به فکر بودهاند و جو ریختهاند، اسب شیههکنان و شاد و راضی، جوها را میخورد و اسفندیار هم مسرور و خشنود میتازد و میرود (انجوی، 1 / 43-44). مردم واران جاسب (یکی از روستاهای محلات) معتقدند که مردم بهاین سبب علف را بر سر در میگذارند تا اسب اسفندیار وارد خانه نشود ، بلکه همان دمِ در علفها را بخورد و بگذرد. آنها آمدن اسب اسفندیار را به در خانهشان خوشیمن میدانند و به فال نیک میگیرند، اما باور دارند اگر بر سر در علف نباشد که اسب اسفندیار بخورد، در آنجا سرگین میاندازد (همو، 1 / 47).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید