1392/11/30 ۰۹:۱۱
راميز قلياف چهره شناختهشده و محبوبي در ميان موسيقي دوستان در ايران است. بنابراين فرداي آن شبي كه نخستين اجراي اين نوازنده برجسته تار اهل جمهوري آذربايجان را در تالار ايوان شمس ديديم در تكاپوي گفتوگويي متفاوت با او برآمديم. گفتوگوي متفاوت الزامات خودش را دارد؛ پس بايد يك شبه در مورد موسيقياي كه تاريخچهيي به قدمت يك قوم دارد و سرزميني كه به لحاظ تاريخي و سياسي دستخوش فراز و فرودهاي فراوان شده بود، اطلاعاتمان را تكميل ميكرديم. صبح روز دوشنبه در هتل بزرگ تهران، به همراه جمال رحمتي در نقش مترجم، با يك بغل اطلاعات در مقابل مردي نشستيم كه نواي موسيقايي سازش روي بسياري تاثير گذاشته است.
راميز قلياف چهره شناختهشده و محبوبي در ميان موسيقي دوستان در ايران است. بنابراين فرداي آن شبي كه نخستين اجراي اين نوازنده برجسته تار اهل جمهوري آذربايجان را در تالار ايوان شمس ديديم در تكاپوي گفتوگويي متفاوت با او برآمديم. گفتوگوي متفاوت الزامات خودش را دارد؛ پس بايد يك شبه در مورد موسيقياي كه تاريخچهيي به قدمت يك قوم دارد و سرزميني كه به لحاظ تاريخي و سياسي دستخوش فراز و فرودهاي فراوان شده بود، اطلاعاتمان را تكميل ميكرديم. صبح روز دوشنبه در هتل بزرگ تهران، به همراه جمال رحمتي در نقش مترجم، با يك بغل اطلاعات در مقابل مردي نشستيم كه نواي موسيقايي سازش روي بسياري تاثير گذاشته است. از او از تار آذربايجان پرسيديم. از اجراي متفاوتش در جشنواره، از گروهي كه به همراه خودش از تلويزيون دولتي باكو به تهران آورده بود. پشت درهاي شلوغترين هتل مركز تهران، در حالي كه باران با شدت ميبارد، شب رو به پايان است. عدهيي از علاقهمندان راميز قلياف گرد او جمع شدهاند و با او گرم صحبت هستند. بزرگترين نوازنده تار آذربايجان سعي دارد به تمام سوالات و ابراز احساسات آنها به دقت پاسخ دهد. پيرمرد خودش بهتر ميداند كه وقت چنداني براي اين رودررويي ندارد و خورشيد كه طلوع كند او با تصويري از تهران باراني ايران را به سمت خانهاش در باكو ترك خواهد كرد.
در اجراي امسال شما در جشنواره بينالمللي موسيقي فجر اركستر ملي تلويزيون دولتي باكو شما را همراهي كردهاند. با توجه به اينكه در اجراهايي كه با آنسامبلهاي كوچكتر داريد، حس و حال اصلي موسيقي شما و سازتان بيشتر درك ميشود، چرا تصميم گرفتيد براي اين اجرا اين اركستر شما را همراهي كند؟
به نظر من اين گروه بسيار حرفهيي هستند چون پلهپله رشد كردهاند و به پختگي كافي در نوازندگيشان رسيدهاند. البته آذربايجان اركسترهاي متفاوتي دارد. به عنوان مثال اركستر مجلسي، اركستر ملي و... يكي از اين اركسترها هم اركستر تلويزيون باكو است كه من را در اين اجرا همراهي كردهاند. من با همه اركسترهاي آذربايجان ساز زدهام و ميزنم اما اين نخستين باري است كه با اركستر تلويزيون باكو به روي صحنه ميروم اما از هر جهت به اين گروه اعتماد دارم چون به عقيده من تنها نوازندگي و اجرا ملاك نيست. نوازندهيي كه به يك كشور ديگر ميرود بايد با فرهنگ و تمدن آن كشور آشنايي داشته باشد. نوازندههايي كه در اين اجرا من را همراهي كردهاند بهخوبي توانستهاند نظر من را در اين زمينه جلب كنند و من هم ترجيح دادم در اين سفر با آنها اجرا داشته باشم.
توجه شما به نسل جوان و هنرمندان كم سن و سال هم در اين اجرا جالب بود. به عنوان مثال آن خواننده نوجواني كه در دو بخش در كنسرت حضور پيدا كرد و قطعات ضربي و آوازي خواند يا پوريا خادم كه به عنوان نوازنده پيانو در بخشهايي شما را همراهي ميكرد. چطور تصميم گرفتيد كه از اين دو هنرمند جوان استفاده كنيد؟
در آذربايجان از هر خانهيي كه صدايي ميآيد در را كه باز ميكنيد يك خواننده از آن خانه بيرون ميآيد. من در آذربايجان شاگردان زيادي دارم. شاگرداني دارم كه سنشان از من- كه نزديك به 70 سال دارم- بيشتر است. به بيان بهتر هم شاگرد 80 ساله دارم و هم شاگرد هشت ساله. شاگرداني كه از من بزرگتر هستند گاهي اوقات به من استاد ميگويند و گاهي اوقات ميگويند پسرم. اما من براي همه آنها به يك اندازه انرژي ميگذارم. به هر حال همه از يك نقطه شروع ميكنند و به مقصد ميرسند اما آنچه زنده ميماند فرهنگ و هنر است. كسي كه سن كمي دارد بيان خاص خودش را دارد اما آن كسي كه موهايش را در راه موسيقي سپيد كرده با موسيقياش به درددل با جوانان مينشيند و از آينده آنها ميگويد. در اصل هنرمند حرفش را با ساز و هنرش ميزند. با آوردن علي حاجيزاده (خواننده نوجوان گروه) خواستم ثابت كنم كه چشمه هنر هنوز هم آب دارد و ما به زور در آن آب نميريزيم. اين چشمه خودش جوشان است و هر وقت دست دراز كنيد، ميتوانيد به آب برسيد چون پر بركت است. پوريا خادم هم مدت كوتاهي است كه ساز ميزند اما هنرش نشاندهنده استعداد خارقالعاده او در نوازندگي است و آينده درخشاني پيش رو دارد. به هر روي بايد به جوانان بااستعدادي مثل او توجه ويژهيي داشت.
در جمهوري آذربايجان هر ساله جشنوارههاي متعددي در زمينه موسيقي اجرا ميشود كه يكي از اين جشنوارهها، جشنواره مُقام است كه در سطح بينالمللي مخاطب دارد. شما به عنوان يك موزيسين جشنواره موسيقي فجر را در قياس با جشنواره مُقام چطور ارزيابي ميكنيد؟
من در فستيوالهاي زيادي شركت كرده اما مثلا فستيوال موسيقيشناسان در سمرقند، فستيوال راه ابريشم در ژاپن، فستيوالهاي متعددي در شهرهاي مختلف تركيه مثل ازمير، استانبول و آنكارا، فستيوالي مختص موسيقي فولكلور در امريكا كه من و عاليم قاسيم اف در آن شركت كرديم و فستيوالهاي ديگري در سوريه، الجزاير، مراكش، لبنان، فرانسه و... اما بايد بگويم كه همه اين فستيوالها تبديل به مكاني براي تبادل فرهنگ شدهاند. در آذربايجان هر ساله فستيوالهاي زيادي در زمينه موسيقي برگزار ميشود. مثلا همانطور كه اشاره كرديد جشنواره مُقام، جشنواره بينالمللي سمپوزيوم علمي موسيقي، فستيوال «اوزير بي»، جشنواره بينالمللي موسيقي كلاسيك، جشنواره بينالمللي موسيقي جز، فستيوال موسيقي« راستراپوويچ»، فستيوال موسيقي عاشيقي و... همه اين جشنوارهها به شناساندن فرهنگ و تمدن آذربايجان و در عين حال، به جهاني شدناش كمك ميكنند. با در نظر گرفتن اين زمينهها جشنواره بينالمللي موسيقي فجر كه بيست و نهمين دورهاش را ميگذراند، همتايي ندارد. در اين فصل در ايران تنها يك جشنواره موسيقي برگزار نميشود بلكه جشنوارههايي مثل تئاتر، فيلم و... همزمان برگزار ميشوند و اين جاي خوشحالي دارد. به عقيده من براي شناخت يك ملت بايد قبل از تاريخ به فرهنگ و هنر آن مملكت رجوع كنيم. از اين رو جشنواره بينالمللي موسيقي فجر يك اتفاق بزرگ به حساب ميآيد و آرزوي من اين است كه باز هم بزرگتر شود و از گروههاي بيشتري از كشورهاي خارجي دعوت كنند تا ايران و فرهنگش را به جهانيان معرفي كنند. مردم بسياري از كشورها هنوز ايران را نميشناسند به همين دليل مسوولان بايد از گروههاي مختلف در اين كشورها دعوت كنند تا به ايران بيايند و فرهنگ غني و مردم ايران را ببينند. ايران در كنار مصر و عراق (تمدن بينالنهرين) يكي از سه تمدن باستاني جهان است. به همين دليل بايد در اين زمينه فكر و انرژي گذاشت و آن را گسترش داد تا كساني كه به ايران ميآيند ببينند ايرانيان مردم اشغالگري نيستند و به خاك و منافع و منابع هيچ كشوري چشم ندوختهاند. بايد به ايران بيايند تا اين واقعيتها را از نزديك ببينند.
شما نواي تار آذربايجاني را در دنيا جهاني كردهايد در حالي كه براي اين كار هرگز سعي نكرديد از موسيقي اصيل خودتان دور شويد و محتوا را فداي تكنيك كنيد. بدون شك جهاني شدن يك هنر آرزوي هر هنرمندي است. در ايران هم هنرمندان مختلفي سعي بر اين دارند با تلفيق موسيقي ايراني و غربي قدم در راه جهاني شدن بگذارند. فكر ميكنيد يونيورسال شدن يك هنر نيازمند چه المانهايي است؟
همه ما هنرمنداني كه سعي در جهاني شدن هنرمان داريم با هم در اين زمينه همفكر هستيم و بايد به هم كمك كنيم چون اگر ضعفي در كار هنريمان وجود داشته باشد ما را از مقصد نهاييمان دور ميكند. براي اينكه اين اتفاق رخ دهد زمان و تلاش بسياري لازم است. شكر خدا ايران مثل 40-30 سال قبل نيست. الان براي علمي كردن موسيقي و به نت درآوردن آن انرژي و زمان زيادي ميگذارند و براي قطعاتي كه نواخته ميشوند نتها و مكتوبات نوشتاري موجود است. من هم سعي كردهام در اين زمينه به ايران كمك كنم. مثلا در سال 1991 من براي نوازندگان تار در ايران كتابي به زبان فارسي نوشتم و قطعات و تصانيف زيادي را به خط نت درآوردم و براي ساز تار تنظيم كردم. در نهايت هم بدون هيچ چشمداشتي در اختيار هنرمندان ايران در تبريز، اردبيل، اروميه، زنجان، تهران و... قراردادم. الان هم در ايران نوازندههايي مثل كيوان ساكت را داريم كه با امكانات تكنيكي بسيار بالايي ساز ميزنند و من خوشحالم كه با او در شهرهايي مثل تهران، كرمانشاه و تبريز برنامه اجرا كردم. پس بايد جهاني شد. تار شيراز صداي خاص خودش را دارد اما بايد بتواند خودش را با موسيقي غربي تطبيق دهد. يك ساز بايد اين قابليتها را داشته باشد اما از طرف ديگر هم تلاش لازم است. من آنقدر كه ساز زدهام و در اين راه انرژي گذاشتهام دستها و حتي ذهنم تاول زده است. من از سال 1992 به ايران آمدهام و تنها دو بار توانستهام جاهايي از ايران را ببينم. درست هم همين است چون ما در سفرهايمان مدام در حال تجربه كردن و كسب اطلاعات جديد هستيم. مثلا در سفر امسال ما به ايران مرا به موزه موسيقي بردند و من خيلي خوشحال شدم دولت ايران چنين مركزي را تاسيس كرده و به موسيقي اختصاص داده است. به هر روي بايد تمام هم و غم خود را جمع كنيم تا هنرمان را به جهانيان معرفي كنيم چون شعر و غزل و... همه خاستگاه شرقي دارند و از شرق به دنيا صادر شده است اما غرب اين هنر را از ما گرفته، غربي كرده و دوباره به ما برگردانده است.
در هر كشوري نسل جوان موزيسينها فاصله زيادي با موزيسينهاي قديم خود گرفتهاند. اين اتفاق در جمهوري آذربايجان به گونه ديگري هم تشديد شده است. پس از فروپاشي شوروي به نوعي تجددخواهي در لايههاي مختلف زندگي فرهنگي - اجتماعي مردم وارد شد. چنان كه ميبينيم موسيقي پاپ و... همانند ايران موسيقي اصلي مردم شده است. البته هر چند هنوز هم هنرمنداني مثل شما هستند كه پايههاي موسيقي رديف دستگاهي را حفظ كردهاند اما اين رويه نو خواهي را در هنر موسيقي كشورتان چطور ارزيابي ميكنيد؟
در حال حاضر جوانهايي هستند كه چون دانش كافي ندارند، طي كردن مسير كلاسيك (قديم) را براي فراگيري موسيقي قبول ندارند. موسيقي مدرن بايد بهگونهيي باشد كه خللي در موسيقي سنتي ايجاد نكند. درست و اصولي نواختن كار دشواري است. به عنوان مثال من در 12 كشور مثل اتريش، تركيه، لهستان، اسلوواكي و... بودهام و با سازهاي غربي و اركستر همنوازي داشتهام اما وقتي آثار آنها يا خودمان را مينواختم همه متعجب ميشدند و مرا تشويق ميكردند. الان متاسفانه نوازندههاي ما ميخواهند موسيقي اسكاتلندي يا انگليسي را از خود نوازنده اسكاتلندي بهتر بزنند. اين كار امكانپذير نيست چون از ريشههاي فرهنگي آن كشور دور است. مثلا آهنگساز بزرگ آذربايجان، فكرت اميروف، سمفونيهاي شور و كرد افشاري را به نت در آورد و در بوستون امريكا اجرا كرد. بعد از آن اجرا تمام اركستر آنچنان به وجد آمده بودند كه همه ايستادند و او را تشويق كردند. فكرت اميروف تارش را با خود برده بود و با سازش به روي سن رفت و آن را مردم نشان داد و در مقابلش سر خم كرد. تجدد يعني استفاده از ريشههاي ملي. اشكالي ندارد كه هنرمندي «جز» بزند اما بايد به ريشههاي خودش توجه داشته باشد. الان متاسفانه موسيقي به شكلي در آمده است كه من وقتي آنها را ميشنوم به خانه ميروم و با زنم دعوايم ميشود
(به شوخي!) اصلا خوابم نميبرد. موسيقي بايد در وجود آدمي نفوذ كند. در اصل من معتقدم موسيقي بايد در فكر و ذهن و قلب آدمي اثر بگذارد نه روي پاي او.
يكي از ويژگيهاي موسيقي اصيل آذربايجان استفاده از مضامين اساطيري و اجتماعي در قالب موسيقي است. چنان كه هر شعر عاشقانه در پس زمينه خود اشاره به داستاني بر اساس قيام مردم عليه ظلم و ستم دارد. به عنوان مثال «ساري گلين». اين در حالي است كه در موسيقي ايراني اغلب از غزلهاي عاشقانه استفاده ميشده و در دوره انقلاب مشروطه مضامين اجتماعي به شعر وارد شد كه هنوز هم چندان مورد استفاده قرار نميگيرد. شما اين مساله را وجه تمايزي بين موسيقي ايراني و آذربايجاني ميدانيد يا نه؟
بايد جستوجو و ريشهها را پيدا كرد. اگر اپراي «كوراوغلو» نوشته شده به اين دليل است كه ريشه در فرهنگ و تمدن ما دارد. در اين اپرا مد گردي در سه دستگاه اتفاق ميافتد. در «ساري گلين» هم همينطور. در اصل رديف موسيقي دستگاهي آن قدر بزرگ است كه هيچ كس نميتواند چيزي شبيه به آن پيدا كند. اورجينال بودن به اين معناست. در ايران چه موسيقياي ميتوان خلق كرد كه از رديف بالاتر باشد؟ به همين دليل بايد آثار بيشتري بر پايه رديف خلق كرد. ما در آذربايجان قطعاتي مثل كوراوغلو، ليلي و مجنون، عاشيق غريب، اپراي سوويل و... را داريم كه همه بر مبناي رديف هستند. مثلا سمفوني ليلي و مجنون حدود صد سال است كه اجرا ميشود اما هنوز هم مردم براي ديدنش به سالنهاي موسيقي ميروند. بايد كارهايي نظير اين انجام داد تا قدمت فرهنگ و تمدن يك جامعه نشان و اشاعه داده شود. پول و سرمايه به عقيده من بايد در حيطه هنر هزينه شود. علم و فرهنگ و هنر نيازمند توجه و سرمايهگذاري است. حضرت محمد (ص) هم فرمودهاند بسط و گسترش و مطالبه علم مثل عبادت است.
اتفاقا يكي از ويژگيهاي بارز موسيقي آذربايجان همين مد گرديهاي متداولي است كه در سر تاسر قطعه حس ميشود. اين مد گرديها در موسيقي ايراني با ظرافت بيشتري انجام ميشود يعني نوازنده براي رفتن از يك دستگاه به دستگاه ديگر سعي ميكند اشارههايي به نتهاي شاهد و اصلي دستگاه دوم داشته باشد تا گوش مخاطبان را با نواي آن دستگاه آشنا كند اما در مورد موسيقي آذربايجان اينچنين نيست و مد گرديها با تغييرات يك بارهيي دستگاهها اتفاق ميافتد...
براي اين كار بايد دانش كافي داشته باشيم. پسر من رهبر اركستر سمفونيك مسكو است و در تاريخ بيسابقه است كه يك پسر آذري 30 ساله رهبر اركستر سمفونيك مسكو شود. دليل اينكه او به چنين جايگاهي رسيده اين است كه من از بچگي زير بال و پر او را گرفتهام و موسيقي مقامي، موسيقي كلاسيك و اركستراسيون را با او كار كردهام تا به اين درجه از دانش و سواد برسد. از طرف ديگر من از طرف رياستجمهوري هر ماه 1500 دلار با احترام به من ميدهند. من آن پول و باقي پولهايي را كه دارم به ايوب (پسرم) اختصاص دادهام كه در راه فراگيري موسيقي از آن استفاده كند. چندي پيش پسرم به من گفت كه ميخواهد براي ادامه تحصيل به وين برود و براي اين كار 24000 دلار لازم دارد من به محض اينكه ذوق و شوق او براي فراگيري بيشتر موسيقي را ديدم 30000 دلار از بانك گرفتم و به او دادم كه هم در وين تحصيل كند و هم كنسرتها و اپراهاي و تئاترهايي كه لازم است ببيند را از دست ندهد. من هميشه سعي كردم به عنوان يك پدر حامي مالي و فكري فرزندم باشم. او هم الان در روسيه به جايگاهي كه ميخواست رسيده است و رهبر يكي از سه اركستر ملي روسيه است. جوانان ما بايد حامي و الگوي درست داشته باشند. من به تمام كارهايي كه در طول عمرم انجام دادهام ايمان دارم و هميشه سعي كردهام راه درست را انتخاب كنم. من از سال 1954 تار ميزنم (حدودا 60 سال) اما هر روز با ساز زدنم عبادت ميكنم
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید