هادی خانیکی: حرف زدن بهجاي گفتوگو فاصلهها را بيشتر ميكند
1394/7/5 ۱۰:۲۳
الزامات این توافقی که دروین شکل گرفت این بودکه اساسا امر گفتوگو و مذاکره را به عنوان یک امر پسندیده و منجر به نتیجه مطرح کرد گفتوگو طرفینی دارد که نباید با پیشفرضهای خود به گفتوگو بنشینند یعنی باید تغییرات جامعه را بشناسند نهادهای گفتوگویی که به رسمیت یافتن تفاوت درجامعه کمک میکنند،درجامعه مدنی عمق وگسترش پیدا کند جامعهای که میزان حضورش در رسانهها گسترش یافته و به امور سیاسی بیشتر توجه میکند،جامعهای است که درهرمسئله میخواهد دخیل باشد
گفتوگو يی درستايش ازگفتوگو
مصطفی پهلوانی: الزامات این توافقی که دروین شکل گرفت این بودکه اساسا امر گفتوگو و مذاکره را به عنوان یک امر پسندیده و منجر به نتیجه مطرح کرد گفتوگو طرفینی دارد که نباید با پیشفرضهای خود به گفتوگو بنشینند یعنی باید تغییرات جامعه را بشناسند نهادهای گفتوگویی که به رسمیت یافتن تفاوت درجامعه کمک میکنند،درجامعه مدنی عمق وگسترش پیدا کند جامعهای که میزان حضورش در رسانهها گسترش یافته و به امور سیاسی بیشتر توجه میکند،جامعهای است که درهرمسئله میخواهد دخیل باشد
دکترهادی خانیکی، عضو هيات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و رئیس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی وارتباطات دردفتر این انجمن گفتوگویی انجام دادیم.این فعال سیاسی اصلاحطلب، جامعه پساتحریم را آماده پذیرش«گفتوگو»به مثابه راه حل معضلات سیاسی واجتماعی میداندوبرنقش رسانهها،نهادهای مدنی وبه طوراخص احزاب درشکلگیری چنین گفتوگویی تاکید میکند.
اخیراشما دریک سخنرانی درباره وضعیت اجتماعی وسیاسی ایران در دوره پساتحریم از عبارت «اختلالات گفتوگویی»درتوصیف علل معضلات جامعه استفاده کردهاید. به عنوان مدخل بحث،لطفا توضیح بفرماییدکه این مفهوم ناظر بر چه وضعیتی است؟
من به علل تاریخی،اجتماعی،سیاسی وفرهنگی یکی ازموانع فرآیند توسعه درایران راضعف در توانشهای گفتوگویی میدانم. به عبارت دیگر به این نتیجه رسیدهام که جامعه ما(چه درسطوح نخبگان و چه در سطح عامه)ازمبانی ومهارتهای گفتوگویی متناسب برخوردار نیست وبه همین اعتبار هم در موقعیتهای مختلف ودرسطوح گوناگون،دچارضعف درگفتوگوست؛ازگفتوگو در درون نهاد خانواده تاگفتوگو بین گروههای اجتماعی و همچنین بین جامعه و حکومت و در حوزههای مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و حتی اقتصادی،میتوان شواهد قابل توجهی رایافت که نشان میدهد که جامعه ما از روزنههای کافی برای ارتباط با یکدیگر برخوردارنیست.به عبارت دیگر چه از منظر روانشناختی، چه ازمنظرجامعهشناختی وچه ازمنظر معرفتشناختی عملا گفتوگو در جامعه ما به یک ارزش یا هنجار تبدیل نشده که بااستفاده ازآن ظرفیتافزایی خاصی رخ بدهد. طبیعتا این امر پدیدهای نیست که دفعتا شکل گرفته باشد و حتما زمینههای تاریخی هم دارد. اما در کل آن چیزی که من به طور خلاصه از سطح جامعه ایران دریافت میکنم این است که در جامعه ما تمایل به این سمت است که افرادوگروههاونهادها دردرون خودشان سیر میکنند تا بیرون! و داد و ستد و تعامل لازم نوعا به سادگی شکل نمیگیرد.اساساشناخت «دیگری» یک هنر است.
ما همزمان با این وضعیت، شاهد حجم بالایی از تولید محتوا و ارتباطات در فضای مجازی و به خصوص شبکههای اجتماعی هستیم که تعدادشان هم رو به افزایش است.چرا فعالیت در شبکههای اجتماعی تبدیل به گفتوگو نمیشوند؟
اینجا یک سوال پیشینی وجود دارد و آن این است که آیا حاملان و عاملان گفتوگو تنهارسانهها هستند؟ به عبارت دیگر این رسانهها هستند که میتوانند توانش گفتوگویی درجامعه را افزایش بدهند یا اینکه خود رسانهها هم محصول تقویت توانش گفتوگویی هستند؟نگاه من به فرض دوم نزدیکتر است. یعنی اساسا اگر جامعه دچارناتوانی درارتباط و گفتوگو باشد،رسانههاهم دچار ناکارکردی یا کژکارکردی میشوند وبه جای اینکه مکان گفتوگو بشوند،به اختلالات دامن میزنند. از سوی دیگر اگر جامعه به لحاظ ظرفیتهای گفتوگویی توانمند باشد،دارای رسانههای قدرتمند هم خواهد بود چون رسانه شرط لازم برای گفتوگو ست اماشرط کافی نیست؛شرط کافی را عمدتا نهادها میسازند؛نهادهایی که گفتوگو راتسهیل میکنند.شمابه انبوه محتوایی که در رسانههای جمعی وشبکههای اجتماعی ردوبدل میشوداشاره کردید.این امرحتما به بالا بردن سطح ارتباطات درجامعه کمک میکندولی برای اینکه این امر به تعمیق و تعمیم فرهنگ گفتوگو بینجامدبایدیک رابطه معقولی بین فضای مجازی وفضای واقعی وجود داشته باشد یعنی چرخش اطلاعات در فضای مجازی مابهازایی درفضای واقعی هم داشته باشدومرتبا نوعی داد و ستد بین فضای واقعی و فضای مجازی به وجود بیاید به طوری که مسائل عموما از فضای واقعی نشأت بگیرد، در فضای مجازی مورد بحث واقع شود و دوباره به فضای واقعی برگردد. اگر این چرخه وجود نداشته باشد، ما شاهد نوعی تنبلی و سستکوشی درفضای مجازی خواهیم بود یعنی گمان میشود که تحرک در فضای مجازی و کلیک کردن مانند کنش درفضای واقعی است درحالی که این امر الزاما کنش محسوب نمیشود.
یکی از مجالهای فضای واقعی برای گفتوگو نهادهای جامعه مدنی هستند.به نظر میرسد این نهادها میتوانند نقش تعیینکنندهای درنمایندگی مواضع اقشار اجتماعی داشته باشند؛محدوده ومرزمنافع کوتاهمدت وبلندمدت رامشخص کنند و به طرح مسئله بپردازند. با توجه به تجربه ایران موقعیت نهادهای جامعه مدنی در فرآیند گفتوگو را چگونه ارزیابی میکنید؟
من نهادهای مدنی را مقدمه،موجدوتقویتکننده ارتباطات از طریق نظام رسانهای -چه شفاهی، چه مکتوب، چه الکترونیک و چه مجازی- میدانم.یعنی اگر جامعهای دارای نهادهای مدنی و ساختار مدنی قوی باشد،میشودنتیجه گرفت که دارای رسانههای قوی هم خواهد بود وگرنه ضعف نهادهای مدنی بار اضافی بردوش رسانهها خواهدانداخت یعنی رسانهها -چه مجازی و چه غیرمجازی- حاملان مسئولیتهای نهادهای مدنی میشوندوانتظاراتی درسطح جامعه مدنی از آنها به وجود میآید که اساسا با ویژگیهای یک رسانه تطابق ندارد.درچنین موقعیتی از رسانه این توقع به وجود میآید که به مثابه یک نهاد مدنی یا فرهنگی یا سیاسی یااقتصادی یاحتی اجرایی ایفای وظیفه کند. اینکه در جامعه ما احساس میشود که ریشه هر اصلاح یاافسادی را در مطبوعات جست وجو کرد به دلیل همین ضعف نهادهای مدنی است.یعنی در واقع اگر آموزش و پرورش وظیفه خود را به خوبی انجام نمیدهد یا نهادهای اجتماعی ونهادهای فرهنگی کار خودشان را به درستی انجام نمیدهند و حتی نهادهاوسازمانهای اجرایی کشور کارشان را انجام نمیدهند، این انتظار وجود دارد که باتبلیغات،بارسانه،باروابط عمومی وباشبکههای اجتماعی این قصور برطرف شود. در چنین شرایطی رسانهها تبدیل میشوندبه ابزار صرف تبلیغ یا ترغیب یا دستکاری در افکار عمومی!درحالی که قراربراین است که رسانه محلی باشد برای انعکاس کنشهای صورت پذیرفته نه اینکه خود به تنهایی کنشگر بشود.
اجازه بدهید از همینجا واردبحث گفتوگوی میان سیاستمداران شویم. عموما سیاستمداران ما به گفتوگوی یکسویه بیشتر علاقه نشان میدهند. شما شکلگیری گفتوگوی میان سیاستمداران و همچنین بین سیاستمداران و جامعه را چگونه ارزیابی میکنید؟
رابطه رسانه وسیاست یک رابطه دوگانه است؛ هم فرصت به وجود میآورد و هم میتواند تهدید تلقی شود.یعنی سیطره سیاست میتواند رسانه راغیرگفتوگویی کندیاحداقل ظرفیتهای گفتوگویی آن رامحدود کند،اماازطرف دیگر اگرسیاست خودرابه تبعیت ازفضای ارتباطی ملزم کندوبه الزامات گفتوگو در فضای رسانه تمکین کند،خودش هم دموکراتیزه میشود و توان گفتوگویی آن هم افزایش پیدا میکند.درنتیجه میتوان گفت سیاست هم میتواند اختلال و محدودیت درگفتوگو ایجاد کند و هم میتواند در شرایطی که خودش درمعرض گفتوگو قرارمیگیردبه فضای گفتوگو کمک کند یعنی قبول میکند که رابطه عمودی ازبالا به پایین به رابطه افقی همعرض تبدیل شود.همین که نهادهای قدرت قبول میکنند که باعامه جامعه یا گروههای سازنده افکار و گروههای مرجع ازموضع برابر گفتوگو کنند، سیاست را از برج عاج به پایین میکشد و در فضای ارتباطی قرار میدهد.به این اعتبار هر چه ما با گسترش فناوریهای ارتباطی و رسانهها سیاست را رسانهای شدهتر میبینیم شاهدخروج سیاست از برج عاج خود و پاسخگو شدن خواهیم بود.
جامعهای که درطول تاریخ خود استبدادزده بوده و حاکمیت استبدادی آن، امکان گفتوگو را نمیدهد و اگر هم امکانی بدهد،به صورت واقعی گفتوگو نیست وشبهگفتوگو جای گفتوگو را میگیرد و اساسا برابری در بین طرفین به رسمیت شناخته نمیشود و اهمیت نظر خواستن و نظر دادن و توجه به نظرات وجود نداشته باشد، افراد جامعه را ناتوان از به کار بردن گفتوگو تربیت میکند. زبان تابعی از تحولات اجتماعی است. به میزانی که پدیدههای جدید در زیست جامعه تاثیرگذار میشوند، به ازای آنها واژگان ساخته میشود و گفتار به میدان میآید اما وقتی که نظر دادن و نظر خواستن معنایی نداشته باشد اصلا به چه دلیلی گفتوگو میخواهد شکل بگیرد؟به همین دلیل هم هست که گفتوگو در نظام ارزشگذاری اجتماعی ما هم جایگاه چندان بالایی ندارد.گفتوگو زمانی باارزش میشود که از دل آن ارزشی بیرون بیاید وگرنه وقتی که از زن و شوهر بگیریدتامعلم وشاگرد و ازرئیس و مرئوس تا حکومت و جامعه به میزانی که حرف میزنندبینشان فاصله ایجاد و ازیکدیگر ناراحت میشوند،طبیعتاجامعه ازگفتوگو فاصله میگیرد.سخن من درآن سخنرانی این بود که دراین گفتوگو ومذاکره طولانی اثری دیده شده؛یک خطر از سر کشور رفع شده، یک فرصت به وجود آمده، منزلت کشور بالا رفته ووجهه منطقی از ایران در افکار عمومی جهان شکل گرفته است.من فکرمیکنم که ازاین پس این انتظاردرجامعه به وجودمیآید که چرادرمسائل دیگرگفتوگو نکنیم؟چون گفتوگو امرخوب ومفیدی است.تبدیل شدن گفتوگو به یک امر خوب، جامعه را ترغیب میکند که هنر و دانش آن را نیز فرابگیرد.
به نکته خوبی اشاره کردید.یکی ازمسائلی که رسانهای شدن سیاست میتواندبا خودبه همراه بیاورد،قطبی شدن ورادیکال شدن طرفین مذاکره است.اگرگفتوگو به قصد سازش و توافق است،چگونه میتوان ضمن حفظ مزیتهای دموکراتیک شدن امر سیاسی، از عوامانه شدن وآرمانخواهانه شدن گفتوگوهای سیاسی پیشگیری کرد؟
پیشتراشاره کردم که جمع بین رسانه وسیاست هم تهدیداست وهم فرصت.اینجابایداضافه کنم که یکی از تهدیدها آنجایی است که پلورالیزاسیون وانقطاع درجامعه به وجود میآورد و مسائل را هویتی میکند، خود و دیگری برساخته میشودوالبته سطحی شدن هم یکی دیگر از تهدیدات رسانهای شدن سیاست است یعنی هرمخاطبی باکمترین اطلاعی که به دست میآورد فکر میکند صاحب دانش بالایی شده است.فرقی هم نمیکند که درسیاست باشدیا دربهداشت. کدام بیماری است که قبل از اینکه به پزشک مراجعه کند،دانش پیشینی برساخته شده از سوی رسانه را در ذهن نداشته باشد؟عموما یا خودش یا از طریق یکی از نزدیکانش جست وجویی انجام میدهدوبااطلاعات ناقصی که کسب میکنددر برابر نظر کارشناسانه پزشک مقاومت میکند. همین اتفاق درآموزش هم رخ میدهد،همین اتفاق درسیاست هم رخ میدهد. اتفاقا اگر فضای سیاسی ورسانهای ایران را ببینید؛متوجه میشوید که تعدادافرادی که این روزها حقوقدان شدهاند،متخصص زبان شدهاند یادارای دانش هستهای شدهاندگویا خیلی بیشتر شده است. این افزایش عمدتا نه درفضای واقعی که در فضای سیاسی ورسانهای ایجاد شده است به عبارت دیگر میتواند فضای رسانهای به سطحی شدن سیاست وسیاست به سطحی شدن فضای رسانهای کمک کند.امابه نظر من این وضعیت درمراحل اول گسترش ارتباطات و گفتوگویی شدن یارسانهای شدن جامعه بهوجود میآید.مانندمراحل اولیه توسعه در جامعه که رشد کمی امکانات به تحرک و بسیج اجتماعی منجر میشود،این مرحله نیز جامعه را از حالت رخوت و بیتفاوتی خودخارج میکند،اما در مرحله بعدی که بالارفتن سطح مشارکت عمومی و عمق دادن به گفتوگوهاست، همانطور که گفتم،مسئولیت بیشتری متوجه نهادهای مدنی میکند. بعد از آن است که به مرحله سوم میرسیم که طی آن نوعی یکپارچگی و همنگری و همنظری به وجود میآید.درجامعهای که مکان و امکان گفتوگو وجود ندارد، به محض اینکه این فرصت فراهم شود،در ابتدا به صورت نامتوازن و بدقوارهای از آن استفاده میشود و طبیعتا عارضههای آن بروز پیدا میکند. در همین مرحله است که گاهی این واکنش پیش میآید که «ازطلا گشتن پشیمان گشتهایم/مرحمت فرموده ما را مس کنید».یعنی جامعهای که میزان حضورش در رسانهها گسترش یافته و به امور سیاسی بیشتر توجه میکند،جامعهای است که درهرمسئله میخواهد دخیل باشد.مدیریت چنین وضعیتی بسیارسخت هم هست وگمان میشوداگرجلوی حرف زدن جامعه گرفته شودبه نفع جامعه هم باشد.ولی قطعا جامعه بیارتباط،جامعه غیرگفتوگویی،جامعه ساکت وجامعه خموده ازجامعهای که به زبان آمده اماهنوزآداب گفت وشنود رانمیداندبهتر نیست.جامعهای که به زبان آمده اگرچه که خیلی هم اشتباه میکندنسبت به دوره قبل خودش یک گام به جلو آمده است.
واقعیت این است که درآن هشت سالی که سیاستهای پوپولیستی برکشورحاکم بود،بنابراقتضای گفتوگوی دولتمردان نیز به صورت یکطرفه وباخطاب قراردادن عامه مردم شکل میگرفت.بعدازانتخابات 92 این امید به وجود آمدکه به نحوی این روند اصلاح شود.به نظر شما دولت فعلی اساساباچه الگوهایی میتواند سبک گذشته گفتوگوی میان دولتمردان با جامعه را جایگزین کندواساساباتوجه به کارکردهای رویارویی پوپولیستی با جامعه و در فقدان نهادهای مدنی قوی چه انگیزهای میتواند دولت را به تغییر این روند تشویق کند؟
تبدیل ارتباط بین نهادقدرت وجامعه به رابطه پوپولیستی وآمرانه ویکسویه محصول فقدان یاضعف نهادهای مدنی است چون نهادهای مدنی به عنوان میانجی و رسانه هم عمل میکنند؛رسانه به معنای نهادی که ارتباط نهادقدرت باجامعه راسامان میدهند.وقتی که جامعه متشکل نباشد و شکل اتمیستی و ذرهوار خود را داشته باشد،طبیعتا تحت تاثیر بادهاوطوفانهای قدرت تغییر جهت میدهند. ولی وقتی که این نهادها شکل میگیرندجامعه توان گفتوگوی جدی باقدرت را پیدا میکند. به نظرم از این تئوری میتوان نتیجه عملی هم گرفت و پاسخ به پرسش شما میتواند این باشد که دولت به میزانی که به نهادهای مدنی نزدیک شود و نقش آنهارابه عنوان میانجی بپذیرد، توان بیشتری در همسویی واقعی و پایدار با جامعه پیدا میکند.چون این نهادها امکانی هستند برای تجمیع نظرات مختلف و گفتوگو با قدرت و طبعا رابطه میان قدرت وجامعه را از آن حالت هیجانی و ناگهانی خارج میکند و فضای عقلانیتر و منطقیتری را حاکم میکند. همان برنامهای که شما به آن اشاره کردید را یک نهاد مدنی سامان داده بود.حرف آنها-که پیش از توافق هم مطرح کردند- این بود که بالاخره ایران بعد از توافق با چه مسائلی در حوزه اقتصاد و فرهنگ و سیاست و اجتماع روبهرو میشود؟ این، تنها مسئله دولت نیست، مسئله جامعه هم هست. جامعه چه واکنشی در برابر این مسائل از خود نشان میدهد؟ حرف جامعه را هم نمیتوان مانند قبل با اعلام یک شماره موبایل از طرف یک وزیر فهمید. باید مشخص شود که حرف حساب جامعه چیست، حرف حساب نخبگان جامعه چیست، حرف حساب دولت چیست و کجا این حرفها با هم تداخل پیدا میکند. حتی در آن جلسه پیشنهاد شد که در هر حوزه منشور مطالبات تنظیم شود چون جامعه پساتحریم تنها به رونق فکر نمیکند، به رونق سیاسی و رونق فرهنگی هم فکر میکند. لازمه گشایش اقتصادی، گشایش سیاسی و فرهنگی هم هست. اینکه در هر کدام از این حوزهها چه حرفهایی وجود دارد را شبکهای از نهادهای مدنی و رسانهها میتوانند شکل بدهند.
به توافق هستهای اشاره کردید؛ به نظر میرسد یکی از موانعی که دولت برای اقناع مخالفان با آن دست به گریبان است، نوع نگاهی است که هرگونه عقبنشینی و سازشی را در گفتوگو با غرب نامطلوب میداند. عین همین نگاه در عرصه داخلی پس از حوادث سال 88 درهر دو اردوگاه دیده میشد.به نظر شماموضوع گفتوگوو مذاکرهکنندگان دارای چه ویژگیهایی بایدباشندکه مشروعیت لازم برای اتخاذ تصمیمات سخت فراهم شود؟
البته میدانید که گفتوگو چه به لحاظ مضمون و چه به لحاظ شکل به سطوح مختلفی تقسیم میشود که اغلب این سطوح هم نازلتر و محدودترند نسبت به گفتوگو.ارتباط سطح خیلی پایینتری نسبت به گفتوگو داردبه خاطر اینکه گفتوگوخلق معنای مشترک بین طرفین است در حالی که ارتباط انتقال معنای مشترک بانهایت دقت است.همینطور مذاکره سطح متفاوتی است که در آن نفع قابل مشاهده و اندازهگیری در نظر گرفته میشودوبرای رسیدن به آن مذاکره صورت میگیرد. به خاطر همین گفته میشود که مذاکره زمانی به نتیجه میرسد که دردو طرف احساس رسیدن به موفقیت شکل بگیرد. به عبارت دیگر موفقترین مذاکره را مذاکره برد-برد میدانند نه اینکه یک طرف احساس کند طرف مقابل را نابود کرده است.درکنار این موارد گفتوگوهای بیهدف هم داریم مانند چت.
من فکر میکنم راه حل این است که به میزانی که جامعه نسبت به دخالت در امور موثر در سرنوشت خود حساس میشود، به همین میزان باید گفتوگوها ولو به صورت تخصصی و محدود صورت بگیرد یعنی وقتی که بین دولت و مجلس گفتوگو انجام میشود، وقتی که بین دولت و دانشگاهیان گفتوگو انجام میشود، وقتی که بین سیاستمداران و روشنفکران گفتوگو انجام میشود، ابعاد مختلفی از مسئله مورد گفتوگو باز میشود و زبان سیاست که خیلی حقوقی و حرفهای است، سعی میکند در فرهنگ و زبان عامه راه خود را پیدا کند. شما میبینید که مثلا دستگاه دیپلماسی کشور به میزانی که وارد رسانه میشود، توفیق هم پیدا میکند. من این را در جاهای مختلف گفتهام؛ تفاوت مهم دستگاه دیپلماسی امروز ما با قبل این است که از رسانه استفاده میکند و وارد فضای مجازی میشود. آقای دکتر ظریف در صفحه توییتر و فیسبوک خود فعال است و اساسا سلوک رسانهای خوبی دارد و از روابط محترمانهای با اصحاب رسانه برخوردار است. به همین میزان هم امکان تعامل فراهم میشود منتها از این طرف هم نیازهایی به وجود میآید. این کار خوبی است که دولت و به طور خاص وزارت خارجه برای پوشش فعالیتهای خود از خبرنگاران دعوت میکند اما خبرنگاری که دعوت میشود هم میزان تسلطش بر زبان، دیپلماسی و همچنین موضوع مذاکره مهم است. این مسئله به بقیه سطوح رسانه هم قابل تعمیم است. اینجاست که مسئله روزنامهنگاری حرفهای و اخلاق حرفهای اهمیت مییابد.چون در اینجا مترجم رویداد -در معنای عام خود- رسانه است که آن را برای جامعه ومشخصانهادهای مدنی برساخته میکند. به میزانی که بر کار مترجمی خود مسلط باشد،مسائل وروابط میان دولت و جامعه را تسهیل میکند و این امرکه مذاکره،گفتوگووحتی سازش چیز منفیای نیست را باز میکند. چون از مفهوم تاریخی خود که یک طرف همه چیز را ازدست بدهدویک طرف همه چیز را به دست بیاورد، فاصله میگیرد و تبدیل میشودبه اینکه هر کدام یک گام به جلو برمیدارند. این تحول تاریخی زمانی محقق میشود که همه بامابهازای عینی آن دست وپنجه نرم کنند.
چشمانداز شمابرای اینکه این مفاهیم درمذاکرات داخلی بین نیروهای سیاسی مابهازای پیدا کندچیست؟
من فکر میکنم ازالزامات این توافقی که دروین شکل گرفت این بودکه اساسا امر گفتوگو و مذاکره را به عنوان یک امر پسندیده و منجر به نتیجه مطرح کرد. وقتی گفتوگو بر سر یک امر پیچیده و سخت آن هم با دشمنی که زیادهخواهی هم داشت، مسئله را به جایی میرساند که نوعی رضایت در طرفین هم به وجود آورده است، طبیعتا این انتظار به وجود میآید که گفتوگو بین گرایشات مختلف سیاسی، بین جریانهای رقیب، بین دستگاههای حاکمیتی و مدنی هم باید انجام بگیرد. به نظر من توجه به واقعیت مطالبه برای گفتوگو و مذاکره، کنار آمدن و نزدیک شدن، به منافع ملی اندیشیدن و آشتی کردن گریزناپذیر است.
شما یکی ازمدافعان نظریه گفتوگوی تمدنها بودید.اگر مذاکرات هستهای که اصلیترین برنامه دیپلماتیک دولت فعلی است را بانظریه گفتوگوی تمدنها به عنوان پشتوانه وبرنامه دیپلماتیک دولت اصلاحات مقایسه کنیم،به نظر میرسدکه این نظریه و فعالیتهایی که به پشتوانه آن انجام شد،به سمت دستیابی به یک نتیجه نبودولذا سازشی هم در آن دوران دیده نمیشوددرحالی که سیاست خارجی دولت فعلی بیشتر به دنبال دستاوردهای عینی است ولذامیبینیم که مذاکره وسازش راتحت عناوینی همچون بازی برد-بردوهمگرایی درجهت مقابله باافراطیگری تئوریزه میکند.ارزیابی شماازنسبت این دونگاه درسیاست خارجی چیست؟
من فکر میکنم در شرایطی که سازش وکوتاه آمدن هنوزبارمعنایی مثبتی نداردخیلی لازم نیست که توافق هستهای راسازش بنامیم.ببینید!کمترین نتیجهای که توافق وین داشته این است که برای ایران در عرصه منطقهای و بینالمللی ظرفیت ایجاد کرده و دست بالا را به ایران داده است.بالاخره پذیرفته شده که ایران دانش هستهای دارد و حق داشتن آن را هم دارد. همچنین پذیرفته شده که ایران یک قدرت منطقهای محسوب میشود. من در جای دیگر هم گفتهام که طی این مذاکرات ایران بانگرش مثبت،خبراول رسانههای بینالمللی شده است.ولی اینکه این مذاکرات چه نسبتی بارویکردگفتوگوی تمدنها دارد،اتفاقااین بحث زمانی که مطرح شدناظربرعرصه واقعی ایجادشد.درست است که نگاه معرفتشناسانه وبعدنظری داشت.
عمومادرسطح دانشمندان و علمای مذهبی ومانندآن پیگیری شد.
این یک سطح ازآن بود.بااین وجود گفتوگوی تمدنها به آکادمی نرفت. ابتدا به مجمع عمومی سازمان ملل متحد رفت و به عنوان راهبردی که دولتها،سازمانهای بینالمللی و حتی نهادهای مدنی را طبق مصوبه، موظف به پیشبرد اهداف آن میکند تا از دل این امر خشونت زائل و مذاکره تسهیل شود. منتها به دنبال این است که ببیند در درون این تمدنها و فرهنگها مبانی که این گفتوگو را ممکن میکند، چه چیزی است و بر اساس دیدگاهی که مطرح میکند، اتفاقا هر چه جهان با مسائل و مصائب بیشتری روبرو میشود،نیازش هم به گفتوگوی فرهنگهاوتمدنها بیشتر میشود.لذا به نظر من ازدل تئوری گفتوگوی تمدنها هم حل وفصل معضلات مبتلابه بیرون میآمد کمااینکه دربسیاری ازجوامع منطقه وحتی جهان ازدل این تئوری برنامههایی برای اقدام درآوردند؛ برنامههایی برای کم کردن شکافهای قومی، مذهبی، زبانی و حتی حل و فصل مشکلاتی که بین کشورها وجود داشت. یعنی گفتوگوی فرهنگها و تمدنها یک پدیده لوکس و تزئینی نبود که صرفا بر یکسری فضیلتها تکیه کند. برنامهای بود برای خروج جهان ازمخاطراتی که به خصوص در قالب خشونت و تروریسم و افراطیگری بروزوظهورپیدامیکرد.به همین اعتبار هم هست که در جاهایی از گفتوگوی فرهنگهاوتمدنها بیشتراستقبال شد که بامسائل بیشتری هم دست و پنجه نرم میکرد؛ جوامعی مثل هندوبیشترازهرکجای دیگربااین تئوری در ایران سیاسی برخورد شد. به خاطر اینکه بعدازتغییر دولت،دولت جدیداساسا قائل به گفتوگوی فرهنگهاوتمدنها نبود.این بودکه هم بساط سازمانی آن را جمع کرد، هم روز آن را از تقویم حذف کرد و هم داشتههایی که نظام به دست آورده بود را به دولت وقت ربط داد و از آن استفاده نکرد وگرنه گفتوگوی بین فرهنگها و تمدنها هنوز هم که هنوز است در جهان جدی گرفته میشود.
بالاخره تفاوتهایی بین استراتژی دو دولت وجود دارد.من وقتی استراتژی بازی برد-برد را از زبان آقای رئیس جمهور یاوزیرامورخارجه میشنوم،میدانم که ناظر برموضوع عینی ومشخصی است که روی میز قرار میگیرد و فرآیند چانهزنی بر سر آن شکل میگیرد اما گفتوگوی تمدنها به دیپلماسی عمومی نزدیک بوده و به دنبال کاهش سطح تنش از طریق شناخت طرفین از یکدیگر است.
نه، از درون گفتوگوی تمدنها هم برنامههای مشخصی بیرون میآمدیعنی اگر آن را جدی میگرفتیم یاجدی بگیریم،میشود مسیر رفع منازعه بین مذاهب یااقوام مختلف هم باشد.از دل گفتوگوی میان فرهنگها و تمدنها طبیعتا کاهش بحرانهایی که اکنون حاد شده است بیرون میآید.مثلااینکه چه کسانی در جهان اسلام میتوانندگفتوگو کنند،اساسا الزامات گفتوگو درجهان اسلام چیست،زمینههای گفتوگوی بین شیعه وسنی کجاست.
ولی میپذیرید که این دو رویکرد حداقل دو آبشخور متفاوت دارد؟استراتژی برد-برد رویکرد رئالیستی به مسائل دارد،اماگفتوگوی تمدنها رویکرد ایدهآلیستی به مسائل جهان دارد .
همانطور که آقای خاتمی هم در جاهای مختلف اعلام کرد،درگفتوگوی فرهنگهاوتمدنهاهیچ نهاد یا مولفه موثری حذف نمیشود؛نه دولت،نه نهادهای مدنی،نه سازمانهای بینالمللی،نه شخصیتهای تاثیرگذارونه هنر!همین رااگردرمذاکرات هستهای جست وجو کنیدنقشهای جدیدی را برای دیپلماسی رسانهای میبینیدکه قبلا نبود همینطور نقشهایی برای دیپلماسی فرهنگی،هنری وعلمی.یعنی هنروفرهنگ ورسانه وعلم هم کمک میکنندبه گفتوگوی بین دولتها.البته این رامیتوان گفت که وقتی ازگفتوگوی فرهنگهاوتمدنها سخن میگوییم.
شما به عنوان استاد علوم ارتباطات برای حل شکافهای فعال و غیرفعال جامعه ایران به خصوص شکافهایی که از سال 88 به جا مانده است، چه سطحی از سطوح گفتوگو که پیشتر برشمردید را و در بین کدام بخشهای جامعه پیشنهاد میکنید؟
من معتقدم که هر چقدر امکانها و مکانهای گفتوگو درجامعه افزایش یابد،بیشتر میتوانیم بر مسائل سیاسی برجا مانده از گذشته هم غلبه پیدا کنیم.یکی ازالزامات این امر آن است که بپذیریم شرایط جامعه ایران بعدازانتخابات 92 به طور عام و بعد ازتوافق به طور خاص متفاوت شده است. یعنی بایدفایدهمندی واثربخشی گفتوگو راحکومت،نخبگان وگروههای سیاسی و خود جامعه بپذیرد.برای پذیرش آن هم نمیتوان به یک دستورالعمل اخلاقی کفایت کرد.باشناخت جهان واقعی و شناخت تغییراتی که در جهان ما و جامعه ما رخ داده است، میتوان به این نقطه رسید که گفتوگو هم ممکن است و هم مطلوب. به این معنی که بپذیریم گفتوگو طرفینی دارد که نباید با پیشفرضهای خود به گفتوگو بنشینند یعنی باید تغییرات جامعه را بشناسند. نقش حاکمیت هم این است که تسهیلکننده این فرآیند باشد یعنی با اصلاح رویکردها، با کاهش غلظت نگاه امنیتی و جایگزین کردن رویکردهای امنیتی با نگاههای فرهنگی و اجتماعی، اولا این گفتوگو را به رسمیت بشناسد و در ثانی مکانیزمهای حل اختلاف را تقویت کند که این مکانیزمها عمدتا همان روی آوردن به قانون و پذیرش ظرفیتهای قانونی و کارآمد کردن آنها ست.گام سوم هم تغییر رفتارها میتواند باشد. این روند از برنامه های کوچک و در دسترس هم بایدآغاز شود. ببینید در انتخابات 92 جامعه ما یک گام به جلو گذاشته است ونتیجه آن را دیدیم.انتخابات دیگری پیش رو هست که میتواند گام دیگری دراین مسیر باشد.البته برداشتن گامها به انتخابات محدود نمیشود ولی انتخابات یکی ازفرصتهایی است که همپذیری وتعامل بین گروههای مختلف را تسهیل میکند.طبیعتامرحله عمیقتر آن این است که نهادهای گفتوگویی که به رسمیت یافتن تفاوت درجامعه کمک میکنند،درجامعه مدنی عمق وگسترش پیدا کند.یعنی به میزانی که امکان رشدجامعه مدنی و تحزب فراهم میشود،ماگامهای بیشتری دراین مسیر برخواهیم داشت.من فکر میکنم تفسیر اجتماعی گفتوگو تقویت نهادهای مدنی وتفسیر سیاسی آن تقویت رقابت سیاسی وتحزب است.بخشی از این روندبرعهده نظام سیاسی است ازجمله در وضع قوانینی که آن را تسهیل کنندومشوقهایی که درنظر گرفته میشود.به میزانی که دولت تسهیلکننده باشد جامعه هم اقبال نشان خواهد داد.به میزانی که هزینه مشارکت سیاسی پایین بیاید،مشارکت سیاسی افزایش خواهدیافت.مشارکت سیاسی که افزایش یافت، جامعه مدنی تقویت خواهد شد.
به عنوان فردی حزبي آیاتاسیس وآغازفعالیت احزاب جديد رابایدنشانهای از برداشتن گامهایی تازه دانست؟
من تشکیل هرحزبی که اعضای آن خودشان رامتعهدوملتزم به توسعه سیاسی ازطریق تقویت احزاب بدانندوسیاستورزی ازطریق احزاب رابرای روشنفکران،مدیران،دانشگاهیان ونظریهپردازان امر مثبتی تلقی کنند،برای مسیر تقویت گفتوگو درجامعه مفیدمیدانم.یعنی جامعهای که با نهایت افتراقیافتگی وتفکیک امور،اقشار مختلف آن کار حزبی هم انجام میدهند، گامی به جلو برداشته است تا سیاستورزی را ازیک امر مبهم، باندی،پنهان ومتکی به بده بستانهای مخفی به کنش شفاف و مبتنی بر صراحت، اعلام نظر، اختلاف نظر و گفتوگو تبدیل کند.
لطفا در نظرهای خود الفاظ زشت بهکار نبرده، و از توهین به افراد حقیقی و حقوقی به هر نحوی بپرهیزید . در صورت عدم رعایت، نظر درج شده منتشر نخواهد شد.
روزنامه قانون
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.