1394/5/13 ۰۹:۴۳
شفقت به معنای مهربانی و دلسوزی است و میتوان گفت شفقت بزرگترین هنر آدمی است. افراد مشفق بر این عقیده هستند که وجودشان زمانی ارزش پیدا میکند که به دیگران کمک کنند. این افراد محبت و عشقورزیدن به دیگران بالاترین ایدهآلشان است. آدمهای مشفق از خودگذشتگی را وظیفه خود میدانند و درمجموع میتوان گفت آنها برای یاریرساندن به دیگران تلاش میکنند. شفقت یکی از رفتارهای پسندیدهای است که در گذشتههای دور وجود داشته و به وضوح میشده آن را در روابط انسانها شاهد بود ولی متاسفانه گویی با گذشت دوران و پیشرفت آدمی در عرصههای مختلف علمی، اقتصادی و...
اگر دعا کنیم، ایمان خواهیم داشت، اگر ایمان داشته باشیم، محبت خواهیم کرد و اگر محبت کنیم، خدمت نیز خواهیم کرد. «مادر ترزا»
شفقت به معنای مهربانی و دلسوزی است و میتوان گفت شفقت بزرگترین هنر آدمی است. افراد مشفق بر این عقیده هستند که وجودشان زمانی ارزش پیدا میکند که به دیگران کمک کنند. این افراد محبت و عشقورزیدن به دیگران بالاترین ایدهآلشان است. آدمهای مشفق از خودگذشتگی را وظیفه خود میدانند و درمجموع میتوان گفت آنها برای یاریرساندن به دیگران تلاش میکنند. شفقت یکی از رفتارهای پسندیدهای است که در گذشتههای دور وجود داشته و به وضوح میشده آن را در روابط انسانها شاهد بود ولی متاسفانه گویی با گذشت دوران و پیشرفت آدمی در عرصههای مختلف علمی، اقتصادی و... این رفتار حسنه رنگ باخته و در شرایطی که آدمی شاهد وقایعی است، این تلنگر را به خود میزند که گذشتگان ما مهربانتر بودند! و در پی همین تلنگر این سوال پیش میآید که آدمی را چه شده است که گاهی حتی در حریم خصوصی خود نیز این خصلت را فراموش میکند. وقتی از حسن انوشه، استاد ادبیات فارسی درباره معنا و مفهوم شفقت سوال میشود، اینگونه پاسخ میدهد: اگر منظور از شفقت، دلسوزی و مهربانی باشد، خیلی نادر و کمیاب است. زمانی در جامعه ما کسانی که تمکن مالی داشتند و حتی کسانی که در حد متوسط بودند، حواسشان به همسایگان و افراد محله خودشان بود. درواقع میتوان گفت این رسم کهنی بود که سینهبهسینه به نسلهای مختلف رسیده بود. اما با ایجاد تحولات اجتماعی متاسفانه این رسم خوب و قدیمی رنگ باخته و زیاد به آن توجه نمیشود و دیگر کمتر میتوان شاهد اینگونه رفتارها بود. امروزه در هر گوشه از این شهر چیزی را که میتوان به وضوح دید این است که مردم برای یک مسأله کوچک رانندگی به هم پرخاش میکنند، بنابراین با تاسف میتوان گفت، شفقت رسم قدیم بوده است. در این روزگار من نشانی از شفقت نمیبینم یا اگر هست آنقدر کمرنگ است که دیده نمیشود.
*****
شفقت که یک رفتار انسانی است از منظر زبانشناسی چهمعنا و مفهومی دارد؟
اگر بخواهیم معنای لغوی آن را درنظر بگیریم، شفقت باید با خود شفق را که به معنای روشنایی است، داشته باشد. شاید بتوان گفت شفقت یعنی کسی که قلب روشنی دارد. یا شاید به کسی اطلاق شود که به جامعه خود روشنایی بدهد. بهنظر من امروزه شفقت، خصوصی و خانوادگی شده است و به سختی میتوان در اجتماع شاهد آن بود و متاسفانه این رویه درحالرسوخ به خانوادهها نیز هست. چیزی را که ما نظارهگر هستیم، این است که رفتهرفته این چراغ درمیان خانوادهها نیز رو به خاموشی است. شاید علت این رویه، تحولات اجتماعی باشد. درواقع چهره جامعه درحال تغییر است و چیزهای تازهای در جامعه درحال اتفاقافتادن است. فرد میگوید چرا من از عاطفه خودم خرج کنم. همیشه هریک از افراد در انتظار این هستند که فرد دیگری از نظر عاطفی هزینه کند و همه اینها نشان از این دارند که شفقت درحال رنگباختن است. یکی از خلفا که در جمعی نشسته بود، روبهجمع گفت، در گذشته عدهای ادعای خدایی و پیغمبری میکردند و درحالحاضر چنینچیزی را نمیبینیم، فردی درمیان جمع در پاسخ خلیفه گفت؛ شما چنان بلایی سر مردم آوردهاید که نه خدا یادشان میآید نه پیغمبر! درواقع ما با ادامه این رویه بهنوعی از فردیت
میرسیم!
خب شما فکر میکنید، شفقت چگونه درمیان مردم شکل میگیرد؟
در گذشته شفقت جزو اخلاق حسنه بوده و مردم خود را موظف به رعایت آن میکردند. در جامعهای که مردم احساس آرامش داشته باشند و دغدغه فردا را نداشته باشند، میتوان شفقت را در ابعاد وسیعتری دید. شاید یکی از دلایل اینکه ما کمتر فرد مشفق میبینیم، این است که مردم از فردای خود اطمینان ندارند و نمیدانند قرار است چه پیش بیاید و بهنوعی از خودخواهی دچارند. یکی از دلایلی که در گذشته انسانهای مشفق زیاد بودند و بهوضوح میشد شفقت را دید، این بوده که امید درمیان مردم وجود داشته یا بهعبارت صحیحتر آنها انسانهای امیدوارتری نسبت به ما بودهاند. متاسفانه یکی از شاخصهایی که میتوان بهعنوان دلیل کمبودن شفقت نام برد، این است که انسان امروزی از امید پایینتری برخوردار است و شاید بیارتباط نباشد که بگوییم افرادی که از راههای نادرست دست به گذران زندگی میزنند، برای این است که میخواهند فکر فردا را امروز کنند!
ما میتوانیم مجموعهای از حاکمیت، جامعه، شرایطاقتصادی و... را در کنار هم قرار دهیم و همگی را بهعنوان علت اصلی ارایه بدهیم. از بعد فردی چطور میتوان به این موضوع نگاه کرد؟
وقتی افرادی که برای مدتهای مدید شفقت را به افراد توصیه میکردند، خودشان فاقد شفقت هستند، زمینهساز این شده است که این رسم پسندیده جایگاه خود را در اجتماع از دست بدهد. درواقع مردم صداقتی در اعمال و رفتار برخی مسئولان ندیدهاند. حقیقتی که باید پذیرفت این است که شفقت در جامعه ما مغفول مانده است و در این غفلت تحولات اجتماعی نقش خود را ایفا کردهاند و متاسفانه این تحولات باعث شدهاند که شفقت بهگوشهای راندهشود.
این تحولات باعث شدهاند که شفقت خصوصی افراد نیز کمرنگتر شود. درواقع شفقت را بهجای دیگری محول کردند و گفتند ما هزینه آن را پرداخت میکنیم و شما عمل کنید! مثالی که میتوان در این زمینه آورد این است که گفته میشود ما مالیات میدهیم شما بیمه راه بیندازید و از افراد گرفتار مراقبت کنید. در کشورهای غربی به شفقت اینگونه شکلدادهاند ولی جامعه ما نه به این مرحله رسیده است و نه به رسوم گذشته خود پایبند است. رسومی که هرکدامشان بهنوعی شفقت و نوعدوستی را در خود داشتند. در گذشته اگر کسی دخترش عروسی میکرد، همه یارش بودند یا اگر فردی در خانوادهای فوت میکرد، دیگران تنهایش نمیگذاشتند، حتی برای رفتن به سفر زیارتی افراد کمک حال هم بودند اما امروز اینها همه رنگ باخته است.
یعنی از نظرتان همبستگی اجتماعی هم معنای گذشته خود را از دست داده است؟
بهنظر من همبستگی اجتماعی با همبستگی میهنی فرق دارد. در دورهای مردمان میهنی سر بزنگاه با هم یکدل و یکصدا میشوند تا جلوی اتفاقی را بگیرند یا اتفاقی را راه بیندازند و این با اینکه من دوست ندارم در جامعه خود متکدی داشته باشم، فرق میکند، البته اینها وظایف حاکمیت است. در جنگ ایران و عراق همه مردم دستبهدست هم دادند تا متجاوز را ازکشورمان بیرون کنند و این نمونه بارزی از همبستگی اجتماعی است. همبستگی به آن معنایی که مردم یک محله، ضعفای خود را بشناسند و آنها را حمایت کنند نیز نوعی از همبستگی اجتماعی است اما بعد وسیعی را دربر نمیگیرد و متاسفانه در همین وسعت کم هم ما میبینیم که این مقوله درحال کمرنگ شدن است. چیزی که باید در این زمینه متذکر شد، این است که این کارها بهصورت جمعی است و کمتر آن را به شکل فردی میتوان دید. امروز باید توجه داشت که همین کار جمعی اول از درون افراد و عواطف آنها بروز میکند تا بعد به شکل جمعی ظهور کند و بشود کاری انجام داد. ما حتی در زندگی روزمره خود نیز اشکال مختلف فردیت را میبینیم. بهعنوان مثال، وقتی در جادهای درحال تردد هستیم، متوجه میشویم همه کسانی که در آن مسیر هستند، تمام دغدغهشان این است که خودشان سریعتر برسند و هیچ توجهی به دیگران ندارند و بقیه افراد را نادیده میگیرند! یکی دیگر از مثالهایی که میتوان در این مورد عنوان کرد، رفتار افراد با محیطزیست است. طی چندین سال گذشته هزاران هکتار از جنگلها نابود شده است، اینگونه اعمال از کسانی سر میزند که چیزی بهعنوان شفقت در وجودشان نیست چون آیندگان را نادیده میگیرند و تنها به منافع آنی خود میاندیشند. این افراد حین انجام چنین اعمالی حتی به فرزندان خود نیز نمیاندیشند و لحظهای تأمل نمیکنند که فرزندان من نیز برای زندگی نیاز به این جنگل و محیطزیست دارند!
آیا کمرنگشدن شفقت باعث شده ما شفقت و ترحم را اشتباه بگیریم؟
ترحم با تحقیر همراه است و درمقابل شفقت با مهربانی و انسانیت. من ترحم را قبول ندارم، ترحم یعنی توهین به یک آدم. کسی که شفقت دارد نسبت به تمام مسائل جامعه خود حساس است و تا جایی که بتواند این شفقت را در ابعاد مختلف بهکار میگیرد. ترحم سازنده نیست. ترحم یک مقوله فردی است اما شفقت میتواند یک مسأله اجتماعی باشد. من تنها میتوانم در قبال یک فرد ترحم داشته باشم نه کل جامعه که البته همان هم درست و شایسته نیست.
روزنامه شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید