1394/2/13 ۰۹:۵۱
قرارمان اواخر نخستین ماه بهاری بود؛ در شیراز. شهری كه به بهارش هم معروف است. از من در اتاق مطالعهاش پذیرایی میكند. اتاق بزرگی كه سرتاسر آن كتابخانههای نو ساختهای است كه بوی مطبوع نواش همچنان در فضا پراكنده است. كتابها از طیفها و رشتههای مختلفی است. اما وجه غالب مربوط به مطالعات دینی و فلسفه اسلامی است. دو استكان چای میریزد. من مدام از این ور و آن ور میپرسم. از بازنشستگیاش در دانشگاه شیراز، از كلاس دكتری نهجالبلاغهاش در تهران و... قبلا هم با دكتر جعفری چند باری گفتوگو داشتهام. اما هر بار بیشتر پی میبرم كه ذهن این مرد گنجینهای از تاریخ معاصر ایران است. سوای مطالعات قرآنی و پژوهشهایش در نهجالبلاغه و فارغ از تسلطش بر زبان عربی، دكتر مهدی جعفری بخش مهم و تاریخ ساز این مملكت را زیسته است.
علی ورامینی: قرارمان اواخر نخستین ماه بهاری بود؛ در شیراز. شهری كه به بهارش هم معروف است. از من در اتاق مطالعهاش پذیرایی میكند. اتاق بزرگی كه سرتاسر آن كتابخانههای نو ساختهای است كه بوی مطبوع نواش همچنان در فضا پراكنده است. كتابها از طیفها و رشتههای مختلفی است. اما وجه غالب مربوط به مطالعات دینی و فلسفه اسلامی است. دو استكان چای میریزد. من مدام از این ور و آن ور میپرسم. از بازنشستگیاش در دانشگاه شیراز، از كلاس دكتری نهجالبلاغهاش در تهران و... قبلا هم با دكتر جعفری چند باری گفتوگو داشتهام. اما هر بار بیشتر پی میبرم كه ذهن این مرد گنجینهای از تاریخ معاصر ایران است. سوای مطالعات قرآنی و پژوهشهایش در نهجالبلاغه و فارغ از تسلطش بر زبان عربی، دكتر مهدی جعفری بخش مهم و تاریخ ساز این مملكت را زیسته است. آیتالله طالقانی، شهید مطهری، دكتر شریعتی، مهندس بازرگان و مهندس سحابی بخشی از نامهایی هستند كه جعفری با آنها همكاری و حشر و نشر داشته است. اینبار بهانه گفتوگوی ما آیتالله مطهری است. معلم شهیدی كه به زعم دكتر جعفری اگرچه دغدغه كار عملی و به قولی «كنش سیاسی» داشته است، اما همواره مشغول تحقیق و مطالعه بوده است. چند سوالی در رابطه با منظومه فكری این معلم شهید با جعفری مطرح كردم و ایشان مختصر و ساده جواب داد. در آخر و به دلیل مصادف شدن تولد حضرت علی(ع) با شهادت آیتالله مطهری از ایشان خواستم كه مقداری از رویكرد شهید مطهری نسبت به امام علی(ع) برایمان بگوید كه در ادامه میخوانید.
****
شكی نیست كه شهید مطهری شارح حكمت متعالیه بودند. اما سوال این است كه شهید مطهری چه ابداعات اندیشگی داشتند كه بتوان یك دستگاه فكری خاصی برای ایشان در نظر گرفت. سوال دوم این است به نظر شما آیا آنچه موجب برجستهشدن ایشان و ملحوظ شدن منظومه فكریای خاص برایشان شد، قرار گرفتن ایشان و پروژه اندیشهایاش در دورهای خاص از تاریخ نبود؟ چون كمتر متفكری به اندازه شهید مطهری این اقبال را داشته است كه آثار مكتوب و شفاهیاش جمعآوری، دستهبندی، چاپ و در دسترس همه قرار بگیرد.
ابتدا من مقداری در باب حكمت متعالیه صحبت میكنم و سپس در مورد شهید مطهری هم بحث خواهم كرد. ما دو جریان فلسفی برجسته و مشخص در ایران اسلامی داریم. یكی جریان مشاء است و دیگری هم جریان اشراق. جریان مشاء كه پیروان ارسطو هستند و از معلم اول یعنی فارابی گرفته تا برجستهترین نماینده آن در ایران كه ابوعلیسیناست، پیروان زیادی دارد. در عین حال ابوعلیسینا یك عارف هم است. البته عارف نه به معنای واقعیاش اما از عرفان هم استفاده كرده است و از مسائل قرآنی هم بسیار متاثر بوده است. اما در فلسفه بیشتر پیرو همان فلسفه مشاء است و مسائلی كه مطرح میسازد گاهی به بنبست میرسند و گاهی هم نكاتی را بسیار جلوتر و بهتر از فارابی كشف كردند. از سوی دیگر فلسفه اشراق هم با سهروردی مطرح میشود. این جریان اندیشگی در طول سالها ادامه پیدا میكند تا به ملاصدرا میرسیم. امتیاز و وجه متفاوت ملاصدرا این است كه علاوه بر حكمت مشاء و حكمت اشراق، با قرآن بیشتر سروكار دارد و به تعبیر آیتالله طالقانی محكوم قرآن هم بوده است. لذا نكاتی را بیان كرده كه در هیچ كدام یك از حكمتهای مشاء و اشراق وجود ندارد. خودِ ملاصدرا در زندگی تحولات زیادی داشته است. در ابتدا پیرو اصالت ماهیت بوده است و سپس اصالت وجود را میپذیرد. به همین علت هم پیروان ایشان دو دسته هستند. علامه طباطبایی گرایش به اصالت وجود دارد و امام خمینی (ره) اصالت ماهیت را میپسندد. شاید برجستگی شهید مطهری در این باشد كه نه اصالت ماهیتی صرف است و نه اصالت وجودی صرف. خودشان میگفتند ابتدا شاگرد حكمت امام خمینی(ره) بود اما وقتی علامه طباطبایی وارد قم شدند فهمیدم كه ایشان خیلی در این جهت خوب هستند و از طرفی هم امام خمینی در زمینه فقه بسیار روشنبین هستند و لذا ایشان را برای اینكه در حكمت نماند، به طرف فقه منحرف كردیم. چرا كه اگر ایشان در همان حكمت میماندند مثل علامه طباطبایی میشدند و تبدیل به مرجعیت نمیشدند اما چون روشنبینیهایی داشتند حیفم آمد ایشان در همانجا بمانند. بنابراین به طرف فقه منحرفشان كردیم و از نظر حكمت هم نزد علامه طباطبایی رفتیم. چون شخص شهید مطهری از عبارت «منحرف» استفاده كردهاند و من هم دقیقا همین عبارت را به كار میبرم. شهید مطهری به همراه آیتالله منتظری با یكدیگر در محضر امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی همدرس و همفكر بودند. امتیاز بزرگ شهید مطهری علاوه بر مطالعه و شناخت فلسفههای قدیم، آشنایی مكفی با فلسفههای غرب هم بود. امتیاز دیگرشان جستوجو و مطالعه آثار جدید بود. من تا سال ٥٣ كه ساواك «شركت انتشار» را منحل كرد، در این شركت كار میكردم. شهید مطهری جزو سهامداران و همچنین هیات تحریریه آنجا بود. ایشان به من سفارش كرده بودند اگر از فلاسفه غرب كتاب جدیدی منتشر شد حتما آن را برایش تهیه كنم. من هم این كار را میكردم و كتابها را به اتاقشان در دانشكده الهیات واقع در «سرچشمه» تحویل میدادم. منزل ایشان در محله «دروس» بود و لذا صبح كه به دانشكده میآمدند تا شب همانجا میماندند. به عبارتی در همانجا مطالعه، كار و زندگی میكردند و حتی تختخوابی هم در همان اتاق تدارك دیده بودند و هر وقت میخواستند، استراحت میكردند. لذا هر آنچه از آثار جدید فلاسفه غرب منتشر میشد، مطالعه میكردند. الحق چون بنیاد فكری و فلسفیاش عمیق بود، این آثار را خیلی خوب میفهمید و درك میكرد. امتیاز دیگر ایشان این بود كه فلسفه را به زبان ساده درمیآورد. كتاب «روش رئالیسم» علامه طباطبایی را ایشان توضیح دادند كه به این حجم شد وگرنه شاید كل كتاب به اندازه یك جلد بیشتر نمیشد. اینكه كتاب به پنج جلد رسید بدین علت است كه ایشان بحث را هم با فلسفه غرب مقایسه كرد و هم به صورت سادهای توضیح و پیادهسازی كردند كه در نهایت برای خوانندگان قابل فهم باشد. امتیاز دیگر شهید مطهری این بود كه با مسائل سیاسی روز آشنایی داشت. اگرچه به فعالیت سیاسی تظاهر نمیكرد اما با مهندس بازرگان و انجمن اسلامی مهندسین و مخصوصا با مرحوم مهندس عزتالله سحابی ارتباطات زیادی داشت. از خصوصیات و امتیازات دیگر ایشان مشورت و نظرخواهی از اطرافیان بود. مثلا یكبار در سالهای ٥٢ یا ٥٣ از بنده در مورد سخنرانی در دانشگاه شیراز نظر خواستند. اینها مجموعه مسائلی است كه شهید مطهری را تبدیل به یك متفكر آگاه به مسائل روز كرده بود، است. پس از انقلاب چون ایشان هم سهمی در جریانات و حركتها و پیروزی انقلاب داشتند و به امام خمینی(ره) هم بسیار نزدیك بودند و همچنین جریان شهادت ایشان باعث شد كه بسیار مورد توجه عموم واقع شوند. فرصت بهتری هم كه فراهم شد این بود كه با توجه به محبوبیت ایشان در صدا و سیما، بسیاری از آثارشان وارد صدا و سیما شد. شهید مطهری هر جا كه میخواستند سخنرانی كنند، میگفتند نوار بیاورند تا سخنان ایشان را ضبط كنند. بنابراین تمام آثار ایشان ضبط شده موجود است. این نوارها در صداوسیما بازسازی و در بین عموم مردم هم ترویج شد.
فرمودید كه شهید مطهری فلسفه غرب را به خوبی میشناختند و مطالعه میكردند و حتی آثار و صحبتهایی هم در نقد فلسفه غرب دارند. همانطور كه میدانید پیش از آنكه بخواهیم چیزی را نقد كنیم، درك و فهممان از آن موضوع است كه اهمیت دارد. از طرفی هم بیشتر آشنایی حوزویها با فلسفه غرب محدود به یونان میشود و فلسفههای جدید غرب كه پیشروترند و حرفهایی هم برای گفتن دارند را كمتر میشناسند. از سوی دیگر تا آنجا كه میدانیم شهید مطهری به زبان انگلیسی تسلط كاملی نداشتند كه بخواهند به متون درجه اول رجوع كنند. به نظر شما نقد بدون تسلط بر زبان متن، میتواند نقد پرمایهای باشد؟
بله. درست است. شهید مطهری زبان نمیدانستند. اما به ترجمههای متون فلسفی جدید مراجعه میكردند. آثار كسانی مانند سارتر و كانت و راسل و... را از ترجمه میخواندند. این مسالهای كه شما میگویید درست است اما كسانی هم مانند علامه جعفری كه نقد میكردند آنچنان زبان نمیدانستند. این را میتوان تا اندازهای به عنوان نقطهضعف محسوب كرد اما نه زیاد. یعنی ایشان یه ترجمههای معتبر مراجعه میكردند. هرچند ممكن است در همان ترجمههای معتبر هم كاستیهایی وجود داشته باشد. حتی غزالی كه كتاب «تهافتالفلاسفه» را نوشت، میگفت تمام فیلسوفان ترجمه دست سوم فلسفه یونان را خواندهاند و در این ترجمهها هم اشتباهات زیادی صورت گرفته است. یعنی متون از یونانی به سریانی و از سریانی به عبری و از عبری به عربی ترجمه شده بود. یعنی در زمان مامون كه دارالحكمه تاسیس كردند، چون یونانی نمیدانستند، همه متون را از سریانی و عبری ترجمه میكردند و معلوم نیست در این ترجمهها چقدر اشتباه و تغییر صورت گرفته است. البته در دوران معاصر ترجمهها دقیقتر بود و از زبان اصلی ترجمه میشد. مثلا شهید بهشتی چون در آلمان بود، زبان آلمانی را به خوبی میشناخت. ایشان با شهید باهنر جلساتی با عنوان «نقد كتاب» داشتند كه در روزهای چهارشنبه در منزل شهید بهشتی برگزار میشد. به هر حال مشخص نیست كه شهید مطهری چقدر به اصل متون دسترسی داشته یا آگاه بودند اما روی هم رفته اطلاعاتشان به اندازهای بوده كه نقد میكردند.
سازگاری را در منظومه فكری شهید مطهری چگونه میبینید؟ چون از یك طرف شاهدیم كه ایشان در بحث معیشت روحانیت یا خوانش تاریخی از اسلام و تشیع، دیدگاههایی كاملا رادیكال نسبت به حوزه آن زمان دارند. اما در بحثهای فرهنگی اینگونه نیست و كاملا با حوزه همسو میشوند. این تناقض را چگونه میتوان حل كرد؟
حقیقت این است كه ایشان خودشان را وابسته به صنف روحانیت میدانستند و در این زمینه هم تعصب داشتند. نقد میكرد برای اینكه میخواست این سازمان اصلاح شود و نه اینكه از بین برود. اختلاف ایشان با دكتر شریعتی هم بر سر همین موضوع بود. دكتر شریعتی هرگز نگفتند اسلام منهای آخوند. اینها بعدا به اشتباه یا هر انگیزه دیگری به نام ایشان زده شد وگرنه ایشان هرگز حرفی از اسلام منهای آخوند و روحانی نزدند. دكتر شریعتی میگفت ما طبقه و صنفی به نام روحانیت در اسلام نداریم و این از مسیحیت آمده است و دانشمندان ما فقط معلم بودهاند و شغلشان معلمی بوده است. البته برای امرار معاش كارهای دیگری هم میكردند. به عبارت دیگر نان دنیا را میخوردند اما به دین خدمت میكردند. شهید مطهری هم میخواست كه صنف روحانیت باقی بماند ولی اصلاح شود. تناقضی كه مشاهده میشود علتش در این است كه ایشان از سازمان روحانیت آن زمان بسیار ناراحت بودند ولی همزمان هم نمیخواستند این سازمان از بین برود بلكه خواهان اصلاح آن بودند. شهید مطهری در مقالهای سازمان روحانیت را بهشدت نقد كردند كه باید سازمانی برای تدریس، سازمانی برای حسابداری و سازمانی برای مراتب اداری و نظم امور داشته باشند و معتقد بود كه امتیاز ویژه سازمان روحانیت شیعی در استقلالش از دولت است و لذا مجبور نیست هر چیزی را كه دولت خواست فتوا دهند. این برخلاف روحانیت اهل سنت كه چون وابسته به دولت هستند، فتواهایشان هم باید مطابق با نظر دولت باشد. در عین حال عیب روحانیت شیعی این است كه به توده مردم وابسته هستند. یعنی عوامزده است. برای نخستین بار در سال ١٣٤٠ و در همین مقاله بود كه اصطلاح عوامزدگی را به كار میبرند. شهید مطهری میگفت كه یك مرجع چون معیشتش وابسته به توده مردم و بازاریها است، بهطور آگاهانه یا ناخودآگاه تحت تاثیر خواست عوام یا بازاریها قرار میگیرد و ممكن است در رای و فتواهایشان تاثیر بگذارد. بنابراین این صنف باید از نظر مالی و فكری مستقل شود تا بتوانند هم به درستی فتوا بدهد و هم مرتب و منظم باشد. آیتالله گلپایگانی نسبت به این كتاب و بهخصوص بخشهای مربوط به حسابداریاش بهشدت انتقاد كردند و آن را در قم تحریم كردند. شهید مطهری هم اتفاقا آمدند و پاسخ دادند كه منظورشان این نیست كه یك نفر كلاهی بیاید و حسابدارشان شود. بلكه معمم باشد و حساب و كتاب بلد باشد و از نظر اداری كارها مرتب شود. بنابراین راز تناقض در این مطلب است كه ایشان وابسته به صنف روحانیت هستند ولی همزمان خواهان اصلاح هستند.
در میان طیفهای فكری مختلف مثل خوانشهای بنیادگرایی، سنتگرایی و نواندیشی دینی كه در میان مسلمانان وجود دارد، شهید مطهری به كدام یك نزدیكتر است؟
شهید مطهری از متفكران اصلاحطلب دینی محسوب میشود. در جلد دوم دایرهالمعارف بزرگ تشیع در ضمن مقاله مفصلی به نام «اصلاح و اصلاحطلبان» نوشتهام كه شهید مطهری در زمره متفكران و مصلحان بزرگ اسلامی قرار دارد. بدین معنی كه اصلاحات با سیدجمالالدین شروع میشود و در مصر به شیخ محمد عبدو و در سوریه به كواكبی و در الجزایر و تونس هم افراد دیگر و در شبه قاره هم به اقبال و در نهایت هم در ایران به مرحوم مدرس میرسد. مرحوم مدرس بیشتر سیاسی هستند و چندان فرصتی برای اصلاح فكری به دست نیاوردند تا اینكه بعد از شهریور ١٣٢٠ این فرصت برایشان فراهم شد. در راس همه اینها آیتالله طالقانی حضور دارد و سپس از منظر زمانی مهندس بازرگان و بعد هم شهید مطهری و دكتر شریعتی حضور دارند.
با توجه به تحول گفتمانی و فكریای كه در چند دهه اخیر و بعد از شهید مطهری شكل گرفته است، كدام بخش از آثار شهید مطهری را بر جریان نواندیشی دینی همچنان موثر میدانید؟
ایشان یك سخنرانی دارند به نام «اقتضای زمان» كه به صورت كتاب هم منتشر شده است. اتفاقا خیلی نسبت به اقتضای زمان و تطبیق با شرایط روز اصرار داشتند. هدف شهید مطهری این بود كه دین و اندیشه دینی همچنان حضور داشته باشد و راكد نشود اما به دلیل تاكید بر جنبههای فلسفی تاثیر وسیعی به آن گستردگی كه افكار دكتر شریعتی برجای نهاده، نگذاشته است. به این خاطر كه دكتر شریعتی با مكتبهای جدید و زبان روز آشناتر بودند و مطالبی كه میگفتند همان چیزهایی بود كه نواندیشان میخواستند. شهید مطهری هم با وجود اینكه همین موضوع را میخواست اما مقداری ملاحظهكاری و محافظهكاری دارند. روی هم رفته شهید مطهری روی نواندیشان بیتاثیر هم نیست اما بیشتر آثار اجتماعیاش است كه هنوز اثر دارد و نه آثار علمی و فلسفیشان .
اگر بخواهیم فقط بر مبنای آثار شهید مطهری و فارغ از اختلافاتشان با آیتالله طالقانی و دكتر شریعتی، نقدی بر ایشان و تفكرشان وارد كنیم، شما چه بخشی از تفكر ایشان را قابل نقد میدانید؟
دو نكته به نظرم مهم است. البته باز شاید من آثار ایشان را بهطور كامل نخوانده باشم و همچنین در فلسفه هم تخصصی ندارم. آنچه من از فلسفه میدانم اطلاعات عمومی است و مثل ایشان متخصص نیستم كه بخواهم نقد علمی كنم. اما در مورد تاثیر ایشان روی نواندیشان جدید كه شما هم اشاره كردید، دو نكته را باید عرض كنم. یكی همان محافظهكاری در مقابل سنتها است كه برای عموم نواندیشان، جدید نیست و نمیتوانند همه آنچه گفته است را بپذیرند. مساله دوم هم این است كه از حكمت صدرایی بیرون نیامدند و در آن ماندند. اگرچه مسائل نو و تازهتری را مطرح ساختند كه آن هم معلول آشنایی ایشان با فلسفه غرب بود، اما در همان چارچوب بودند و لذا اگر از ملاصدرا عبور میكردند و پا را فراتر میگذاشتند و «روش رئالیسم» را به روزتر میكردند، شاید اثر بسیار بهتر و بیشتری همراه با پذیرش عمومی بر جای مینهاد.
شهید مطهری از نظر هدف، شاید با آیتالله طالقانی و دكتر شریعتی همسو بودند. شما اختلافشان را در متد و روش میدانید؟
اتفاقا شخص آیتالله طالقانی همچنین چیزی را میگفتند. ایشان در مراسم شهادت آیتالله مطهری در حسینیه ارشاد اعلام كردند كه دكتر شریعتی و شهید مطهری هر دو هدفشان نواندیشی دینی و اعتلای اهداف دینی بوده است. منتها روش شهید مطهری روشی فلسفی بود و روش دكتر شریعتی جامعهشناسانه بود. به نظر من آیتالله طالقانی بسیار جلوتر رفتهاند. الان ما در حال كار روی آثار آیتالله طالقانی هستیم كه شاید در سالهای آینده نتایج آن بهطوركامل منتشر شود. ما دریافتهایم كه ایشان نهتنها از فلسفه ارسطو و هیات بطلمیوسی گذشته، بلكه از فلسفه ملاصدرا و هیات كوپرنیكی هم گذشته است. خود آیتالله طالقانی در تفسیر سوره «انشقاق» میگوید فلاسفه قدیم معتقد بودند كه تغییرات در زمین ایجاد میشود و در آسمان ایجاد نمیشود و فلك غیر قابل تغییر است و چون ملاصدرا محكوم حكم قرآن است و اعلام میكند كه اینطور نیست و همان تغییری در زمین بهوجود میآید بر طبق آیات قرآن در آسمان هم بهوقوع میپیوندد. سپس ایشان از ملاصدرا تجلیل كرده و نظرشان را تایید میكند و میگوید ملاصدرا تا اینجا پیش آمده و بقیهاش محكوم همان حكمت مشاء و نظریات بطلمیوسی است. آیتالله طالقانی «زندگی و مرگ خورشید» ژرژ گانوف، «یك دو سه بینهایت» و «ساختار طبیعی جهان» را مطالعه و مورد مداقه قرار داده است و میگوید اینها میتوانند ذهن را چنان روشن سازند كه انسان بتواند حقایق قرآن را درك كند و این حقایق هم چیزی بالاتر از حكمت مشایی و ملاصدرایی هستند. آقای محمدرضا حكیمی میگوید مكتب آیتالله طالقانی تفكیكی است و به مكتب قرآن اعتقاد دارد. بعضیها بدون مطالعه كافی، تفسیر آیتالله طالقانی را علمزده میدانند. اتفاقا ایشان از علم استفاده میكنند به عنوان چراغی كه میتواند ذهن انسان را روشن كند و در این صورت است كه در پرتو این روشنی، حقیقت قرآن بهتر درك میشود. لذا به نظر من آیتالله طالقانی خیلی از اینها جلوتر بودند منتها فرصت كافی را نداشتند و بسیار درگیر مسائل سیاسی و زندان بودند. مفهوم «پرتو قرآن» سرشار از معارف است.
چون ولادت حضرت علی (ع) با شهادت آیتالله مطهری همزمان است، قدری دیدگاه ایشان در مورد حضرت علی (ع) را برایمان شرح دهید و به خصوص در مورد كتاب «جاذبه و دافعه علی (ع)» كمی توضیح دهید.
باید مقدمهای را عرض كنم. چون حوزه تخصصیام «نهجالبلاغه» است و در این رابطه تدریس و تحقیق میكنم، دریافتهام كسانی كه علاوه بر قرآن در مورد نهجالبلاغه هم كار میكنند، دید بسیار روشنتری دارند و من سر روشنبینی آیتالله طالقانی را در همین میبینم. شهید مطهری هم همینطور است. شهید مطهری نه تنها درسهای حوزه را خواندند بلكه قرآن و نهجالبلاغه را هم خوب مطالعه و بررسی كردند. «سیری در نهجالبلاغه» سلسله مقالاتی بود كه در اسلام مینوشت و درست زمانی كه در حال جمعآوری آنها برای چاپ از سوی «شركت انتشار» بودند، ساواك با این بهانه كه هر چریكی را كه دستگیر میكنند، كتابی از «شركت انتشار» در جیب دارد، این شركت را بست. شهید مطهری هم تلاش زیادی كرد كه مانع این كار شود و حتی به دكتر نصر و دیگران هم متوسل شد اما فایدهای نكرد. زمانی كه این شركت منحل شد، آقای شریعتمداری كه به نوعی آثاری خاص را در قم چاپ و منتشر میكردند، از شهید مطهری خواستند كه «سیری در نهجالبلاغه» را برای چاپ به آنها دهد. شهید مطهری هم در پاسخ با این شرط كه این جانب كارهای ویراستاریاش را انجام دهد، قبول كردند. به خاطر ویراستاری و چاپ این كتاب بسیار به دیدن شهید مطهری میرفتم. بدینترتیب چون تخصصم نهجالبلاغه بود، چیزهای زیادی میتوانستم از ایشان بیاموزم. شهید مطهری خضوع علمی بزرگی داشتند و به نظر من یكی از مهمترین امتیازاتشان همین بود. بهطوری كه ایشان هم از من میآموختند و اگر نكتهای را به او میگفتم هرگز ناراحت نمیشدند. بنابراین نهجالبلاغه باعث شد كه ایشان هم روشنبینی خاصی پیدا كنند و هم با امیرالمومنین آشنایی بهتری داشته باشند. از سوی دیگر تا كسی نهجالبلاغه را نخواند، نمیتواند علی(ع) را بشناسد. نهجالبلاغه سخنان خودِ آن حضرت است بنابراین بهترین راه برای شناخت ایشان است. بنابراین شهید مطهری هم «جاذبه و دافعه» و هم «سیری در نهجالبلاغه» و همچنین بعضی آثار دیگر را تحتتاثیر نهجالبلاغه و سخنان حضرت علی(ع) نوشتند. لذا به نظر من یكی از كسانی كه در رابطه با امیرالمومنین كارهای خوبی انجام داده و ایشان را معرفی كردهاند، شهید مطهری است.
به نظر شما شهید مطهری كدام وجه امیرالمومنین را بیشتر برجسته ساخته و مهم جلوه دادهاند؟
همانطور كه در «سیری در نهجالبلاغه» كاملا پیداست و من هم در جاهایی نوشتهام، در آنجا حدود ٧٠ درصد مطالب در مورد سخنان عقیدتی و كلامی امیرالمومنین است. همانطور كه دكتر شریعتی بر روی سخنان اجتماعی امیرالمومنین انگشت میگذاشت و تاكید میكرد، شهید مطهری هم بر سخنان فلسفی و كلامی امیرالمومنین كار میكردند.
با توجه به اینكه مواردی همچون بیعدالتی و ظلم در رژیم پهلوی یا اشغال فلسطین از دغدغههای شهید مطهری بود. به نظرتان رویكرد ایشان به حضرت علی(ع) بیشتر تاریخی بود یا سیاسی؟
تاریخی بود. اما همانطور كه میدانید حضرت علی(ع) انسانی است چندبعدی. یعنی امكان ندارد كسی به بعد عقیدتی امیرالمومنین توجه كند اما بعد سیاسی- تاریخیاش را مد نظر قرار ندهد. یكی از نقاط قوت و تمایز امیرالمومنین این است كه مباحث را از یكدیگر تفكیك نكردهاند. مثلا زمانی كه میخواهند در مورد توحید صحبت كنند آن را در متن اجتماع و سیاست مطرح میكند و سیاست را هم در متن تقوا. یعنی از آنجا كه وجود امیرالمومنین وجودی چندبعدی است، كسانی هم كه در باب آن حضرت مطالعه میكنند ناچارند این نكات را مدنظر قرار دهند. منتها وجه غالب نظریات شهید مطهری درباره حضرت علی(ع)، همان مباحث تاریخی و عقیدتی است. اتفاقا دكتر شریعتی هم درباره مباحث تاریخی امیرالمومنین خیلی بحث كرده منتها بیشتر روی مباحث سیاسیشان تمركز كردهاند. بهطور كلی شهید مطهری به مثابه سایر مصلحان مانند آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان، دكتر شریعتی، امام خمینی (ره) و دیگران برای ما میراثی باقی گذاشتهاند كه ما باید از آن میراث به عنوان اصول و نه به عنوان نسخه روز استفاده كنیم. این بزرگواران برای روزگار خودشان مسائلی را مطرح كردهاند كه بسیار هم موثر بود اما ما باید آن اصول را هماهنگ با نیازهای امروزیمان تطبیق داده و از آنها را متناسب با امروزمان مورد استفاده قرار دهیم.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید