گفت‌وگوبا ابراهیم اصغرزاده درباره «سبك زندگی و فعالیت دانشجویی» در دهه ٥٠

1393/12/3 ۰۹:۳۷

گفت‌وگوبا ابراهیم اصغرزاده درباره «سبك زندگی و فعالیت دانشجویی» در دهه ٥٠

امیدعبدالوهابی: هنوز شور دانشگاه به ثبات نرسیده است. نمی‌توان گفت اكنون كه فضا بازتر شده آیا می‌توان دانشجو را سرزنده‌تر دید و باور كرد كه می‌توان آسوده خاطر فعالیت كرد و هزینه نداد یا نه؛ این نسیمی زودگذر است و نمی‌توان سرمایه‌های امید را خرجش كرد. محمد ابراهیم اصغر‌زاده هم مرد روزهای امید است. از شور زمان انقلابش می‌گوید و جریان‌های پرجوش و خروش انقلابی و البته با عینك نقادی. نسل امروز را فردگرا می‌خواند و می‌گوید: «آنها آب اسطوره‌های‌شان را از اساطیر زمان ما جداكرده‌اند». با او درباره احوالیات امروز دانشجویان صحبت كردیم؛ گفت‌وگویی با طعم لبخند، چای قند پهلو و چند پرك پرتقال.

 

  امیدعبدالوهابی: هنوز شور دانشگاه به ثبات نرسیده است. نمی‌توان گفت اكنون كه فضا بازتر شده آیا می‌توان دانشجو را سرزنده‌تر دید و باور كرد كه می‌توان آسوده خاطر فعالیت كرد و هزینه نداد یا نه؛ این نسیمی زودگذر است و نمی‌توان سرمایه‌های امید را خرجش كرد. محمد ابراهیم اصغر‌زاده هم مرد روزهای امید است. از شور زمان انقلابش می‌گوید و جریان‌های پرجوش و خروش انقلابی و البته با عینك نقادی. نسل امروز را فردگرا می‌خواند و می‌گوید: «آنها آب اسطوره‌های‌شان را از اساطیر زمان ما جداكرده‌اند». با او درباره احوالیات امروز دانشجویان صحبت كردیم؛ گفت‌وگویی با طعم لبخند، چای قند پهلو و چند پرك پرتقال.

***

   دانشگاه بدون جنبش دانشجویی تقریبا خالی از معناست. اما شناخت درستی نسبت به ویژگی‌های آن توسط نسل امروز دانشجویان وجود ندارد. ازطرفی هم نسل انقلاب دوره‌ای درخشان در تاریخ جنبش دانشجویی ایران محسوب می‌شود. چه مولفه‌هایی اصلی‌ترین شاخصه كار جنبش دانشجویی در گذشته بود؟

برخلاف زمان كنونی كه دانشجویان خودشان را محور قرار می‌دهند تا به یك حقیقتی دست پیدا كنند، آن دوره رابطه من با دوستم، رابطه من با خانواده‌ام و رابطه با یك دوست قدیمی كه رفته و به یك جنبشی پیوسته، ما را به سمت فعالیت‌های مبارزاتی می‌كشاند. در فضای سیاسی جامعه این باور

به وجود آمده بود كه حقیقت نزد این گروه‌هاست و بس؛ چه این حقیقت تشكیلاتی باشد، چه جنبه فكری و جهان‌بینی داشته باشد. كسی كه می‌رفت سراغ شریعتی، تا آخرش می‌رفت و كسی كه دنبال مجاهدین می‌رفت تا آخر می‌رفت. این فضای خاكستری شك و تردید در آن زمان وجود نداشت. اینكه این وضعیت به خاطر ضعف جامعه مدنی بود یا چیز دیگر، باید پرسید كه چرا ما از یك فضای خاكستری مطالعاتی و تحقیقی نیامده بودیم؟ از یك سنت صفر و صدی آمده بودیم؛ همه‌چیز یا خوب بود یا بد، یا شاه بود یا ضد شاه. عینكی كه برچشمان ما بود ما را وا می‌داشت كه به سرعت جذب یكی از این گروه‌ها شویم. این نهادها و گروه‌هایی كه كلونی‌های مختلف بودند و باهم ارتباط برقرار می‌كردند، مناسبات درون‌شان ظاهری دموكراتیك داشت. مثلا ما با هم گفت‌وگو می‌كردیم، شور می‌كردیم، جلسه می‌گذاشتیم و تصمیم می‌گرفتیم كه به عنوان مثال در ١٦ آذر چه اتفاقی باید در دانشگاه‌ها بیفتد؛ اما به هرحال اصل موضوع فراموش می‌شد.

 

  ‌اگر بخواهید آن مسائلی را كه در بین اعضای جنبش دانشجویی در زمان خود را با وضعیت امروز آن مقایسه كنید تحلیل‌تان چیست؟

ما خیلی رمانتیك بودیم و همه مسائل را ساده‌سازی می‌كردیم؛ اینكه می‌شود بهشت را ساخت و بعد ازانقلاب یك جامعه ایده‌آل را به وجود آورد. همه‌چیز برای‌مان امكان‌پذیر و دست یافتنی بود. نه تنها خودمان ایده‌آل فكر می‌كردیم بلكه دیگران را نیز ایده آلیست می‌كردیم. اسطوره و كاریزما و چگوارا و كوبا و انقلاب الجزایر برای‌مان مهم بود. لیبی، كودتای ٢٨ مرداد و... همه برای ما انگیزاننده بود. سریعا در مقولات مختلف می‌رسیدیم به اینكه یك طرف امپریالیسم است و طرف دیگر خلق‌ها و اینكه واقعیتش چه هست و چه نیست جزو فرعیات قرار می‌گرفت. نسل امروز اساسا به این مسائل فكر نمی‌كند و گاهی اوقات به این نوع رمانتیك‌سازی و ایده‌آل‌گرایی می‌خندد. اینكه بگویید بهشت امكان‌پذیر است یا صددرصد می‌توان عدالت را جاری و ساری كرد. به یك جوان امروزی بگویید كه من یك مبنای ایدئولوژیك دارم و تو باید بیایی پای این را امضا كنی تا جنبشی راه بیندازیم و بعد این جنبش موجب برابری می‌شود و... به شما می‌خندد. البته رفتار ما در آن زمان محصول استبداد بود. در جامعه بسته و درفضای خفقان نمی‌توان نفس كشید. طبعا درآن شرایط روشنفكران جامعه ما به این فكر كردند كه شاید ماركسیسم یا گرایشات چپ بتواند به عنوان یك تئوری آزادی بخش عمل كند، درحالی كه آن سوی ماجرا استالین حضور داشت كه جنایات وحشتناكی را انجام داد. یك نوع آینده ایده آلی در ذهن به صورت ساده ساخته می‌شد و همین مساله عامل حركت بود.

 

  ‌به شخصیت‌ها اشاره كردید. در زمان شما و در جریان انقلاب افرادی بودند كه از بیرون جنبش دانشجویی را تغذیه می‌كردند. افرادی نظیر شریعتی و تاحدی هم بازرگان و طالقانی و مطهری تاثیر بسزایی در جهت‌دهی و خوراك‌دهی فكری به دانشگاه داشتند. اكنون این مساله به نظر شما دارای خلئی هست و اگر نیست پس مشكل كجاست؟

همان‌طور كه گفتید در جریان انقلاب بابت حاكم شدن محیط اختناق، روشنفكران نقش بارزی داشتند. لازم است بازگو كنم كه علاوه برافرادی كه نام بردید، جلال آل احمد، غلامحسین ساعدی و امثال ذلك در حوزه ادبیات در كنار تئاترها و فیلم‌هایی كه اكثرا تم روستایی داشتند در مقابل خان بر قشر دانشجو و جوان اثر بسزایی می‌گذاشت. آن زمان وضع موجود خوب نبود و بر همین اساس كار اكثر روشنفكران برهم زدن نظم موجود بود كه در قالب‌های فكری، هنری و فلسفی نمود می‌یابد. نسل امروز از چنین منابعی برخوردار نیست. منابع زمان ما هم برایشان پذیرفته نیست، چه بسا چندی پیش مشاهده كردیم كه با جملات دكتر شریعتی طنز می‌ساختند و بین یكدیگر منتشر می‌كردند. اما با این وجود نمی‌توان گفت كه اسطوره‌سازی ازبین رفته است بلكه مساله اصلی تعیین مصادیق است. اكنون اینطور نیست كه این اسطوره‌ها یكسان باشند بلكه ازهم منفك‌اند. اما نمی‌توان از نقش اسطوره در فرهنگ جامعه دست كشید. در این باره ما امام حسین(ع) را داریم به عنوان نمونه و به عنوان فرهنگ مذهبی و سیاوش را در فرهنگ ملی كه هیچ یك از اینها را نمی‌توان از جامعه گرفت.

 

  ‌اما این اسطوره‌ها هم به نظر می‌رسد رنگ باخته‌اند و برای نسل امروز آنقدری كه شما می‌گویید اهمیتی ندارند...

ما به دنبال این سوال نیستیم، بحث اصلی ما این است كه به عنوان مثال پس از پایان دولت اصلاحات باید همه‌چیز به یك حالت منطقی، معقول و حسابگرانه برگشته باشد، پس چرا در انتخابات ٨٨ مجددا بایك وضع رومانتیك و آرمانگرایانه بسیار شدید مواجه بودیم؟ تصور ما این بود كه جوانان حاضر به این ازخودگذشتگی نیستند. پس چه چیز اینجا بازتولید شده است؟ این نشان می‌دهد كه نگاه آرمانخواه خودش را بازتولید می‌كند و درواقع امر جامعه در مقابل دوگانه‌های قربانی- متجاوز و معصوم- متجاوز قرار می‌گیرد و در این بین قهرمان متولد می‌شود.

 

  ‌اما همین نسلی كه می‌گویید با برخورد مواجه شد و عقب كشید و دیگر برایش مسایلی كه در سال ٧٨ یا ٨٨ یا نظایر آن پیش آمد، حالت نوستالژیك و شاید یك تراژدی تلقی می‌شود. چرا ما ازآن هیاهو به این سكوت رسیدیم؟

ببینید طبیعی است كه در فضای رمانتیك احساس بر واقعیت غلبه دارد. جنبش دانشجویی و جوانان نسل امروز دایم در حال اسطوره‌سازی هستند و این اسطوره برای آنها هرگز مریض نمی‌شود و نمی‌میرد! برخورد با واقعیت امر كه همه زندگی، مبارزه نیست در این شرایط سخت می‌شود. نمونه دانشجویی این غلیان آرمانخواهانه و نگاه اسطوره‌ای به اهداف در سال٧٨ رخ داد كه طی آن جنبش دانشجویی خیال كرد ازطریق تظاهرات خیابانی می‌تواند ساختارهای قدرت را تغییر دهد. سال٥٣ وقتی وارد دانشگاه شدیم دگم‌هایی در ما شكل گرفت كه سال٥٤ به ناگاه آب شد و در ما یك خلأ ایجاد كرد؛ اعلامیه تغییر مواضع سازمان مجاهدین خلق و اینكه اسلام به بن بست رسیده و ماركسیسم تنها راه مبارزه است. این بیانیه ما را فرو ریخت!

 

  ‌به نظر شما این خلأ موقتی است و به زودی پر می‌شود یا ممتد است و دیر می‌توان برای آن مرهمی یافت؟

ببینید بعضی مواقع اتفاقاتی می‌افتد كه نظم طبیعی را به‌هم می‌ریزد، همه‌چیز آشفته می‌شود و بعد دوباره نظم می‌گیرد. سال ٨٨ جامعه به‌شدت خصلت آرمانگرایانه پیدا كرد. در سال ٩٢ این گرایش تلطیف شد و بخشی از جوانان و دانشجویان به این نتیجه رسیدند كه مسیر درست همان اصلاح در چارچوب ساختار نظام است. همین نوع نگاه وقتی كه موفق می‌شود، در جشن سراسری بعد از انتخابات به مناسبت پیروزی روحانی ما ملاحظه می‌كنیم كه بعضا عكس رهبران معترض به انتخابات هم در كنار عكس روحانی در دست دانشجویان و مردم است. می‌بینیم كه همان شب‌ها كه جنبش بود یك شیشه هم نمی‌شكند، یك برخورد هم صورت نمی‌گیرد. شرایط گاهی اوقات باعث ایجاد موج‌های اجتماعی می‌شود كه برای شناخت بهتر آن باید شرایط را مورد تحلیل قرار داد.

 

  ‌به‌طور عمده و با این وصف ما نمی‌توانیم تحلیل دقیقی از آینده جریان‌های اجتماعی به ویژه جنبش دانشجویی داشته باشیم...

بله، اكنون شرایط بسیار متفاوت است و ما نمی‌توانیم الگوی ثابتی برای این مقوله درنظر بگیریم و بگوییم جامعه به این سمت می‌رود، اما می‌توانیم بگوییم مسایلی دارد وارد بازی می‌شود كه به‌شدت اثرگذار است؛ مباحثی نظیر سطح آگاهی مردم و پیشرفت تكنولوژی به خصوص اینترنت و فضای مجازی كه در آن الگوهای قدیمی دیگر پایدار نیست. بنابراین باید اعتراف كرد كه مسایل آینده قابل پیش‌بینی نیست. جامعه ما آبستن حوادث است و وارد یك سنت و رویه خاص نشده كه بگوییم سنت ایرانی چنین است. به دلیل همین عدم قطعیت و اینكه به‌طور دقیق نمی‌دانیم رفتار مردم چگونه است احمدی‌نژاد تبدیل می‌شود به احمدی‌نژادی كه همه امروز آن را می‌شناسیم. هشت سال دوره هاشمی و هشت سال دوره خاتمی طبیعتا باید جامعه به سمت بازتر شدن و مولفه‌های دموكراسی پیش برود اما جامعه عقبگرد دارد. باید دید چرا جامعه، جنبش دانشجویی و جوانان نمی‌توانند یك الگوی مشخصی را پی بگیرند.

 

  ‌به  نظر شما دلیل این فراز و فرودها چیست؟

 بخشی از این مساله به گذار از سنت به مدرنیته مربوط است. شاید شما راحت‌تر بتوانید در جوامع مدرن مسایل را آنالیز و رصد كنید. شما به راحتی می‌توانید پیش‌بینی كنید كه جنبش دانشجویی در امریكا به دنبال چیست. دنبال زندگی است یا مدیریت دانشگاه یا دخالت در آموزش و... در ایران نمی‌توانید، چون ساده‌ترین مساله می‌تواند باعث ایجاد جنبش دانشجویی شود؛ یك شبه لیبرال شود و پشت سر مهندس بازرگان راه بیفتد. البته در صورتی كه رویكرد ما تحقیقی باشد اشكالی هم درش نیست. در آن صورت بازرگان خوبی‌های خودش را دارد و دیگران هم به همین شكل. اما مساله، مقدس‌سازی است.

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: